افق روشن
www.ofros.com

روز بدون حادثه در گرو مبارزه ی متحدانه ماست

"پیرامون وضعیت شغلی دکل کاران"

یک کارگر                                                                                                          یکشنبه ٢۹ تیر ۱۳۹۳

مقدمه: سه قاب از یک تصویر

یک: انگلستان قرن ۱۹:
«در لندن سه کارگر راه آهن (یک نگهبان، یک لوکوموتیوران و یک سوزنبان) در دادگاه محاکمه می شوند. داستان از این قرار است که یک سانحه ی عظیم قطار صدها مسافر را راهی آن دنیا کرده و بی مبالاتی کارگران راه آهن عامل این حادثۀ ناگوار بوده است. این سه کارگر در مقابل هیئت منصفه یک صدا اظهار کرده اند که ده، دوازده سال پیش کارشان فقط ٨ ساعت در روز بود. می گویند طی پنج، شش سال گذشته ساعات کارشان به ١۴، ١٨ و ٢٠ ساعت رسیده و در مواقع تعطیلات که فشار مسافر بیش از حد زیاد می شود و قطارهای توریستی نیز به برنامه آن ها اضافه می شود، کارشان بدون هیچ وقفه و استراحتی تا ۵٠،۴٠ ساعت ادامه می یابد و آن ها انسانند نه غول یک چشم. در روز سانحه یک لحظه به جایی رسیدند که قوه کارشان ته کشید، منگی برشان مستولی شد، مغزشان از کار و چشمشان از دیدن باز ماند. پاسخ ١٠٠% اعضای هیئت منصفه ی انگلیسی به این اظهارات رأیی بود که کارگران مزبور را به دادگاه عالی استان فرستاد تا در آنجا به جرم قتل غیر عمد محاکمه شوند. این رأی حاوی متممی است که در آن خداپسندانه اظهار امیدواری می شود، که سلاطین صنعت راه آهن در آینده دست و دلبازی بیشتری در خرید قوه ی کار به خرج دهند و در دوشیدن قوه ی کاری که بابتش پول می دهند جانب "خویشتنداری"، "گذشت" و "صرفه جویی" را بیش از این نگاه دارند.»

دو: سال ٢٠٠٨ یکی از ایالات امریکا
رزیدنت بخش اطفال یکی از بیمارستان های بزرگ در دادگاه محاکمه می شود. داستان از این قرار است که کودکی که به اورژانس بیمارستان مراجعه کرده بود به علت عملکرد اشتباه رزیدنت مزبور جان می بازد. این رزیدنت در دادگاه اظهار می کند که نظام پزشکی کشور مترقی امریکا از گرده ی او به حدی کار شبه رایگان می کشد که وی در لحظه ی مراجعۀ آن بیمار بیش از ٢۴ ساعت بیداری کشیده بوده است، طبق تحقیقات این میزان بی خوابی معادل مصرف دو برابر میزانی الکل است که در تمام ایالات امریکا رانندگی با آن میزان الکل در خون غیر قانونی است. وی مدعی است که چگونه می توان از فردی که این مقدار الکل در خون دارد انتظار داشت که یک مورد پیچیده ی اورژانسی را درست مدیریت کند. پاسخ دادگاه علاوه بر صدور رأی قتل غیرعمد برای رزیدنت مزبور که احتمالا به لغو پروانه ی پزشکی اش هم منجر می شود، دستورالعملی را صادر می کند که بر مبنای آن میزان بیداری پیوسته ی انترن ها و رزیدنت ها از تعداد ساعات معینی که رانندگی با آن مجاز است، تجاوز نکند. امروز شکایت عمده ی دانشجویان این رشته این است که در همان تعداد ساعت محدود شده عملا باید میزان کار سابق را پاسخگو باشند و این میزان کار از توان انسانی شان خارج است.

