افق روشن
www.ofros.com

انقلاب دوم مصر

«بیانیۀ «گرایش بین المللی مارکسیستی

آلن وودز - آرش عزیزی                                                                                          شنبه ۲۲ تیر ۱۳۹٢

مرسی سقوط کرده است. جنبش پرشکوه توده ها بار دیگر به تمام جهان چهره ی حقیقی مردم مصر را نشان داده است. معلوم شد این انقلاب، که حتی بسیاری از چپ ها هم باور داشتند متوقف شده، هنوز ذخایر اجتماعی عظیمی در اختیار دارد.
علیرغم تمام تبلیغات دروغینی که میکوشد انقلاب را به عنوان «کودتا» معرفی کند این خیزش مردمی حقیقی بود که مثل آتش تمام شهرهای کوچک و بزرگ مصر را در برگرفت. این «انقلاب دوم مصر»بود. در هفته ی گذشته طبق محافظه کارترین تخمین ها شاهد حضور ۱۷ میلیون نفر در خیابانها بودیم و خواست اعتصاب عمومی مطرح شد. این بیسابقه ترین خیزش مردمی تاریخ بود. از نظر سطح و وسعت بسیار فراتر از انقلابی رفت که مبارکِ دیکتاتور را کمتر از دو سال پیش سرنگون کرده بود. توده ها بدون هیچ حزب و هیچ تشکیلات و رهبری، بی باکانه رژیم منفور را به چالش کشیدند. به قول مارکس، در پیامدِ کمون پاریس، آنها «به آسمان یورش بردند». انقلاب با چکمههای هفت فرسخی به پیش میرود و تمام موانع پیش رو را کنار میزند.
تروتسکی توضیح میدهد که «تاریخ انقلاب برای ما پیش از هر چیز تاریخ ورود اجباری توده ها به قلمروی حکمرانی بر سرنوشت خویش است.» این معنای درونی انقلاب مصر است. این انقلاب مثل تمامی سایر انقلابهای بزرگ، جامعه را تا اعماق آن به غلیان آورده است. به آمال بی شکلِ توده ها برای زندگی شایسته و آیندهای بهتر، شکل و صدا داده است.
«اما توده ها از نظر سیاسی گمراه ند؛ برنامه ی روشنی ندارند و نمیدانند چه میخواهند.» این منطق عقیمِ فرمالیست ها و سکتاریست ها است. این نتیجه ی ناآگاهی از چیستی ِ انقلاب است. انقلاب، بنا به نفس ماهیت خود، به معنی ورود میلیونها نفر از مردمان به صحنه ی تاریخ است که تعلیم سیاسی ندیده اند. کتابهای مارکسیستی نخوانده اند و عضو هیچ حزبی نیستند. اما چشمه ی واقعی قدرت انقلاب و تنها تضمین موفقیت آن، همین مردم هستند.
تودهها در مراحل اولیه ی انقلاب گمراه و خام خیالند. طبیعتا! چه کسی بوده که به آنها آموزش دهد؟ امروز این کار را چه کسی میتواند انجام دهد؟ توده ها تنها میتوانند از طریق تجربه ی مستقیم عمل خود بیاموزند. آنان دارند از بهترین کتابها میآموزند - کتابِ زندگی.
توده ها اما در انقلاب است که سریع می آموزند. مردان و زنان در خیابانهای قاهره، اسکندریه و سایر شهرها در چند روز و هفته ی گذشته بیش از تمام طول زندگیشان آموخته اند. آنها بیش از هر چیز قدرت دستجمعی خود را دریافته اند - و قدرت به چالش کشیدن دولتها و سیاستمداران و بوروکراتها و ژنرالها و رئیس پلیس ها و قدرت به پیروزی رسیدن. این درس بسیار قدرتمندی است اما از نقطه نظر طبقه حاکمه در ضمن بسیار خطرناک است - و نه فقط در مصر. رهبران ترکیه، عربستان صعودی، اردن، مراکش و قطر در جای خود میلرزند. اما پس لرزه های مصر بسیار فراتر میروند.
