افق روشن
www.ofros.com

بت سازی از کارگران، بستن سد سر راه اثرگذاری آحاد آنان در جنگ علیه سرمایه است


ملک پیرخضری                                                                                                 چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۴ - ٣ ژوئن ۲۰۱۵

در طول سالهای اخیر دهها تن از فعالان کارگری در ایران به کرات به بهانه های واهی در بیدادگاهای حاکمان اسلامی سرمایه به زندان محکوم شدند. جرم آنان فقط طرح برخی از خواست ها و مطالبات بسیار ابتدائی طبقه خویش و دفاع از این خواسته ها بوده است. بسیاری از آنها ماهها و سالها در سیاه چالها شکنجه شدند و تازیانه خوردند. اما نشکستند و استوار ماندند. تعدادی از این کارگران در کام هلاکتبارترین بیماریها از هر نوع دارو و دکتر و درمان محروم شدند و این فقط یک معنی داشت. اینکه حکم سرمایه آن بود که آنان میان مرگ تدریجی و تسلیم یکی را انتخاب کنند، کارگران از گزینه نخست استقبال کردند. همه این ها حقیقت دارد اما حقایق دیگری نیز در این میان وجود دارد. اول اینکه سبعیت و درندگی دولت اسلامی در حق این مبارزان کارگر، به هیچ وجه دال بر مبرا بودن آنان از بسیاری گمراهه رفتن های شکست آفرین رفرمیستی و سندیکالیستی مضر به حال جنبش کارگری نمی باشد. بسیاری از همین دوستان و عزیزان یا ویترین نشین طیف رفرمیسم چپ بوده اند و یا همیشه سنگ سندیکالیسم و رفرمیست راست را به سینه زده اند. یک چیز بدون تردید است. هر ثانیه دستگیری هر کارگر و هر اقدام رژیم سرمایه علیه هر کارگری باید گسترده ترین موج اعتراض همه کارگران دنیا را به دنبال آرد. از هر کارگری حتی رفرمیست ترین و سندیکالیست ترین کارگر باید با تمامی قوا در مقابل دولت هار سرمایه دفاع نمود. همه این ها بدیهیات هستند اما مسأله بسیار مهم آن است که زندانی و شکنجه شدن کارگر هیچ حقی برای تقدیس رویکرد رفرمیستی وی، چهره ساختن و بت نمودن او یا پرده کشیدن بر نقش مخربش در دورسازی توده کارگر از ریل واقعی پیکار ضد سرمایه داری ایجاد نمی کند و نباید بکند. نکته دوم آنکه افتادن روز به روز فعالان کارگری در سیاهچالها فقط حکایت درندگی و بربریت دولت بورژوازی نیست، آنچه روی می دهد وضعیت بسیار اسفبار و استیصال آمیز جنبش کارگری را هم خوب عیان می سازد. وضعیتی که رفرمیسم راست سندیکالیستی و رفرمیسم چپ نمای میلیتانت در تحمیل آن بر طبقه کارگر کمتر از دیکتاتوری هار سرمایه ایفای نقش نکرده اند.
جنبش کارگری همیشه چنین نبوده است. این جنبشی است که مانیفست کمونیسم را صادر کرد، انترناسیونال اول را بر پای نمود، در کمون پاریس و جاهای دیگر، طبقه سرمایه دار جهانی را به وحشت انداخت و طلایه دار بیداری بشریت گردید. همین جنبش امروز به وضعیتی گرفتار شده است که تنها و تنها در گوشه و کنار جهان نظاره گر توحش حکام سرمایه علیه این و آن فعال کارگریست. نه تنها از جنبش سراسری ضد سرمایه داری خبری نیست، بلکه در دفاع از دستاوردهای گذشته خود نیز عاجز است. هیچ جا نشانی از میراث کمونیسم مارکس را نمی توان مشاهده کرد. کسانی که دلیل وضعیت فلاکتبار کنونی جنبش کارگری جهانی را تنها ناشی از سبعیت و درندگی بورژوازی تبلیغ می کنند، کلاه سر توده های طبقه ما می گذارند و فریبکارند. تعقیب، زندان و شکنجه فعالین کارگری پدیده ناشناخته ای نیست، امر لایتجزای نظام سرمایه داری در سرتاسر جهان است. این امر درحاکمیت دولت بورژوازی اسلامی ایران که سمبل توحش و بربریت است وهمواره صدای اعتراض هر کارگری را با گلوله پاسخ داده است، ابعادی هولناک تر و وحشیانه تر دارد. اما نباید از یاد برد که جنبش ما نیز در مصاف با دولت بورژوازی هیچ گاه راه واقعی و آگاهانه جنگ ضد سرمایه داری را پیش نگرفته است. فعالان کارگری به جای سازماندهی آگاهانه صفوف توده های همزنجیر خویش در شوراهای ضد سرمایه، به جای بستر سازی و تبدیل این شوراها به سنگرهای محکم مبارزاتی علیه کلیت نظام بردگی مزدی، یا از دولت بورژوازی و نهادهای ضد کارگریش درخواست مجوز تشکیل سندیکا و اتحادیه کرده اند و یا در بهترین حالت با دادن هزینه های سنگین یکی دو سندیکا