افق روشن
www.ofros.com

نقش اتحادیه های کارگری در انقلاب روسیه

آ لوزووسکی - ترجمه رحمانی                                                                                  جمعه ۳ مرداد ۱۳۹۹ - ۲۴ ژولای ۲۰۲۰

نگارش: ١٩٢٠
ناشر: انجمن انتشارات اتحادیه، نیویورک، ١٩٢٠
رونویسی/ ویرایش: برایان رید
نمونه خوانی: کریس کلی تون
وب سایت: آرشیو اینترنت مارکسیست ها ٢٠٠٦
ترجمه ستار رحمانی
تاریخ ترجمه: جولای ٢٠٢٠

مقدمه

آیا اتحادیه های کارگری در روسیه وجود دارند؟ چه نقشی در انقلاب دارند؟ آیا این اتحادیه ها هنوز ضرورت دارند و حوزه فعالیتشان کجاست؟ ساختار آنها چگونه است؟ آینده آنها چگونه خواهد بود؟
همه این سئولات آتشین توسط رفیق آلکس لوزوسکی، دبیر اتحادیه های کارگری روسیه و سخنگوی آنها در اروپای غربی در دوره افول ١٩٢٠، پاسخ داده می شود.
ما امیدواریم که این جزوه بتواند کمکی باشد به ناروشنی وابهامی که بین کارگران انقلابی آمریکا در مورد نقش اتحادیه های کارگری در انقلاب، نه تنها روسیه، بلکه در کشورما دارند را رفع کند.
بحثی که از طرف هر دو، ارتجاعی افراطی و فرا-رادیکال در دوران انقلاب روسیه بالا گرفته است مفهوم اتحادیه های کارگری را یعنی: منشأ، حال و وظایف و برنامه عمل آینده آنها را آشکارا تحریف کرده اند.
رفیق لوزوسکی می گوید "غیر ممکن است که انقلاب اجتماعی ای بدون دخالت یا اراده اتحادیه های کارگری به سرانجام خود برسد." لنین همچنین گفته است که انقلاب روسیه در فقدان اتحادیه های کارگری نمی توانست بیش از دو هفته دوام بیاورد.
سوسیالیست های زرد که در مجارستان رهبری اتحادیه های کارگری را در دست داشتند، والتر، گرامی و یاران شان، باعث سقوط رژیم کمونیست شدند. ضعف جمهوری شوروی مجارستان این بود که، علیرغم روسیه که اتحادیه های کارگری ستون فقرات دیکتاتوری پرولتاریا را تشکیل می دادند، اتحادیه های کارگری ضد آن بودند واز کمونیست ها حمایت نکردند. برعکس تجربه مجارستان را می شود در کودتای کپ - لوتویز آلمان که سال قبل اتفاق افتاد و با قدرت متحد اتحادیه های کارگری بلافاصله شکست خورد که شبیه فردی که باد مرگباری را در قلمرو سلطنت طلبان دمید (قیام).
می توان براحتی اعلام کرد که اگر اسپارتاکیست ها در آلمان نفوذ گسترده ای در جنبش کارگری داشتند، اکنون آلمان می توانست یک جمهوری شورایی باشد. این مثال می تواند راهنمای جنبش کارگری در آمریکا باشد. در اتحادیه ها تاکید باید برروی کارهای انقلابی باشد که توده های وسیع کارگران صنعتی را متحد کنند.
ما نه تنها باید اتحادیه های کارگری را در مبارزه واقعی علیه سرمایه داری و دولت هایشان را داشته باشیم، بلکه حتی بعد از استقرار دیکتاتوری پرولتاریا هم به آنها نیاز داریم.
نقش اتحادیه های کارگری به عنوان ارگان های منظم و موثر در تولید وتوزیع باید گسترش یابد و بسیاری از وظایف بازسازی کمونیستی و مسئولیت برای به کار اندازی ماشین های تولیدی به عهده اتحادیه های کارگری محول شود.
درسهای انقلاب شوری که به نحو شایسته ای توسط رفیق لوزوسکی توصیف شده است این است که اتحادیه ها سامان یابی طبیعی کارگران را به عنوان تولید کنندگانی که آگاهی طبقاتی و مبارزه جویی کارگران را بسط می دهند، در همان حال مسئولیت پذیری و نظم را در بین کارگران پرورش می دهند و آنها را برای کارهای سخت سازمان دهی تولید و مبادله در جامعه سوسیالیستی آماده می کنند.

نقش اتحادیه های کارگری در انقلاب روسیه

رفقا، اجازه بدهید قبل از اینکه گزارش خود را در مورد جنبش کارگری در روسیه را مطرح کنم تبریکات گرم و دوستانه پرولتاریای روسیه را به شما برسانم، پرولتاریای روسیه که مبارزه می کند و رنج می برد، اما هرگز شجاعت خود را از دست نمی دهد.
جنگی که بدست جنایت کاران تمام کشورهای امپریالیستی افروخته شد طبقه کارگر را به گروهای دیپلماتیک ملی تقسیم کرد. شعارهای همبستگی بین المللی به فراموشی سپرده شدند و به جای شعار: "کارگران جهان متحد شوید!" آنهایی که خود را سوسیالیست و رهبران بزرگ اتحادیه ها می خواندند، فریاد برآوردند" کارگران جهان، گردن همدیگر را بزنید"!
نوعی مستی ناهنجار به مغز کارگران خطور کرده است. مرگ روز ضیافتش بود. جسد میلیون ها کارگر دشت ها و جلگه های اروپا را پوشانده بود. و در این گرداب خشمناک مرگ و تباهی، دلالان بورس سهام و کوسه های مالی، گوشت انسان را به پول آغشته به خون تبدیل کردند و جیب شان را پر کردند. اما این خون همانگونه که شاعر بزرگ گفته است رطوبت عجیب و غریبی دارد: دشت ها و جلگه های اروپا، اشباع شده از خون، بارور شکوفه های انقلابی شدند. بشریتی که به پرتگاه بدبختی و ترس پرتاب شد، انتقام خود را در انقلاب یافت: تاج ها دوجین کاهش یافته اند، در چرخشی ناگهانی به ژرفنا، سرمایه داران و دولت های بورژوازی این تاج ها را به سر کردند.
ما کاملا از شما جدا شده بودیم. ما ایزوله شده شده بودیم. حرف حقیقی ما هرگز به شما نرسید.
روسیه، اولین قدرت بزرگ که زنجیر بردگی را در دوران جنگ پاره کرد، نه تنها توسط امپریالیست ها، بلکه همچنین توسط کسانی که از طیف سوسیالیست ها بودند و کسانی که نوکرمابانه از آنها دنباله روی می کردند محکوم وطرد شدند.
در روزهای اکتبر کارگر روسی، سازمان هایش، فعالینش، رنج های بزرگش، روحیه از خود گذشتگی اش، عزم راسخش به فداکاری که به او اجازه می داد در مقابل شکنجه ها، گرسنگی و سرمای باور نکردنی تاب بیاورد - همه اینها دستمایه ی، ریشخند و تهمت زدن ها شده است. مطبوعات بورژوایی در سراسر جهان دروغ های بسیارزشتی را بر علیه کارگران روسیه ساخته و پرداخته اند. ما را راهزن، خرابکار،غارتگر، آدم های بی ارزش و بی وجدانی که هیچ چیزی در این دنیا برایشان مقدس نیست و ثروت ملی را غارت کرده و جیب هایشان را پر می کنند، می نامند. ما شاهد راهپیمایی در حمایت از مطبوعات سوسیالیست های میهن پرست، صاحبان معادن زغال، فولاد، نفت، با مطبوعات زرد سرمایه داری، با روزنامه هایی که از طریق پادشاهان مالی تغذیه می شوند، و با ابتکار بورژوازی و خیس کردن آن با آب دهان سوسیالیستی بوده ایم. همه این داستان های هزار و یک شب نمی تواند اما درکارگران روسیه احساس بیزاری و انزجار را تحریک کند.
ما نمایندگان اتحادیه های روسیه آمده ایم تا وضعیت واقعی خود را با شما در میان بگذاریم. به شما سران استهزا گر کینه توزی که در بالا به آنها اشاره کردیم را بشناسانیم - بعد ازمشورت لاسال - به شما، برادران هم طبقه ای مان، بگویم که درچه شرایطی هستیم. هدف ما که وظیفه ما است و حکمی است که ما از کارگران سازمان یافته روسیه گرفته ایم را به شما پیشنهاد کنیم.

