افق روشن
www.ofros.com

... اخبار، گزارشات، یادها و


کانون نویسندگان                                                                                                                         جمعه ۲۴ آذر ۱۴۰۲ - ۱۵ دسامبر ۲۰۲٣


خبر

انتشار آخرین مجموعه شعر بکتاش آبتین؛

«مرثیه‌ای برای گل‌های پژمرده»

«مرثیه‌ای برای گل‌های پژمرده» آخرین مجموعه شعر بکتاش آبتین، شاعر، فیلم‌ساز و عضو کانون نویسندگان ایران در آستانه‌ی سالروز تولد او (۲۵ آذر) منتشر شده است. این مجموعه هفتمین کتاب بکتاش است که محتوای آن را سروده‌های زندان تشکیل می‌دهد. مجموعه‌ای با دست‌خط آبتین که کار صفحه‌آرایی و طراحی جلدش را نیز خود او با امکانات محدود زندان انجام داده است. در اطلاعیه‌ای که نشر باران سوئد در این خصوص منتشر کرده آمده است:
«اين مجموعه شعر پس از «قتل» وی، توسط انسان‌های آزاده و شجاع، به بیرون از زندان منتقل شده» است. در این اطلاعیه ضمن اشاره به سوابق بکتاش آبتین در کانون نویسندگان ایران از جمله «چند دوره عضویت در هیئت دبیران»، چنین آمده است: «بکتاش آبتین پس از چندبار بازداشت و حضور در دادگاه، سرانجام در سال ۱۳۹۸ با اتهام «تبلیغ علیه نظام» و «اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت ملی» در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب محاکمه و به شش سال زندان تعزيرى محکوم شد. او که از مهر ۱۳۹۹ در زندان به سر می‌بُرد، چندبار با بیماری‌های مختلفی روبه‌رو شد. در آذر ۱۴۰۰ برای دومین‌بار به كرونا مبتلا شد؛ اما مسئولان زندان از انتقال او به بیمارستان در زمان مناسب خودداری کردند. درنهایت پس از وخامت حال جسمانی‌اش با پابند و زنجیر به بيمارستان منتقل و به تخت بسته شد. بکتاش آبتین ۱۱ دی به کما رفت و ۱۸ دی ۱۴۰۰ درگذشت».

***************

یاد

جاهد جهانشاهی (۱۳۲۵ - ۱۳۹۱)

نویسنده، مترجم و عضو کانون نویسندگان ایران

جاهد جهانشاهی، مترجم، نویسنده و عضو کانون نویسندگان ایران در ۲۳ آذرماه ۱۳۹۱ دیده از جهان فرو بست. نام او با برگردان آثاری پرشمار از نویسندگانی نام‌آور گره خورده است، از جمله «گزارش یک آدم‌ربایی» و «از عشق و شیاطین دیگر» به قلم گابریل گارسیا مارکز، «مادر» از برتولت برشت، «نانِ سال‌های جوانی» از هاینریش بُل، «در حال کندن پوست پیاز» از گونترگراس، «حساب پرداخت نمی‌شه» از داریو فو، «چرا می‌جنگیم؟» به قلم نورمن مِیلر، «دلواپسی» از فرناندو پسوا، «آخرین قطار» گزیده‌ی شعرهای محمود درویش و «نمایش‌نامه‌ی رئیس‌جمهور» از توماس برنهارد، که اغلب مضامینی اجتماعی و انتقادی و سیاسی دارند.
جاهد جهانشاهی یکی از «۱۳۴ نویسنده» بود که در سال ۱۳۷۳ بیانیه‌ی «ما نویسنده‌ایم» را امضا کردند. او تعهدی تزلزل‌ناپذیر به آرمان‌های آزادی‌خواهانه‌ی منشور کانون نویسندگان ایران داشت و هرگز از ستیز بی‌امان با سانسور پا پس نکشید. در سال‌هایی که فشار دستگاه سانسور و سرکوب هر روز بیش‌تر می‌شد و برگزاری مجمع عمومی و انتخابات کانون را دشوار و گاه ناممکن می‌کرد، دو بار در سال‌های ۱۳۸۰ و ۱۳۸۷ به عضویت هیئت دبیران برگزیده شد که دوره‌ی دوم شش سال به درازا کشید؛ و در این مدت او با نظم و تعهدی کم‌نظیر تا دم واپسین در همه‌ی نشست‌های هیئت دبیران حاضر بود.

یاد و نام جاهد جهانشاهی گرامی و آثار ارزشمندش ماندگار

***************

بیان آزاد

نشر اینترنتی ویژه‌نامه‌های کانون نویسندگان ایران
شماره‌ی ۱۲، آذر ۱۴۰۲
به مناسبت ۱۳ آذر روز مبارزه با سانسور اینجا کلیک کنید.

***************

گزارش

جلوگیری از برگزاری مراسم بزرگداشت محمد مختاری و محمدجعفر پوینده

جمعه ۱۷ آذر ماموران امنیتی و انتظامی جمعیت گردآمده بر مزار محمد مختاری و محمدجعفر پوینده را پراکنده و از برگزاری مراسم بزرگداشت آن دو جلوگیری کردند. دو روز پیش از این تاریخ کانون نویسندگان ایران با انتشار بیانیه اعلام کرده بود:«... اعضای کانون ساعت ۱۵ روز جمعه ۱۷ آذر در گورستان امامزاده طاهر کرج مزار این دو عزیز را گلباران می کنند» و در ساعت و تاریخ یادشده گروهی از اعضای کانون، با شاخه گلی در دست، وارد گورستان شدند. در بدو ورود ماشین نیروی انتظامی نشان از قُرق گورستان می‌داد. در قطعه‌ای که مزار دو عزیز قرار دارد همسر و خواهرزاده‌ی محمد مختاری و نیز جمعی از دوستداران و دادخواهان حضور داشتند. با ورود اعضای کانون جمعیت انبوه شد، جمعیتی که مأموران لباس شخصی و انتظامی نیز به‌وفور در آن حضور داشتند. برخی فیلم و عکس می‌گرفتند و برخی به تماشا ایستاده یا پرسه می‌زدند.
ماموران امنیتی به جمعیت دادخواه یک دقیقه فرصت حضور دادند. قامت‌ها خمید و دست‌ها پیش رفت. اعضای کانون یک به یک گل‌ها را روی مزار پوینده و مختاری قرار دادند. نام محمد و محمدجعفر با رُزهای سرخ گلباران شد. پس از هفت سال بار دیگر دادخواهان سنگ مزار آن‌ها را می‌دیدند. از سال ۱۳۹۵ که ماموران درهای گورستان را بستند دادخواهان، جز یک سال، دیگر نتوانسته بودند بر مزار یاران خود گرد آیند. در همه‌ی این سالیان، اما، کانون نویسندگان ایران عزم خود را برای برگزاری مراسم بزرگداشت دو عضو برجسته خود اعلام کرد و فقط در سال ۹۸، در پی تماس از وزارت اطلاعات و تهدید به خون‌ریزی، برگزاری مراسم لغو شده بود.
مأموران دست‌پاچه جمعیت را از گورستان بیرون راندند و همه‌ی لحظات را در دوربین‌های متعدد خود ثبت کردند. جمعیت از گورستان بیرون رفت اما امنیتی‌ها هم‌چنان در تعقیب‌ بودند و بر پراکنده‌شدن آن‌ها تاکید داشتند. اعضای کانون حتی اجازه نیافتند عکسی بگیرند. مأمورانِ سرکوب شماره‌ی اتومبیل‌های حاضران را یادداشت می‌کردند، و برای برخی از آنان بی‌درنگ پیامک توقیف خودرو فرستاده شد. سرکوب دادخواهان و دادخواهی شکل‌های گوناگون دارد.
ساعتی بعد، یارانی که دیرتر بر مزار پوینده و مختاری حاضر شده بودند خبر دادند که مأموران رُزهای سرخ را زیر پا له و پراکنده کرده بودند اما رنگ قرمز گلبرگ‌ها بر سنگ مزارها نشسته بود.

***************

یاد

علیرضا جباری(آذرنگ)

مترجم، شاعر و عضو کانون نویسندگان ایران

(۱۳۹۹ - ۱۳۲٣)

سه سال پیش در هفدهم آذرماه ۱۳۹۹ علی‌رضا جباری (آذرنگ)، مترجم و شاعر، و یار و یاور کانون نویسندگان ایران بر اثر ابتلا به ویروس کرونا درگذشت. او از امضاکنندگان بیانیه‌ی «ما نویسنده‌ایم» معروف به متن «۱۳۴ نویسنده» بود و در سال‌های ۱۳۹۳، ۱۳۹۴ و ۱۳۹۷ از اعضای منتتخب هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران، که عمری را به مبارزه با استبداد و سانسور گذراند و دمی از کوشش‌ در راه برقراری آزادی و عدالت اجتماعی عقب ننشست. استواری و پایوری جباری در ستیز با سانسور، فعالیت او در کارزار لغو اعدام و حمایت از دادخواهی خانواده‌های اعدامیان دهه‌ی شصت سرانجام به دستگیری‌اش در سال ۱۳۸۱ انجامید که نزدیک به دو سال تحمل آزار و شکنجه در زندان را در پی داشت.
علی‌رضا جباری عضو افتخاری انجمن قلم انگلستان بود و در سال ۱۳۸۴ به پاس دفاع از آزادی اندیشه و بیان جایزه‌ی «هلمن‌ـ‌‌همت» را از سازمان دیده‌بان حقوق بشر دریافت کرد. او نمونه‌ای کم‌نظیر در تعهد به آرمان‌های نهفته در منشور کانون نویسندگان ایران بود و در سراسر سال‌هایی که به دلیل ممانعت نیروهای امنیتی امکان برگزاری جلسات جمع مشورتی کانون در مکان‌های عمومی وجود نداشت، او و خانواده‌‌اش همواره بی‌دریغ پذیرای اعضای کانون بودند و خودش به‌رغم بیماری و سال‌خوردگی در همه‌ی نشست‌ها و گردهمایی‌ها حضور فعال داشت.
از علیرضا جباری سه مجموعه‌ی ‌شعر، ترجمه‌های بسیار در زمینه‌ی ادبیات و علوم انسانی و شمار زیادی مقاله به یادگار مانده است، از آن جمله مقاله‌ی «۱۳ آذرماه، یا روز جان باختگان راه آزادی قلم وبیان!» که در گرامی‌داشت روز مبارزه با سانسور در سال ۱۳۸۷ نوشت و در بخشی از آمده است:
«حذف تمام‌عیار و بی‌امان فرهنگی در همه‌ی پهنه‌ها، از کتاب و مطبوعات تا سینما و تئاتر و موسیقی و آموزش علمی و هنری ... که نفی و الغای آن سرلوحه و شعار انقلاب بهمن بود و بسیاری از بازماندگان آن انقلاب، از جمله قریب به اتفاقِ آزادی‌خواهان قربانیِ قتل‌های دهه‌های ۶۰ و ۷۰، در راه آن جان باختند آن‌چنان تداوم یافته است و بر ابعاد آن افزوده‌اند که گویی انقلاب را هرگز با آرمان‌های آزادی، استقلال و عدالت اجتماعی کاری نبوده است و سبب همه‌ی این رخدادهای شکوهمند این بوده است که شماری از نودولتان زمام کارها را به دست گیرند و سمت‌وسوی تحول تاریخ‌ساز کشورمان را آن‌چنان رهنمون شوند که خود می‌خواهند و با سلیقه‌ها و منافع آنان سازگاری دارد ... کانون نویسندگان ایران در سراسر تاریخ ۴۰ساله‌ی خود تا به امروز زبان گویای اهل قلم در کشور ما و مدافع پیگیر آزادی قلم و بیان بدون حصر و استثنا بوده و بسیاری از کوشاترین و متعهدترین اعضای آن در این راه جان باخته‌اند. تردید نمی‌توان کرد که برآمدن خورشید آزادی در کشورمان در برهه‌هایی کوتاه از تاریخ آن بی‌ارتباط با کوشش‌های بی‌دریغ و بی‌وقفه‌ی کوشندگان خستگی‌ناپذیر کانون ما و جان‌فشانی‌هایشان در کنارهمه‌ی مردم کشورمان و نیروهای پیشاهنگ آن در همه‌ی‌ پهنه‌هایی که پیش از این بر شمردم نبوده است ... نتیجه‌ی چنین شرایطی فروپاشی از درون است و نیروی تمامیت‌خواه با کاستی پایگاه مردمی خویش، صرف نظر از شیوه‌های پیشگیری، و نیز به سبب برخورد با توده‌های وسیع مردم و کوشش در تحمیل اراده‌ی خویش به آنان، از تثبیت نظم امور ناتوان خواهد ماند.»

یاد این یاور خستگی‌ناپذیر ماندگار و راه او پُررهرو باد

***************

خبر

حکم «قطعی» سپیده رشنو صادر شد

در روزهای اخیر وکیل سپیده رشنو، شاعر، از صادر شدن «رای قطعی» دادگاه تجدید نظر او خبر داد.
وکیل رشنو اعلام کرده است که دادگاه تجدید نظر در خصوص پرونده‌ی اخیر او «عنوان اتهامی را از جریحه‌دار کردن عفت عمومی به انتشار تصاویر مبتذل در فضای مجازی» تغییر داده است و بر همین اساس سپیده رشنو در این پرونده به ۴ ماه حبس محکوم شده است.
وکیل رشنو همچنین افزوده است که صدور این حکم، «حکم تعلیقی ۳ سال و ۷ ماه حبس» رشنو در «پرونده‌ی اتوبوس BRT تهران» را به جریان خواهد انداخت و به این ترتیب این شاعر «مجموعا با ۳ سال و ۱۱ ماه حبس قطعی مواجه است».

