افق روشن
www.ofros.com

سرمایه داری در حال انفجار، گورخوابی جنبش رهائی انسان


ناصر پایدار                                                                                                                                                                            چهارشنبه ٢٩ مرداد ١۴٠۴ - ۲۰ ژوئیه ۲۰۲۵

آنچه در اروپای قرن نوزدهم، در دهه های ۴٠ تا هفتاد، گذشت، فریاد رسای این حقیقت بود که سرمایه داری تاریخا، در سطح جهانی ظرفیت خود برای انکشاف، شکوفائی، بهبود واقعی زندگی انسان را از دست داده است. نظام بردگی مزدی از آن زمان به بعد سوای ویرانی، کشتار، بستن سد آهنین بر سر راه بالندگی آزاد زندگی بشر، هیچ نقش دیگری نداشته است. این نکته با بیانی در این سطح عام و انتزاعی، نه فقط چیزی را روشن نمی کند که دنیای ابهامات، سؤالات، چه بسا تکفیر و کیفرخواست های کوبنده را هم به دنبال آرد. باید آن را شکافت و توضیح داد. کاری که نیازمند بحثهای منکشف، طولانی است. نوشته حاضر چنین داعیه ای ندارد، به تشریح تیتروار دخیل ترین، تعیین کننده ترین واقعیتهای پویه انکشاف مادی تاریخ در این گذر بسنده می کند. ملاک داوری بالا به هیچ وجه آن نیست که سرمایه داری طی سده اخیر، عظیم ترین، خیره کننده ترین فرگشتهای اقتصادی، علمی، تکنیکی، اطلاعاتی را نیافریده و به بار ننشانده است!!. بالعکس بخشی از پرشکوه ترین، مهمترین انقلابات صنعتی تاریخ در همین دوره رخ داده است. انقلاباتی که چهره کل کره ارض، حتی ماوراء آن را دستخوش بهت انگیزترین دگرسانی ها کرده است. رشد افسانه ای صنعت دیجیتال در حوزه های گوناگون، پیدایش و توسعه عالمگیر اینترنت، فن آوری های هوش ربای اطلاعاتی، جادوگری اعجازگون هوش مصنوعی نمونه های آن هستند. تأکید بر شروع ویرانگری، بشریت سوزی، آتش کشیدن طبیعت، انهدام زائی سرمایه داری، تبدیل شدنش به سد سر راه هر میزان رهائی و بهبود زندگی انسان از نیمه دوم قرن نوزدهم به بعد تحولات فراگیر، افسونگر بالا را انکار نمی کند. بحث بنیادی آنست که هیچ کدام این رخدادها نه فقط حائز هیچ میزان تعارض با انحطاط سرشتی بشرستیزانه سرمایه داری در این دوران نیست که مؤید تابناک، غیرقابل انکار آن می باشد. چند نکته را تصریح کنیم. نخست اینکه وقتی از سرمایه داری به عنوان یک شکل تولید یا صورت بندی اقتصادی، سیاسی، مدنی، اجتماعی، فرهنگی غیرقابل گریز در فرایند تکامل مادی تاریخ سخن می گوئیم، معنایش آن نیست که کل کشفیات صنعتی، اختراعات تکنیکی، دستاوردهای علمی عصر استقرار و بقای این نظام، همگی ارمغان تاریخی سرمایه است و باید در همین دوره و تحت سیطره همین مناسبات جامه عمل می پوشید!!. چنین استنباطی تا مغز استخوان منحط، واپسگرا، انسان ستیزانه است، از عمق هستی سرمایه می جوشد. نقد ریشه ای چنین استنتاج ماوراء ارتجاعی، بخشی از آگاهگری زنده و پراکسیس طبقه کارگر در عرصه کارزار طبقاتی ضد بردگی مزدی است. سرمایه داری به مثابه فاز نهائی تکامل تولید کالائی فقط تا آنجا ظرفی برای شکوفائی، توسعه، بالندگی تاریخی نیروهای مولده نوین بود که راه تسلط بیشتر انسان بر طبیعت را هموار می ساخت، پاره ای پیشرفت های علمی، صنعتی، فنی، اطلاعاتی را چراغ راه گسترش و تعمیق این استیلا می کرد. با پایان این رسالت و از آنجا به بعد هر لحظه بقایش طاعونی کشتارگر، مسموم، مانعی بر سر راه رشد آزاد انسانی، بانی بمباران حقوق، آزادی ها، شعور، شناخت، اخلاق بشری، مایه تباهی ارتباط انسان و طبیعت، رادعی سهمگین برای نقش بازی بالنده و زندگی کارگران دنیا بوده است. چرا چنین است؟ پاسخ چندان پیچیده نمی باشد. بر خلاف پندار فسیل محصول کارگاههای تولید فکر سرمایه داری، این ذات فیزیکی یا کالبد سخت افزاری صورت بندیهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی نیست که حتی در طلائی ترین دوران ترقی جوئی تاریخی اش، بیرق توسعه می افرازد، کلید شکوفائی تولید می تراشد، مشعل دانش، آگاهی، کشف و اختراع می افروزد، دنیا را آبادان و بشر را سعادتمند می سازد!! تاریخ را انسانها با کار خویش، با تولید مادی و فکری همگن، همپیوند خود می سازند، ساختارهای اقتصادی، اجتماعی، تجسم انداموار و قهری ملزومات این کار، تولید، سامان پذیری و به بارنشینی آن است. هر چه بسط علمی، انکشاف تکنیکی، ابداع صنعتی، کشفیات محیرالعقول، حوزه ها و جلوه های تکامل مادی تاریخ که می بینیم از سرچشمه نخست، از کار انسان، تولید مادی، فکری او بر می خیزد. مناسبات مسلط سیاسی، اقتصادی، حقوقی، مدنی، اجتماعی خود جزئی از فرایند آفرینش همین کار و تولید هستند. در همین راستا و به مثابه جزء جدائی ناپذیر این واقعیت، سرمایه داری را هم انسانها با کار و تولید خود آفریدند، کدام انسانها؟ اگر از بازه زمانی موسوم به «انباشت بدوی» چشم پوشیم کل آنچه زیر نام سرمایه در تمامی تشخصهایش از پول، کالا، ماشین آلات، مواد خام، ساز و برگ های گردش گرفته تا کوهساران سراسری سر به فلک کشیده سرمایه های صنعتی، بانکی، مالی، تجاری فیکس، گردشی مستولی بر فضای تنفسی ساکنان زمین، تا جهان لایتناهی قدرت سیاسی، حقوقی، نظامی، دولتی، جادوگری، مدنی، فرهنگی، پلیسی، یا هر تعین دیگر سرمایه که می شناسیم، همه و همه حاصل کار و استثمارنسلهای متوالی توده کارگر دنیا است. در یک کلام طبقه کارگر است که سرمایه داری فراروئیده از دامن تاریخ و فاز«انباشت بدوی» را آفریده، رشده داده، به بالاترین مراحل انکشاف سوق داده است، کارگران برای دوره ای مجبور بودند چنین کنند. قهر اقتصادی معاش، زیست و زنده ماندن آن ها چنین اقتضا می کرد. توده وسیع خلع ید شده ای که در هفت آسمان هستی، سوای نیروی کارش هیچ آه دیگری برای سودا نداشت و فروش این نیرو به صورت یک کالا، به «ثمن بخس» به ارزشی که در طلائی ترین حالت کفاف بازتولیدش را نمی داد، شرط حتمی، قهری ادامه حیاتش بود، این جمعیت کثیر و عظیم انسانی، این طبقه نوپای اجتماعی، در چهاردیواری مخوف مین گذاری شده روز باید در قبال هر ریال کار لازم ( کار مورد نیاز بازتولید نیروی کارش) کوه کارهای اضافی، کارهای پرداخت نشده را تحویل وحوش سرمایه دار می داد، سرمایه طبقه سرمایه دار می ساخت. تاریخا قادر به فرار از وضعیت نبود. روندی که به طور مثال در اروپای سده های ١۴ تا ۱٨ برای توده کارگر حالت قهر صائب داشت. آنچه در این دوران از دست نفرین شدگان فروشنده نیروی کار بر می آمد، راه اندازی طوفان قهر، اعتراض، اعتصاب، شورش، خیزش، انقلاب برای کاهش حتی المقدور فشار استثمار