اتحادیه های کارگری تحت حکومت تزاری

در روسیه، همین طور در دیگر کشورها، جنبش کارگری با توسعه سرمایه داری آغاز شد. نخستین اعتصابات کارگری در روسیه بین سال های ١٨٧٠ و ١٨٨٠ شیوع یافت. اما تا انقلاب ١٩٠۵ هیچگونه اتحادیه کارگری ای در روسیه وجود نداشت. جمعیت هایی با کمک متقابل وجود داشتند اما تعدادشان بسیار کم بود و فعالیت های آنها توسط قوانین پلیس بسیار محدود شده بود و هیچ تاثیری در شرایط کار و زندگی زحمتکشان نداشت. مبارزه اقتصادی وجود داشت اما در فقدان اتحادیه های کارگری.
در دوران جنگ، کمیته اعتصاب که در راس آن معمولا سازمان محلی مخفی اجتماعی- دمکراتیک بود، تشکیل شد. اعتصاب به طور کلی با تبعید اعضای کمیته اعتصاب به سیبری توسط رژیم تزاری به پایان رسید و رژیم تزار نیروی مسلح خود را قوی تر کرد و شرایط غیر قابل تحمل و اختناق آمیز شد.
از سال ١٩٠٧ تا سال ١٩١۴ رهبران اتحادیه ها مورد اذیت و آزار باور نکردنی پلیس قرار گرفتند. شوراها و کمیته ها تحت تهدید دائمی دستگیری قرار داشتند. پلیس کتاب ها و خزانه ها را هنگام دستگیری با خودش برد و دبیران و رهبران اتحادیه ها به سیبری تبعید شدند. بنابر این حکومت استبدادی و مطلقه همه مبارزات سازمان یافته کارگری را غیر ممکن کرد.
اعلام جنگ (همان جنگی که برای عدالت، تمدن وفرهنگ، برپاشد) اخطاری برای نابودی کامل اتحادیه های کارگری بود. اثبات سرکوب اعمال شده توسط حکومت استبدادی و مطلقه را می توان در این حقیقت یافت: در آستانه انقلاب ١٩١٧ در روسیه تنها سه اتحادیه با عضویت در مجموع ١۵٠٠ نفر وجود داشت. اما با وجود حالت ابتدائی جنبش کارگری، جنبش توده های زحمتکش منجر به استواری کمتر مبارزه اقتصادی نشد و در این مبارزه در زیر یوغ حکومت استبدادی و مطلقه (این خشم از آزار و اذیت در برابر ظالمان) که با عنصر نیرو در سال ١٩١٧ جوش خورد، موجب بالا رفتن آگاهی طبقاتی شد.

انقلاب مارس و رشد سازمان های کارگری

سرنگونی حکومت استبدادی و مطلقه نقطه عطفی برای کار خلاق و سازماندهی توده ها بود. کارگران روسی بطور همزمان چهار سازمان ایجاد کردند:
١. قبل از هر چیز، همه از سازمان های مخفی زیرزمینی حزب بیرون آمدند، و علنی شدند، بلشویک ها و منشویک ها، با تمام نیرو برای نفوذ در بین توده ها می جنگیدند.
٢. کارگران شوراهای خود را تشکیل دادند: اتحادی از نمایندگان کارگران به عنوان ابزار مبارزه سیاسی و همچنین ارگان هائی که همه کارگران را در بر می گرفت تشکیل شد. اتحاد نمایندگان کارگران از همان اولین روزهای انقلاب شروع به مبارزه برای کسب قدرت کرد. در نتیجه پیمان بین دومای امپراتوری و اتحاد شوراهای پتروگراد دولت موقت تشکیل شد.
٣. همزمان کمیته های کارگاه ها و کارخانه ها ظاهر شدند که سازماندهی مبارزه اقتصادی و امواج اعتصابات عظیم را رهبری و هدایت می کردند. کمیته های کارگاه ها و کارخانه ها هشت ساعت کار در روز را به سادگی اعلام کردند. آنها شرایط کار را بررسی کردند و بطور عمومی خواست اتحادیه ها را برآورده کردند.
این کمیته ها با مشکلات بسیار دیگری مواجه شدند، همچون سؤال در مورد تولید، کنترل کارگری، مواد خام، سوخت، خرابکاری پیمانکاران و صاحبان کارخانه ها و غیره، معضلاتی که نقش تعیین کننده ای در انقلاب اکتبر داشتند.
۴. از آنجا که روزهای نخست ماه مارس آغاز به کار توام با تب خلاقیت و سازماندهی تحکیم و رشد اتحادیه ها بود، به آرامی کنترل کمیته های کارگاه ها و کارخانه ها را در حوزه اقتصادی به عهده خود گرفتند و حوزه محدودی از تولید را برای کمیته ها بجا گذاشتند.

