افق روشن
www.ofros.com

خیزش جاری، درخشش ها و نارسائی ها


اتحاد بین المللی                                                                                                پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۹٦ - ۱۱ ژانویه ۲۰۱٨

به ارقام زیر که در سالنامه آماری سال ۱۳۹4 دولت اسلامی سرمایه داری ایران منتشر شده است، لحظه ای نگاه کنیم تا ریشه های زمینی، واقعی و طبقاتی خیزش های خیابانی دوزخ نشینان کارگر را به درستی و با دقت مشاهده نمائیم.
۱. این ارقام می گویند که در سال ۱۳۹۴ خورشیدی، کل هزینه های یک خانوار کارگری در اولین دهک جمعیتی کشور، در مناطق شهری فقط ٦ میلیون و پانصد و هفتاد و پنج هزار تومان بوده است. متوسط شمار افراد خانوار در این سال ٣/٣ گزارش شده است اما همگان می دانند که این رقم در مورد پائین ترین و فقیرترین لایه های طبقه کارگر از ۴ نفر کمتر نیست. برای لحظه ای در نظر آریم که ۴ انسان بزرگ و کوچک درون یک خانواده کارگری در شهرهای بزرگ و کوچک، برای کل خورد و خوراک و پوشاک و کفش و مسکن و آب و برق و لوازم خانگی و بهداشت و دارو و درمان و هزینه تحصیل فرزندان و شیر نوزادان و مخارج ایاب و ذهاب یا سیر تا پیاز مایحتاج معیشتی خود در طول یک سال تمام، فقط ٦ میلیون و پانصد هزار تومان در اختیار داشته اند. اگر این مبلغ را بر تعداد افراد خانوار تقسیم کنیم سهم هر انسان کارگر و کارگرزاده شهرنشین از یک میلیون و ششصد و پنجاه هزارتومان کمتر می شود و زمانی که تمامی دار و ندار هر کدام این انسانها برای کل هزینه های یک ماه را مورد محاسبه قرار دهیم آنگاه در نهایت حیرت به رقم ١٣۵ هزار و چهارصد تومان می رسیم!!! اما این همه ماجرا نیست. وضع لایه پائینی کارگران روستا به مراتب وخیم تر است. گزارش سالانه مرکز آمار می گوید که خانوارهای کارگری این لایه در کل طول سال، حتی ٣ میلیون تومان نیزعایدی ندارند. تقسیم این رقم به شمار افراد خانوار و ١٢ ماه سال، بسیار بی پرده بانگ می زند که سهم کل معیشت و تمامی مایحتاج زندگی خانواده ها از ٢۵٠ هزار تومان و هر نفر از ٦٢۵٠٠ تومان در ماه تجاوز نمی کند!!! بر اساس همه داده ها نفوس جمعیتی کل این بخش طبقه کارگر ایران در شهر و روستا به بیش از ٨ میلیون نفر بالغ می گردد. هشت میلیون انسانی که هر کدام آنها چیزی میان ٦٢ هزار و پانصد تا ١٣۵ هزار تومان و کل خانوار ۴ نفری آن ها، ٢۵٠ تا ۵۴٠ هزار تومان عایدی دارند!!! در جهنم وحشت و دهشتی که نظام سرمایه داری و دولت اسلامی سرمایه بر توده های کارگر تحمیل کرده است بهای هر نان سنگک زیر یک هزار تومان است. ارقام بالا بدون هیچ اغراق برای تهیه نان خالی این جمعیت هشت میلیونی کفاف نمی دهد!! آنچه می بینیم بیش از هر چیز تصویر دلخراش و تبهکارانه یک هولوکاست کثیف بی شرمانه است که سرمایه داری ایران و رژیم درنده اسلامی آن، اصلاح طلبان و اصولگرایان و تمامی باندهای قدرت سرمایه، علیه معیشت و مایحتاج زیستی و بنیاد زندگی توده کارگر راه انداخته اند. اما این نیز همه ماجرا نیست. داده ها را دنبال کنیم.
از کل ٨٠ میلیون جمعیت کشور حدود ۵٢ میلیون نفر را نفوس جمعیتی طبقه کارگر متشکل از پیرو جوان و کودک و زن و مرد تشکیل می دهند. شاغلین این جمعیت و به زبان صریح تر توده کارگر شاغل جامعه در سال ١٣٩٣ یعنی سال قبل از دوره زمانی مورد بررسی مرکز آمار جمهوری اسلامی، بالغ بر یکهزار و یکصد و پنجاه تریلیون تومان ارزش اضافی تولید کرده اند. اگر شمار شاغلین کارگر اعم از مولد و غیرمولد، کارگر صنعتی و کشاورزی و معدن و راه و بندر گرفته تا معلم و پرستار و بهیار یا همه شاغلان فروشنده نیروی کار و جدا از پویه تعیین سرنوشت کار و تولید و زندگی اجتماعی خویش را حدود ٢٠ میلیون به حساب آریم آنگاه با یک حساب سرانگشتی در می یابیم که هر کارگر در طول سال یاد شده بالغ بر ۵٧ میلیون و پانصد هزار تومان سرمایه و سود آفریده است. وحشت آور است اما حقیقت دارد. همین کارگری که در تمامی سال ١٣٩۴ برای کل هزینه معاش و درمان و پوشاک و حمل و نقل و آموزش و مسکن و شیر بچه وهمه چیز خانوار ۴ نفری خویش، میان ٣ تا ٦ میلیون تومان عایدی داشته است در سال پیش از آن رقمی حدود ۵٣ میلیون تومان فقط سود و سرمایه تحویل طبقه درنده، سرمایه دار و وحوش دولتمرد این طبقه داده است. آیا این یک هولوکاست واقعی دار و ندار و مایحتاج معیشتی توده های کارگر نیست. قطعا هست. داده های آماری بالا مربوط به فرودست ترین و تنگدست ترین قشر طبقه کارگر است اما لایه های بعدی نیز وضع بهتری ندارند. بر اساس همین آمارها، کل سهم معاش هر عضو خانوارهای ۴ نفری دهک دوم یا لایه دیوار به دیوار همین قشر، در روستاها فقط ١١٨ هزار تومان و در شهرها حدود ٢٣٦ هزار تومان در ماه بوده است. ریشه واقعی خیزش های خیابانی روزهای اخیر را باید در اینجا، در سلاخی رعب انگیز حاصل کار و تولید، قتل عام واقعی خورد و خوراک و پوشاک و سرپناه و آموزش و بهداشت و دارو و درمان و آب و برق و همه چیز کارگران دید. آنچه در سراسر ایران بر کف خیابانها جاری گردید سیلاب خشم و قهر محروم ترین بخش طبقه کارگر بود. توده عظیم نفرین شدگانی که از گرسنگی، نداری، کارتن خوابی و بیکاری و آوارگی به ستوه آمده اند. کارگرانی که در میان شعله های سرکش فقر، ذلت، توهین، حقارت و بدبختی می سوزند، از هر چهارده میلیون تومان حاصل تولید و کارشان بیش از ١٣ میلیون تومان نصیب سرمایه داران و در بهترین حالت، کمتر از یک میلیون تومان سهم معیشت و مسکن؟! و مایحتاج زنده ماندن خودشان می گردد. دوزخ نشینانی که کل هزینه امرار معاش و سرپناه و آب و روشنائی کومه های تاریک و پوشاک و دارو و درمان ١٣ میلیون زن و مرد و پیر و جوان و کودک آنها، بسیار کمتر از اقلامی است که دولت روحانی فقط برای سرکوب فیزیکی و فکری طبقه کارگر ایران در بودجه سال ١٣٩٧ خود به صورت هزینه های ارتش، پلیس، سپاه پاسداران، بسیج، حوزه های علمیه و نهادهای تبلیغ خرافه پرستی دینی تسلیم مجلس سرمایه کرده است. کارگران جوان بیکار و مادران عاصی از گرسنگی فرزندان یا به ستوه آمده از درد تازیانه های فقر و تنگدستی و فاشیسم هار دینی بورژوازی، در این جنبش نقش سلسله جنبان را بازی کردند و بیشترین اثرگذاری ها را داشتند.
