افق روشن
www.ofros.com

تعمیق شکاف در قدرت سیاسی سرمایه و شکل گیری جنبش جاری

(مبانی فراخوان اتحاد فعالان جنبش کارگری - ٣ و ٤ )

کمیته هماهنگی                                                                                 چهارشنبه ١٤ مرداد ۱٣٨٨

محاکمه و اعتراف گیری از رهبران و چهره های سرشناس جناح اصلاح طلب، که برخی از آنان خود از بنیانگذاران جمهوری اسلامی بوده اند، بار دیگر نشان داد که شکاف بین دو جناح رژیم چنان عمیق و گسترده شده که سازش این جناح ها و بازگشت به اوضاع پیش از انتخابات اخیر را منتفی کرده است. دو ماه پیش هیچ کس تصور نمی کرد که شکاف بین دو جناح تا آن حد عمیق شود که روزنامه کیهان «خیانت خاتمی و موسوی» را تیتر بزرگ صفحه اول خود کند. جناح اصلی رژیم برای اداره نظام سرمایه داری چاره ای جز یکدستی و همگونی بیشتر و بدین سان حذف اصلاح طلبان از قدرت سیاسی ندارد. از سوی دیگر، اصلاح طلبان نیز کاری جز ایستادگی و مقاومت در مقابل جناح دیگر نمی توانند بکنند زیرا حذف خود را از قدرت به معنای مرگ سیاسی کامل خویش می دانند. اما، بر بستر بحران حاد اقتصادی - سیاسی کنونی و تعمیق بیش از پیش شکاف بین مردم و رژیم، همگونی و یکدست شدن رژیم هیچ معنایی ندارد جز تعمیق شکاف در قدرت سیاسی و انحصار قدرت سیاسی در دست جناحی درمانده و مستأصل که برای اداره نظام سرمایه داری هیچ راهی جز تکیه کامل بر سرنیزه و سرکوب خونین نخواهد داشت. تعمیق شکاف بین جناح ها و تضعیف قدرت سیاسی به سود طبقه کارگر است زیرا شرایط را برای متشکل کردن آن و اثرگذاری برجنبش جاری فراهم می کند. این ها نکاتی هستند که ما در بندهای سوم و چهارم «فراخوان اتحاد فعالان جنبش کارگری برای متشکل کردن کارگران علیه نظام سرمایه داری» مطرح کرده ایم:
«٣- قدرت سیاسی سرمایه حتی در قیاس با همین یک ماه پیش در سطح جامعه و در فضای زندگی و افکار و نگاه عمومی مردم به صورت رژیمی درمانده و مستاصل که برای پیشبرد امور خود چاره ای جز خون ریزی و تکیه بر سرنیزه ندارد ظاهر خواهد شد. امروز دیگر فقط کارگران نیستند که هر لحظه حیات دولت سرمایه داری را مصیبتی عظیم برای زندگی خود می بینند. حتی بخش هایی از طبقه سرمایه دار و نمایندگان سیاسی آنان نیز این دولت را فاقد مشروعیت می دانند و آرایش و اصلاح آن را شرط حتمی ماندگاری نظام سرمایه داری تلقی می کنند. این امر به رغم تداوم بسیار فزاینده و رشد یابنده سرکوب و اعمال قهر، به هر حال در کنار همه مؤلفه های دیگری که گفتیم به توده های کارگر فرصت می دهد تا با جسارتی بیشتر از گذشته مطالبات خود را طرح کنند. اقتدار و قدرقدرتی دولت سرمایه شکاف برداشته است و این شکاف راه مبارزه کارگران با سرمایه داری را کم و بیش هموارتر خواهد کرد» .
«٤- اصلاح طلبان به دنبال قطعی شدن شکست شان در مرحله کنونی، برنامه ریزی و اجرای شگردهای تازه برای سوارشدن بر موج نارضائی و اعتراض مردم، هدایت سیل خشم و اعتراض انسان های ناراضی به بیراهه اصلاح طلبی و بهره گیری از قدرت این سیل نیرومند به نفع پایه های قدرت خویش را ادامه خواهند داد. پیداست که دولت نیز برای سرکوب این مبارزات دور تازه ای را آغاز خواهد کرد. اصلاح طلبان در طی همین چند روز اخیر با صدور اطلاعیه های مختلف اعلام کرده اند که میدان های تازه ای را برای تداوم کشمکش مسالمت آمیز و به قول خودشان قانونی علیه دولت باز می کنند و دولت با نیروهای نظامی و امنیتی و انتظامی آن نیز تصریح کرده است که هرگونه مخالفت و اعتراض را با شدت بیشتری سرکوب خواهد کرد. این جدال ناگزیر شکاف بین دو جناح را بیش از پیش خواهد کرد که خود به سود طبقه کارگر است، زیرا دولت سرمایه را به میزان قابل توجهی تضعیف می کند.»