تمهیدات بورژوازی

انقلاب ماه مارس اگرچه راه را بروی سازماندهی توده های زحمتکش باز کرد، اما کار دیگری به جز سرنگونی حکومت تزاری نکرد. کلیت نظام با مسئولین اش، کل سیستم سرمایه داری با عواقب هولناک آن: هرج مرج درتولید، استثمار توده ها، سود سرمایه داری، نفوذ قاطع بر دستگاه دولتی توسط سازمان های صنعتی و پیمان کاران، مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و غیره دست نخورده باقی ماند.
تولید کنندگان و صاحبان صنایع به طور دردناکی به اصلاحات دمکراتیک تن دادند، اما وقتیکه جوهره امتیازات و اختیارات آنها زیر سئوال رفت کاملا سرکش شدند.
از همان اولین روزهای انقلاب مارس کارگران و "آرمان های پوچ" آنها مورد خشم و نفرت پیمان کاران و کارخانه داران قرار گرفت: این کاملا قابل درک بود انقلابی که شروع شد نمی توانست در نیمه راه متوقف شود، یکی از دو طبقه اصلی، بورژوازی یا پرولتاریا می بایست کنترل اوضاع را بدست می گرفت. و بورژوازی وارد عمل شد.
قبل از هر چیز سرمایه داران اختیار تمام ارگان های دولتی را با آگاهی کامل به اینکه چه نقش سرنوشت سازی این دستگاه های دولتی در مبارزه طبقاتی ایفا می کنند، بدست گرفتند. همین عمل با استقبال هزاران تن از صاحبان شرکت ها خصوصی با میلیون ها کارگر مواجه شد و به تشکیل سازمان سراسری کارفرمایان انجامید. در ادامه این کار،آنها از طریق مطبوعات خود کارزار خشونت باری را بر علیه گرایشات و خواسته های کارگران"غاصب" به راه انداختند و آنها را متهم به آنارشیسم و تضعیف روحیه و غیره کردند.
پیمانی بین منشویک ها و انقلابیون سوسیالیست بسته شد که آنها را متعهد می کرد (همانطور که میلیوکف در کتاب تاریخ انقلاب شوروی صراحتاً بیان کرده است) که از بورژوازی دفاع کنند. این عمل به منظور به زانو در آوردن کارگران از طریق گرسنگی، بسته شدن سیستماتیک کارخانه ها وصنایعی که کارگران آن انقلابی ترهستند ادامه پیدا کرد و پیمانی با افسران ارشد بسته شد که آنها را برای سرکوب انقلاب در حال پیشروی آماده می کرد.

کنترل کارگری قبل ازانقلاب

بورژوازی در اوایل ماه مه سال ١٩١٧ حملات خود را شروع کرد اما این جنبش ها بعد ازناکام ماندن قیام کارگران و سربازان پتروگراد در سوم و پنجم ژوئیه روش خشن تری تری به خود گرفت.
ماه های ژوئیه، اوت و سپتامبر ما شاهد کشاکش بی رحمانه اقتصادی بودیم. کارفرمایان شرکت های خود را می بستند و کارگران آنها را بازگشائی می کردند. هر کارفرمائی که در مقابل اراده کارگران مقاومت می کرد گارد سرخ کارگران او را بیرون می انداخت.
هنگامی که کارخانه داری اعلام می کرد که مواد خام یا پول ندارد، کمیسیون کنترل انتخاب شده توسط کارگران، دفاتر او را مورد بررسی قرار می داد، دارائی او را از طریق مطالعه حساب بانکی مورد بررسی قرار می داد و تایید می کرد که تا چه حد بسته شدن آن شرکت اجتناب ناپذیر است.
کنترل کارگری در این دوره فقط یک حرف توخالی نبود بلکه مسئله مرگ و زندگی برای طبقه کارگر بود. بنابر این مسئله بدین قرار بود که بستن موسسات و توقف تولید به سادگی به معنای از بین بردن انقلاب بود، در حالی که جلوگیری از این بسته شدن ها و توقف تولید به معنای نجات انقلاب و دست آورد های آن بود.
بنا براین موضوع راه اندازی هر موسسه ای به مشکل عمومی طبقه کارگر تبدیل می شد و مورد توجه همه کارگران قرار می گرفت. اعتصابات اقتصادی، اعتصاباتی که ابزار مبارزاتی طبقه کارگر برای حمله به سرمایه داران بود به ضد خود تبدیل می شد. کارفرمایان برای تضعیف و کاهش تولید کارخانه ها، کارگران را تشویق به اعتصاب می کردند تا در منظرسربازان و توده های میلیونی، کارگران مقصر نابسامانی اقتصادی جلوه داده شوند.

ضرورت انقلاب اکتبر

اتحادیه ها، کمیته های کارخانه و مغازه این تاکتیک تحریک آمیز کارفرمایان را درک کردند. در ماهای آگوست و سپتامبر ما شعار " اعتصاب نه" را پخش می کردیم برای اینکه اختلاف بین کارگران و کارفرمایان نمی تواند با یک اتحادیه خاص یا صنعت جداگانه حل شود، بلکه تنها از طریق سراسری، و از نقطه نظر تولیدی در محدودیت های تعیین شده دولتی.
در گیری های تند و متناوب اقتصادی از طریق اعتصاب، بی ثمر و بدون دورنما، تاکتیک های تهاجمی صاحبان قدرت، باندهای مخرب و سازمان های بورژوازی، اقدامات ژنرال ها، استفاده بوژوازی از دستگاهای دولتی بر علیه کارگران، همه اینها مسئله کسب قدرت سیاسی را برای طبقه کارگر به ارمغان آورد.
تئوری و عمل منشویک ها و طرفداران انقلاب اجتماعی در ستایش از همکاری با بورژوازی اما در حقیقت رها کردن کارگران به امان کارفرمایان در کنفرانس سراسری هفدهم ماه ژوئن ١٩١٧ اتحادیه ها در روسیه اکثریت آرا را بدست آورد، اما این اعتبار در ماه آگوست همان سال توسط کارگران بی اعتبار شد. مبارزات اقتصادی شدت بیشتری گرفت (اعتصاب کارگران چرم در داخل و اطراف مسکو، ١٠٠٠٠٠ نفر به مدت سه ماه در حال اعتصاب، درگیری های بزرگ در کوه های اورال، در حوزه دونتس، در پتروگراد، در روسیه مرکزی و غیره) درسهای بزرگی به توده کارگران داد: درست فکر کنند، سیاسی فکر کنند.
اتحادیه های کارگری روسیه همراه با حزب بلشویک شعار " تمام قدرت به دست شوراها" را طرح کردند و درک این که تمام مسائل در روابط بین دو طبقه سرمایه دار و کارگر در عرصه ملی باید با انقلاب جدید حل شود.
بنابراین، حتی منطق مبارزه اقتصادی اتحادیه های روسیه را به سمت انقلاب اکتبر سوق داد. اتحادیه ها با مشکل قدرت روبرو شدند. این مسئله در برابر آنها به عنوان مشکل نجات انقلاب روسیه و خالق آن یعنی پرولتاریای روسیه بوجود آمده است.