با خروش قهر این جمعیت، غالب اپوزیسیون های بورژوازی از راست تا چپ، در خارج یا داخل کشور، حتی جناحی از جمهوری اسلامی و بسیاری از تریبون های رسمی سرمایه جهانی، خود را مجبور دیدند که بر مسائلی مانند بیکاری، بی مسکنی و فقر، به عنوان زمینه های بروز نارضایی ها انگشت گذارند، برخی از آن ها در تحلیل های خود، به این نیز اشاره کردند که خیزش ها ناگهانی و خلق الساعه، نبوده است، از مدت ها قبل به شکلهای مختلف پروسه گشت و گذار یا تکوین طی می کرده است تا سرانجام راه خیابان پیش گرفته است. اپوزیسیون ها به این نکات پرداختند اما در سخن سرایی ها و تفسیرهای خود تمامی تلاش را به کار گرفتند تا هویت این جنبش را در دنیای وارونه گوئی ها گور و گم سازند. همه دستجات و محافل بورژوازی با سرسختی، از بیان کارگری بودن یا اعلام هویت طبقاتی جنبش جاری خیابانی دوری جستند. از مالباختگان گفتند، از آدمهای ناراضی سخن راندند، به یاد عاصیان از ریزگردها افتادند، تجمعات اعتراضی علیه کم آبی را نقاشی کردند، فریاد قومیتها را از آلبوم های خود پخش نمودند، صدای اعتراض اهالی شهرها به تغییر تقسیمات جغرافیائی را در خاطره ها زنده ساختند، کل رطب و یابس ها را به هم بافتند، همه نوع شناسنامه برای انسان های عاصی خشمگین در خیابان ها و میدان ها جعل کردند، فقط برای اینکه بر روی هویت واقعی طبقاتی این خیزش پرده اندازند. تا نگویند که آنچه اتفاق افتاد خیزش کارگران گرسنه و عاصی بود. چرا همه اینها متفق القول دست به این کار زدند؟ پاسخ مبهم نیست. اگر از کارگری بودن جنبش و بنمایه طبقاتی خیزش روز می گفتند، آنگاه باید آماج واقعی اعتراض ها را هم کم یا بیش به چشم می آوردند. باید ولو در پیچ و تاب هزاران شعبده بازی و جعل پردازی بالاخره می گفتند یا لااقل اشاره می کردند که میلیون ها کارگر از فشار خرد کننده استثمار سرمایه داری و از گرسنگی و فقر و نداری و سیه روزی های مولود نظام بردگی مزدی به ستوه آمده و به خیابان ریخته اند. باید ولو ناخواسته، انکارآمیز و وارونه پرداز، در خلوت خود، لبریز شدن کاسه صبر کارگران گرسنه از شدت انفجارآلود سبعیت و بربریت سرمایه را باور می کردند. باید در همان سیاهی زار انسان ستیزانه وارونه بینی های خویش بالاخره قبول می کردند. که رژیم ستیزی این جمعیت عاصی خشماگین از بیخ و بن با رژیم ستیزی طیف های راست و چپ بورژوازی، با رژیم ستیزی نیروهای خلقی، شیفتگان دموکراسی، سرنگونی طلبان تشنه جایگزینی شکلی از برنامه ریزی سرمایه داری با شکل دیگر یا خواستاران خرید سهام قدرت سرمایه فرق دارد. باید می دیدند و به جا می آوردند که رژیم ستیزی جاری در خیابانها این بار، بنمایه جوشان ضد سرمایه داری دارد و از آتشفشان قهر توده های کارگر می خروشد. احزاب، محافل و اپوزیسیون های راست و چپ بورژوازی نه فقط از بیان هویت طبقاتی این جنبش که حتی از فکر در باره آن وحشت داشتند. آنها در باره ناراضیان سخن ها راندند اما نگفتند که این ناراضی ها همان کارگران هپکو و آذرآب اراک، عسلویه و صدرای بوشهر، نیشکر هفت تپه و شهرداری های اهواز، کارگران کرمانشاه و دورود و و خرم آباد و اصفهان یا مشهد و آذربایجان و تهران، گیلان و بلوچستان، کارگران سراسر ایران و افراد خانواده های آنها هستند. به پیشینه اعتراضات در عرصه های آب و برق و ریزگرد و بیکاری پرداختند اما با لجاجت و سرسختی ویژه طبقاتی خود، از گفتن این واقعیت فرار کردند که کل این اعتراض ها را توده های کارگر پیش می بردند. همه می دانند و جای تردیدی نیست که بیکاران ستون فقرات واقعی جنبش جاری را تشکیل می دادند، اپوزیسیون های راست و چپ سرمایه این را می دیدند اما با اصرار تهوع آوری می کوشیدند تا حتی هویت طبقاتی بیکاران را هم انکار نمایند. از درس خوانده های بیکار می گفتند اما تعلق این درس خوانده ها به خانواده های کارگری و طبقه کارگر را از چشم ها پنهان می ساختند.
٢. مؤلفه دومی که سوای داشتن نقش یک شاخص بنیادی، این خیزش را از تمامی شورش های دیگر صد سال اخیر جامعه ایران حتی از همه خیزش های عظیم کارگری پیشین متمایز می کرد، درون جوشی طبقاتی سرکش آن برای فرار از آویختن به نیروهای بالای سر یا تن دادن به موج سواری های مردارخواران بود. این شاخص آن چنان برجسته و سرکش بود که احزاب و باندهای راست و چپ بورژوازی بر خلاف همه دوره های پیش، گستاخی چندان زیادی برای نقب زدن به درون اعتراضات را در خود نیافتند، با اینکه دنیا را از جنجال های فریبکارانه حمایت، حمایت پر ساختند، اما سناریوی موج سواری را از بیرون و با فاصله های نسبتا دور دنبال نمودند. این یک واقعیت غیر قابل انکار است که از شروع قرن بیستم و روزهای پیدایش جنبش کارگری تا امروز، همواره توده های کارگر ایران سنگرداران رادیکالیسم، نیروی اصلی و از آغاز دهه ۴٠ به این سوی قوای غالب تمامی کارزارهای سراسری بوده اند اما نباید از یاد برد که جنبش کارگری در همه آن دوره ها بسیار سریع پیاده نظام احزاب و جریانات اپوزیسیون نما یا حتی حاکم بورژوازی شد. در روزها و سال های بعد از وقوع رخداد «مشروطیت» خیلی زود توسط «حزب کمونیست» آن روز به ارتش بی هیچ هزینه ائتلاف اردوگاه و «کوچک خان ها» یا بورژوازی ناراضی از قطب غربی سرمایه داری تبدیل شد. در آنچه بورژوازی اردوگاهی می خواست منحل گردید و عنان سرمایه ستیزی خود را به دست نخبگان حزبی داد. در فاصله میان ١٣٢٠ تا ١٣٣٢ و به دنبال سقوط دیکتاتوری سیاه رضاخانی، نیز جنبش کارگری بسیار ساده تر از دوره پیش، ارتش تحت فرمان حزب توده و بورژوازی اردوگاهی شد. در جنبش سراسری منتهی به قیام بهمن ۵٧ با اینکه از سالها قبل با اعتصابات عظیم درون کارخانه ها و مراکز کار، خیزش برپایی سرپناه در خارج محدوده شهرها، شورش در محلات علیه بی حقوقی ها و محرومیت ها یا شکل های دیگر اعتراض، نقش نیروی سلسله جنبان و آغازگر را بازی کرد، اما در سریع ترین زمان به مصادره بورژوازی فاشیست اسلامی در آمد و قادر به حداقل میدان داری مستقل طبقاتی نشد. اعتراضات کارگری سال های بعد از جنگ ارتجاعی ایران و عراق و دوره زمامداری رفسنجانی نیز پیش از آن که راه را برای ایستادن بر روی پای خود هموار کند، اسیر اختاپوس فریبکار و انسان ستیز اصلاح طلبی یک بخش بورژوازی شد. در سال ١٣٨٨ جمعیت قابل توجهی از کارگران به خیابانها آمدند، اما آنچه در سطح شهرها جریان یافت نه فقط هیچ شباهتی به هیچ اعتراض کارگری نداشت که فاجعه زائید، فاجعه بی حیثیتی، ننگ آلودی، زبونی، تباهی و سرسپردگی رذیلانه درس خوانده های طبقه کارگر به ارتجاع اصلاح طلبی. جنبش جاری روز تا لحظه حاضر به چنین ورطه ای نیافتاده است و حتی ظرفیت کم یا بیش محسوسی برای احتراز از این گونه سقوط را به نمایش نهاده است. برای نخستین بار در تاریخ ایران است که توده های کارگر به خیابان می ریزند و زمام جنبش آنان در دست این یا آن مافیای بورژوازی علیه مافیای دیگر این طبقه نیست. در این مورد و در رابطه با همین مؤلفه مبارزات حاضر، پیش کشیدن چند نکته ضروری است.