***************

حمایت انجمن قلم (Pen) سیدنی از ۱۳ آذر روز مبارزه با سانسور

انجمن قلم سیدنی امروز ۱۳ آذر ۱۴۰۲ با انتشار بیانیه‌ای از مناسبت روز ۱۳ آذر به عنوان روز مبارزه با سانسور حمایت کرد و خواهان جهانی‌شدن این مناسبت شد. در این بیانیه که امروز به زبان انگلیسی در سایت پن سیدنی منتشر شد پس از مروری بر چگونگی تعیین این روز از سوی کانون نویسندگان ایران، آمده است: «انجمن قلم سیدنی بارها نگرانی خود را از وخامت روزافزون شرایط آزادی بیان و گسترش سانسور در ایران و سراسر جهان اظهار کرده است». در پایان بیانیه این تشکل از انجمن جهانی قلم (Pen) و شعبه‌های آن خواسته است: «با راه‌اندازی یک کارزار و تعیین کارگروه‌ها و کمیته‌های ذیربط به این موضوع یعنی اعلام ۴ دسامبر [۱۳ آذر] به نام روز جهانی مبارزه با سانسور بپردازند».
ترجمه متن کامل بیانیه پن سیدنی:
حمایت انجمن قلم (پن) سیدنی از ثبت جهانی ۱۳ آذر روز مبارزه با سانسور کانون نویسندگان ایران، به یاد دو عضو خود که پانزده سال پیش به قتل رسیدند [قتل مختاری و پوینده بیست‌وپنج سال پیش اتفاق افتاد] چهارم دسامبر را روز مبارزه با سانسور نام داده است. محمد مختاری و محمدجعفر پوینده در ۳ و ۸ دسامبر ۱۹۹۸ در جریان قتل‌های زنجیره‌ای ایران ربوده و کشته شدند ــ عملیاتی که جمهوری اسلامی ایران در دهه‌های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ انجام داد و به ربایش و قتل و ناپدید‌سازی بیش از ۸۰ نویسنده و شاعر، روشنفکر و کنش‌گر انجامید. کانون نویسندگان ایران، اعضای آن و نویسندگان هدف اصلی این عملیات بودند که جان بسیاری از نویسندگان را گرفت. کانون نویسندگان ایران ۴ دسامبر را به این سبب برگزید که در فاصله‌ی زمانیِ میان قتل مختاری و پوینده قرار می‌گیرد.
بیانیه‌ی کانون نویسندگان که امروز منتشر شد سازمان‌ها و کنش‌گران فعال در همه‌ی عرصه‌های اجتماعی در سراسر جهان را فرا می‌خواند که در حمایت از ابتکار این کانون ۴ دسامبر را به نام روز جهانی مبارزه با سانسور به رسمیت بشناسند.
کانون نویسندگان ایران با تأکید بر نیروی ویران‌گر سانسور و بهره‌‌برداری حاکمیت اسلامی ایران از چنین سلاحی برای سرکوب همه‌ی اشکال آزادی، درواقع به جهانیان یادآوری می‌کند که چگونه یک حکومت‌ توتالیتر با تحمیل سانسور تمامی عرصه‌های زندگی مردم را به کنترل خود درآورده است.
بیانیه‌ی کانون نویسندگان ایران تأکید می‌کند که سانسور دست به دستِ انواع سرکوب پیش می‌رود. به مدد سانسور است که بر فساد گسترده سرپوش گذاشته‌اند؛ به گزارش کشتارها انگ جاسوسی زده‌اند؛ تیراژ کتاب را برای جمعیت ۸۵ میلیونی به ۲۰۰ نسخه در سال رسانده و به تئاتر و سینما و موسیقی برچسب ابتذال زده‌اند؛ نویسندگان و هنرمندان و روزنامه‌نگاران بازداشت و وادار به تبعید می‌شوند، و سرعت دسترسی اینترنت به حد آزاردهنده‌ای پایین آمده است. به مدد همین سانسور تحمیلیِ حکومت زنان از بسیاری عرصه‌های هنری و درنتیجه از زندگی به‌مثابه انسان صاحب‌اختیار محروم شده‌اند. کانون نویسندگان ایران در بخش دیگری از بیانیه‌ی خود آورده که جنبش «زن، زندگی، آزادی» در سال گذشته اهمیت اعلام روزی جهانی برای مبارزه با سانسور را نشان داده است.
انجمن قلم سیدنی بارها نگرانی خود را از وخامت روزافزون ِشرایط آزادی بیان و گسترش سانسور در ایران و سراسر جهان اظهار کرده است. به‌تازگی، در جریان بحران جنگ اسرائیل‌ـ فلسطین، شاهد موارد بی‌شمار سانسور و نقض آزادی بیان به شکل‌های گوناگون بوده‌ایم. ما، هم‌چنان‌که ۱۲ مارس روز جهانی مبارزه با سانسور سایبری و ۳ مه روز جهان آزادی مطبوعات است، از فراخوان کانون نویسندگان ایران برای نام‌گذاری روزی برای مبارزه با انواع سانسور حمایت می‌کنیم. از انجمن جهانی قلم (پن) و شعبه‌های آن می‌خواهیم که با راه‌اندازی یک کارزار و تعیین کارگروه‌ها و کمیته‌های ذیربط به این موضوع یعنی اعلام ۴ دسامبر به نام روز جهانی مبارزه با سانسور بپردازند.

انجمن قلم (پن) سیدنی - دسامبر ۲۰۲۳

***************

یاد غلام‌حسین ساعدی

داستان نویس، نمتیش نامه نویس و از بنیانگذاران کانون نویسندگان ایران

دوم آذرماه یادآور غلام‌حسین ساعدی (۱۳۶۴ ـ ۱۳۱۴)، «گوهر مراد»، از چهره‌های ممتاز ادبیات داستانی و نمایشیِ معاصر ایران و از بنیادگذاران کانون نویسندگان ایران است که پیش از رسیدن به پنجاه‌سالگی در سال ۱۳۶۴ در پاریس درگذشت.
ساعدی زاده‌ی تبریز بود و تحصیل را در همین شهر تا اخذ مدرک پزشکی به پایان رساند. از نوجوانی دست به قلم برد و در همان دوره نیز از سرِ دردمندی و دغدغه‌ی عدالت اجتماعی به فعالیت‌های سیاسی روی آورد. در دوران دانش‌جویی در دهه‌ی ۱۳۳۰، گذشته از این که مسئولیت انتشار چند روزنامه را داشت و برای آن‌ها داستان و مقاله می‌نوشت، با نشریه‌ی سخن همکاری می‌کرد و کتاب‌های «مرغ انجیر» و «پیگمالیون» را به چاپ رساند، چند ماه هم به دلیل فعالیت‌های سیاسی در زندان گذراند. آمدن ساعدی به تهران در سال ۱۳۴۱ آغاز پُربارترین سال‌های زندگی حرفه‌ای و اجتماعی او بود. از سویی تخصص روان‌‌پزشکی را در دانشگاه تهران به پایان برد و در مطب شبانه‌روزی‌اش بی‌چشم‌داشت یاری‌رسان تنگ‌دستان بود. از سوی دیگر، با نویسندگان آزادی‌خواه عصر خویش در مبارزه با سانسور و استبداد همراه شد تا کانون نویسندگان ایران را در سال ۱۳۴۷ بنیاد بگذارند و در نخستین انتخابات آن در مقام دبیر جانشین به هیئت اجرایی کانون راه یافت. و کنار این‌همه، هم‌چنان نوشت و پژوهید؛ مجموعه‌داستان‌هایی چون «عزاداران بَیَل» و «ترس و لرز»، نمایش‌نامه‌هایی چون «چوب‌به‌دست‌های ورزیل»، «آیِ‌ باکلاه، آیِ بی‌کلاه»، «پرواربندان» و چند تک‌نگاری چون «اهل هوا» تنها نمونه‌هایی چند از آثار درخشان او در این دهه به شمار می‌آیند. در تمامی این آثار واقع‌گرا و جزئی‌نگر است و بسترهای اجتماعی و آلام مردم و فرهنگ اقوام گوناگون ایران را فرا روی مخاطب قرار می‌دهد.
برخی از آثار نمایشی او در همین دهه و دهه‌ی پنجاه به روی صحنه رفتند، در تلویزیون به نمایش درآمدند، یا در قالب فیلم‌هایی چون «گاو» و «دایره‌ی مینا» به کارگردانی داریوش مهرجویی و «آرامش در حضور دیگران» به کارگردانی ناصر تقوایی اکران شدند. در سال ۱۳۵۳ با همکاری جمعی دیگر از نویسندگان نشریه‌ی «الفبا» را منتشر کرد. اما در همان سال هنگام پژوهش برای یک تک‌نگاری دستگیر شد و زیر سخت‌ترین شکنجه‌های جسمی و روحی مزدوران ساواک قرار گرفت که آثار جانکاه آن هرگز او را رها نکرد. با این‌همه، پس از آزادی از زندان به فعالیت‌های خود بازگشت و شمار دیگری از آثار او ازجمله مجموعه‌داستانِ «گور و گهواره» و فیلم‌نامه‌ی «عافیتگاه» منتشر شدند.
ساعدی نویسنده‌ای‌ آزادی‌خواه بود که دمی از ستیز با سانسور باز نمی‌ایستاد و همواره به هنرمندانِ حکومتی با شدیدترین الفاظ می‌تاخت. او هرگز تسلیم ملاحظات و مناسبات روزمره‌ی زندگی نشد و در مخالفت بی‌امان با سانسور به مصلحت‌اندیشی روی نیاورد. سخن‌رانی او در شب‌های شعر گوته در مهرماه ۱۳۵۶ با عنوان «شبه هنرمند» مؤید نگرش انتقادی او به ادبیات وابسته به قدرت و پایبندی به آزادی بیان و اندیشه بی‌هیچ حصر و استثنا برای همگان است.
با آغاز دوره‌ی دوم فعالیت کانون نویسندگان ایران، ساعدی دو بار در سال‌های ۱۳۵۸ و ۱۳۶۰ از اعضای اصلی هيئت دبیران منتخب بود. در سال ۱۳۶۰ که حاکمیت نوخاسته برای تثبیت سیطره‌ی خود دست به کار سرکوب گسترده‌ی منتقدان و مخالفان خود شد و از جمله به دفتر کانون نویسندگان ایران یورش برد، ساعدی راه هر گونه فعالیت سیاسی و اجتماعی را بسته دید و ناگزیر به تبعیدی خودخواسته در فرانسه تن داد. در آن‌جا فعالیت را از سر گرفت، نشریه‌ی الفبا را دوباره منتشر کرد و چند نمایش‌نامه و فیلم‌نامه و داستان نیز نوشت، اما اندوه غربت را چندان تاب نیاورد و چند سالی پس از آن جان سپرد.

نام و یادش عزیز و آثارش ماندگار


***************

خبر

لغو «قرار تعلیق» حکم آتفه چهارمحالیان

به دنبال تشدید فشار بر قشرهای مختلف، از جمله نویسندگان، حکم دو سال و هشت ماه حبس آتفه چهارمحالیان به اجرا در می آید.
بنابر متنی که روز گذشته، ۳۰ آبان، در صفحه اینستاگرام آتفه چهارمحالیان شاعر و عضو کانون نویسندگان ایران منتشر شده است، حکم حبس دو سال و هشت ماه او از حالت تعلیق در آمده و اجرایی می‌شود. در ابلاغیه‌ی قضایی ضمیمه این پست آمده است: «... محکوم عاطفه چهارمحالیان فرزند مصطفی در مدت تعلیق بدون عذر موجه از دستورهای دادگاه تبعیت نمی‌کند و در راستای اعمال ماده ۵۰ قانون مجازات اسلامی پرونده به این دادگاه ارسال شده است. مستنداً به ماده ۵۰ قانون مارالذکر و با عنایت به فعالیت گسترده نامبرده حسب اعلام اجرای احکام و تعداد زیادی دنبال‌کنندگان قرار تعلیق لغو و مقرر می‌گردد مجازات مورد متهم اجرا گردد. این رای قطعی است».

***************

یاد

داریوش فروهر و پروانه اسکندری

از کشته شدگان قتل های سیاسی زنجیره ای

بیست‌وپنج سال پیش در یکم آذرماه ۱۳۷۷ مأموران وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در سلسله قتل‌های سیاسیِ دهه‌ی هفتاد خورشیدی، پروانه اسکندری و داریوش فروهر را با ضربات پُرشمار چاقو به قتل رساندند. جنایتی خونین و دهشتناک که از سبعیت آمران و عاملان آن حکایت داشت. مستبدان، بی‌تاب و هراسناک از وجود اندیشه‌های رنگارنگ در جامعه، پس از بستن مطبوعات و شکستن قلم‌ها و به حاشیه راندن هر صدای منتقد و مخالف، در مسیر ستیز با آزادیِ انسان به غیرانسانی‌ترین شیوه، حذف فیزیکی، روی آوردند.
قتل بی‌رحمانه‌ی پروانه اسکندری و داریوش فروهر، از منتقدان سیاسیِ حاکمیت، نمونه‌ی عریان درماندگیِ مستبدان در نهادینه‌کردن تک‌صدایی و کوشش برای استیلای خاموشی گورستانی ا‌ست. اینان درنیافته‌اند که آرمان آزادیِ اندیشه و بیان بی‌هیچ حصر و استثنا برای همگان شعله‌ای خاموش‌ناشدنی است و تا زمان تحقق هم‌چنان فروزان خواهد ماند.

