یاد
سیما کوبان (۱۳۱۸- ۱۳۹۱)
طراح و نقاش، پژوهشگر، مترجم، روزنامهنگار و از نخستین زنان ناشر ایران
سیما کوبان (۱۳۱۸- ۱۳۹۱) طراح و نقاش، پژوهشگر، مترجم، روزنامهنگار و از نخستین زنان ناشر ایران، که کنشگری فعال در راه عدالت و آزادی بود، پانزدهم خردادماه در پاریس زندگی را وانهاد. او گذشته از امضای بیانیهی «ما نویسندهایم» در گروهی که مأمور گردآوری امضاها شدند نیز عضویت داشت و تا پایان عمر مدافع آزادی اندیشه و بیان و نشر باقی ماند.
کوبان طراحی و مجسمهسازی و نقاشی را در بروکسل آموخت، سپس برای تحصیل در رشتهی جامعهشناسی به دانشگاه پاریس رفت و سال ۱۳۵۴ با مدرک دکتری به ایران بازگشت. از آن پس در دانشگاه تهران تدریس میکرد و رئیس بخش هنرهای تجسمی بود تا سال ۱۳۵۹ که در جریان «انقلاب فرهنگی» از دانشگاه اخراج شد.
در سال ۱۳۶۰ انتشار گاهنامهی «چراغ» را آغاز کرد که چهار شماره بیشتر دوام نداشت و شمارهی پنجم توقیف و خمیر شد. همانسال، بهرغم تمامی محدودیتهای گریبانگیر زنان، انتشارات «دماوند» را بنیاد گذاشت و آثار ارزندهای از نویسندگان و مترجمان برجسته را به جامعهی کتابخوان عرضه کرد. اما سال ۱۳۶۴ مأموران امنیتی به بهانهی ممنوعشدن کتاب پرفروشِ «نقد و تحلیل جباریت» (اثر مانِس اشپربر) با یورش به انتشارات او همهی پنجهزار نسخهی چاپ سوم کتاب را برای خمیرکردن بردند؛ کوبان نیز به اتهام «همکاری با گروههای معاند» چند روزی را در بازداشت گذراند، مؤسسهاش تعطیل و خودش ممنوعالانتشار شد که به توقیف بسیاری از کتابهای او انجامید. ناگزیر در محل انتشارات خود کارگاه طراحیِ فرش و گلیم سنتی به راه انداخت و همزمان به همکاری با نشریاتی چون «دنیای سخن» پرداخت؛ همچنین با گردآوری خاطرات و مقالات پژوهشی دربارهی تهران مجموعهی ششجلدیِ «تهران» را با همکاری انتشارات نوپای «روشنگران و مطالعات زنان» به چاپ رساند. گلچینی از این مجموعه در سال ۱۳۸۸ به نام «طهران قدیم» منتشر شد که نوشتههای محمدعلی جمالزاده، عبداله انوار، محمدعلی سپانلو، سیمین بهبهانی، عمران صلاحی و سیما کوبان را در بر دارد.
کوبان در اواخر دههی هفتاد به فرانسه کوچید و در استراسبورگ فعالیتهای خود را با آموزش مینیاتور و گلیمبافی و پژوهش در باب نقاشی و ادبیات ایران پی گرفت. عارضهی مغزی که از سال ۱۳۷۸ این زن سختکوش را زمینگیر و خانهنشین کرده بود نتوانست او را از فعالیتهای فرهنگی باز دارد؛ اما سال ۱۳۹۱ در مبارزه با بیماری سرطان ناکام ماند.
یادش گرامی
***********
یاد
هوشنگ گلشیری؛ نویسنده و عضو برجستهی کانون نویسندگان
هوشنگ گلشیری؛ نویسنده و عضو برجستهی کانون نویسندگان در ۱۶ خرداد ۱۳۷۹ کهکشان کلمات را واگذاشت و به هفتهزار سالگان پیوست.
گلشیری در ۲۵ اسفند ۱۳۱۶ در اصفهان چشم به جهان گشود. در همان شهر بالید و استعدادش در نویسندگی شکوفا شد. ابتدا در کار سرودن شعر بود اما سرانجام آن را به سود داستاننویسی رها کرد. نخستین داستانهای کوتاه او در اواخر دههی سی و نیمهی اول دههی چهل در مجلات ادبی و روزنامهها به چاپ رسیدند.
در سال ۱۳۳۸ برای تحصیل در رشتهی ادبیات فارسی وارد دانشگاه اصفهان شد و فعالیت ادبی خود را از همان سالهای دانشجویی با انجمن ادبی صائب آغاز کرد. در دههی چهل با تنی چند از نویسندگان مستقل و روشنفکر در بنیادگذاری جرگهی «جُنگ ادبی اصفهان» همراه شد که جریانی پیشرو در راستای نقد و بررسی آثار ادبی بود.
گلشیری چنانکه خود روایت کرده است، در دههی پنجاه همچون بسیاری دیگر از نویسندگان مستقل و آزادیخواه ممنوعالقلم بود. دغدغهی آزادی اندیشه و بیان و امحای تمامی اشکال سانسور سبب شد که در مهرماه ۱۳۵۶ در «شبهای نویسندگان و شاعران ایران» مشهور به «ده شب» شرکت جوید و در شب ششم در باب «جوانمرگی در نثر معاصر فارسی» سخنرانی کند؛ شبهایی که میتوانند مهمترین کنش جمعی اهل قلم در اعتراض به سانسور و خفقان گستردهی دورهی پهلوی به شمار آیند.
گلشیری تا سال ۱۳۵۹ به تدریس در دانشکدهی هنرهای زیبا پرداخت اما پس از انقلاب ضدفرهنگیِ حاکمیت نوپا در اخراج دگراندیشان و روشنفکران او نیز به خیل محرومان از تدریس پیوست. بااینهمه از فعالیت در دفاع از آزادی اندیشه و بیان دست نکشید و در سالهای ۱۳۵۸، ۱۳۵۹ و ۱۳۶۰ به عضویت در هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران برگزیده شد.
در سالهای پایانی دههی شصت و اوایل دههی هفتاد از پیگیرترین اعضای کانون در تجدید فعالیت کانون نویسندگان ایران بود و نقشی بسیار مؤثر داشت. او از امضاکنندگان «گزارش اهل قلم» در سال ۱۳۶۷ و فراخوان کمک به زلزلهزدگان رودبار در سال ۱۳۶۹ بود. در سال ۱۳۷۳ نیز از نویسندگانی بود که نامه به رئیس قوه قضاییه دربارهی دستگیری سعیدی سیرجانی و دفاع از حقوق انسانی و مدنی و قانونی او را امضا کرد و سپس به دادگاه انقلاب احضار شد. در همان سال گلشیری یکی از هشت نویسندهای بود که تهیه و تنظیم نهاییِ بیانیهی «ما نویسندهایم» مشهور به «متن ۱۳۴ نویسنده» را بر عهده داشتند و در گردآوری امضاها نیز نقش مؤثری داشت.
در نشست جمع مشورتی ۱۸ شهریور ۱۳۷۵ اعضای کانون نويسندگان ایران گرد آمدند تا برای روشن کردن دوبارهی چراغ کانون در دورهی سوم، پیشنویس منشور تازهی کانون را به تأیید و امضا برسانند. اما دقایقی پس از پایان این کار، با هجوم مأموران امنیتی به خانهی منصور کوشان، تمامی سیزده عضو حاضر در این نشست از جمله هوشنگ گلشیری چند ساعتی بازداشت شدند. مأموران آنان را در بازجوییها تهدید کردند و هشدار دادند که جلسات کانون باید متوقف شود.