سرمایه، سبعیت و جنایت و بربریت سرمایه داران بود. نکته کاملا اساسی و کلیدی آن است که این وضع در دهه های نخست سده نوزدهم به نقطه انتهای تاریخی خود رسید. بردگان مزدی آفریدگار سرمایه که تا آن زمان نقش یک نیروی موسوم به «درخود» را داشتند و قادر به نمایش قدرت طبقاتی ضد سرمایه داری به مثابه نیروی بالنده نوین آفریننده تاریخ آتی زندگی و رهاساز بشر نبودند، شروع به پرشکوه ترین میدانداریها، افراختن بیرق پرافتخار جنبش رهائی انسان کردند. رخدادهای پردرخشش این سالها را وقتی در متن ماتریالیسم رادیکال انقلابی، در فرایند زنده تکامل مادی تاریخ و مبارزه طبقاتی به عنون لگوموتیو یا سلسله جنبان این روند قرار دهیم معنائی از همه لحاظ مهم و روشن پیدا می کند. اینکه از همان زمان به بعد نه فقط در اروپای غربی بلکه در نقطه، نقطه جهان روز، حتی در جوامع مستعمراتی، در کشورهای در حال انکشاف سرمایه داری، ممالک زیر سلطه مناسبات کهنه، توده های کارگر، استثمار شونده و فرودست قادرند و باید پرچم کارزار طبقاتی ضد بردگی مزدی افرازند. انترناسیونالیسم کارگری ضد سرمایه داری از همین تاریخ دستور کار عاجل و حیاتی جنبش کارگری می شد. تاریخ چنین شرائطی را فراهم آورده بود و این تنها و تنها راه رهائی پیش پای همه استثمارشوندگان، ستمکشان، فرودستان دنیا بود. از این تاریخ به بعد در هر کجای جهان، سخن از انکشاف کاپیتالیستی جوامع، سوای ارتجاعی ترین، انسان ستیزانه ترین و اسارت آورترین راهبرد هیچ معنای دیگری نمی توانست داشته باشد. همان گمراهه فاجعه زائی که توسط بورژوازی سوسیال دموکرات، لیبرال، لنینیست، شاخه ها و شعبات گوناگون آنها جای مبارزه طبقاتی توده های کارگر، تهیدست و فرودست دنیا را پر کرد!! راهبرد توسعه سرمایه داری به هر شکل، با هر نام، زیر هر بیرق، از نوع سراسر فریب آمیز دموکراتیک «تحت سرکردگی پرولتاریا»!! گرفته تا الگوهای مخوف یونکری یا هر نوع دیگرش، بستن سد آهنین سر راه هر مبارزه، هر جهتگیری رهائی طلبانه انسان عصر بود. چرا؟ پاسخ مدافعان راست یا چپ راه حلهای سرمایه محور، مسلما کفر محض است. اما مستقل از اینکه آنان چه پندارند، تاریخ با صدای هر چه پرطنین تر، زلال تر، نیرومندتر بانگ می زد که از آن به بعد فقط پرولتاریا با درفش پرشکوه ضد بردگی مزدی است که می تواند، معمار، مهندس، راهگشا و مشعلدار روند توسعه اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، حقوقی ساکنان کشورها در همه عرصه های حیات اجتماعی باشد. سرمایه داری که در سرشت خود ماشین تولید سود، قربانی ساختن بشر در مسلخ تولید سرمایه های کهکشانی تر، جدا کننده کارگر از کارش، ساقط کننده وی از دخالت در تعیین سرنوشت کار خود، سرچشمه کل فلاکتها، بی حقوقیها، گرسنگی ها، ذلت ها، شستشوی مغزی، بمباران شعور کارگران است، اینک وارد فازی شده بود که فقط بشرکشی، جنگ افروزی، ویرانی، تخریب محیط زیست، هولوکاست می زائید، معضل موجودیتش دیگر در آن خلاصه نمی شد که بشرستیز است، بانی شیئی سازی انفجاری انسان، تشخص بخشی به سرمایه، تباهی و سقوط بشر در باتلاق عبودیت آفریده های کار خویش. یا سرچشمه همه مصیبت های آوار بر سر توده کارگر است. هیچ کدام این شاخص ها برای این شیوه تولید، هیچ تازگی نداشتند. سرمایه با همین تعینات ماهوی متولد و وارد تاریخ شده بود، آنچه اینک به کل آنها اضافه می شد و ابعاد هر کدام این بشرستیزیها را لایتناهی می ساخت آن بود که شیوه تولید و مناسباتی با این سرشت دیگر به تمام و کمال سد پولادین سر راه هر شکل توسعه انسانی، هر میزان بالندگی آزاد بشر، هر نوع شکوفائی تاریخی انسان می گردید. در همه شؤن هستی خود ویرانی، نابودی، کشتار، سیل خون، مشتعل ترین جنگ ها، تشدید انفجارآمیز استثمار سکنه کارگر کره خاکی می آفرید. با شروع چنین دوره ای، نقش بازی این صورت بندی اقتصادی، اجتماعی در هر میزان توسعه اقتصادی، سیاسی هر نقطه دنیا هم سوای فاجعه آفرینی ضد انسانی هیچ نتیجه دیگری به بار نمی آورد. استعمارگری، تجاوز، توسعه طلبی، جنگ های بشرسوز تقسیم اقتصادی، ارضی دنیا، تبدیل عظیم ترین بخش کره زمین به حوزه استثمار نیروی کار شبه رایگان و ماوراء ارزان میلیاردها کارگر، غرق ساختن این میلیاردها انسان نفرین شده دوزخ نشین در سونامی گرسنگی، فلاکت، بی بهداشتی، فقر، ذلت، نسل کشی، وثیقه کردن کل این درندگی ها، بربریت ها، بشریت سوزی ها برای ماندگارسازی قهری، ماوراء ارتجاعی، جنگ افروزانه سرمایه داری شیرازه و شالوده توسعه آفرینی اقتصادی، سیاسی اجتماعی این نظام بود. همه اینها آژیر می کشیدند که از دامن این اختاپوس از همان زمان به بعد سوای نکبت و ادبار، هولوکاست، گرسنگی، بی خانمانی انسان چیز دیگری نمی زاید. در همین راستا طبقه نوین و نوپای تاریخ است که باید بیرق کل فرگشت ها، انقلابات، تحول آفرینی ها را همگن و همساز با اساس رهائی فرجامین بشر بر دوش کشد. تاریخ در فرایند تکامل مادی خود و در رویکرد سرشتی بالنده و رهائی طلبانه انسانی اش چنین می گفت اما طبقه ای که باید بیرق این میدانداری را به دست گیرد نه فقط این کار را نکرد که به بدترین، دردناک ترین شکلی از امانتداری تاریخی عاجز ماند. به جای پرولتاریا این بار بخش های دیگری از بورژوازی مثل قارچ از دل باتلاق هستی سرمایه روئیدند و آن کردند که روی همه شرکای طبقاتی پیشین حاکم را سفید نمودند. بورژوازی سوسیال دموکرات با کاردانی و مهارت ماوراء ارتجاعی سرشارش طلایه دار تباهی، پاسدار سیاهی، طراح مخوف ترین گمراهه پردازیها برای ماندگاری سرمایه داری شد، اما سهمگین ترین، مهلک ترین و کوبنده ترین ضربه ها را بورژوازی لنینیست بر مغز، قلب و هستی جنبش کارگری جهانی وارد ساخت. دو رویکرد، همسان دو لبه تیز قیچی همه بود و نبود مبارزه طبقاتی ضد سرمایه داری کارگران دنیا را مقراض نمودند. یکی بر طبل پارلمانتاریسم عهده دار «ویرایش سوسیالیستی» نظام بشرکش بردگی مزدی کوبید!! دیگری فرسنگ ها فراتر رفت و کل دار و ندار مبارزه طبقاتی توده های کارگر دنیا، جنبش رهائی انسان را به ارغنون پوسیده امپریالیسم ستیزی خلقی، ناسیونالیستی فروخت. به روایت مادی زمینی و زلال تر، از کارگران سراسر خواست تا نقش پیاده نظام زبون و ذلیل دفاع از برج آهنین حاکمیت سرمایه داری مباهی به مالکیت دولت و زیر بیرق پوشالی، دروغین «دیکتاتوری پرولتاریا»!! را بازی کنند و انجام چنین رسالتی را مبارزه طبقاتی و کارزار رهائی بشر خوانند!! سیاه ترین رخدادهای زندگی بشر که وقوع آنها نه فقط همساز انکشاف