یاد ستم‌کشتگان قتل‌های سیاسیِ زنجیره‌ای گرامی باد


***************

نظر بر خبر (۲۸ آبان ۱۴۰۲)

گسترش سامانه‌ی سانسور و سرکوب

در روزهای اخیر «دفتر توسعه‌ی کتاب و کتاب‌خوانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی» از طرحی رونمایی کرده است به نام «سامانه‌ی نظارت مردمی بر آثار منتشر شده».
بنا بر اطلاعیه‌ی این وزارتخانه، هدف‌های «سامانه»‌ جدید بدین قرار است:
۱. ارتقا و توسعه‌ی سطح نظارت پسینی بر آثار منتشرشده
۲. نقش‌آفرینی بیش‌تر مخاطبان در پالایش و سالم‌سازی فضای محتوایی کشور
۳. کمک به شناسایی آثار حاوی مصادیق مندرج در ماده‌ی چهار مصوبه‌ی اصلاحی اهداف، سیاست‌ها و ضوابط نشر
۴. رصد، شناسایی و برخورد با متخلفان در حوزه‌ی نشر
۵. ارتقای کیفی سطح بررسی آثار منتشره
۶. کمک به سرعت دفتر توسعه کتاب و کتاب‌خوانی در امر نظارت پسینی
گرچه در این اطلاعیه وزارت ارشاد سعی کرده است هدف اصلی خود را پشت واژه‌ها و عبارت‌های لطیفی چون «ارتقای کیفی»، «نقش‌آفرینی بیش‌تر مخاطبان»، «سالم‌سازی فضای محتوایی»، «ارتقا و توسعه» بپوشاند (خشن‌خو تاب مستوری ندارد!)، به‌خوبی برق شمشیری که برای کتاب و نویسنده و خواننده در بند بندِ اطلاعیه تعبیه کرده است به چشم می‌خورد. مگر چه شده است؟ مگر این همان دم و دستگاه سانسور نیست که بیش از چهل سال است به شدیدترین شیوه‌های سانسور متوسل شده تا فقط کلام حاکمیت را در گوش و چشم مردم جاری کند؟ مگر با اعمال همین سیاست فرهنگی نبود که تیراژ کتاب را به ۳۰۰ نسخه رساند؟ پس این لشکرکشی تازه برای چیست؟ پس چرا چشم دیدن همین اندک توش و توان را به تن نویسنده و کتاب ندارد و برایشان شیپور جنگ به صدا درآورده است؟
سانسور و حذف دگراندیشی و دگراندیشان حربه‌ی همیشگی حاکمیت به قصد تحدید آزادی بوده است؛ چه آن‌جا که این سرکوب‌ها به نام «انقلاب فرهنگی» صورت گرفته، چه آن‌جا که با کتاب‌سوزان پیش رفته، چه آن‌جا که در هزارتوی «مجوز»ها محقق شده و چه آن‌جا که به حذف فیزیکی نویسندگان انجامیده است.
با آن‌همه سانسور و سرکوب، اما، هدف اصلی سیاست‌گذاران محقق نشد. انتظارشان این بود که به جامعه‌ای خاموش برسند و به مردمی که از گلویشان فقط صدای حاکمیت بیرون می‌آید. نشد آن‌چه می‌خواستند. وارونه، خیابان‌ها، دوره به دوره، بلندگوی فریاد بدون سانسور و بی‌کم‌وکاست آزادی‌خواهی مردم شد. تازه‌ترین نمونه‌اش جنبش «زن، زندگی، آزادی» است. و این جز اعلام شکست و ناکارآمدی سیاست سانسور و سرکوب نیست. این را فقط مردم نمی‌گویند اطلاعیه‌ی وزارت ارشاد درباره «سامانه نظارت» هم همین را می‌گوید. راه اندازی سامانه نظارت پسینی اقرار به شکست تلاش‌های پیشینی دستگاه سانسور حاکمیت است. اقرار می‌کند که دهه‌ها سانسور ثمر مورد نظر را نداده است. اقرار می‌کند کار سانسور دیگر تنها به دست ماموران مواجب‌بگیر پیش نمی‌رود و «عموم اهالی کتاب، پژوهش‌گران، کتاب‌فروشان، کتاب‌خوانان، والدین و گروه‌های ترویج کتاب» نیز باید به خیل سانسورچیان و خبرچینان بپیوندند.
اما دم و دستگاهی که مردم را با خود ندارد حتی در صورتی‌که این «سامانه» را به اجرا در آورد، گروهی شاکی حرفه‌ای را کنار خود جمع خواهد کرد. و به این ترتیب شکست پسینی به شکست پیشینی اضافه می‌شود. برای درک روشن‌تر از هدف سامانه‌ی «نظارت پسینی» در این دوره باید آن را کنار «حجاب بانی»، کنار «پلمب اماکن» در ماه‌های اخیر، کنار ممنوع کردن فعالیت هنرمندان معترض، کنار بخشنامه‌های تحدید دانشجویان و نظایر آن قرار داد. همه یک مجموعه را تشکیل می‌دهند و برای رسیدن به یک هدف طرح و اجرا شده‌اند. اما هر یک گروهی از جامعه را مورد هدف سرکوب خود قرار داده است چنان‌که سامانه «نظارت پسینی» اهل کتاب را، نویسنده و خواننده را. تا مگر آب رفته به جوی بازگردد؛ تا هراس رنگ‌باخته میان مردم بار دیگر رنگ سیاه خود را بازیابد.
این طرح‌ها و «سامانه‌ها» جز ایجاد مزاحمت بیش‌تر برای اهل کتاب راه به جایی نخواهد برد به این دلیل که جامعه بیش از هر زمان دیگر خواستار آزادی اندیشه و بیان است.

***************

گزارش سرکوب نویسندگان در ایران؛

۱۵ نوامبر ۲۰۲۳

سال ۱۹۸۱ کمیته‌ی نویسندگان زندانی انجمن جهانی قلم (پن)، ۱۵ نوامبر را روز نویسندگان زندانی اعلام کرد. از آن پس بیش از ۴۰ سال است که تشکل‌های نویسندگان در سراسر جهان در این روز همبستگی خود را با نویسندگان زندانی و خانواده‌های آنان اعلام می‌کنند.
سرکوب نویسندگان در حاکمیت جمهوری اسلامی حکایت دیروز و امروز نیست. از نخستین سال‌های استقرار این حاکمیت تا به امروز، نویسندگان به شکل‌های گوناگون زیر فشار بوده‌اند، به زندان افکنده شده‌اند و به قتل رسیده‌اند.
اکنون، در نوامبر ۲۰۲۳ نیز سرکوب نویسندگان ادامه یافته و چندین نویسنده، شاعر و مترجم در زندان‌ها عمر به شکنجه می‌گذرانند. همچنین بسیاری دیگر نیز پس از جنبش آزادی‌خواهانه‌ی شهریور ۱۴۰۱ تحت آزار و تعقیب قرار گرفته‌اند و کماکان با پرونده‌های باز ساختگی روبه‌رو هستند.
از جمله نویسندگان در بند می‌توان به این نام‌ها اشاره کرد:
- مهوش ثابت، شاعر و آموزگار
- کیوان مهتدی، مترجم، نویسنده و عضو کانون نویسندگان ایران
- آنیشا اسدالهی، مترجم
- سروناز احمدی، مترجم
- سعید مدنی، نویسنده و پژوهشگر
- مهدی بهمن، نویسنده
در روزهای اخیر نیز در یورش تازه‌ی ماموران امنیتی به زنان فعال فرهنگی و اجتماعی گیلان، از جمله دو نویسنده به نام‌های رزیتا رجایی و نینا گلستانی بازداشت شده‌اند. این گزارش مختصر از سرکوب شدید نویسندگان نمایانگر بخشی از تلاش حاکمیت برای ایجاد اختناق کامل و نابودی تام و تمام آزادی بیان است.

***************

حمایت گسترده‌ی بین‌المللی از سه وکیل ایرانی؛

محمود طراوت‌روی، نازنین سالاری و مسعود احمدیان اسدآبادی

۱۱ نهاد و سازمان بین‌المللی، حقوق‌دانان و انجمن وکلا، درتاریخ ۹ نوامبر ۲۰۲۳ برابر با ۱۸ آبان ۱۴۰۲ درخصوص حفاظت از حقوق وکلا در ایران و نیز دادگاه سه وکیل پایه یک دادگستری؛ محمود طراوت‌روی؛ شاعر و از اعضای کانون نویسندگان ایران، نازنین سالاری و مسعود احمدیان اسدآبادی، بیانیه‌ای مشترک صادر کردند.
این انجمن ها که شامل کانون وکلای دادگستری کشورهای مختلف و اتحاديه‌ی بین‌المللی وکلای دادگستری هستند، درخصوص بی‌اساس بودن اتهامات وارده به این سه وکیل ایرانی به‌ویژه در ایفای وظایف حرفه‌ای خود بدون تهدید و مداخله‌ی ناصحیح، خواستار لغو فوری دادگاه نازنین سالاری، محمود طراوت‌روی و مسعود احمدیان و تبرئه آنها از تمامی اتهامات وارده شدند.
گفتنی‌ست پرونده‌ی این سه وکیل از سال ۱۳۹۹ با ایراد ِ اتهامات ِ تبلیغ علیه نظام، اجتماع و تبانی برای ارتکاب جرم علیه امنیت داخلی و خارجی ِ کشور و ارتباط و همکاری با دول متخاصم در کیفرخواست ایشان، به جریان افتاده و در شعبه یکم دادگاه انقلاب شیراز به ریاست قاضی سید محمود ساداتی به این سه وکیل دادگستری تفهیم شده است.
بنا بر اظهارات این وکلا، این پرونده بدون انجام تحقیقات مدلل و مکفی از سوی دادسرا به دادگاه انقلاب شیراز ارجاع داده شده و همچنان ایرادات حقوقی جدی و جامعی به آن وارد است.

***************

یاد

منوچهر شیبانی، شاعر، نقاش، سینماگر و از اعضای هیئت مؤسس کانون نویسندگان ایران

منوچهر شیبانی، شاعر، نقاش، سینماگر و از اعضای هیئت مؤسس کانون نویسندگان ایران در بیستم آبان‌ سال ۱۳۷۰ درگذشت.
شیبانی در شهریور ۱۳۰۳ در کاشان پا به جهان گذاشت؛ آموزش ابتدایی را در مدرسه ژاندارک تهران و هنرستان نساجی مازندران گذراند و نقاشی را در دانشکده‌ی هنرهای زیبای دانشگاه تهران آموخت. سرودن شعر را از نوجوانی آغاز کرد و ذوق نقاشی را طراحی پارچه در دوران هنرستان نساجی در او پروراند. اما روحیه‌ای نوجو داشت و به هر رشته و هر عرصه‌ای سرک می‌کشید. آشنایی و مراوده با بزرگانی چون صادق هدایت، جلال آل‌احمد، سیمین دانشور و نیما یوشیج نیز افق‌های تازه‌ای به روی شیبانی گشوده بود. پیش از دانشگاه، به تشویق غلامحسین نوشین، دوره‌ی هنرستان هنرپیشگی را به پایان برد، و پس از آن نیز طراحی ‌صحنه‌ی تئاتر و کارگردانی سینما را در ایتالیا و فرانسه فراگرفت. در دوران دانشگاه همراه سهراب سپهری و صادق بریرانی به سه تفنگداری معروف بودند که در آشناکردن دانشجویان با هنر مدرن و دیدگاه‌های نو می‌کوشیدند.
با‌این‌همه، نوگرایی شیبانی در همه‌ی عرصه‌های فعالیت هنری‌اش با استقلال فکری همراه بود. در فیلم‌سازی دغدغه‌های فرهنگی خود را دنبال می‌کرد (نمونه‌اش «سیر هنرهای تجسمی معاصر»). در شعر بیش‌تر به ابوالقاسم لاهوتی نظر داشت اگرچه پس از آشنایی با نیما از او لقب «ولیعهد من» گرفت. و هرگز از تجربه‌گری در شعر تن نزد به این نشان که، هم‌چون نیما، جلیل ضیاءپور را در انجمن هنری «خروس‌جنگی» (دوره‌ی اول) همراهی ‌کرد. کارنامه‌ی پربار شیبانی، گذشته از سه مجموعه شعر «جرقه»، «آتشکده خاموش» و «سراب‌های کویری»، برگزاری ده‌ها نمایشگاه نقاشی، ساخت ده‌ها فیلم و نوشتن متن چندین اُپرا را نیز در بر می‌گیرد از جمله اپرای «ایران جاودان» که برنامه‌ی افتتاحیه‌ی تالار رودکی بود.