سه: خرم آباد ١٣ خرداد ماه ١٣٩٣
«میلاد خادملو جوان ٢۵ ساله گلوگاهی كه از دوران راهنمایی برای تامین زندگیش به شغل پرمخاطره دكل بندی روی آورده است برای آبادانی و روشنایی بخشی به مملكت، چراغ خانه اش خاموش شد، او نیز همچون بسیاری از دوستان و همشهریان دیگرش به دلیل عدم وجود ایمنی در كار اینبار در خرم آباد استان لرستان دچار سانحه و كشته شد.» میثم عظیمی یكی از شهروندان گلوگاهی در رابطه با چگونگی كشته شدن این جوان گفت: زمانیكه در حال نصب سیم برق روی مقره ها بودند سیم پاره شده و وی از بلندی سقوط می كند و متاسفانه كشته می شود.
مادر وی می گوید: دكل بندی شغل بسیار پرمخاطره و بدون امنیت است كه متاسفانه حمایتی از سوی مسئولان تاكنون انجام نشده است. هر ساله جلسات متعددی با حضور مسئولین استانی و كشوری برگزار می شود اما تنها در حد همان جلسه و یا شاید یك هفته دوندگی ما برای ارائه پرونده ادامه دارد و دوباره ما می مانیم و داغ جوانانمان و اجسادی كه هر روز خانواده جدیدی را داغدار می كند و پرونده های پیگیری مشكلات دكل بندان كه در ادارات خاك می خورند. مسئولین باید فكر اساسی و زیر بنایی برای این مسئله انجام دهند و ضمن ایجاد ایمنی كامل در دكل بندی در شهرستان نیز شرایط اشتغال زایی را با احداث كارخانه برای جوانان فراهم كنند. تا كی فرزندان ما برای یك لقمه نان باید به شهرهای مختلف برای شغل دكل بندی بروند و ما هر روز شاهد مرگ عزیزانمان باشیم؟
طبیعی است که در این رابطه مأموران مختلف نظام سرمایه داری اعم از فرماندار گلوگاه و نمایندگان وزارت کار و غیره سخن سرائی کرده و راهکار هایی را ارائه داده اند. اعم از:
- تحت پوشش بیمه ای قرار دادن دکل کاران
- رعایت استانداردها و ایمنی های لازمه ی این شغل
- ایجاد اتحادیه صنفی دکل کاران برای دفاع از حقوق و مزایای آنان
در ادامه به هر کدام از این موارد خواهیم پرداخت.
با این مقدمه ی کوتاه می خواهیم به ماهیت خطر در مشاغل نگاهی بیندازیم، طبیعتا اینکه دو مورد اول در زمره ی مشاغل پرخطر نیستند و مورد سوم با دستمزدی بسیار اندک یکی از پرخطرترین مشاغل است، به این دلیل است که می خواهیم نشان دهیم ماهیتا هیچ شغل پر خطری نمی بایست وجود می داشت اما در نظام سرمایه داری حتی بی خطرترین شغل ها هم می توانند آمار مرگ و میر بالایی داشته باشند چرا که نظام سرمایه داری هیچ ابائی ندارد از اینکه خشت های کوه انباشت سرمایه را از اجساد کارگران تأمین کند.
بنا بر آمارها ٩٠ درصد برق کشور توسط دکل بندان گلوگاهی تامین می شود. گلوگاه شهری در استان مازندران است که تقریبا تمام افراد آن به کار دکل بندی مشغولند. تا به حال بیش از ٨٠٠ نفر از دکل بندهای گلوگاهی در حین انجام کار کشته و زخمی شده اند. آمار کشته شده ها از ١٣٠ نفر فراتر رفته است. به گفته ی اهالی این شهر، تعداد کشته ها حتی بیشتر از این هاست.
هر دکل بندی که کشته می شود، همه ی خبرگزاری ها «عدم رعایت مسائل ایمنی» از طرف دکل بند را عامل کشته شدن فرد ذکر می کنند اما به این نکته اشاره نمی کنند که هر فرد توش و توانی برای انجام کار دارد. دکل بندی از جمله کارهایی است که نسبت به بقیه شغل ها انرژی و توان بیشتری را از انسان می گیرد. با حقوق اندکی که برای این کار پرداخت می شود و زمان کاری زیاد این افراد، طبیعی به نظر می رسد که دچار سانحه شوند. ایمنی یک مسئله است و توان فرد برای انجام یک کار مسئله ای دیگر. این مسئله نه در مورد این شغل بلکه در سایر مشاغل نیز وجود دارد. با حقوق اندک و هزینه های سرسام آور زنده ماندن، هر فرد تا جایی که بتواند سعی می کند ساعات بیشتری را کار کند یا شغل دوم و سومی را پیدا کند تا به قول معروف دخل و خرجش به هم بخورد.
نبستن کمربند ایمنی هنگام رانندگی یعنی رعایت نکردن نکات ایمنی. اما اینکه یک راننده تاکسی روزی ١٢ ساعت در خیابان ها باید کار کند تا بتواند بخشی از هزینه های خانواده اش را به دست بیاورد، اشکالی ندارد. اینکه فردی ٨ ساعت کار کند برای ٦٠٠ تومان مزد پایه ی تائید شده توسط وزارت کار و نهادهای کارگری دست ساز و چند ساعت دیگر را در خیابان پر ترافیک شهر مسافر کشی کند تا هزینه های زنده ماندن خانواده اش را تامین کند، امری طبیعی است. ایمنی فقط در بستن کمربند و عبور از خط کشی عابر پیاده نیست. اساسا وقتی رمقی برای انسان مانده باشد می تواند به مسائل ایمنی فکر کند یا رعایتشان کند. حادثه در کمین همه ی ما کارگران نشسته است مادامی که ما نیروی کارمان را به ناچیز به صاحبان سرمایه می فروشیم و ناگزیر می شویم چند شیفت کار کنیم تا زنده بمانیم.

