افق روشن
www.ofros.com

"آرزوهای فعال یک جنبش"

مبارزه تدافعی طبقه کارگر

شرایط تبدیل آن به تهاجم و وظایف پیشروان کارگری

نشریه آرش - بهروز خباز                                                                           یکشنبه ٢٢ اردیبهشت ۱۳۹٢

۱- با توجه به بحران‌های اقتصادی- سیاسی نظام سرمایه داری در مناطق مختلف جهان و افزایش اعتراضات شدید طبقه کارگر جهانی و تأثیرات آن در ایران، باضافه‌ی بحران موجودیت خود جمهوری اسلامی با تضادهای مختلف‌اش و افزایش فشار‌های گرانی، تورم و کمبودهای حاصل از تحریم‌های اقتصادی و نزدیک شدن به فروپاشی اقتصادی، انتظار می رفت اعتراضات که تقریباً تا یک سال قبل هر 5 روز یک اعتصاب اتفاق می‌افتاد، باید این روزها در ایران، شاهد چند اعتصاب در روز باشیم. اما عملاً نه تنها این امر رخ نداده، بلکه بسیار کمتر شده، و در عوض بیشتر به نوشتن نامه و طومار تقلیل یافته است. در واقع نتیجه حاصله از افزایش بحران و خراب‌تر شدن وضعیت، باید منجر به افزایش اعتراضات می‌شد، اما بر عکس شده است. این امر در ظاهر تناقضی برای جنبش طبقه کارگر به شمار می‌رود. فشارهایی که در بالا به آن اشاره شد باعث شده ترس در میان کارگران به میزانی افزایش یابد که با افت اعتراضات و نوع آن روبه رو باشیم. این ترس ناشی از چیست؟ ارزیابی شما از تأثیر تحریم‌های اقتصادی غرب بر مبارزات کارگران ایران، چیست؟ آیا جنبش کارگری و پیکارهای طبقاتی پیش‌رو، در شرایط فلاکت و فروپاشی اقتصادی شانس بهتری دارند یا نه؟

