افق روشن
www.ofros.com

دو چالش بزرگ در مقابل طبقۀ کارگر ایران

فرشید شکری                                                                                              شنبه ٢ آبان ۱٣٨٨

استثمار و بی حقوقی، گرسنگی، فقر و نداری، خفت و بردگی وغیره - بدرجات کم و زیاد - مصائب و دردهای مشترک کارگران جهان با کارگران ایران هستند و آنچنان تمایزات ماهوی و خاصی دربین نیست. معذلک آنچه بر طبقۀ کارگر ایران می گذرد بسی وخیم تر و تألم بارتر است.
قبل از ادامۀ بحث ذکر این نکته ضروریست که عقیده فوق مبین تفکیک و جداسازی سرمایه داری ممالک پیشرفته با سرمایه داری کشورهای در حال توسعه مثل ایران در میزان حمله به جبهۀ کار و زحمت یا دسته بندی بورژواها به لحاظ "اخلاقی" نمی باشد و بزعم نگارنده اساساً نه چندان تفاوتی وجود دارد، و نه بورژوای "خوب و بد" هم داریم. پس ساده انگاریست چنانچه کسی اینچنین فرقی قائل گردد چراکه دشمن درپی رسیدن به منافع خود [از هر راهی] بوده و هست، و صرفاً به بقاء سیستم، تثبت هژمونی اش، و پیروزی در نبرد و کشمکش طبقاتی می اندیشد.
اگر در غرب کارگران اندک حقوقی دارند یا تا اندازه ای از ابزارها و مکانیسم هایی جهت پاسداری از حیات و زندگیشان برخوردارند، این موقعیت نسبتاً بهتر پیش از هرچیز ثمرۀ جدال های پرهزینۀ کارگران آن ممالک بوده، و نه ناشی از ارادۀ سرمایه داران در دادن حقی به کارگران، یا شفقت و وجدان داری این زالوهای خونخوار. « باید خاطر نشان کرد از اواخر دهۀ هفتاد میلادی بدین سو طبقات حاکم در غرب به اغلب دستاوردهای مبارزاتی کارگران هجوم برده اند و از هنگام پدید آمدن بحران اقتصادی اخیر نیز بیکارسازیهای وسیعی در برخی از صنایع و مراکز خدماتی اروپا و ایالات متحده روی داده است ».
و اینک خود بحث؛ بی گمان صحبت برسر بی حقوقی کارگران ایران و وضعیت نامناسب این طبقه از جوانب مختلف در این مختصر غیرممکن است، با این حال نویسنده می کوشد تا از میان موارد بیشمار نقض حقوق کارگران ایران توسط نظام سرمایه داری حاکم به دو مورد اشاره کند که البته در گذر از این سه دهه بارها و بکرات به قلم کشیده شده اند.

