افق روشن
www.ofros.com

راهکار بهم پیوستگی تمامی نیروهای کارگری و سوسیالیست در داخل و خارج


اردشیر مهتدی                                                                                                     یکشنبه ۲٧ دی ۱۳۹۴ - ۱٧ ژانویه ۲۰۱٦

• تتوریزه کردن و استخراج تضاد طبقاتی از درون هر ستم عملی در جریان زندگی روزمره، و نشان دادن کُلیّت و بهم پیوستگی تمامی ستم ها و تلاش درایجاد کانون های مقاومت حول هر موضوع (ستم)

طرح مبانی نظری: شناسائی «سوژه»
احزاب در ایران طی یکصد و سی سال اخیر، کمتر با کلیت و بدنه یک طبقه اجتماعی مرتبط و برساختارهای طبقاتی متکی بوده اند. لذا موفق به گسترش قدرت اجتماعی طبقه و توده ها بصورت سازمان یافته و پایدار نگردیدند. احزاب نه از پایین و توسط نمایندگان و روشنفکران طبقه بلکه عموماً از بالا و توسط جمعی از روشنفکران طبقات و بیشتر اقشار روشنفکر خرده بورژوازی که به دانش سوسیالیسم دوران مجهز بودند تشکیل شدند، برخی از عناصری که از درون طبقه رشد کردند نیز ارتباط خود را با بدنه اجتماعی طبقه کمرنگ کرده و خط مشی احزاب سیاسی را اتخاذ کردند. لذا در شرایط دیکتاتوری و یورش به احزاب و سازمان های سیاسی قادر به انسجام و خودجوشی برای ترمیم و مقابله به مثل و سازماندهی مقاومت اجتماعی توسط طبقه نبوده اند. به این لحاظ و دیگر عوامل، فاقد احزاب پایدار و نتیجتاً انباشت تجربیات مبارزات اجتماعی - سیاسی در حیات سیاسی جامعه ایران بوده ایم. همانطور که اشاره شد علت اصلی این نارسائی، عدم شکل گیری احزاب از پایین یعنی از بدنه و کف خود طبقه ارزیابی می شود. با حذف احزاب، یورش به سطح دستاوردها، امتیازات و مطالبات اقتصادی کل طبقه کارگر و توده ها سهل الوصول می گردید. بجهت همین فقدان ارتباط منسجم و ارگانیک، احزاب قادر به ادامه کاری و نوسازی آرمان ها و ساختارهای تشکیلاتی خود نبوده و لذا ناتوان ازاثر گذاری در فرایند تحولات اجتماعی در ابعاد اجتماعی و تاریخی گردیدند، بطور مقایسه ای می بایست اذعان کرد که احزاب در ایران، کارکرد احزاب در جوامع مدرن در کشورهای پیشرفته صنعتی را نداشتند، که پایه های آنها بر طبقات اجتماعی استوار بوده و احزاب توسط نمایندگان و روشنفکران طبقه شکل گرفتند. لذا طرح ریزی تشکل و حزبی که ارتباط ارگانیک و مستمر با بدنه طبقه کارگر داشته باشد و در واقع حاصل سازمانیابی خود طبقه باشد، از ضروریات بسیار اساسی است، که می بایست مورد کنکاش و تحلیل تمامی فعالین و سوسیالیست های کارگری قرار گیرد. دراین بررسی ابتدا اقدام به شناسائی « سوژه» می کنیم.
هگل برای شناخت ماهیت پدیده ها متدولوژی منطق دیالکتیک را طراحی و مورد استفاده قرار داد. بدین مفهوم که باید منطق درونی موضوعات را استخراج و شناسائی کرد، که آن راوی موضوع و داستان درون پدیده را خود روایت کند. این منطق و نظام درونی پدیده بوده و از بیرون به آن تحمیل نمی شود. موضوع مورد مطالعه باید درون این نظام « خود تبیین گر» [گویا] » شود. این نوع نظام خود تبیین گر، همان چیزی است که هگل « ایده منطقی انضمامی» نامید نکته مهم این است که تشخیص دهیم که چه کسی داستان و موضوع را برای ما تشریح می کند و لذا شناخت « سوژه » کلید برون رفت و راهکار حل مسئله است. دیالکتیک مدعی یکسانی سوژه و ابژه است. سوژه دیالکتیکی باید در انسان ریشه داشته باشد اما از انسان فراروی کند. چون در انسان ریشه داشته، انسان می تواند حرکت موضوع یا داستان را درک و فهم کرده و آنرا شناسائی نماید. ماده یا طبیعت، ایضاً " طبقۀ در خود" نمی تواند بعنوان سوژه پذیرفته شوند. زیرا طبیعت( ماده ) هیچ غایت شناسی ندارد. طبقه نیز کنش پذیر منتظر می ماند تا ما آنرا مورد مداقه قرار داده و تشریح کنیم تمام جریاناتی که ماده یا طبیعت و همچنین طبقه را بعنوان سوژه گرفتند، پروژۀ آنها با شکست مواجه شد. زیرا طبیعت (ماده) داستان خاص خودش را برای ما بازگو نمی کند و ما تنها شناخت نسبی از آن کسب می کنیم. کارل مارکس از منطق هگل در شناخت ساز و کار نظام سرمایه داری بهره برد، و "سرمایه" یا همان " ارزش انتزاعی" را بعنوان "سوژه" این نظام معرفی نمود. کاربرد این منطق باعث شد که تا زمانی که نظام سرمایه داری برقرار است نقد وشناخت مارکس از آن، اعتبار و قوت خود را حفظ کند. از اینجا مارکس به شناخت تضاد درونی سرمایه یعنی ارزش و ارزش مصرف و نهایتاً قیمت رسید. این گامی در جهت شناخت ارزش اضافی و هم افزایی سرمایه بود(١) .
اولین نکته کلیدی در شناخت پدیده های اجتماعی آنست که ابتدا نیاز به شناسائی یک راوی یا «سوبژه» داریم. در شناخت ساز و کار تضادهای طبقاتی و درونی جامعه نیز ما نمی توانیم طبقه کارگر را بعنوان سوژه، ابتدا به ساکن معرفی کنیم، زیرا طبقات خارج از اراده و شناخت ما و بطور طبیعی و خود بخودی ایجاد می شوند، یعنی امری طبیعی و مادی بوده و بخودی خود چیزی بما نمی گویند. در یک طبقه افراد و آحاد با افکار بسیار متفاوت و متضادی حضور دارند که تشخیص کمی و کیفی حرکت کلی طبقه بسمت اهداف تاریخی آن نا ممکن است، یعنی حرکت طبقه از یک روند غایت شناسانه پیروی نکرده و با ثبات نیست. فرایند شکل گیری و رشد طبقه کارگر در ایران را از دهه ۴٠ در نظر بگیرید. کارگران کنده شده از روستا که نگاهی پرستش مآبانه به کارفرما دارند و او را یک کد خدا می بیند که کارگر مزد بگیر را از فقر روستا به امکانات مادی و تملک برخی کالاها رسانده که در روستا فاقد آن بود. کارفرما در دید کارگر آن وقت حتی می تواند بر زندگی اخلاقی و سیر زندگی وی حاکم باشد. مناسبات قوم و خویشی روستا در محیط کار صنعتی نیز جاری می شود. ارتباط کارگر روستا با کارگران پیشرو شهری وتغییر در دیدگاه و ذهنیت آنان فرایندی است که می بایست طی شود، تا طبقه کارگر "در خود" ( موجودی مادی و طبیعی) به طبقه کارگر "برای خود" به حرکت آگاهانه و هدفمند متشکل و سراسری برسد. لذا برای ما طبقه کارگر در حالت اول سوژه نیست.
