بند نخست « فراخوان اتحاد فعالان جنبش کارگری برای متشکل کردن طبقه کارگر علیه نظام سرمایه داری» به انعکاس نگاه ما درباره ریشه جنبش جاری اختصاص دارد. در آنجا آمده است : « آنچه در چند هفته اخیر در خیابان های شهرهای ایران جریان داشت فقط نوک کوه یخ عظیم اعتراض و خشم و عصیانی است که ٣٠ سال است در وجود انسان های اسیر استثمار و استبداد و توحش سرمایه بر روی هم تلنبار شده است. انتخابات و حوادث پس از آن فقط محملی برای بروز چشمه ای از این دنیای ستم کشی ها و بی حقوقی ها بود. پناه بردن ناگزیر این جنبش به زیر پرچم جناح اصلاح طلب سرمایه داری ذره ای در این واقعیت تغییر نمی دهد که این حرکت شرری است از آتشی که در اثر دیکتاتوری هار و لجام گسیخته سرمایه شعله ور شده و جامعه را وارد مرحله سیاسی جدیدی کرده است». نکته مهم این بند تأکید بر تفاوت بنیادی سرچشمه عمیق موج گسترده عصیان و اعتراض جاری درون خیابان ها یا پشت بام ها از یک سو و شعارهای سرمایه دارانه اصلاح طلبان از سوی دیگر است. مسلم است که جمعیت حاضر در خیابان ها، راه پیمایی ها و نمایش های اعتراضی مختلف نیروهای طبقاتی همگونی نیستند. اما فراموش نکنیم که ما از جامعه ایران صد سال یا حتی پنجاه سال پیش صحبت نمی کنیم. از جامعه ای حرف می زنیم که 50 میلیون نفر از ساکنان آن را نفوس جمعیتی توده های فروشنده نیروی کار تشکیل می دهند. این مسأله برای معتقدان به « انقلاب دموکراتیک» تا حدود زیادی نامفهوم است. اینان خیل کثیری از این جمعیت عظیم فروشنده نیروی کار را جزء « طبقه متوسط» طبقه بندی می کنند. از نظر آنان کارگر نه انسان فروشنده نیروی کار، بیگانه با کار، محروم از شرکت آزادانه در روند کار و محصول اجتماعی کار و معترض خودانگیخته به استثمار و توحش سرمایه داری، بلکه موجودی است با دستانی پینه بسته و ذهنیتی عقب مانده و آلونکی در زورآباد ها و حلبی آبادها که یا چکش به دست دارد و بر سندان می کوبد یا داس در دست دارد و درو می کند یا در کوره های ریخته گری و آجرپزی کار می کند یا بیل و کلنگ به دست دارد و در رشته ساختمان کارمی کند و یا، دربهترین حالت، کسی است که در بخش صنعت و صنایع مدرن کار می کند. در این منظر، مهندس یا پزشکی که نیروی کارش را برای امرار معاش می فروشد، استاد دانشگاه، معلم مدرسه، بهیار و پرستار بیمارستان، نویسنده و مترجم و ویراستار، برنامه ریز یا حروف چینی که با کامپیوتر کار می کند، مربی مهد کودک، روزنامه نگار و خلاصه هر انسان تحصیل کرده ای که سر و ریخت و هوش و حواس آدمیزاد داشته باشد و ساکن مناطق مرکزی شهرها باشد حتما شناسنامه «طبقه متوسط» دارد و کارگر به حساب نمی آید. البته این واقعیتی است که بسیاری از اینان که برشمردیم حتی خودشان نیز خود را کارگر نمی دانند و عنوان «کارگر» را دون شأن خود می دانند. اما این توهم به جایگاه طبقاتی خود ناشی از فرهنگ وارونه پرداز سرمایه داری است که حتما باید افشا شود. حال آن که بسیاری از گروه ها و سازمان ها و احزابی که خود را نماینده کارگران می دانند به جای افشای این فرهنگ و به جای توضیح درک درست از مفهوم کارگر خود به درک سرمایه دارانه از این مفهوم دامن زده اند و می زنند. چنین است که اکنون برخی کسان و جریان ها سیل عظیم جمعیت تشکیل دهنده جنبش جاری در خیابان ها را ابواب جمعی طبقه متوسط به شمار می آورند. حال آن که اگر با تعریف