لشگر ذخیره ی بیکاران و تأثیر آن بر ایمنی و دستمزد دکل کاران:
آمار بیکاری همواره یکی از مهم ترین فاکتورهایی است که در اقتصاد هر کشوری بررسی می شود، بدون اینکه هیچگاه این سوال پرسیده شود که چرا باید عده ی کثیری از شدت وحشتناک کار زیاد رمق زندگی کردن برایشان باقی نماند و عده ای با تنش های خانمان برانداز و گرسنگی ناشی از بیکاری دست و پنجه نرم کنند. آمار بیکاری هرگز از حداقل معینی سقوط نمی کند و مسئله دقیقا این است که در شیوه ی تولید سرمایه داری وجود میزان مشخصی از بیکاری ضروری است. سرمایه برای ادامه ی ارزش افزایی خود به حداقل تعدادی از ارتش ذخیره ی بیکاران نیاز دارد تا بتواند نیروی کار را تحت دهشت بارترین شرایط و با دستمزد هرچه اندک تر به کار بگیرد و ارزش اضافه ی هر چه بیشتری از قبل آن به دست آورد. صد البته که این امری است که به صورت خود به خودی در شیوه ی تولید سرمایه داری اتفاق می افتد و هر چه سرمایه جهانی تر می شود، این فرایند مدام تشدید می گردد. تردیدی در این نیست که سرمایه هرجا اندکی از بار استثمار کارگران کاسته است و مزایایی را در قالب پوشش های اجتماعی در اختیار کارگران قرار داده است، تأثیر مستقیم مبارزات متشکل کارگران علیه سرمایه بوده است. اساسا در شیوه ی تولید سرمایه داری که تولید با هدف انباشت و بر مبنای تولید ارزش اضافه ی حاصل از استثمار کارگران صورت می گیرد، بدیهی است که سرمایه داری تا جایی که شرایط خودش به آن اجازه دهد و نیروی متشکل کارگران را سدی در برابر خود نیابد، به قیمت زندگی و جان کارگران بر شدت این استثمار خواهد افزود. سرمایه با هرچه جهانی تر شدن، مرزهای خود را برای استثمار در تمامی سطح جهان گسترده است، سرمایه ها به راحتی به جاهایی مهاجرت می کنند که نیروی کار ارزان تر است، و کارگران بیکاری که در کشور خود با نازل ترین دستمزدها هم کاری نیافته اند، در جستجوی یافتن کار مرزها را در می نوردند و با شرایط برده وار و نازل ترین دستمزدها تن به کار می دهند.
اما این مسئله که در تمام ابعاد اقتصاد جهانی و در تمام ارکان زندگی روزمره ی ما با تن دادن به قراردادهای سفید امضا و فروختن نیروی کار خود به نازل ترین بها و عدم اعتراض از ترس از دست دادن کار، به وضوح هویداست، چگونه بر شرایط ایمنی و دستمزد دکل کاران تأثیر می گذارد. طبیعی است که هر فروشنده ی نیروی کاری ترجیح می دهد، در مشاغل کمتر خطرناک نیروی کار خود را به فروش برساند تا شانس بیشتری برای زنده ماندن داشته باشد. بنابرین سرمایه ناچار شده است در مقاطعی قوانینی را برای دستمزد بالاتر مشاغل پر خطر تصویب کند، تا نیروی کار که همواره از مخارج تأمین معاش خود عقب است رغبتی به در دست گرفتن جان خود و در خطر قراردادن آن برای تأمین حداقل وسائل معاشش بروز دهد، اما لشگر عظیم ذخیره ی بیکاران بار این اندک هزینه را هم از روی دوش سرمایه بر می دارد، چرا که کارگر ناچار میشود، با نازل ترین بها و با حقوق متوسط ماهی ٨٠٠،٠٠٠ تومان به این شغل پر خطر تن می دهد.
از طرف دیگر برای کار در ارتفاع استانداردی وجود دارد. IRTA یا «اتحادیه تجاری صنعتی کار با طناب» قواعد و استانداردهایی را ثبت نموده که برای انجام کار در ارتفاع با استفاده از طناب لازم الاجراست و کلاس هایی را برای آموزش این روش ها در کشورهای مختلف برگزار می کند. سرمایه جایی که نیروی کار در عنفوان سنین نوجوانی و در دوران راهنمایی وارد این شغل پر خطر می شود، و با نازل ترین دستمزد ها کار می کند، به هیچ رو خود را موظف نمی بیند که این حداقل استانداردها را نیز رعایت نماید. ینابرین وجود خیل کثیر بیکاران، که یکی از عواملی است که بر شرایط کار در این رشته نیز به طور عمده تأثیرگذار است، نه زائده ی ماهیت شیوه ی تولید سرمایه داری که از الزامات آن است. بنابرین رفع این بی حقوقی ها، امری نیست که سرمایه داری بی آنکه مبارزه ی کارگران را در برابر خود ببیند به آن تن دهد. بدیهی است که در اجتماعی متشکل از منافع ستیزآمیز، یعنی جامعه ای که اکثریت عظیمی از فروشندگان نیروی کار برای تولید ارزش اضافه و انباشت سرمایه استثمار می شوند، حتی هر امکانی برای بهبود حداقلی شرایط افراد کارکن هم تنها و تنها از دل مبارزات آنان می تواند تحقق یابد، همچنانکه در جای جای ایران هم اکنون کارگران حتی برای دستیابی به حقوق های حداقلی خود که ماه هاست به تعویق افتاده راهی جز اعتصاب و مبارزه ندارند.