اعتراضات کارگری عمدتاً حول محور مطالباتی چون؛ پرداخت حقوق های معوقه، مخالفت با اخراج و تعطیلی واحدها صورت می گیرد. کارگران برای حفظ کار، پذیرش و تن دادن به هر شرایطی که کارفرما تعیین می کند بوده است،. تعداد کثیری از کارگران، با وجود شرایط هولناک معیشتی، به قراردادهای سفید امضاء که در حال حاضر بیش از شصت درصد قراردادها را شامل می شود، تن می دهند، با ساعات کار بالا کار می کنند، عدم وجود ایمنی در کارگاه را نادیده می گیرند، تراکم و شدت کار را می پذیرند، و دست آخر برای حفظ همین کار، حاضرند با همکار بغل دستی خود رقابت داشته باشند، رقابتی که بعضاً دیده شده که؛ به برخورد فیزیکی نیز انجامیده است. متأسفانه پارامترهایی چون؛ نرخ بالای بیکاری به ویژه در بین اقشار تهیدست جامعه، نزول شدید قدرت خرید کارگران و گرانی افسار گسیخته و روزانۀ کالاهای اساسی که بعد از اجرای طرح هدفمند کردن یارانه ها سرعت نجومی به خود گرفته است، تعطیلی روز افزون واحدهای تولیدی و خدماتی که به گفتۀ دست اندرکاران حوزۀ صنعت، بیش از هفتاد درصد واحدها را در بر می گیرد و همچنین پایین آمدن ظرفیت تولید تا 30 درصد در کارگاه هایی که کج دار و مریز به فعالیت خود ادامه می دهند، تحریم های اقتصادی که به نظر من قبل از تضعیف حکومت، سفرۀ خالی مردم فقیر و تنگدست جامعه را نشانه گرفته است که حاصل آن، بحران مشروعیت سیاسی و اقتصادی رژیم و بالا رفتن تصاعدی نرخ ارز، سرکوب بیرحمانۀ خیزش های مردمی بعد از انتخابات که حاصل آن به جا گذاشتن قربانیان بسیاری روی دست مردم و بدتر از آن پاشیدن بذر وحشت از دستگیری و تجاوز و شکنجه در جامعه و به موازات آن، اختناق و بگیر و ببندهای معمول که در طول حیات حکومت فعلی ایران همواره که به عنوان یک پارامتر مهم و اصلی، توانسته است سوپاپ اطمینانی باشد برای ادامۀ حاکمیت فعلی و دست آخر، رقابت های جناحی و درون حکومتی باعث شده است که این مردم از فقر به جان آمده، در بی افقی محض زندگی ای به نام مرگ تدریجی را تجربه کنند، کابوس بیکاری رهای شان نکند، و ترس از بالا رفتن مقدار قروضی که در این سال ها متحمل شده اند، و این که برای بازپرداخت وام هایی که به ناچار تن به آن داده اند، نتوانند پاسخگو باشند، و دیگر بهانه ای برای عقب افتادن اجارۀ مسکن به صاحبخانه در چنته نداشته باشند، برای ادامۀ تحصیل فرزندان خود، برای به خانۀ بخت رفتن دختران شان که شاید یک نان خور کم شود، و...، دیگر هیچ عذر و بهانه ای در کار نیست، و می بایست فرزندان خود را کم کم آمادگی این را داشته باشند که کودک کار شوند، و یا در بهترین حالت از ادامۀ تحصیل بعد از دبیرستان باز بمانند و فرجام سرنوشت شان را به انتظار بنشینند، سرنوشتی که دیگران برای شان رقم زده اند.
نتیجۀ منطقی این شرایط فلاکت بار، ترس و تمکین است، که از این تمکین، متأسفانه هر حکومت و قدرتی می تواند بالفعل و یا بالقوه بهره برداری دلخواه را داشته باشد. به نظر می رسد مجموعۀ این شرایط جامعۀ بحران زده را هر چه بیش تر به سمت انحطاطی، اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی سوق می دهد، در این زمینه می توان به فروپاشی خانواده ها، بالا رفتن فرهنگ جرم و جنایت، تن فروشی، فرهنگ دلالی، خانه نشین شدن زنان، محرومیت از تحصیل فرزندان کارگری به ویژه دختران اشاره کرد. بدیهی است، هر کدام از این پارامترها می تواند در جای خود به عنوان عامل بازدارنده ای در مقابل سازمان یابی جنبش کارگری عمل کنند، حاکمیت با اتکاء به تک تک این عوامل می تواند امیدار باشد که تا مدت ها از شرّ تشکل یابی در جنبش کارگری در امان خواهد بود و می توان ادعا کرد؛ جنبش کارگری و پیکارهای طبقاتی پیش‌رو، در شرایط فلاکت و فروپاشی اقتصادی اقبال بهتری نخواهند داشت، و در بهترین حالت می بایست در انتظار شورش های کور بود، هر چند کارگران و اقشار تهیدست در این گونه شورش ها نقش محوری را ایفا خواهند کرد، اما با این روند، در واقع سیاهی لشگری بیش برای جریانات و گرایشاتی خواهند بود که هر کدام به نسبت امکانات مالی گسترده و لابی های قدرتمند خود، همواره در سودای جلوس بر قدرت بوده و هستند. البته در دو سال اخیر حرکت های معنا داری به ویژه در واحدهای پتروشیمی در تبریز و ماهشهر انجام گرفته است که امید بخش است، در حال حاضر خواست کارگران در واحدهای بزرگ صنعتی، خلع ید از پیمانکاران و عقد قرارداد دائمی مستقیم با کارگران است، این حرکت ها می تواند عزیمتی باشد برای تحقق امنیت شغلی در این واحد ها، هم چنین نشانه ها و نطفه هایی از خواست مشخص تشکل یابی در همین واحد ها به چشم می خورد، که می تواند در صورت تداوم، موجب ارتقاء کیفی مبارزات کارگری در آینده باشد.