اتحادیه ها در روز بعد از انقلاب

اتحادیه ها و کمیته های مغازه داران ستاد مبارزاتی کارگران را مجهز کرده و چارچوب آنرا بنا نهادند که به انقلاب اکتبر منجر شد. حزب کمونیست روسیه آنها را هدایت و رهبری کرد.
اتحادیه ها و کمیته مغازه ها گروهان حمله را تشکیل دادند. آنها گارد مخصوصی ساختند که مسائل ایمنی کارخانه ها را زیر نظر داشت. اتحادیه ها نیرو و وسایل فنی خود را در اختیار دولت قرار دادند و از همه کارگران خواستند که مبارزه را تا رسیدن به پیروزی ادامه دهند. باید از اتحادیه ها تشکر کرد چون کسب قدرت از دو زاویه به نتیجه رسید. از یک طرف تمام نهادهای سیاسی به تصرف در آمدند و ابزار آنها از بین برده شد؛ از طرف دیگر اتحادیه ها و کمیته های کارخانه دستگاه های تولیدی را به راه انداختند.
مشکلات از همان روز اول انقلاب آشکار شد. برخی از کمیته های مغازه ها و کارخانه ها درکی ساده انگارانه از انقلاب داشتند و آن اینکه کارخانه ها باید به کارگرانی که در آن کار میکنند منتقل شوند.
چنین آرزوهای آنارشیستی که در دوره اول انقلاب اکتبر طرفداران زیادی داشت، با مخالفت جدی از طرف همه اتحادیه های سراسری روبرو گردید. پیش از انقلاب اکتبر اتحادیه ها مخالفت خود را با توزیع تولید اعلام کردند. به محض اینکه پیروزی قطعی شد، اتحادیه ها و شورای نمایندگان کارگران سیستم های اصلی جهت گیری صنایع را بنیاد نهادند.
بدین ترتیب شورای عالی اقتصاد ملی، پس از آن شوراهای اقتصاد مردمی در ادارات و بخش ها و کمیته های استان برای شاخه های مختلف صنعت تأسیس شد. تمام نهادهای ایجاد شده توسط اتحادیه ها، از یک طرف متعهد شدند که ملی سازی صنعت را به کار گیرند و از طرف دیگر، جهت گیری مفروض بنگاه های ملی شده را به عهده بگیرند.
اتحادیه ها کم و بیش با مشارکت مداوم در کاربخش های مختلف صنعت تمام توجه خود را به کنترل فعالیت ها، به مشکلات کار و دستمزدها در دوران اولیه بنا نهادن دولت پرولتاریا، متمرکز کردند.

ساختار سازمانهای کارگری در روسیه

برای درک اهمیت و نقش اتحادیه های کارگری در روسیه لازم است که ویژگی های خاص آنها را روشن کنیم.
در روسیه، اتحادیه ها بر اساس یک رشته صنعتی ساخته نمی شوند. مثلاً یک کارگر فلزکار که در یک کارخانه بافندگی کار می کند، عضو اتحادیه نساجی است. در حالی که نجاری که در یک کارخانه فلز کار می کند، عضو اتحادیه کارگران فلزکاران است. این بدان معناست که نه تنها کارگرانی کا کار فیزیکی می کنند، بلکه کارمندان و تکنسین ها نیز که در یک شرکت استخراج و ذوب فلز کار می کنند متعلق به اتحادیه کارگران فلز هستند.
ایجاد این نوع از سازمان یابی بسیار دشوار بود. کادر اداری و تکنسینها، خصوصاً دومی، نمی خواستند به هر قیمتی در همان اتحادیه با کارگران عضویت داشته باشند. برخی از آنها اظهار داشتند که برای این فارغ التحصیل مهندسی نشدیم که در توده بزرگ خاکستری رنگی مخلوط شده و از بین برویم. اما اتحادیه ها با قاطعیت و با اصرار خود را در تقابل با انواع "اتحادیه های صنفی" می دیدند. مهندسین و کل پرسنل موظف به ورود به صفوف پرولتری بودند. اکنون در اتحادیه کارگران فلز بخشی از مهندسین و مکانیک ها وجود دارد. در اتحادیه نساجی، اتحادیه محصولات شیمیایی و جاهای دیگر هم همینطور است.
بیشترین مقاومت سرسختانه را پزشکان داشتند. آنها با قاطعیت علیه نظر تک اتحادیه ای، آن جایی که پزشکان با بخش خدمات و کارکنان داروخانه بیمارستان ها باید در یک اتحادیه عضومی شدند، معترض بودند.
به نظر پزشکان قرار گرفتن در یک اتحادیه با پرستاران یا رختشوها که دائماً در حال کار کردن در بیمارستان هستند، دهشتناک است. اما آتش انقلاب تعصبات بسیار شدید را ذوب کرد. پیش داوری پزشکان نیز ذوب شد. آنها اکنون، همراه با پرسنل خدمات بیمارستان و آمبولانس، فقط در یک اتحادیه تحت نام اتحادیه کارکنان بهداشت عمومی عضو هستند.
اتحادیه تعاونی تولید در روسیه به شرح زیر ساخته شده است: در اساس، کمیته فروشگاه و کارخانه، هر شش ماه یکبار توسط کارگران و کارمندان یک شرکت سرمایه گذاری انتخاب می شوند. مجمع کمیته های یک شهر یا ناحیه، کمیته ناحیه را انتخاب می کند. کنگره نمایندگان فروشگاه کارخانه های یک بخش، کمیته بخش را انتخاب می کند و کنگره ملی، کمیته مرکزی اتحادیه تولیدات را انتخاب می کند. در خزانه کمیته مرکزی ۵٠٪ حق الزحمه همه اعضا را ریخته می شود.
خارج ازکنگره اتحادیه ها به صورت عمودی، کنگره اتحادیه های دیگری به صورت افقی وجود دارد. در ناحیه ها، دفتر ناحیه اتحادیه، در بخش ها، شورای اتحادیه ها؛ و در مرکز، شورای همه اتحادیه های روسیه قرار دارد.

کنترل کارگری در انقلاب

شعار: "صلح، زمین و کنترل کارگری!" تا روز پیروزی انقلاب اکتبر بر روی بنرها نقش بسته بود. اما ما باید اولین روز پس از انقلاب اکتبر را برای همیشه به یاد داشته باشیم . کنترل کارگری فقط حاوی محدودیت در مالکیت خصوصی بود و نه لغو آن. قبل از تصمیم گیری در مورد اساسی ترین سؤال << صاحب کارخانه کیست؟ >> کنترل تولید نمی تواند بصورت یکپارچه تحقق یابد.
هنگامی که کارگران قدرت را در اکتبر١٩١٧ به دست گرفتند، در همه جا خود را صاحبان کارخانه ها می دانستند.
ازآن زمان، كنترل كارگری مجبور شد که جایگاه خود را تغییر داده و تبدیل به مديريت (اداره) كارگری شود. اما مدیریت کارگری شکل جدیدی از سازماندهی تولید است. مدیریت کارگری روابط قبلی را عوض کرد و اتحادیه ها را با مشکلات جدید روبرو کرد.
پس از انقلاب اکتبر، اعتصابات اقتصادی متوقف شد: کارگران با ایجاد قدرت بزرگ، کارفرمایان را وادار کردند که نرخ دستمزد جدیدی به آنها بدهند. اگر کارفرما از ارائه مطالبات اتحادیه امتناع می ورزید، شرکت او بلافاصله مصادره و به مالکیت جمعی کارگران در می آمد یا تبدیل به مالکیت دولتی می شد. اعتصاب به عنوان یک مبارزه اقتصادی با این واقعیت ناپدید شد. اما اعتصابات سیاسی شعله ور شد که با استفاده از آن برخی از عناصر میانه رو (کارمندان ، مهندسین ، پزشکان و ...) سعی کردند در برابر انقلاب اکتبر مقاومت کنند. اتحادیه ها نمی توانستند در برابر این اعتصابات که علیه انقلاب اجتماعی تدارک دیده شده بود، بی تفاوت بمانند. در ایام جنگ داخلی، قوی ترین سازمان های کارگری (در پتروگراد ، مسکو و غیره) قاطعانه در برابر چنین اعتصاباتی ایستادند.
اجازه بدهید همین جا بپردازیم به این سئوال که چرا بطور واضح اعتصابات علیه انقلاب، کارگران و مقامات رسمی را به دو اردوگاه تقسیم کرد. در حالی که همه کارگران - به جز چاپگرها - از انقلاب اکتبر دفاع کرده و برعلیه همه اعتصابات بودند، اما همه کارمندان تجاری و بانک ها، کل کادر فنی، همه نمایندگان حرفه های لیبرال مخالف انقلاب اکتبر بودند.
در مسکو و پتروگراد، اعتصابات مهندسین و پزشکان علیه کارگران و قدرت تسخیر شده توسط آنها را دیدیم. این امر برای کارگران بسیار آزار دهنده بود و دره عمیقی که بین کارمندان و کارگران حفر شده بود، تنها در طی چند ماه گذشته پر شد اما نه کاملاً.

