افق روشن
www.ofros.com

خیزش دی ماه ۹٦


فریده ثابتی                                                                                                   دوشنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹٨ - ۱ آوریل ۲۰۱۹

در بیش از ٨۰ شهر بزرگ و کوچک به مدت یک هفته از ۹ دی علیه رژیم تظاهرات و اعتراضات جریان داشت. شروعش از شهرهای بزرگ مثل تهران که همیشه در خط اول قرار دارد نبود.۵۰۰۰ نفر دستگیر شدند. ٧۵% شان را جوانان زیر ۲۰ تشکیل می دادند. ۲٨ نفر کشته و ۹۰۰ مامور انتظامی زخمی شد. خیزش دی ماه ۱۳۹٦ چه بود؟ پاسخ های متعددی به آن داده شد:
• مجموعه ای از گله مندی های اقتصادی و سیاسی(مالجو)؛
• یک پیش لرزه و یک هشدار برای زلزله ی ٧.۵ ریشتری بود. ماهیت اعتراضات اساسا اقتصادی بود نه سیاسی، جامعه دچار هراس و یاس بود(محبیان- اصولگرا)؛
• الگوهایی از خشم و عصبانیت، انتقام، نادیده گرفته شدن و تحقیر شدن بود. راه چاره اصلاح نه انقلاب(دلاوری- دانشگاه علامه)؛
• علل ساختاری، کاهش روز بروز منابع و قدرت دولت، عدم امنیت اقتصاد، ورشکستگی نهادها(امین قانعی جامعه شناس)؛
• شکاف نسلی،بیعدالتی، ضعف آموزش سیاسی، نبود احزاب(غلامعلی دهقان فعال سیاسی)؛
• شکاف مرکز و پیرامون؛ قشر محروم و ممتاز؛ تهی دستان و ثروتمندان(فراست خواه)؛
• شوک درمانی، بین المللی کردن قیمت ها اما سکون دست مزدها، کسری مالی دولت از ٩١ و سیستمی شدن بحران، بحران کارکردی ساختار قدرت و نظام حکمرانی(فرشاد مومنی)؛
• توسعه نامتوازن، دولت بزرگ و بالا بودن هزینه ی جاری(علی دینی ترکمانی)؛
• بغض ترکیده؛ لبریز شدن کاسه ی صبر؛
• اعتراضات طبقات مردمی
• خیزش فرودستان( حزب کمونیست کارگری)
دیگر طبقه متوسط که زمانی مثل یک فتح بر تحلیل طبقاتی جامعه کوبیده می شد با اعلام مقامات رسمی که حدود یا بیش از ٨٠% جمعیت در محدوده ی خط فقر یا در آن و یا بخشا زیر آن قرار دارند دیگر واژه سوگل تحلیل کننده ها نیست.
بسیاری از این توصیف ها در رابطه با شرایط اقتصادی در ایران درست است اما عامل اصلی خیزش دی ماه نیست. عاملی که خود سبب این موارد شده است در این نوشته ها بیان نمی شود.آری فشار فقر و استثمار، تبعیض و در کنارش امتیاز و به دنبال شان سختی زندگی مردم را به خیابان کشانده است. اصل موضوع در حقیقت اما فشار سرمایه داری است که این شرایط را بر مردم تحمیل کرده است. امروز در ایران و برای بسیاری ها حرف زدن از سرمایه داری و مبارزه علیه آن تابو شده است. سرمایه داری در ایران به طور ویژه در همه ی بخش ها شدید ترین استثمار را انجام می دهد. منابع طبیعی را غارت می کند. طبیعت را به ویرانه تبدیل کرده است. خصوصی سازی ها در همه زمینه ها از بهداشت و آموزش و صنعت و غیره، کار کودک، بیکاری گسترده، مجموعه ی این عوامل حاصل سیستم سرمایه داری در ایران است. البته که نقش بحران جهانی و تحریم هم دراین وضعیت مهم است. این که چگونه بحران عمل می کند. بحران که مهم ترین عاملش کاهش نزولی نرخ سود است، با فراتر رفتن روند انباشت، از روند تولید ارزش اضافه آغاز می شود. یعنی سرمایه مکانی برای وارد شدن در روند تولید و ایجاد ارزش اضافه جدید پیدا نمی کند. کشورهای مهم سرمایه داری تا کنون توانسته اند با انجام اقداماتی با کاهش نزولی نرخ سود و در نتیجه با بحران به مبارزه برخیزند و شدت آن را کاهش دهند که مهم ترین های این اقدامات عبارت اند از: تکامل تکنیک که خود سهم سرمایه ی ثابت را بالا می برد و هم زمان نیاز به نیروی کار را کاهش می دهد و در نتیجه در روند ایجاد ارزش اضافه اخلال