سرمایه به طور کلی و در همه جاهای دنیا رابطه ای است متکی به سرکوب قهرآمیز و خونین توسط ماشین پلیسی و نظامی و قضایی و شکنجه و توحش دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی . اگر در بخش هایی از دنیای سرمایه داری فشار این قهر و خون ریزی و شکنجه و توحش اندکی کمتر است دلیل آن را باید در شدت هر چه بیشتر این توحش در بخش های دیگر این دنیا از جمله ایران پیدا کرد. سرمایه در ایران همواره متکی به سرکوب خونین و قهرآمیز بوده است. با قدرت قهر رضاخانی وارد کازار سیاسی شده و برای هر ذره گسترش انباشت و هر گام تثبیت موقعیت خود قصرها، قزل قلعه ها، اوین ها، عادل آبادها، قزل حصارها و گوهردشت ها برپا کرده است. نظم را با کشتار بی عنان هر اعتراض ساده فعالان کارگری و توده های کارگر قوام بخشیده است. قانون و قراردادهایش منشور سلاخی هر نوع نفس کشیدن آزادانه بردگان مزدی بوده است. نظام جهنمی سرمایه داری ایران نظام تازیانه و شکنجه و اعدام و قصاص، نظام خون بر سنگفرش خیابان، نظام کشتار کارگران نفت و جهان چیت، نظام ٣٠ تیر و ١٦ آذر و ١٧ شهریور و ٣٠ خرداد و ١٨ تیر، نظام اعدام های چندین هزار نفری، نظام « قپانی» عضدی ها و تهرانی ها و « قیامت» حاج داودها و لاجوردی ها، نظام درآوردن چشم و قطع دست و پا، نظام سنگسار زنان، نظام گورهای دسته جمعی، نظام خاوران ها، نظام عبور از همه مرزهای شناخته شده سبعیت و بربریت و حمام خون های هولناک در تاریخ است. آنان که بر بستر این جهنم مالامال از گند و خون و وحشت وعده «دموکراسی» به توده های کارگر می دهند وقیح ترین دروغگویان تاریخ اند. در اینجا تا زمانی که سرمایه وجود دارد هیچ امیدی به تحقق آزادی های سیاسی در هیچ زمینه ای نمی توان بست. سرمایه در اینجا مادام که هست و مادام که به دست جنبش ضدسرمایه داری توده های کارگر به گور سپرده نشده است، حتی اگر سلطنت اش زیر فشار خشم و قهر و قیام توده های عاصی به زیر کشیده شود، بنای خلافت دینی و ولایت فقیه برپا خواهد کرد. ارتش شاهنشاهی را با سپاه پاسداران و بسیج جایگزین خواهد کرد و به جای ساواک، وزارت اطلاعات خواهد ساخت. اگر تاریخ صد سال اخیر ایران جز دیکتاتوری و توحش و حمام خون هیچ چیز دیگری بر اوراق سیاه خود ثبت نکرده است علت آن را فقط و فقط در وجود سرمایه و در مکان و موقعیت خاص سرمایه داری ایران در تقسیم کار جهانی سرمایه داری باید جست.