سوژه را باید « آگاهی » و بطور دقیقتر « خود- آگاهی » بمفهوم آگاهی طبقاتی و تاریخی بگیریم . زیرا آگاهی منشأ در انسان داشته و بخودی خود، حاصل نمی گردد. آگاهی از انسان فراروی می کند و خود وضعیت طبقه را توضیح می دهد. بر اساس آگاهی می توان حرکات پدیده طبقه را توضیح داد. آگاهی با خود ایده سازی خودمان بدست می آید و ما می توانیم آنرا بطور کامل فرا بگیریم . تمام کاری که باید انجام بدهیم اینست که از خودمان بپرسیم، که چه خواهیم کرد اگر مصممانه آرمان ها، اهداف اجتماعی و اقتصادی خود را بدون ملاحظات دیگر، بر اساس واقعیات عینی پیگیری کنیم. آگاهی طبقاتی بصورت سوژه دیالکتیکی تماماً خودش را بر ما آشکار می کند. از آنجایی که آگاهی محصول خود ایده سازی ماست، در برگیرنده چیزی نیست که ما نتوانیم آنرا واقعاً فرا بگیریم.«آگاهی» بعنوان سوژه، جهت ما را تعیین می کند، وقتی تمام ماهیت خود را بما بنمایاند « آگاهی » تبدیل به ابژه می شود یکسانی دیالکتیکی سوژه و ابژه بدین مفهوم که آگاهی با فراروی از محدودیت هایمان حالا هویت خاص خودش را مجزا از ما کسب/ تملک می کند. در اینجا آگاهی به ابژه تبدیل می شود، با اینهمه می توانیم بفهمیم که آگاهی چگونه اندیشیده و حرکت می کند و بعبارت دیگر آگاهی چیست؟ خودش پاسخ می دهد، درک تمایزات طبقاتی و تاریخی، شناخت ساز و کار پدیده های اجتماعی، ارزش ها و اولویت های انسان ها در طبقات مختلف و بخصوص طبقه کارگر بر ما روشن می شود .آگاهی از ابتدا با یک تضاد و تناقض درونی همراه است، و آن «آگاهی حقیقی » و «آگاهی کاذب» است. آگاهی پس از ابژه شدن می تواند توسط طبقه کارگر با روش « درونی سازی» جذب شود. پس از جذب توسط طبقه و ایجاد آگاهی تاریخی و طبقاتی و صف مستقل، طبقه کارگر تبدیل به سوژه تغییر مناسبات اجتماعی – اقتصادی می گردد. یعنی پس از این مرحله است که طبقه کارگر به " سوژه تاریخی" تبدیل می شود. بدون طی فرایند کسب آگاهی، طبقه کارگر سوژه نیستعامل اصلی حرکت طبقه « خود آگاهی » است همانطور که گفته شد " آگاهی کاذب" و "آگاهی حقیقی" دو وجه متضاد آگاهی در درون طبقه کارگر است، وجود این تضاد «هستی آگاهی» را اثبات می کند (هستی در مفهوم هگلی آن ). وقتی اولی ( آگاهی کاذب) مستولی است، همانند طبقه کارگر ایران و در اکثر کشورهای جهان، طبقه کارگر سوژه نیست و وقتی وجه دوم " آگاهی حقیقی" وحرکت آگاهانه غالب شود طبقه کارگر تبدیل به سوژه تاریخی می شود، درک عصاره عملکرد و ساز وکار طبقاتی از یکطرف و الزامات و محدودیت های زیست و کار در مناسبات و ارزش های طبقه حاکم نظام سرمایه داری در زندگی جاری، ماهیت این تضاد را نشان می دهد. ماهیت این آگاهی با توجه به شرایط و محدودیت های اجتماعی بروز تحقق این آگاهی را در مبارزه طبقاتی را نمایندگی می کند. روشنفکران سوسیالیست که در جریان کار عملی و علمی به درک سوسیالیسم بمنزله رهایی بشر از نظام سرمایه رسیدند؛ حتی پیشروان کارگری، تمام نیرو و توان خود را روی «طبقه کارگردرخود» که ابژه است می گذارند و هیچ نتیجه ای نمی گیرند و این راز شکست های پی در پی علیرغم فداکاری های مستمر است. در دهه های اخیر نیز با رشد عظیم سرمایه مبادله ای و ربایی و عقب نشینی سرمایۀ صنعتی، کار قراردادی و موقت بودن استحدام کارگران در کارخانجات، باعث شده که کارگران در ایران، در بخش اقتصاد مبادله و ربایی حضور یایند. یعنی بخشی از معیشت خود را در خارج از ساز و کار مناسبات تولید، یعنی از ساز و کار خرده بورژوازی وحتی استثمار کارگران ضعیف تر کسب می کنند. کارگران در ایران در کنار کار در کارخانجات به اشتغال در بازار مبادله و خرده فروشی مبادرت و برای خود مشغلۀ دیگری دست و پا می کنند. گاهی کار در کارخانجات صنعتی ضمیمه کار دلالی و خرده فروشی است. کارگری که در یک شیفت در کارخانه کار می کند، در شیفت دوم در بنگاه معاملات ملکی، مراکز خرده فروشی و یا با داشتن یک مرکز تجاری کوچک و ارائه خدمات تخصصی خود ( الکترونیک و برق ، صافکاری، نقاشی خود رو و شیشه بری، حسابداری، کامپیوتر، ساخت مبلمان و ....) و مسافرکشی و غیرو مشغول بکار است. که معمولاً کار دوم ثبات بیشتری داشته و بازار کار خود را می آفریند. لذا این کارگران با توجه به مجاری درآمدی خود در کنار دیگر کارگران که از این نوع درآمدها محرومند قرار نمی گیرند. نتیجتاً ظرفیت مبارزات متحد کارگری کاهش می یابد. یک کارگر با سابقه در خودرو سازی سایپا، پس از درگیری و اختلاف با سرپرست، مورد مشاوره و راهنمایی قرار گرفت و بر سرپرست غلبه و حتی سرپرست مجبور به عذرخواهی شد، اما کارگر با استفاده از این امتیاز، با مبلغ بیشتری خود را بازخرید و با خرید یک خودرو به مسافرکشی روی آورد. این نمونه ها بسیار زیاد و گسترده است. بدین معنی که کارگران هدف خود را داشتن کار مستقل و خود کفا می دانند. در چنین شرایط، یعنی عدم شکل گیری منافع طبقاتی، علت عمده فقدان زیر ساخت های آگاهی طبقاتی لازم در جامعه برای شکل گیری رشد مبارزات کارگری و لذا ظهور و فعالیت احزاب، تشکل ها و سازمان های طبقه می باشد. ضعف مبارزه طبقاتی در این شرایط، باعث شده که برخی از تشکل ها و گرایشاتی که قبلاً مدعی طرفداری از حرکت سازمانیافته طبقه کارگربودند، قطع امید کرده و به سمت راهکارهای بورژوازی رفته اند و یا هدف خود را چهره شدن و تصاحب قدرت با تعداد معدود و ظرف مدت های تعیین شده قرار دادند. زیرا « سوژه» مورد نظر آنان قابلیت و نقش طبقه تاریخی را از نظر ایشان ایفا ننمود. اما در واقعیت آنان با انتخاب اشتباه سوژه مسیر را به اشتباه رفتند.