بازداشتها و تهدیدهای مزدوران دستگاه سانسور در عزم و ارادهی نویسندگان آزادیخواه در ستیز با سانسور ذرهای خلل وارد نکرد. در سالهای دههی هفتاد، کشتار نویسندگان دگرانديش در قتلهای سیاسی زنجیرهای، زخمی عمیق بر پیکر نحیف آزادی وارد ساخت. در همان روزها هوشنگ گلشیری این جمله را بر مزار زندهیاد محمد مختاری با صدای رسا فریاد کرد: «آنقدر بلا بر سرمان ریختهاند که فرصتِ زاری کردن نداریم». با وجود این دردمندیها، وقوع این فجایع مشعل خواست والای تحقق بیقید و شرط آزادی اندیشه و بیان و قلم را در دل نویسندگان فروزانتر کرد.
در اسفند ۱۳۷۷ هوشنگ گلشیری یکی از اعضای هیئت دبیران موقت بود که وظیفه داشت زمینهی تدوین پیشنویس اساسنامه و تصمیم برای تصویب منشور ۱۰ مادهای کانون را در نخستین مجمع عمومی پیشرو مهیا کند. در سال ۱۳۷۸ نیز گلشیری به عضویت در نخستین هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران (در دورهی سوم) برگزیده شد.
هوشنگ گلشیری در مقام نویسندهای پیشرو در شکلگیری جریان نوگرای داستاننویسی در ایران بسیار تأثیرگذار بوده است. نوگرایی در فرم، بههم ریختن عادات مألوف در جملهبندی، ایجاد نظمی نو در زبان و نوع روایت و استفاده از امکانات نثر کهن فارسی از مهمترین دستآوردهای اوست. از پرآوازهترین آثار گلشیری بیتردید باید «شازده احتجاب» را نام برد و از دیگر آثار او میتوان به «جبهخانه»، «مثل همیشه»، «شاه سیاهپوشان»، «برهی گمشدهی راعی»، «دست تاریک دست روشن»، «نیمهی تاریک ماه»، «آینههای دردار»، «حدیث ماهیگیر و دیو»، «کریستین و کید» و «جننامه» اشاره کرد.
یادش گرامی و آثارش ماندگار
***********
اسناد
بازنشر بیانیهی کانون نویسندگان ایران
«دربارهی زلزلهی افغانستان، حمله به روژاوا و کشتار مردم غزه»
کانون نویسندگان ایران به گواه پیشینهی سراسر کشاکش خود با دو قدرت استبدادیِ شاه و جمهوری اسلامی، به قول بزرگی از فرزانگان جهان که در سراسر عمر خود حتی یک دم از دریدن نقاب ریا و ستم و نامردمی از چهرهی نامردمان بازنماند، هرگز «با هیچ چیزِ انسانی و مربوط به انسان بیگانه نیست» و هیچگاه از پیکار با وهنی که بر تبار انسان میرود بازنایستاده است؛ خواه تداوم آزار و سرکوب در هنگامهی زلزلهای که کرمانشاه و هرات و بم و رودبار و مرکز و جنوب ترکیه یا شمال و غرب سوریه را به لرزه درآورده و هزاران کشته و آوارهی بیپناه برجا گذاشته است، خواه حملهی ترکیه به مردمانی که پوزهی آدمکشان داعش را به خاک مالیدهاند و خواه کشتار و نسلکشی رژیم صهیونازیستی اسرائیل به غزه، این بزرگترین زندان «روباز» جهان.
اکنون جهان، از سویی، شاهد زندهی بزرگترین کشتار انسانهای بیگناه، کودکان و زنان و پیران و بیماران، به آتش کشیدهشدن مدارس و بیمارستانها و به گلوله بستن گرسنگانِ در آستانهی مرگی است که در طلب لقمهای نان در ایستگاههای پخش غذا بیتوته کردهاند، و از سوی دیگر تدنی اخلاقی و انحطاط و تباهی معنوی داعیهداران« تمدن» غرب که هرگز تا بدین پایه نزول نکردهاند و«پرسونا»ی فریب و ریای خوش آب و رنگ و بزککردهی مدعیان «انسانیت» به این آشکارگی دریده نشده است.
نزدیک به دو سال از صدور این بیانیهی کانون گذشته است و رژیم اسرائیل را از اینهمه تبهکاری سر باز ایستادن نیست. گاهِ آن است که همهی وجدانهای بیدار دست در دست هم به اینهمه قساوت و آدمکشی و ستم پایان دهند.
اینجا کلیک کنید.
***********
اسناد
حمله به تالار نمایش
هرچند پیروزی انقلاب امیدهایی را زنده کرده بود که جامعهی ایران از قید استبداد و سانسور رها شده یا در جریان گذر از آن است، کوتاهزمانی پس از آغاز فصل تازهی حیات سیاسی و اجتماعی کشور تحرک گروههای تمامیتخواه مذهبی شدت گرفت. گروههایی که به لایه یا شخصیتی از هستهی مرکزی قدرت وابستگی داشتند - و بعدها «گروه فشار» نام گرفتند - آلتدست میشدند تا گروهها، جمعیتها، کانونها، جریانها و افراد غیرخودی و دگراندیش را سرکوب کنند. این رویه که پیش از پیروزی انقلاب آغاز شده بود بهویژه بر حذف هنرمندان و روشنفکرانی تمرکز داشت که حاضر به تایید عملکرد مستبدانه و آزادیستیز گروه مسلط نبودند. گروههای فشار با قمه و انواع سلاحهای سرد و گاه گرم (با پرتاب نارنجک و تیراندازی مستقیم) در تجمع گروههای مستقل حاضر میشدند و با شعار «حزب فقط حزباله، رهبر فقط روحاله» تجمع را بر هم میزدند. حمله به راهپیمایی زنان در ۸ مارس ۱۳۵۷ اوج این عملیات سرکوبگرانه بود که سپس با حمله به کتابفروشیها و دفتر نشریات و درنهایت به سالنهای نمایش ادامه یافت.
کانون نویسندگان ایران که خود زیر شدیدترین فشارها قرار داشت در برابر این رخدادهای مهیب بیتفاوت نماند و در یکی از به یادماندنیترین واکنشها با انتشار نامهای سرگشاده به علی شریعتمداری، وزیر علوم و فرهنگ و هنر، حملهی گروه فشار به دستاندرکاران نمایش «عباس آقا، کارگر ایران ناسیونال» را محکوم کرد. این نامه در دورهای نوشته شد که هنوز عموم مردم از ولع فاشیستیِ جریان مسلط به در اختیار گرفتن همهی گلوگاههای هنر و فرهنگ خبر نداشت. نامهای که با گذشت نزدیک به پنجاهسال از زمان انتشار همچنان ترسیمکنندهی فضای فرهنگی این سرزمین است.
این نامهی سرگشاده که ۳۰ اردیبهشتماه ۱۳۵۸ در«روزنامه پیغام امروز» به چاپ رسید وزیر علوم را خطاب قرار میداد و میپرسید که چرا باید « ... یک گروه پنجاهنفری در قلمرو وزارتخانهی شما سر و دست بازیگران را بشکنند، آنها را تهدید جنسی کنند، لباس بر تن دختران دانشجو بدرند؟ ...»
اینجا کلیک کنید.
***********
اطلاعیه
ابراهیم رهبر درگذشت
ابراهیم رهبر؛ نویسنده، پژوهشگر و از اعضای دیرین کانون نویسندگان ایران درگذشت.