یاد و نامش گرامی و پایدار

***************

یاد

غفار حسینی، مترجم، شاعر، نویسنده، از اعضای هیئت مؤسس کانون نویسندگان ایران

و از کشته شدگان قتل های سیاسی زنجیره ای

بیستم آبان‌ماه یادآور قتل تبهکارانه‌ی غفار حسینی، مترجم، شاعر، نویسنده و عضو هیئت مؤسس کانون نویسندگان ایران است.
غفار حسینی متولد سال ۱۳۱۳ در یکی از روستاهای الیگودرز بود. با سخت‌کوشی توانست به دانشگاه تهران راه یابد و ادبیات انگلیسی بخواند. پایان دانشگاه در سال ۱۳۴۵ آغاز کار فرهنگی او بود. شعر می‌سرود، نقد می‌نوشت و ترجمه می‌کرد. در این میان، دغدغه‌ای که از نوجوانی نسبت به مسائل و مصائب اجتماعی داشت و آزرده‌جانی‌اش از استبداد حاکم بر فضای هنری و فرهنگی ایران او را به جمع نویسندگان آزادی‌خواهی پیوند داد که برای دفاع از آزادی بیان و اندیشه و قلم در اردیبهشت‌ماه ۱۳۴۷ کانون نویسندگان ایران را بنیاد گذاشتند.
با این همه، هرگز از آموختن غافل نماند. برای ادامه‌ی تحصیل رشته‌ی جامعه‌شناسی را برگزید و از سال ۱۳۴۸ در دانشکده‌ی هنرهای زیبا به تدریس جامعه‌شناسی هنر پرداخت. سپس رهسپار فرانسه شد و سال ۱۳۶۰ با اخذ دکترای جامعه‌شناسی از دانشگاه سوربن پاریس به ایران بازگشت. اما پاکسازی‌های ضدفرهنگیِ حکومت نوخاسته‌ از آغاز دهه‌ی شصت، فرصت چندانی برای تدریس در دانشگاه‌ باقی نگذاشت و او اخراج شد. چندی پس از آن ناگزیر به فرانسه مهاجرت کرد و به فعالیت فرهنگی خود و دفاع از آزادی بیان ادامه داد.
اما در غربت تاب نیاورد؛ سال ۱۳۷۰ به ایران بازگشت تا در دفاع از آزادی بیان بی‌هیچ حصر و استثنا برای همگان به یاران خود در کانون نویسندگان ایران بپیوندد. در دوره‌ی سوم فعالیت کانون نويسندگان ایران از اعضای فعال بود و پای ثابت‌قدم جلسات جمع مشورتی. در سال ۱۳۷۳ بیانیه‌ی «ما نویسنده‌ایم» معروف به متن «۱۳۴ نویسنده» را امضا کرد، و در پی آن نیروهای امنیتی دمی از تعقیب و تهدید او دست برنداشتند. در هجوم مأموران امنیتی به خانه‌ی منصور کوشان در ۱۸ شهریور ۱۳۷۵ دقایقی پس از امضای پیش‌نویس آخرین منشور کانون نویسندگان ایران، غفار یکی از ۱۳ عضو بازداشت‌شده‌ی کانون بود. و سرانجام نیز مأموران امنیتی با یورش به خانه‌اش در ۲۰ آبان ۱۳۷۵ او را با تزریق آمپول پتاسیم به قتل رساندند.
«هنر و جامعه» (رژه باستید)، «تاریخ ترک های آسیای میانه» (و. بارتولد)، جامعه‌شناسی (لوسین گلدمن)، و مجموعه شعر «خون سفید شمشیر» از جمله آثار به‌یادگارمانده‌ از غفار حسینی است.

نامش ماندگار باد و راهش پُر رهرو

***************

خبر

محمد کلباسی، داستان‌نویس، درگذشت.

محمد کلباسی در ۱۳۲۲ در اصفهان زاده شد و رشته‌ی ادبیات تطبیقی را در دانشگاه تهران به پایان برد. او نگارش داستان کوتاه را از دهه‌ی ۴۰ آغاز کرد، و از نویسندگان نوگرایی بود که در میانه‌ی این دهه با دیگر هم‌فکران خود هوشنگ گلشیری، ابوالحسن نجفی، احمد میرعلائی و شماری دیگر سلسله نشست‌هایی برگزار می‌کردند تا به طرح دیدگاه‌های تازه‌ی خود در مقابله با جریان‌های سنت‌گرا بپردازند. بسیاری از داستان‌نویسان و نظریه‌پردازان ادبی دهه‌های چهل و پنجاه از دل همین نشست‌ها سر برآوردند، و عرصه‌ی آثارشان نشریه‌ی جریان‌ساز و پرآوازه‌ی «جُنگ اصفهان» بود که نخستین شماره‌اش در ۱۳۴۴ منتشر شد.
تنها اثر کلباسی که پیش از سال ۱۳۵۷ به چاپ رسید مجموعه‌ی داستان‌های کوتاه «سرباز کوچک» بود. در سال‌های بعد دو مجموعه داستان «ببر» و «نوروز آقای اسدی» را نیز منتشر کرد. از آن پس بیش‌تر به تدریس و ترجمه‌ پرداخت که حاصل آن کتاب «ادبیات و سنت‌های کلاسیک» (با همکاری مهین دانشور) بود. آخرین اثر منتشر‌شده‌ی کلباسی، مجموعه داستان «او» است در سال ۱۳۹۶ منتشر شد.

یاد محمد کلباسی گرامی

***************

یاد

علی‌اشرف درویشیان، داستان‌نویس و عضو برجسته‌ی کانون نویسندگان ایران

۱۳۹۶- ۱۳۲۰

شش سال پیش در ۴ آبان ۱۳۹۶، علی‌اشرف درویشیان، داستان‌نویس و عضو برجسته‌ی کانون نویسندگان ایران، پس سال‌ها کوشش در دفاع از آزادی بیان برای همگان و مبارزه‌ی بی‌امان و خستگی‌ناپذیر با سانسور، دست از جهان شست و به جاودانگان پیوست.
علی‌اشرف درویشیان در ۳ شهریور ۱۳۲۰ در خانواده‌ای محروم و رنج‌دیده در کرمانشاه زاده شد. تحصیلات را تا پایان دانشسرای مقدماتی ادامه داد و در روستاهای کرمانشاه و گیلان غرب به آموزگاریِ کودکان محروم پرداخت. در دهه‌ی چهل به تهران آمد، در دانشگاه تهران در مقطع کارشناسی نزد استادانی چون بدیع‌الزمان فروزانفر و شیرین بیانی ادبیات فارسی خواند و برای مقطع کارشناسی ارشد رشته‌ی روانشناسی تربیتی را برگزید. آشنایی با بزرگان عرصه‌ی داستان‌نویسی ایران در این سال‌ها نخستین بارقه‌های نویسندگی را در او روشن کرد. صمد بهرنگی با داستان‌هایی که فقر و فاقه‌ی فرودستان را بازتاب می‌دادند بیش از همه برای او جاذبه داشت، چندان که رئالیسم بهرنگی و تعهدش به آزادی و برابری بر شیوه‌ی نویسندگی و راه و روش زندگی درویشیان تأثیری شگرف گذاشت. پس از غرق شدن صمد در ارس، کتاب‌ «صمد جاودانه شد» به قلم او به چاپ رسید و «یادمان صمد» نیز به همت او گردآوری و تدوین شد. در دهه‌ی پنجاه که استبداد و سانسور روزافزون دستگاه حاکم هرگونه فعالیت فرهنگی و هنری را که از منظری انتقادی به محرومیت‌ها و بی‌عدالتی‌های اجتماعی می‌پرداخت ناممکن ساخته بود، درویشیان به علت فعالیت‌های سیاسی‌ و مبارزاتی، افزون بر اخراج از دانشگاه و محروم‌شدن از معلمی، سه بار دستگیر و راهی زندان شد. ‌آخرین محکومیت او در سال ۱۳۵۳ یازده سال حبس بود و تا آستانه‌ی بهمن ۱۳۵۷ در زندان ماند.
علی‌اشرف درویشیان در عرصه‌ی داستان‌نویسی شیوه‌ای واقع‌گرایانه در پیش گرفت و رمان‌ها و ‌داستان‌های کوتاه او، با وجود حضور گاه و بی‌گاه نمادها یا استعاره‌ها، در اصل ریشه در واقعیت‌های تلخ و نابسامانی‌های اجتماعی دارند. او روایت‌گر زندگیِ دشوار روستاییان و کارگران، مصیبت‌های به‌حاشیه‌رانده‌شدگان و خانه‌به‌دوشان، و رنج‌های مبارزان و زندانیان سیاسی است. داستان‌های درویشیان با ساختاری ساده و به‌دور از پیچیدگی‌های زبانی، تصویرگر سیمای بی‌چهرگان و پژواک صدای بی‌صدایان است. او دردمندانه به بی‌عدالتی‌ها و نابرابری‌ها می‌تازد و در برابر خرافات و سنت‌های ارتجاعی سر به شورش برمی‌دارد. از آثار درویشیان می‌توان به رمان‌های «سال‌های ابری»، «سلول ۱۸» و مجموعه‌‌های داستان‌‌کوتاهِ «آبشوران»، «روز اول تعطیلی»، «از این ولایت»، «همراه قصه‌های بابام»، «درشتی»، «فصل نان»، «از ندارد تا دارا»، «قصه‌های بند» اشاره کرد. از این گذشته، او کتاب‌هایی چون «روزنامه‌ی دیواری مدرسه‌ی ما»، «ابر سیاه هزار چشم»، «رنگینه»، «کی برمی‌گردی داداش‌جان؟»، «گل طلا و کلاش قرمز» نیز برای کودکان و نوجوان منتشر کرد، و کتاب‌های پرشماری در زمینه‌ی نقد و بررسی ادبی و پژوهش در فرهنگ فولکلور، که «افسانه‌های مردم ایران» در ۱۹جلد و «داستان‌های محبوب من» در ۷ جلد (هر دو با همکاری رضا خندان مهابادی) از آن جمله‌اند.
پس از زلزله‌ی رودبار در سال ۱۳۶۹ که دوره‌ی سوم فعالیت کانون نویسندگان ایران به همت برخی اعضای متعهد رفته رفته پا می‌گرفت، کسانی به هوشنگ گلشیری و برخی دیگر از فعالان که در این دوره تکاپوی بسیار داشتند، رساندند که اگر می‌خواهید کانون به جمعی کوچک و فرقه‌ای محدود نماند حتما درویشیان را طرف اصلی مشورت‌ها و فعالیت‌های خود قرار دهید. از آن پس، این دو فعالِ پیشگام برای یک‌دیگر و برای پیشبرد هدف‌های آزادی‌خواهانه‌ی کانون نویسندگان ایران یارانی هم‌دل و هم‌صدا و نمونه‌ای مثال‌زدنی از اتحاد بر سر منشور آزادی‌خواهیِ کانون نویسندگان سانسورستیز شدند.
درویشیان از امضاکنندگان متن «ما نویسنده‌ایم» مشهور به بیانیه‌ی «۱۳۴ نویسنده» در سال ۱۳۷۳ بود و در سال ۱۳۷۷ نیز از هیچ کوششی برای راه‌اندازی دوره‌ی سوم فعالیت کانون نویسندگان ایران فروگذار نکرد. بارها تا سال ۱۳۹۳ به عضویت هیئت دبیران کانون انتخاب شد. همواره مدافع استوار و خستگی‌ناپذیر آزادیِ بیان برای همگان بود. در هیچ دوره‌ای سر سازش با قدرت نداشت و هرگز حاضر به مماشات و مدارا با سانسورچیان نشد؛ جمله‌ی فراموش‌ناشدنیِ «من بر سر سفره‌ی خون نمی‌نشینم» یادآور درست‌کرداریِ خلل‌ناپذیر او در ستیز با سانسور است.
مرگ درویشیان در ۴ آبان ۱۳۹۶ از شمار کم‌تکرارِ خردورزان آزادی‌خواه کاست، اما نام ماندگارش چنان وحشتی بر جان عاملان استبداد می‌انداخت که نیروهای امنیتی مانع برگزاری مراسم بزرگداشت او در آذرماه همان سال شدند. با این همه بی‌گمان خواستِ تحقق‌پذیر آزادی و رویای پایان بخشیدن به فلاکت و تیره‌روزی رنج‌دیدگان و محرومان با نوشته‌های درویشیان در میان نسل‌های بعد تکثیر می‌شود.