ارگان های دولتی و پیمانکاران
پیمانکاران در اینجا نیز مانند هر جای دیگری، تیغ را بر گردن کارگران گذاشته اند تا کار بیشتری را از گرده ی کارگران بکشند و سود بیشتری را عاید خود کنند. افزایش فشار بر نیروی کار برای انجام هر چه سریعتر عملیات را پیمانکاران بهتر از شرکت برق انجام می دهند و این تنها دلیلی است که ارگان های دولتی را ترغیب به واگذاری پروژه ها به پیمانکاران می کند. به این ترتیب ضمن انجام سریعتر کار، مسئولیت دولت نیز در مواجهه با کارگران کمتر می شود و دیگر این سرمایه داری با تمام دم و دستگاهش نیست که رودر روی کارگر ایستاده است، بلکه شخص پیمانکار است که کارگر او را دشمن خود می یابد. در حالی که این کلیت نظام سرمایه است که با روش های مختلف به دنبال سود هرچه بیشتر جان انسان ها را به خطر می اندازد.
از طرف دیگر دولت با واگذاری بخش های مختلف پروژه به پیمانکاران و فشار هر چه بیشتر به آنها در واقع با واسطه، کار بیشتری از کارگران کشیده است، چرا که در صورت تأخیر در پروژه به هر دلیل، پیمانکار جریمه خواهد شد و ضمانت هایش به اجرا گذاشته می شود، لذا بیشترین فشار ممکن را به کارگران اعمال می کند تا تأخیر هایی را هم که به هر دلیل به وجود آمده با کشیدن کار بیشتر از گرده ی کارگران و گاها اضافه کاری های طولانی، جبران نماید. نمونه های بی شماری از چنین اتفاقاتی در صنعت های مختلف هر روزه دیده می شود و کارگران زیادی در گیر و دار این بازیها کار خود را از دست می دهند و یا با افزایش فشار پیمانکار به کارگران برای انجام سریعتر کار، جان خود را از دست می دهند.
از سوی دیگر نکته ی اساسی اینجاست که در مواجهه با سوانح دولت سرمایه داری اخطارهایی را به پیمانکاران می دهد و قوانینی را تصویب می کند، اما این قوانین در مرز اندکی که سرمایه اجازه می دهد می ایستند و پا را از آن فراتر نمی گذارند، در مورد مسائل ایمنی اگر ضرورت ایجاب کند دولت، پیمانکاران را وادار به برگزاری کلاس های ایمنی یا رعایت استاندارد ها خواهد کرد (که البته برای در رفتن از زیر آن هم راه های فراقانونی بسیاری وجود دارد) اما جایی که به مرزهای ماهوی شیوه ی تولید سرمایه داری می رسیم باز می ایستد.
برای مثال به دلیل ضعیف و ناتوان بودن زیرساخت ارتباطی کشور و پرهزینه بودن ارتقاء آن، بخش عمده ای از ارتباطات اینترنتی از طریق وایرلس انجام می شود. به الطبع بر سر هر پشت بام یک دکل مهاری هم سبز می شود. اما نکته ی قضیه آن جاست که تقریبا ٩٠ درصد این دکل ها استانداردهای لازم را رعایت نمی کنند و به همین دلیل در طوفان اخیر ١٢٠ دکل واژگون شدند. دولت برای ارتقاء شبکه ی زیرساختی قرانی هزینه نمی کند در عوض چشمش را بر دکل های غیر استانداردی که بر روی هر پشت بام مثل قارچ در حال سبز شدنند می بندد و اگر سانحه ای رخ بدهد، فرد دکل کار را به بهانه ی رعایت نکردن مسائل ایمنی مسئول می داند.
مسئول جان تمام کارگرانی که جانشان را از دست می دهند، چه پیمانی باشند و چه برای دولت کار کنند، نظام سرمایه داری است.