٢- آیا می توان انتظار داشت که وضعیت عقب نشینی کنونی جنبش کارگری به وضعیت حمله بدل شود؟ اگر پاسخ شما مثبت است، وظیفه پیشروان و آگاهان طبقه کارگر پیش و پس از پیدایش تهاجم طبقه کارگر به نظام سرمایه داری چیست؟

در طول حیات جمهوری اسلامی به ویژه بعد از شروع سرکوب ها در دهۀ ٦٠، عمدۀ مبارزات کارگری، در واقع انواع تحرکات اعتراضی در ارتباط با تعرض بیش از پیش حکومت و کارفرمایان به هر آن چه که داشتند بوده است، بدین معنا، از این مبارزات نمی شود نتیجه گرفت که مبارزات کارگران در موقعیت تدافعی بوده است، بلکه برعکس، اعتراض کارگران در واقع از روی استیصال بوده است و نه دفاع از یک موقعیت، البته این بدان معنا نیست که ما از درون این استدلال " موقعیت استیصالی" را بیرون بکشیم، ابداً این چنین نیست، برای این که مبارزات کارگران فراز و فرودهای فراوانی با خود به همراه داشته است، و گام به گام با تجارب گرانقدری همراه بوده است، به خاطر همین است که می گوییم؛ مبارزات کارگری، یک مبارزۀ گام به گام است، و نباید نتایج دلخواه را از آن بیرون بکشیم. بر این مبنا، وظایف پیشروان و آگاهان کارگری، همراهی و هم سویی با واقعیت های درونی این جنبش است، جنبش کارگری همانند هر جنبشی نقاط ضعف و قوت های خودش را دارد، نمی توان برای یک تجربه و حرکت موفقیت آمیز موردی پرچم پیروزی برافراشت.
واقعیت این است که ما فعالین کارگری از رویکردی علنی ای که از دهۀ هفتاد شروع شد و از فرصت هایی که آن رویکرد در اختیارمان قرار داد، آن چنان که باید نتوانستیم استفادۀ بهینه ای داشته باشیم، بدون این که بخواهم بر دو قطبی آسیب زننده صحه بگذارم، اما با حفظ نقد خود پیرامون تنفس نوعی نگاه تعامل گرایانه با حکومت، در میان بعضی دوستان سندیکایی، به رغم این، این دوستان علی العموم در جهت بهره وری از این رویکرد موفق تر عمل کرده اند و واقع بینانه تر با این رویکرد روبرو شدند که در جای خود آموختنی است. در جریان تشکیل کمیتۀ اول ماه مه ١٣٨٢، فرصت هایی دست داد تا با تجارب کارگری زنده یاد یعقوب مهدیون، آشنا شوم، همچنین تحرکات کارگری در مقاطع بعد از سال ٨٢ و بازگشایی سندیکاهای کارگری شرکت واحد و هفت تپه، و تشکیل گروهای فعالین کارگری. این همه، تجارب گران قدری اند که می توان با درس آموزی از آن در جهت عزیمت به سمت پالایش و ارتقای جنبش کارگری بهره بُرد. من به ویژه بعد از مهاجرت به خارج از کشور، توانستم قدری با خود بیاندیشم و نگاهی به گذشتۀ فعالیت کارگری ام داشته باشم.
آسیب شناسی از فعالیت های این دوره از فعالیت های کارگری، می تواند ما را در جهت عزیمتی که گفتم یاری رساند، رویکرد محفلی و نخبه گرایانه، کم بها دادن و یا اساساً بها ندادن به ارتباط ارگانیک با بدنۀ کارگری، درجا زدن در فضای انتزاعی، دامن زدن به فضای دو قطبی شورا و سندیکا،غالب بودن نگاه ایدئولوژیک ، نگاه حذفی به مخالفین، درآمیختن تشکل کارگری با تمایلات سیاسی و ایدئولوژیک، مردانه بودن جنبش کارگری و به تبع آن وجود تعداد قلیلی از زنان در فعالیت های کارگری، عدم تمایل جدی در جهت اجتماعی کردن فعالیت ها.
اهمیت این موارد به حدی است که می بایست هر کدام را به صورت منفک و جداگانه مورد بررسی قرار داد، اما در این فرصت محدود من فقط توانستم خلاء ها و معضلات موجود را به صورت محوری معرفی کنم. اما مختصر آن که؛ فعالیت کارگری می بایست از حالت دو قطبی سندیکا و شورا خارج شود، دغدغۀ هر فعال کارگری نه غلتیدن در دام " یا شورا یا سندیکا" بلکه ایجاد جنبشی توده ای و تشکل خواه بر بستر واقعیت های زندگی کارگران و دمیدن آگاهی به تودۀ کارگران در ارتباط با خروج از وضعیت صرف اعتراضی روزمره، درک شرایط دشوار کنونی و در راستای دامن زدن به تحرکات علنی به موازات تشکیل و ترویج شبکه های کارگری در محیط زیست و کار کارگران، ایجاد کمیته های فرا کارخانه ای در جهت هم اندیشی و همیاری در سازماندهی اعتراضات همکاران، حمایت و تقویت تمایلات تشکل خواهانۀ کارگران فارغ از نوع و شکل آن تشکل.