اول و مهم تر از همه اینکه تأکید بر درون جوشی و خوداتکایی کارگری خیزش های اخیر به معنای نفی آسیب پذیری بسیار گسترده و کاستی های فراوان بحران پرور اعتراضات نمی باشد. این جنبش عجالتا به هیچ نیروی بالای سر خود آویزان نیست اما فاقد هر میزان انسجام یافتگی، استخوانبندی، سازمانیابی و جهتگیری آگاه یا نقشه مند ضد سرمایه داری است. ملاط و مصالح این کارها را در درون خود دارد، اما این مصالح به هیچ میزان و در هیچ سطحی به هم جوش نخورده و یک جنین زنده، شکوفا و آماده بالندگی را متولد نساخته است. جنبش جاری می تواند و این امکان را دارد که ببالد، استخوان دار، شورایی و ضد سرمایه داری با ظرفیت میدان داری گردد، در همان حال می تواند سرکوب شود، شکست خورد، استیصال و سرخوردگی افزونتر به بار آرد، یا اسب راهوار اپوزیسیون های ارتجاعی بورژوازی گردد. همه این ها امکان دارد و هر دوی این احتمالات به اندازه کافی در وجود آن مشغول جزر و مد هستند.
دوم، خوداتکایی و احساس بی نیازی کارگران حاضر در خیابان ها برآیند کم یا بیش ارگانیک دو مؤلفه مکمل همدیگر است. در یک سوی حالت انفجاری انحطاط سرمایه داری، تمامی راهبردها، راه حل پردازی ها و استراتژی آفرینی های همه بخش های مختلف بورژوازی را به بن بست کشانده است. هیچ اپوزیسیون ارتجاعی طبقه سرمایه دار، هیچ حزب و گروه و جریان خواستار تغییر شکل نظم اقتصادی و سیاسی سرمایه داری یا حتی هیچ رویکرد رفرمیستی درون جنبش کارگری هیچ برنامه، دورنما و حرفی برای کارگران ندارند. این موضوع خاص ایران و اعتراضات جاری نیست. تاریخی، سراسری و بین المللی است. همه بخش های مختلف طبقه سرمایه دار در همه جای دنیا در مقابل تناقضات و تنگناهای سرکش سرمایه زبون و مستأصل هستند، هیچ کدام قادر به هیچ نسخه پیچی نیستند، به این دلیل روشن که نظام سرمایه داری تاریخاً و جهانی ظرفیت ماندگاری خود را از دست داده است، نمی چرخد، چرخش لحظه به لحظه آن تنها و تنها از طریق قتل عام خورد و خوراک و معیشت و نان شب توده های کارگر میسر است. دولتمردان، سیاستگذاران و نمایندگان فکری سرمایه نیز سوای برنامه ریزی و اجرای همین قتل عام رسالت دیگری ندارند و هیچ کار دیگری انجام نمی دهند. بورژوازی چنین وضعی دارد و به همین خاطر در هیچ کجا و به ویژه در جوامعی مانند ایران به اندازه دوره های پیش قادر به توهم آفرینی و سوار شدن بر موج قهر کارگران ناراضی نیست. سوی دیگر ماجرا نیز تغییرات ولو حلزونی سطح شناخت و آگاهی و تجربه توده های کارگر است. کارگران از جمله توده کارگر بیکار، گرسنه و عاصی حاضر در خیابان ها، نه در کلاس های درس دانشگاهی!!، نه از طریق اینترنت و مطالعه «گنجینه های علمی» دانشوران عالیمقام!!، نه از سر غوطه خوردن در ادبیات سترگ احزاب «مارکسیستی»!! که با گوشت، پوست، رگ و پی و تجربیات انباشته سالیان کوتاه یا دراز خود، ماهیت ضد کارگری و انسان ستیزانه اپوزیسیونهای راست و چپ بورژوازی را درک کرده اند.
مشروطه خواهان، جنگلی ها، جبهه ملی ها و نهضت آزادیها، بورژوازی اردوگاهی، فاشیسم درنده پان اسلامیستی، شعبده بازان فریبکار اصلاح طلب و اعتدال گرا، همه و همه را به اندازه کافی به آزمون نشسته اند، بنمایه انسان ستیزانه تمامی آنها را با همه وجود تعمق نموده اند و حاضر به دنباله روی آنها نیستند. خوداتکایی جنبش جاری در خیابانها و فرار آن از آویختن به «منجیان» از هر دوی این مؤلفه ها متأثر است.
شاخص خودانگیختگی درون زاد این خیزش به نوبه خود، موضوعی است که اپوزیسیون های مترصد موج سواری را بیش از پیش به گفتگو واداشت. همه از بی سر بودن این جنبش گفتند و کوشیدند تا خود را تنها سر این خیزش سازند!! آنچه که هیچ کدام این محفل ها از راست تا چپ، از نبش قبر شدگان بی شرم سلطنت طلب تا مدعیان دروغین پرچمداری کمونیسم قادر به درک آن نیستند، بنمایه واقعی و طبقاتی این خوداتکائی است. همه یک صدا می گویند که موج اعتراضات بدون «رهبر» است زیرا فضای باز سیاسی وجود نداشته است. رسانه ها آزاد نبوده اند، احزاب سیاسی اجازه فعالیت نداشته اند، صدا ها خفه می شده است و دموکراسی در غیبت به سر می برده است. اینکه سراسر جهنم سرمایه داری ایران از خفقان و دستگیری و زندان و شکنجه و اعدام و سلب هر نوع آزادی دم کرده است، توضیح واضحات است و تازگی ندارد، اما اینکه گویا ریشه خوداتکائی یا عدم آویختگی توده های معترض کارگر به احزاب و نیروهای بالای سر خود، ناشی از فقدان دموکراسی و بی حزبی این نیروها است، کثیف ترین دروغ ها و عوامفریبی ها است. جنبش جاری روز به این دلیل آویزان به هیچ حزب و سازمان و جریان ماوراء خود نیست که هیچ اپوزیسیون درون و بیرون قدرت سیاسی سرمایه یا هیچ جریان و حزب و دار و دسته مدعی نمایندگی انتظاراتش را از خود نمی داند، میان آنها و حاکمان روز سرمایه تفاوت چندانی نمی گذارد، هیچ کدامشان را دارای نسخه و راه حلی حتی برای تعدیل وضع موجود خویش در جهنم سرمایه داری نمی بیند. این مسأله در تاریخ مبارزه طبقاتی ایران تا حدی تازه است. در هیچ یک از دوره های گذشته، توده کارگر تا این حد به بیگانگی ماهوی اپوزیسیون های راست و چپ بورژوازی با انتظارات و مطالبات روز خود واقف نبوده است. نوعی وقوف و آگاهی که بیش از هر چیز مدیون سرمایه ستیزی خودپوی آن ها است. همه می خواهند خود را سر کارگران عاصی سازند اما توده کارگر این بار ولو اندک دریافته است که تمامی سرهای تا کنونی اش جعلی و بانی و باعث تباهی او بوده اند. این موضوع را کمی دقیق تر بیان کنیم. به دور از هر گونه لفظ بافی مکتبی باید باور کرد که اگر نه کل کارگران، اما بخش هایی از طبقه کارگر ایران با همان شناخت خودپو و درون زاد طبقاتی درک کرده اند که هیچ دار و دسته بورژوازی قرار نیست مرهمی بر زخم های کهنه وی بگذارد. فهمیده است که باید هر نوع امید به این احزاب جریانات و باندها را از سر خود بیرون سازد.