ابراهیم رهبر در سال ۱۳۱۷ در شهر صومعهسرا متولد شد. او پس از اخذ دیپلم جهت ادامهی تحصیل در رشتهی زمینشناسی راهی دانشگاه تهران شد. همزمان با تحصیل در دانشگاه به معلمی پرداخت و در دههی ۴۰ نخستین داستانهایش در مجلاتی نظیر «آرش»، «نگین»، «طرفه»، «سخن» و «هنر و اندیشه» منتشر شد.
در همین ایام نخستین کتاب ابراهیم رهبر با نام «مهربانان و سهنمایشنامهی دیگر» به چاپ رسید. رهبر در داستانهایش به مسئلهی فقر و نابرابریهای اجتماعی، تاریخ معاصر، فرهنگ عامه و کودکان فرودست، کارگرپیشه و روستایی توجه ویژه داشت.
همزمان با تشکیل کانون نویسندگان ایران، ابراهیم رهبر به عضویت آن درآمد. او در سال ۱۳۴۹ فعالیت خود را با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آغاز کرد.
رهبر در سال ۱۳۵۲ بهسبب فعالیتهای سیاسی و در ارتباط با اندیشههای چپ، دستگیر و زندانی شد و پس از زندان، درخواست استخدام در وزارت فرهنگ و هنر نیز با رد صلاحیت مواجه شد. ابراهیم رهبر ازآنپس به انزوا و عزلتی خودخواسته روی آورد و از حضور در مجامع ادبی و فرهنگی امتناع ورزید.
از ابراهیم رهبر آثاری نظیر: «چاپ آخر زندگی»، «در شهری کوچک»، «شاهد رسمی»، «من در تهرانم»، «نام کسما»، «مهربانان و سه نمایشنامهی دیگر»، «نونو و چهار نمایشنامهی دیگر»، «سوگواران»، «دود و آه» بهچاپ رسیده است.
کانون نویسندگان ایران درگذشت این عضو دیرین خود را به خانواده، دوستداران و جامعهی فرهنگی مستقل کشور تسلیت میگوید.
کانون نویسندگان ایران
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴
***********
اطلاعیه
شهرام شاهرختاش شاعر، منتقد و عضو دیرین کانون نویسندگان ایران درگذشت.
شاهرختاش در سال ۱۳۲۷ در تهران به دنیا آمد و فعالیت ادبی خود را از جنگ طرفه در دهه ۴۰ آغاز کرد و با انتشار مجموعه شعر «خوابهای فلزی» در سال ۱۳۴۶ اولین کتاب خودرا به ثبت رساند.
شاهرختاش در نشریات ادبی دههی ۴۰ مانند فردوسی و آیندگان ادبی و جنگهای ادبی وابسته به جنگ طرفه با نوشتن نقد
ادبی و مقالات گوناگون حضور داشت.
از این شاعر ۵ مجموعه شعر به نامهای «خوابهای فلزی»، «شهر دشوار حنجرهها»، «فصل غلیظ گیسو»، «از این دریای ناپیدا کرانه»، «دست بر پيشانی ایام» و کتابی دربارهی رباعیات خیام به یادگار مانده است.
کانون نویسندگان ایران درگذشت شهرام شاهرختاش را به خانواده، دوستداران و جامعه فرهنگی مستقل ایران تسلیت میگوید.
کانون نویسندگان ایران
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴
***********
اطلاعیه
شیوا ارسطویی درگذشت
شیوا ارسطویی شاعر، نویسنده و عضو کانون نویسندگان ایران درگذشت.
ارسطویی در ۹ اردیبهشت ۱۳۴۰ در تهران به دنیا آمد. او دوران تحصیل را در همین شهر گذراند و در رشته مترجمی زبان انگلیسی از دانشگاه آزاد فارغالتحصیل شد.
او از آغاز دههی شصت در فعالیتهای بشردوستانه حضوری پیگیر داشت به طوری که به عنوان امدادگر داوطلب از سوی هلال احمر به مناطق جنگی اعزام شد و مدتی را در پشت جبهه جنگ ایران و عراق گذراند.
فعالیت ادبی ارسطویی از اواخر دههی شصت با حضور در کلاسهای شعر و داستان آغاز شد و نخستین رمان او با عنوان «او را که دیدم زیبا شدم» در سال ۱۳۷۱ منتشر شد که الهام گرفته از تجربیات او در جنگ بود. یک سال بعد در ۱۳۷۲ نخستین مجموعهی شعر ارسطویی با عنوان «گم» به چاپ رسيد. در همین دوران شیوا ارسطویی با امضای بیانیه «ما نویسندهایم» با ۱۳۴ نویسندهی آزادیخواه همراه شد و در سال ۱۳۷۸ به عضویت کانون نویسندگان ایران درآمد.
ارسطویی در دوران فعالیت خود رمانهای «نسخه اول»، «بیبی شهرزاد»، «آسمان خالی نیست»، «افیون»، «خوف»، «نی نا»، «من و سیمین و مصطفی» و «ولی دیوانهوار» را منتشر کرد که از این میانه رمان «من و سیمین و مصطفی» پس از انتشار توسط اداره سانسور ممنوع و از بازار جمع شد. او دو مجموعه داستان به نامهای «آمده بودم با دخترم چای بخورم» و «آفتاب مهتاب» و دو مجموعه شعر به نامهای «گم» و «بیا تمامش کنیم» را نیز در کارنامه داشت.
کانون نویسندگان ایران درگذشت این نویسنده را به خانواده، دوستان و دوستداران او و جامعه ادبی مستقل ایران تسلیت میگوید.
کانون نویسندگان ایران
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴
***********
ماجرای امنیتی ویت کنگهای کافهنشین و کانون نویسندگان ایران
سالهای دههی شصت خورشیدی مردم ما، افزون بر جنگ، شاهد سرکوب احزاب و سازمانهای سیاسی، اتحادیههای صنفی و سندیکاهای مستقل، زندان و شکنجه و اعدام دگراندیشان و مخالفان نظام نوخاستهی اسلامی بودند. کانون نویسندگان ایران نیز از این سرکوب وحشیانه در امان نماند و در سال ۱۳۶۰ به تعطیل کشانده شد. از آن پس چند سالی گردهمآیی کانونیان پراکنده و مناسبتی بود یا در جمعهای کوچک خصوصی مانند سهشنبههای ادبی که در خانهها برگزار میشد. در سالهای پایانی این دهه بود که کوششهایی برای حرکت جمعی صورت گرفت، از آن جمله برنامهریزی (البته ناموفق) برای بزرگداشت نیما در دیماه ۱۳۶۷ و انتشار «گزارش اهل قلم» در اعتراض به بنبستها و تنگناهای سانسور و ممنوعیتهای فرهنگی و مشکلات چاپ و نشر. اما نخستین حرکت موفق را قصد امدادرسانی به قربانیان زلزلهی رودبار در سال ۱۳۶۹ جرقه زد که نزدیک به سی تن از شاعران و نویسندگان را گرد آورد تا، در کنار تدارک برای امدادرسانی، برای مشکلات صنفی اهل قلم نیز چارهجویی کنند.