• رواج قراردادهای موقت :
علی التحقیق و بنا به شواهد عینی، سرمایه داری ایران تولید ارزش اضافی و رشد و بارآوری خود را شدیداً در استخدام کارگران ارزان با قراردادهای موقت میبیند. امروزه بهمین دلیل کارفرمایان رشته های تولیدی ای که دارای ماهیت فعالیت دائمی اند بجای استخدام متقاضیان کار با قراردادهای دائم و بطور رسمی، آنها را بصورت موقت بکار می گیرند. این در حالیست که برپایۀ "قانون کار" رژیم فرد متقاضی کار میباید هنگامی بشکل موقت به استخدام درآید و نیروی کارش به خدمت گرفته شود که آن کار مثل پروژه های ساختمان سازی، در یک مدت زمان معین به اتمام برسد.
در این شیوۀ معمول شده کارفرماها بی هیچ مشکل و مانع قانونی ای کارگران غیررسمی را پس از پایان موعد قرارداد از کار بیکار خواهند کرد و متأسفانه اعتراض و شکایت کارگران هم ابداً پذیرفته نخواهد شد، چون پای قراردادها را امضاء کرده اند. همچنین اگر کارگری [دراثنای کار تا خاتمۀ قراردادش] با استناد به قانون کار خواستار استخدام رسمی شود، درخواستش از سوی کارفرما یا مراجع و نهادهای حکومت بی پاسخ می ماند.
خاصیت قراردادهای موقت یا قراردادی بودن کارگران مخصوصاً در کشورهایی که نیروی کار ارزان دارند در اینست که صاحبان صنایع کوچک و بزرگ در ازای پرداخت کمترین هزینه ها نهایت بهره را از نیروی کار می برند. از طرف دیگر این روش (استخدام کارگران بطور موقت) خود راهکاری بهدف جلوگیری کردن از سقوط و نزول نرخ سود، یا بعبارت دقیق تر نجات این مناسبات تولیدی از ریزش، و تضمین بقای آن است. کارگران نیز ناچارند به این بی عدالتی تن بدهند و تنها مایملک و دارایی خویش یعنی نیروی کارشان را برای تأمین مایحتاج روزانه، و نیازمندی های زندگی خود به بهای ناچیزی بفروشند.
واقعاً آیا می توان این جبر را به آزادی انسانها و مخیر بودنشان در درون نظام غارتگر سرمایه داری تفسیر کرد وقتی کارگران شاغل رسمی و قراردادی – به سبب محتاج بودن به نان شب و سوای این بواسطۀ قوانین تدوین شده علیه ایشان - عملاً بردۀ سرمایه داران و دولت آنها می شوند؟ پاسخ منفی است، زیرا در پشت این معاملۀ بظاهر داوطلبانه و آزاد (خرید و فروش نیروی کار) کارگران حق اختیار ندارند و در اصل این کارفرماها هستند که با داشتن ابزار تولید و توان اقتصادی، قدرت سیاسی و قوای قهریه به میل خود می برند و می دوزند، پیش پای کارگران شرط و شروط می گذارند، میزان پرداختی ها را تعیین می کنند و هرآنچه بخواهند و اراده کنند آنرا انجام می دهند.

• تعیین میزان دستمزدها بدون دخالت کارگران:
در اسفند ماه هر سال "شورای عالی کار" با ترکیبی از نمایندۀ کارفرمایان، دولت و باصطلاح نمایندۀ کارگران ( کارگران ایران نه آن فرد را می شناسند و نه انتخابش کرده اند ) گرد هم می آیند و با توجه به منافع صاحبان سرمایه و صنایع کشور سطح دستمزدهای کارگران را برای یکسال خورشیدی مشخص می سازند. از زمان روی کار آمدن جمهوری اسلامی تا به این تاریخ، نه فقط دستمزدها بدون اظهار نظر کارگران تعیین شده اند بلکه هیچگاه سطح آن منطبق و در موازات با نرخ تورم نبوده است.
این جمع گمارده شده در نهاد مذکور، تنها مأموریت دارند تا طوری میزان دستمزدهای کارگران را معین کنند (پائین تر از خط فقر) که دربردارندۀ بالاترین نرخ سود برای کارفرماها باشد؛ نتیجتاً سهم طبقۀ کارگر از حجم ثروت تولید شده در ظرف یکسال تقریباً هیچ است. تازه همین دستمزدهای زیر خط فقر و ناخوانا با نرخ تورم در اکثر واحدهای صنعتی و خدماتی واگذار شده به بخش خصوصی ماهها پرداخت نمی شوند. « در رابطه با عدم پرداخت بموق دستمزدها باید عنوان کرد، کارفرماهای بعضی از مراکز دائمی کار و تولید، درخواست کنندگان کار را بشرطی به استخدام درمی آورند که با دریافت دستمزدها بصورت هرچند ماه یکبار موافقت داشته باشند. در اغلب پروژه های مدت دار نیز، مزد ٢ ماه کارگر تا پایان کار ضبط می شود ».
در اثر این سیاست و سایر جهت گیریهای ضد کارگری رژیم بورژوا- اسلامی در این سی سال، قسمت و عایدی طبقۀ کارگر و توده های ستمکش جامعه معادل با فقر و گرسنگی و مواجهۀ مداوم با معضلات لاینحل اجتماعی بوده است. این روابط ناعادلانۀ تولیدی وضعیتی فراهم کرده تا علی العموم زنان و مردان کارگر ایران همچون هم طبقه ای های خود در سراسر جهان، برغم جان کندن های زیاد و زحمات شبانه روزی [بجز کسب قوت لایموتی] قادر نگردند زندگی ای متناسب با استانداردهای امروزی بسازند.
وانگهی چه پرشمارند کارگرانی که توانایی بدست آوردن همین مقدار ناچیز را ندارند و ناگزیر از امرار معاش و زنده ماندن خود و خانواده هایشان دست بسوی این و آن دراز می کنند. چه پر تعدادند کارگرانی که نا امید از مساعدت دیگران حتی "خویشان و نزدیکان" کلیه هایشان را می فروشند تا شاید گرهی از مشکلات خود و جگر گوشه هایشان بگشایند. چه بسیارند فرزندان کارگرانی که در سنین کودکی و نوجوانی - برای تهیۀ لقمه نانی - راهی بازار کار شده، و بجای تحصیل و شادی و تفریح، طعم تلخ زورگویی های عده ای مفتخور را می چشند یا در گوشه و کنار شهرهای بزرگ طعمۀ سوداگران مرگ و باندهای بزهکار می شوند. و کم نیستند کارگرانی که بدلیل فشارهای روحی ناشی از کفاف نکردن دستمزدها، بتعویق افتادن آنها و مشکل بیکاری، بلاجبار دست به کارهای بد فرجام می زنند، و یا خودکشی می کنند. این تصویر واقعی و ابژکتیو از حیات اکثریت کارگران ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی است. آیا احدی به خود جرأت می دهد یکچنین جهنمی را انکار کند؟