مادی، رادیکال، تاریخی جوامع انسانی نبود که متضاد آن را به نمایش می نهاد. اما فراموش نکنیم که تاریخ زندگی بشر تاریخ مبارزه طبقاتی است و در این مبارزه حتما آن نیرو یا طبقه ای پیروز می شود که قدرت کارزارش را در همه شؤن، وجوه، سطوح، قدرت اندیشیدن، چاره گری، راه حل جوئی، تعیین استراتژی، طراحی راهکارها، گزینش آوردگاهها و تا جائی که به پرولتاریا مربوط است شناخت هر چه ژرفتر، مارکسی تر سرمایه داری یا کل فراز و فرودها، پیچ و خم ها و زوایای پراکسیس کارزار ضد بردگی مزدی به پیروزمندترین شکل ممکن وارد میدان کند. طبقه کارگر از ایفای چنین نقشی عاجز ماند و همه سنگرها را به بدترین شکلی تسلیم بورژوازی کرد. ظرفیت و توانائی موجودش را در سطح جهانی، به مثابه یک طبقه قادر به انکشاف اقتصادی، سیاسی، اجتماعی کشورهای مستعمره، ممالک زیر استیلای مناسبات ماقبل سرمایه داری ندید، نشناخت و این کار را به بورژوازی لنینیست یا هر مافیای دیگر این طبقه واگذار نمود!! مطابق دستور اردوگاه بیرق اتحاد با بورژوازی ناراضی از سهام سود، مالکیت، قدرت، حتی با «فئودالهای لیبرال» افراخت!!، بسیار مباهی در صور «انقلاب دموکراتیک ضد امپریالیستی» دمید!! به «صف بندی خلق و ضد خلق» آویخت!!. در یک کلام نقش عمله و اکره زبون بخشهائی از بورژوازی را برای انکشاف تا مغز استخوان ضد کارگری، ارتجاعی، بشرستیزانه سرمایه داری بازی کرد. گمراهه ذلت آمیزی که حاصل آن سرمایه داری شدن اقصی نقاط عالم با زمامداری درنده ترین، نسل کش ترین، بشرستیزترین دیکتاتوریهای تاریخ نظام بردگی مزدی بود. به وی القاء کردند و او با جان و دل پذیرفت که گویا توسعه صنعتی، انکشاف فنی، تکنیکی، تکامل مادی، دگرگونی، انقلاب، تغییر تاریخ، رهائی طلبی، همه و همه در گرو برده مزدی ماندن، اطاعت بدون چون و چرا از نسخه پیچی ها، پارادیم آفرینی ها، برنامه ریزیهای وحوش سرمایه دار نمازگزار اردوگاه، هر بخش کارگرکش بورژوازی اهل مدارا با «سوسالیسم کار مزدی»!! یا خنثی در جدال میان دو اردوگاه سرکش روز دنیای سرمایه داری است!! به آنچه اصلا فکر نکرد آن بود که دانش، تکنیک، فن آوریها، صنعت و همه چیز مورد نیاز پویه انکشاف کشورها تاریخا به وجود آمده است. سرمایه داری با استثمار طاعونی طبقه وی، با حاصل این استثمار وحشیانه تاریخی، آنها را به اندازه کافی فراهم ساخته است. اکنون او است که می تواند و باید دنیای تکنیک، دانش، کشفیات، اختراعاتی را که خودش با کار خود برای بورژوازی آفریده از چنگال قهر و حاکمیت او خارج سازد. همه را سلاح دست خویش برای توسعه نوین رهائی آفرین و متضمن رشد آزاد انسان، پایان وجود طبقات، استثمار، دولت، جامعه طبقاتی سازد. فرایند انکشاف اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، علمی، آموزشی، اجتماعی جوامع را از سیطره نفوذ نظام بردگی مزدی خارج، دستور کار جاری و عاجل جنبش عهده دار رهائی بشر از هر قید ماوراء خود، نجات انسان از تاریکی زار مخوف تولید برای سود، جدائی از کار، ساقط بودن از دخالت در سرنوشت تولید و زندگی سازد. سرمایه در یکایک سلولهای شعور کارگران این شوکران مهلک را تزریق کرد که گویا فقط سرمایه و مالک سرمایه است که راه و رسم رشد صنعتی، گسترش سیاسی، جامعه آفرینی، جامعه گردانی، برنامه ریزی و دگرگونی دنیا را می داند!!