افق روشن
www.ofros.com

!کارگران و نفی سرمایه


پروین                                                                                                           یکشنبه ۱٧ آذر ۱۳۹٢

تاریخی طولانی ازسلطهء سرمایه برانسان وبالاخص برطبقهء کارگرمی گذرد وتاریخی طولانی تراز سلطهء اقلیتی (به عنوان طبقهء ثروتمند) بر اکثریت آحاد جامعه.
تمام جوامع طبقاتی این ویژگی مشترک را دارند که به تبع فشاری که بر اکثریت اعمال می شود، نارضایتی و ضد اهرم فشار به جریانی اجتماعی مقابل حاکمیت موجود تبدیل میشود.
این روند، فشار و ضد فشار، حتی در فیزیک هم مکانیسمی طبیعی است. اگر برروی جسمی فشار بیش از سطح اصطکاک و میزان توان آن جسم وارد بیاید،جسم تحت شرایط فشار میشکند و یا سطح اتکایش بر زمین تغییر کرده و این امر سبب خواهد شد که اهرم وارد کنندهء‌فشار جا بجا شده و تماماً یا بخشاً روی زمین بیفتدو خود یا در هم شکند و یا سطح اتکایش را از دست دهد.
مثلاً میزی داریم به مساحت ۸ متر مربع و ارتفاع یک متر. اگر قرار باشد روی این میز جعبه ای به وزن یک تن قرار دهیم یا میز فوراً در هم شکسته و بار وارده بر خود را بر زمین خواهد انداخت و یا به تدریج تغییر شکل خواهد داد و مثلاً پایه ـ هایش کج خواهند شد واحتمالاً محتوای جعبه،بسته به جنس آن، آسیب خواهددید.
مثالی دیگر: صخره ای داریم به حجم ۵۰۰ متر مکعب. تلاش می کنیم روی این صخره صخرهء دیگری که ۵ برابر وزن دارد، قرار دهیم. اگر بدون در نظرگرفتن سطح اتکای صخرهء اول بر روی زمین و صاف یا ناصاف بودن سطح بالائیش، صخرهء دوم را روی آن سوار کنیم، صخرهء اول به احتمال زیاد جا بجا شده و صخرهء دوم را به زمین پرتاب خواهد کرد. درمورد تغییر فیزیکی آب به بخار هم قضیه روشن است.آب برای رسیدن به نقطهءجوش و بخار شدن نیاز به سوپاپ اطمینان دارد در غیر این صورت مظروف منفجر خواهد شد. درجوامع انسانی هر فشاری که محسوس شود ضد خود را به بار خواهد آورد. چرا اگرمحسوس شود؟ مگر فشار غیر محسوس هم وجوددارد؟ روابط انسانها پیچیده تراز یک تعریف سادهء فیزیکی است. انسان اجتماعی،بنا بر شرایط زیستی وموقعیت طبقاتی ـ اجتماعی دارای کمپلکسها و پیچیدگیهای ذهنی ـ اجتماعی خاصی می شود و بنابراین شرایط، برای حل مشکلات سر راهش دنبال راه حل می گردد. مثلاًبسیاری از مذاهب، از سوی افرادی خاص و برای اعمال قدرت اجتماعی از جمله بر جنس زن پدید آمده اند و بسیاری از مبلغا ن مذهبی با موجودی مثل خدا و با وعدهء بهشت و یا تهدید به جهنم، تلاش در سرگرم کردن خوشباوران دارند و خود با پنهان شدن پشت موهو مات خود ساخته اشان، از رفاه مطلق یا نسبی برخوردارند. واتیکان و سران مذهبی آن، پاپ و اسقفهای رنگ و وارنگ، سران مذهبی اسلامی از امامانِ عصرِ شیعه و ثنی گرفته تا آیت الله ها وحجّت الاسلامها و کلیهء دست اندر کاران اماکن مقدسه مثل مشهد وقم و مکه و واتیکان... (که این اماکن خودمنابع ثروت بیکرانی برای مبلغان بزرگ و کوچکشان هستند) تأ ییدی بر این امرند. این نوع فشارهمیشه مستقیماً از سوی انسان و با ارعاب و تهدید یا ضربهء شلاق و زور اسلحه اعمال نمی شود بلکه با ایجاد ترس از نیروهای نامرئی! انسانهای معتقد به این نیروهای نامرئی، فشار محسوس خالقان مذاهب را نمی بینند بلکه همهء ناملایمات و فشارهای اقتصادی ـ اجتماعی را با «خواست خدا» و «سرنوشت وتقدیر» میپذیرند.