ایجاد می کند؛ افزایش بارآوری کار؛ بالا بردن شدت کار که در این کشورها به دلیل بهبود تکنیک به طور خود بخودی انجام می گیرد و کارگر در همان زمان کار سابق یا حتی کمتر از سابق، چند برابر بیش تر از سابق تولید می کند. دیگر حمله به امنیت شغلی کارگران و تبدیل کار رسمی ثابت به کار موقت؛ منعطف کردن کار و دخالت دولت. این کشورها با منتقل کردن وصدور بحران به کشورهای کم تر رشد یافته یا فقیر از شدت آن در کشور خودی می کاهند. ایران در زمره ی این کشورهاست. در کشوری مثل ایران با توجه به شرایط اقتصادی، استثمار بسیار شدید تر از کشورهای صنعتی پیشرفته انجام می گیرد. در این جا به دلیل تاثیر تحریم، ترکیب ارگانیک سرمایه بسیار پایین است. تحریم مانع بالا رفتن ترکیب ارگانیک می شود یعنی تحریم نقشی بسیار منفی روی روند ایجاد ارزش اضافه در ایران بازی می کند. زیرا کشورهای صنعتی، تولید کننده ی ماشین آلات و سایر کالاهای سرمایه ای هستند و نیاز کشور به کالاهای سرمایه ای برای بالا بردن بارآوری کار با تحریم برآورده نمی شود. ماشین آلات صنایعی که بیش از ۵٠ یا حتی بیش تر سال از عمرشان می گذرد نه تنها نمی توانند با تولیدات دیگر کشورها رقابت کنند، بلکه بسیاری از آن ها حتی به دلیل عدم امکان دسترسی به لوازم یدکی از دور تولید خارج مانده اند. اگر هم بخواهند تحریم را دور بزنند و این کالاها را وارد کنند بازهم چنان سرسام آور قیمت خرید آن ها بالا می رود که تاثیرش را خنثی می کند و با بالا بردن هزینه ی تولید واحد کالا میزان ارزش اضافی استحصالی را کاهش می دهد در نتیجه نرخ سود را برای سرمایه اجتماعی ایران پایین تر می برد و انجامش به صرفه اقتصادی نیست. سرمایه اجتماعی ایران به عنوان عضوی از سرمایه ی جهانی؛ با توجه به این که نرخ متوسط سود در سرمایه جهانی تعیین می شود و سرمایه های بزرگ با توجه به بالا بودن ترکیب ارگانیک و بارآوری کار و پایین بودن مخارج تولید در آن ها، بخشی از ارزش اضافی تولید شده توسط سرمایه های پایین تر را می بلعند سرمایه اجتماعی ایران برای کنار گذاشتن این سود فوق العاده و دستیابی به سود متوسط، استثمار کارگران را به شیوه ای وحشیانه بالا می برد و کارگران را برای یک زندگی بخور و نمیر و حتی کم تر از آن به صلابه می کشد. چنان سطح دست مزدها را پایین می کشد که کارگر با دو شیفت کار هم از عهده مخارج زندگی بر نمی آید. در حقیقت طبقه ی سرمایه دار ایران برای جبران سهم شرکای جهانی خود این شرایط را به طبقه ی کارگران ایران تحمیل می کند و در این راه دولت سرمایه کوچک ترین حرکتی را که در این امر اخلال ایجاد کند به شدت سرکوب می کند. جنگ هم موثر است چنان که جنگ هشت ساله ایران و عراق برای هر دو کشور یک بحران اقتصادی بود و بار آن بر دوش مردم کارگر و زحمتکش انبار شد. توسعه طلبی هم موثر است و بخش بالایی از سرمایه اجتماعی را تلف می کند. اما همه ی این موارد امروزه از بلایای نظام سرمایه داری و رقابت سرمایه برای بالا بردن سهم خود در ارزش اضافی تولید شده جهانی و هژمونی و قدرت است. به منطقه نگاه کنید. آمریکا را ببینید ٧٠٠٠ میلیارد دلار جنگ عراق برایش خرج برداشته در حالی که خودش 20 میلیون فقیر محتاج شام و نهار در مراکز توزیع غذا دارد. ناکارآمدی از دولت و وزیر و مدیریت کارخانه نیست؛ از برنامه ریزی غلط نیست همه از خود سیستم و رابطه ی بین کار و سرمایه یعنی مناسبات حاکم است. ناکارآمدی نئولیبرالیسم هم اگر جدا از سرمایه داری در نظر گرفته شود نیست. این سرمایه داری است که در ایران و جهان عمل می کند و این چنین عمل می کند.