مردم مصر نمونه ی خطرناکی برای کارگران و جوانان کل جهان پیش میگذارند. در پرتغال، دولت در آستانه ی سقوط در نتیجه ی تظاهراتهای تودهای و اعتصاب عمومی است. مردم پرتغال حاضر به پذیرش تحمیل درد بیشتر توسط دار و دسته ی بورژوای بروکسل و برلین نیستند. کل طرحِ «ریاضت کشی برای کارگران و سود برای بانکداران» اینگونه با خطر مواجه میشود - و با این حساب، کلِ آینده ی یورو نیز همینطور.

آیا این کودتا بود؟
واکنش امپریالیستها به رویدادهای مصر ترکیبی از ترس و بی عملی و خیانت به میزان یکسان بوده است. آمریکاییها همانقدر از نفوذ بر وقایع ناتوان بودند که دو سال پیش. آنها مجبور شده اند دست به تحرکات و دسیسه های پشت صحنه با روسای ارتش مصر، با پشتوانه ی تهدید و حق السکوت، بزنند.
آنچه در اروپا و آمریکا به طرز خنده آوری «نشریات آزاد» خوانده میشود سیل زهرآگینی از دروغ و سوتصویر ایجاد کرده اند. اولین و آشکارترین دروغ این است که مرسی نه با جنبش توده ها که با «کودتای» ارتش برکنار شد. این «توضیحی» است که هیچ چیز را توضیح نمیدهد.
همه میدانند که روسای ارتش یک سال پیش با مرسی و اخوان مسلمین معامله کردند و قدرت صوری را به این دزدان و راهزنان دادند به این شرط که دستگاه دولت کهن دستنخورده باقی بماند. قاتلین و شکنجه گران رژیم کهن اجازه یافتند آزاد شوند.
حتی یک ژنرال یا رئیس پلیس هم بخاطر جرایم علیه مردم محاکمه نشد. بهشان اجازه دادند به غارت دولت و پر کردن جیبهایشان مثل گذشته ادامه دهند با این تفاوت که کسب و کارداران ثروتمندِ پشتِ اخوان مسلمین هم اجازه یافتند در این غارت مشارکت کنند.
اگر روسای ارتش تصمیم گرفتند مرسی را کنار بگذارند این تنها به این خاطر بود که جنبش غیر قابل تحمل توده ها وادارشان کرد. ژنرالها نگران بودند که اگر دست به عمل نزنند توده ها میتوانند فراتر روند و قدرت را به دست خود بگیرند. آنها تصمیم گرفتند مرسی را قربانی کنند تا هر چه میشود، دستگاه دولت کهن و بالاتر از همه ثروت و قدرت و مزایای خود را حفظ کنند.
رسانه های بورژوایی این خط را پیش میگذارند که این «کودتا» خبر خوبی برای «دموکراسی» در مصر نیست. در صفحات تلویزیون نمایندگان اشک به چشمِ اخوان مسلمین را نشان میدهند که اعتراض میکنند که این ضربه ای به دموکراسی بوده چرا که رئیس جمهورِ «منتخب مشروع» توسط ارتش کنار گذاشته شده است. این را با کودتای دهه ی ۱۹۵۰ مقایسه میکنند که به دهها سال دیکتاتوری انجامید. آنان میکوشند با تکرار مدام این واقعیت که ارتش، مرسی را کنار زد، توجه را از این واقعیت پرت کنند که این توده ها بودند که سرنگونی مرسی را رقم زدند.
این کودتا نبود. بر عکس، توده ها بودند که آنرا بر ارتش تحمیل کردند. ژنرالها به روشنی نمیخواستند دولت را به دست بگیرند. تعجبی هم نیست. تنها کافی است به تلنبارِ توده ی انسانی در میدان تحریر نگاه کنی تا غیرممکن بودن کنترل چنین جنبش وسیعی به دست ارتش را دریابی. ژنرالها در عوض تصمیم گرفتند روی پشت ببر سواری کنند. مشکل اینجا است که آنکه بر پشت ببر سواری میکند هنگام پایین آمدن با دشواریهایی جدی مواجه خواهد شد.