با تغییر سوژه تمام کارها، وظایف، نوع سازماندهی، کار تبلیغی و ترویجی همه تعریف مجدد می شوند. سوژه «خودآگاهی» است. طبقه کارگر در ایران از آگاهی های طبقاتی و تضاد با کلیت نظام سرمایه داری بعنوان نظامی بهره کش و کالا ساز نیروی انسانی و طبیعت، و سازو کاری که در ایران این نظام توانسته کارگران را به استیصال بکشاند، نا آگاه و با انواع آگاهی های کاذب دست بگریبان است. کارگران مخابرات کشور برای دریافت بیمه و حقوقی کمتر از مصوب کشوری در مقابل مجلس شورای اسلامی تجمع می کنند و در عین حال به لابی از طریق عناصر مؤثرو ذی نفوذ خود (بسیجیان و ..) با نمایندگان مجلس می پردازند. اما تراژدی بیشتر آنجاست که صف خود را از اعتراض علیه جنایت علیه بشریت اسید پاشی که در همان زمان در مقابل مجلس اسلامی شکل گرفته مجزا می کنند با این توجیه که این مطلب ربطی بما ندارد و مخلوط شدن دو صف به ضرر منافع ما کارگران است. البته بهیچ وجه این تراژدی، نمای کلیت طبقه کارگر و حتی بخش عمده آنان نیست اما مناسبات دلالانه و سازشکارانه، بشدت گسترش یافته و مبارزات طبقاتی را کند می کند. بسیاری از کارگران، بطور عموم خود را ملزم و متعهد به حقوق مدنی، مشارکت جمعی و همبستگی کارگری و همبستگی با تمام اقشار تحت ستم و حفظ محیط زیست رعایت حقوق انسانی کارگر و زحمتکش دیگر نمی بیند. وقتی بستر مطالبات دمکراتیک و طبقاتی حتی در طبقه کارگر بطور اندکی جوانه زده و رشد کافی نیافته است، طرح جامعه کمونیستی بعنوان ضرورت فوری به یک طرح روی هوا تبدیل می شود. زیرا این ایده آل و مطالبه از متن مطالبات و مبارزت طبقه کارگرمنتزع نشده، و کارگران افق خود را در تحقق مؤلفه های محوری آن جستجو نمی کنند، تا بصورت متشکل و آگاهانه آنرا محقق کنند. گویا جامعه کمونیستی نیاز به دهها میلیون کارکن متشکل و انسان های آزاد و رها از بند اخلاق و فرهنگ سرمایه داری (و حتی ماقبل سرمایه داری)، انسان هایی که برای برقراری یک جامعه انسانی، نفی استثمار و بهره کشی مبارزه کنند، ندارد. تحقق شعار " یکی برای همه و همه برای یکی" را از کسانی که در هر رابطه خود تحت ارزش های سرمایه داری بوده و بفکر سود هستند نمی توان انتظار داشت در وضعیت فعلی که برخی کارگران از همسر و فرزندانش و یا از کارگر ضعیف تر بهره کشی می کند و کارگر جدید را به پادو و رفت و روگر و چای بذار تبدیل می کند با این پشتوانه توده ای جامعه آرمانی محقق نمی شود. بزعم برخی مدعیان سوسیالیسم، کافی است که آنها نیت کرده و تصمیم بگیرند، حتی بدون وجود زیر ساخت های لازم چنان جامعه ای محقق خواهد شد. ایدئولوژی و ارزش های طبقه کارگر موجود حاصل ادغام اندیشه ها و باورهای طبقه کارگر اعم از صنعتی، روستائیان از زمین کنده شده، خرده بورژوازی و ایدئولوژی های رنگارنگ دیگر طبقات شکل گرفته اند، و نتیجتاً مغایر و متفاوت با یک نظام سوسیالیستی بوده و نمی توانند در شکل خودبخودی بصورت یک سوژه تاریخی عمل کنند. با فرض سوژه بودن، کارگران در هر کشوری خود بخود جامعه را بسوی سوسیالیسم و نفی نظام سرمایه داری به پیش می برند. اگر چنین امری ممکن بود اساساً تئوری علمی سوسیالیستی، منطق دیالکتیک، اقتصاد سیاسی و جامعه شناسی زائد و بی معنا می گردید. طبقه بدون آگاهی طبقاتی و خط و مرزهای آرمانی، طبقه درخود است. تنها وقتی که با تئوری سوسیالیستی که آنهم حاصل تئوریزه کردن پراتیک تغییر دهنده با تحولات طبقاتی ، در هم بیامیزد می تواند به طبقه برای خود و بعنوان یک سوژه اجتماعی پا به منصه ظهور بگذارد.
این نارسائی ها و آسیب ها که ناشی از تضاد درون آگاهی، یعنی آگاهی حقیقی و آگاهی کاذب است در عرصه تاریخی و پهنه اجتماعی در کشورهای مختلف با شدت و ضعف کم و زیاد، حاکم است. مارکس اگر چه فرصت نکرد که منطق کاربردی خود در شناخت پدیده ها را علیرغم آنکه قول داده بود تدوین کند. اما مطالعه دقیق نظرات و تحلیل های اجتماعی وی، از جمله ١٨ برومر نشان می دهد که وی همه چیز را در مبارزه طبقاتی به "آگاهی" طبقه کارگر مرتبط می کند. وی می گوید: " کارگران که در گیر و دار چنین حوادثی اجازه دادند سران دمکرات عنان رهبری آنان را بدست گیرند و منافع انقلابی طبقۀ خود را به خاطر رفاه آتی فراموش کردند از این افتخار که نیروی تسخیر کننده ای باشند چشم پوشیدند، در قبال سرنوشت خود تسلیم شدند" (٢) همچنین در مقطعی که پاسکال دوپرا وزیر کشور فرانسه کارگران را با بلیط های بخت آزمایی فریفت مارکس می گوید: " می خواستند بدینوسیله آرزوهای طلا را جایگزین آرزوهای سوسیالیستی پرولتاریای پاریس و دورنمای فریبای برد کلان را جایگزین حق آئین پرستانۀ کار نمایند. بدیهی است که کارگران در زیر برق شمش های طلای کالیفرنیا فرانک های کدری را که از جیبشان ربوده بود تشخیص ندادند" (٣) مارکس در تشریح دوران رونق سرمایه داری، که دستمزد کارگران نیز افزایش می یابد می گوید: « با بالا رفتن سطح دستمزدها، جنون سرمایه داران برای پولدار شدن کارگران را [نیز] فرا می گیرد، که تنها با قربانی کردن ذهن و جانشان آرام می شود (۴) یعنی مارکس طبقه کارگر( بدون خودآگاهی) را ابژه سرمایه می داند.حقیقتی که در شکل گیری و رشد سوسیالیسم موجود و تاریخی، تغییر کرد و در اذهان پیشروان و روشنفکران طبقه کارگر جایگاه سوژه را در تمامی ادوارتاریخی تصاحب کرد
از طرف دیگر، تجربه تاریخی نشان داده است که استبداد و سرکوب علت اصلی فروپاشی و اضمحلال احزاب در ایران نبوده، علت ناکامی ها را فقدان اشتراک در دیدگاهها، اهداف و ارزش های مشترک کادرها در داخل احزاب و همچنین عدم پیوند آنان با طبقات مهم و اصلی از جمله طبقه کارگر می باشد. بسیاری احزاب در شرایط عادی و معمولی دچار ضعف و سستی شدند. جبهه ملی اول در دوران دکترمصدق ، قبل از کودتا در گرداب تضادهای داخلی و خارجی گرفتار آمده بود و سرمایه داری جهانی توانست با هزینه بسیار اندک جبهه ملی را از سر راه بردارد. سازمان چریک های فدائی خلق در اوج دوران رشد و گسترش طی سالهای ۵٨ و در فضای مناسبی که ناشی از فروپاشی حکومت قبل و عدم شکل گیری و انسجام قدرت سرکوب و دیکتاتوری نوین، از داخل دچار انشعاب شد. این انشعاب خود به شتاب شکل گیری قدرت سرکوب جدید کمک کرد. از این نوع مثال ها در داخل و خارج از کشور بوفور وجود دارد. در بسیاری از این انشعابات سرکوب اساساً نقشی در آن ندارد. سرکوب حداکثر به تشدید تضادهای درونی منجر می شود.