آیا وجود اتحادیه های کارگری هنوز هم ضروری است؟

در حالی که قدرت توسط پرولتاریا فتح شده است اتحادیه ها چه چیزی را نمایندگی می کنند؟ ضرورت ماندگاری اتحادیه ها در شرایط فعلی چیست؟ بلافاصله پس از انقلاب اکتبر، برخی از رفقا نسبت به این موضوع تردید داشتند. آنها به این ترتیب استدلال می كردند: اتحادیه ها سازمان های مبارزه با استثمار سرمایه داری بودند؛ زمانی که استثمار سرمایه داری ناپدید شد، اتحادیه ها نیز ضرورت وجودی خود را از دست داده و باید ناپدید شوند. آنها باید ناپدید شوند، زیرا جای آنها را سازمانهای بسیار گسترده تر، یعنی نمایندگان شوراهای سیاسی کارگران که قادر به انجام کارکردهای اقتصادی نیز هستند، پر می کنند.
برخی دیگر تصور می کردند که اتحادیه ها باید منحل شده و فضا را برای کمیته های فروشگاه و کارخانه باز کنند. اما تجربیات انقلابی و نیازهای توده ها نشان داد كه اتحادیه ها نه تنها پس از انقلاب اجتماعی، زائد نیستند بلكه آنها ستون دیكتاتوری پرولتاریا هستند.
از ابتدا ما حد و مرزمشخصی را بین کمیته های کارخانه، اتحادیه ها و شوراهای نمایندگان کارگری ترسیم کردیم. نمایندگان شوراهای کارگری ارگان های قدرت هستند. آنها بیانگرحاکمیت کارگران هستند. آنها شکلی از دولت پرولتاریا در مرحله معینی از توسعه مبارزات اجتماعی، در دوره انتقال بین سرمایه داری و کمونیسم، هستند. اما دولت پدیده ای در حال گذار است. دولت، تحت فرم اتحاد جماهیر شوروی، به عنوان سرکوب همه اشکال دیگر، باید همراه با از بین رفتن طبقات ناپدید شود. بنابراین، هر چه ما به کمونیسم نزدیک تر شویم، هر چه سیستم اتحاد جماهیر شوروی بیشتر گسترش و تحکیم یابد، خصلت وجودی آن به عنوان ابزاری در دفاع و حمله پرولتری نیز از بین می رود، زیرا این دستگاه می تواند تا زمانی که مبارزه طبقاتی ادامه داشته باشد، وجود داشته باشد. با تصدیق قدرت کارگران، مرکز ثقل شوروی جابجا شده و از حوزه سیاسی به حوزه اقتصادی منتقل می شود، برای هر آنچه شکل گروه بندی های اجتماعی باشد، یک دستگاه متمرکز برای سازمان تولید و توزیع لازم است.
در حالی که فعالیت اتحاد جماهیر شوروی باید بتدریج به حوزه اقتصادی منتقل شود، وظیفه اتحادیه ها از همان روز اول انقلاب اجتماعی، در اساس، کار در حوزه اقتصادی می شود. مسئله پرداخت با شرایط کار از خود تولید جدا نیستند. نیروهای مولد کشور در دسترس طبقه کارگر قرار دارند که برخی از اتحادیه ها را بخود مشغول کرده است. آنها با سازماندهی کار، تولید را سازماندهی می کنند. آنها به اصطلاح، به ستون فقرات سیستم اقتصادی تبدیل می شوند. بنابراین نقش اتحادیه ها نمی تواند روز به روز افزایش یابد تا اینکه آینده جنبش کارگری به یکباره روشن شود، به این مفهوم ما هرچه بیشتر از سرمایه داری دور و به کمونیسم نزدیک شویم، اتحادیه ها بیشتر با ارگانهای اقتصادی جمهوری شوروی که در حال حاضر با کمک اتحادیه ها ایجاد شده اند ادغام می شوند. بنابراین یک سیستم منحصر به فرد از نهاد های اقتصادی ایجاد می شود که کار و تولید را توزیع می کند.
در جامعه سوسیالیستی، عملکرد اتحادیه ها به بطور ریشه ای تغییر می کند. همه اشکال سازمان های کارگری جایگاه خاص خود را از دست می دهند. حزب سیاسی پرولتاریا، اتحادیه ها، شوراهای سیاسی، همه به صورت ارگانیک متحد شده و به هم می پیوندند و در هم تلاقی می کنند. در نتیجه یک سازمان اقتصادی جدید و منحصر به فرد ایجاد می شود، که سنتز همه اشکالی است که جنبش کارگری به خود می گیرد.