«دموکراسی»
دروغ بزرگ دوم که رسانه ها با هزار دردسر میکوشند پراکنده کنند این است که مرسی «اولین رئیس جمهور آزادانه منتخبِ» مصر بوده است و بدینسان «مشروعیت» دارد و مردم باید صبور باشند و برای انتخابات جدید صبر کنند، همانطور که مردمِ «متمدنِ» آمریکا و فرانسه و بریتانیا این کار را میکنند…
این استدلال کودکانه را که نزد معترضی در میدان تحریر مطرح کردند او تنها پاسخ داد: «اما این انقلاب است!» این جواب خیلی خوبی بود. انقلابها از کی در مقابل قوانین و دولتها و نهادهای موجود سر خم میکنند؟ انقلاب بنا به نفس ماهیت خود نظم موجود، قوانین، مقررات و ارزشهای آنرا به چالش میکشد، زیر پا میگذارد و سعی در سرنگونیشان دارد. اینکه از انقلاب بخواهی احترام خود به نهادها و شخصیت هایی را که میکوشد سرنگون کند نشان دهد در واقع خواست این است که خود را محکوم کند.
به هر روی، این استدلال که دولت مرسی دموکراتیک است تا مغز استخوان غلط بود. نه شیوه ی به قدرت رسیدن او و نه شیوه ی حکمرانیاش حقیقتا دموکراتیک نبود. بر خلاف آنچه ادعا میشود، اکثریت مردم مصر به مرسی رای ندادند. تنها ۴۶/۴۲ درصد از رای دهندگان واجد شرایط در مرحله ی اول انتخابات ریاست جمهوری پای صندوقها رفتند. بسیاری از کسانی که در مرحله ی دوم به مرسی رای دادند این کار را با توهم رای به «بد به جای بدتر» ، دفاع از «دموکراسی» و غیره انجام دادند. حتی بخش هایی از چپ بر این پایه خواهان رای به مرسی شدند، موضع بسیار غلطی که ما در آن زمان مورد انتقاد شدید قرار دادیم. آنچه از پی آمد انتقاد ما را بیش از پیش توجیه کرده است.
مرسی «بد به جای بدتر» نبود. روش های حکومت مرسی هیچ فرقی با روش های مبارک نداشتند. اصلا همان آدمها بودند که این روش ها را پیاده میکردند. در دوازده ماه حکومت او، صدها معترض کشته شدند و هزاران فعال به دست دار و دسته های او مورد تعقیب و ضرب و شتم قرار گرفتند و به زندان افتادند تنها به این خاطر که علیه او بسیج سیاسی میکردند.
قومکشی مسیحیها، شیعیان و سایر اقلیتهای مذهبی به راه افتاد. حق کارگران منظما پایمال شد. او کودتایی قضایی در فدراسیون اصلی اتحادیه های کارگری سازمان داد. ۲۱ هوادار بیگناه فوتبال را به مرگ محکوم کرد. در خیابانها به زنان تعرض جنسی شد تا با ارعاب به تسلیم کشیده شوند. مصر به سمت قانون اساسی غیردموکراتیک و سرکوبگرانه ی اسلامی میرفت. مرسی به خود قدرتهای ویژهداد که بسیار فراتر از حقوقش در قانون اساسی بود. بالاخره، او قصد خود را برای هل دادن مصر به ملغمه ی بین مذاهب در سوریه اعلام کرد.
«دموکرات»ها حالا از کارگران میخواهند صبور باشند، تا انتخابات بعدی صبر کنند، «به دموکراسی فرصت دهند» و غیره و غیره. اما این «دموکراتها» غذای سیری خورده اند و در خانه های زیبا زندگی میکنند. از آنها بر میآید که صبور باشند چرا که دمکراسی بورژوایی که از آن دفاع میکنند تا همین حالا به آنها نتایج رضایت بخشی داده است. اما توده ها نمیتوانند منتظر بمانند. آنها ۱۲ ماه است گرسنه هستند در حالی که دیگران در فراوانی زندگی میکنند. آنها بیخانمان هستند در حالی که دیگران در تجمل زندگی میکنند. حتی کسانی که به مرسی رای دادند به امیدی که بهبودی پیدا شود شاهد نقش بر آب شدن امیدهایشان بودهاند. شدت خشم آنها همگام با درجه ی انتظاراتشان است.