برخی از محافل تمام تمرکز خود را بر سطح معیشت کارگر قرار می دهند، و تئوری جدیدی بعنوان « مطالبات معیشتی» ابداع کرده اند، که ناشی از عدم شناخت ارگانیسم سرمایه در کلیت خود می باشد. با تمرکز آنان بر معیشت کارگران شاهدیم که تغییری در روند کاهش سطح دستمزد کارگران انجام و دستاوردی کسب نشده است. می بایست افزود که اگر فعالان کارگری اطلاع از نازل بودن سطح معیشت دارند، اکثریت کارگران با آن زندگی و در حال نبرد و دست پنجه نرم کردن با آن بوده و آسیب های روانی و جسمی فقر حاکم، بر خانواده کارگری توسط آنان درک و لمس می شود. بخشی از نیروهای چپ و سوسیالیست در انتظار، ایجاد تشکل سراسری کارگران هستند، امری که هر چند از زوایای مختلف تبلیغ می شود اما راهکار عملی دست یافتن به آن با گذشت زمان نا ممکن ترمی شود. ایجاد تشکل سراسری کارگران موضوعی است که در محتوای خود تعریف نشده و تجربه بیش از دهساله نشان داده که چنین امری، حتی دردوران رشد تشکل ها ومحافل محقق نشده است. وحدت بین احزاب، تشکل ها و محافل مختلف نیز به سرنوشتی دست نیافته است. این اهداف در ذات خود تناقض منطقی دارند، نیروهای عامل این تشکل ها هم نشان داده اند که صدور یک بیانیه مشترک تا چه اندازه مشکل و دردسر ساز و صوری و فاقد پایه های عملی مشترک و هم افزاست. یک نکته بسیار درخور توجه آنست که یک عنصر یا نیروی پیشرو و یا یک تشکیلات، سازمان و حزب پیشرو که نقش پیشرویی را در فرایند تحولات و بعنوان سوژه تاریخی در یک مقطع ایفا می کند، ممکنست در مرحله و مقطع دیگر فاقد ایفای نقش سوژگی و تحول آفرین باشد. این تغییر بجهت واهیت متغییر درونی شرایط اجتماعی و پیدایش مسائل بغرنج جدید و متغیر با شرایط قبلی است. عدم درک شرایط و تحولات جدید و لذا عدم ایفای نقش پیشرو و تغییر دهنده در شرایط جدید، نیاز به تقویت، بازسازی نظری – تئوریک نیروهای قبل و حضور نیروهای جدید انقلابی در عرصه جامعه می باشد. برخی از فعالان و مبارزینی که ازسال ٨٤ باعث ایجاد تحول مثبت در آن شرایط را داشتند، با توجه به پیچیدگی های ضد انقلاب و نیروهای سرمایه داری حاکم و حتی جناح های بورژوازی غیر حاکم که اقدام به اتخاذ روش ها و سبک های جدید مبارزه می نمایند، نیروهای پیشرو می بایست بتوانند شرایط و واقعیت های نوین را درک کرده و تغییر لازم را در دیدگاهها، سبک کار، فلسفه عمل و غیرو ایجاد کننده، در غیر اینصورت ویژگی سوژه بودن خود را از دست می دهند. رفقایی که منتظر ایجاد تشکل سراسری کارگران با نیروهای موجود هستند، تنها زمان را از دست می دهند. چگونه می توان از نیروها و فعالینی که بخشاً دارای دیدگاهها، نظرات و پارادیم های متفاوتی هستند، انتظار ایجاد وحدت سراسری را داشت. مگر آنکه این نیروها سبک کار، نگرش و استراتژی خود را متحول کنند.
با جمع بندی های نظری و تئوریک حاصل شرایط موجود، ایجاد کانون های مقاومت و مبارزه متحد، حول هر ستم، اجحاف، بی حقوقی و .... اعم از دمکراتیک و طبقاتی( سوسیالیستی) بدون پیشفرض ها و پیش داوری ها، راه ایجاد وحدت سراسری است. تئوریزه کردن هر ظلم و ستم و اجحاف و کشف عناصر طبقاتی و کلیدی از درون هریک از موضوعات، کلید راه دستیابی به مؤلفه ها و مبانی نظری یکسان در بستر مبارزات طبقاتی است. در اینجا از عمل به تئوری و نظر و درک واحد می رسیم. نیاز به دهها سال کار تئوریک درونی برای وحدت نیاز نیست. استخراج عناصر طبقاتی از دورن هر ستم و بی حقوقی، هر چند کم اهمیت و ایجاد کانون های مبارزه و مقاومت به علیه هر ستم مشخص، بعنوان راه حل معرفی می شود.
در شرایط کنونی که، تناقضات اقتصادی - اجتماعی در ایران انباشته شده، بطوریکه در تمامی دیگر کشورهای بی سابقه است. اگر امروز جنگ کثیفی در سوریه جاری است، بخش عمده آن ناشی از انتقال تضادهای درونی رژیم ایران به برون مرزهاست امری که حکومتیان پنهان نمی کنند. در چنین شرایطی هیچ آلترناتیو حاضر و آماده حتی بصورت جنینی وجود ندارد، یعنی در تداوم وضع کنونی هرچ و مرج اجتماعی محتمل ترین سناریو است. لذا راهکار دیالکتیکی معرفی سوژه و تضادهای دیالکتیکی درون آن بعنوان یک آلترتاتیو و راهکار برای ایجاد یک آرمان، چشم انداز، اهداف و برنامه و فلسفه عمل مشترک نه صرفاً از میان نیروها موجود که می بایست موانع زیادی را از پیش پا بردارند، بلکه با گسترش آگاهی تاریخی و طبقاتی در عرصه مبارزات دموکراتیک و طبقاتی، نیروهای جدیدی رشد خواهند کرد که با خرد جمعی می توان موانع نظری- عملی را مرتفع ساخت.

