افق روشن
www.ofros.com

پاسخ دوم و پاياني به حسين جوينده

زمان کار اجتماعاً لازم» یعنی چه؟»

سهراب.ن                                                                                                                              یکشنبه ۲٨ آبان ۱۴۰۲ - ۱۹ نوامبر ۲۰۲٣


پاسخ دوم و پاياني به حسين جوينده

شما در پاسخ اين نوشته من که نوشته بودم:«به صورت شفاف به شما بگويم، که منظور من از بيان «کار اجتماعاً لازم» همان کارلازم روزانه کارگران است که ميانگين آن گرفته می شود و قيمت تمام شده کالا (C+V)براي سرمايه‌دار در پی دارد.»
نوشته‌ايد:

«همانطوريکه خودتان بهتر می دانيد بخش لازم فقط نيمی از کار روزانه کارگران را تشکيل می دهد چگونه شما می توانيد با نيمی از کار روزانه کارگران محاسبه درستی برای کار اجتماعا لازم انجام دهيد؟ تقسيم کار روزانه به بخش لازم و بخش اضافی تنها براي توضيح اين مسئله است که کارگران دستمزدی که دريافت می کنند را با نيمی از کار روزانه به سرمايه دار عودت می دهند آما بنا به قرارداد فی مابين سرمايه دار و کارگر آن پول را برای دو برابر آن زمان با کارگر قرارداد بسته است، آما برای محاسبه کار اجتماعا لازم ما احتياج به کل کار روزانه که دوبرابر کار لازم روزانه است (کار لازم+کار اضافي) و سرمايه نياز داريم، وگرنه تنها با محاسبه بخش لازم شما کالا را به ارزش نيمش محاسبه کرده ايد چون عملا کارگران تمام "کار روزانه" را کار کرده اند و نيروی کار خود را به کالا ساخته شده تبديل نموده اند.»

بدون اينکه لازم بدانم در اين‌جا پاسخ درست را به شما توضيح دهم، چون در اولين پاسخ، همه‌ چيز را به صورت شفاف برای شما توضيح داده‌ام، همين نوشته شما نشان می ‌دهد، که آگاهی درست از مقولاتی که مارکس در کاپيتال بيان داشته است نداريد و همه‌ چيز را بر مبنای ميل خود، توضيح و تفسير می‌کنيد و نيز شما هم‌چنان بر روی دو اشتباهتان (در رابطه با مبادله معادل‌ها و کارلازم) اصرار می‌ورزيد، ديگر لزومی نمی‌بينم وارد بحث و گفت‌وگو با شما بشوم.
اما به شما توصيه می‌کنم، به منظور دست‌يابی به آگاهی درست، آن‌چه را که در اين زمينه‌ها می‌دانيد، فرض کنيد! که اشتباه است، آن را موقتاً در ذهن خود باطل و پاک کنيد، و شروع به مطالعه اين سه کتاب زير، به ترتيب نماييد، تا متوجه اشتباه خود بشويد:
۱.اقتصاد سياسی به زبان ساده، نوشته سهراب.ن (در بخش کتاب سايت آزادی بيان موجود است.)
۲.درباره کاپيتال مارکس، نوشته فردريک انگلس. (در بخش کتاب سايت آزادی بيان موجود است.)
٣. کاپيتال جلد يکم مارکس. (قبل از مطالعه جلد يکم ديالکتيک مارکسی را مطالعه کنيد تا آگاه يافتن از نوشتار مارکس آسان شود.)

سهراب.ن - ۲٨/۰٨/۱۴۰۲

**********

پاسخي کوتاه به حسين جوينده

ابتدا سپاسگزاري ميکنم از نقد کوتاه شما، و از چنين بحثهايي هم استقبال ميکنم. اما واقعيت اين است که از نوشته شما، چيزي که دستگيرم شد، يکي اين است که شما؛ کارلازم را که در اين نقل قول: «کار اجتماعا" لازم» دخيل است، قبول نداريد. اگر اشتباه ميکنم، لطفا" به صورت شفاف توضيح دهيد.
و ديگر اين که، از نظر من، مبادله برابرها از رابطه C-M-C يعني فروختن به خاطر خريدن استخراج ميشود، اما شما آن را از رابطه M-C-M) ام دوم بيشتر از ام اول است) که خريدن به خاطر فروختن و مبادله نابرابرها در آن حاکم است، استخراج کردهايد. يعني شما، مبادله برابرها (C-M-C (را به فرمول عام سرمايه (M-C-M (تسري داديد، که از نظرمن، اشتباه است. اگراين را هم اشتباه ميکنم، به صورت شفاف دورابطه بالا را توضيح بفرماييد. برای مطالعه متن کامل اینجا کلیک کنید.