شعله‌ی آرمان‌های علی‌اشرف درویشیان فروزان و آثار درخشانش جاودان

***************

یاد

احمد میرعلایی نویسنده، مترجم، ناشر و عضو کانون نویسندگان ایران

از کشته شدگان قتل های سیاسی زنجیره ای

در دوم آبان سال ۱۳۷۴ دشمنان آزادی که بزدلانه پناه در سایه می‌گیرند و رذیلانه به جنگ آفتاب می‌روند، احمد میرعلایی نویسنده، مترجم، ناشر و عضو کانون نویسندگان ایران را ربودند و در پیِ آن او را به قتل رساندند. او از نخستین قربانیان قتل‌های سیاسی زنجیره‌ای در دهه‌ی هفتاد بود که مزدوران امنیتی در برنامه‌ای از پیش طراحی شده، حذف فیزیکی و قتل بسیاری از دگراندیشان، مخالفان سیاسی و نویسندگان عضو کانون نویسندگان را در دستور کار خود داشتند. میرعلایی در فروردین ۱۳۲۱ در اصفهان زاده شد، ادبیات انگلیسی را تا مقطع کارشناسی در دانشگاه اصفهان به پایان برد و برای آموزش عالی در همین رشته به انگلستان و سپس فرانسه رفت، اما مقطع دکترا در دانشگاه سوربن را نیمه‌کاره رها کرد و به ایران بازگشت. از سال ۱۳۴۸ به تدریس در دانشگاه‌های گوناگون پرداخت و ۴ سالی نیز ویراستار آثار ادبی در انتشارات فرانکلین بود که تا ۱۳۵۱ ادامه یافت. در فاصله‌ی سال‌های ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۵ سردبیری مجله‌های کتاب امروز، فرهنگ و زندگی، آیندگان ادبی و جُنگ اصفهان را بر‌عهده داشت و در سال‌های ۱۳۵۵ تا ۱۳۵۹ سرپرست «خانه فرهنگ ایران» در دهلی و کراچی بود. با بازگشت از هند و پاکستان به زادگاهش اصفهان رفت و کتاب‌فروشی و مرکز نشر آفتاب را در سال ۱۳۶۸ تأسیس کرد که فصل‌نامه‌ی «زنده‌رود» محصول آن روزگار است.
میرعلایی مترجمی پرکار بود که آثار ماندگار بسیاری از نویسندگان نام‌آور جهان چون بورخس، میلان کوندرا، اکتاویو پاز، گراهام گرین، جوزف کنراد، ویلیام گولدینگ، ادوارد م. فورستر، هرمان ملویل، واسکو پوپا و گاوین بنتاک را به فارسی برگرداند که برخی از آثارش، زیر تیغ سانسور از گزمگانِ ممیزی در امان نماندند و هرگز اجازه نشر نیافتند، از جمله رمان دوجلدیِ لارنس دارل به نام «چهارباغ‌های اسکندریه» که پس از چاپ بی‌درنگ خمیر شد. احمد میرعلایی روشنفکری نواندیش و آگاه به زمانه‌ی خویش بود و در مقام نویسنده‌ تا پای جان همواره متعهد به آزادی اندیشه و بیان و نشر بی‌هیچ حصر و استثنا باقی ماند. در سال ۱۳۷۳ در پی دستگیری سعیدی سیرجانی، با وجود اختلاف موضع سیاسیِ سیرجانی با بسیاری از اعضای کانون نویسندگان ایران، میرعلایی در مخالفت با سانسور و در دفاع از آزادی بیان برای همگان، امضای خود را پای متن اعتراض به دستگیری سیرجانی و متن «ما نویسنده‌ایم» مشهور به بیانیه‌ی «۱۳۴ نویسنده» نگاشت.
چند ماهی پیش از قتل میرعلایی، وی.اس.نایپُل نویسنده‌ی هندی‌تبار و برنده‌ی نوبل ادبیات در سال ۲۰۰۱، سفری به ایران داشت و میرعلایی، در مقام مترجم آثار او، نایپُل را در سفرش به اصفهان همراهی کرد و تصویری واقعی و دیگرگونه از ایران به او ارائه داد که با تبلیعات و شعارهای حکومتیان تفاوتی شگرف داشت و در گزارشی که نایپُل بعدها از سفرش به ایران منتشر کرد، تأثیرگذار بود. احمد میرعلایی صبح روز سه‌شنبه ۲ آبان ۱۳۷۴ به قصد رفتن به کتاب‌فروشی از خانه بیرون رفت اما مرگ آدمی‌خوار در کمین او بود تا نشتر خود به جسم او فرو کند. پیکر او را شب‌هنگام در یکی از پس‌کوچه‌های اصفهان‌ یافتند که به دیوار تکیه داده بود. شواهد نشان داد که شب‌پرستانِ پنهان از دید با تزریق ِ بیش از حد انسولین او را دچار سکته‌ی قلبی کرده و به کام مرگ فرستادند تا بر کتاب قطور سانسور برگی دیگر بیفزایند، اگرچه تاریخ نشان داد که آنان هرگز نتوانستند ندای آزادی‌خواهی را که امروز در همه‌جای ایران زمزمه‌ می‌شود، خاموش سازند.

یادش درخشان و یادگاران ارجمندش جاودان.

***************

الهه محمدی و نیلوفر حامدی مجموعا به ۲۵ سال حبس محکوم شدند.

الهه محمدی و نیلوفر حامدی دو خبرنگاری که خبر قتل مهسا (ژینا) امینی را در ابتدای جنبش آزادی‌خواهی پیگیری و منتشر کردند و بیش از یک سال است که در زندان اوین محبوسند، به ترتیب به ۱۲ و ۱۳ سال حبس محکوم شدند.
شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب اسلامی این دو خبرنگار را در هر ۳ عنوان اتهامی مجرم شناخت. الهه محمدی را به تحمل ۶ سال حبس به اتهام همکاری با دولت متخاصم آمریکا، ۵ سال حبس به اتهام اجتماع و تبانی بر علیه امنیت کشور و همچنین به تحمل یک سال حبس به اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام محکوم کرد. نیلوفر حامدی نیز به تحمل ۷ سال حبس به اتهام همکاری با دولت متخاصم آمریکا، ۵ سال حبس به اتهام اجتماع و تبانی و اقدام علیه امنیت کشور و به یک سال حبس به اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام محکوم شد.
این دو روزنامه‌نگار به مدت دو سال از عضویت در احزاب، تشکل‌های سیاسی و فعالیت در فضای مجازی، رسانه‌ها و مطبوعات محروم شده‌اند.
در صورت تایید احکام صادره در دادگاه تجدیدنظر، ۶ سال از حکم ۱۲ سال زندان الهه محمدی و ۷ سال از حکم ۱۳ سال زندان نیلوفر حامدی قابل اجرا است. این احکام که صرفا به دلیل انتشار یک خبر صادر شده است، فقط نشان از یک چیز دارد، پایبندی به گردش آزاد اطلاعات، کیفری سنگین در پی دارد و حکومت برای بقای خود چاره‌ای جز سرکوب آزادی بیان به هر وسیله و ابزاری نمی‌شناسد.

***************

جایزه‌ی آزادی بیان در شاخه‌ی هنر در سال ۲۰۲۳

به توماج صالحی، خواننده‌ی رپ اعتراضی، تعلق گرفت.

جایزه‌ی آزادی بیان در شاخه‌ی هنر در سال ۲۰۲۳ به توماج صالحی، خواننده‌ی رپ اعتراضی، تعلق گرفت. بنیادگذار این جایزه موسسه‌ی غیرانتفاعیِ «Index on Censorship» است که آثار خلاق در زمینه‌ی دفاع از آزادی بیان را در سراسر جهان پیگیری می‌کند. توماج صالحی از نخستین هنرمندانی بود که در جنبش آزادی‌خواهی سال ۱۴۰۱ به حمایت از مردم آزادی‌خواه برخاست و در اعتراض به سرکوب‌های حاکمیت ترانه‌های اعتراضی منتشر کرد. به همین دلیل در هشتم آبان‌ماه همان سال دستگیر و بازداشت شد. او ماه‌ها زیر فشار و شکنجه برای اعتراف اجباری بود، اما هرگز به این کار تن نداد. و سرانجام به اتهام فعالیت تبلیغی برضد نظام، همکاری با دولت‌های متخاصم و تشکیل گروه غیرقانونی به قصد برهم زدن امنیت کشور به ۶ سال حبس محکوم شد.
تعهد توماج صالحی به مردم آزادی‌خواه و ایستادگی در برابر سرکوب، الهام‌بخش ترانه‌های اعتراضی بسیاری از جوانان بوده است.

***************

نظر بر خبر...

کشتار غزه هر روز ابعاد فاجعه‌بارتری پیدا می‌کند

شامگاه‌ سه‌شنبه، ۲۶ مهرماه، از خونبارترین روزهای کشتار غزه بود؛ کشتاری که اکنون ۱۳ روز از آغاز آن می‌گذرد. بیمارستان الاهلی العربی غزه هدف حمله قرار گرفت و صدها نفر در این حمله کشته شدند. از همان ساعات آغازین، اسرائیل تمام همت خود را صرف آن کرد که نقشش را در این کشتار تکذیب کند. جملات بی‌پایه و نمایشی سران اسرائیل، به عنوان حقایق انکارناپذیر به تیتر رسانه‌ها بدل شدند. همزمان قدرت‌های جهانی پا به میدان رسانه‌های جریان اصلی گذاشتند تا با ایجاد شبهه و تشکیک در اصل جنایت، بار دیگر نقش اسرائیل را در کشتار غزه به حاشیه برانند. یک روز پیش از این حمله، «درخواست آتش‌بس بشردوستانه» نیز با رای منفی آمریکا، فرانسه و ژاپن در شورای امنیت سازمان ملل متحد رد شده بود.
خشمی که کشتار بيمارستان الاهلی در جای‌جای جهان برانگیخت، چیزی را در معادله‌ی خونین غزه تغییر نداد: اسرائیل به بمباران ادامه داد و همچون روزهای گذشته مقابل درخواست‌های بین‌المللی برای کمک‌رسانی به غزه‌ی نیمه‌ویران ایستاد. در این ۱۳ روز خونین، هزاران نفر کشته شده‌اند و تعدادی از هزاران مجروح جنگ با مرگ دست و پنجه نرم می‌کنند. صدها هزار نفر آواره شده‌اند و اسرائیل در تلاش است که آنها را به اردوگاهی در شمال آفریقا براند. در روزهای اخیر فاجعه تا آنجا پیش رفت که بسیاری، ازجمله کارشناسان‌ سازمان ملل «خواستار جلوگیری از نسل‌کشی در غزه» شدند.
آنچه امروز در غزه رخ می‌دهد، جز در پناه قدرت‌های جهانی و بازوهای رسانه‌ایشان امکان وقوع نمی‌یافت. رسانه‌های جریان اصلی از نخستین روز، با جدا کردن فاجعه‌ی جاری از بستر تاریخی‌اش بر افکار عمومی سایه انداختند و بر روند بسیاری از وقایع دور و نزدیک اثر گذاشتند. برگزارکنندگان نمایشگاه کتاب فرانکفورت از برگزاری مراسم اهدای جایزه به عدنیه شبلی، نویسنده‌ی فلسطینی، خودداری کردند و روزنامه‌ی گاردین قراردادش را با استیو بل، کارتونیستی که کارتونی درباره‌ی نتانیاهو و حمله به غزه کشیده بود، تمدید نکرد. همزمان بسیاری از نویسندگان و هنرمندان در سراسر جهان به صفوف معترض به کشتار غزه پیوستند که آخرین آنها بیانیه‌ی اعتراضی هنرمندان انگلیسی در اعتراض به کشتار غزه بود که حمایت‌های سیاسی دولت‌ها از اسرائیل را همدستی با جنایت جنگی توصیف می‌کرد.
کانون نویسندگان ایران نیز در بیانیه‌ای که در ۲۱ مهرماه درباره‌ی زلزله‌ی افغانستان، حمله به روژاوا و کشتار مردم غزه منتشر کرد اعلام کرد که مسکوت گذاشتن ریشه‌های کشتار غزه «تأیید ضمنی این آپارتاید تاریخی است و دست اسرائیل را برای تداوم محاصره‌‌ی مرگبار غزه باز می‌گذارد» و از نویسندگان آزادیخواه خواست که «همچون وجدان بیدار جامعه پا به میدان بگذارند و فارغ از آن‌چه دولت‌ها، حکومت‌ها و رسانه‌های جریان اصلی به افکار عمومی تحمیل می‌کنند، ریشه‌های کهنه و پنهان فجایع جاری را پیش از آن‌که به فاجعه‌ای هولناک‌تر بدل شود، برملا کنند».
چیزی که در فاصله‌ی انتشار این بیانیه تا به امروز رخ داده است همان «هولناک‌تر شدن فاجعه» است. همچنان بر نویسندگان آزادیخواه و اندک رسانه‌های مستقل است که بر این هنگامه‌ نوری بیفکنند و راه را بر همدستان فاجعه، رسانه‌های جریان اصلی، سد کنند.

***************

قتل فجیع داریوش مهرجویی و وحیده محمدی‌فر

دو روز پیش داریوش مهرجویی، فیلمساز نامدار و همسرش وحیده‌ محمدی‌فر، فیلمنامه‌نویس به شکلی فجیع در ویلای شخصی‌شان به قتل رسیدند. این جنایت هولناک، که بسیاری از ابعاد آن همچنان در پرده‌ای از ابهام باقی مانده است، واکنش‌های گسترده‌ای برانگیخت و جامعه را در بهت و خشم فرو برد.
مهرجویی از کارگردانان نام‌آور سینما بود و خالق آثاری ماندگار از جمله «دایره‌ی مینا»، «گاو»، «آقای هالو»، «اجاره‌نشین‌ها» و «هامون». مضمون فیلم‌های او اغلب اجتماعی بود و آثارش در هر دو حکومت پهلوی و جمهوری اسلامی گرفتار سانسور می‌شدند. از داریوش مهرجویی همچنین آثار متعددی نیز منتشر شده است که رمان‌های «در خرابات مغان» و «به خاطر یک فیلم‌ بلند لعنتی» و ترجمه‌ها‌ی «بعد زیباشناختی» اثر هربرت مارکوزه و «جهان هولوگرافیک» از آن جمله‌اند.
حاکمیت که یدطولایی در تعقیب و آزار و حتی قتل نویسندگان و هنرمندان آزادی‌خواه دارد در جنایت اخیر نیز از پاسخ‌گویی به ابهامات و شرح چگونگی آنچه بر داریوش مهرجویی و همسرش وحیده محمدی‌فر رفته، تن می‌زند.

***************

اطلاعیه

میرشمس‌الدین ادیب‌سلطانی درگذشت.