شرایط کنونی
در وضعیت حاضر بسیاری از فعالین کارگری سیاست صبر و انتظار در پیش گرفته اند. رژیم با بازی موش و گربه، و بگیر و ببیند بسیاری از تشکل ها و محافل را با موانع زیادی درگیر و رشد آنها را با بن بست مواجه کرده است. بسیاری از فعالین دارای پرونده باز و محکومیت های تعلیقی هستند، که در صورت ضرورت، توسط قوۀ قساوت و جنایت بکار می افتد، این علاوه بر تنگناهای معرفتی، برنامه ای و فلسفه عمل برخی محافل و تشکل هاست. فراخوان های از دور هیچ انعکاس و پاسخی در طبقه کارگر و توده های تحت ستم ندارند. آنها دستوراتی و توصیه هایی صادر می کنند، اما واقعیت، و ویژگی ها و شرایط دیگری دارد. در مورد حقوق بنیادین طبقه کارگر، سطح زنذکی، بیمه ها و درمان و دستمزد های سالیانه رژیم خود می برد و می دوزد. در واقع جنایت حد و مرز نمی شناسد. رشد بزهکاری ها، فحشاء و تن فروشی، مواد مخدر، غارت و چپاول نه تنها طبقه حاکم ، بلکه حتی اقشار گسترده ای از مردم علیه یکدیگر گسترش می یابد. مراجعه و شکایات به قوه قساوت و جنایت آنقدر گسترده شده که قادر به رسیدگی نیستند، یعنی امکانات برای رسیدگی و محکومیت بسیاری مجرمان بخصوص اختلاس و غارت و نفی حقوق مدنی را نداشته و پرونده ها را فله ای مختومه می کنند. در واقع مجوز چپاول، دزدی و سرقت و هتک حرمت و بی حقوقی را در جامعه صادر می کنند.تنها وقتی مراجع قضایی و انتظامی وارد می شوند که موضوعات کلیدی مثل قتل و جنایت در میان باشد. زیرا گسترش این پدیده دامن خودشان را هم خواهد گرفت. خودِ عاملان و باصطلاح حافظان قانون غرق در فساد ند . کارگران از فرط استیصال دست به خودکشی و خود سوزی می زنند. اما موانع نظری، پراکندگی دیدگاهها و اهداف مانع از شکل گیری راه حل دستجمعی و طبقاتی می گردد.

برنامه عمل مشترک کلیه نیروهای کارگری
همانطور که گفته شد، درایران احزاب، حاصل سازمان یافتگی، ساختارها، گروههای کاری، آموزشی، لایه ها و حوزه های مختلف طبقات نبوده و فاقد تجربیات تاریخی طی مبارزات تاریخی -اجتماعی طبقات هستند. در تضاد دیالکتیکی آگاهی طبقاتی و نفوذآگاهی کاذب در ایران، بعلت شرایط زیستی و ارزش های طبقه حاکم، می بایست تمامی وجوه الزامات یک جامعه انسانی، بطور بسیط ، عام و عمومی ترین عناصر آگاهی مسئولیت مشارکت همگانی، مدنی، آزادی ها و حقوق دمکراتیک، نفی کلیه تبعیضات، هر گونه ستم، بی حقوقی و سلب آزادی های فردی، که بطور خلاصه سلبی( نفی کلیه بی حقوقی ها) و اثباتی (تحقق تمامی الزامات برای زیست درخور انسان) می نامیم را عمومی نمود. سازمان یابی سراسری کارگران در وضعیت کنونی، که هر کارگر راهکار متفاوتی برای آنکه گلیم خود را از آب بیرون بکشد - که از منافع آنی وی سرچشمه می گیرد- در پیش می گیرد، ممکن نخواهد بود. حرکات جمعی جز صرفاً عکس العمل موقتی و خود بخودی علیه یورش به منافع جمعی کارگران، شکل می گیرد. فراخوان شعارهای کلی از جمله سرنگونی نظام سرمایه داری حاکم برایران هیچ انعکاسی در بین طبقه کارگر ایجاد نمی کند..
طرح منافع مشترک، بهم پیوستگی منافع و حقوق دمکراتیک و طبقاتی، نشان دادن رابطه، علت و ریشه هر ستم و اجحاف و بی حقوقی و تبعیض بر علیه هر فرد یا اقشار اجتماعی با منافع بورژوازی و ستم طبقاتی در تمامی زمینه ها از وظایف پیشروان فعالان کارگری و سوسیالیست است. کار در این حوزه ها می تواند توسط یک یا دو نفر و حداکثر 4 تا 5 نفری محقق شود. هر ستم و بی حقوقی ملموس را می بایست بطور خاص شناسائی، تحلیل و ریشه ها و منافع طبقات را در پشت آن نشان داد، پدیده را تئوریزه نمود و مجدداً بعنوان دانش و قوانین اجتماعی به کارگران و توده های مردم باز گرداند. می بایست به حوزه های مختلف کار و زندگی وارد شد، ستم و اجحاف بخصوص بخشی که برای کارگران و اقشار اجتماعی بصورت حاد درآمده را تحلیل و ریشه یابی نمود رابطه آن با بی حقوقی عمومی و طبقاتی و تاریخی را نشان و راهکار مبارزاتی آنرا معرفی نمود. صدها و هزاران مثال برای کارهای عمومی وجود دارد که در یک حرکت جمعی، برخی از آنها هزینه ای برای مردم ندارد مثلاً در هنگام اعدام و یا شلاق در ملاء عام در یک محل خاص بطور گسترده زمینه سازی، ترویج و تبلیغ نمود که هیچکس حاضر نشده و همه صحنۀ جنایت را ترک کنند.در اینصورت اهداف رژیم د ر ایجاد رعب و وحشت، کسب مشروعیت، از برگزاری این نمایشات با شکست مواجه می شود. در مرحله بعد در صورت امکان با تشکیل کانون مبارزه با عاملان برخورد نمود.
وقتی مجرم که زاییده همین نظام اقتصادی و اجتماعی است و یا حتی غیر مجرمی ( خوردن مشروب) شلاق می خورد و جمعیت عظیم برای کوبیده و خرد شدن فرد حضور یافته و نظاره گر هستند. با ترویج و تبلیغ نباید گذاشت مردم اجتماع کنند. نصب پلاکاردهای ترویجی در محل و پخش اطلاعیه ها در حوزه های تجمع، که تمام پلیدی های رژیم را بر ملا می کند، از اقدامات کارساز است. اجحاف، بی حقوقی و ستمی که یک مسئول در یک سازمان تولیدی، خدماتی و حتی عمومی روا می کند، کاهش سهمیه تحصیلی دختران در رشته های دانشگاهی، تخریب محیط زیست، افزایش هزینه های تحصیلی دانشجویان، خصوصی کردن آموزش مدارس و دانشگاهها، ستم علیه حقوق زنان و افزایش تحمیل حجاب و غیرو از مواردی است، که میتوان آنها در رابطه با کلیت نظام اجتماعی حاکم تحلیل، تئوریزه و ترویج نمود. بطور خلاصه تمام نمادها، مظاهر ستم و بی حقوقی را به ایجاد کانون فعال مبارزه و مقاومت تبدیل نماییم و ارتباط و بهم پیوستگی هر مظهر ستم و سرکوب را با کلیت آن نشان دهیم.