با وجود تمام مسائلی که در بالا گفته شد و از ماهیت شیوه ی تولید سرمایه داری و تمام دم و دستگاه دولتی و خصوصی آن بر می خیزد، صحبت کردن ارگان های دولتی از ایجاد اتحادیه های صنفی که از منافع کارگران این رشته دفاع کنند، غریب و خنده دار است. سال هاست ک در ایران و جهان انواع تشکل های کارگری در چارچوب قواعد نظام سرمایه داری مبارزات کارگران را به بند کشیده اند، با وعده و وعیدهای چانه زنانه، در باغ سبزی از دستمزدهای بالاتر و ایمنی بیشتر و شرایط رفاهی بهتر را برای آحاد طبقه ی کارگر به تصویر کشیده اند، اما تجربه ای که از عملکرد آنان برآمده تنها تیره روزی هرچه بیشتر طبقه ی کارگر جهانی بوده و هست. شوراهای اسلامی کار و خانه ی کارگر هم که به عنوان ارگان های کارگری دست ساز دولتی، مدعی هستند مدافع منافع کارگرانند همواره آشکار و پنهان در برابر کارگران ایستاده اند. و به خصوص در شرایط کنونی بحران سرمایه داری جهانی، که دولت سرمایه داری، وظیفه ی خطیر سرشکن کردن بار بحران بر شانه های کارگران را بر عهده دارد، انواع سندیکا ها و تشکل های کارگری تحت قواعد نظام سرمایه داری تبدیل به "چوب دوسرلجنی" شده اند که، در جای جای جهان، به عینه و عریان در برابر کارگران که جانشان از بی حقوقی ها به تنگ آمده ایستاده اند و حتی خود سرمایه هم که نرخ سودش در فشار بحران چلانده می شود، بدون فشار مبارزات کارگران، حتی به زحمت حاضر به پذیرش نقش چانه زنی همین نهاد هایی است، که خود، آن ها را راهکار سیستماتیک به انقیاد درآوردن مبارزات کارگران ساخته تا مبادا از چارچوب قواعد نظام سرمایه داری بیرون بزند و پا را از اصلاحات محدود اقتصادی بیرون گذارد. در واقع سرمایه برای تأمین بقای بلند مدت خود حاضر به این چانه زنی شده، اما امروز که در تنگنای سودآوری قرار دارد، تمام تلاشش را می کند تا از پذیرش همان حداقل ها هم سر باز زند. در شرایط کنونی سرمایه داری ایران، حتی تشکل های در چارچوب قواعد نظم سرمایه داری نظیر اتحادیه و سندیکا را هم بر بستر مبارزات کارگران است که می پذیرد، اما اساسا حق تشکل چیزی نیست که ما از دولت سرمایه و دم و دستگاه آن طلب کنیم، ما چاره ای نداریم جز اینکه تشکل های خود را که در مقابل کل قواعد نظام کار مزدی می ایستند ایجاد کنیم، کوتاه سخن آنکه هرگونه دستاوردی برای طبقه ی کارگر تنها و تنها از طریق مبارزه بر ضد سرمایه داری امکان پذیر است.
اما اینجاست که این نهادهای رفرمیستی که سال هاست در جنبش کارگری جا باز کرده و آن را به انقیاد درآورده اند، خوب جای خود را در میان منافع متضاد سرمایه و طبقه ی کارگر نشان می دهند و علناً رو در روی کارگران می ایستند (به عنوان مثال اتحادیه های معدنکاران آفریقای جنوبی در ٢٠١٢) دم زدن دولت سرمایه از این تشکل ها تنها پاسخی ناخودآگاه به ترس از مبارزات کارگران و وحشت از ضد سرمایه داری شدن این مبارزات است که وجود راهکارهایی سازمان یافته را برای به بند کشیدن آن طلب می کند.