تشکل و تداوم مبارزه در مقابله با وضعیت حاضر

همانگونه رفت، قوام و ماندگاری سرمایه داری به تولید ارزش اضافی از طریق استخدام نیروی کار ارزان بشکل قراردادی، پائین نگه داشتن و معلق ساختن پرداختی ها و دهها سیاست تعرضی گره خورده است. از اینروی کارگران ایران (رسمی و غیررسمی) برای تحقق خواست بالا بردن سطح دستمزدها و تأمین امنیت شغلی، سلاحی غیر از تداوم اعتراض، اعتصاب و بقیۀ اشکال رادیکال مبارزه بدون چشم یاری داشتن از دوائر کار، شوراهای حل اختلاف و... ندارند. ضمناً بدون متشکل شدن در نهادهای طبقاتی و توده ای و ضد سرمایه داری هم تصور تحمیل خواسته هایشان به طبقۀ حاکم خیلی سخت و دشوار می نماید.
تنها هنگامی جدال ها و پیکارهای جاری بمنظور افزایش دستمزدها، لغو و متوقف کردن قراردادهای موقت – بمثابه دوخواست اقتصادی با اهمیت در جنبش کارگری - و دستیابی به کلیۀ حقوق و مطالبات مطرح به ثمر میرسند که کارگران در مقام تولید کنندگان کل ثروت اجتماعی، سازندگان تمامی وسائل معیشتی و رفاهی بشریت، و پدید آورندگان همۀ نعمات زمین، ولی محروم از یک زندگی درخور شأن و منزلت انسان - در صفوف میلیونی، سازمانیافته و متحدانه وارد میدان شوند و گلوی سرمایه داران و دولتشان را بفشارند.
تنها با ظهور تعداد هرچه بیشتری از تشکل های مستقل کارگری (سندیکای شرکت واحد، نیشکر هفت تپه و کمیته های فی الحال موجود) و علاوه بر این متشکل شدن کارگران قراردادی و بیکار با کارگران رسمی در نهادهای فراکارخانه ای و سراسری، اولین قدم ها بسوی عقب راندن و درهم شکستن تعرضات دشمن و حملات قوای قهریه اش، پیشروی های بعدی جنبش سوسیالیستی کارگران، انقلاب کارگری، محو اینهمه نکبت و بی عدالتی و تبعیض، و در یک کلام بنیاد نهادن زندگانی ای که شایستۀ انسان باشد، برداشته می شوند.

فرشید شکری - ١۵/١٠/٢٠٠٩