عملکرد اتحادیه های کارگری در روسیه

این جوهره توسعه اشکال متنوع جنبش کارگری است. این پیشرفت نتیجه تلاش سازمانهای کارگری در کل یک دوره تاریخی خواهد بود که مدت زمان آن مشخص نیست، زیرا بستگی به پیشرفت کمابیش سریع انقلاب اجتماعی در سراسر جهان و آزادی قطعی بشریت از ظلم و ستم سرمایه داری دارد.
اتحادیه های روسیه مانند سایر نهاد های کارگری خود را در تحول دقیقاً متمایزی می یابند. برای درک مفهوم جنبشی که راه خود را پیدا می کند، بگذارید عملکرد روس ها را برشمریم. این عمکرد ها به شرح زیر است:
١- آنها حقوق را تعیین می کنند؛
٢- آنها جهت گیری نهادهای تشکیل شده در صنعت را تعیین می کنند (شورای اقتصاد ملی، کمیته هایی برای جهت دادن به شرکت های ملی و غیره)
۳- آنها شرایط کار را معین می کنند
۴- آنها تمام سازمانهایی که تحت چتر حمایتی نیروی کار قرار دارند را تشکیل می دهند.
۵- آنها از طریق دفاتر نظامی ذخیره خواروبار، گروها و ستون های تأمین را تشکیل می دهند. این ستون ها ده ها هزار کارگر در همه استان ها را به خود اختصاص داده است، که تبلیغاتی را بین دهقانان انجام می دهند و به تأمین نیازهای شهرهای گرسنه کمک می کنند.
٦- آنها نمایندگان خود را برای نهاد هایی که نظارت بر عرضه (بازرسی تامین) را دارند، انتخاب می کنند.
٧- آنها اعضای "بازرسی دهقانان و کارگران" را که در کنترل فعالیتهای نهاد های ایالتی شرکت می کنند، انتخاب می کنند.
٨- آنها کارگران را با لباس های کار مجهز می کنند.
٩- آنها مراکز آموزش و فرهنگ را در بین اعضای خود تشکیل می دهند.
١٠- آنها مراقب هستند که اصل کار اجباری کاملاً اعمال می شود.
١١- آنها با همکاری شورای عالی اقتصاد ملی و نهادهای محلی آن، اصول کلی سیاست های اقتصادی را تعیین می کنند.
١٢- آنها در توزیع مسکن و آپارتمان ها شرکت می کنند.
۱۳- آنها نمایندگان خود را به کلیه کمیسیون های ایالتی واگذار می کنند.
١۴- آنها از طریق نهاد های خود بر حفظ نظم و نظم و انضباط در مغازه ها و کارخانه ها نظارت می کنند.
١۵- آنها نمایندگان خود را به "کمون مصرف" و غیره انتخاب می کنند.
من سعی کردم عملکرد اتحادیه ها را بشمارم، اما نتوانستم همه آنها را ذکر کنم. باید همیشه در نظر داشته باشیم که اتحادیه ها در دوره ای از شور و شوق شدید، متولد، توسعه و استحکام یافتند. اتحادیه ها در دوره ای از مبارزه و پیکار و زمانی که جمهوری شوروی با خطر تهدید می شد با انرژی عمل می کردند.
سپس آنها ٧٠ درصد اعضای کمیته های رهبری را بسیج کردند. این اعضا چارچوب ارتش را تشکیل دادند و در آنجا نقش تحکیم و وحدت را در میان انبوهی از سربازان ایفا کردند. نبرد مداوم علیه امپریالیسم جهانی، خطر دائمی ضد انقلاب در داخل کشور، اتحادیه های روسیه را وادار کرده است که همواره تلاش های جدی انجام دهند و بهترین کارگران خود را به جبهه های مختلف نبرد بفرستند. اتحادیه ها در روسیه بخشی از نظام قدرت نیستند. با این حال قطعنامه های آنها (بیشتر به سؤالات مربوط به زندگی و کار زحمتکشان می پردازند) از اهمیت بسیاری برخودار است و همیشه تایید رسمی ارگانهای قدرت را دریافت می کنند.

با انقلاب

در بررسی که ما انجام دادیم که بطور قطع کامل نیست، می بینیم که اتحادیه های روسیه بخشی از وظایف دولت را انجام می دهند. در کشوری که کارگران قدرت را در دست دارند، این امری کاملاً طبیعی است، سازمان های کارگری باید به هر طریقی وظایف این دولت را انجام دهند.
اما آنچه که برای ما بسیار طبیعی به نظر می رسد، شدیدا مورد اعتراض منشویک ها، که بطور علنی اعلام کرده بودند استقلال جنبش کارگری باید بی درنگ به رسمیت شناخته شود، قرار گرفت. آنها اینگونه استدلال می کنند: "انقلاب اکتبر انقلابی سوسیالیستی نیست، بلکه نوعی از انقلاب بورژوایی است. جمهوری اتحاد جماهیر شوروی، جمهوری کارگری نیست اما - در اینجا آنها فاقد شفافیت هستند -دوره گذاری است که باید به جمهوری خرده بورژوایی تنزل یابد. این انقلاب، نه انقلابی سوسیالیستی و نه دولت آن کارگری است، اتحادیه ها، به عنوان سازمان های طبقاتی، باید موضع پیکارجویانه علیه دولت شوری را داشته باشند، باید از آنها مستقل باشند و باید به حمایت از نیروی کار، بدون اینکه مسئولیت های دیگر اقتصادی یا سیاسی دولتی را بر عهده بگیرید، بپردازند. "
این دیدگاه تا چه اندازه با دیدگاه پرولتاریای روسیه مطابقت دارد؟ این را به راحتی می توان با استناد به کنفرانس های اتحادیه های کارگری در سراسرروسیه که در ماه ژوئن برگزار شد مشاهده کرد. منشویک ها و گروه انقلاب اجتماعی، که از همین نظر دفاع می کردند، ۵۵ درصد نمایندگان را داشتند. در "کنفرانس دموکراتیک" (سپتامبر ١٩١٧) ٣٧٪ نمایندگان؛ در اولین کنگره اتحادیه کارگری (ژانویه، ۱٩١٨) ٢۱٪؛ در دوم (ژانویه ۱٩۱٩) ۱٩٪ در کنگره سوم (آوریل ۱٩٢٠) تنها ٦٪ نمایندگان را داشتند. توده های عظیم طبقه کارگر خود را با چنین استدلال "عمیقی" درگیرنمی کنند، آنها بسیار سرگرم تصمیم گیری در مورد نوع این انقلاب هستند. با به دست گرفتن قدرت، آنها آرزو می کنند از آن برای تحقق منافع اجتماعی خود استفاده کنند.
آیا انقلاب اکتبر یک انقلاب سوسیالیستی است یا نه؟ بحث درباره این سؤال منطقی نیست! ما مباحث انتزاعی آماتورها را به همه کشورهای امپریالیستی و مطبوعات آنها می فرستیم. سرمایه داری جهانی و مزدوران ادبی آن می دانند که چرا از روسیه اتحاد جماهیر شوروی و پرولتاریای روسیه متنفر هستند. آنها این را خیلی بهتر از این سیاستمداران نامعتبری که از رده های سوسیالیستی خارج شده اند، می دانند.