**********

زمان کار اجتماعاً لازم» یعنی چه؟»

۱. کارلازم قسمتی از کار روزانه کارگران است که به جای گرفتن دستمزد از صاحب کار، توسط کارگران، انجام می‌گیرد. یعنی کار لازم معادل با دستمزد روزانه یا ماهانه کارگران است، و حقوق کارگران را جبران می‌کند که می‌شود v یا همان سرمایه متغیر. چون کارفرما کارگران را برای یک روز یا هر چند مدتی که استخدام می‌کند، با بخشی از روز کار یعنی کارلازم، سرمایه متغیر پرداختی را به کارگران جبران می‌کند، و باقی‌مانده روزکار را دیگر، بدون معادل و رایگان از کارگران، کار می‌کَشد. کارلازم خالق ارزش است.

۲. کاراضافی هم قسمتی از کار روزانه کارگران است همان‌طور که در شماره یک بیان شده بدون معادل است، که به رایگان توسط کارگران برای صاحب کار یا کارفرما، انجام می‌گیرد، و با حرف S نمایش داده می‌شود. کاراضافی هم خالق ارزش اضافی است.

٣. در طول تاریخ زنده‌گی اجتماعی، تا قبل از ماشینی شدن صنایع در نظام سرمایه‌داری، فقط یک کار مشخص، یا مجسم یا انضمامی وجود داشت که ارزش‌های مصرفی، برای مصرف نه فروش و مبادله، تولید می‌کرد و اگر تولیدکننده، ارزش مصرفی بیش‌تر از نیاز خود و خانواده تولید می‌کرد، آن را با محصولی یا فرآورده‌یی که خود تولید نمی‌کرد، مبادله می‌کرد، مانند؛ دام‌دار که برنج تولید نمی‌کرد، گوسفند اضافی خود را می‌فروخت تا با پول آن برنج در جهت رفع نیاز خود و خانواده‌ بخرد. یعنی فروختن به خاطر خریدن.

یعنی در فورماسیون‌های قبل از سرمایه‌داری صنعتی، شرط و هدف اصلی تولید فقط ارزش‌های مصرفی برای مصرف بود و نه فروش و مبادله آن. مبادله مقام فرعی داشت و فقط ارزش‌های مصرفی با ارزش‌های مصرفی متفاوت دیگر، مبادله می‌گردید؛ یعنی مبادله معادل‌ها، در این روی‌کرد دو طرف مبادله، نه سود می‌بردند و نه زیان می‌دیدند. چرا مبادله می‌کردند؟ فقط به خاطر ارزش مصرفی‌های متفاوت. یعنی مبادله گوسفند با برنج، آن هم فقط جهت رفع نیازهای تولیدکننده‌گان بود.

۴. اما با غالب شدن شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری، کار دیگری به نام کار مجرد، یا انتزاعی که کاری است، نمی‌شود آن را دید و لمس کرد، و کار به طور کلی، به وجود آمد. اگر به خواهیم، برای درک به‌تر مفهوم کار مشخص و کار مجرد مثالی بیاوریم؛ عینا" شبیه درخت سیب و درخت است. درخت سیب مشخصا" وجود دارد، عینی و قابل لمس است، اما درخت یک نام کلی و انتزاعی است و قابل لمس نیست و به صورت مادی وجود ندارد. بنابراین در نظام سرمایه‌داری هر کاری در درجه نخست، کار مجرد است چون برای فروش و مبادله(ارزش‌های مبادله‌یی) که هدف اصلی تولید است، انجام می‌گیرد و در درجه دوم کار مشخص یا انضمامی است که دارای ارزش مصرفی مورد نظر خریدار است.

زمان کار اجتماعاً لازم که مارکس به کرات در کاپیتال مطرح می‌کند به این معناست که ساعات کار لازم برای تولید یک کالا در سطح اجتماعی چه میزان است. چون هر فرد ممکن است شدیدتر یا کندتر کار کند، در نتیجه میانگین این ساعات کار سنجیده می‌شود. یعنی کمیت کاری که برای تولید یک محصول لازم است به صورت میانگین کار اجتماعا" لازم مطرح می‌شود. تا این‌جا، در می‌یابیم که موضوع در رابطه با کارلازم روزانه کارگران است، اما پیش‌تر نوشتیم که در نظام سرمایه‌داری تولید هر کالایی در درجه نخست به وسیله‌ی کارمجرد و برای فروش و مبادله (ارزش‌های مبادله‌یی)، انجام می‌گیرد. در نتیجه حاصل کار اجتماعا" لازم؛ کارمجرد است. یعنی کار اجتماعا" لازم مفهومی است انتزاعی که به صورت کار مجرد (انتراعی) مطرح می‌شود.
به بیان دیگر؛ کارلازم مشخصی که در شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری، ارزش مصرفی تولید می‌کند، چون در درجه نخست، برای مبادله و فروش است نه مصرف شخصی، بلافاصله عروج می‌کند و به کار مجرد تبدیل می‌شود که ارزش کالاها را تعیین می‌کند.