تاریخ پیدایش و ادامه حاکمیت سرمایه در ایران چنین بوده است. اما این استبداد و توحش و سرکوب خونین خود گواه حدت مبارزه طبقاتی و ظرفیت عظیم طغیان کارگران ایران علیه سرمایه است. تاریخ رشد و حاکمیت سرمایه داری در ایران چندین بار شاهد وقوع انفجار مبارزه طبقاتی کارگران علیه سرمایه و سرریز این مبارزه به خیابان ها بوده است. شرایط وقوع این انفجارها و امواج سرکش و مهارناپذیر خیزش های کارگری در جای خود قابل بررسی است. اما وجه مشخصه این شرایط لزوماً تشدید هر چه بیشتر فقر و فلاکت و گرسنگی و بیکاری نبوده و نیست. قدرت سرمایه در ایران همواره با تشدید فقر و فلاکت و گرسنگی و بیکاری توأم بوده است. حدت خفقان و تشدید سرکوب و دیکتاتوری نیز به دلیل حضور همیشگی خود خصلت نمای این شرایط خاص نبوده و نیست. شاخص اصلی بروز خیزش های کارگری در ایران پیش از هر چیز همزمانی این خیزش ها با تعمیق انفجارگونه شکاف در ساختار قدرت سیاسی سرمایه و درگیری حاد میان طیف ها و جناح های سیاسی مختلف طبقه سرمایه دار است. ماشین دولتی سرمایه در ایران همچون همه جاهای جهان بافت یکدستی ندارد و اساساً نمی تواند هم داشته باشد. بخش های مختلف درون طبقه سرمایه دار و قدرت سیاسی سرمایه در همان حال که همگی برای حفظ نظام بردگی مزدی و تحمیل ملزومات بقای آن بر طبقه کارگر چون تنی واحد عمل می کنند، اما در اتخاذ سیاست ها، راهکارها، راهبردها، و چگونگی برنامه ریزی برای استمرار و بقای این نظام و در همان حال گسترش هر چه بیشتر سهم خویش در کل سرمایه اجتماعی و ساختار قدرت سیاسی با هم اختلاف آشکار دارند. نکته مهم آن است که هنگام بروز اوضاع بحرانی و وقوع انفجارها و طغیان های سیاسی همواره شاهد اوج گیری بسیار پرشتاب و شدید درگیری های درون ساختار سیاسی سرمایه هستیم. در شروع و تداوم دوره زمانی ١٣٢٠ تا ١٣٣٢، در ظهور زود گذر فاصله تاریخی میان ١٣٣٧ تا ١٣٤١، در سال های ١٣۵۵ و ١٣۵٦ و پیش زمینه های وقوع انقلاب بهمن ۵٧ همه جا شاهد این هستیم که بحران سیاسی و انفجار خیزش های وسیع توده های کارگر و فرودست همزمان است با تعمیق شکاف و حدت درگیری جناح مختلف درون قدرت سیاسی سرمایه. چرا چنین است و ریشه های واقعی این همزمانی را در کجا باید جست؟ پاسخ روشن است. باید یکراست به سراغ سرمایه، تناقضات ذاتی درون سرمایه و همزمان به مبارزه طبقاتی جاری، به تضاد آشتی ناپذیر و غیرقابل مهار زندگی توده های کارگر با موجودیت سرمایه رفت و پاسخ را از لا به لای آن ها بیرون کشید.
جناح های مختلف قدرت سیاسی سرمایه از روی حب و بغض های شخصی و خانوادگی و قومی و سلیقه ای به جان هم نمی افتند. حفظ کیان سرمایه وجه مشترکی است که در بیشتر فراز و فرودها و تلاطم های اجتماعی آن ها را به هم پیوند می زند. اما درست همین وجه مشترک، یعنی ضرورت ماندگارسازی سرمایه، سرانجام آن ها را به جان هم می اندازد، زیرا هر کدام برای این ماندگارسازی راه و روش خاص خود را پیش می گذارد. ظاهر ماجرا این است که سقف حاکمیت سیاسی شکاف برداشته است. اما آنچه واقعی است و آنچه که حقیقت نهفته در نهان را تعیین می کند این است که شکاف سقف فقط اثر خارجی شکاف در شالوده است. این پایه های موجودیت سرمایه است که ترک خورده و با لرزش بنا، سقف نیز لاجرم شکاف برداشته است. این حکم در تمامی دوره های تاریخی مورد اشاره ما در بالا صدق می کند. همه جا ریشه شکاف حاکمیت سیاسی را باید در وقوع زلزله ای دید که در شالوده حیات سرمایه رخ داده است. در فاصله سال های 20 تا 32 پاسخ به نیازها و تأمین پیش شرط های اساسی بالندگی، گسترش