پس از مطالبی که در انگشتشمار مطبوعات ادبی و روشنفکری آنزمان به چاپ رسید، زمزمههایی مبنی بر روشن کردن دوبارهی چراغ کانون شنیده شد. فاجعهی زلزلهی رودبار در واقع نقطهی عزیمت مهمی بود از جمعهای پراکنده و گاه به گاه نویسندگان تا رسیدن به تشکیل منظم «جمع مشورتی». در آن دوره که امکان برگزاری مجمع عمومی کانون وجود نداشت تا نویسندگان بتوانند هیئت دبیران خود را در انتخابات برگزینند، از سر گیری مبارزهی جمعی با سانسور برای نویسندگان آزادیخواه ناوابسته به قدرت ضرورتی انکارناپذیر بود. به این ترتیب آن جلسات غیررسمی و خصوصیِ روزهای سهشنبه شکلی منظم و رسمی یافت و به قولی به پیشنهاد محمد مختاری و به قولی دیگر به پیشنهاد محمدعلی سپانلو «جمع مشورتی» نام گرفت؛ جمعی که در دورههای اول و دوم فعالیت کانون نويسندگان ایران وجود نداشت.
به گوش رسیدن صدای مستقل اعضای کانون نویسندگان ایران چنان وحشت و دشمنیِ کارگزاران فرهنگیِ دستگاه سانسور را برانگیخت که مطبوعات را برای حملهای گسترده به اعضای کانون بسیج کردند. روزنامهی کیهان سرسلسلهی مزدوران سانسور بود و کلام بیمحابای حملهکنندگان همه تهمت و تخریب و تخطئه؛ مشهورترینشان مقالهی «ویتکنگهای کافهنشین و کانون نویسندگان» در روزنامه کیهان بهتاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۳۷۰ که با دروغپراکنیهای بیشرمانه، ادعاهای خلاف واقع و اتهاماتی بیاساس به کانون نویسندگان ایران و اعضای آن میتاخت. کیهان که مصداق عینی ضدیت با آزادی بیان و اندیشه بود برخلاف قانون مطبوعات پاسخ اعضای تهمتخورده را جز در یک مورد به چاپ نرساند. بنابراین رضا براهنی، هوشنگ گلشیری، سیمین بهبهانی و جواد مجابی به نمایندگی از نویسندگان و شاعران تهمتخورده با ارسال نامهای به دادگستری شکایت بردند و کیهان و مدیرمسئول آن مهدی نصیری معروف را به نشر اکاذیب، افترا و هتکحرمت متهم کردند و خواستار برخورد قانونی با عاملان شدند. قوهی قضاییهی حکومت اسلامی، چنانکه انتظار میرفت، به شکایت مطرحشده واکنشی نشان نداد و کیهان نیز در مطلبی وقیحانه نامهی نویسندگان را نشانهی «وحشت روشنفکران از امت حزبالله» دانست.
البته کار درنهایت مطابق خواست مزدوران سانسور پیش نرفت. جمع مشورتی متن «ما نویسندهایم» را با ۱۳۴ امضا منتشر کرد، بحث و گفتوگو دربارهی مرامنامه (منشور) را به سرانجام رساند و کانون نویسندگان ایران، بهرغم فضای آکنده از وحشت و ترور، دورهی سوم فعالیت خود را آغاز کرد. اما مقالهی کیهان و مجادلات پس از آن را میتوان آغازگر برنامهای مدوّن برای حذف فیزیکیِ منتقدان سیاسی دانست و مقدمهای برای بسیاری از احضارها، تهدیدها، بگیر و ببندها، پروندهسازیها و بازداشتها در میانه دههی هفتاد که سرانجام به ناپدیدسازی و قتل شماری از نویسندگان مستقل، دگراندیشان سیاسی و اعضای کانون نویسندگان ایران انجامید. سعیدی سیرجانی، احمد میرعلایی، غفار حسینی، احمد تفضلی، پیروز دوانی، حمید حاجیزاده و فرزند خردسالش کارون، ابراهیم زالزاده، مجید شریف، داریوش فروهر، پروانهی اسکندری، محمدجعفر پوینده و محمد مختاری از جملهی این قربانیان بودند.
***********
یاد
فرهاد غبرایی (۱۳۲۸ - ۱۳۷۳)
مترجم
فرهاد غبرایی، مترجم توانا، ۱۳ اردیبهشت ۱۳۷۳ بر اثر تصادفی در جادهی تنکابن به چالوس در چهلوپنجسالگی جان باخت.
او در بهمنماه ۱۳۲۸ در لنگرود به خانوادهای پرجمعیت و بافرهنگ افزوده شد که قصههای مادربزرگ کودکی فرزنداناش را سرشار میکرد و تشویق پدر و مادر اشتیاق به مطالعه را در آنان برمیانگیخت. خواندن مجلات کودکان و سپس نشریات روز مانند «ترقی»، «آسیای جوان» و «فردوسی» رفتهرفته بهویژه برای فرهاد و دو برادر دیگرش هادی و مهدی جای خود را به مطالعهی آثار مهم ادبی جهان داد که راه ورود هر سه را به عرصهی ادبیات ایران هموار ساخت.
فرهاد غبرایی در سال ۱۳۴۸ برای آموختن زیستشناسی وارد دانشگاه شیراز شد اما پس از یک ترم تغییر رشته داد و تحصیل را با دریافت لیسانس زبان و ادبیات انگلیسی در سال ۱۳۵۲ به پایان برد. او، برخلاف دو تن از برادرانش که درگیر فعالیتهای اجتماعی و سیاسی بودند و هر دو سالها در رژیم شاه به بند کشیده شدند، گوشهگیر بود و شیفتهی سینما. از این رو چندی پس از پایان تحصیل راهی فرانسه شد تا در دانشگاه پاریس کارگردانی سینما بخواند؛ اما آنجا هم چند سالی بیشتر دوام نیاورد زیرا سینما را با تمام جذابیتهایش با روحیهی تکرو و گوشهگیر خود سازگار نیافت. بنابراین به ایران بازگشت تا توانایی و دقت وسواسگونهاش را در مترجمیِ حرفهای در عرصهی ادبیات به کار گیرد.
غبرایی به زبانهای انگلیسی و فرانسه و ایتالیایی تسلط داشت و در عمر کوتاه خود شماری از آثار نویسندگان برجستهی جهان را، که همگی بیاستثنا مضمونهای اجتماعی دارند، با قلمی پاکیزه به فارسیزبانان معرفی کرد که از آن میان میتوان به دفترهای شعر «چهار مجموعه» و «پایان جهان» از پابلو نرودا، رمانهای «شکست» و «آسوموار» از امیل زولا، «حریم» از ویلیام فاکنر، «جزیره» اثر روبر مرل، «کولا برونیون» از رومن رولان، «خانواده پاسکال دوآرته» از کامیلو خوزه سلا و «پاریس، جشن بیکران» اثر ارنست همینگوی و بهویژه رمان «سفر به انتهای شب» به قلم لویی فردینان سلین اشاره کرد که برای او، در مقام یکی از بیست مترجم این رمان در جهان، دریافت بورس وزارت فرهنگ فرانسه را به ارمغان آورد که سفری سهماهه برای شرکت در نشست بینالمللی سالانهی مترجمان فرانسویزبان در سال ۱۳۷۲ بود. دو اثر پژوهشیِ «فلینی از نگاه فلینی» از جووانی گراتسینی و «گرایشهای معاصر در هنرهای بصری» به قلم هوارد اسماگولا نیز از عشق دیرین او به سینما حکایت دارند.
اگرچه مرگ نابهنگام فرهاد غبرایی امکان بهرهگیری بیشتر از تواناییهای او را از خوانندگان آثار ادبی گرفت، خدمت او به ادبیات داستانی ایران و جهان فراموشنشدنی است.
