اینکه حمایت همهجانبهی «ترامپ» از جنگافروزیها و جنایات مرتکبهی رژیم فاشیستی اسرائیل به مرحلهی مشارکت عیان و دخالت جدی نظامی مستقیم علیه ایران رسیده است، فقط از ضعف موقعیت اسرائیل در مناسبات جهان کاپیتالیستی پرده بر نمیدارد و فقط از شدت گرفتن سیر نزولی نفوذ سیاسی آمریکا در امر حاکمیت بر جهان سرمایهداری نمیگوید، بلکه مشایعت و همکاری در تعرض نظامی علیه مردم ایران، درواقع ابراز منطق جنونآمیز نظام سرمایهداری حاکم بر جهان و گویای اعمال جنایتپیشهی حکومتهای بورژوازی بزرگ در ادارهی امور جهان است، که اینچنین زندگی و جان مردم ایران و خاورمیانه را گروگان گرفتهاند و با نقاب مزورانهی «فشار حداکثری بر ایران هستهای» بر چهرهی کریه خود، میروند که کل خاورمیانه را به آتش بکشند. اینکه سیاستورزی رایج مبتنیبر «دیپلماسی» تا تحریمهای «شکننده»ی اقتصادی علیه جوامع خاورمیانه، بهویژه علیه جامعهی ایران، از سوی هیات حاکمهی آمریکا به شکست انجامیده است و بهتبع به حملات میلیتاریستی روی آوردهاند، فقط گویای به حاشیه بردن جنایات «نتانیاهو» در غزه و مُبَیِن کمرنگ کردن فجایع دولتهای آمریکا در خاورمیانه نیست، بلکه هدف غایی از بمبباران پُرتکرار شهرهای ایران همانا برجسته کردن و البته فعال کردن گزینهی ضد مردمی «رژیمچنج» است که اینچنین اپوزیسیون پروغرب و سناریوی سیاهی، یعنی از فاشیستهای آریایی و شوونیستهای فیروزهای تا «مجاهدین خلق» و کومهلهی «مهتدی» و سایرین را به عناد و تخاصم با مردم آزادهی ایران میآورد. قصد کردهاند که بههدف «براندازی»، تجربههای تاریک در عراق و سوریه و لیبی را اینبار در ایران و علیه مردم این جامعه رقم زنند، تا شاید آمریکا برای چندصباحی بیشتر بر مقام مبتذل قیم جهان باقی بماند. اما در این حین از چشم جهانیان پنهان میکنند، که عاقبت فاجعهآمیز این جنگطلبیها و این جنایتها به جامعهی ایران و به جوامع خاورمیانه محدود نمیشود و بیتردید سراسر جهان انسانی را درگیر خواهد کرد.
بهت و حیرت و هراس مردم گرفتار در شرایط غیر انسانی مانند هنگامهی جنگها زمانی به نیرویی تعیین کننده و تغییر دهنده تبدیل میشود، که یک قدرت اجتماعی از لابهلای این همه دود و آتش تعرض نظامی و از پس نسلکشی رژیم اسرائیل خود را بنماید و به اعتبار هستیاش امید را در دل مردم ایران و خاورمیانه و حتی مردم جهان، برای رها شدن از نکبت و مصائب ناشی از نظام کاپیتالیستی حاکم زنده کند؛ نیرویی که همواره از لایههای پایین جامعه میجوشد و در جهت تغییر در اوضاع خانمانسوز و البته بهمنظور ادامه یافتن حیات بشری به سطوح سیاسی جامعه فوران میکند. جامعهی ایران که دو انقلاب آزادیخواهانه و جنگهای ویرانگر را از سر گذرانده است، مملو از تجربههای اجتماعی و سرشار از ابتکار و روحیهی کار مردمی است، که نه تنها میتواند جامعه را از فروپاشی شیرازههای اجتماعی نجات دهند، بلکه قابلیت دارند که راه را برای رسیدن به زندگی متعالی بگشایند. رجوع به طرحهای مردمی امتحان شده و توانا مانند شوراهای کارگری و مردمی، به جامعه نیرو میدهد تا در مقابل برخاستن جریانهای اپوزیسیون عظمتطلب ایرانی و باندهای قومپرست ایستادگی کند و مردم را در مقابله با تحمیل سناریوی سیاه به جامعه و غالب کردن ناسیونالیسم و قومگرایی بر سرنوشت میلیونها انسان مقاوم کند.
از طرف دیگر خروش مردم آزادیخواه در سراسر جهان که از اقدامات تبهکارانه و ضد بشری و از کودککشی رژیم جنایتکار اسرائیل به خشم آمدهاند، چنان به مردم ستمدیدهی غزه قوت قلب و توانایی داد که مقاومتر از قبل به مقاومت ادامه میدهند. اعتراضات پرشمار و پیوستهی مردم انساندوست و مدافعان حقوق ساکنان غزه در کل دنیا چنان جنایتهای رژیم سفاک اسرائیل را آشکار کردند، و در محضر افکارعمومی چنان دادگاهی علیه «نتانیاهو» برپا کردند، که پذیرفتن محکومیت و یا دستوپا زدن در باتلاق جنگطلبی بهمثابه تنها امکان تداوم حیات برای رژیم اسرائیل باقی مانده است. مردم آزادیخواه جهان میتوانند یکباردیگر عیله جنایات و اقدامات ضد انسانی رژیم آپارتاید اسرائیل قیام کنند و اینبار پشتوپناه مردم ایران باشند، که در معرض تجربه کردن فجایعی از جنس غزه و بیروت قرار دارند.
پس از فروپاشی دیوار برلین و پس از کمرنگ شدن «خطر» سوسیالیسم بهعنوان جایگزین کردن روابط انسانی بهجای مناسبات سودمحور، جهان «به منجلابی بدل شده است»، که هر روز بیشازپیش زندگی بشری را به محاق میبرد. نابودی هویت انسانی، بربریت، «دخالت بشر دوستانهی» ناتو و لجنزاری به نام «نظم نوین خاورمیانه» زمانی قوت میگیرند، که آلترناتیو سوسیالیسم به نفع مقولههای بورژوایی دمکراسی و «حقوقبشر» کنار گذاشته شود. بازگشت به بنیان سوسیالیسم، یعنی مراجعه به امر رهایی انسان از قید بندگی مزدی و برقراری هویت انسانی، تنها مفری برای نجات بشریت است، که میتواند به ادامهی زندگی امید دهد.
امیرحسین محمدی فرد - تیر ١۴٠۴