دموکراسی برای تودهها کلمه ای توخالی نیست. تست لیتموسی دموکراسی این است که میتواند شکمهای خالی را پر کند یا نه. انقلاب مصر بر پا نشد تا شغلهای چرب و چیلی برای سیاستمداران حرفهای تهیه کند. این انقلاب، شورش توده ها علیه استثمار و بیکاری و فقر بود. در انقلاب، روحیه ی توده ها با سرعت رعد و برق تغییر میکند. بر عکس، دم و دستگاه لاکپشتیِ دموکراسی پارلمانی کند است و از رویدادها عقب میماند. مشروعیت مرسی که ادعایش را میکنند بر پایه ی رای اقلیت بود و آن حمایتی هم که آن موقع داشت امروز تا حدود زیادی از میان رفته است.

مراحلی در انقلاب مصر
انقلاب نمایشی تک پردهای نیست. از مراحلی از صحنه ها میگذرد که در آن توده ها میکوشند راهی بیرون از بحران پیدا کنند، اول با نگاه به فلان حزب یا رهبر سیاسی و سپس دیگری. در مراحل اولیه، که مشخصه شان ورود انفجاری تودهها به صحنه ی سیاست است، فقدان تجربه ی سیاسی و خام خیالی آنها را وادار میکند که راه کمترین مقاومت را طی کنند. اما به زودی در مییابند که راه «آسان» دردناکترین و دشوارترین از کار در میآید.
تروتسکی توضیح میدهد:
«تودهها نه با برنامه ی تدارک دیده شده برای بازسازی جامعه که با احساسی غلیظ که نمیتوانند رژیم کهن را تحمل کنند وارد انقلاب میشوند. تنها لایه های رهبری طبقات، برنامه ی سیاسی دارند و حتی این نیز هنوز نیازمند آزمونِ رویدادها و تایید توده ها است. بدینسان، روند سیاسی بنیادینِ انقلاب شامل است بر درک تدریجی مشکلاتی که بحران اجتماعی مطرح میکند توسط طبقه - یعنی جهت گیری فعالانه ی توده ها با روش تقریب گیریهای پی در پی. مراحل مختلف روند انقلابی، که نشان آن تغییر احزاب است که در آن حزب افراطی تر همیشه از حزب ملایمتر پیشی میگیرد، فشار روزافزون توده ها به سوی چپ را بیان میکند - اما تنها تا جایی که چرخش جنبش به موانع عینی برنخورد. این اتفاق که بیافتد، ارتجاع آغاز میشود: یاس لایه های مختلف طبقه ی انقلابی، عروج بی تفاوتی و بدین وسیله تقویت مواضع نیروهای ضدانقلابی. این، حداقل، خطوط کلی انقلابهای قدیمی است.»
در انقلاب مصر نیز الگوی مشابه ی میبینیم. در غیاب حزب انقلابی قوی، بخشی از تودهها به اخوان مسلمین رو کرد که تنها حزبِ با سازماندهی جدی در آن زمان بود. رهبران اخوان، با مهارت در فریب، تلاش بسیاری کردند تا منافع واقعی مادی و طبقاتی پشت سخنان خود را پنهان کنند.
اما به قدرت که رسیدند طولی نکشید که رنگ واقعی خود را نشان دادند. آنها با روسای ارتش به معامله رسیدند و به تمام امیدهای حامیانشان خیانت کردند. نظر تودهها قاطعانه علیه آنها برگشت و مستقیما منجر به وضعیت کنونی شد. این مرحلهای جدید و کیفیتا بالاتر از انقلاب مصر است.
شاهد سلسله ی طویلی از جنبش ها و خیزش ها و سلسله ی طویلی از دولتهای بی ثبات خواهیم بود چرا که بر بنیان سرمایه داری هیچ راه حلی برای مشکلات مصر ممکن نیست. شاهد خیزش های جدیدی خواهیم بود اما در ضمن دوره های خستگی، یاس، نومیدی، شکست و حتی ارتجاع. اما پس از هر طغیان، انفجارهای نو از پی میآیند. این ریشه در ماهیت دوره دارد.