چه کسانی در خیزش دی ماه ٩٦ شرکت کردند؟
می گویند: طبقه فرودست؛ کاتگوری بزرگ فرودستان، حذف شدگان اجتماعی؛ به حاشیه رانده شده گان؛ مردم بی لبخند، لایه های پایین؛ رنجبران و زحمتکشان توده ی عظیم؛ اکثریت به طبقات پایین دست تر جامعه تعلق داشتند، طبقات فرودست، طبقات فرودست تر این نوع طبقه بندی اجتماعی از کی رایج شده است؟ فرودستان، رانده شدگان، بی لبخندان کیانند؟ در کجای کار جامعه سرمایه داری قرار دارند؟ سیستم طبقاتی در ایران چگونه است؟ آیا با جمهوری اسلامی دوران جدیدی از نظام تولیدی سیاسی شروع شده که سیستم طبقاتی در آن فروریخته است؟ البته که معلوم است کسانی که شرکت کردند بخشی از ٨٠ میلیون جمعیت ایران هستند. ازاین ٨٠ میلیون، بیش از ٢٢ میلیون در بخش دولتی و خصوصی و تعاونی و جاهایی خارج از این ها که به ثبت نمی آید شاغل اند. اکثریت این شاغلین را کارگران بخش های مختلف تشکیل می دهد که با همسر و بچه ها حدود ۵٠ میلیون نفر می شوند. طبق آمارهای رسمی بیش از سه میلیون و غیر رسمی بیش از ١٠ میلیون بیکار وجود دارد که خود بخشی از طبقه کارگر است که موفق نشده است نیروی کار خود را چه بدنی و چه فکری به فروش برساند. به علاوه مردم بی خانمان، کودکان بی سرپرست در مراکز بهزیستی، سالمندان و از کار افتادگان که مجموعا می شوند همان ٨٠% مورد نظر یعنی حدود ٦۵ میلیون نفر. می ماند ٢ تا سه میلیونی که به ساندیس خور معروف شده اند و دهک سرمایه داران و حکومت گران. اما مسلم است که سرمایه داران، پول داران، و وابستگان و نان خورهای رژیم در حرکت اعتراضی شرکت نکردند. مردم محافظه کار شرکت نکردند. آن هایی که می گویند دیگران کاشتند و ما خوردیم حالا بقیه بکارند و ما بخوریم شرکت نکردند. آن هایی که شرکت کردند از میان ٨٠ درصد جدا از سرمایه داران و حکومت گران و حواشی آن بوده اند. یعنی طبقه کارگر ایران، فرزندان آن ها، اقوام آن ها. مسلم است آن که در اداره و کارخانه و کارگاه و مدرسه و بیمارستان و غیره بود شاید نتوانسته حداقل در آغازش همگام شود.
صحبت از آگاهی توده های کارگر در همه ی اشکالش به میان نمی آید. آگاهی زمانی خود را نشان می دهد که که فرد می داند کجا ایستاده است، جایگاهش کجاست، در مقابلش چه قرار دارد. توهمش ریخته و روی پای خود ایستاده است. با کله خود فکر می کند و حرف می زند نه این که طوطی وار آن چه را که برایش ساخته و پرداخته اند تکرار کند. در این اعتراضات می بینیم که این حرکت آغاز شده است و در حال جوانه دادن است.