یادش گرامی
***********
بیانیه گرامی باد اول ماه مه روز جهانی کارگر
طبقهی کارگر طبقهای جهانی است، طبقهای با زنجیرهای رادیکال، طبقهای که صرف وجودش در حکم انحلال همهی طبقات است، طبقهای جهانی است چون رنج و دردی جهانی را به نمود میآورد، طبقهای که ملت و قوم و دین و مذهب و فرقه ومسلک و مرام نمیشناسد، چرا که کارگر همه جا کارگر است؛ ناچار است برای آن که از گرسنگی رو به قبله دراز نکشد، برای گذران زندگی روزمرهی خود، و احیاناً پیرامونیان خود، هر روز بر سر کاری که، در بیشتر موارد، هیچ میلی به دست و پنجه نرم کردن با آن ندارد حاضر شود و تا بوق سگ کار کند و خسته و مانده و فرسوده به خانه بازگردد، و فردا باز روز از نو و روزی از نو. سرمایه و سرمایهدار هم پدر و مادر و کشور و مسلک نمیشناسند و به حکم تخطیناپذیر آن وخشور عتیق رفتار میکنند که «بینبارید! بینبارید! بینبارید»....
متن کامل را
اینجا کلیک کنید.
***********
اسناد
حمله به دانشگاه ها در اردیبهشت ۱۳۵۹
روزهای نخست اردیبهشتماه سال ۱۳۵۹ گواه یکی از خونبارترین ایامی است که تاریخ جنبش دانشجویی سربلند ایران به خود دیده است. هنوز سالی از انقلاب بهمن نگذشته نیروهای سیاهی و تباهی و جهل و خرافه به دانشگاههای سراسر ایران وحشیانه یورش بردند و مرتکب جنایتهای هولناکی شدند که در تاریخ جنبش دانشجویی بیسابقه بود. در جریان حملهی نیروهای واپسگرا دانشگاهها سراسر به خاک و خون کشیده شدند، دهها دانشجو به دست چماقداران و عوامل کمیته به قتل رسیدند و هنوز که هنوز مردم اهواز خاطرهی تلخ جسد دخترها و پسرهای دانشجوی دانشگاه جندیشاپور (چمران کنونی) را پیش چشم دارند که بر آبهای خونین کارون روان بود. از آن هنگام سرکوب و قلعوقمع جنبش دانشجویی مقدمهای شد بر یک دهه سرکوب و اعدام و سر به نیستکردنهای بیوقفه که تاریخ سیاسی معاصر ما نظیر آن را هرگز به یاد نمیآورد.
کانون نویسندگان ایران در همان روزهای سیاه به وظیفهی ذاتی خود در دفاع بیچونوچرا از آزادی رفتار کرد و اسنادِ زیر برگی است از تاریخ خونبار آن روزگار.
دربارهی دانشگاهها
بیانیهی شماره ۱
حوادثی که در روزهای اخیر در دانشگاههای ایران اتفاق افتاد بار دیگر میهن ما را در محیطی بحرانی و سرشار از دشمنی و عدم تفاهم فرو برد و نیروهای مردمی را که میبایست در این شرایط حساس دست در دست هم برای مقابله با دشمن خارجی بکوشند به بهانههای پوچ و واهی رویاروی یکدیگر قرار داد.
به دنبال تجاوزهای پراکنده ولی مکرر گروهها و دستههای مرتجع و ناآگاه دانشگاهها و مراکز آموزش عالی، که منجر به تصرف دانشگاه تبریز و برخی از مراکز دانشگاهی، و درگیری و اعمال خشونت و مصدوم و مجروحشدن صدها نفر از دانشجویان شد، شورای انقلاب اسلامی ایران روز جمعه ۲۹ فروردینماه بیانیهای انتشار داد که نشان میداد همهی این رویدادها بر اساس برنامهای از پیش اندیشیده و سازمانیافته انجام گرفته است. شورای انقلاب در بیانیهی خود، ضمن تأیید اقدامات خودسرانه گروههای غیرمسئول در تصرف مراکز آموزش عالی به دانشجویان دانشگاههای کشور اخطار کرد که ظرف سه روز «دفاتر» سیاسی خود را در دانشگاهها برچینند. شورا همچنین ضربالاجلی در مورد به پایانرساندن امتحانات تا چهاردهم خرداد برای دانشگاهها تعیین کرد و صراحتا یادآور شد که از آن پس دانشگاهها تعطیل خواهند شد تا فرصتی برای تغییر بنیادی نظام آموزشی، تجدید سازمان دانشگاهها و پذیرش دانشجو بر اساس ضوابط جدید فراهم آید.
شورا در بیانیهی بعدیاش حتی از فرصت سهروزهای که برای برچیدن دفاتر سیاسی گروهها تعیین کرده بود عدول کرد و با آنکه قبلا اعلام داشته بود که در صورت عدم تمکین دانشجویان، روز سهشنبه دوم اردیبهشت مردم به دانشگاهها فراخوانده خواهند شد، دانشگاهها را از روز یکشنبه ۳۱ فروردین تعطیل کرد و اعلام داشت که حفظ امنیت دانشگاهها در جریان تخلیه دفاتر و جابهجایی وسایل به عهدهی کمیته مرکزی انقلاب اسلامی خواهد بود.
در برابر چنین وضعی این پرسش پیش میآید که دلیل شورای انقلاب برای انسجام دادن اینگونه اقدامات آنهم در شرایط دشوار و بحرانی کنونی چیست. اطلاعیههای گروههای مهاجم به دانشگاهها و بیانیهی شورای انقلاب از «پاکسازی دانشگاهها» و «تغییر بنیادی نظام آموزشی» سخن میگویند. در لزوم تغییر نظام آموزشی و تطبیق دادن آن با خواستهای انقلابی جامعه پاکسازی دانشگاهها از عوامل و کارگزاران رژیم گذشته هیچ حرفی نیست. این خود از هدفها و خواستهای اساسی انقلاب ایران بوده که همواره توسط دانشگاهیان، گروههای سیاسی و نیروهای متعهد نسبت به انقلاب مصرانه پیگیری شده است.
پرسش اینجاست که چه چیز تاکنون مانع تحقق این هدف بوده است؟ آیا در طول یکسالواندی که از سقوط رژیم گذشته میگذرد شورای انقلاب با همهی کمیسیونهای عریض و طویل خویش و دستگاههای اجرایی دولت که زیر نظر این شورا کار میکنند واقعا فرصت انجام مطالعات لازم، تهیه طرحهای اجرایی و فراهمکردن مقدمات برای تغییر بنیادی نظام آموزشی را در شرایطی آزاد و آرام نداشته است؟ آیا فعالیت سیاسی دانشجویان در دانشگاهها و وجود دفترهای سیاسی آنان که از حدود یک یا دو اتاق برای هر گروه فراتر نمیرود واقعا مخل انجام برنامه تغییر بنیادی نظام آموزشی بوده؟ همگان میدانند که دانشجویان در طول یکسالواندی که از سقوط رژیم گذشته میگذرد ضمن انجام وظایف اجتماعی خود در عین همکاری و تفاهم متقابل به فعالیتهای آموزشی خویش نیز پرداختهاند. محیط دانشگاهها در این مدت، در مقایسه با سایر جاها، محیطی بوده که در آن آموزش و فعالیتهای اجتماعی و سیاسی پا به پای هم پیش رفته و دانشگاه علاوه بر اجرای وظایف علمی و آموزشی خود سنگر انقلاب و آموزش سیاسی تودهها نیز بوده است. پس چه دلیلی وجود دارد که ناگهان دانشگاه و دانشگاهیان به بهانهی تغییر بنیادی نظام آموزشی مورد حمله و هجوم همهجانبه و سازمانیافتهای قرار میگیرند- آن هم در جوی آشفته و برانگیخته و در شرایطی که دولت و شورای انقلاب همگان را به لزوم اتحاد عمل و بسیج نیروها برای مقابله با خطر امپریالیسم دعوت میکنند؟ باورکردنی نیست که تغییر بنیادی نظام آموزشی بتواند در محیطی اینچنین آشفته و زیر ضربات چوب و چماق و بدون شرکت آگاهانه دانشگاهیان و دانشجویان انجام گیرد.