٣. رژیم ستیزی جنبش جاری با شکل های آشنای رژیم ستیزی در دوره های پیش فرق دارد. در اینجا نیز لازم به توضیح است که توده کارگر به حکم هستی اجتماعی خود از سر خواسته های متضاد با ملزومات چرخه ارزش افزایی و سودآفرینی سرمایه وارد کارزار علیه رژیم سیاسی می گردد. در این حرفی نیست، اما آنچه جنبش روز کارگران را در این مورد معین، هر چند اندک از گذشته متمایز می کند، رادیکالیسم خودجوش ضد سرمایه داری آن است. در سالهای ٢٠ تا ٣٢ کارگران شعار «شاه باید سلطنت کند، نه حکومت» حزب توده یا جبهه ملی را کنار نهادند و مجسمه شاه را به عنوان نماد قدرت سرمایه به زیر کشیدند اما رژیم ستیزی آنها نهایتا بر ساحل همان جدال میان احزاب یاد شده و بخش دیگر ارتجاع بورژوازی لنگر انداخت. در سال های ۵٦ و ۵٧ وقتی توده های کارگر اعتصابات و خیزش های ممتد نیمه اول دهه ۵٠ را آماده خروج از مراکز کار و تولید و حاشیه شهرها کردند، همان گونه که جنبش آنها توسط فاشیسم اسلامی بورژوازی به سرقت رفت، رژیم ستیزی آنان نیز شکار کفتاران مردارخوار دین سالار سرمایه شد و در باتلاق مجادلات میان بخش های درنده بورژوازی دفن گردید. رژیم ستیزی روز کارگران عمق طبقاتی و ضد سرمایه داری متفاوتی دارد. در اینجا شعار مرگ بر خامنه ای، به صورت زمینی و بدون هیچ خودفریبی مکتبی، شعار مرگ بر بیکاری، گرسنگی، کارتن خوابی، تبعیضات جنایتکارانه جنسی، فقر و فلاکت و همه مصیبت هایی است که سرمایه بر زندگی توده های کارگر بار و بر سر آنها آوار کرده است. فریاد مرگ بر خامنه ای و روحانی، این بار فریاد مرگ بر رژیم درنده ای است که برای فربه ساختن هر چه بیشتر سرمایه کارگران را از هستی ساقط ساخته است. معترضان در خیابان ها به تکرار« زنده باد»، « مرده باد» های نسخه پیچی این یا آن جریان سیاسی اپوزیسیون نمای بورژوازی یا یک رویکرد رفرمیستی آویزان به جنبش کارگری نمی پردازند، حرف آنها اصلا این نیست که با رفتن این دولت و آمدن دولت دیگر وضعشان بهتر خواهد شد!! بالعکس کل قدرت سیاسی حاکم را به جرم بیکار نمودن، گرسنه کردن، بی مسکن ساختن و بی دارو و درمان نمودن خود، به جرم اعمال تمامی سبعیت ها و جنایات سرمایه علیه خویش آماج ستیز قرار می دهند. کیفرخواست آنان علیه جمهوری اسلامی به صورت زمینی کیفرخواست علیه نظام سرمایه داری است و در همین راستا رژیم ستیزی آنان در قیاس با گذشته بنمایه ضد سرمایه داری تر دارد.
۴. دامنه خواست ها، اعتراضات و جنگ و ستیزهای کارگران در جنبش جاری با همه دوره های پیش فرق دارد. در خیزش روز توده های کارگر فشار استثمار و همه اشکال تعرض، تجاوز و تعدی سرمایه به زندگی فروشندگان نیروی کار یا دوزخ نشینان کارگر، ولو بدون آوردن نام سرمایه، یکجا و با هم آماج اعتراض قرار می گیرد. کارگران فقط گرسنگی و آوارگی و بی داروئی خود را فریاد نمی زنند، فقط علیه دیکتاتوری و ستم و خفقان شعار نمی دهند. آن ها تمامی آنچه را که سرمایه داری و دولت درنده اسلامی سرمایه بر سرشان آوار ساخته است هدف قهر خود می گیرند. بیکاری گسترده چندین میلیونی را با حجاب اجباری انسان ستیزانه، مزدهای نازل هزاران بار سلاخی شده را با تبعیضات جنایتکارانه جنسی، آوارگی و کارتن خوابی را با فقدان آزادی سیاسی و حقوق اولیه انسانی، بی آبی و بلیه های زیست محیطی را با ارقام سرسام آور هزینه های نظامی و پلیسی و تبلیغاتی رژیم، ریخته شدن میلیاردها، میلیارد حاصل کار و استثمار توده های کارگر به باتلاق زیادت خواهی ها، جنگ افروزیها و بحران آفرینی های رژیم در منطقه و جهان را با طومار دزد ی ها و چپاول های چندین هزارمیلیاردی صاحبان سرمایه، اجبار کودکان و زنان خانواده های کارگری به تن فروشی و تباهی و فروش مواد مخدر را با هزینه های کلان نهادهای ترویج شریعت و تبلیغات اسلامی، وضعیت معیشتی رقت بار کودکان و سالخوردگان را با اقیانوس عظیم سرمایه و ثروت صاحبان تراست های غول پیکر، فشار فقر و فلاکت و تنگدستی نفرین شدگان کارگر را با بهره گیری جنایتکارانه دولت سرمایه از سلاح دین برای سلاخی ابتدایی ترین حقوق انسانی و فراوان مسائل دیگر یک جا و آمیخته به هم آماج کارزار خود می بینند. معترضان کارگر حاضر در خیابان ها تمامی جنایت های بالا را که از ژرفنای چرخه تولید سود و سرمایه می جوشند، بدون تفکیک از همدیگر زیر باران اعتراض گرفتند. عصاره کلام کارگران هر چند ضمنی در همه زمینه ها آن بود که کل حاصل کار و تولید آنها سرمایه افزونتر طبقه سرمایه دار، هزینه سرکوب وسیع فیزیکی و فکری معترضان یا مخارج بحران آفرینی و توسعه طلبی و زیادت خواهی رژیم حاکم می گردد. جنبش جاری به لحاظ ابراز حیات خودپو در عرصه های مختلف حیات اجتماعی گام ها از خیزش های پیشین جلوتر و رادیکال تر بود.
۵. سراسری بودن و فراگیری موج اعتراضات اخیر را نمی توان در زمره مشخصه های بارز آن به حساب نیاورد. در هیچ کدام از دوره های قبل شاهد این سطح گستردگی مبارزات استثمارشوندگان و فرودستان عاصی و سراسری شدن جنبش در این ابعاد، در کوتاه ترین زمان ممکن نبودیم. پدیده ای که به نوبه خود، انفجارآمیزی بیش از حد موقعیت نظام سرمایه داری و رژیم سیاسی روزش را حکایت می کرد. سراسری شدن بسیار پرشتاب خیزش ها حدیث این حقیقت بود که لایه های فقیرتر و تنگدست تر طبقه کارگر در شهرها و روستا قادر به تحمل بیشتر فشار استثمار سرمایه و جنایات و بی حقوقی های منبعث از وجود سرمایه داری نیستند، همه از استثمار فرساینده سرمایه و بربریت اسلامی و غیراسلامی رژیم حاکم سرمایه داری به ستوه آمده اند. همه آماده اعتراض و جنگیدن هستند. یک نکته مهم در همین زمینه اشتعال افزون تر آتش طغیان کارگران در شهرهای کوچک تر در قیاس با تهران بود. بالاتر گفتیم که بیکاران و زنان کارگر نقش سلسله جنبان را در خیزش ها بازی می کردند. هر کجا شمار بیکاران افزون تر و فشار فقر و فلاکت و گرسنگی بارآورد وجود سرمایه داری خرد کننده تر بود، اعتراضات نیز مشتعل تر و انفجارآلودتر بود. همه این ها از نقش بازی بارز و تعیین کننده سرمایه ستیزی خودپوی کارگری در این جنبش حکایت می کرد. یک نکته را به این قسمت بحث اضافه کنیم. ما بارها تأکید نمودیم که معترضان در خیابان ها فقیرترین و محروم ترین لایه های طبقه کارگر بودند. این جنبش در طول چند روز عروج خود نتوانست از حمایت گسترده توده های کارگر در کارخانه ها و مراکز کار برخوردار شود، این مسلما یک ضعف مهم بود، اما در همین سطح خود، سوای تمامی دستاوردهایش، به یک تعیین تکلیف شکوهمند با بخش قابل توجهی از درس خوانده های دانشگاهی طبقه کارگر دست زد. آنچه این درس خوانده ها در طول دو دهه اخیر به نمایش نهادند، سوای بدنامی، ننگ، بی شرمی و رسوایی چیز دیگری نبود، راه افتادن در خیابان ها با شعارمنفور و شرم آور «یاحسین، میرحسین»! «رأی مرا پس بده» آویختن به تابوت کثیف رفسنجانی ها و اصلاح طلبان حکومتی نمونه های بارز این بی شرمی ها بود . خیزش روزهای اخیر کوشید تا این رسوایی و ننگ را حتی الامکان از دامن طبقه کارگر پاک کند.