در خیزش دی ماه ٩٦ چه می خواستند؟
برای پاسخ نگاهی به شعارها می اندازیم: اول بگویم باید وقایع اجتماعی را همان گونه که هست نشان داد نه این که آن را با ساخته های فکری یا انتظارات خود ملبس کرد. شعارهای متفاوتی داده شد. این بار یار دبستانی نخواندند چون شعارها را روشن فکرها برای شان نساختند. شعارها از متن مسایل زندگی بیرون آمد نه از روی فیلم ها: بخشی افشای شرایط سخت زندگی بود. این شعار واقعا چیزی بود که چون از دل بر می آمد بر دل می نشست. ملموس بود، مشروعیت نظام را زیر سئوال بردند. هواداری از بخشی از حاکمیت یا برای جلب حمایت آن ها نبود. حسین حسین میرحسین نگفتند. اگر حسین حسین گفتند بیان افشاگرانه بود: حسین حسین شعارشون- دزدی ها افتخارشون این دوتا خیلی با هم فرق دارند. شعارهایی در نفی کل رژیم و جناح های آن بود: اما این به معنای مطرح کردن و داشتن آلترناتیو نبود. به نوعی حرف از قدرت جمعی می زنند اما از آن فراتر نمی روند. حرکت هنوز با این مساله فاصله داشت و حرفی از اقدام برای سرنگونی رژیم در میان نبود که به نظرم هوشمندی و درایت حرکتی بود که تازه داشت روی پای خودش می ایستاد و نمی خواست بهانه به دست رژیم بدهد گرچه رژیم بهانه لازم ندارد خودش آن را می سازد. رگه هایی از ناسیونالیسم در آن دیده می شد. توهم مردم نسبت به جناح ها و افراد ریخته شد. مطرح شدن مساله سلطنت هم محدود به تعداد معدودی از شهرها بود که بی بی سی و رادیو فردا روی آن فوکوس کردند. به امتیازات حمله کردند یعنی چیزی که یکی از ویژگی این رژیم و این سیستم است. مثال معافیت های مالیاتی برای سرمایه داران به اشکال مختلف در کشورهای سرمایه داری به طور کلی. از محدویت های سیاسی و نقض حقوق اولیه گفتند. آن قدر از نظام ناامید بودند که حتی هیچ خواسته ی رفاهی که بوی انتظار اصلاحات در آن باشد ندادند. گرچه می توانستند.

عکس العمل ها در مقابل خیزش دی ماه ٩٦ چه بود؟
خامنه ای بعد از دو سه روز سردرگمی و اعتراف به اشتباهات، وقتی از شوک بیرون آمد مثل همیشه آن را به دست داشتن دشمن نسبت داد ، دولت: مشکلات اقتصادی هست اما بهانه شده و چیزهایی پشت پرده است(جهانگیری)؛ سخنگوی وزارت خارجه به حمایت فریبکارانه ترامپ اشاره کرد بازهم دخالت خارجی؛ روحانی گفت حکومت ما دموکراتیک است مردم حق اعتراض دارند. مشکلات اقتصادی وجود دارد درست، مردم به فساد اقتصادی پرداختند. وی از آن برای کوبیدن جناح دیگر استفاده کرد. اصلاح طلبان در بیانیه مجمع روحانیون مبارز خیزش دی ماه را محکوم کردند، - تاج زاده مردم را با ترس سوریه ای شدن ترساند. سپاه آن را تحت تاثیر تبلیعات آمریکایی- اسرائیلی خواند و با بسیج برای مواجهه و سرکوب به میدان آمد. فرمانده ارتش در رقابت با سپاه اعلام کرد اگر لازم باشد ارتش برای مواجهه به میدان خواهد آمد.
- نیروهای اپوزیسیون خارج کشور از اعتراضات حمایت کردند. تقریبا اکثرشان این نظر را داشتند که جنبش رهبری نداشت و وظیفه ی آن هاست که اختلافات را کنار بگذارند باهم برای یافتن راه خروج همکاری کنند. سلطنت طلب ها بخاطر همان یکی دو شعار فوق الذکر فعالیت شان را تشدید کردند. چپ ها هم به تکافو افتادند و نشست های پیدا کردن آلترناتیو آتی برگزار شد.