آشکار است که بار دیگر با هجوم گستردهای از سوی نیروهای ارتجاعی و انحصارطلب که هدف آنها نابودی دستاوردهای دموکراتیک انقلاب ایران و تثبیت حاکمیت و سلطهی مطلق ارتجاع در تمامی شئون فرهنگی و اجتماعی جامعه ماست، روبرو هستیم. دامنه این هجوم سازمانیافته چنان گسترده است که هیچ ایرانی آگاه و متعهد نسبت به انقلاب ایران نمیتواند در برابر آن خاموش بنشیند.
کانون نویسندگان ایران به عنوان مجمعی از اهل قلم متعهد نسبت به دفاع از آزادیهای فردی و اجتماعی، بهویژه حقوق و آزادیهای فرهنگی و آموزشی، حمله و هجوم به دانشگاههای کشور، سلب عملی حق فعالیت سیاسی دانشجویان و استقرار نظرم انحصارطلبانه و ضدفرهنگی در دانشگاهها را شدیدا محکوم میکند و بار دیگر به همه نیروهای آگاه و متعهد انقلابی و همه فرهنگیان و دانشگاهیان ترقیخواه هشدار میدهد که اینگونه تجاوزها را جدی تلقی کنند و برای مقابله با آنها و نجات دستاوردهای دموکراتیک انقلاب ایران از هیچگونه کوششی دریغ نورزند.
انحصارطلبان بدانند که استقرار نظم ضدفرهنگی دلخواه آنان در مراکز فرهنگی و آموزشی دیری نخواهد پایید و مقاومت دلیرانه مردم ایران اجازه نخواهد داد که دانشگاه، این سنگر آزادی، به دژ ارتجاع تبدیل شود.
کانون نویسندگان ایران - ۱۳۵۹/۱/۳۱
دربارهی دانشگاهها
بیانیهی شماره ۲
هموطنان!
هنوز فریاد اعتراض و هشدار نسبت به حمله و هجوم تدارکدیدهشده به دانشگاهها در فضای جامعه طنینانداز بود که دانشگاهها در سراسر کشور با خشونت و سبعیتی که ملت ایران فقط از رژیم ستمشاهی انتظار داشت به خون کشیده شد.
دانشگاه، این سنگر آگاهی و آزادی، این کانون مبارزهی ضدامپریالیستی و آئینهی تمامنمای خواستهای دموکراتیک مردم ایران، زیر ضربات وحشیانهی گروههای بسیجشدهی ارعاب و سرکوب قرار گرفت. در برابر این هجوم گسترده، دانشجویان دانشگاههای سراسر ایران که تجربه خونین سیسال مبارزه پیگیر و شکستناپذیر با رژیم خونخوار وابسته به امپریالیسم را پشت سر نهادهاند، بار دیگر به مقاومت برخاستند و نشان دادند که آمادهاند تا همچنان به همراه تمامی نیروهای ترقیخوه در راه تحقق و تعالی هدفهای جنبش انقلابی ایران جان بر کف مبارزه کنند.
بدینسان، دانشجویان، این پیشاهنگان جنبش انقلابی و این مبارزان خستگیناپذیر، بار دیگر با نثار خون خود پردهی دروغ و فریب را دریدند و واقعیت سیاستها و نقشههایی را که بر بستر توطئههای رنگارنگ ارتجاع کارسازی میشود و از آن نقشونگار میگیرد، افشا کردند و هشیارانه و دلاورانه نشان دادند که نه فریب میخورند و نه مرعوب قدرت میشوند.
از سقوط رژیم ستمشاهی که یکی از رسواترین جنایاتش سرکوب مستمر دانشگاه بود یک سال و چندماه بیش نمیگذرد، و اکنون زخمهای خونباری که بار دیگر بر پیکر دانشگاه دهان گشوده است فریاد میزند که این کانون پیشتاز مبارزات دموکراتیک و ضدامپریالیستی مردم ایران بهگونهای بس اسفبارتر و نفرتانگیزتر از گذشته آماج کینتوزیهای بیحدو حصر دشمنان آزادی و فرهنگ است.
این جریان سرکوب و کشتار توطئهآمیز از نظر افشای حقایق دارای چنان اهمیتی است که هیچ فرد یا سازمانی که خود را در پاسداری و اعتلای دستاوردهای دموکراتیک جنبش انقلابی ایران موظف و مسئول میشناسد نمیتواند حتی یک لحظه نسبت بدان بیاعتنا بماند.
هممیهنان! کانون نویسندگان ایران به عنوان سازمانی دموکراتیک و مدافع آزادیهای فردی و اجتماعی وظیفه خود میداند این بار علیرغم سیاست دوگانهی سرکوب مصرانه و دلجویی ملتمسانهی ارگانهای قدرت، که به قصد سرپوش نهادن بر خون تازهی مبارزان دانشگاهی و آشفتن اذهان مردم و بیاثر کردن فریادهای اعتراض و افشا دنبال میشود و علیرغم سانسوری که بر تمام رسانههای گروهی سایه افکنده است، پرتوانتر از همیشه و با فریادی از خشم و اعتراض از مصادر امور بپرسد:
در حالیکه مبارزهی ضدامپریالیستی مردم میهن ما وارد مرحله دشوار و خطرناکی شده است، در حالیکه به تصدیق مسئولان سیاسی کشور مرزهای ما در معرض تهدید و تجاوز خارجی قرار دارد، در حالیکه خلقهای ایران به خاطر مبارزه در راه کسب حقوق دموکراتیک خود به آتش و خون کشیده شدهاند، در حالیکه به ادعای دولت و زمامداران سیاسی کشور بسیج همه نیروها و ضرورت اتحاد همه قشرها در مبارزه علیه امپریالیسم اولویت حیاتی دارد، چرا و چهگونه است که برنامهی تدارکدیدهشدهی تغییر نظام آموزشی در دانشگاهها – که عملا در جهت تثبیت گرایشهای سخت تنگنظرانه و ارتجاعی سازمان یافته است- درست در موقعیتی چنین خطیر به اجرا درمیآید، و با بدل شدن به مسئلهای عمده در مبارزات ضدامپریالیستی خلقهای ایران انحراف ایجاد میکند؟ شما که خود را مسئول همه چیزهایی میدانید که در مملکت اتفاق میافتد، چرا و چهگونه در طول سه روزی که به عنوان مهلت برای برچیدن دفترهای گروهها تعیین کرده بودید، با گفتهها و بیانیههای تحریکآمیز زمینهای فراهم آوردید تا گروههای ارعاب و سرکوب به دانشگاه بتازند؟
چرا رئیس جمهوری هنگامی از وجود توطئه برای به خون کشیدن مملکت سخن میگوید که عملا کار از کار گذشته است و آنگاه که دانشجویان به خون کشیده شدند تازه به اصرار و التماس از متجاوزان میخواهد که از اقدامات خودسرانه علیه گروههای سیاسی دست بردارند و کشتار دانشجویان را که در برابر دیدگان حیرتزدهی مردم به دنبال حمله پاسداران و چماقداران مورد حمایت آنها صورت گرفته است سرکوب و کشتار به دست «نیروهای غیرمسئول» مینامد؟
آیا این دودوزهبازی در جهت فریب مردم و شستن دست خود از خونهای به ناحق ریخته است یا پرهیز از افشای مراکز خودسری و توطئه و کشتار؟
آیا این دودوزهبازی خود سیاستی است یگانه یا تعارض سخنها و بیانیههای ارگانهای قدرت فقط بر سر شیوههای سرکوب و رسیدن به تمرکز قدرت است؟ هممیهنان! ما میدانیم که رهبران و مقامات رسمی نهتنها به این پرسشها پاسخ نخواهند داد، بلکه مثل همیشه خواهند کوشید تا با محکمتر کردن تسمهی سانسور از انعکاس آنها نیز جلوگیری کنند.