فعالیت های ترویجی و تبلیغی کاملاً می بایست مخفیانه و دوراز چشم پلیس و عواملش انجام شود. تجربه نشان داده است که کلیه عملیات تبلیغی و ترویجی که بر اساس موضوع خاص صورت پذیرفته هم بدون ضربه بوده و هم اثر بخش و تأثیر گذار گاهی در سطح کلان و مملکتی بوده است. حاکمیت نمی دانسته که پس از انتشار بیانیه های ترویجی و تبلیغی و ایجاد مقاومت، سراغ کدام تشکل رفته و ضربه متقابل به آن وارد نماید. در صورت دستگیری فعالین، در چنین شرایطی اتهامات محاربه و براندازی و .. منتفی است در طی مراحل فعالیت و کار مداوم، کانون های مقاومت مردمی و حرکت های اعتراضی شکل خواهد گرفت. اما درصورت برداشتن و به آتش کشیدن روسری ها( که از تبلیغات مستمر یکی از تشکل هاست) وقتی که مورد یورش پلیس و حزب الله واقع می شوند، زنان معترض توان استتار خود را از دست داده و به عنصر تحت تعقیب پلیس تبدیل می شوند. آنها در اولین اقدام، باید بتوانند یک روسری جایگزین تهیه تا از دستگیری، زندانی شدن و پیگرد آنهم از دست مأمورن بغایت وقیح رژیم مصون بمانند، این عمل در مرحله ای از ضعف و ناتوانی در سرکوب می تواند صورت پذیرد. با کار مداوم روی کلیه مظاهر ستم و سرکوب می توان آگاهی طبقاتی و دمکراتیک عمومی را سازمان و به ایجاد پایه های حزب کمک رساند. جدا دیدن انواع ستم ها، یکی از آسیب هایی است که باعث درجا زدن فعالان، محافل و تشکل های کارگری شده است. فی المثل در اعتراض تجمعی علیه اسید پاشی بر روی زنان که با اعلام قبلی در مقابل مجلس اسلامی برگزار شد، فعالین کارگری و حتی زنان این حوزه غایب بودند.
یک نمونه موفق کار ترویجی و تبلیغی انجام شده در جریان مبارزات معلمان می باشد، که صرفاً تمرکز روی موضوع حرکت و مطالبات معلمان داشت. دهها مقاله از نویسندگان مختلف از جمله ابراهیم فتاحی، هزاره مقدم، جواد لعل محمدی در نوشتار « اسرا مگوی بودجه» و همچنین کتاب « بررسی تحلیلی مبارزات معلمان از جنبش تنباکو تا کنون» در دو جلد از غلامعلی حسینی منتشر شد. در آنها جنبه های طبقاتی و همبستگی معلمان بعنوان بخشی از طبقه کارکر با کارگران، ریشه های مبارزات تاریخی، فرهنگی، ارتباط حقوق وامتیازات معلمان با دمکراسی، تضادهای نظام نوین آموزش با مراجع تقلید و دیدگاه حوزه و غیرو در آنها تشریح شده است. بطوریکه هر معلم و یا علاقمندی با مطالعه چند سری ازآنها به عمق محتوای تضاد در حوزه فرهنگ و آموزش در مراحل تاریخی، همچنین مبارزات معلمان برای حقوق و دستمزد در چارچوب تضاد طبقاتی اشراف یافته و به یک عنصر همگام در مبارزات دمکراتیک و طبقاتی تبدیل می شود.
در این رویکرد، یعنی تمرکز روی موضوع، تحلیل و تئوریزه کردن، یعنی نشان دادن جایگاه موضوع در هسته نظام طبقاتی، مرز بین فعالین داخل و خارج نیز برداشته می شود. یعنی مبارزین خارج از کشور هم قادرند، مواد و خوراک لازم ترویجی و تبلیغی و تقویت کانون های مبارزه، برای هر چالش و ستم را تهیه و آنرا مستقیما بدست کارگران، گروههای اجتماعی درگیر موضوع رسانده و یا از طریق فعالین داخل در ایجاد کانون های مقاومت سهیم باشند. در این صورت ترویج و تبلیغ از شکل عمومی و کلی که اثر گذاری مشخصی ندارند به حوزه های خاص و ایجاد دانش حول موضوعات مشخص تغییر می یابد. با این روش مبارزین در خارج از کشور خود سوژه و عامل تغییر می شوند. تقسیم بندی داخل و خارج بر اساس معیارهای ما قبل انقلاب ارتباطات یعنی دهه های ماقبل ١٩٨٠ بنا شده است. برخی از مبارزین و سوسیالیست ها در خارج ازکشور بدرستی اظهار می کنند که دستور العمل و فراخوان از راه دور صادر نمی کنند، بلکه صدای کارگران را منعکس می کنند. به این رویکرد بهتر است نکته اخیر را اضافه کنیم که آنان با تحلیل عوامل و چالش های بین کارگران و مردم تحت ستم با حاکمیت، با تئوریزه کردن موضوع هر ستم و بی حقوقی خاص، با ساختن مفاهیم، مقوله های واقعی به دانشی که به مبارزه اجتماعی منتهی شود، یاری رسانند. نظریات و علم حاصله از بررسی انضمامی خود را به فعالین، کارگران و مردم تحت ستم منتقل کنند.
همانطور که بعداً بطور مشروح بیان می شود، فعالیت های ترویجی و تبلیغی نه تنها نیاز به تشکل های اسم و رسم دار ندارد، زیرا حرکت تحت لوای آنها محدودیت های زیادی با خود بهمراه دارد. امروزه آموزش، تعلیمات، تقسیم کارها، هماهنگی ها و روابط، از طریق شبکه های اجتماعی و ارتباطات تا حدود زیادی امکانپذیر است. یعنی هماهنگی و به اشتراک گذاشتن دیدگاه ها و جمع بندی و تئوریزه کردن تجربیات و مبارزات اجتماعی با امکانات موجود نیاز بلافصل و مستقیم به حزب ندارد. وقتی جنبش اعتراضی از سطوح مشخص، واقعی و عینی به سطح سراسری و ملی تغییر یافت ، واضح است که تحول اجتماعی نمی تواند بدون تشکیلات رهبری کننده وحزب سراسری به نتیجه برسد، با سراسری شدن جنبش طبقه کارگر، زیر ساخت های لازم برای ایجاد حزب بر پایه جنبش طبقه کارگر امکانپذیر خواهد شد. اگر تمام هدف و موضوع را درک ریشه های طبقاتی و تاریخی تضادها و مبارزات بدانیم، فعالین بدون ارتباط به جریان خاصی می توانند بخوبی از عهده این وظایف برآیند. آوردن نام جریان خاص صرفاً پیش داوری ها و محدود کردن دامنه تقاضا و سئوال از طرف افراد درگیر مبارزه را بهمراه دارد، که آنان چه جریانی هستند، چه منافع و ارتباطی با مطالبات ما دارند، و در برخی مواضع و ادبیات، مغایرت هایی بین معترضین و تشکل ها وجود دارد که خود باعث کندی مبارزه می شود. یکی از الزامات مبارزه رهائیبخش گذار از منافع شخصی برای رشد پراکسیس اجتماعی است، زیرا رشد قدرت اجتماعی طبقه مهم است و طبقه بموقع نمایندگان سراسری خود را برای تحقق اهدافش بر می گزیند. از طرف دیگر وجود نام تشکل ها- وقتی پایه های اجتماعی واقعی و پر قدرتی ندارند- مسائل امنیتی و پیگیری ها قضایی را حادتر خواهد کرد.
نفی فرهنگ طبقه حاکم و خرده بورژازی همبستگی طبقاتی برای صیانت از نیروی کار و محیط زیست، بلاخره طرح هر موضوع ترویجی که می توان از دنیای "درخود" بیرون آمد می بایست با کار طولانی مدت و با تغییر نگرش ها، آگاهی حقیقی و رشد ارزش های انسانی- اجتماعی کارگران و مردم تحت ستم امکانپذیر است. مشکل عمده، فقدان زیر ساخت های فکری و فردگرایی مفرط است که بخصوص در زمان حاکمیت آخوندیسم به منتهی درجه فاسد و گندیده شده است.