همه ی این جنب و جوش ها یعنی، که میلیون ها انسانی که در شرایط خفقان به پا خواسته اند توان رهبری اعتراض و مبارزه علیه رژیم را ندارند. این نظر در کنه خودش یعنی این جمعیت میلیونی موجوداتی هستند ضعیف و فاقد شعور سیاسی کافی، که باید منتظر بمانند تا فردی یا گروهی بیاید آن ها را رهبری کند. به نظرم این نشست های خارج کشور از همه نوعش سعی در تبدیل خود به آلترناتیو دارند. در حالی که آن ها بدون حرکت داخلی و جنبش کارگری داخل کاره ای نبودند این جنبش بود که آن ها را به حرکت درآورد نه این که آن ها جنبش را. این مساله را در تمام این سال ها شاهد بودیم که با حرکت اعتراضی داخلی نیروهای خارج کشور هم جانی تازه گرفتند و از رخوت بیرون آمدند. در حقیقت آن ها نقشی در جنبش کارگری به ویژه بعد از دی ماه ٩٦ نداشتند. ولی تمام تلاش شان این است که بتوانند در مقاطعی بر موج مبارزات جنبش کارگری سوار شوند و رهبری را به عهده بگیرند. این دید رفرمیستی است و متاسفانه در داخل کشور هم در درون جنبش کارگری وجود دارد. البته طبقه ی سرمایه دار همیشه می گوید که کارگران آدم های اهل کارند، سیاست کار آن ها نیست آن ها گوش به فرمان هستند و نیاز به یک نفر برای رهبری و برای تصمیم گیری و هدایت دارند که این فرد در هیات ولیعهد سابق ظاهر می شود. سلطنت طلب ها یاران دیگری هم دارند مثل احزاب ناسیونالیست منطقه ای مثل حزب دموکرات کردستان و گروه های ناسیونالیست آذری و غیره، ولی به نظرم سلطنت در ایران انتخاب برتر نیست. تکلیف بورژوازی روشن است اما چپ لنینی نیز در عین حال که همواره از کارگر حرف می زند، در این مورد حتی دست بورژوازی را از پشت بسته است. احزاب لنینی بنیاد کار خود را بر این قرار داده اند، که کارگران نمی دانند که زیر ستم سرمایه داری دارند استثمار می شوند. نمی دانند که دولت، دولت طبقه سرمایه دار است، وظیفه ماست که آن ها را آگاه کنیم و برای براندازی رژیم آماده سازیم. فعالین کارگری وابسته به این احزاب و سازمان ها هم وظیفه خود می دانند که به توده کارگر بگویند مقاومت کنید ما داریم برای سازمان دهی جنبش فکر می کنیم.
البته که توده کارگر ابتدا به ساکن و خودجوش، قادر به کالبدشکافی واقعی سرمایه و فهم اتصال و هم آمیختگی میان سرمایه و قانون و مدنیت و حقوق و دولت و سایر نهادها یا اشکال نظم سرمایه داری نیست، این جای بحثی ندارد. بعلاوه تردیدی وجود ندارد که توده های کارگر دنیا در سطحی وسیع غرق توهم به این یا آن اپوزیسیون بورژوازی هستند. دو قاره اروپا و آمریکا را ببینید که با پا در میانی اتحادیه های کارگری و احزاب سوسیال دموکرات، اکثریت غالب طبقه کارگر موجودیت طبقاتی خود را زیر کثافات نظم سرمایه مدفون کرده اند. به طور مثال حضور گسترده کارگران را در ترکیه ، ایران، روسیه، قاره ی آمریکا در حمایت از اردوغان، خاتمی، پوتین، چاوز و مادورا و ترامپ ببینید.همه اینها روشن است، اما تاریخ بسیار صریح نشان داده است که همین توده کارگر به محض آگاهی و دور شدن از سموم رابطه با رفرمیسم، به طور پویا، یک جهت گیری رادیکال مخالف با سرمایه را اتحاذ کرده و نشان داده است، که به خاطر هستی طبقاتی و اجتماعی خود، بهتر ازروسای احزاب و و اتحادیه ها، مبارزه طبقاتی را می شناسد و می فهمد. این بار هم این را نشان داده است. چهار دهه است که چپ لنینی ایران در رابطه با شورا و اعتلای انقلابی قلمفرسایی می کند، اما کارگران نشان دادند که مطرح کردن شورا و خواست عملیاتی کردن آن را، در اوج خفقان هم باید