، همه اینها موهبت انحصاری و انفال خدادادی اوست!! کار پرولتاریا قبول جاودانگی بردگی مزدی، تولید هر چه کهکشانی تر سرمایه برای طبقه سرمایه دار است. بورژوازی لنینیست البته دامنه تخریب، شستشوی مغزی و فسیل سازی توده کارگر را به این حد نیز محدود نساخت. به آنها القاء کرد که همین عملگی خفت بارشان برای بورژوازی، منوط به آنکه همپیوند، همساز اردوگاه و زیر بیرق امپریالیسم ستیزی خلقی باشد یگانه راه واقعی محو سرمایه داری هم هست!! سخن کوتاه، پرولتاریا به تمام و کمال باخت، یکجا غرق باتلاق سیاه ضد امپریالیسم، انقلاب دموکراتیک، جای دیگر سرمست پیروزی در فروش مبارزه طبقاتی، به دیناری معاش بهتر، شلاق و شکنجه ظاهرا کم آزارتر، کل قدرت تاریخساز طبقاتی اش را تسلیم بورژوازی ساخت. بر هست و نیست مبارزه طبقاتی ضد سرمایه داری «چهارتکبیر» زد و چون و چرا برای مزد مناسب زنده ماندن را رسالت ممکن تاریخی خود شناخت!! مسأله محوری یا دلیل بنیادی این بحث که نکات بالا نقش پیشگفتار طرحش را دارد، تشریح حتی المقدور زلال ماهیت و جنس همین باخت فاجعه آفرین پرولتاریا در مقابل بورژوازی در عصر مورد اشاره است تا امروز است. آنچه رخ داد و تاریخ را از مسیر مننتهی به دورنمای پیدای محو طبقات، جامعه طبقاتی، استثمار، دولت، آزادی بشر از هر قید بالای سر خود، به طور مطلق دور، منحرف ساخت، آن بود که جنبش کارگری راهبرد قبول بقا، اصلاح، «انسانی کردن» سرمایه داری!! را جایگزین کارزار طبقاتی ضد کارمزدی کرد. شوم ترین رخداد روند بسط مادی تاریخ که برای مدتی نامعلوم لگوموتیو چرخش پویای این روند یا مبارزه طبقاتی را کاملا از ریل خارج، راهی عمق دره ها ساخت. شکست «کمون پاریس» را می توان آستانه وقوع این فاجعه آمیزترین حادثه تاریخ زندگی انسان دانست. پس از آن تود کارگر دنیا همه کار کرد و تنها کاری که به هیچ میزان ننمود، به آن نیاندیشید، پیگیری آن را از شعور، چاره گری، پیکار، تدبیر، پراکسیس زندگی خط زد، مبارزه طبقاتی ضد سرمایه داری بود. طبقه کارگر جهانی فسیل در قدرت جاوگری، فتیشیسم، مهندسی افکار سرمایه سراسر جهان را میدان اعتصاب، شورش، قیام، انقلاب کرد، اما کل این ها را منطبق بر الگوپردازی ها، پارادیم آفرینی ها و راهبردهای این یا آن بخش بورژوازی پیش برد. به عنوان عوارض قهری و گریزناپذیر این انحطاط، هر چه بیشتر تاخت بیشتر خود را فرسود، تباه کرد، از هستی ساقط نمود و در مقابل، سرمایه داری را کهکشانی تر، درنده تر، هولوکاست آفرین تر ساخت. نرخ استثمارهای با میانگین جهانی ١٠٠%، ٢٠٠% خود توسط سرمایه را تا ١۵٠٠%، در مواردی چندهزار درصد بالا برد، سرمایه را به طور لایتناهی فربه تر، خود را به شکل حیرت انگیزی مفلوک تر ساخت، سراسر عالم را زرادخانه قدرت سیاسی، نظامی، شستشوی مغزی، پلیسی، نسل کشی، جنگ افروزی سرمایه کرد و خود را موجود ذلیل محکوم به تسلیم در مقابل این قدرت ها، سوختن میان شعله های آتش افروخته توسط این زرادخانه ها نمود. سرمایه را قاهرتر، جهان مطاع تر، شکست ناپذیرتر، خود را حقیرتر، نجس تر، هیچ تر ساخت. مبارزه کرد و آفتاب کارزارش در هیچ لحظه شبانه روز غروب ننمود اما فقط در مدار قبول