روش دیگر غیر محسوس اعمال فشار و بالا بردن ضریب سوپاپ اطمینان از سوی طبقات دارا وارونه نشان دادن نیازمندی هاست. طبقات دارا با بکارگرفتن همهء تجارب تاریخی پیشینیان شان، به اکثریت جامعه این فکر را الغاء میکنند که بدون زمینه های کاریی که آنها در اختیار جامعه قرار می دهند، امکان کار، و کسبِ نان برای اکثریت غیر ممکن خواهد بود.
علاوه بر اینها، برای تحمیل خود بر اکثریت و استفاده ازنیروی آنها جهت تولید ثروتهای بی کرانشان، مجموعه ای را گرد آوری می کنند که قانون نام دارد. طرح و تصویب و اجرای قانون درجوامع طبقاتی ازسوی طبقات دارا، و تبعاً به نفع آنها، مکتوب و اجرا می شود. مثلاً در جوامع سرمایه داری اصل قوای سه گانهء مجریه، مقننه و قضائیه امکان طرح و پیشبرد استفاده از نیروی جامعه برای تولید و بقای اقلیت و ثروت آن را فراهم می سازد. مهمترین قانونِ مشترک درجوامع طبقاتی اصلِ محترم شمردن مالکیت خصوصی است.
جوامع سرمایه داری هم بر همین اصل استوارند. اما:
در یک سو سرمایه با استفاده از ترفندهای مختلف واعمال قدرت قانونی امکانات موجود را برای تولید و بازتولید خویش به کار می بند د.
درسوی دیگرچه میگذرد؟
سوی دیگر شامل طبقهء تولید کنندهء ثروت اجتماعی و طبقهء ما بین سرمایه و کار است (شناخته شده تحت عنوان خورده بورژوازی). خورده بورژوازی که این امکان و پتانسیل را در خود می بیند که رشد کرده وقدرت رقابت با سرمایه داران بزرگتر را بیابد، در این مسیر تلاش میکند. اما سرمایه های بزرگ به خاطر توانایی مالی، امکان همه گونه مانور سیاسی - اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی را دارند و به راحتی میتوانند سرمایه ءکوچک و خورده بورژوازی را ازمیدان رقابت بیرون انداخته و دایرهء رقیبان را تنگتر کنند. این امر سبب ایجاد نارضایتی در خورده بورژوازی می شود که خو د دارای ناهمگونی است. یعنی در بین خورده بورژوازی هم، پولدارتر و کم پولدارتر وجود دارد. خورده بورژوازی پرت شده از بازار رقابت و در حسرت رشد مالی بیشتر، از اوضاع ناراضی و در نهایت ضد حاکمیت سرمایهء موجود و دولت آن است.
بر طبقهء کارگر چه میگذرد؟
این طبقه که تولید کنندهء اصلی ثروت اجتماعی است، خود از بسیاری امکانات محروم است. در مقابل تولید و بازتولید تمامی امکانات زیستی، دستمزد می گیرد. دستمزدی که سرمایه دار و دولت سرمایه برایش تعیین می کند. این امر عمدتاً قانونی انجام می گیرد. قانونی که در طول تاریخ وبه مرور زمان به جزء لاینفک زندگی اجتماعی تبدیل شده و چنان چماق وار روی سر آحاد جامعه قرار گرفته که کمتر کسی به «از کجایی» آن فکر میکند.
سرمایه که بنا بر هویت وجودیش، درصد د باد کردن و بیشتر شدن است از هرامکانی استفاده می کند تا هر چه بیشتر کار بکشد و هرچه کمتر هزینه کند مثلاً دستمزد کمتری بپردازد. کارگر که در همهء انواع رنگ و وارنگ جوامع سرمایه داری از امکانات زیستی حد اقل برخوردار است، نارضایتی خویش را از شرایط زیستیش به اشکال گوناگونی بروز میدهد. خرده بورژوازی هم این نارضایتی را می بیند و از آنجا که خود هم ناراضی است، نسبت به وضعیت کارگران احساس دلسوزی می کند و به نحوی خود را با این طبقه در پیوند می بیند. خطر بالقوهء گسستِ کاملش از سرمایه و پرتابش به درون طبقهء کارگر عامل اصلی پیوند وی با این طبقه است.