٣- با توجه به اینکه بیشتر کارگران می دانند تنها راه مبارزه با مشکلات (از جمله کاهش دستمزدها، اخراج و بیکاری، تعطیل کارخانه ها و...) و به طور کلی تنها راه مبارزه برای دستیابی به مطالبات متشکل شدن است، چگونه می توان در جهت متشکل کردن کارگران فعالیت کرد؟ و چه نوع تشکل هایی را برای طبقه کارگر لازم می دانید؟ لطفاً توجه داشته باشید که منظور صرفاٌ تشکل های محل کار آن هم فقط کارخانه ها نیست بلکه مراد از تشکل های طبقه کارگر در اینجا علاوه بر تشکل های کارخانه هم تشکل محلات است و هم تشکل های معلمان، پرستاران، رفتگران، کارگران حمل و نقل، بیکاران و....

تشکل یابی نزد هر کدام از لایه های مختلف کارگری مفهوم خود را دارد، به عنوان مثال، کارگران واحدهای صنعتی متوسط به بالا، به نسبت کثرت کارگران و وسعت واحدی که در آن کار می کنند، نگاه کلان تری نسبت به تشکل یابی دارند، تا لایه های پایین تر، همچنین این درک در بین رفتگران، کارگران ساختمانی، معلمان و پرستاران هم تا حدودی متفاوت است، هر کدام از آنان دارای فرهنگ اجتماعی و خانوادگی خاص خود هستند، بدین معنا، نمی توان مثلاً تشکل پذیری معلمان و پرستاران را با کارگران واحدهای صنعتی و خدماتی همگون نامید، همچنین تشکل های محلات، اعم از تعاونی های مصرف و مسکن، صندوق های محلات و اقوام، صندوق های محلات زنان، صندوق های و تشکل های زنان آسیب دیدۀ اجتماعی، تشکل های ورزشی اعم از کوهنوردی، فوتبال و...
و یا تشکل های بیکاران محلات و مناطق در رشته ها و مشاغل مختلف، این ها هر کدام ساز و کار خود را می طلبند و هر کدام ویژگی ها و ظرافت های خود را دارند، پارامتر مهم در همۀ این موارد را جنبۀ توده ای بودن آن ها است، بدین معنا و با اتکاء به آن چه که به درستی از مدت ها پیش تبدیل به سنتی در میان فعالین کارگری واحدهای بزرگ و متوسط صنعتی شده است، این که؛ نمی توان یک صندوق کارگری را با هدف تشکل یابی و ارتقاء آگاهی کارگران بدون حضور تودۀ کارگری تشکیل داد، تشکل های محلات، تشکل های بیکاران، زنان کارگر و یا زنان آسیب دیدۀ اجتماعی هم در قالب همین استدلال معنا می دهند.
همۀ این موارد، بستر رشد و عزیمتی به سمت ایجاد یک جنبش توده ای کارگری است، به باور من، نمی توان شاهد شکل گیری یک جنبش عظیم کارگری بود، مگر این که به زیر ساخت های این جنبش توجه کنیم، و رویکرد خود را در مطابقت با واقعیت های درونی آن تنظیم کنیم، آیا می توان جنبش بیکاری نظیر آن چه که در آرژانتین به منصۀ ظهور رسید، در ایران هم شاهد بود؟ به نظر من نمی توان شاهد چنین جنبشی بود، مگر این که مکان ها، رشته ها، مناطق و لایه های مختلف کارگری را بشناسیم، و نحوۀ شکل گیری و پیشبرد نطفه های چنین جنبشی را تشخیص دهیم. اکنون که به گواه آمارهایی که جناح های حکومتی ٧٠% کارخانه ها تعطیل و یا در معرض تعطیلی و ورشکستگی قرار دارند، اگر به سمت ایجاد جنبش بیکاران نرویم، در آن صورت، جریاناتی هستند و خواهند بود که با اتکاء به پول، تریبون و امکانات وسیع خود، این کثرت عظیم را به عنوان سیاهی لشگر در خدمات منافع خود به کار گیرند.