هممیهنان! جریان سرکوب و کشتار توطئهآمیز دانشگاهها دارای چنان اهمیتی است که میتواند نقطه عطفی باشد برای بررسی و ارزیابی مجدد آنچه بعد از سقوط رژیم ستمشاهی در میهن ما گذشته است.
ما از همه مردم ایران که دل در گرو آرمانها و هدفهای اصیل جنبش انقلابی ایران دارند، از کارگران، دهقانان، دانشگاهیان، فرهنگیان، کارمندان و پیشهوران میخواهیم که در این جریان خونبار نیک بنگرند و از خود بپرسند که آیا انتظار آن را داشتند که بعد از بیستوپنجسال مبارزه پنهان و آشکار، که طی آن دهها هزار شهید در خیابانها و کوچهها، در کوهها و جنگلها و در شکنجهگاهها و میدانهای تیر جان خود را نثار کردند، رژیمی در ایران مستقر شود که «میلاد» خود را - آنچنان که
رئیسجمهوری اعلام داشت- در میان خون فرزندان انقلابی، در ویرانی مراکز مبارزاتی دانشجویان، و در حمایت چماقداران و قمهبندان و ژ۳بهدستان کشتارگر اعلام دارد؟
هممیهنان! کارگران، دهقانان، روشنفکران! جریان خونبار دانشگاه از دیگر جریانهایی که در میهن ما میگذرد جدا نیست. هدف سرکوب نیروهای دانشجویی از یک سو منحرف کردن اذهان تودههاست از مبارزات ضدامپریالیستی و مبارزات خلقهای ایران، بهویژه خلق کُرد، و از سوی دیگر از میان بردن ثمرهی مبارزات انقلابی دانشجویان، یعنی شوراهای دانشکدهها، جلوگیری از فعالیت سیاسی در دانشگاهها، کنار نهادن استادان مترقی و اخراج دانشجویان مبارز و سرانجام تحمیل کردن گرایشهای انحصارطلبانهی ارتجاعی در جامهی «تغییر نظام آموزشی».
سرکوب دانشگاهها آغاز تلاش دیگری برای از میان بردن همه دستاوردهای دموکراتیک انقلاب ایران است. آنچه در دانشگاهها رخ داد، در کارخانهها و کارگاهها، در مدارس و در ادارات، و خلاصه در همه مراکز فعالیت قشرها و گروههای اجتماعی میهن ما اتفاق افتاده است، یا ــ اگر متحداً علیه این همه سبعیت به پا نخیزیم - اتفاق خواهد افتاد.
هممیهنان! تنها وحدت و مقاومت یکپارچهی همه نیروهای وفادار به آرمانهای دموکراتیک و ضدامپریالیستی جنبش انقلابی ایران است که میتواند نقشههای شومی را که به منظور سلطهی مجدد و کامل امپریالیسم بر زمینهی آمادهی ارتجاع تدارک دیده شده است عقیم گذارد.
کانون نویسندگان ایران - ۱۳۵۹/۲/۴
***********
محکومیت فرامرز سهدهی به بیش از ۲۲ ماه «حبس تعزیری»
فرامرز سهدهی شاعر و عضو کانون نویسندگان ایران با حکم «شعبهی اول دادگاه انقلاب ماهشهر» به ۲۲ ماه و ۱۵ روز حبس محکوم شد. در این حکم که به تاریخ ۲۴ فروردینماه صادر شده است سهدهی از بابت اتهامهای «اهانت به مقام معظم رهبری» و «تبلیغ علیه نظام» به «یک سال و سه ماه» و «هفت ماه و ۱۵ روز» حبس تعزیری محکوم شده است و بنا بر ابلاغیهی دادگاه «مجازات اشد» دربارهی او اعمال خواهد شد.
فرامرز سهدهی ۲۰ دیماه ۱۴۰۳ در منزلش در بهبهان بازداشت و تلفن همراه و کتابهایش ضبط شد. او پس از چند ساعت بازجویی در خصوص عضویت در کانون نویسندگان ایران و فعالیتهایش در فضای مجازی، آزاد و پس از آن در ۲۴ بهمن ماه با دریافت ابلاغیهای به دادسرای بهبهان احضار شد.
این عضو کانون نویسندگان ایران ۲۹ بهمن ۱۴۰۳ در شعبهی ۲ بازپرسی دادسرای عمومی و انقلاب شهرستان بهبهان حاضر و تفهیم اتهام شد. این جلسه بدون حضور وکیل مدافع برگزار شد و با بازجویی همراه بود. سهدهی پس از دفاع و رد اتهامهای وارده به قید وثیقهی ۸۰۰ میلیون تومانی به طور موقت آزاد شد.
فرامرز سهدهی پیش از این نیز بارها تحت آزار دستگاههای امنیتی و قضایی قرار گرفته است و با پروندهسازی و اتهامهایی چون «اقدام علیه امنیت ملی از طریق طبع و نشر کتاب» و «عضویت در گروه معاند و غیر قانونی کانون نویسندگان ایران» مواجه شده است.
************
اسناد
بازنشر گزارش «مراسم یادبود صدمین زادروز صادق هدایت»
صادق هدایت در جهان داستاننویسی مدرن ایران، مانند نیما در عالم شعر نو فارسی، فقط پیشگام تازهترین فرمهای ادبی نیست بلکه از معدود نویسندگانی است که گونه یا « ژانر»ی نو مانند «وغ وغ ساهاب» را نیز، که یکسر تازه و بیسابقه بود، به قالبهای ادبی موجود در جهان و ایران افزود. گذشته از روح سرکش و نوآوری که در هدایت سراغ داریم، او از معدود نویسندگان پیشتازی است که بهسبب روحیهی شورشی، جسور و نوآور خود مورد توافق و تحسین تمامی اهل ادب مدرن ماست: نویسنده-روشنفکری که احاطهاش بر تاریخ و فرهنگ ایران از سویی و دانش گستردهاش از ادب و هنر اروپایی، از سوی دیگر، هنوز هم رشکانگیز است.
کانون نویسندگان ایران در ۱۶ تیرماه ۱۳۸۱ مجلسی در بزرگداشت صادق هدایت برگزار کرد که شرح آن را میخوانید.
اینجا کلیک کنید.