اما این پیوند ناپایدار است چرا که با وجود این، خورده بورژوازی ازامکان رشد و پرتاب نشدن به پایین برخوردار است: به دلیل رفاه نسبی، برخورداری از سواد و سواد آکادمیک که امکان دستیابی به مشاغل پردرآمد را برایش فراهم می سازد، امکان دسترسی به ارث و رفاه بیشتر، دسترسی به امکانات پارتی بازی از طریق اقوام و آشنایان در قدرت و... .اما این خرده بورژوازی ِمتفاوت از طبقهء کارگر، ولی ناراضی از اوضاع، دست به مبارزه علیه حاکمیت میزند. برای پیشبرد مبارزه اش به لزوم تشکل و حزب می رسد.
حزب و تشکیلات درست می کند و کارگران را هم دعوت به سازمانیابی می نماید. وزنهء طبقهء کارگربه دلیل کمیت این طبقه در اعتراضات سنگین است که خودسبب طرح خواسته هایی از سوی این طبقه می شود. مثلاً خواستهء نان ومسکن اساساً خواستهء این طبقه است. از آنجا که کارگران کمتر امکان دسترسی به سواد و فرموله کردن خواسته هایشان دارند، سکان مبارزهء آنان اغلب به دست خرده بورژوازی با سواد وتشکلهای اومی افتد. و چنانکه در طول تاریخ سرمایه داری مرتب و مترتب شاهد بوده ایم، طبقهء کارگر بارها و بارها به دنبالهء خرده بورژوازی تبدیل شده و مبارزهء طبقاتیش به بیراهه کشیده شده است.
آ یا این تشکلها به طبقهء کارگر مربوطند؟ آیا خواسته های این طبقه اصل و محور این تشکلها است و اینها تشکلهای رهایی طبقهء کارگرند؟ به هیچوجه! اینها همه از سوی خرده بورژوازی و جهت نفی حاکمیت موجود وبه قدرت رسیدن خورده بورژوازیِ سرخورده از سرمایه تشکیل شده اند.خیل عظیم اجتماعی کارگران هم از سوی این تشکلها به عنوان عامل کمّی، پل وپتانسیل پرش به سوی قدرت مورد استفاده قرار میگیرند.
در انقلاب روسیه ۱۹۰۵-۱۹۱۷، در آلمان ۱۹۱۸ از سوی حزب سوسیال دمکرات، دربسیاری دیگر از اعتراضات اجتماعی درسطح دنیا و در ایران دههء ۵۰ شمسی بسیاری احزاب و تشکلها به وسیلهء خورده بورژوازی ِ ناراضی تشکیل شده اند و به کارگران در این تشکلها عمدتاً نقش پل پیروزی واگذار شده است.
کارگران کجا ایستاده اند و جایگاهشان کجاست؟
طبقهء کارگر که در محیط کار مشغول تولید و باز تولید نیازمندی های اجتماعی است (مارکس ـ «کاپیتال» ـ ارزش اضافه به عنوان منبع اصلی تولید وباز تولید سرمایه) و خود کمترین بهره وری از امکانات تولید شده را دارد، ناراضی از اوضاع، در شکلهای مختلفی دست به اعتراض می زند.
این طبقه در طول تاریخ وجودیش متأسفانه نه حزبی درست کرده که پیشبرندهء اهدافش باشد و نه تشکیلات پایداری. هر گاه جان به لبش رسیده به شکلهای مختلفی دست به اعتراض زده و خیابانها را اشغال کرده است. اما چون تشکل مستقل و پایدار خویش را نداشته، تا بحال مبارزاتش بی نتیجه مانده اند. یعنی در هر دورهء مبارزاتی، با سپردن رهبری به خرده بورژوازی و یا دلخوش کردن به وعده های بورژوازی و یا با سرکوب مستقیم توسط نیروهای مجری قانون سرمایه (پلیس و ارتش) وباتحمل تلفات سنگین، به کارخانه ها و کارگاههای تولیدی بر گشته و برای بقای نظم سرمایه مجدداًمشغول تولید شده است.