و تسلط شیوه تولید سرمایه داری و تعیین مکان جامعه ایران در ساختار بازتولید سرمایه جهانی چنان موضوعیتی پیدا کرده بود که بخش های مختلف طبقه سرمایه دار بر سر آن دچار اختلافات عمیق بودند. در اینجا یک نکته را فراموش نکنیم. وقتی از قدرت سیاسی سرمایه در ایران و درگیری های درونی آن صحبت می کنیم به هیچ روی نباید شیرازه ارتباط و پیوند انداموار سرمایه داری ایران با ساختار سراسری سرمایه جهانی را نادیده بگیریم. در دوره تاریخی مورد بحث، این فقط نمایندگان لیبرال طبقه سرمایه دار ایران در قالب احزاب جبهه ملی یا سیاستمداران طرفدار سرمایه داری دولتی شوروی از قبیل حزب توده نبودند که با بخش های دیگر این طبقه و دارودسته شاه مخالفت می کردند. آنچه آن روزها در داربست حاکمیت و قدرت سیاسی جریان داشت تبارز کشمکش ها و جنگ و جدل های کل قطب بندی های سرمایه جهانی بر سر چگونگی پاسخ به ملزومات و پیش شرط های فوق بود. دولت های سرمایه داری انگلیس و آمریکا و اردوگاه سرمایه داری دولتی شوروی نیز شرکای واقعی ماجرا و نیروهای دخیل در پهنه مجادلات را تشکیل می دادند. در هر حال، معضلات رفع تنگناهای توسعه انباشت سرمایه، برداشتن موانع سر راه روند تسلط همه جانبه نظام سرمایه داری و تعیین تکلیف موقعیت ایران در نظام بردگی مزدی بین المللی مسائلی بودند که نیروهای دخیل در تعیین سرنوشت سرمایه داری ایران را با هم گلاویز می کرد و سقف قدرت سیاسی را می شکافت. وهمین شکاف بود که راه انفجار جنبش همیشه جاری توده های کارگر و فرودست را باز می کرد. یک بار دیگر تأکید می کنیم که جنبش کارگری و مبارزه طبقاتی همیشه موجود و در نشو و نما هستند. اما برای عروج انفجاری خود نیازمند بروز شرایطی هستند. شکاف در اقتدار حاکمیت سرمایه و کاهش توان سرکوب رژیم ها این شرایط را پدید می آورد و در آن زمان پدید آورد. مجادلات درون حاکمیت در طول آن سال ها تداوم یافت و چند سال تمام، طبقه کارگر ایران و خیل کثیر توده های دهقان، که تا آن زمان هنوز وجود داشتند، به جنب و جوش های اعتراضی خویش ادامه دادند. طبقه کارگر در دل آن شرایط زیر فشار فروماندگی و استیصال رویکرد ضدسرمایه داری و استیلای حزب توده و ناسیونال لیبرالیسم احزاب جبهه ملی به سیاهی لشکر و گوشت دم توپ سرمایه تبدیل شد و نتوانست از این اوضاع به نفع استحکام پایه های جنبش طبقاتی خود بهره جوید. وضعیت بحرانی آن سال ها سرانجام در غیاب جنبش ضدسرمایه داری افق دار و آگاه و سازمان یافته طبقه کارگر میدان تاخت و تاز یک بخش از طبقه سرمایه دار ایران و سرمایه جهانی شد. کودتای سیاه 28 مرداد در سال ١٣٣٢ پاسخ این بخش از طبقه سرمایه دار و هم پیمانان جهانی آن برای خروج از چنبره آن وضعیت و حل و فصل مسائل در هم تنیده سرمایه در ایران بود.
از این دوره به دوره بعدی یعنی سال های ٣٧ تا ٤١ گذر می کنیم. در اینجا نیز توده متراکم تناقضات و تنگناها و موانع سر راه گسترش هر چه بیشتر و تسلط مناسبات سرمایه داری بود که مجدداً دهان باز کرد. باز هم ترک از شالوده حیات سرمایه به سقف قدرت سیاسی سرایت کرد. بازهم میدان برای عروج جنبش کارگری و دهقانان باقی مانده آن زمان بازشد. باز هم جنبش کارگری زیر فشار عظیم توهم و بی افقی و استیصال رویکرد ضدسرمایه داری به دار جریانات ناسیونالیست راست وچپ حلق آویز شد. بازهم بخشی از طبقه سرمایه دار میدان دار واقعی تعیین تکلیف با اوضاع شد و این بار راه حل اصلاحات امپریالیستی و سلطه کامل مناسبات سرمایه داری زیر لوای «انقلاب سفید» شاه بود که راه خروج سرمایه از معضلات جاری را باز کرد.