جاودانگی بردگی مزدی و اینکه نیروی کارش با نازل ترین بها بازتولید شود تا جهان را از سرمایه اشباع تر و خود را در مقابل سرمایه داری حقیرتر سازد، پیاده نظام «انقلابات» عصر شد اما در این راستا که بورژوازی فرومانده از تضمین بقای سرمایه داری را ساقط و شرکای هارتر قادر به انجام این رسالت را بر اریکه قدرت بنشاند. تنوع انقلاباتش را رنگین کمانی کرد اما فقط در این چهارچوب که نقش عمله این یا آن اپوزیسیون سوداگر بورژوازی را در تغییر حاکمان سرمایه، الگوی حکومتی سرمایه داری یا شکل مالکیت سرمایه اجتماعی به سرمنزل پیروزی رساند!!
«هامون گذار و کوه وش --- دل بر تحمل کرده خوش --- تا روز هر شب بارکش --- هر روز تا شب خارکن»

یک نکته اساسی دیگر را از یاد نبریم. این حادثه شوم تباهساز زندگی انسان در دوره ای رخ داد که دامنه شمول آن فقط حوزه ویژه کارزار طبقه کارگر بین المللی با اساس استثمار، حاکمیت و بقای بردگی مزدی را در بر نمی گرفت، کل جنبش های جاری استثمارشوندگان، فرودستان، ستمکشان را در هر نقطه دنیا آماج مستقیم اثرگذاری سرنوشت ساز خود می کرد. کلیه جنبش های دهقانی، ضد استعماری، ضد اشغال، ضد آپارتاید جنسیتی، نژادی، قومی، ضد تخریب طبیعت و محیط زیست، همه و همه را به ورطه سهمگین ترین شکست ها راند. دیگر هیچ میزان پیروزی برای هیچ کدام این جنبشها امکان واقعی نداشت. به این دلیل بارز که هر میزان موفقیت راستین فرودستان، ستمکشان، استثمارشوندگان نیازمند نقش بازی قاهر، آگاه، سازمان یافته، شورائی، ضد سرمایه داری طبقه کارگر جهانی بود. اگر می بینیم که یکایک جنبش های طوفانی فرودستان در طول قرن بیستم در سراسر افریقا، آسیا، امریکای لاتین، خاورمیانه و بارزتر از همه فلسطین به رغم شکوهمندی ها، حماسه آفرینی ها یکی، یکی شکست می خورند، «فرزندان ناهموار» دولت های بشرکش بورژوازی می زایند ریشه در ژرفنای همین رخداد سهمناک تاریخی داشت. این شکست تا امروز نه فقط چشم اندازی برای تغییر، جبران، ترمیم، پایان، پیش رو نیافته است که هر سال، به گونه ای سرطانی بالیده، عالمگیر شده، نقطه، نقطه دنیا را در خود منحل کرده است. بر اساس آمار انستیتوها، مراکز رسمی دولتی خود سرمایه داری، شمار گرسنگان طبقه کارگر از چهار و نیم میلیارد یا بیش از نصف کل جمعیت دنیا گذشته است. دو جنگ جهان سوز و بشریت کش بین المللی با ١٣٠ میلیون قربانی و نابودی حاصل کار چندین نسل متوالی بشر، در همین دوره رخ داده است، هولوکاست رعب آور بورژوازی نازیست در اروپا و هولوکاست فاجعه بارتر بورژوازی صهیونیست، امریکا، اردوگاه دموکراسی در فلسطین بارآوردهای وحشت انگیز همین عصر هستند. هر چه در این تاریخ نام مبارزه ضد امپریالیستی بر خود گرفت فاجعه زاد و طناب دار سرمایه بر حلق توده های کارگر شد. فشار دیکتاتوری، خودکامگی، محرومیت آفرینی سرمایه و هیچ و پوچ سازی ٨٠% سکنه زمین، از فرش به عرش رفت. در شرائطی که طوفان دموکراسی خواهی، جنبش های مدنی، کمپین های «آزادی طلبی»، نهضت های «حق طلبانه»، بند، بند کره خاکی را میان موج های خود می پیچید، سبعیت، کشتار، تهاجم سرمایه برای سلاخی هر چه قهرآمیزتر و حمام خون هر نفس کشیدن آزاد کارگران دنیا سنگین تر، سهمگین تر، غیرقابل تحمل تر شد.