میرشمس‌الدین ادیب‌سلطانی، انسانی والا و فروتن، با دانشی استثنایی و توان‌مندی‌های بس گسترده ــ پزشک، فیلسوف، زبان‌شناس، منطق‌دان، نقاش، ریاضی‌دان، نویسنده، مترجم ــ در ۲۰ مهرماه ۱۴۰۲ در تهران درگذشت.
او در اردیبهشت‌ماه سال ۱۳۱۰ در خانواده‌ای اهل شعر و ادب پا به جهان گذاشت. به واسطه‌ی شغل پدر، کودکی را در شهرهای مختلف گذراند و در همان اوان زبان فرانسه را بدون معلم آموخت و زبان انگلیسی را از رادیو فرا گرفت. این اشتیاق زبان‌آموزی که از ذهن پرسش‌گر و آزاداندیش ادیب‌سلطانی خبر می‌دهد در سراسر عمر ادامه یافت و نتیجه‌ی آن تسلط او بر زبان‌های انگلیسی، فرانسه، آلمانی، ایتالیایی، لاتین، یونانی باستانی، عربی، روسی، ارمنی، پارتی، اوستایی، پارسی میانه و پارسی باستان بود.
پس از پایان دبیرستان در سال ۱۳۲۸ وارد دانشکده پزشکی دانشگاه تهران شد و سپس برای تحصیل در رشته‌ی روان‌پزشکی بالینی و تحقیقات بیوشیمی به وین رفت. اما روان‌پزشکی را نیمه‌کاره رها کرد. او که از نوجوانی به سازمان جوانان حزب توده ایران پیوسته بود تا پایان عمر به عقاید اجتماعی و سیاسی خود وفادار ماند.
از کارنامه‌ی سترگ او می‌توان به این نمونه‌های تألیفی اشاره کرد: «مسئله‌ی چپ و آینده‌ی آن» (به زبان انگلیسی)؛ «مسئله‌ی تصمیم در منطق: طرح چند خوارزمیک تحلیلی - معنایی»؛ «درآمدی بر چگونگیِ شیوه‌ی خط فارسی؛ «راهنمای آماده‌ساختن کتاب»؛ «رساله‌ی وین: بازنمود و سنجش مکتب فلسفیِ تحصل‌گرویِ منطقی یا آروین‌گرویِ منطقیِ حلقه‌ی وین»؛ و از ترجمه‌های کم‌نظیرش: «ارسطو، منطق ارسطو (ارگانون)»؛ «سنجش خرد ناب» اثر ایمانوئل کانت ؛ ویراکامپست دوزبانه‌ی «رساله‌ی منطقی- ‌‌فلسفی» از لودویگ ویتگنشتاین ؛ «جستارهای فلسفی» اثر برتراند راسل؛ «سوگ‌نمایشِ هملت شاهپور دانمارک»، «سوگ‌نمایش شاه ریچارد سوم» و «بودن یا‌ نبودن» تک‌گفتار هملت از شکسپیر.
نظر به تسلطی که بر زبان‌های گوناگون داشت، جای شگفتی ندارد که تمامی ترجمه‌های او با دقتی مثال‌زدنی از زبان مبدأ به فارسی درآمده‌اند. ادیب‌سلطانی نثری ویژه‌ی خود داشت که، به‌رغم پافشاری بر بهره‌گیری از تمامی ظرایف و ظرفیت‌های زبان فارسی و نیاکانش، با «سره‌نویسی» یکی نیست.
درباره او گفته‌اند که [«راهنمای آماده‌ساختن کتاب» را هنگامی نوشت که هنوز شیوه‌نامه‌ی ویرایش در ایران به شکل امروزی وجود نداشت و عجبا که پایان تألیف این کتابِ سترگ هم‌زمان شده بود با انتشار ویراستِ سیزدهم شیوه‌نامه‌ی شیکاگو،‌ معتبرترین شیوه‌نامه‌ی ویرایش و آماده‌سازی کتاب و مقاله در جهان. اما ادیب‌سلطانی، که شیکاگو را هنوز ندیده بود، کتاب خود را چنان از آب درآورده بود که انگار این دو کتاب ساختار مشابه دارند. خودش می‌گفت که علت این تشابه آن بود که ما از دو مسیر منطقی پیش رفتیم و به یک نتیجه‌ی واحد رسیدیم.]
این نکته هم افزودنی است که آخرین چاپِ «راهنمای آماده‌ساختن کتاب» ضمیمه‌ای مفصل درباره کاربردهای کامپیوتر دارد؛ به نشانه‌ی توانایی استاد در آشنایی سریع با فناوری‌های روز و کاربرد آن‌ها. از این رو طراحی جلد تمامی آثارش تراویده از سرپنجه‌ی خود اوست که در نقاشی و طراحی نیز چیره‌دست بود.

یاد این استاد بی‌بدیل مانا و یادگارانش جاودان

۲۰ مهر ۱۴۰۲

***************

برگی از تاریخ

مهرماه ۱۳۷۷

در تاریخ فعالیت کانون نویسندگان ایران

حدود تابستان سال ۱۳۶۹ بود که اعضای کانون نويسندگان ایران کوشش برای آ‌غاز سومین دوره‌ی فعالیت این نهاد ناوابسته به قدرت را از سر گرفتند. نشست‌های کانونیان برای امداد رسانی به زلزله‌زدگان رودبار و سپس، در اوایل دهه‌ی هفتاد، مطالبی که درباره‌ی ضرورت وجود آزادی اندیشه و بیان و نشر برای پویایی فرهنگ و ادبیات ایران و نیاز به تشکل برای دفاع از حقوق صنفی نویسندگان به قلم اعضای کانون در نشریاتی چون کِلک و آدینه و گردون و تکاپو به چاپ رسید، سرانجام به انتشار متن تاریخی «ما نویسنده‌ایم» (۱۳۴ نویسنده) انجامید.
ضربه‌های پیاپی به اهل قلم آزادی‌خواه در سال‌های پس از انتشار این متن، و ماجرای انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۷۶ که مدتی توهم اندکی بهبود در اوضاع اجتماعی پدید آورده بود، در برگزاری نشست‌های جمع مشورتی وقفه انداخت. اما ظهور نشانه‌هایی از قصد تشکیل کانون نویسندگانی وابسته به دولت در برخی مطبوعات سبب شد کانونیان بار دیگر در پی برگزاری نشست‌های خود برآیند. سرانجام در ۲۳ بهمن‌ ۱۳۷۶ جمع زیادی از نویسندگان به بهانه‌ی زاد روز صادق هدایت به دعوت منصور کوشان در خانه‌ی او گرد آمدند و در باب آن‌چه در دو سال گذشته بر آنان گذشته بود گفت‌وگو کردند.
از آن پس، نشست‌های جمع مشورتی به‌طور منظم و با حضور جمعیتی چشم‌گیر برگزار می‌شد. در یکی از نشست‌ها که در خانه‌ی علی‌اشرف درویشیان تشکیل شد، تصمیم گرفتند مجمع عمومی کانون نویسندگان ایران را سال بعد در محل اتحادیه‌ی ناشران برگزار کنند. مأموریت تدارکِ هرچه سریع‌تر این کار به کمیته‌ای متشکل از محمدﺟﻌﻔﺮ ﭘﻮﻳﻨﺪﻩ، علیﺍﺷﺮﻑ ﺩﺭﻭﻳﺸﻴﺎﻥ، ﻣﺤﻤﻮﺩ ﺩﻭﻟﺖ‌ﺁﺑﺎﺩی، ﻛﺎﻇﻢ ﻛﺮﺩﻭﺍنی، ﻣﻨﺼﻮﺭ ﻛﻮﺷﺎﻥ، ﻫﻮﺷﻨﮓ ﮔﻠﺸﻴﺮی ﻭ ﻣﺤﻤﺪ ﻣﺨﺘﺎﺭی سپرده شد.
به همت این کمیته‌، سرانجام در بیستم مردادماه سال ۱۳۷۷ فراخوان برگزاری مجمع عمومی که همراه با متن نهایی منشور کانون نویسندگان ایران برای چندین نشریه ارسال شده بود، در ماه‌نامه‌ی آدینه به چاپ رسید.
نخستین روز مهرماه ۱۳۷۷ خبر قتل جنایتکارانه‌‌ی حمید حاجی‌زاده، شاعر کرمانی، و پسر ده‌ساله‌اش کارون انتشار یافت. و در پی آن دو واقعه‌ی بازدارنده در کار تشکیل کانون پیش آمد:
نخست در ۶ مهر: احضاریه‌ی دادگاه انقلاب به دست تمام اعضای کمیته‌ی تدارک مجمع عمومی رسید و شش عضوِ آن (جز محمود دولت‌آبادی که در آلمان بود) به‌سختی بازجویی شدند.
سپس در ۹ مهر: مجمع عمومی که بنا بود در آن روز برگزار شود، در پی احضار و بازجویی اعضای کمیته‌ی تدارک، لغو شد. این مجمع عمومی بنا بود با بررسی و تصویب پیش‌نویس نهاییِ منشور کانون نویسندگان ایران و انتخاب هیئت دبیران موقت، برای تدوین اساس‌نامه‌‌ی تازه، مقدمات فعالیت کانون را فراهم سازد.
گذشته از نیروهای امنیتی وزارت اطلاعات که از دهه‌ی شصت همواره با توسل به تهدید و ارعاب و احضارهای پی‌درپی اعضای کانون نویسندگان ایران در راه فعالیت آن سنگ‌اندازی کرده بود، مزدوران ارتجاع و استبداد نیز که برای ارعاب آزادی‌خواهان و مخالفان سیاسی آشکارا به «حذف فیزیکی» متوسل می‌شدند، دو یار شجاع و شریف کانون نویسندگان ایران، محمد مختاری و محمدجعفر پوینده، را نشانه رفتند که هر دو عضو کمیته‌ی تدارک مجمع عمومی بودند. اما این‌بار قتل تبهکارانه و جبونانه‌ی این دو نویسنده‌‌ی آزادی‌خواه، نه‌تنها نویسندگان متعهد به آزادی را از کوشش‌های بی‌دریغ‌شان باز نداشت، بلکه به تحکیم آرمانِ آزادی بیان و اندیشه و نشر بی‌هیچ حصر و استثنا در اعضای کانون نویسندگان ایران انجامید. و در ۱۳ اسفند همان سال دوره‌ی سوم فعالیت کانون نویسندگان ایران آغاز شد.

***************

نرگس محمدی و صلح نوبل

جایزه‌ی صلح نوبل سال ۲۰۲۳ به نرگس محمدی، زندانی سیاسی، تعلق گرفته است.
نرگس محمدی از سال ۱۳۸۸ تا کنون به دلیل فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی تحت بازداشت و زندان بوده است. زندگی سیاسی او تنها بازتاب بخشی از سرکوب‌ها، تعرض‌ها و فشارهایی است که در زندان‌های حکومت جریان دارد.
بی‌آن‌که بخواهیم به ماهیت این جایزه و جوایز مشابه بپردازیم، می‌توان امیدوار بود که موج واکنش‌های گسترده به اهدای جایزه‌ی نوبل به این زندانی سیاسی سبب شنیده‌ شدن هرچه بیش‌ترِ صدای بی‌صداترین زندانیان، و توجه بیش‌تر نهادها و نویسندگان مستقل و آزادی‌خواه به ابعاد ستمی شود که بر او و دیگر زندانیان سیاسی می‌رود و افزایش کوشش و مبارزه برای آزادی بی‌قیدوشرط او و دیگر زندانیان سیاسی و عقیدتی را در پی داشته باشد.

***************

جان ۱۲ زندانی سیاسی تبعید شده به زندان

قزل حصار درخطر است.

خبرها حاکی از آن است که ۱۲ زندانی سیاسی تبعید شده به زندان قزل‌حصار با نام‌های سعید ماسوری (با سابقه‌ی ۲۳ سال حبس، بدون مرخصی)، جعفر ابراهیمی، لقمان امین‌پور، افشین بایمانی، زرتشت احمدی راغب، رضا سلمان‌زاده، احمدرضا حائری، سپهر امام‌جمعه، حمزه سواری، مسعودرضا ابراهیمی‌نژاد، سامان سیدی (یاسین) و محمد شافعی در شرایطی اسفناک و مهلک به سر می‌برند. این زندانیان که پس از انتقال یک‌باره از زندان اوین به زندان قزل‌حصار مدتی در «بند امن» این زندان نگهداری می‌شدند، روز چهارشنبه ۲۹ شهریور به «واحد ۴» منتقل شده‌اند. این انتقال در حالی صورت گرفته که آنان از حق تماس و ملاقات محروم‌ بوده‌اند. آن‌چه از واحد ۴ به بیرون از زندان درز کرده خبر از «نظارت شدید امنیتی» در این واحد و شرایط وخیم‌ آن می‌دهد. در چنین وضع هولناکی این زندانیان از خدمات درمانی نیز به کلی محروم شده‌اند و این وضع نابهنجار جان آن‌ها را بیش از پیش در خطر جدی قرار داده است.
بی‌تردید حفاظت از سلامت و جان زندانیان برعهده‌ی زندان‌بانان است و مسئولیت هر گزندی به آنان بر عهده‌ی حاکمیت خواهد بود.