آیا توده ها میتوانند به قدرت برسند؟
این جنبش الهام بخش جنبشی حقیقتا تودهای بود. کمیته های انقلابی در سراسر کشور جوانه زدند. اعتصاب عمومی به راه افتاد. میلیونها نفر خیابانها را اشغال کردند. دولت در میان زمین و هوا معلق شد. تظاهرکنندگان دور قصر رئیس جمهور را گرفتند، به دروازه ها قفل زدند و پلاکاردهایی به آن چسباندند: «تعطیل به دستور انقلاب».
ساختمانهای دولتی توسط مردم عادی تسخیر شد - آجرچین ها، نجاران، مغازه داران، کارمندان، دانشجویان و معلمان. در بعضی موارد، سربازان و افسران عادی نیز به آنها پیوستند. نیروهای پلیس با یونیفرمهایشان به تظاهرکنندگان پیوستند تا همبستگی خود را ابراز کنند.
بر خلاف دو سال قبل، برای فرستادن سربازان به میدان تحریر هیچ تلاشی نشد، با این واهمه که نکند آنها به ویروس وایگردار انقلاب مبتلا شوند. روسای ارتش علیه مرسی به حرکت در آمدند چون چارهی دیگری نداشتند. اگر این کار را نکرده بودند خطری جدی وجود داشت که کنترل ارتش را از دست بدهند. تحت فشار قوی جنبش میلیونها نفر بعید نیست که ارتش خود انشعاب کند و بخشی از افسران پایینرتبه به سمت چپ حرکت کنند. یعنی همان اتفاقی که در سال ۱۹۵۲ در مورد ناصر افتاد. در فقدان حزب انقلابی قوی چنین سناریویی همچنان ممکن است.
در چند روز گذشته در مصر، قدرت در خیابانها افتاده بود و منتظر کسی بود که آنرا بردارد. تراژدی اینجا است که رهبری واقعیای در کار نبود که اوضاع را در دست بگیرد. مرسی را انقلاب برانداخت چنانکه همین بلا در فوریه ی ۱۹۱۷ در روسیه بر سر تزار آمد. اما تجربه ی انقلاب روسیه نشان میدهد که سرنگونی رژیم کهن کافی نیست. باید چیزی به جای آن گذاشت. در مورد روسیه، وجود حزب بلشویک تحت رهبری لنین و تروتسکی عامل تعیین کنندهای بود که پیروزی انقلاب را ممکن ساخت. اما چنین حزبی در مصر وجود ندارد. باید آنرا در گرماگرمِ رویدادها ساخت.
در واقعیت، قدرت در دستان مردم بود. اما اگر قدرت، سازمان داده نشود، میتواند از میان انگشتان سر بخورد. وقتی جنبش فرو میکشد و مردم به زندگی روزمرهشان باز میگردند، سیاستمداران حرفها ی، کاریریستها و تجار انقلاب را به سرقت میبرند و پشت سر مردم معامله های کثیف میکنند. هیچ چیز عوض نمیشود و یک سال و اندی بعد مردم دوباره مجبورند به خیابان بازگردند.
منتقدین بورژوایی انقلاب میگویند «مردم غیرمنطقی عمل میکنند. مشکلات مصر بزرگتر از آن است که ظرف چند ماه حل شود.» بله، درست است که مشکلات مصر بسیاری جدی است. اما دقیقا به همین علت است که نمیتوان آنها را با اقدامات نصفه و نیمه حل کرد. مشکلات مستاصلانه، راهحلهای مستاصلانه میطلبند. و واقعیت ساده این است که علتِ ریشهایِ مشکل نه این یا آن دولت و نه این یا آن رئیس جمهور است . علتِ مشکل، بحران سرمایه داری است. و حل آن تنها با الغای سرمایه داری و جایگزینی آن با اقتصاد برنامه ریزی ملیشده تحت کنترل دموکراتیک طبقه ی کارگر ممکن است.
ارتش نمیتواند در قدرت بماند اما احتمالا میکوشند دولت باصطلاح تکنوکراتیک تشکیل دهند و بورژوازیِ «لیبرالِ» امثال البرادعی را بر صدر آن بنشانند. شاید در میان عناصر عقبماندهتر توهمهایی نسبت به ارتش وجود داشته باشد گرچه اعتبار آن آنقدر که رسانه های غرب میکوشند ادعا کنند نیست. آگاه ترین مردم توهم ی به ارتش ندارند. رزمنده ترین عناصر جوانان حول ائتلافی عمومی به نام «تمرد» گرد آمده اند که به آمال انقلابی توده ها شکل داده است. تمرد بیانیه ای پیش از سقوط مرسی منتشر کرد با این خطوط که «آمریکا میکوشد بر ارتش و مرسی نفوذ کند اما تمام احزاب باید بدانند که ارادهی انقلابی مردم قویتر است.»