نمونه های کمون پاریس که پس از ۷۲ روز حفظ سنگرهای خیابانی سرکوب شده وشکست خورد، کارگران کارخانهء چیت کرج در سال ۱۳۵۰ شمسی ۱۹۷۱٫ میلادی، که تا کاروانسرا ـ سنگی راهپیمایی کردند و در آنجا بوسیلهء ارتش شاه موردهجوم قرار گرفته و سرکوب شدند، جنبش سیاهان در آمریکا، جنبشهای خیابانی آوگوست ۲۰۱۱ در انگلستان که با تیراندازی پلیس به یک مرد سیاهپوست و مرگ وی، آغاز شد:
مردم خشمگین بخصوص جوانان چند روزی بخشی از خیابانهای لندن و چند شهردیگر انگلستان را اشغال کرده بودند. این جنبش با حملهء وحشیانه و همه جانبهء پلیس و با دستگیری بیش از ۲۰۰۰ نفر بشدت سرکوب شد.
جنبشهای خانه سازی در ایران و برخی کشورهای آمریکای لاتین که دایم مورد حمله قرار میگیرند و باز هم ادامه می یابند. این جنبشها اساساً خاص طبقهء کارگر اند و باید پاسخگوی ابتدایی ترین نیاز-مندی کارگرانِ بی مسکن باشند و عمدتاً در بخش هایی دور افتاده از شهرها آغاز میشوند. جنبش خانه سازی جنبشی«غیرقانونی» است و اگر جنبشگران آن موفق شوند در مقابل تمام حملات تخریب- گرانهء پلیس مقاومت کنند، باید گاهی سالیانی دراز ازعمرشان را در شرایطی وحشتناک سپری کنند. مثلاً بی برقی، بی آبی، حمل آب آشامیدنی از اماکن دور دست، دست و پنجه نرم کردن با مشکل استحمام ـ شستشوی لباس ـ پخت و پزـ ظرف شستن و... زندگی با اعمال شاقه. گاه سالها ناچارند در خانه هایی پوشیده از دیواره های مشمایی سر کنند زیرایا قدرت خرید مصالح ساختمانی را ندارند و یا با حملهء پلیس و ارتش و ژاندارمری ٫در ایرانِ سالهای اخیر سپاه پاسداران و نیروهای بسیجی هم به جمع حمله کنندگان اضافه شده اند، به خانه های نیم ساخته اشان مجبور میشوند که برای جلوگیری از خسارتهای ناشی از حمله مجدد «دشمن » راه حل ارزانترِ دیوارهای نایلونی را انتخاب کنند. حملات پلیس به این جنبشها گاهاً با تلفات جانی هم همراه است. کودکانی که زیر آوار می مانند، کسانی که جلوی تانک ارتش می ایستند به امید آنکه دل رانندهء تانک به رحم آیدو از تخریب خانه ها صرفنظر نماید، پلیس «مأ مور و معذور»! اگردستور تخریب داشته باشد از روی نعش اعضای این خانواده ها هم رد می شود.
در کرج محلی وجود دارد به نام زورآباد*! این خانه ها واقعاً با چنگ ودندان و شب نگهبانی برای خنثی کردن حملهء احتمالی ارتش و پلیس و بامقابلهء دائم با پلیس مسلح ساخته شدند. سالها مردم این محله علاوه برپلیس با مشکل بی و یا کم آبی هم دست و پنجه نرم کرده اند. زور آباد نامی بسیار با مسما برای این محله است. خانه های این محل عمدتاً بر بلندای کوه واقع شده اند. سیستم خیابان و کوچه کشی طبق طرح مهندسی کارگرانِ گاهاً رنگ مدرسه ندیده انجام گرفته و شامل باریکه هایی برای رفت و آمد است. وقتیکه از پایین به این ساختمانها نگاه میکنی، اولین فکر اینست که بچه ها چطور این سر بالاـ پا یینیها را برای رفت وآمد مدرسه طی می کنند و اهالی این محله بویژه در هوای برفی چگونه از این راههای بزرو رفت و آمد کنند.
جنبش خانه سازی (ساختن خانه در غیر ممکن ترین شرایط و محیطها) برای کارگران و خانواده های ندارِ آنان به معنی داشتن سر پناه و نجات ازاجاره نشینی و صرفه جویی در دارایی ناچیزشان است، یعنی امکان ادامهء‌حیات!