***************

تشدید فشارها بر اصناف

چند کتاب‌فروشی دیگر پلمب شدند

در ادامه‌ی فشارهای دم‌افزون بر اصناف، حاکمیت به دلیل آنچه رعایت نکردن حجاب و عفاف می‌نامد، کتاب فروشی‌های «دی» و «کتاب‌خانه» را در تهران پلمب کرد.
کتاب فروشی‌ نشر چشمه شعبه‌ی عظیمه در استان البرز و کتاب فروشی چتر در تهران نیز به همین بهانه پلمب شده‌‌اند.
پیش‌تر نیز در هفته‌های اخیر در پی تداوم سرکوب‌های حکومت به قصد تحمیل پوشش اجباری و سلب آزادی زنان، کتابفروشی‌های «دیدآور» و «فرهنگان ‌فرشته» پلمب شده بودند.
اگر‌چه پلمب‌ کتاب‌فروشی‌ها بی‌سابقه نیست اما در چند ماه اخیر فشارها بر اصناف، مراکز فرهنگی و تفریحی شدت بی‌سابقه‌ای یافته و گذشته از ایجاد فضای ارعاب و اختناق در میانه‌ی وخیم‌ترین تورم و رکودی که بر کشور می‌گذرد بر کسب و کار مردم خسارات جدی وارد کرده است.

***************

یاد

از عمران صلاحی، نویسنده، شاعر، طنزپرداز و عضو کانون نویسندگان ایران

«درخت را به نام برگ
بهار را به نام گل
ستاره را به نام نور
کوه را به نام سنگ
دلِ شکفته‌ی مرا به نام عشق
عشق را به نام درد
مرا به نام کوچکم صدا بزن!»
یازدهم مهرماه ۱۳۸۵ روز درگذشت عمران صلاحی، نویسنده، شاعر، روزنامه‌نگار، طنزپرداز و عضو کانون نویسندگان ایران است. صلاحی در یکم اسفند ۱۳۲۵ در تهران زاده شد. از نوجوانی به سرودن شعر رو آورد و اندک اندک به عرصه‌ طنزنویسی قدم گذاشت. قلم‌زدن در مطبوعات را نیز از سال ۱۳۴۵ در پی آشنایی با پرویز شاپور آغاز کرد؛ و در سال‌های ۱۳۵۲ تا ۱۳۷۵ در استخدام رادیو بود.
با وجود آثار متعددی که در زمینه‌ی شعر، ترجمه و تحقیق به زبان‌های فارسی و ترکی از عمران صلاحی به یادگار مانده است عمده‌ی شهرت او مدیون طنزهای انتقادی‌اش در قالب‌های منظوم و منثور است که از میانه‌ی دهه‌ی پنجاه در مطبوعات به چاپ رسید. نوشتارهای صلاحی در نشریه‌هایی چون «کارنامه»، «آدینه» و «دنیای سخن» (با مضمون طنزآمیزِ «حالا حکایت ماست») از فعالیت‌های برجسته‌ در کارنامه‌ی پربار ادبی اوست. عمران صلاحی در دومین شب از شب‌های نویسندگان و شاعران ایران (۱۸ تا ۲۷ مهر ۱۳۵۶)، که به ابتکار و با کوشش اعضای کانون نویسندگان ایران برگزار شد، به شعرخوانی پرداخت. اما یکی از حرکت‌های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی درخور توجه عمران صلاحی امضای متن «ما نویسنده‌ایم» در سال ۱۳۷۳ است. او به دلیل مواضع آزادی‌خواهانه و دیدگاه انتقادی‌اش برضد هرگونه سانسور نهادینه‌شده‌ی حکومتی، امضای خود را پای این متنِ مشهور به «۱۳۴ نویسنده» گذاشت؛ متنی که در زمان خود و در نبودِ رسانه‌های جمعیِ آزاد، به‌شدت بر سرکوب و سانسور حاکم می‌تاخت و به دفاع از بیان آزادانه‌ی اندیشه و تخیل و احساس نویسندگان می‌پرداخت.
عرصه‌ی طنزنویسی ایران، با مرگ نابهنگام عمران صلاحی در شصت‌سالگی، یکی از چهره‌های اثرگذار و تابناک خود را از دست داد.

آثارش ماندگار، یادش گرامی

***************

یاد

عبدالحسین زرین‌کوب، نویسنده و منتقد ادبی، پژوهش‌گر و تاریخ‌نگار

عبدالحسین زرین‌کوب، نویسنده و منتقد ادبی، پژوهش‌گر و تاریخ‌نگار در ۲۹ اسفند ۱۳۰۱ در بروجرد دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را در بروجرد به پایان برد، و ادبیات فارسی را تا مقطع دکتری در دانشگاه تهران پی گرفت. زرین‌کوب سراسر عمر را به تدریس و تحقیق پرداخت و حاصل آن آثار پرشماری در زمینه‌های ادبیات، نقد ادبی، تاریخ ادیان، تاریخ ایران و اسلام، عرفان و تصوف است؛ هم‌چنین ده‌ها مقاله و جستار و ترجمه که گستره‌ی کار او را در عرصه‌ی پژوهش کم‌نظیر ساخته است.
در میانه‌ی دهه‌ی هفتاد، نیروهای امنیتی به سرکردگی سعید امامی (نیروی ارشد وزارت اطلاعات) و حسین شریعتمداری (مدیر مسئول روزنامه‌ی کیهان) به قصد پرونده‌سازی برای روشنفکران و دگراندیشان و تخریب شخصیتیِ نویسندگان آزادی‌خواه و ناوابسته به قدرت حاکم، و نیز به نیت قطع ارتباط میان نویسندگان داخل و نویسندگان و هنرمندان تبعیدی، برنامه‌ای تلویزیونی به نام «هویت» تدارک کردند که مبنای آن اعترافات اجباری و فیلم‌هایی بود که پس از تهدید و شکنجه‌ی نویسندگان و فعالان سیاسی گرفته بودند. این برنامه‌ی جعلی با اتهام‌زنی‌های بی‌پایه، تخریب روشنفکران، شبهه‌افکنی و برچسب‌زنی‌های دروغین به فعالان سیاسی و ادبی، با هدف سرکوب و سانسور نویسندگان و دگرانديشان و مخالفان سیاسی حکومت، در زمان ریاست علی لاریجانی در صدا و سیمای جمهوری اسلامی و معاونت احمد پورنجاتی ساخته شد. عبدالحسین زرین‌کوب که در سراسر عمر ادبی و دانشگاهی تمامی توجه و همّ خود را معطوف به امور فرهنگی و ادبی کرده بود ــ و حتی از امضای متن «ما نویسنده‌ایم» مشهور به «۱۳۴ نویسنده» که همکار و دوست دانشگاهی‌اش رضا براهنی به او عرضه کرد تن زده بود ــ از گزند نیروهای امنیتی و پرونده‌سازانِ حکومتی برکنار نماند و یکی از نویسندگانی بود که هدف تخریب و پرونده‌سازی مزدورانِ سانسور قرار گرفت. برنامه‌ی‌ «هویت» را می‌توان مقدمه‌ی رسانه‌ای حذف فیزیکی و قتل نویسندگان دگرانديش در دهه‌ی هفتاد دانست. عبدالحسین زرین‌کوب در ۲۴ شهریور ۱۳۷۸ با یادگاران و خدمات فراوان فرهنگی و ادبی، چشم از جهان فروبست.

یاد و آثارش ماندگار باد!

***************

نظر بر خبر

لایحه‌ی «عفاف و حجاب»؛

سرکوب زنان، سلب زندگی، انکار آزادی

سرانجام در روزهای اخیر درست چند روز پس از سالگرد جنبش آزادی‌خواهانه‌ی مردم در شهریور ۱۴۰۱ نمایندگان مجلس شورای اسلامی لایحه‌ی «حمایت از خانواده از طریق ترویج فرهنگ عفاف و حجاب» را تصویب کردند و به شورای نگهبان فرستادند. این لایحه که در ۵ فصل و ۷۱ ماده تنظیم شده، ۱۲ وزارت‌خانه، ۶ سازمان و بسیاری از نهاد‌ها و «ستاد»‌های دیگر را به صف می‌کند تا «سبک زندگی اسلامی خانواده‌محور» و «فرهنگ عفاف و حجاب» را «تبیین» و حاکم کنند.
هر ماده و تبصره‌ی این لایحه ناقض اساسی‌ترین حقوق مردم است اما به عنوان مُشتی نمونه‌ی خروار می‌شود به این موارد اشاره کرد: بند ۳، ماده‌ی ۱۰: «تهيه‌ی آیين‌نامه‌ی الگوی پوشش مناسب مبتنی بر فرهنگ اسلامی متناسب با شرایط سنی، اقليمی و جغرافيایی به ویژه مناطق روستایی و عشایری، به تفکيک برای دانش‌آوزان، معلمان و کارکنان»
بند ۳، ماده‌ی ۱۱: «ترویج سبک زندگی اسلامی خانواده‌محور و فرهنگ عفاف و حجاب از طریق تهيه و ابلاغ دستورالعمل‌های معيار (استاندارد) لباس اجتماعی در محيط‌های دانشگاهی»
بند ۷، ماده ۱۱: «در نظر گرفتن امتياز منفی برای مرتکبان هر یک از تخلفات یا جرائم موضوع این قانون، بر مبنای تشخيص کميته‌ی انضباطی دانشگاه در پرونده‌ی آموزشی و انضباطی دانشجو»
بند ۱، ماده ۱۲: «اجرای کامل قانون انطباق امور اداری و فنی مؤسسات پزشکی با موازین شرع مقدس»
بند ۳، ماده ۱۲: «طراحی چيدمان اداری در ساختمان‌های ستادی بيمارستان‌ها، دانشگاه‌ها و سایر مراکز مربوط به وزارت بهداشت بر اساس حفظ حدود حریم شرعی»
بند ۱، ماده ۱۴: «تهيه‌ی شناسنامه‌ی اجتماعی بر مبنای منطقه و آمایش سرزمينی با توجه به تنوع فرهنگ‌ها، اعتقادات جهت تقویت سبک زندگی اسلامی خانواده‌محور و فرهنگ عفاف و حجاب متناسب با آداب و رسوم»
بند ۲، ماده ۱۷: «حمایت و مراقبت از زنان آسيب‌دیده و در معرض آسيب، به منظور پيشگيری از ارتکاب رفتارهای نابه‌هنجار و غيراخلاقی» بند ۱ ماده ۱۹: «ممانعت از واردات لباس ممنوعه و مجسمه، عروسک، مانکن و تابلو و سایر محصولات مروج برهنگی، بی‌عفتی، بی‌حجابی و بدپوششی نظير نقاشی، فرش، کتاب و مجله»
بند ۱ ماده ۲۱: «برنامه‌ریزی، طراحی و اقدام برای ترویج سبک زندگی اسلامی و ایرانی در ساختمان‌سازی‌ها به گونه‌ای که حریم خصوصی واحدهای مسکونی در معرض دید نامحرم نباشند»
بند ۱ ماده ۲۴: «شناسایی اشخاصی که از طریق فعاليت در فضای مجازی یا غيرمجازی، با همکاری دولت‌ها، شبکه‌ها، رسانه‌ها، گروه‌ها یا سازمان‌های خارجی یا معاند، یا به صورت سازمان‌یافته، اقدام به ترویج فرهنگ برهنگی، بی‌عفتی، بی‌حجابی یا بدپوششی می‌کنند یا صوت، فيلم یا تصویر مرتبط با موضوعات فوق را به بيگانگان ارسال مي‌نمایند؛ جهت معرفی به مرجع صالح قضائی»
بند ۳ ماده ۳۰: «برنامه‌ریزی و هماهنگی جهت همکاری بسيجيان ضابط با سایر ضابطان جهت اجرای مفاد این قانون»
ماده ۳۵: «مردم می‌توانند گزارش ارتکاب جرائم صاحبان حرف، مشاغل و کسب و کارها و عدم رعایت این قانون توسط دستگاه‌هایی که در این قانون برای آن‌ها تکليف تعيين شده است را به سامانه مردمی فرماندهی انتظامی جمهوری اسلامی ایران (فراجا) گزارش دهند»
ماده ۴۳: «طراحی یا تبليغ لباس ممنوعه یا مانکن (که توسط کارگروه ساماندهي مد و لباس تعيين مي‌شود) یا اسباب‌بازی، مجسمه، عروسک، تابلو، نماد یا تصویر مروج برهنگی، بی‌عفتی، بی‌حجابی و بدپوششی (که توسط شورای فرهنگ عمومی تعيين می‌شود)، جرم است»
تبصره ۲ ماده ۵۲: «سکوهای تاکسی اینترنتی موظفند ظرف مدت دو ماه در سامانه‌های ارتباطی خود با مشتریان و رانندگان امکان گزارش‌دهی راننده خودرو درخصوص مسافران ناقض این قانون را تعبيه کنند. در صورتی که راننده گزارش نقض احکام این قانون توسط مسافر را به سامانه ارسال نماید از پرداخت جریمه معاف می‌شود. همچنين این سکوها موظفند ارتباط برخط مأموران فرماندهی انتظامی جمهوري اسلامی ایران (فراجا) با این سامانه را فراهم کنند.»
ماده ۶۲: «اشخاص حقوقی و حقيقی متولی ارائه‌ی خدمات به مردم از قبيل بانک‌های غيردولتی یا شرکت‌های حمل و نقل مسافر یا فروشگاه‌ها و صاحبان حرف و مشاغل و مسئولين محوطه‌ی شهرک‌ها یا مجتمع‌ها موظفند ضمن به‌روزرسانی دوربين‌های در اختيار به منظور ارتقای کيفيت تصویر، تصاویر دوربين‌های خود را به مدت حداقل بيست روز نگهداری و آنها را جهت شناسایی افراد ناقض این قانون در اختيار فرماندهی انتظامی جمهوری اسلامی ایران (فراجا) قرار دهند»
فصل پنجم این لایحه که «جرائم و تخلفات» نام گرفته نیز فهرستی است از انواع «مجازات‌ها» به قصد قلع‌وقمع آزادی؛ مجازات‌هایی از قبیل حبس، جزای نقدی، توقیف، ممنوعیت خروج از کشور، محرومیت‌های شغلی و تحصیلی و ...
در حاکمیت اسلامی، سرکوب سیستماتیک زنان و هجوم همه‌جانبه به بدیهی‌ترین حقوق و آزادی‌های مردم، حکایت امروز و دیروز نیست. کافی است تاریخ را دوباره ورق بزنیم و حد و تعزیر و منع و تصفیه را به یاد بیاوریم. بازداشت و زندان، منع از اشتغال، تحصیل و تدریس، سلب کلیه‌ی حقوق اجتماعی با اتهام‌های «بی‌حجابی»، «بی‌عفتی» و«بدپوششی»، تبعیض سازمان‌یافته با «رتبه‌بندی» و به محاق فرستادن زنان، اعطای رانت و «امتیاز» به خودی‌ها، سانسور کتاب، مجله، مجسمه و عروسک، سلب آزادی با حصارکشی و دیوارکشی، کشاندن دامنه‌ی سرکوب به بیمارستان‌، مدرسه و دانشگاه، مخبرسازی و مخبرپروری، گزمه کردن مردم بر ضد مردم، دست به جیب مردم بردن با «جزای نقدی» و نیز فهرست بلندبالای «جرائم و تخلفات» برای مردم، و به‌ویژه زنان، آشناست و زخم این «امر و نهی»‌ها بر جان‌ بسیارانی مانده است. اکنون تنها سازوکار سیستماتیک سرکوب یکجا در این لایحه مدون و«قانونی» شده‌ تا هم به کار نمایشِ گردن‌کشی بیاید و هم بیش از پیش دست حکومت را برای تحکیم اختناق باز کند.
اما شتاب در تصویب این لایحه خبر از هول و هراس نیز می‌دهد. جنبش آزادی‌خواهانه‌ی شهریور ۱۴۰۱ خواسته‌های زنان و مردم به‌جان‌آمده را به‌روشنی نشان داده است. شهریور ۱۴۰۱ به آبان ۹۸، دی ۹۶ و دیگر اعتراض‌های مردمی گره می‌خورد. زنان پیشگامان آزادی‌خواهی‌ شده‌اند، زنانی که در اسفند ۵۸ نیز ضرورت بنیادین آزادی را فریاد زدند و هشدارشان این بود که جامعه بر پایه‌ی سرکوب، تبعیض سیستماتیک و آزادی‌کشی به قهقرا خواهد رفت. اکنون در جامعه‌ای که در آن کارد جان‌گزای فقر و تنگدستی به استخوان رسیده است، مردم در تامین آب و نان خود درمانده‌اند، خشکیدن دریاچه‌ها و سوختن جنگل‌ها به اخبار روزانه‌‌‌ بدل شده‌ و پاسخ هر اعتراضی به این وضعیت هولناک جز گلوله و زندان نیست، تصویب چنین لایحه‌ای هم خبر از عزم حکومت برای سرکوب هر چه بیش‌تر می‌دهد و هم خبر از دستی که حالا دیگر از هر ابزاری جز سرکوب خالی شده است.