یعنی در مرحله اول می بایست ایده ها در بین طبقه کارگر گسترده، رشد و نمو نموده، جوانه زده و بارور شوند. ایده های عدالت اجتماعی، دمکراسی، رعایت عملی اصول حقوق انسان، مدارا، کار جمعی، کسب دستاوردها در پیوند با کلیت مبارزه طبقاتی؛ نفی تبعیض های جنسیتی، مذاهب، ملیت ها و اقشار اجتماعی و برابری همۀ آحاد و اقشار اجتماعی صرف نظر از هر گونه تمایزات طبیعی و یا کسب شده اجتماعی، ضرورت اجرای اصل هر کس به اندازه کارش، حذف فاصله کار یدی و فکری، اجتماعی شدن ابزار تولید، و ایجاد مراکز تولیدی - تعاونی بعنوان پایه تولید اقتصادی، توزیع قدرت به سازمان های اجتماعی و مردم نهاد، مشارکت مستقیم مردم در حوزه های سیاسی و اقتصادی - اجتماعی و نهایت حذف قدرت سیاسی و وانهادن آن به قدرت اجتماعی مردم متشکل- بعنوان اهداف و چشم انداز اکثریت مردم قرار گیرد. در ارتباط دیالکتیک ایده - عمل میزان و کیفیت اهداف مشخص،تا در مرحله بعد بتوان میزان تحقق آنرا اندازه گیری نمود. (استفاده از منطق هگل: کیفیت- کمیت و اندازه در مرحله هستی) در مراحل بعد با ملاحظه مبنا / شالوده که اندیشه و باور سوسیالیستی محقق شده است با لحاظ موانع طبقات وابسته به شیوه های تولیدی طبقاتی ، قدرت سازمان یافتگی ضد انقلاب، قدرت جهانی سرمایه و غیرو مسیر و فرایند دراز مدت را تا تحقق سوسیالیسم در طراحی مسیر پیشرفت، پیمود. ( این مرحله مطابق منطق هگل : شالوده – پدیدار- فعلیت تحلیل می شود) آنگاه به مرحله نهایی که مقاومت فرهنگی و پیش داوری ها و سنت های بجا مانده در میان توده های طبقات زحمتکش و کارگرپیش می آید که طبقه پیشرو( سوبژکتیو) می بایست با تلفیق نظری( ایده) موانع فرهنگی( ابژکتیو) ها را درونی و حل نماید.
برای رشد و گسترش این آگاهی ها به چند دلیل نیاز به حزب و سازمان و تشکیلات از همان ابتدا به ساکن نیست. اول آنکه حزبی که می خواهد شکل بگیرد حزب کدام طبقه است؟ اگر حزب طبقه کارگر بنامیم، فاقد پایگاه در بدنه اجتماعی طبقه بوده و از پایین رشد نیافته، یعنی توسط نمایندگان پیشرو طبقه کارگرایجاد نشده است.دوم ایجاد حزب و تشکیلات خود نیاز به انسان هایی دارد که در کوران کار و مبارزه عملی و کسب علم سوسیالیستی با تئوریزه کردن تجربیات عملی مشخص در شرایط انضمامی به اهداف، راهکارها، خط مشی ها و فرهنگ و ارزش های مشترک رسیده باشند، در حالیکه چنین فرایند و مراحلی را سراغ نداریم. در چنین شرایطی تدوین خط مشی و منشور و اساسنامه امری زاید و بیهوده می گردد. نه تنها اجرا نمی شوند بلکه به ابزار دست و پاگیری تبدیل میشوند بجهت آنکه در تلاقی با عمل مبارزاتی صیقل نخورده اند واقعیات فوق به این سبب است که برای ایجاد حزب زیر ساخت های فکری، آرمانی، ارزشی، اهداف و دیدگاه مشترک، شرط لازم برای آن است. یعنی ابتدا می بایست ارزش ها و آرمان ها را اجتماعی نموده تا در بین طبقات کارگر، مردمی و جماعات، وجود پیدا کنند و این ارزش ها بعنوان سوژه ای که در انسان ریشه دارد می تواند شناخته شده و انطباق سوژه- ابژه و تحول اجتماعی محقق شود. پس از کار و مبارزه در بستر عظیم اجتماعی و کسب هویت مشترک می توان به ایجاد حزب اقدام نمود. وقتی در اختلافات فراکسیونی افراد متهم به خیانت و جاسوس و پلیس و غیرو می شوند واضح است که احزاب و تشکل های شکل گرفته فاقد الزامات زیر ساختی در درک و ارزش های مشترک برای ایجاد حزب و تشکیلات هستند. دلیل سوم را می توان کاهش ضرب پلیس و نظام قضائی دانست وقتی افراد بطورشخصی و یا جمع محدود چند نفره اقدام به روشنگری های عام و اجتماعی نمایند، اولاً جرم سنگینی مرتکب نشده اند و در ثانی وابسته به یک تشکیلات نیستند که عناوینی همچون تبابی بر علیه امنیت و غیرو به آن منتسب کرد. اساساً حزب و تشکیلات برای رهبری و هدایت مبارزات برای تغییر توازن طبقاتی و دست یابی به جامعه ای غیر از جامعه کنونی است. وقتی اهداف مشترک، مبارزات عملی و سازمان یافته و خط مشی معین، در بین توده ها و طبقه کارگر وجود ندارد دعوت برای انقلاب نیتجه اش، چیزی جز هرج و مرج نیست. مسلما وقتی که مسیر بطور صحیح پیموده شود بلحاظ شرایط عینی و ابژکتیو کارگر درک مشترک با به اشتراک گذاشتن دانش رهایی و آگاهی ها در فرایند عمل مبارزاتی دست یافتنی است و می تواند به آگاهی تاریخی و طبقاتی منتهی شود . تنها پس از شکل گیری تشکل های تو در توی کارگران برای مبارزات دمکراتیک و سوسیالیستی، نمایندگان و پیشروان طبقه خود به ایجاد حزب اقدام خواهد کرد. این زمانی خواهد بود که طبقه بتواند از حزب خودش که در حین مبارزات عملی- نظری ایجاد کرده صیانت کرده و حاکمیت قادر به سرکوب آن نگردد. بطور کلی می توان مراحل پیشبرد مبارزه طبقاتی را به مراحل زیر تقسیم بندی نمود. نه بدین معنی که ابتدا یک مرحله بطور کامل انجام، تا به مرحله بعد برسیم. در ابتدا باید با تهیه مباحث آموزشی که از متن زندگی، فرهنگ و گفتمان کارگر استخراج شده، و بطور دیالکتیکی آگاهی وی را بطور روشمند سازمان یافته کرده و تعمیق بخشید.( روش دیالکتیکی سقراط)
١- ترویج و تبلیغ علیه کلیه مظاهر ظلم و ستم و پیشبرد مبارزات دمکراتیک و طبقاتی
٢- شناخت و درک عام ترین آگاهی ها نسبت به منافع مشترک اجتماعی درروند شکل گیری تاریخی طبقه کارگر و رسالت آن
٣- ایجاد کانون های مقاومت که مطابق شرایط از مبارزه منفی و یا تهاجمی استفاده کنند.