بازگردیم به کارگران و مظروف مبارزاتی آنان:
تفاوت مبارزه طبقهء کارگر با دیگر اقشار و طبقات اجتماعی عمدتاً در این است که کارگران مشکلشان مشکل نان،مسکن و برابری دراستفاده ازتولیدات اجتماعی است. مسئلهء امکان استفادهء برابر از امکانات اجتماعی برای هیچ قشر و طبقهء دیگری نمی تواند چنین مطرح باشد که برای طبقهء کارگر. طبقات دیگر در جامعهء سرمایه داری دغدغه شان کسب ثروت بیشتر و بالا رفتن قدرت رقابتشان با دیگر همگنانشان است. اگر سرمایه داری ورشکست شود در بدترین حالت به دامن طبقهء کارگر پرت می شود . در مورد خورده بورژوا ها هم این قضیه صدق می کند.
بر عکسِ طبقهء کارگر، دیگر اقشار و طبقات خواهان برابری اجتماعی نیستند. اینان نهایتاً خواهان سهم بیشتر از ثروت اجتماعی و اعمال حاکمیتشان هستند.
اقشار خورده بورژوا در رؤیای سهم بیشتر از سرمایه و رسیدن به بالا به سر می برند. اینان مشکل نان شب و مسکن ندارند.
سرمایه داران به عنوان طبقه مسلط جامعه، صد در صد مخالف برابری هستند.
برابری با اصل مالکیت خصوصی و سهم بری بیشتر از ثروت اجتماعی در تناقضِ صد در صد است. اگر در دوران انقلابات بورژوایی، سرمایه داران شعار برابری سر می دادند،علیه فئودالیتهء‌ حاکم بودند.
در مورد خورده بورژوازی خواست برابری به معنی برابری با طبقهء مسلط جامعه است نه پرتاب به دامن پرولتاریا و فقیر تر شدن! انسان بنا بر طبیعتش خواهان بهتر شدن وضعیت زندگیش است و هیچگاه برای بدتر شدن وضعش تلاش نمی کند.
اما اگر کارگران از موقعیت اجتماعی خودبه عنوان کارگران شاغل سقوط کنند چه به سرشان می آید؟ آیا در کشورهایی که بیمهء بیکاری وجود ندارد خطر بی سر پناهی و مرگ از گرسنگی تهدیدشان نمی کند؟ در کشورهایی که بیمهء بیکاری وجود دارد هم کارگران بیکار در پایینترین سطح زندگی می کنند. همهء امکانات آنها، از حساب پس انداز و حساب بانکی گرفته تا اموال و داراییشان تحت کنترل است. مثلاً در آلمان اگر کسی بیکار شود و خانه ای ازخود داشته باشد به وی بیمهء بیکاری تعلق نمی گیرد. شخصِ مشمول بیمهء بیکاری موظف است درخانه ای با مساحت تعیین شده زندگی کند. به او آنقدر کمک می شود که از گرسنگی نمیرد و... .
برای کارگران از سیاهی بالاتر رنگی نیست. به همین دلیل هم طبقهء کارگر عمدتاً برای کسب رفاه اولیه می جنگد. و چون کارگران به عنوان یک طبقه امکان تغییر اساسی در وضعییت زندگیشان در چارچوب تسلط اقلیت سرمایه دار را ندارند، خواهان برابری در مصرف تولیداتِ اجتماعی هستند. من با این گفته: «کارگران در مبارزه چیزی جز زنجیرهای دست و پایشان را از دست نمی دهند» موافق نیستم. اگر چنین بود ما میبایست هر روز شاهد مبارزء طبقهء کارگر در بسیاری ازکشورها می بودیم. کارگران چیزدیگری را هم درطول مبارزه و انقلاب دارند که از دست بدهند و آن جانشان ا ست. هرگاه که مبارزات کارگران شکل طبقاتی وجدی می گیرد، دول سرمایه داریِ مربوطه با آخرین سلا حشان که حمله و دستگیری و کشتار کارگران است وارد میدان می شوند و مبارزات کارگری را برای دهها سال به عقب می اندازند. در کنار این سرکوبها، برای خاک پاشیدن برافکار عمومی و منحرف کردن آن، گاهاً جنگهای خارج از مرزها راه می اندازند که در این جنگها هم قربانیان اصلی فرزندان خانوادهای کارگری هستند. نگاه کنیم به سالهای پس از روی کار آمدن جمهوری اسلامی و جنگ ایران و عراق. نمونهء دیگر قربانیان جنگهای برون مرزی، سربازان آمریکایی هستند که به آنها وعدهء پول زیاد و رفاه برای خانواده هایشان داده میشود و به جنگ برای برقراری دموکراسی ! مثلاً در ویتنام و یوگسلاوی و یا عراق و افغانستان و... فرستاده می شوند. در موارد زیادی این سربازانِ عمال سرمایه یا کشته می شوند و یا پس از بازگشت دچار اختلالات روانی می شوند. وسود این جنگها نصیب کی می شود؟ دودوتا = چهار تا : طبقهء سرمایه- دار آمریکا: راکفلرها، بوشها، مک دونالدزها و... .