۴- میان مبارزه اقتصادی طبقه کارگر با مبارزه سیاسی این طبقه برای برچیدن بساط سرمایه داری چه ارتباطی می تواند وجود داشته باشد؟ در همین رابطه، ارزیابی شما از نقش زنان و محلات کارگری و زحمت‌کش نشین، در تقویتِ مقاومت و مبارزه‌ی جنبش کارگری، چیست؟

مستقل از خانه نشین کردن زنان توسط حکومت، اما فرهنگ مرد سالاری در میان کارگران مرد بیداد می کند، وجود چنین فرهنگی، خود عاملی است که نیمی از انسان هایی که می توانستند و می توانند در خدمت پیشبرد مبارزات کارگران نقش محوری ایفاء کنند، در خانه های محقرشان، فقر و فلاکت را تحمل می کنند و به بزرگ کردن فرزندان و پُخت و پر و سرویس دادن به شوهران شان مشغولند. حضور خانواده های کارگری، در اعتراضات روزمرۀ کارگران می توانست سبب ساز تحمیل بخشی از مطالبات کارگران باشد. نمونه هایی از این حضور را در میان اعتراضات کارگران نیشکر هفت تپه دیده ایم، صحنۀ شورانگیز فراری دادن مسئول حراست کارخانۀ نیشکر هفت تپه که در گوشی یکی از کارگران معترض ثبت شده بود، یک نمونۀ بارز از حضور مثال زدنی زنان در پشتیبانی از مردان کارگرشان بوده است، سازماندهی و پیشبرد این حرکت کارگری را زنان برعهده داشتند، یا حضور زنان و دختران در پیشبرد مبارزات کارگران مازندران به ویژه نساجی قائم شهر، نمونۀ بزرگ دیگر را می توان در شورش شهرک اکبرآباد اسلام شهر دید که نقش زنان در آن شورش کارگری به یاد ماندنی بود. به طور کلی، هر گاه خانواده های کارگری در اعتراضات حضور داشته اند، اما فرهنگ عقب مانده در میان کارگران مانع از به میدان آمدن این پتانسیل نهفته در مبارزات کارگری است، اکثریت تودۀ کارگری مرد در ایران، مذهبی و زن ستیز هستند، ما سالیان سال در بسیاری از کارگاه ها، در بین همکاران مقولاتی همچون اعدام، کودک آزاری توسط والدین، حق زن و حق شهروندی برای کارگران مهاجر را مکرراً مطرح کردیم، در ارتباط با مسئلۀ اعدام، کودک آزاری توسط والدین هر بار و تا حدودی تعدادی از آنان را در شنیع و غیر انسانی بودن این دو مورد تا حدودی متقاعد کردیم، اما این همکاران زحمت کش ما ذرّه ای در رابطه با به رسمیت شناختن حق زنان و حق شهروندی کارگران مهاجر کوتاه نیامدند. تجربۀ سال ها کار و زندگی با همکاران به من می گوید که؛ اکثریت مردان کارگر در ایران، پیش و بیش از آن که حکومت برای خانه نشین کردن زنان دست به کار شود، با کار کردن زنان حتی در دشوارترین وضعیت مالی مخالفند، آنان حاضرند حت با تن دادن به کار دو شیفت، از شاغل بودن احتمالی زنان سرباز زنند.
اما شوربختانه، تبعات فرهنگ مردسالاری را فقط محدود به تودۀ مردان کارگر نیست و در حوزۀ فعالیت های کارگری نیز به صورت مرئی و نامرئی دیده می شود، عضویت قلیل زنان در کمیته های برگزاری اول ماه مه و تشکل های فعالین کارگری، نبود حوزۀ زنان کارگر و یا نشریۀ زنان کارگر در بین فعالیت های کارگری و یا حتی خبر موثقی که اخیراً دریافت کردم، حاکی از این بود که با حضور زنان در جلسات یک تشکل شناختۀ شدۀ کارگری توسط اعضای رهبری کنندۀ همان تشکل به شدت مخالفت شده است، گذشته از برخوردهای متعدد زن ستیزانۀ برخی از مردان فعالین کارگری، اما زنان در مناطقی از ایران، به ویژه برای فعالینی مردی که عضویت در یک گروه کارگری را صرفاً به مثابۀ ضدیت با حکومت درک می کنند، حضور زنان، آن هم به شکل ویترینی و سمبلیک، تنها در مراسم هشت مارس پُر رنگ می شود، اما همین زنان، در تجمعات اعتراضی در دفاع از یک زندانی و دیگر مطالبات کارگری بسیار رزمنده و شجاع ظاهر می شوند، بدین معنا، آنان در پیشبرد اعتراضات قابلیت ها توانمندی خود را به عنوان یک انسان آرمان خواه و معترض نشان دهند، بی جهت نیست که با مطرح شدن مقولۀ تشکل مستقل زنان کارگر، انگ زنی و اتهامات مختلف بر سر مدافعین آن باریدن گرفت.