۵. در نظام سرمایه‌داری که شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری در سرتاسر کره زمین در قرن بیست و یکم، حاکم گردانیده است؛ ارزش هر کالا را از طریق میانگین کار مجرد در تمام سطوح جامعه‌ی تعیین می‌شود. یعنی کارگران منفرد با کارلازم خود، ارزشی را خلق می‌کنند که در سطح اجتماعی و میانگین به کار مجرد، عروج می‌کند، و ارزش کالاها را خلق می‌کند.
پس ارزش نهایی یا قیمت نهایی کالاهای ساخته شده برابر خواهد بود با: C+V+S (حرف سی معادل است با قیمت موادخام و قسمتی از ارزش وسایل تولید که سالانه مستهلک می‌شود+ حرف وی سرمایه‌ی متغیر است که شامل دستمزد کارگران است+ حرف اس هم شامل ارزش اضافی، بهای کار پرداخت نشده به کارگران است.)
اکنون نقل قول‌‌هایی از کتاب «مقدمه‌یی بر سرمایه‌ی مارکس» نوشته میشاییل هاینریش و با ترجمه خوب، فردین نگهدار را در تایید نوشتار بالا خواهیم آورد که آموختنی هستند:
مارکس:«من نخستین کسی بودم که این ماهیت دوگانه‌ی کارِ [کار انضمامی و کارمجرد] گنجیده در کالاها را خاطر نشان کردم و به بررسی نقادانه‌ی آن پرداختم.»( میشاییل هاینریش/ مقدمه‌یی بر سرمایه‌ی مارکس/ ص۵٦، ترجمه فردین نگهدار)

«فقط آن‌چه را که مبادله می‌شود می‌توان کالا نامید؛ چیزی که علاوه بر ارزشِ مصرفی، ارزش مبادله هم دارد. ارزش مصرفی هر چیزی همان فایده‌مندی آن است؛ برای مثال، ارزش مصرفی یک صندلی این است که کسی بتواند روی آن به‌نشیند. ارزش مصرفی مستقل از مبادله شدن یا مبادله نشدنِ شیء است. ... اگر اصلا" صندلی را مبادله نکنیم، بلکه فقط از آن استفاده کنیم، در این صورت ارزشِ مبادله ندارد و هم‌چنین کالا نیست، بل‌که صرفا" ارزش مصرفی است. ...
بنابراین کالا بودن، یعنی داشتن ارزش مبادله علاوه بر ارزش مصرفی، خاصیتِ «طبیعی» اشیا نیست، بل‌که خاصیت «اجتماعی» آن‌هاست: فقط در جوامعی که اشیا مبادله می‌شوند، آن‌ها از ارزش مبادله‌یی برخوردارند و تنها در این صورت کالا هستند.» (پیشین:ص۴٨)

«مارکس زمان کارِ بردی صرف شده‌ی تولیدکننده‌گان منفرد نیست که ارزش می‌آفریند (اگر این گونه باشد، باید صندلی تولیدشده به دست نجاری کُنددست ارزش بیش‌تری از صندلی مشابه‌ی داشته باشد که نجاری چابک‌دست آن را می‌سازد)؛ بل‌که آفریننده‌ی ارزش «زمان کار اجتماعا" لازم» است.»
مارکس: «زمان کار اجتماعا" لازم زمان کاری [مجردی] است که برای تولید هرگونه ارزش مصرفی در شرایط متعارف تولید، برای جامعه‌یی معین و با مهارت میانگین و شدت کار رایج در آن جامعه‌ لازم است.» (پیشین:ص۵١)

«هسته‌ی نظریه‌ی ارزش مارکس: کالا ارزشِ مصرفی و نیز ارزش است؛ ارزش شیئیت‌یافته‌گی کار انسانی است؛ مقدار ارزش به «زمان کار اجتماعا" لازم» برای تولیدِ کالا بسته‌گی دارد. این آخرین نکته را اغلب «قانون ارزش» می‌نامند.» (پیشین:ص۵٣)
«مارکس کار آفریننده‌ی ارزش را کار مجرد می‌خواند. کارمجرد را جوهر ارزش آفرین یا جوهر ارزش توصیف می‌کند. کار مجرد قابل رویت نیست فقط کار انضمامی (یا مشخص) خاص قابل رویت است درست همان‌طور که مفهوم درخت قابل مشاهده نیست. کارمجرد یک تجرید است همان‌گونه که واژه درخت تجرید است.» (پیشین:ص۵٧)