در پایان
مادران دکل کاران جانباخته، بانگ برآورده اند که چرا مسئولین (دولت) به داد آن ها نمی رسند، تا کی باید داغ فرزندانشان را ببینند و دم بر نیاورند، چرا با احداث کارخانه ها برای جوانانشان ایجاد اشتغال نمی شود تا ناچار به تن دادن به شغل پرخطر دکل کاری نباشند و چرا مسائل ایمنی رعایت نمی شود، پاسخ تمام این سوالات در دل صحبت های خود آنان نهفته است و مدام با اجساد فرزندانشان به در خانه باز می گردد. مسئولینی که شما به آن ها رجوع می کنید، در چارچوب نظام سرمایه داری وظایف خود را دارند و وظیفه شان نه حمایت از جان فرزندان شما، که دفاع از منافع سرمایه است. مرگ هر کارگر در نظام سرمایه داری یادآور این است که در این شیوه ی تولید، آن چه اهمیت دارد انباشت هر چه بیشتر سرمایه و آنچه بی اهمیت تر از همه چیز است جان کارگر است. یاد آور این است که کارخانه ها تنها جائی تأسیس می شوند که سود آور باشد، یادآور این است که بیش از ٢٠٠ میلیون از جمعیت جهان با بیکاری دست و پنجه نرم می کنند و بیش از یک میلیارد از جمعیت جهان با درآمدی کمتر از یک دلار در روز و با کارهای شدید و طاقت فرسا روزگار می گذرانند. بی خطر ترین شغل ها هم در نظام سرمایه داری پا را آشکار و پنهان بر رگ حیات کارگران می نهند.
در بالابر ساختمان نیمه کاره ای نوشته بود، "بهترین روز، روز بدن حادثه است." واقعا هم در نظام سرمایه داری با آماری که با وقاحت برای مرگ کارگران در دقیقه منتشر می شود، آرزوی روز بدون حادثه برای طبقه ی کارگر جهانی آرزوی دور از دسترسی می نماید.
دوست داشتم مادران این دکل کاران را می دیدم و به آن ها می گفتم که واقعیتی که سال هاست با آن دست و پنجه نرم می کنید بیشتر از هر چیزی فریاد می زند که تنها راهی که پیش روی ماست، برای اینکه مدام در دلهره ی فرزندانتان نباشید، برای اینکه فرزندانتان را از دوران راهنمائی به سر کاری چنان جان فرسا و سخت، نفرستید، برای اینکه مرگ وقت و بی وقت درب خانه هایتان را نزند، برای تمام اشکال بی حقوقی در تمام ارکان زندگی روزمره، مبارزه ی تمام عیار و متحد و یکپارچۀ ما در برابر تمام ارکان نظام سرمایه داری و بردگی مزدی است که شما خودتان هم در پیوند با تمام آحاد طبقۀ کارگر باید حلقه هایی از این مبارزه باشید. آنچه بدیهی است این است که در نظام سرمایه داری هیچ قطره ای از حقوق ما بدون مقابله و مبارزه داده نخواهد شد، چرا که تمام حقوق انسانی ما اجزای منفعت سرمایه داران است در قالب کوه ارزش اضافه های تولید شده. ما باید در متشکل شدن حول تمامی مطالبات روزمان، برای به دست آوردن تک تک مطالبات انسانی مان مبارزه کنیم. و این تشکل ها می توانند هسته های ایجاد یک تشکل سراسری ضد سرمایه داری قدرتمند در جنبش طبقه ی کارگر باشند. ما منافع یکسانی داریم و این منافع به ناچار در تقابل با نظام سرمایه داری است. هر چه ما نامتشکل تر و پراکنده تر باشیم، سرمایه هر روز به طور فزاینده ای، ما را به مسلخ استثمار هرچه بیشتر و بیشتر خواهد برد.

یک کارگر- تیر ٩٣