***************

یاد

حمید حاجی زاده شاعر، معلم و کارون، فرزند نُه ساله اش

از کشته شدگان قتل های سیاسی زنجیره ای

حکومت‌های استبدادی در راستای استیلای خود بر جامعه و نهادینه کردن روزافزون تک‌صدایی، با استفاده از ابزار سانسور به حذف کلمات، نقطه‌چین کردن سطرها، بستن روزنامه‌ها، ممانعت از نشر کتاب‌ها و گونه‌های مختلف موسیقی، ممیزیِ فیلم‌ها، ممنوعیت آموزش زبان مادری، به زندان افکندن روشنفکران دگراندیش، به شکلی برنامه‌ریزی شده به جنایت و حذف فیزیکی هنرمندان و نویسندگان روی می‌آورند. کاردآجین کردنِ جنایتکارانه‌‌ی حمید حاجی‌زاده و فرزند ۹ ساله‌‌اش کارون در ۳۱ شهریور ۱۳۷۷، نمونه‌ای هولناک از اِعمال سانسور و آزادی‌کُشیِ سيستماتيک است. با این همه عاملان سانسور غرقه در توهمات ارتجاعیِ خود درنمی‌یابند که اندیشه‌های گوناگون بشری را هرگز نمی‌توان با حصر و تحدید و قتل، به بند کشید یا از میان بُرد.
حمید حاجی‌زاده با تخلص «سحر» زاده‌ی سال ۱۳۲۹ در روستای بزنجانِ شهرستان بافت است. حاجی‌زاده از همان کودکی استعداد هنری و ادبی خود را نمایان ساخت. او دانش‌آموخته‌ی رشته‌ی ادبیات و زبان فارسی از دانشگاه ملی کرمان بود و پس از انقلاب به آموزگاریِ دانش‌آموزان کرمان مشغول شد. حاجی‌زاده در مقام شاعر، پژوهشگر و معلم با نگاه جسورانه‌ی خود در قبالِ معضلات و مشکلات اجتماعی و فرهنگی جامعه‌ی ایران، همواره مواضعی انتقادی داشت، از همین رو در فعالیت‌های فرهنگی، ادبی و شغلیِ خود بارها با تذکر و تبعید و تهدید رو‌به‌رو شده بود. بیست و پنج سال پیش مزدوران حکومت شب‌هنگام خود را به خانه‌ی حمید حاجی‌زاده انداختند و با ۲۷ ضربه‌ی چاقو بر تنِ این نویسنده و ۱۶ ضربه بر تن کارون ۹ ساله، برگ دیگری بر کارنامه‌ی سیاه قتل دگراندیشان افزودند و یکی از خونین‌ترین جنایت‌ها را در سلسله قتل‌های سیاسی زنجیره‌ای رقم زدند. اما خون نویسندگان دگرانديش، تا به امروز در رگ هر نویسنده‌ی متعهد به آزادی می‌جوشد و نام درخشان‌شان چون نام حمید حاجی‌زاده تا جاودان در تاریخ مبارزات آزادی‌خواهانه ماندگار خواهد بود.

یاد حمید و کارون حاجی‌زاده گرامی باد.

***************

برگی از تاریخ

یادی از دو رویداد در ماه شهریور: پایانی و آغازی

در سال ۱۳۶۰ جمهوری اسلامی با سرکوب و سانسور همه‌ی جانبه‌ی اقلیت‌های عقیدتی، قومی و زبانی و آغاز سرکوب همه‌جانبه و سیستماتیک احزاب، سازمان‌ها، اتحادیه‌ها، سندیکاها و همه‌ی تشکل‌های مستقل و آزادی‌خواه، و با به حاشیه‌ راندن و محروم‌کردن زنان از پایگاه‌های اجتماعی، پایه‌ی حاکمیت خود را تحکیم بخشید و برگی سیاه و خونین از سانسور و انحصارطلبی و تک‌صدایی در تاریخ معاصر به ثبت رساند.
کانون نویسندگان ایران که در سال ۱۳۵۶، پس از ۷ سال فترت، دوره‌ی دوم فعالیت‌های آزادی‌خواهانه‌ی خود را آغاز کرده بود تا سال ۱۳۶۰ در دفاع از آزادی بیان و اندیشه و قلم از هیچ کوششی دریغ نکرد و همواره صدای رسای آزادی‌خواهی بود. اما در خرداد ۱۳۶۰ مزدوران حکومت در پی تهدیدها و فشارهای روزافزون بر تمامی نهادها و سازمان‌های مستقل، با اعدام ستم‌گرانه و ضدانسانیِ سعید سلطان‌پور، عضو هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران، بار دیگر تیغ زهرآگینِ سانسور را در تنِ نحیف آزادی فرو کردند. در تیرماه همان سال خانه‌ی کانون نویسندگان ایران به حکم دادستانی لاک‌ومُهر شد و نشست‌ها ناگزیر به خانه‌ی اعضای کانون انتقال یافت. کانون در تاریخ ۱۸ شهریور ۱۳۶۰ دو بیانیه‌ منتشر کرد. یکی از آن‌ها به دستگیری حسن حسام (عضو هیئت دبیران کانون) و زندانی‌شدن ابوالفضل قاسمی (یار صدیق دکتر مصدق) با طرح اتهامات جعلی اشاره داشت و از اعضای دستگیرشده‌ی کانون، علی کوچنانی و عنایت احسانی (نویسنده و وکیل دادگستری) و شهرنوش پارسی‌پور (داستان‌نویس)، یاد می‌کرد؛ هم‌چنین از زندانی‌شدن اکبر ملکیان (پژوهش‌گر) خبر می‌داد که یکی‌ دو هفته‌ی بعد اعدام شد.
بیانیه‌ی دوم نیز، با لحنی محکم و بی‌تخفیف، به همین موارد می‌پرداخت و گذشته از اعدام سعید سلطان‌پور به اعدام محسن فاضل و محمدرضا سعادتی، اسارت مجدد حسن حسام و زندانی شدن دکتر ملکی (نخستین سرپرست دانشگاه تهران پس از سقوط شاه) و شکراله پاک‌نژاد (زندانی و مبارز سیاسی سرشناسِ دوره‌ی پهلوی) اشاره داشت. بیانیه‌ی دوم اعتراض شدیداللحن کانون را به شکنجه‌ی معترضان، محاکمه‌های سریع و کشتار بی‌امان زندانیان سیاسی و بر باد دادن دستاوردهای جنبش انقلابیِ ایران اعلام می‌دارد و چنین پایان می‌یابد: «مردم مبارز ایران! مردم آزادی‌خواه جهان! جان این مبارزان و صدها و هزارها تن از فرزندان انقلابی گمنام ولی سرسخت و شکست‌ناپذیر میهن ما اکنون در خطر است. با مبارزات افشاگرانه‌ی خود مانع اعدام این زنان و مردان شجاع انقلابی ایران شوید. نگذارید [...] خون این مبارزان راه آزادی را بر زمین بریزند. از زندانیان سیاسی ایران دفاع کنید».
این دو بیانیه‌ آخرین نشانه‌های فعالیت کانون نویسندگان ایران بود. پس از اعدام جنایت‌کارانه‌‌ی سعید سلطان‌پور، وسعت یافتن روزافزون سانسور در حوزه‌های گوناگون و سرکوبی که پیوسته شدیدتر می‌شد، رفته‌رفته نشست‌ها از نصاب افتاد و دوره‌ی دوم فعالیت رسمی کانون نویسندگان ایران پس از چهار سالِ پُر فراز و نشیب پایان یافت.
در اواخر دهه‌ی شصت (پس از زلزله‌ی رودبار) جمعی از کانونیان دوباره گرد آمدند تا چراغ دوره‌ی سوم کانون را روشن کنند. پیش‌نویس منشور تازه‌ی کانون در نشست جمع مشورتی ۱۸ شهریور ۱۳۷۵ در خانه‌ی منصور کوشان به تأیید و امضا ‌رسید. اما دقایقی پس از به سرانجام رسیدن این کار، مأموران امنیتی وارد خانه شدند و سیزده عضو حاضر در نشست ــ رضا براهنی، هوشنگ گلشیری، محمد مختاری، غفار حسینی، فرج سرکوهی، کاوه گوهرین، روشنک داریوش، محمد محمدعلی، فرزانه طاهری، منصور کوشان، کامران جمالی، محمد بهارلو و حسن اصغری ــ را چند ساعتی بازداشت و بازجویی کردند و هشدار دادند که جلسات کانون باید متوقف شود. درنهایت نیز پیش‌نویس امضاشده را همراه با دیگر اسناد کانون با خود بردند. در بازداشتگاه، سیاست جدید فرهنگی حکومت از زبان سعید امامی در این جمله به نویسندگان ابلاغ شد: «تا دیروز ما گرچه مخالف بودیم اجازه می‌دادیم که شما به کارتان ادامه دهید. از این به بعد حق تشکیل جلسه و صحبت از کانون نویسندگان را ندارید».
اما این بار، هیچ یک از فشارها - از احضار و بازجویی و حبس تا محروم‌کردن از انتشار و اشتغال ــ و حتی عملی‌کردن تهدیدهای «حذف فیزیکی» نتوانست کانون نویسندگان ایران را از فعالیت باز دارد یا، چنان‌که مأموران حکومت و برخی نویسندگان سست‌عنصر و متوهم می‌خواستند، آن را به نهادی وابسته بدل کند. و سرانجام، بند اول منشور کانون نویسندگان ایران که حکم خون بهای اعضای از دست رفته‌ی ما را دارد، هم‌چون درفش آزادی‌خواهی بر تارک کانون می‌درخشد.

کانون نویسندگان ایران


___________________________

برای مشاهده و مطالعه اخبار، گزارش و مطالب ۲۸ اسفند ۱۴۰۱ تا ۲۲ شهریور ۱۴۰۲ اینجا کلیک کنید.

برای مشاهده و مطالعه اخبار، گزارش و مطالب سال گذشته اینجا کلیک کنید.