مطرح کرد؛ زیرا در مبارزه ضد سرمایه داری طبقه ی کارگر این عالی ترین شیوه ی سازمان یابی است که به دست خود کارگران انجام می گیرد و اگر جنبش کارگری بخواهد کاری انجام دهد باید از این مسیر حرکت کند. گویی یک سطل آب یخ روی سر چپ ایرانی خالی می شود و تا مغز استخوانش به لرزه در می آید چون هنوز هم چشم امید شان به اتحادیه های کارگری است و همین تکاپوی شان برای گرفتن برگه ی حمایت روی کاغذ برای کارگران هفت تپه از سندیکاهای رسمی، مفهوم شوراهای مطرح کرده شان را نمایان می سازد. توده های کارگر معترض، منتظر رهبر نیستند؛ کارشان را آغاز کرده اند. ما به عنوان بخشی از این توده ی کارگران یا فعالین کارگری این طور نیست که چون مجبور به ترک کشور شده ایم حق مبارزه نداریم، حق دخالتگری نداریم. ما باید کنارشان باشیم به هر طریقی که می توانیم از نوشتن، حمایت؛ همبستگی، کمک های لازم مادی و معنوی این باهم بودن را تقویت کنیم نه این که فکر کنیم آن ها هیچ نمی دانند و ما باید فردی یا جمعی برای رهبری شان حرکت کنیم. این دید اصولا کاهش گرا و غیر انسانی است. درست این است که به آن ها بگوییم ما تا پیروزی و برقراری جامعه ی بدون ستم و استثمار با شما و در کنارتان حرکت خواهیم کرد.

تاثیر خیزش دی ماه چه بود؟
خیزش دی ماه نتوانست رژیم را به جز حرف های اولیه در حق داشتن مردم که ناشی از غافلگیری بود، وادار به عقب نشینی کند، اما توانست راه های تازه ای را برای مبارزه باز کند. توهم را فروریخت و ایستادن روی پای خود تجربه شد. قدرت نمایی کرد و طرف مقابل را ترساند؛ چیزی که رژیم تا کنون آن را تجربه نکرده بود. جسارت نشان داد. نشان داد که برنامه ریزی بلد است و می تواند سازمان دهی کند. خیزش دی ماه، جنبش کارگری را وارد فاز جدیدی کرد که بسیاری از رفرمیست ها را حیران کرد. حرکت بعد از آن همواره به جلو بوده است. نقاط غلیان و افت داشته اما مداوم است. از ٩٦ به این طرف جامعه به طور کلی تغییر کرده است. اعتماد به نفس ایجاد شده. جنبش کارگری وارد دوره ی جدیدی شده است. دارد خودش را آماده می کند اما این آمادگی به معنای عمل در فردا نیست. پیش روی جدی دیده می شود که حاصل مبارزات عملی طولانی خودشان است نه رهبری یک حزب یا سازمان یا گروه خارج کشور. در دو سال اخیر خیلی از کارکردهای جنبش کارگری عوض شده. آدم به عینه آن ها را می بیند. مثل کشاندن مسایل به درون جامعه، شهر و خانواده ، همبستگی با سایر کارگران. احتمال به هم پیوستن حرکات اعتراضی کارگری منطقه ای و کشوری باهم وجود دارد و زیاد دور از واقع نیست. باید مراقب بود که مسائل متفرقه مساله را منحرف نکند. به طور مثال بحث شکنجه بیش از بیست سال است ما مساله را مطرح کرده ایم. اما رویش فوکوس نشد چون از دید اصلاح طلبانه آن را نمی دیدیم. بحث این که شکنجه بود یا نبود، نبود. بحث این که قانونی هست یا نیست، نبود. بحث این که در قانون اساسی چگونه به آن برخورد شده است نبود. بحث این که دولت و وزارت سرکوب یا اطلاعات می داند یا نمی داند نبود. ما می خواستیم رابطه آن را با سرمایه داری بیان کنیم نه به عنوان امری اسلامی و وصل به آخوند ها. می خواستیم نشان دهیم که شکنجه و اعدام یک ابزار سرکوب سرمایه است و هر جا که برای سرمایه لازم باشد به کار گرفته می شود. مگر در ابوغریب با آخوندها متصل بود یا در شیلی یا ایتالیا و اسپانیا. خطر سرکوب عریان همیشه در پرانتز سرمایه قرار دارد و می تواند بدون پرانتز شود و بسیاری از فجایع گذشته تکرار گردد.

فریده ثابتی