را به سرمایه تحمیل کرده اند، ایجاد سندیکاهای شرکت واحد و هفت تپه نه هیچ ذره ای بر توان پیکار کارگران افزود، نه نانی به سفره هیچ کارگری آورد. احزاب رفرمیسم چپ و فرقه ها در خارج کشور نیز که خود را قیم جنبش کارگری می دانند برای مقابله با تعرضات دولت هار بورژوازی، به جای رجوع به توده های طبقه کارگر کشورها و جلب حمایت انترناسیونالیستی از جنبش کارگری ایران، بساط نذر و دعا در بارگاه مقدس اتحادیه ها و سازمانهای کارگری مقبول ومطلوب نظام سرمایه داری پهن کردند. به احزاب درون پارلمانهای بورژوازی، گای رایدرها به ICFTU، به ILO و به سران این نهادهای ضد کارگری دخیل بستند. امری که به سنت تمامی احزاب و فرقه های رفرمیستی چپ تبدیل شده است و در طول سال های اخیر به مشغله تمامی گروههای این طیف تبدیل گردیده است. به گونه ای که با جرأت می توان گفت موجودیت تمامی احزاب رفرمیسم چپ و فرقه های منشعب از آن، با این نوع فعالیت تداعی می شود. برای من جای هیچ تردید و ابهامی نیست که سر و ته فعالیت های تاکنونی این چپ در خارج کشور پهن کردن سفره گدائی در پیشگاه اتحادیه های آلت دست سرمایه و یا برگزاری آکسیونهای ٢٠ نفره بوده است. این نوع پراتیک با هستی اجتماعی، افق و استراتژی سیاسی این جریانات در انطباق است. تهی بودن پراتیک رفرمیسم چپ از ظرفیت ضد سرمایه داری، محصور ماندن در چهار چوب رژیم ستیزی ، دلبندی عمیق به رفرمیسم اتحادیه ای، فرقه سالاری، انفصال از پراتیک جاری مبارزه طبقاتی و بی نقشی در جنبش کارگری خمیر مایه موجودیت این چپ بوده است. این نوع پراتیک که سر سوزنی با جنبش ضد سرمایه داری طبقه کارگر انطباق ندارد در سالهای اخیر به طور سیستماتیک از سوی تمامی احزاب موسوم به چپ ایران انجام گرفته است. تا جائی که به فعالیت این احزاب در داخل کشور نیز مربوط می شود، در طول این سه دهه نه تنها در هیچ جائی نتوانستند ١٠ کارگر را با هم متحد کنند، که اگر در جائی چند فعال دلسوز کارگری درصدد متشکل کردن صفوف خویش برآمدند، به طرق مختلف به سراغشان رفتند و نهال اتحاد و همبستگیشان را خشکاندند و صفوفشان را شقه کردند.هیاهوی دفاع از جنبش کارگری از سوی احزاب و فرقه های رفرمیسم چپ و هدفشان در این راستا، نه یاری رساندن به امر سازمانیابی ضد سرمایه داری کارگران، بلکه سربازگیری در میان عده ای از فعالان کارگری، استفاده ابزاری و چهره سازی بوده است. پیشبرد این سنت شوم از سوی صدر نشینان احزاب، سوای ارجعیت منافع سازمانی و فرقه ای بر جنبش کارگری چیزی دیگری نمی تواند باشد. طبقه کارگر ایران و در صدر آن فعالان آگاه ضد سرمایه داری راه دیگری سوای افشاء ماهیت احزاب رفرمیسم چپ و بی ربطی آنان به جنبش طبقاتی توده های کارگر ندارند. طبقه کارگر بایستی از حصار گرایشات مخرب رفرمیستی و آنارشیستی خود را رها سازد و راه مبارزه آگاهانه ضد سرمایه داری را با ایجاد شوراهای سرمایه ستیز خویش پیش گیرد. خواست آزادی فوری کارگران زندانی و تمامی زندانیان سیاسی امر طبقه کارگر است و بایستی به سر لوحه خواست ها و مطالبات این طبقه تبدیل شود. سکوت طبقه کارگر ایران و طبقه کارگر جهانی در قبال اسارت کارگران زندانی توسط حکام اسلامی سرمایه بشدت دردناک است. به بند کشیدن هر کارگری توسط جانیان سرمایه به بند کشیدن کل طبقه کارگر جهانی است، هر تازیانه ای که بر پیکر هر کارگری در ایران فرود آید، بایستی کل اندام طبقه کارگر بین المللی را به درد آرد. هر انسان آزاده و شرافتمندی بایستی خود را به انجام هر کاری که بتواند کوچکترین کمکی به پایان یافتن دستگیری، شکنجه و زندان کارگران توسط رژیم هار اسلامی بنماید ملزم گردد.کلید عقب نشینی حاکمان سرمایه از ادامه تعرض به فعالین کارگری تنها در دست کارگران ایران خودرو، ذوب آهن، صنعت نفت، پرستاران، کارگران معلم و بخش های دیگر جنبش طبقه کارگر است. پاسخ سبعیت و توحش دولت بورژوازی را بایستی فقط با مبارزات آگاهانه و افق دار ضد سرمایه داری داد. بگذار احزاب رفرمیسم چپ در رؤیای کسب قدرت سیاسی بورژوائی خویش باشند. این رسالت تنها بر عهده توده های آگاه طبقه کارگر است.

ملک پیرخضری - خرداد ١٣٩٤