دیگر تفاوت دو طبقهء کارگر و خورده بورژوازی در اینست که خانواده های کارگری امکانات تحصیلیشان محدود است. هر چقدر هم که آرزوی ترقی داشته باشند، از نظر موقعیت مالی امکانِ ادامه تحصیل و مشغولیات فرهنگی و هنری برایشان محدود است. عمدتاً با هنر، تئاتر، سینما، موسیقی وآموزش وسایلِ موسیقی رابطه ای ندارند. دسترسیشان به کتاب وکامپیوتر بسیار محدوداست.
باامکانات نقاشی میانه ای ندارند. حتی اگر امکانی هم در اختیارشان باشد مکان تمرین ندارند.درخانه- های کوچکِ محدود که باید بین چند نفر اعضای خانواده تقسیم شود، چگونه می شود مثلاً یک پیانو و یا بوم نقاشی دایرکرد؟ چه وقت باید مشغول تمرین شد که کسی مزاحم نباشد و مزاحم کسی نشد؟ اینست که امکانات رشد فرهنگی در میان طبقهء کارگر بسیار محدود است.
اما، خورده بورژوازی به دلیل استفاده از امکانات رفاهی در زمینه های مختلف رشد می کند. امکان دسترسی به کتاب و وسایل هنری برایش بیشتراست وامکان فرموله کردن اعتراضاتش را هم دارد. می تواند سازمان و حزب تشکیل بدهد و اعتراضش را سازمان یافته فریاد بزند. به دلیل اینکه با سواد است،در فرموله کردن اعتراضاتش مسلط تر از طبقهء ‌کارگر است وبه همین دلیل می تواند،همچنانکه تا کنون هم توانسته است، طبقهء کارگر را باخود همصدا کرده و به دنبال خود بکشاند. کارگران هم یا فریب حرفهای زیبا وشعارهای دهن پرکن خرده بورژوازی را میخورند و در دام احزاب وسازمانهای این قشر می افتند و یا فریاد اعتراض مستقل شان در این همهمه ها گم می شود.
کلیهء احزاب و تشکلهای هرمی، هر نامی هم که برای خود انتخاب کنند، با اصل برابری ـ طلبی در تضاد هستند. افراد معدودی در نوک این هرمها گردانندهء جریان تشکیلات هستند و تشخیص می دهند که چه کسانی اجازه دارند عضو تشکیلات بشوند یا نشوند. این تشکلها حتی در صورت ادعای تشکل کارگری بودن، بیرون از طبقهء کارگر قرار دارند و تلاش میکنند به طبقهء کارگر نزدیک شوند و تعدادی کارگر را، اگر خیلی موفق باشند، عضوگیری کنند. ویژگی این نوع تشکلها اینست که حتی اگر کارگرانی را هم جذب خود کنند،معمولاً آنها را هم از محیط زندگی کارگری دور می کنند و به زائدهء خود مبدل می سازند. نمونهء این نوع تشکلها در اواخر دههء‌پنجاه و اوائل دههء شصت در ایران فراوان بود که اکثراً هم اعضا و یا هوادارانشان را به درون کارخانه ها میفرستادند تا در میان طبقه نفوذ کنند.