بدون اتحادیه ها انقلاب نمی شود

اکثریت قریب به اتفاق اتحادیه های روسیه نظریه کمونیستی را قبول کرده اند. چگونه می شود این پدیده را توضیح داد؟ قطعا نه به این دلیل که به آنها تحمیل شده است. کافی است به این نکته اشاره کنیم که اتحادیه ها در روسیه بیش از ۵،٠٠٠،٠٠٠ عضو دارند، در حالی که حزب کمونیست تنها ٦٠٠٠٠٠ عضو دارد.
گلب اوسپنسکی، نویسنده مشهور روسی گفته است، مزخرف و احمقانه است که فکر کنید ٦٠٠٠٠٠ انسان می توانند اراده خود را به ۵،٠٠٠،٠٠٠ تحمیل کنند و آن پنج میلیون بطور اتوماتیک رژیم خود را بر ۱٠٠ میلیون دهقان روسی تحمیل کنند. هیچ رژیمی نمی تواند وجود داشته باشد که منافع یک طبقه معین را منعکس نکند، گرچه رژیم می تواند تجلی امیدها و آرزوهای یک گروه اجتماعی معین که نقش تعیین کننده ای در تولید دارد نباشد. تنها تاریک اندیشان ابدی، سوسیالیسم پیر زنان (the old women of socialism )، می توانند تصور کنند که یک کشور بدون بنیادهای اجتماعی می تواند وجود داشته باشد. کدام گروه اجتماعی منافع خود را در نوع دولت شوروی یافته است؟ آیا این بورژوازی روسیه است؟ خودتان می توانید از آنها سؤال کنید. آنها خیلی سریع به روشی کاملاً متفاوت به شما پاسخ خواهند داد. آیا آن دهقان روسی است؟ اما اتو بائر و كائوتسکی نشان داده اند كه دهقانان مخالف شوروی هستند. پس، آیا پرولتاریا است؟ منشویکها و انقلابیون اجتماعی می گویند نه، کارگران نیز مخالف قدرت اتحاد جماهیر شوروی هستند. بنابراین ما به کشف غیر منتظره ای می رسیم: کشوری ١٣٠ میلیون نفری وجود دارد که به تناقض دچار شده است و خود را سرمایه دار، دهقان و کارگر اعلام کرده اند. رژیم اتحاد جماهیر شوروی هیچ حامی ندارد و علی رغم همه اینها، به مدت سه سال نیروهای متحد ضد انقلاب جهانی و ضد انقلاب روسیه بیهوده تلاش می کنند تا آن را سرنگون کنند. حتی کشور موناکو بنیان اجتماعی مشخصی دارد. فقط روسیه هیچ کدام را ندارد. این یک معجزه است، نه چیزی کمتر.
با این نتیجه گیری های پوچ هرکسی همه چیز را با شرارت خود، بجای تحلیل وقایع و نیروهایی که یکدیگر را خفه می کنند و می جنگند، علیه بلشویک ها توضیح می دهد. با این حال، این چیز به راحتی خود را توضیح می دهد؛ بلشویک ها نفوذ بی نظیری در جنبش کارگری به دست آورده اند زیرا آنها به روشنی و به شیوه منظم منافع طبقات مبارز و کارگر را بیان می کنند. انقلاب در روسیه غیرممکن بود اگر حتی قبل از ماه اکتبر ١٩١٧، بلشویک ها اکثریت عظیمی را در همه اتحادیه ها در اختیار نداشتند، زیرا تحقق یک انقلاب اجتماعی در خارج از اتحادیه ها یا خلاف خواست آنها غیرممکن است.
فقط کودکان می توانند تصور کنند که در طول انقلاب می توان بدون اتحادیه کاری انجام داد یا اینکه نفوذ کمونیست در جنبش کارگری یک پدیده تصادفی و گذرا است. در آغاز انقلاب ١٩١٧ بلشویکها در اتحادیه ها در اقلیت بودند. اما بلشویک ها به فکر رها کردن آنها برای ایجاد اتحادیه های کوچک دیگری، اما بسیار شایسته و بسیار خالص نبودند. بلشویک ها می گفتند: "ما در اقلیت هستیم، بنابراین باید تلاش های خود را در اتحادیه ها دو برابر کنیم، زیرا اگر باور داریم که نظریه ما صحیح است بنا بر این باید تلاش کنیم که توده های زحمتکش به ما بپیوندند، ما همچنین باید بتوانیم اتحادیه ها که سازمان های این توده عظیم هستند را نیز به سمت خود جلب کنیم. در مقابل، اگر نتوانیم اتحادیه ها را را بطرف خود بکشیم، یعنی اگر نتوانیم توده های زحمتکش را قانع کنیم در این صورت تئوری ما ارزشی ندارد، زیرا بدیهی است که با تمایلات جنبش کارگری مغایرت دارد. " بلشویک ها با کار طولانی، سرسختانه و روشمند، اکثریت را در اتحادیه های کارگری بدست آوردند وآن پیروزی غیرممکن می بود اگر منافع توده عظیم کارگران مخالف تئوری و عملکرد حزب کمونیست روسیه می بودند.

جنگ علیه امپریالیست ها

انقلاب اکتبر موضوع سیاست جهانی را بسیار حاد کرده است. اتحادیه ها در روسیه خود را درگیر این مشکل هم کرده اند. انقلاب اکتبر توسط همه امپریالیستها بطور مساوی - امپریالیست های متحد و امپریالیست آلمان- به عنوان دشمن رفتار می شد. از اواخر سال ١٩١٧، زحمتکشان روسیه با آتش ارتش امپریالیست ها محاصره شدند. قیام های داخلی، سازماندهی و پشتیبانی شده توسط متحدین، صلح برست - لیتوفسک که به ما تحمیل شده بود، گرفتن اوکراین، سیبری، آرکانگل، قفقاز، ترکستان، استانهای جنوبی، همه اینها اتحادیه های ما را مجبور کرد که از خود بپرسند: "اتحادیه های کشورهای دیگر چه می کنند؟" آنها چگونه واکنش نشان می دهند؟ آنها برای شکستن زنجیره های برست-لیتوفسک چه کرده اند؟ اتحادیه های کشورهای متحد (Entente ) چه کار کرده اند تا پیمان هیولای صلح ورسای را که به عنوان شرم ابدی برای نویسندگانش باقی می ماند را غیرممکن سازند؟ آنها، علیه ماشین جنگی که در اوت سال ١٩١۴ به کار خود ادامه داد چه کار کردند که هنوز هم به معیوب کردن بدن انسانها ادامه می دهد و مغزهای ده‌ها میلیون انسان را در زمینهای خونین اروپا پراکنده می کند؟
ما در روسیه با وحشت، تلخی و اندوه زیاد که قلب انسان را می سوزاند دیدیم که چگونه بعضی از اتحادیه ها پیمان صلح برست-لیتوفسک را پذیرفتند، و چگونه دیگران قبل از تماشای صلح مشکوک ورسای از خود عکس العملی نشان ندادند!
انقلاب به ما آموخت که خیلی فراتر از مرزهای ملی خود بنگریم و می دانستیم طبقه کارگربه همراه کل بشریت، نمی تواند ازتگناهایی که از طریق جنگ ایجاد شده، رها شود، مگر اینکه کارگر وسازمانهای آن آگاهانه آنچه را كه در مقیاس ملی انجام می داده را در مقیاس جهانی انجام دهند.
زمانی که، پس از صلح ورسای نتیجه آنرا دیدیم، سازمان بین الملل برای استثمار ملل ضعیف و کوچک، که نام زیبای "لیگ ملل" را با خود حمل می کند، سازمان جهانی کار را ایجاد می کند که متشکل از کارگران، کارفرمایان و نمایندگان دولت می باشد. ما از خودمان سؤال كردیم: "اما كارگران در خلوتگاه کرکسان چه می کنند؟ خود را اتحادیه ملل می نامند؟ آنها اینجا چه کار می کنند؟"
هنگامی که ما بالاخره ایجاد فدراسیون جهانی اتحادیه های کارگری در برن و آمستردام را دیدیم که در راس آنها کسانی بودند که در سازمان جهانی کار با "جامعه ملل" همکاری می کردند، از خودمان پرسیدیم: "آیا ما می توانیم افرادی که با نویسندگان صلح ورسای و بسیاری از جنایات وحشتناک دیگردخالت داشتند را به عنوان نمایندگان کار بپذیریم ؟ "
اتحادیه روسیه پاسخ داد: نه! آنها ابتکار عملی را برای جهانی کردن واقعی اتحادیه های کارگری بکار بردند که هیچ ارتباط مستقیم یا غیرمستقیمی با جامعه ملل یا هر یک از بخش های آن نداشته باشد. بنابراین، در تاریخ ١۵ ژوئیه ۱۹٢٠، به ابتکار اتحادیه های کارگری روسیه، "شورای جهانی اتحادیه های انقلابی" متحد با نظریات حزب کمونیست در مقیاس ملی متولد شد، اتحادیه های روسیه بر این باورند که ضروری است ارتباط و پیوندهای محکم با مرکزجنبش انترناسیونال کمونیستی، انترناسیونال سوم را بر قرار کرد.