سومین دوره ای که نام بردیم شرایط و پیش زمینه های وقوع انقلاب بهمن ۵٧ و سقوط رژیم شاه بود. سرمایه داری ایران در طول سال های ۵۵ و ۵٦ به یک بحران عمیق اقتصادی دچارشد. کشتی رونق انباشت از همه سو به گل نشست. طبقه کارگر ایران با موج گسترده مبارزات چند ساله اش فشارهای زیادی را بر روند بازتولید سرمایه وارد کرد. حجم اضافه ارزش های نفتی با شتاب رو به کاهش گذاشت. بحران جهانی سرمایه داری از مجاری مختلف به شریان حیات سرمایه در ایران سرریز شد. تنگناهای تداوم انباشت از همه جا سر برآورد. چگونگی گشایش این معضلات، هموارسازی راه ادامه انباشت، یافتن اهرم های مقابله با بحران و جستجوی راهکارهای کارساز غلبه بر موج دامن گستر مطالبات طبقه کارگر به موضوع کشمکش وسیع درون رژیم شاه و فراتر از آن کل قطب بندی قدرت سیاسی سرمایه در سطح وسیعی از جهان سرمایه داری تبدیل شد. این بار نیز شکاف به سرعت از شالوده به سقف انتقال یافت. ساختار قدرت سیاسی ترک خورد و در طول زمانی کوتاه موضوع ماندن یا رفتن رژیم شاه حتی به جدال درونی خود قطب سرمایه تبدیل شد. با تعمیق این شکاف موج اعتراضات و خیزش های گسترده توده های کارگر و اقشار اجتماعی دیگر به راه افتاد. اما بازهم در فقدان جنبش متشکل سرمایه ستیز طبقه کارگر و بر زمینه ای از گسترده ترین توهمات مذهبی، این موج در امتداد خود توسط ارتجاعی ترین و واپس مانده ترین بخش طبقه سرمایه دار مهار شد و در خدمت تحکیم و تثبیت همان نظامی قرار گرفت که آن را به وجود آورده بود.
وجه مشخصه تمامی موارد همان است که بر آن تأکید کردیم : اختلال در روند بازتولید سرمایه، جناح های درون قدرت سیاسی را به جان هم می اندازد. در راستای بازگرداندن این روند به وضعیت طبیعی پیشین، جناح قدرتمندتر مجبور می شود قدرت سیاسی را یکدست کند تا بتواند از پس این معضل برآید. اما یکدست شدن قدرت سیاسی به معنای تعمیق شکاف در این قدرت و حذف جناح یا جناح های دیگر است، که خود به معنای تضعیف کل قدرت سیاسی است. با تضعیف کل قدرت سیاسی، نه فقط بازگرداندن روند بازتولید سرمایه به وضعیت طبیعی پیشین متحقق نمی شود بلکه جنبش کارگران و توده های فرودست جامعه منفجر می شود و به خیابان می ریزد. بازهم تأکید می کنیم که مبارزه طبقاتی همیشه با حدت و شدت خود جریان دارد. مجادلات درون قدرت سیاسی و ساختار حاکمیت و برنامه ریزی سرمایه نیز همواره وجود دارد. آنچه به شرایط مورد بحث در همه دوره ها ویژگی می بخشد، عمیق شدن، تشدید و گستردگی ترک در شالوده موجودیت سرمایه داری و، به بیان کوتاه تر، حدت مهارناپذیر بحران در ساختار بازتولید سرمایه است. اینجاست که از هم می پاشد و سقف را می شکافد، تیغ تیز دیکتاتوری و کشتار را کند می کند و همه این ها سبب می شود که سیل پرخروش جنبش کارگری راهی خیابان ها گردد.