آینده این خیزش را چگونه باید دید؟

از مخاطرات مهم سر راه تداوم جنبش جاری شروع کنیم. سرکوب قهرآمیز عاجل ترین و حتمی ترین این خطرها است. در طول ۴٠ سال حاکمیت رژیم اسلامی سرمایه داری، هیچ گاه کل ماشین دولتی و قدرت سیاسی سرمایه یا کل بورژوازی حاکم به میزان امروز از طغیان توده های کارگر احساس وحشت و دهشت نکرده است. در این روزها هراس اصلاح طلبان از استمرار حضور کارگران در خیابان ها نه کمتر از رقبای اصولگرا که شاید بسیار بیشتر باشد. ترجمه زمینی این واقعیت آنست که تمامی جناحهای درون و حاشیه ساختار حاکمیت سرمایه به اندازه هم آماده سرکوب و کشتار و حمام خون اعتراضات هستند. رژیم با کل قوای لازم برای این شبیخون وارد پهنه مصاف خواهد شد و برای پایان دادن به شکل روز آن، از هیچ سبعیت و جنایتی دریغ نخواهد کرد. این کار از همان روزهای نخست آغاز شده است، همه قوای قهر سرمایه وارد میدان گردیده اند. دستگیری ها و بدترین شکنجه ها و سر به نیست کردن ها، هر روز از روز پیش گسترده تر و دهشت انگیزتر شده است. دومین خطر و صد البته بسیار مهلک تر و سرنوشت سازتر، آسیب پذیری درونی جنبش جاری است. قبلا گفته شد که کارزار حاضر کارگران به عنوان لحظه ای از حیات کل جنبش کارگری ایران فاقد حداقل سازمان یافتگی، درهم تنیدگی و استخوان بندی منسجم ضد سرمایه داری است. ترجیع بند همیشگی تمامی طیف های رفرمیسم چپ این بوده و کماکان آنست که توده کارگر فاقد آگاهی است. این بحث وارونه پردازانه و سرمایه سالار است. اینها وقتی از فقدان آگاهی طبقاتی صحبت می کنند، صدر و ذیل حرفشان این است که کارگران شعور، شناخت، دانش و قدرت تدبیر ندارند. به همین خاطر باید پیاده نظام حزب یا گروه و سازمان آنها گردند. آگاهی طبقاتی مشتی محفوظات کتابی و سواد سیاسی یا آشنایی با مرامنامه، برنامه، منشور و مصوبات حزبی نیست. آگاهی کارگران کارزار زمینی آگاه، سرمایه ستیز، سازمان یافته و شورایی آنان است. آگاهی جنبش کارگری در توان بالفعل کالبدشکافی، چاره اندیشی، راه حل جویی، جنگ و گریز، تعرض و عقب نشینی، مقاومت و تهاجم متشکل شورایی توده کارگر متجلی می گردد. نطفه و هسته این آگاهی در هستی اجتماعی کارگران و در زهدان مبارزات آنها است اما این نطفه باید رشد کند، تغذیه شود، ارگانیسم سالم مساعد شکوفایی و بلوغ احراز نماید. جنبش کارگری ایران از این لحاظ در موقعیتی بسیار ضعیف و آسیب پذیر قرار دارد و خیزش روز خیابانی کارگران نیز کل این آسیب پذیری و ضعف و کاستی را عمیقا و با تمامی شدت در درون خود حمل می کند.
همه شواهد بانگ می زنند که در میان دو خطر مهم بالا، آنچه پویه بالندگی خیزش جاری را به شدت تهدید می کند نه اولی که دومی است. سرکوب و حمام خون مسلما ضربه سنگینی بر پیکر این جنبش وارد خواهد ساخت اما قادر به انهدام و تعطیل دیرپا حتی کوتاه مدت آن نخواهد بود. دلیل این امر روشن است. اولاً این خیزش با آمدن به خیابان آغاز نشده است که با بیرون رفتن از خیابان ها پایان یابد. همه در این مورد اذعان دارند که جنبش روز در همه این سالها به شکل های مختلف در مراکز کار و تولید و عرصه های اجتماعی گوناگون حضور داشته و ابراز وجود می کرده است. بر همین اساس، سرکوب و حمام خون در بدترین حالت می تواند برای دوره ای معین بر شکل، دامنه یا ساز و کارهای روز آن اثر گذارد، رژیم می تواند بر چوبه های دار خود در سراسر ایران بیافزاید، کارگران زیادی را به جوخه اعدام بسپارد، هزاران زندانی تازه را به جمعیت دستگیرشدگان چند هزار نفری فعلی ملحق سازد، فضای رعب و وحشت را همه جا حاکم نماید و خیلی کارهای دیگر بکند. اما تاریخ نشان داده است که مجرد این بربریت ها، توان نابودی و مضمحل سازی هیچ جنبش ریشه دار و گسترده طبقاتی را نداشته است. اعتراضات خیابانی می تواند برای مدتی افت کند یا حتی تعطیل گردد، اما اولاً در حوزه های دیگر و بیشتر از همه جا در مراکز کار و تولید گسترش خواهد یافت. ثانیا شکل خیزش خیابانی هم به ورطه رکود نخواهد غلطید زیرا که اکثریت قریب به اتفاق توده عاصی و ناراضی را کارگران بیکار تشکیل می دهند. جمعیت عظیم چندین یا چند ده میلیونی که در میان شعله های گرسنگی و بی مسکنی و بی دارویی و بی درمانی می سوزند و هیچ محلی سوای خیابان ها و میدان ها برای نمایش قهر، نارضائی و اعتراض ندارند. دولتمردان و مزدوران سرمایه هر روز با زبان خویش اعتراف می کنند که از هر ده کارگر در سن اشتغال حداقل چهار نفر آن بیکار هستند. این بیکاران هیچ چیز نه برای زندگی و نه برای از دست دادن دارند. پیکار و اعتراض تنها کاری است که می توانند و مجبورند انجام دهند و خیابان و میادین درون شهرها تنها مراکزی است که می توانند این اعتراضات را به نمایش بگذارند. ثانیاً و این بسیار مهم است که طبقه سرمایه دار و دولتش نه فقط هیچ چشم اندازی برای هیچ میزان بهبود در وضعیت معاش و درمان و مسکن و بیکاری و گرسنگی و سایر سیه روزی های توده کارگر ندارد که حتی هیچ دورنمایی برای هیچ میزان چالش بحران رو به عمق سرمایه داری و مقابله با فروپاشی شتاب آلود چرخه ارزش افزایی سرمایه اجتماعی هم در پیش رو نمی بیند. موج بحران هر روز از روز پیش کوبنده تر می گردد، شمار کارخانه ها و مراکز کار در حال تعطیل سیر صعودی دارد. هیچ روزی نیست که بر کثرت بیکاران افزوده نگردد. بازار انباشت سرمایه فاقد حداقل رونق است. وخامت مبادلات میان سرمایه داری ایران و بازار جهانی سرمایه داری یا روند سامان پذیری بین المللی سرمایه اجتماعی کشور در سطحی است که سرمایه داران داخلی و خارجی خود را با هزینه های بسیار گزاف پیش ریز هر دو بخش استوار و گردشی سرمایه ثابت، بهای تمام شده بسیار بالای کالاها و نرخ نامطلوب سودها مواجه می بینند و از سرمایه گذاری چشم می پوشند. بانک ها همه در آستانه ورشکستگی هستند زیرا سرمایه های آنها در شکل وام در ملکیت سرمایه داران خصوصی و دولتی و مؤسسات مالی یا صنعتی غول پیکر قرار گرفته است و با فشار سرکش بحران به مراکز مالی وام دهنده باز نگشته است. تمامی صندوق های بیمه و بازنشستگی توده های کارگر زیر مهمیز ورشکستگی هستند و هر آن در خطر سقوط و اعلام افلاس می باشند. موج تحریم ها یکی پس از دیگری بر چرخه فروپاشیده بازتولید سرمایه سرشکن می گردد و بر شدت اختلال این چرخه می افزایند. برجام به طور کامل سترون و بدفرجام مانده است و هیچ انتظار اساسی بورژوازی و دولتش را پاسخ نگفته است. بحران دهشتاک زیست محیطی و خطر بی آبی و تقلیل روزافزون بخش های کشاورزی و پرورش دام و طیور سرمایه داری بر همه معضلات غیرقابل گشایش سرمایه اجتماعی مزید شده است. کل این ها در حالی چرخه حیات سرمایه را در کلاف خود پیچیده است که دولت اسلامی بورژوازی باید هر سال صدها میلیارد دلار از حاصل استثمار توده های کارگر را صرف جنگ افروزی در منطقه و بحران آفرینی در یا آن کشور حاشیه خلیج کند. در چنین شرایطی آیا چشم اندازی برای هیچ میزان تقلیل گرسنگی و فقر و فلاکت و کارتن خوابی توده های کارگر وجود دارد، جواب نه فقط منفی که عمیقا