۴- گسترش حوزه ها و فعالیت ها و گروههای کنشگر در محیط کار و زندگی
۵- به اشتراک گذاشتن دانش و تجربیات حاصله در مبارزات عادی جاری در بین حوزه های متفاوت کنشگران
٦- اتصال شبکه ها و گسترش دامنه عمل و فعالیت در شرایط مناسب
٧- جمع بندی و تدوین اهداف، آرمان ها، استراتژی و فلسفه عمل طبقه کارگر، طی فرایند عمل- تئوری
٨- شکل گیری حزب طبقه کارگر از بدنه اجتماعی آن و عناصر روشنفکر این طبقه، حضور پر قدرت طبقاتی در حوزه ملی و کشور

نکته بسیار مهم:
برخی از رفقا و فعالینی که ایجاد تشکل سراسری و یا وحدت تشکل ها و محافل را اولویت می دانند، طی اجرای راهکار عملی فوق، به هدف تشکل سراسری دست خواهند یافت. تشکل سراسری از بهم پیوستگی فعالین و مبارزین و مسئولین محافل که دیدگاهها با افق های متفاوت داشته و راهکارها و فلسفه عمل مشترکی ندارند، امری غیر ممکن است.
اعضاء یا هواداران تشکل ها و سازمان های موجود، ضمن پیشبرد اهداف و برنامه های تشکل های خود به ایجاد زیر ساخت آگاهی های دموکراتیک و سوسیالیستی و کانون ها مقاومت می توانند اقدام نمایند. در هر مقطعی اولویت با فعالیت هایی است که اثر بخشی، کاربرد و نفوذ بیشتری در مبارزه طبقاتی و دمکراتیک دارد.
در فعالیت های مشخص روی موضوعات خاص عینی و واقعی، اختلافات و پیش داوری های نظری و فکری جایی ندارند. اختلاف در نقش تاریخی تروتسکی و رزا و مبانی نظری لوکاچ، همچنین دیگر مسائلی که مناقشه انگیزاست، منتفی می شود. و گروههای عامل در هر تجربه عملی، به دستاوردهای نظری مشترک دست می یابند. جبهه فعالیت بجای عرصه درگیری های مستمر به حوزه های واقعی ستم طبقاتی بی حقوقی منتقل خواهد شد. ایجاد و تشکیل مبانی نظری و عملی علیه هر نوع ستم به ایجاد کانون های مقاومت، می بایست به یک سنت دائمی و مستمر تبدیل شود. در رشد و گسترش کانون های مقاومت می توان حرکت های اعتراضی برای مطالبات اساسی و کلان تر را سازمان داد. در اینصورت ضمن تشکیل نیروهای جدید، نیروها و عناصر موجود نیز با توجه به واقعیت ها و تجارب کسب شده در عمل قادر به ایجاد حزب سراسری خواهند شد.

جمع بندی:
مسئولیت پیشروان اجتماعی "رهایی اقتصادی- اجتماعی" بوده و طرح اهداف و شعارهای آرمانی، بدون ارتباط با واقعیات اجتماعی و طبقاتی، ممکن نیست. ساخت ذهنیت مدینه فاضله، تغییری در واقعیات موجود جامعه ایجاد نمی کند. زیرا فقط طبقه است که حاوی عوامل تحولات عمیق اجتماعی و تاریخی است. پیشروان با اثر پذیری و اثر گذاری در قدرت طبقه متشکل و آگاه می توانند قدرت اجتماعی طبقه و حزب را تقویت کنند. باید با ایجاد و گسترش اندیشه رهایی اجتماعی و عمومیت بخشیدن به آن، زیر ساخت های حزبی و تشکیلاتی را ایجاد کرد. حزب و تشکیلاتی که بر اساس مطالبه و اهداف اجتماعی شکل می گیرد. یک فرایند ممتد و پیوسته و زمانبر است و مراحل بسیار متفاوت و متضادی به خود می گیرد. تغییر اساسی از طریق ایجاد یک جرقه محقق نمی شود. جرقه با همان سرعتی که می تواند به خیزش و شعله ور و سراسری شدن مبارزه منتهی شود، بهمان سرعت توسط کانال هایی که سرمایه جهانی، بورژوازی حاکم و غیر حاکم مدعی، طراحی کرده و لجستیک آنرا در اختیار دارند، و با استفاده از حاکمیت بر رسانه های سراسری، جرقه خاموش خواهد شد. مگر آنکه زیر ساخت ها آگاهی های طبقاتی و تشکیلاتی حزبی که از طبقه بیرون آمده باشد، از قبل حاضر وآماده باشد. در صورت تغییر در ایده ها و جهان بینی توده ها و گسترش آگاهی های طبقاتی و اجتماعی، این آگاهی ها تبدیل به نیروی مادی شده و شکست را در آن راهی نیست. ظرفیت کسب شده دموکراسی و آزادی های اجتماعی در کشورهای پیشرفته صنعنی، خود گواه و نشان از تبدیل آگاهی به سلاح مادی و توان حفظ دستاوردهای اجتماعی است. اگر این آگاهی و اندیشه رهایی در ملل توسعه نیافته ریشه بگیرد و توازن بین المللی ایجاد شده و مسیر مکش ارزش اضافی از کشورهای جنوب به شمال را ببندد، راهی برای عصر رهایی در سراسر جهان بدست بشر باز خواهد شد.
علت اصلی ناکامی ها و شکست های تاکنونی را می بایست در تعریف «انسان» و انتخاب « سوژه » و همچنین تحولات دیالکتیکی سوژه/ ابژه دانست که از آگاهی به طبقه کارگر منتقل خواهد شد. بسیاری از نیروهای سوسیالیست سوژه را تاریخی، مادی و طبیعی، اجباری و الزام آور بودن سوسیالیسم و غیرو می دانند و این رمز عدم استقرار سوسیالیسم در دوران بحران ها و گندیدگی نظام سرمایه در واپسین مراحل خود است. با شناخت سوژه واقعی، دیدگاهها، وظایف و اولویت ها، سبک کار، نوع سازماندهی و تشکیلات و کلیه فرایند ها تغییر می یابد.
مختصر آنکه، راه حل نهایی آنست که « آگاهی» را «سوژه» تغییر بدانیم و برای عمومی و اجتماعی شدنی مبارزه و مقاومت و آگاهی اجتماعی در تمامی لایه های مختلف آن در تمامی ابعاد ظلم و ستم اجتماعی تلاش کنیم. باید از آسمان به زمین فرود آمده و با طبقه کارگر موجود، از شرایط و توان واقعی و قدرت طبقاتی عینی آن حرکت کنیم. در طی فرایند عملی و همه جانبه طبقه کارگر به سوژه تاریخی برای تغییر وضعیت اقتصادی- اجتماعی تبدیل خواهد شد.

اردشیر مهتدی - ٢٧ دی ماه ٩۴


١- برای شرح جامع تر به متدلوژی تشریح سرمایه توسط مارکس و همچنین مقاله «دیالکتیک سرمایه»، تفسیر اونویی نوشتۀ توماس ای سکین ترجمه آیدین ترکمه مراجعه نمایید.
٢- هجدهم برومر لوئی بناپارت ترجمه پورهرمزان صفحه ٩٦
٣- همان صفحه ٧٣
۴- دستنوشته های اقتصادی و فلسفی ١٨۴۴ ترجمه حسن مرتضوی صفحه ٦٠