اوضاع کنونی نیز دقیقاً چنین است. ٣٠ سال حاکمیت نظام سیاسی حاکم عبارت بوده است از ٣٠ سال تسمه کشیدن از گرده توده های کارگر، ٣٠ سال اعمال قدرت و زور و دیکتاتوری علیه انسان ها، ٣٠ سال تحمیل بی حقوقی مطلق بر انسان ها، ٣٠ سال زندان و شکنجه و سنگسار و کشتار توده های معترض به توحش سرمایه. مبارزه طبقاتی به شدت جریان داشته است. شکاف و کشمکش درون حاکمیت نیز وجود داشته است. تا جایی نیز که به توهم آفرینی اصلاح طلبان مربوط می شود ١٢ سال است که بساط عوام فریبی و وارونه پردازی های ایشان بر سر هر کوی و برزن پهن بوده است. همه شواهد نشان می دهد که آنچه اینک و از دو ماه پیش به این سو در شکل مناقشات درون و حاشیه حاکمیت سیاسی سرمایه جریان دارد نه ادامه متعارف مجادلات ١٢ ساله بلکه تشدید این مجادلات در سطحی بسیار حادتر و عمیق تر است. سرمایه داری ایران در موقعیتی خطرناک قرار گرفته است. مشاجرات حاد یک سال اخیر میان اقتصاددانان و نمایندگان فکری اصلاح طلب در یک سو و کل بخش مسلط رژیم در سوی دیگر همراه با جدال حاد درون بخش اخیر بر سر توفان زدگی کشتی اقتصادی نظام و چگونگی خروج این کشتی از گرداب موضوعی است که صفحات همه روزنامه ها و رسانه های داخلی ایران را پر کرده است. این موضوع را ما قبلاً در توضیح بند دوم «فراخوان اتحاد فعالان جنبش کارگری» تا حدودی باز کردیم و در آینده به صورت مبحث جداگانه ای بیشتر بازخواهیم کرد. در همان توضیح اشاره کردیم که چرخه بازتولید سرمایه داری ایران مدتی است که دچار اختلال جدی است و طغیان موج بحران جهانی سرمایه داری این اختلال را بسیار عمیق تر خواهد کرد. در زمان نگارش آن متن گزارش موقعیت اقتصادی متزلزل ایران خودرو و خبر تعطیل ١۵٠ کارخانه علاوه بر ٦٠٠ واحد صنعتی پیشین هنوز به رسانه ها راه نیافته بود. واقعیت این است که اقتصاد سرمایه داری ایران به وضعیت هولناکی دچار شده است. هم اصلاح طلبان و هم همتایان طبقاتی رقیب آنان و هم صف بندی های متشتت درون هر کدام از این دو طیف این وضع را تا حدود زیادی درک کرده اند. هر بخش چنین می پندارد که نجات کشتی سرمایه از گرداب تنها و تنها در پرتو سکانداری خودش امکان دارد. در سال ١٣٧٦ شعارهای اصلاح طلبانه خاتمی برای رقیب اصول گرای او هنوز قابل تحمل بود. اما امروز چنین نیست. جناح های مختلف رژیم سخت به جان هم افتاده اند و یک جناح برای یکدست کردن قدرت سیاسی مجبور است نه فقط جناح دیگر با بیرحمی کامل از عرصه قدرت سیاسی حذف کند بلکه برخی از سران آن را به اسارت درآورد و زیر شکنجه به اعتراف برای انجام «انقلاب مخملی» وادارد. از سوی دیگر، جناح مغضوب و محذوف نیز در مقابل مرگ سیاسی و چه بسا فیزیکی خود چاره ای جز ایستادگی و مقاومت ندارد. سقف حاکمیت به گونه ای بس عمیق شکاف برداشته است زیرا وخامت وضعیت ارزش افزایی سرمایه و تعمیق آن توسط بحران جهانی سرمایه داری شالوده حیات نظام بردگی مزدی در ایران را به لرزه در آورده است. در اوضاع کنونی، هماهنگی جناح های مختلف دولت سرمایه سخت به هم خورده است. و همین است که توده های معترض به نظام سرمایه داری را به خیابان ها کشانده است. این ناهماهنگی در آینده بیشتر خواهد شد و، به همان نسبت، ابعاد جنبش جاری نیز- به رغم تشدید سرکوب خونین - گسترش خواهد یافت. سؤال بسیار اساسی برای کارگران این است که سرنوشت این اوضاع چگونه رقم خواهد خورد؟ یک نکته از بدیهی ترین اصول هندسی هم بدیهی تر است : در صورت عدم میدان داری جنبش اجتماعی طبقه کارگر با افق پایان دادن به عمر ننگین نظام انسان ستیز سرمایه داری، یکی از دوبخش قدرت سیاسی سرمایه مانند دوره های گذشته تکلیف اوضاع را تعیین خواهد کرد و - بی تردید - بسی سبعانه تر از پیش تسمه از گرده کارگران خواهد کشید. این که کدام از این دو بخش این کار را می کند به حال طبقه کارگر فرقی نمی کند.

کارگران علیه سرمایه متشکل شویم!

کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل کارگری

١٤ مرداد ١٣٨٨

www.hamaahangi.com

khbitkzs@gmail.com