معکوس هم هست. بیکاری ها و بیکارسازی ها بسیار رعب آورتر خواهند شد. لایه هایی از طبقه کارگر که تا امروز قوت لایموتی در سفره خود دارند مجبور به تحمل سیه روزی های دامنگیر فقیرترین همزنجیران خود خواهند گردید. زمان تعویق پرداخت دستمزدها طویل تر و شاید چند برابر می گردد. بازنشستگان از دریافت سنار و سی شاهی مستمری روز خویش باز خواهند ماند. همه چیز بدتر خواهد شد. فاشیسم اسلامی سرمایه سرکش تر و عنان گسیخته تر به سلب ابتدائی ترین آزادی ها و حقوق انسانی توده کثیر کارگر خواهند پرداخت. کل این ها فریاد می زنند که موج خیزش ها و شورش ها و اعتراضات کارگران در مراکز کار و کارخانه ها و خیابان ها و میدان ها فروکش نخواهد کرد. شورش ها و خیزش ها شاید تغییر شکل دهند، تظاهرات خیابانی چه بسا جای خود را به جنگ و گریزهای پراکنده نامتوازن با فواصل زمانی نامعلوم دهند اما دولت بورژوازی با مجرد اعمال قهر و سرکوب و حمام خون نه فقط صدای اعتراض کارگران را خاموش نخواهد کرد که قادر به تعطیل خیزش های خیابانی نیز نخواهد شد.
در مورد خطر دوم اما موضوع برعکس است. آسیب پذیری جنبش کارگری کلا و خیزش های خیابانی به طور مشخص یک تهدید حیاتی و بنیادی است. یک معنای صریح این آسیب پذیری آنست که هر میکرب و ویروس و عفونتی می تواند در این جنبش به سرعت رشد نماید، سراسر اندام را عفونی سازد و به هلاکت اندازد. همین الان خیل کثیر فرصت طلبان و کفتاران زشت سرمایه در لباس منجی و قیم آماده دریدن و بلعیدن جنبش هستند. در میان این نیروها نبش قبر شدگان سلطنت طلب بر خلاف دوره های پیش از همه مهلک تر و قابل تعمق تر می باشند. این واقعیت را باید مطمح نظر داشت که در شرایط حاضر رفرمیسم چپ میلیتانت منزوی تر از آن است که قادر به حداقل اثرگذاری بر روی مبارزات کارگران باشد، حتی رفرمیسم چپ نمای آشتی طلب از حزب توده و اکثریت فدایی گرفته تا سندیکاسازان چپ نما نیز در قیاس با سلطنت طلبان خطر چندانی محسوب نمی گردند. چرا دار و دسته اخیر از چنین موقعیتی برخوردار شده است؟ دلیل آن را باید در رشته ای از حوادث این سال ها دید. سلطنت طلبان در طول چند دهه به طور مستمر و از طریق بیشترین تریبونها و رسانه ها برای شستشوی مغزی، تحمیق و مهندسی افکار بخش هایی از جوانان خانواده های کارگری تلاش کرده اند. تلویزیون های « صدای امریکا»، «پارس»، « من و تو» و نوع این ها تقلا نمودند تا وارد حریم ویژه کمبودها، نارضایتی ها، نیازهای اولیه روانی، عواطف و امیال سرکوب شده نسل جوان هر دوره شوند. در شیارهای ذهن و شعور این نسل ها شروع به کشت و کار کنند، به جوانان خانواده های کارگری القاء نمایند که ارتجاع هار اسلامی روز، طاعون برتنیده از اعماق عفونت های سرمایه داری و سلاح سرمایه برای سرکوب جنبش کارگری یا مسخ شعور کارگران نمی باشد!!، بلکه بازمانده پوشالی اعصار پیشین تاریخ است!! و فقط ضد مدنیت و سکولاریسم و دموکراسی و حقوق بشر سرمایه داری می باشد! این رسانه ها به شریرانه ترین شکل، ارتجاع دینی را از سرمایه جدا نشان دادند و در وسیع ترین سطح جنجال راه انداختند که گویا تمامی صدر و ذیل بدبختی های چند دهه اخیر جامعه ایران خرافه های زشت اسلامی است. گویا فقط مشتی آخوند سر از گورستان تاریخ بیرون آورده و بر روی هست و نیست تمدن و فرهنگ و اعتبار و اصالت و رفاه و آزادی چند هزار ساله قوم آریا شمشیر کشیده اند!! گویا تا پیش از بهمن سال ۵٧ تمامی ایرانی تباران!! در همه جا بر صدر می نشسته اند!!، عزت می دیده اند!!، غرق رفاه و شادی و نعمت بوده اند و با آمدن مشتی آخوند همه چیز بر باد رفته است. وحوش سلطنت طلب در تریبون های سازمان یافته و برنامه ریزی شده خود این ترهات را در ذهن نسل جوان هر دوره کشت نمودند و اضافه کردند که در گذشته به جای صدای گوشخراش مداحان و مؤذن ها، گوگوش ها به نوازش روان آدمیان می پرداخته اند، سایه شوم حجاب و چادر و گشت های ثارالله و جندالله و زینب و کلثوم و امر به معروف و نهی از منکر، همه و همه از سر زنان و دختران کوتاه بوده است. مجالس رقص و آواز همه جا رونق داشته است، همه غرق شادی و رفاه بوده اند!!! بریدن انگشتان وجود نداشته است، هیچ کسی قصاص نمی شده است و در یک کلام سراسر ایران به بهشت می مانده است. کرکسان مردار خوار سلطنت طلب سالیان متمادی با این حرف ها شعور یک بخش از جوانان خانواد های کارگری را شستشو دادند. سوء تعبیر نشود، بحث بر سر این نیست که دعوی این جماعت در مورد نبود گشت زینب و کلثوم، قصاص و بریدن انگشتان یا رواج مجالس رقص و آواز دروغ بوده است. سخن اینجاست که آنها با انگشت نهادن بر چنین مسائلی، دنیای سراسر وحشت و دهشت دوران استیلای رژیم سلطنتی سرمایه داری را از از تیررس شعورو شناخت انسان ها بیرون می راندند. آنها با پیش کشیدن موارد بالا، شدت استثمار کوبنده و جنایتکارانه توده های کارگر در آن ایام، فقر و فلاکت و گرسنگی و آوارگی چند ده میلیون نفوس خانواده های کارگری، فرسودن و هلاکت و تباه شدن کارگران در حلبی آبادها و زورآبادها و حصیرابادها و خاک سفیدها، آکنده بودن جامعه از اوین ها، عادل آبادها، قزل حصارها، عشرت آباد ها، وکیل آبادها، فلک الافلاک ها، دژ برازجان ها و انبوه شکنجه گاههای دیگر، اجبار کارگران به فروش کودکان خود زیر تازیانه های فقر، اعدامها و حمام خون های روز به روز انسانهای معترض، وجود رعب آورو شبانه روزی هزاران گشت ساواک در خیابان های شهرهای بزرگ، سانسور، خفقان و آزادی کشی انفجار آمیز، جرم سیاسی ساختن هر نوع فکر کردن به مسائل سیاسی یا ابراز نارضایی سیاسی، تحمیل سال ها زندان برای خواندن قصه ماهی سیاه کوچولو بهرنگی ها و لیست بی انتهای جنایت ها درندگی ها و انسان ستیزی های دیگر رژیم درنده شاهنشاهی سرمایه داری را از میدان صید ذهن، اندیشه و جستجوی چند نسل دور ساختند و همسان رقبای حاکم خود به بدترین شکل شستشوی مغزی انسان ها پرداختند. سلطنت طلبان در شرایطی این کار را می کردند که به اندازه کافی گوش شنوا هم می یافتند. نسل جوان دختران و پسرانی که از وحشت حجاب و تعزیر و دستگیری توسط گشت های بی شمار، تحمل صدها تازیانه به جرم گوش دادن یک نوار موسیقی و مانند این ها خود را در آستانه انفجار می دید، بسیار ساده مشتری شنیدن این حرفها می گردید. از این هم بدتر، این نسل وقتی به پدر و مادر خود رجوع می کرد و از گذشته می پرسید شاید در بسیاری موارد حرف هایی را می شنید که مهر تصدیق بر همین عوامفریبی ها بود. این فقط فاشیست های اصلاح طلب شده اسلامی نبودند که شعور یک بخش وسیع جوانان خانواده های کارگری را می دزدیدند و آنها را در تشییع جنازه کثیف و متعفن رفسنجانی به « یا حسین، میرحسین» گفتن وا می داشتند، اعوان و انصار رژیم هار شاهنشاهی هم با بخش های دیگر این جوانان چنین می کردند. سلطنت طلبان اینک و در این روزها، می کوشند تا حاصل این کشت ها را درو کنند. آنها حزب و سازماندهی ندارند اما وقتی که یک نیروی وسیع با مختصات بالا آماده گوش دادن به آنان است برپایی حزب و تشکیلات کار چندان دشواری نیست.