۵- برخی اعتقاد دارند تنها راه طبقه کارگر برای الغای نظام سرمایه داری ایجاد حزب طبقه کارگر است تا بتواند مبارزات و جنبش کارگری را برای مقابله با هجوم کارفرمایان و کسب پیروزی آماده نماید. نظر شما چیست؟

البته در عین حال بعضی ها هم ادعا می کنند که چنین حزب را به وجود آورده اند، اما خاستگاه هر دو از یک سنت سرچشمه می گیرد و آن این که؛ قرار است چنین احزابی در نهایت به عنوان منجی عمل کند، اتوریته داشته باشد، خود را مرکز و انباشتی از هر آن چه که جامعه بدان نیاز دارد بداند و در این ادعا از رقبای حزبی خود عقب نمانند، متأسفانه من به واسطۀ بسیاری از مسائل به ویژه فقدان آزادی بی قید و شرط بیان، تسویه های دوره ای و برخورد حذفی، جان سختی سکتاریسم و... تصویر مثبتی از احزاب موجود ندارم.
فارغ ازاین که من خود را متعلق به این سنت نمی دانم، در عین حال به نظر من آن چه امروز دغدغۀ امثال من را تشکیل می دهد، سازمان یابی کارگری است. ما نیازمند سازمان ها و احزابی که؛ تبلور و برآیند واقعی جنبش های اجتماعی در ایران باشد و با داشتن بدنه ای کثیر به "مثابۀ یک نیروی اجتماعی" عمل کند هستیم، چنین احزابی در فرایند تغییر و تحولات اجتماعی بی شک پدید خواهند آمد، و این پدیدار شدن نه حاصل اراده گرایی تعدادی نخبه، بلکه از دینامیزم واقعی جامعه برخواهد خاست و تا آن زمان، می بایست بر روی ایجاد نهادهای اجتماعی کار کرد، این نهادها می تواند جامعه را در برابر خودکامگی قوی و واکسینه کند، در غیر این صورت می بایست پس از فردای هر تغییر و تحولی انتظار بر این داشت که خیل عظیمی از تمکین کنندگان و محکومینی را پیش روی خود داشته باشیم و چنین فرجامی را در زمانۀ امروز نمی توان پذیرفت.

نشریه آرش - بهروز خباز

پی نوشت؛
من در پاسخ به سؤالات، از باورها و آرزوهایم صحبت کردم، قصد من در پاسخ گویی به سؤالات بیش از هر چیز بخشاً، نقد خود بر نحوۀ نگرش در فعالیت های گذشته ام بوده است، نگاه من به مسائل همانند هر فعال دیگری ضعف و قوت خودش را داشته است و اذعان می کنم که به خاطر آن نحوۀ نگرش، هزینه های گزافی را متحمل شده ام، امیدوارم هر کدام از ما بتوانیم با نگاه انسانی و آزاد اندیشی گام هایی را در جهت پالایش خود و جنبشی که به آن تعلق داریم برداریم، دیگر این که در رابطه با سؤال پنجم، من واقعاً تمایلی به پاسخ به این سؤال نداشتم، برای این که؛ دغدغه ها و الویت های من در حال چیزهای دیگری است، اما به احترام سردبیر محترم و خوانندگان مجله، زاویۀ نگاهم را در چند سطر به صورت چکیده بیان کردم.