این صد بار صحیح است. شعار پیگیرترین انقلابیون باید چنین باشد: «هیچ اعتمادی به سیاست مداران بورژوا نکنید که میخواهند انقلاب را بدزدند و دستاوردهایش را مثل تجاری که در بازار چانه میزنند از دست بدهند. به امثال البرادعی اعتماد نکنید که فقط نمایندهی خودشان هستند اما مدعی حق صحبت از جانب انقلاب.»
چنین افرادی نمیتوانند مسائل حاد مردم مصر را حل کنند. اما این مشکلات را چگونه میتوان حل کرد؟ کارگران روسیه شورا به پا کردند تا بیانی سازمان یافته به جنبش بدهند. در مصر نی ز کمیته های انقلابی شروع به ظهور کرده اند. اینگونه است که میتوان آمال توده ها را درست بیان کرد. کمیته ها باید در سطح محلی، منطقه ای و بالاخره کشوری در ارتباط با یکدیگر قرار بگیرند. این بدیلی حقیقتا انقلابی و دموکراتیک در مقابل دولت بورژوایی فاسد و سرکوبگر قرار میدهد.
مردم مصر نمیتوانند منتظر ارتش یا کس دیگری شوند تا برایشان تصمیم بگیرد. کنترل کارگری باید بلافاصله در کارخانه ها و کارگاهها معرفی شود تا تولید را تضمین کند، از شرایط و حقوق کارگران حفاظت کند و فساد، دزدی و سومدیریتِ روسا و بوروکراتها را افشا کند.
کارگران باید برای دفاع از انقلاب در مقابل حملات تروریستیِ حامیان رئیس جمهور مخلوع و عناصر فاشیست اسلامی، مسلح شوند و به عنوان گروهی شبه نظامی در ارتباط با کمیته های انقلابی سازمان یابند. دادگاههای انقلابی مردم باید، در ارتباط با کمیته های انقلابی، بر پا شوند، تا ضدانقلابیون را دستگیر و محاکمه کنند و آنان که علیه مردم جنایت کردهاند مجازات کنند.

بگذار شعارهای ما چنین باشد:
۱- نان! کار! مسکن!
۲- ثروت ثروتمندان که ثروت مصر را نسل ها است، غارت کرده اند، مصادره کنیم و با آن کشورِ ویران شده را از نو بسازیم.
۳- سرنگون باد سرمایه داران و بوروکراتهای دزد و استثمارگر!
۴- پیش به سوی دولت کارگران و دهقانان که بانکها و شرکتهای بزرگ را تحت کنترل دموکراتیک کارگری ملی سازی کند و ثروت مصر را به نفع میلیونها زحمتکش، و نه انگلهای ثروتمند اندک شمار، بسیج کند.
۵- پیش به سوی برنامه ی ساخت و ساز عمومی برای ساختن مدرسه، بیمارستان، جاده و مسکن، هم برای ایجاد شغل برای بیکاران و هم برای حل مشکل مسکن بد و بیخانمانی
۶- تشکیل کمیته های منتخب عمل در تمام کارگاهها، مناطق، مدارس و دانشگاهها
۷- تنها به خود و به کمیته های دموکراتیک مردمی خود اعتماد کنید.
۸- رهبرانتان را کنترل کنید. اگر بنا به خواسته های شما عمل نکردند، کنارشان بزنید و آنّها را با کسانی جایگزین کنید که چنین کنند.
۹- تمام قدرت به دست کمیته های انقلابی!
۱۰- زنده باد انقلاب سوسیالیستی عرب!

نوشتۀ آلن وودز - ترجمه ی آرش عزیزی
منبع:
«در دفاع از مارکسیسم»، وبسایت گرایش بین المللی مارکسیستی (http://www.marxist.com/)، چهار ژوئیۀ ۲۰۱۳