از سلطنت طلبان که بگذریم ناسونالیسم کرد و بیش از همه حزب دموکرات کردستان ایران با یک لشکر عظیم پیشمرگه همراه با برخی محافل همسوی کرد خطری بسیار جدی برای آینده جنبش کارگری ایران است. خطری که چشم انداز بالفعل شدن آن از سلطنت طلبان نه کمتر بلکه بیشتر است. همه احتمالات را باید به نظر آورد. حزب دموکرات به راحتی می تواند در کنار سلطنت طلبان قرار گیرد، همه این ها می توانند با محافلی مانند ، «جمهوری خواهان لائیک»، یک بخش از بازماندگان سازمان فدایی، ناسیونالیست های دینی و لائیک بلوچ، سندیکالیست های راست داخل و خارج کشوری به صورت یک جبهه واحد ارتجاعی به جان جنبش کارگری افتند. رویکرد ضد سرمایه داری و برای لغو کار مزدی در این چند دهه بیشتر فعالیت های آگاهگرانه خود را بر روی نقد رفرمیسم چپ میلیتانت و رفرمیسم راست سندیکالیستی متمرکز کرد، این کار تا حدود زیادی اجتناب ناپذیر بود. ما با نقد مارکسی و سرمایه ستیز رفرمیسم چپ لنینی و اشکال دیگر رفرمیسم در حوزه های مختلف، عملا هویت جنبشی، طبقاتی و پراکسیس نوین خود را می پروردیم، پیداست که به عنوان جزء لایتجزایی از این فرایند به نقد احزاب و نیروهای این طیف هم می پرداختیم.
بخش اول این کار غیرقابل اجتناب بود. حد و حدود ضرورت بخش دوم جای حرف دارد و حجم قابل توجهی از آن شاید قابل گریز بود. در این میان آنچه عمیقا مورد انتقاد است بی توجهی یا کم توجهی ما به کار آگاهگرانه وسیع در مورد جریانات سلطنت طلب و نیروهای مشابه است. سوء تفاهم نشود، حد و اندازه اثرگذاری خود را خوب می دانیم، به برد تأثیر فعالیت های خود متوهم نیستیم، سخن از این نیست که اگر این کارها را می کردیم پروسه رخدادها را تغییر می دادیم!!. بحث بر سر میزانی از تأثیرگذاری است که از عهده ما بر می آمد

چه باید و چه می توانیم بکنیم.

همه داده های اقتصادی و مؤلفه های اجتماعی می گویند که جنبش کارگری کلا و خیزش های خیابانی توده های کارگر، در ماههای آتی و سال پیش رو، به رغم تحمل وحشیانه ترین سرکوب ها و ناگزیری افتادن به افت و خیزها، در مجموع نه فقط افت نمی کند که روند اعتلا خواهد پیمود. در این نوشته ما قصد باز کردن بحث های اقتصادی نداشتیم اما یک مرور کوتاه در وضع روز سرمایه داری ایران نشان می دهد که تعرض بورژوازی به سفره خالی توده های کارگر هر روز از روز پیش هولناک تر خواهد شد. حدیث حال غالب کارگران بدون اغراق آن خواهد بود که «هیچ چیز برای از دست دادن نداریم» مجرد سرکوب قادر به مهار این توده گرسنه کارگر نیست، بورژوازی در سینه سای این وضعیت به تشدید فشار استثمار کارگران بسنده نخواهد کرد، همه شمشیرهای قهر و قدرت را از نیام بیرون خواهد آورد. آنچه ما باید و می توانیم انجام دهیم شاید این ها باشد.
١. بدون پیوند تنگاتنگ طبقاتی و جنبشی با همزنجیران مبارز و به ستوه آمده از فشار استثمار و ستم سرمایه در قعر شرایط زندگی، کار و پیکار آنها، هیچ کار مهمی از دستمان ساخته نیست. ما وقتی حزب سازی، کمیته آفرینی و کانون بازی را نقد می کنیم، وقتی تمسک به این نوع کارها را بستن سد بر سر راه نطفه بندی و بالندگی جنبش سازمان یافته شورایی سرمایه ستیز کارگران می بینیم، طبیعتا نمی توانیم خودمان همان کارها را به شیوه ای دیگر تکرار کنیم و منتظر نتیجه گیری های مغایر باشیم، نمی توانیم نفس کالبدشکافی، نقادی و راه حل پردازی برای کارگران را ولو سرشار از رادیکالیسم!، حتی «رادیکال تر از مارکس»!! بدون همگامی و همرزمی ارگانیک زمینی با فعالان هم زنجیر، فعالیت اثربخش ضد سرمایه داری به حساب آریم. چاره ای نداریم جز اینکه برای همگامی و هم پیوندی و همراهی عملی با دخالت گران مؤثر رخدادهای روز جنبش کارگری تلاش بیشتر به عمل آریم. در همین جا باید با یک مشکل اساسی تعیین تکلیف کنیم. باید «مردگان را به مردگان بسپاریم» و به سراغ زندگان رویم، ما اگر چند برابر عمر متعارف خود هم زنده مانیم و دست به کار همراه ساختن این یا آن فعال سیاسی میراث دار حزب سازی، رژیم ستیزی و کمونیسم نمایی رایج باشیم به هیچ کجا نمی رسیم. همین توان اندک خود را هم می فرسائیم و هرز می دهیم. « چرا باید تحمل کرد رنج آبیاری کردن باغی کز آن گل کاغذین روید» به جای اینها باید چشم دیدن و یافتن دردمندان معترض طبقه خود و زبان گفت و شنود با آنها را پیدا کنیم. همین کسانی که امروز چندین هزار نفر آنها به جرم راه اندازی خیزش ها در شهرهای مختلف ایران در سیاهچال های جمهوری اسلامی زیر بدترین شکنجه ها هستند، بیکاران و گرسنگانی که هیچ چیز برای از دست دادن نداشتند، رسم و سواد سخنوری در باره تفاوت میان مارکس و انگلس را نمی دانستند. علیه شدت استثمار و بربریت سرمایه شوریدند و ما هیچ کدام آنها را نمی شناختیم، آزار دهنده است وقتی به این می اندیشیم که چرا ما به جای جستجوی این ها، حتی یک ساعت وقت خود را صرف بگو، مگوی انتقادی با حزبیون و سندیکاچیان و فیلسوفان و فعالین سیاسی مدعی نجات نفرین شدگان کردیم!!. رویکرد ضد سرمایه داری بدون تغییر ریل بنیادی در نوع ارتباط جویی ها، همگام سازی ها و همصدا شدن ها نمی تواند نیروی دخالتگر جدی در پهنه کارزار توده کارگر شود. این حرف نه فقط جدید نیست که دغدغه همیشگی همه ما بوده است اما تندپیچهای حساس مبارزه طبقاتی معمولا کاستی ها و اشتباهات را بسیار خشن تر و ضرورت ها و مبرمیت ها را بسیار عریان تر در پیش روی افراد قرار می دهد.