مارکس: «تحویل عمل‌های شخصی انضمامی مختلفِ کارِ به این تجرید کارِ یک‌سانِ انسانی فقط از طریق مبادله انجام می‌شود، که در واقع محصولات عمل‌های متفاوت کار با یک‌دیگر یک‌سان می‌گیرد.» بر این اساس مبادله است که تجرید را، که زمینه ساز کار مجرد است به انجام می‌رساند (فارغ از این که افرادِ درگیر در مبادله از این تجرید آگاهی دارند یا نه.) ... کار مجرد به هیچ وجه نمی‌تواند «صرف شود». کار مجرد یک رابطه‌ی اعتباربخشی اجتماعی است که در مبادله شکل می‌گیرد. در مبادله، عمل‌های انضمامی کارِ صرف شده کمیتی خاص از کارِ مجردِ تشکیل‌دهنده‌ی ارزش به شمار می‌روند، یا به منزله‌ی کمیتی ویژه از کار مجرد، و بنابراین به عنوان عنصری از کل کار جامعه‌ معتبراند.» (پیشین:ص۵٩)

«زمان کار صرف شده فردی به زمان کار اجتماعا" لازم تحویل می‌یابد. فقط کاری که در شرایط میانگین برای تولید ارزش مصرفی لازم است، کار تشکیل‌دهنده ارزش یا مجرد به شمار می‌رود.» (پیشین:ص۵٩) «کالاها به مثابه‌ی «تبلورهای» جوهر مشترک‌شان، کار مجرد، ارزش هستند. کالاها محصولات انواع کار منفرد مستقل هستند و در هنگام مبادله است که کار عام اجتماعی (کارمجرد) هستند. براساس تولید کالایی، کار فقط در نتیجه‌ی بیگانه‌گی، تمامی انواع کار منفرد به کار اجتماعی مجرد بدل می‌شوند.
مارکس: «کالاها محصولات بی‌واسطه‌ی انواع کارِ منفرد مستقل هستند و از طریق واگذاری‌شان در جریان مبادله‌ی منفرد باید ثابت کنند که کار عام اجتماعی‌اند. به عبارتی دیگر، براساس تولید کالایی، کار فقط در نتیجه‌ی بیگانه‌گی، تمامی انواع کار منفرد به کار اجتماعی بدل می‌شود.» (پیشین:ص٧٣)

پول تجسم مستقیم کار مجرد است.
«زمان کارِ تشکیل‌دهنده‌ی ارزش (یا مقدار کار مجرد) را نه پیشاپیش، بل‌که هنگام مبادله می‌توان سنجید و این سنجش، زمانی که ارزش همه‌ی کالاها با یک‌دیگر در ارتباط باشند، فقط با استفاده از پول ممکن است. ... مقدار ارزش کالا در قیمت آن تجلی می‌یابد و این تنها راه بیان مقدار ارزش است.» (پیشین:ص٧۴)

«زمان کار صرف شده‌ی فردی به زمان کار اجتماعا" لازم تحویل می‌یابد. فقط کاری که در شرایط میانگین برای تولید ارزش مصرفی لازم است، کار تشکیل‌دهنده‌ی ارزش به شمار می‌رود. با وجود این، سطح میانگین بهره‌وری نه با یک تولیدکننده‌ی منفرد، بل‌که با کل تولیدکننده‌گان یک ارزش مصرفی تعیین می‌شود. میانگین پیوسته تغییر می‌کند و فقط در عملِ مبادله معلوم می‌شود؛ تنها در این صورت تولیدکننده‌ی منفرد پی می‌برد که تا چه حد زمان کار صرف شده‌ی فردی او با زمان کار اجتماعا" لازم مطابقت دارد.»(پیشین: ص۵٩-٦٠)

«تولید کالایی سرمایه‌دارانه، نه در راستای برآوردن نیازها، بل‌که به دنبال ارزش افزایی ارزش است. برآوردن نیازها تا جایی که با ارزش افزایی سرمایه‌ هم زمان باشد، صرفا" نتیجه‌یی فرعی است. هدفِ تولید سرمایه‌داری ارزش اضافی است و نه برآوردن نیازها.» (پیشین:ص٩۵)

سهراب.ن - ۲۰۲٣/۱۱/۱٣