"جنایت عظیم ما"

رفقا، به من اجازه دهید گزارش خود را با شاخص های عمومی وضعیتی که پرولتاریای روسیه که هر روزه با آن مواجه است پایان بدهم. وضعیت کارگران بسیار دشوار است. سه سال جنگ امپریالیستی، سه سال محاصره مشمئز کننده، سیستم اقتصادی و پرولتاریای روسیه را به طرز وحشتناکی تضعیف کرد.
ما بارها به دلیل محاصره اقتصادی و جدا شدن شهرهای بزرگ و مراکز صنعتی ما از اوکراین با زمین های حاصلخیز برای کشت گندم، یا از مزارع زغال سنگ دونتس یا سیبری با گندم سیاه و کره آن، یا از ترکستان با پنبه آن، پتروگراد که در آستانه انقلاب ٢٧٠٠٠٠٠ نفر جمعیت داشت، اکنون کمی بیشتر از ٩٠٠٠٠٠ نفر جمعیت دارد، در شرایط بسیار سختی قرار گرفته ایم. اتحادیه کارگران فلزات پتروگراد که در آگوست ١٩١٧، ٢٠٠،٠٠٠ عضو داشت، اکنون فقط ۵٠،٠٠٠ عضو دارد. اتحادیه کارگران نساجی که در همین مدت ٣٦٠٠٠ عضو در پتروگراد داشت، اکنون تنها ١٠،٠٠٠ عضو دارد. همین پدیده در سایر مراکز صنعتی مانند ایوانوو-ووزنسنسک، تولا و غیره نیز مشاهده شده است زیرا غذا کمیاب است و ما نمی توانیم گندم سیبری را از روی رودخانه ولگا عبور دهیم، در حالی که در اوکراین حمل و نقل دشوار است زیرا ما مجبوریم حملات پی در پی از سوی همه سگ های از بند رها شده متحدین را دفع کنیم.
کارگر روسی از گرسنگی رنج می برد. ما از منابع کمی که داریم پیش از هر چیزیک قسمت را برای ارتش و بخش دیگررا برای کودکان اختصاص می دهیم. مهم نیست که مقررات ما چقدر ضعیف است، کودکان تا ١٦ سالگی، در تمام مدارس صبحانه و نهار دریافت می کنند. وقتی عوامفریبی بی پروا به کارگر گرسنه روسی اشاره می کند و به ما می گوید، که چه کسی در این عذاب گرسنگی زندگی می کنند، ما خود را مسئول همه اینها می دانیم، پاسخ ما به آنها: "بله، ما مقصر هستیم! جرم بزرگ ما این است که انقلاب کرده ایم، با دارایی های بورژوازی خیلی ملایم نبوده ایم و همدلی خاصی با سرمایه داری جهانی نداشته ایم، جرأت کرده ایم که هتک حرمت کرده و مقدسات رژیم بورژوازی را به زیر سئوال ببریم. بله، "جنایات" ما عالی است. ما کارگران روسی، به این جنایات افتخار می کنیم. ما از دشمنان طبقاتی خود و از نوکران شان کمک و شفقت نمی خواهیم.
اما ما از شما می پرسیم: "چه کسی مسئول رنج پرولتاریای روسیه است؟ تقصیر کیست که وسایل حمل و نقل ما نابود شده است، که روسیه از نظر اقتصادی ضعیف شده است؟ "
کارگران روسی، با قهرمانی تحسین برانگیزی و با روحیه فداکاری والا، در همه جبهه ها جان خود را فدای دفاع از پیروزی های تا کنون بدست آمده از انقلاب می کنند، سعی می کنند محاصره ای را که سرمایه داری جهانی با توسل به آن بدن های ما را به گرسنگی می کشد و سعی در خفه کردن انقلاب دارد را بشکنیم.
ما مجبور به تحمل گرسنگی و سرما می شویم، اما کارگر روسی هرگز شجاعت خود را از دست نمی دهد. انقلاب چیزی نیست که فرد با آن سرگرم شود و از آن خسته شود. سوسیالیسم برای سفارش کردن ساخته نشده است و از آسمان قبلاً آماده شده ای سقوط نمی کند. خواندن تاریخ تولد نظم بورژوایی در فرانسه، خواندن مورخان بورژوایی تیرز، تائین، سورل، آولارد و دیگران کافی است تا بتوانید درک کنید که انقلاب روسیه چه چیزی را نشان می دهد که توده های بزرگی از مردم را برانگیخته است. تولد نظم جدید دردناک است، بسیار دردناک است. کارگر روسی آن را در تمام زندگی روزمره خود احساس می کند.
اما ما هرگز به گذشته نگاه نمی کنیم، بلکه به دنبال رهایی خود هستیم نه در اشکال و روابط اروپای غربی، که در حال خراب شدن هستند؛ ما همیشه با امید بسیار و ایمان بی حد و حصر، به آینده می نگریم.
جامعه سرمایه داری در حال تجزیه است و تنها کمونیسم می تواند بشر را نجات دهد. بگذارید مطبوعات بورژوایی ما را استهزاء کنند، بگذارید تندخوهایی که خود را سوسیالیست می نامند، به طرز شرورانه ای به ما بخندند، پرولتاریای روسیه باید همچون موج خروشانی به جلوبرود و آن سوی کلمات تحقیر آمیز را ببیند، چرا که این کلمات عالی دانته را به عنوان شعارحزبی خود انتخاب کرده است، که معلم بزرگ ما کارل مارکس جلد اول کتاب "سرمایه" خود را با آن به پایان می رساند: "راه خود را ادامه دهید و بگذارید مردم آنچه را که می خواهند بگویند!"