٢. به هر میزان که ارتباطات ما در عمق اعتصابات و اعتراضات درون مراکز کار یا خیزش های خیابانی فعال تر شود، موفقیت ما در جنبشی ساختن نگاه رویکرد ضد سرمایه داری به مطالبات روزمره، سرنگونی طلبی، شیوه تولید و جامعه سرمایه داری، شوراها و روایت سازمانیابی، دولت و قانون و نظم سیاسی و مدنیت و حقوق سرمایه، دورنمای آتی جنبش کارگری و همه مسائل تعیین کننده تمایز این رویکرد با رفرمیسم بارزتر خواهد شد. هر اندازه دستاورد ما در این گذر بیشتر گردد سایر فعالیت های ما از جمله نقد جریانات دیگر معنی دارتر و موضوعیت دارتر خواهد شد. مادام که در سیر رخدادهای روزمره جنبش حضور فعال نداریم، مادام که ارتباطات، شبکه تماس و گفت و شنود و اثرگذاری و اثرپذیری ما راه خود را به شریان جنبش جاری باز نکند ما به صورت مشتی آدم های ایدئولوگ، سیاست ورز، نویسنده، گوینده، منقد و خبرگزار دوست طبقه کارگر اما بی تأثیر در سرنوشت جنبش این طبقه باقی خواهیم ماند.
٣. ارتباط گیری ها و همراه یابی ها را هسته روینده شوراها سازیم. شوراهایی که هر چه کوچک و ناپیدا، جای شور و مشورت، دخالتگری خلاق و تأثیرگذاری متقابل غواصان واقعی دریای جنبش باشند. پویا و بالنده گام بردارند و ظرفیت لازم برای شاخ و برگ کشیدن را دارا باشند.
۴. مطالبات عاجل توده های کارگر را در همه حوزه های اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و اجتماعی با نگاهی عمیقا ضد سرمایه داری در میان کارگران ترویج کنیم و طرح این خواسته ها را با کارهای آگاهگرانه عمیق و موجز و اثرگذار همراه سازیم. محتوا و جهتگیری و مبنای شعارهای ما بسیار شفاف است. نقطه عزیمت ما در طرح خواستها و شعارها، هموارسازی هر چه بیشتر راه پیکار توده های کارگر برای تسلط تا سرحد ممکن بر پروسه کار، تولید و زندگی اجتماعی خویش است. ما اعلام می داریم که دریافتی ماهانه هر کارگر اعم از شاغل بیکار و جویای کار در شکل هزینه معیشت و رفاه اجتماعی نباید از سهم وی در کل محصول اجتماعی سالانه کار و تولید کمتر باشد. بر رایگان شدن کامل آموزش از آغاز تا عالی ترین سطوح، مهد کودک بدون هیچ هزینه برای کل کودکان، دارو و درمان و بهداشت سراسر مجانی برای همه، رایگان بودن نگهداری از سالخوردگان و معلولان، ایاب و ذهاب رایگان، مسکن مدرن مصون در مقابل زلزله بدون هیچ اجاره بها، محو کامل حجاب اجباری، جرم و جنایت شناختن همه اعمال شنیع و انسان ستیزانه از نوع قصاص، شلاق و اجرای احکام شرعی، ممنوعیت هر گونه دخالت دولت در زندگی شخصی انسان ها، ممنوعیت هر شکل محدود سازی آزادی های سیاسی و بیان و مطبوعات و تظاهرات یا سازمانیابی و تشکیل اجتماعات و فعالیت های اجتماعی، آزادی جامع الاطراف افراد در انتخاب نوع زندگی مشترک و ثبت کردن یا نکردن ازدواج، امحاء کار خانگی زنان و حق بدون هیچ قید و شرط هر زن موسوم به «خانه دار» در حصول سهم کامل خود از محصول اجتماعی سالانه کار و تولید، مبارزه ریشه ای علیه هر شکل تبعیضات جنایتکارانه جنسی و مردسالاری، الغاء بی قید و شرط کار کودکان، ستیز اساسی علیه آلودگی های زیست محیطی در تمامی شکل های آن از طریق کندن ریشه آلودگی ها در چرخه ارزش افزایی سرمایه اجتماعی، الغاء کامل اعدام و مسائل دیگری از این دست تأکید و اصرار می کنیم. مضمون و جهت گیری شفاف ما در پیش کشیدن این مطالبات سمت دادن پروسه پیکار جاری طبقه کارگر بر محور یک جنگ واقعی بر سر بود و نبود سرمایه داری است. ما می کوشیم تا مبارزه حول هر کدام این خواسته ها را به یک خاکریز توفنده جنگ کارگران علیه سرمایه تبدیل کنیم.
۵. تمرکز افشاگری ها و نقدها را بر روی نیروهایی قرار دهیم که واقعا خطر جدی جنبش محسوب می شوند، در این گذر به نظر می رسد که سلطنت طلبان بیش از همه موضوعیت دارند. تکلیف اصلاح طلبان درون و حاشیه حاکمیت به عنوان یک بخش مهم قدرت اختاپوسی اسلامی سرمایه روشن است اما شاید تأثیر اصلاح طلبان اپوزیسیون نمای داخل و خارج در متوهم ساختن کارگران نیز کم نباشد، فراموش نکنیم که نهادهایی مانند کانون نویسندگان ایران نیز در دامن زدن توهمات کارگران دست کمی از اصلاح طلبان حکومتی یا اپوزیسیون نما ندارند.
٦. یکی از وارونه پردازی ها و گمراهه آفرینی های اپوزیسیون های متنوع راست و چپ، از سلطنت طلب گرفته تا رفرمیسم چپ تا فعالان کانون نویسندگان و افاضل دانشگاهی چپ نما در این ۴٠ سال نقد رفرمیستی و سرمایه سالار مذهب و به طور مشخص اسلام بوده است. همه این ها یک صدا سعی کرده اند تا ریشه غالب بربریت ها و توحش جمهوری اسلامی را در مجرد اسلامی بودن رژیم ببینند و همین را در شعور کارگران کشت کنند. اینها از هر فرصتی برای تبلیغ شعار سرمایه سرشت « جدایی دین از دولت» و در واقع شعار قبول بقای دین و دولت به صورت جداگانه، به عنوان یک مطالبه اساسی کارگران بهره می گیرند. ما باید بسیار بیشتر از گذشته تشریح کنیم که جمهوری اسلامی، سرمایه تشخص یافته در قالب دولت با سلاح نفرت بار مذهب است و همه اشکال توحش این رژیم توحش های سرمایه با سلاح مخوف اسلام است. باید موج نفرت کارگران به اسلام را نفرت به نظام بردگی مزدی و نفرت به هر ساز و کار قدرت سرمایه از جمله اسلام سازیم.
٧. جدای از کارهای آگاهگرانه پیرامون سلطنت طلبی و سلطنت طلبان باید از همه فرصت ها و امکانات برای نقد ناسیونالیسم استفاده کنیم. در همین خیزش جاری فقط سلطنت طلبان نبودند که عربده احیاء شاهنشاهی و ایران، ایران سر می دادند، ناسیونالیست های ظاهرا جدا از دار و دسته سلطنت اما غرق در باتلاق کورش ستایی و میترائیسم نیز برای رونق بازار خود به اندازه کافی تلاش می کردند.

ناصر پایدار - ژانویه ٢٠١٨