تمامی این عوارض با ابعاد نامتناهی نحوست ضد انسانی خود در مقابل سرآمد واقعی کل آنها یا آنچه سرمایه به یمن همین رخداد، بر سر شعور، شناخت، ماهیت کارزار طبقه کارگر آورد شاید به کاهی مقابل کوه ماند. توده کارگر با گذشت هر روز، شتابناک تر از فهم و تشخیص رابطه خود با سرمایه داری، راه پیکار با این اختاپوس فاصله گرفت. دامنه این گسست تا آنجا پیش رفت که امروز با هیچ بلاغت، شیوائی، اعجاز پداگوژیک، آموزش نافذ پسیکولوژیک هم نمی توان این و آن کارگر مدعی مبارزه برای حقوق، رفاه، معاش، آزادی خویش یا طبقه خود را متوجه فاجعه سنگوارگی و فسیل بودنش در راه حلهای آفریده سرمایه کرد!! هیچ فداکار پاکباخته میداندار مبارزه ضد آپارتاید جنسیتی، ضد اشغال، تجاوز هولوکاست سرمایه، ضد آلودگی محیط زیست را نمی توان قانع کرد که برای حصول انتظاراتش باید به مبارزه طبقاتی ضد بردگی مزدی توده کارگر دنیا آمیزد. همه این حرف ها از سوی وسیع ترین بخش طبقه کارگر، به طور خاص از سوی منجیان کبیر، پرچمداران و چاوشی سرایان رهائی پرولتاریا مهر ابطال خورده است.

به سخن آخر پردازیم. جنبش ضد سرمایه داری و لغو کار مزدی طبقه کارگر در هر گام استخوانبندی، پیشروی، رشد خود با این دشواریها، سنگلاخها، سدها مواجه است. فعالان این جنبش برای همراه سازی توده وسیع همزنجیر مجبورند «خار به مژگان بدروند» – «خاره با دست بشکنند» – «سنگ به دندان خایند» – «اهل غوص در کام نهنگ و ره بریدن بی عصا، فرسنگها با پای لنگ باشند. واقعیت زمخت و فرساینده ای که سر راه آنان است. بورژوازی نه فقط در موقعیت مسلط و حاکم که موفق تر از آن، در نقش منجی، «سوسیالیست»، «مارکسیست لنینیست» با این جنبش چنین کرده است. ما با کارگران زمان مارکس سر و کار نداریم. با توده همزنجیر محصول عظیم ترین شکست تاریخی جنبش ضد بردگی مزدی مواجه هستیم. توده های کارگری که از زبان سفینه بانانان نجات خود!! سوای صدای کثرت گرائی، دموکراسی خواهی، خیزش مدنی برای آرایش و پیرایش سرمایه داری، هیچ چیز دیگری به گوش شعورشان نمی رسد و آنتن اندیشه، عمل، تدبیرشان را شیفته دریافت نمی سازد.

ناصر پایدار - ٢٧ مرداد ١۴٠۴