هرگونه تشکل هرمی اصولاً با اصل برابری (که یکی از اساسی ترین خواسته های سوسیالیسم کارگری است) در تناقض است. در این نوع تشکلها (طبق قانون جوامع سرمایه داری و همهء جوامع طبقاتی) عدهء معدودی در نوک هرم قرار دارند که برای بدنه و پایهء هرم تصمیم گیری می کنند. این خصوصیت حزب بلشویک هم بود که کارگران در سطح بسیار وسیعی در پایهء آن قرار داشتند.
نوع دیگرتشکلهای هرمی سندیکاهای کارگریست. سندیکاها علاوه بر اینکه بر اصل «رهبری» و «اعضا» استوار هستند، درعین حال برسر اضافه دستمزد درچهارچوب نظم سرمایه با دول سرمایه- داری و سرمایه داران چانه می زنند.
سندیکا تشکیلاتی است دردل نظام سرمایه داری و برای خفه کردن صدای اعتراض کارگران و یا تخفیف این مبارزات تاسطح اضافه دستمزد. سندیکا میگوید: کارگرعزیز عضو سندیکا، حق عضویت به سندیکا بپرداز و به سرمایه خدمت کن و حد اکثر تلاشت را روی دستمزد بیشتر و ساعت کار کمتر متمرکز کن!
اما مظروف تشکیلاتی طبقهء کارگر چه می تواند باشد؟ کارگران چگونه می توانند در مبارزات خود راه به سوسیالیسم ببرند و اجازه ندهند که مبارزاتشان به کجراهۀ سرمایه بیفتد؟
از نظر من مظروف تشکیلاتی کارگران می توانند شوراهای کارگری باشند.شوراهای کارگری با هدف برقرار کردن سوسیالیسم کارگری و نه سوسیالیسم حزبی تشکیل می شوند، با آقایی کردن زیر لوای توانمندی های فردی و با آقایی شدن تحت لوای عدم توانمندی و عدم آگاهی فردی مقایرت دارند. شوراها هدفشان بالا بردن تواناییها و استفاده از توانمندیها برای برقراری برابری اجتماعی است. برابری طلبی با آقایی کردن و سلطه طلبی و به همین گونه سلطه پذیری در تناقض است. ما به عنوان کمونیست های شورایی نه از توانا ییهای خود برای سلطه استفاده می کنیم و نه اجازه می دهیم (در چارچوب شوراها هم) به ما اعمال سلطه شود.مابا نفس جوامع طبقاتی و همهء اشکال بروز آن مخالف هستیم و در حیطهء عمل خود تلاش می کنیم این تفکر را به عمل در آوریم.
کوشش ماجهت برقراری سوسیالیسم کارگری ازلحظه ای که به نفی تشکلهای هرمی و ایجادشوراهای خودگردان کارگران می رسیم ودر این راستا فعالیت می ورزیم آغاز می شود. هیچ نیرویی و تشکیلاتی خارج از طبقه و برای طبقه نمی جنگد.
«بر بنیاد رویکرد سلطه گری و تقسیم قدرت مشاهده خواهیم کرد همۀاحزاب بمثابهء پدیده های نوین به عنوان بخشی از قدرت در تمامی دوران اخیر عرض اندام می نمایند و ...» از مقالۀ : نظرات من در گرد همایی ـ کیومرث
کارگران می توانند وباید به خود متکی شوند و همراه با تمامی کسانی که خواهان برابری اجتماعی هستند درجهت برقراری سوسیالیسم مبارزه کنند.
لازمهء تشکیلات شورایی، کار وآگاهیِ کارگران به این امر است. باید تلاش شود که تشکیلات شورایی و خودگردان به خواست عمومی طبقهءکارگر تبدیل شود و کارگران با قدمهای آگاهانهء خود امکان به دست گرفتن سکان انقلاب را از خورده بورژوازی و اپوزیسیون های بورژوایی سلب کنند.
کمون پاریس می تواند به عنوان نمونهء توانمندی طبقهء کارگر و اعمال قدرت اکثریت بر جامعه مدنظر باشد و ما را با مدل عملی کمونها (شوراها) آشنا سازد.

پروین/ آلمان/ نوامبر ۲۰۱٣


* جمهوری اسلامی نام آنرا به «اسلام آباد» تغییر داد تا اثر زور وتوانایی کارگرانِ یکصدا به فراموشی سپرده شود. ولی نام زور آباد هنوز هم در بین مردم متداول است.