************
یاد
پروین اعتصامی (۱٢٨۵ - ۱۳٢٠) شاعر
زن در ایران، پیش از این، گویی که ایرانی نبود
پیشهاش جز تیرهروزی و پریشانی نبود
زندگی و مرگش اندر کنج عزلت میگذشت
زن چه بود آن روزها، گر زآنکه زندانی نبود
دادخواهیهای زن میماند عمری بیجواب
آشکارا بود این بیداد، پنهانی نبود
از برای زن به میدان فراخ زندگی
سرنوشت و قسمتی جز تنگمیدانی نبود
نور دانش را زِ چشم زن نهان میداشتند
این ندانستن، ز پستی و گرانجانی نبود
چشم و دل را پرده میبایست اما از عفاف
چادر پوسیده، بنیاد مسلمانی نبود
پروین (رخشنده) اعتصامی سال ۱۲۸۵ در تبریز دیده به جهان گشود و در پنجسالگی به همراه خانواده راهی تهران شد. پدرش، یوسف اعتصامالملک آشتیانی، مترجم و از فرهیختگان و سیاستورزان دوران خود بود. پروین به یاری خانواده آموختن فارسی و عربی را آغاز کرد و سپس به پیشنهاد پدر به کالج امریکاییِ تهران رفت و انگلیسی را نیز آموخت. پس از آن نیز دو سال به آموزش ادبیات فارسی و انگلیسی پرداخت. پروین از همان کودکی استعداد خود را در سرایش شعر نشان داد چنانکه تحسین بسیاری از اهل ادب را برانگیخت. او به همراه پدرش، که مجلهی «بهار» را منتشر میکرد، به محافل ادبی راه یافت و این نیز تجارب او را فزونی بخشید.
نخستین دیوان پروین اعتصامی که سال ۱۳۱۴ با مقدمهی ملکالشعرای بهار به چاپ رسید با استقبال بسیار روبهرو شد. سرودههای او بیشتر در قالبهای کهن چون قصیده، قطعه و مثنوی است که زبانی ساده و روان دارند و رگههایی از سبک خراسانی و عراقی. با این همه، محتوای اجتماعیِ بسیاری از آنها، در کنار جانبخشی به اشیاء و مضمونپردازیهای نوآورانه، پروین را در میان نامآوران چیرهدست شعر معاصر جای میدهد. او با جزئینگری شاعرانه و پرداختن به مسائلی چون تبعیض، بیعدالتی، خودکامگی، دزدی حاکمان، استبداد شاهان، فقر و محرومیت که گاه به شکل «مناظره» و گاه تکگوییِ پندآموز سروده شدهاند بازتابی هنری از وضعیت جامعهی ایران را فرا روی مخاطب خویش قرار میدهد. دردمندان جامعه چون گرسنگان، یتیمان و زحمتکشان در شعر پروین حضوری پررنگ و متواتر دارند که از آنجمله میتوان به شعرهای «ای رنجبر»، «اشک یتیم»، «اندوه فقر»، «تهیدست»، «تیرهبخت»، «دزد و قاضی»، «طفل یتیم»، «گوهر اشک»، «نغمهی خوشهچین»، «نغمهی رفوگر» و «صاعقهی ما ستم اغنیاست» اشاره کرد.
پروین، با وجود برخی دیدگاههای سنتی، برای زنان جایگاهی ویژه قائل بود و مایهی برتری آنان را، به جای ظاهرگرایی، فضیلتِ دانش و هنر و مهرورزی میدانست، او در انتقاد از تبعیض تحمیلی به زنان و سیهروزی آنان میسراید: «به هیچ مبحث و دیباچهای، قضا ننوشت / برای مرد کمال و برای زن نقصان»
مرگ زودهنگام پروین اعتصامی در ۱۵ فروردین سال ۱۳۲۰ رخ داد و کنار مزار پدرش در قم به خاک سپرده شد، با سرودهای که بر سنگ مزارش نقش بسته است و چنین آغاز میشود:
«اینکه خاک سیهش بالین است / اختر چرخ ادب پروین است / گرچه جز تلخی از ایام ندید / هرچه خواهی سخنش شیرین است.»
یادش گرامی
************
دیدار نوروزی اعضای کانون نویسندگان ایران
دیدار نوروزی اعضای کانون نویسندگان ایران عصر شنبه ۹ فروردینماه جاری در منزل حسن صانعی، شاعر و از اعضای قدیمی و پایدار کانون نویسندگان ایران در فضایی رفیقانه و صمیمانه برگزار شد.
به رسم همه ساله این دیدار به دعوت هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران صورت پذیرفت. گروهی از اعضا گرد هم آمدند و ضمن نقل خاطرات، یادکرد درگذشتگان کانون و گفت و شنودهای مرسوم، سال نو را با امید به روزهایی بهتر برای مردمان این جغرافیای دردمند به یکدیگر شادباش گفتند.
************
اسناد باز نشر "یاد" رضا براهنی
«رضا براهنی از آن گروه ادیبانی بود که زندگی ادبی و عمارت فرهنگی متنوع و رنگارنگ خود را آجر به آجر ساخت. روزگاری دور در مجلهای ویژهی تئاتر با عنوان «نمایش» نوشته بود: «هشت سال تمام فقط مینوشتم و پاره میکردم و دور میریختم، چون دلم رضا نمیداد پای چیزی امضا بگذارم که خودم را راضی نمیکرد» یا سالها بعد در جای دیگری در گفتوگویی گفته بود: « آنچه میدانم، دانش من در ادبیات، آنچه نوشتهام هیچ ربطی به مدرک دانشگاهی دکتری من ندارد، همه حاصل کار بیرون از دانشگاه من است». اگر بخواهیم برای براهنی فقط یک ویژگی ممتاز قایل شویم این است که او برای بیان مافیالضمیر خود همواره به جستوجوی قالبها برمیآمد و بر خلاف بسیاری از اهل ادبیات ما از افقهای نو گریزان نبود، سهل است به قولی «هیچ چیز نو و مدرن با او بیگانه نبود». بزرگداشت رضا براهنی، از بنیادگذاران کانون نویسندگان ایران، بزرگداشت ادبیات مدرن، تعهد به انسان و حق مسلم آزاد و برابر زیستن او و پیکار با استبداد و انسانکشی است.»
اینجا کلیک کنید.
************
شادباش نوروزی کانون نویسندگان ایران
رنجهای مشترک بسیار و رویای زیبای آزادی و فرهنگی مشترک ما را به هم نزدیک کرده است؛ در سالی که همچون پار و پیرار، چیزی برای شادی جمعی نداشتیم.
گرانیهای کمرشکن، دوام آوردن با دستمزدی ناچیز، اخراج سهل و بیعقوبت نیروی کار زیر چتر قراردادهای چند ماهه، تنگتر شدن عرصه بر زنان زیر بار کمرشکن قوانین نوشته و نانوشتهی ضدانسانی، ادامهی سانسور و سرکوب آزادی بیان با پروندهسازی برای نویسندگان و هنرمندان و فعالان سیاسی و اجتماعی و تهدید و در بسیاری موارد بازداشت آنها، و سرانجام صدور احکام اعدام برای معترضان و مخالفان سیاسی... این همه تنها سیاههای مختصر از رنجهای مشترکی است که حاکمیت به مردم تحمیل کرده است....
برای مطالعه متن کامل
اینجا کلیک کنید.
کانون نویسندگان ایران
۲۹ اسفند ۱۴۰۳
___________________________
برای مشاهده و مطالعه اخبار، گزارش و مطالب پائیز و زمستان ۱۴۰۳
اینجا کلیک کنید.
برای مشاهده و مطالعه اخبار، گزارش و مطالب بهار و تابستان ۱۴۰۳
اینجا کلیک کنید.
برای مشاهده و مطالعه اخبار، گزارش و مطالب ۲۴ آذر تا ۲٦ اسفند ۱۴۰۲
اینجا کلیک کنید.
برای مشاهده و مطالعه اخبار، گزارش و مطالب اواخر شهریور ۱۴۰۲ تا ۲۴ آذر ۱۴۰۲
اینجا کلیک کنید.
برای مشاهده و مطالعه اخبار، گزارش و مطالب ۲۸ اسفند ۱۴۰۱ تا ۲۲ شهریور ۱۴۰۲
اینجا کلیک کنید.
برای مشاهده و مطالعه اخبار، گزارش و مطالب سال گذشته
اینجا کلیک کنید.