درست کارگر به این جنبش نگاه کنیم خواهیم دید که بخش قابل توجهی از جمعیت معترض حاضر در راه پیمایی ها و جنگ و گریزهای خیابانی را کارگران تشکیل می دهند. بدون تردید، اکثریت عظیم جمعیت توده های کارگر هنوز در این جنبش حضور ندارند. اما در عین حال هیچ عقل سلیمی نمی تواند مدعی شود که مثلاً جمعیت کارگران تحصیل کرده بیکار اعم از دیپلم و فوق دیپلم و لیسانس و فوق لیسانس و یا معلمان و پرستاران شرکت کننده در این جنبش کمتر از جمعیت آدم های متعلق به طبقات دارا است. بسیاری از دستگیرشدگان و مفقودان و جان باختگان عموماً از خانواده های کارگری هستند. نخستین حرکت اعتراضی محل کار علیه سرکوب خونین معترضان را پرستاران و پزشکان برخی از بیمارستان های تهران راه انداختند. زمانی قبل یا بعد از این حرکت کوچک اما باشکوه، گزارشی از تعطیل نیم ساعته کار توسط کارگران برخی خودروسازی ها راه خود را به درون رسانه ها باز کرد. این ها همه شواهد زنده ای هستند که حضور توده های کارگر در جنبش جاری را تأیید می کنند. اما از دید ما هیچ نیازی به جستجوی این شواهد نیست. صرف نظر از این شواهد، به نظر ما بسیار غیرواقعی است که در جامعه ای ٧٠ میلیونی با یک طبقه کارگر ۵٠ میلیونی، در یک جنبش چند میلیونی معترض به تقلب در انتخابات وفور غیرکارگران را بیش از کارگران بدانیم. به این ترتیب، بحث ترکیب طبقاتی یا کارگری بودن و نبودن جنبش جاری اساسا موضوعیتی ندارد. کسانی که چگونگی برخورد به این جنبش را از این زاویه می کاوند از منظری منسوخ و عقب مانده به این جنبش نگاه می کنند و کلاهشان سخت پس معرکه است. کارگران و به ویژه جوانان پرشور خانواده های کارگری تا همین امروز در خیابان ها و عرصه های دیگر اعتراض های جاری حضور داشته اند و در آینده نیز حتماً به طور بسیار گسترده تر حضور خواهند داشت. این واقعیتی است که باید آن را مفروض گرفت.
اما قبول این واقعیت به هیچ وجه به معنای آگاه بودن کارگران شرکت کننده در این جنبش به منافع طبقاتی شان نیست. بارها در تاریخ اتفاق افتاده است که کارگران دست به قیام زده اند یا به یک شورش وسیع اجتماعی پیوند خورده اند اما این خیزش و شورش نه مظهر اعتراض طبقاتی آنان بلکه، برعکس، در خدمت تحقق اهداف طبقه سرمایه دار، تحکیم بیشتر پایه های قدرت نظام بردگی مزدی و لاجرم علیه طبقه آنان و جنبش طبقاتی آنان بوده است. بهترین نمونه ای که در این مورد می توان برای کارگر ایرانی مثال آورد انقلاب سال ۵٧ است. در این انقلاب، ضربه اساسی و تعیین کننده به رژیم سلطنتی سرمایه را طبقه کارگر فرود آورد اما نتیجه این ضربه چیزی جز به قدرت رساندن شکل دیگری از نظام سیاسی مدافع سرمایه داری به جای شکل پیشین آن نبود. این نکته می تواند به تمام و کمال در مورد جنبش جاری نیز صادق باشد. آنچه تا امروز شاهد آن بوده ایم در هیچ کجای خود هیچ نشانی از هیچ سطح عروج جنبش خودآگاه طبقاتی توده های کارگر به همراه ندارد. کارگران و جوانان طبقه کارگر در درون این کارزار، بیشتر همان نقشی را بازی می کنند که در شرایط متعارف زندگی و کار و استثمار خویش در درون کارخانه ها و مراکز کار از سوی سرمایه بر آنان تحمیل می شود. در کارخانه ها با تمامی توان کار می کنند، خود را می فرسایند و از هستی ساقط می شوند، اما نه برای خود بلکه برای سرمایه و در اسارت رابطه ای که حاصل آن بالا رفتن هر چه بیشتر سود سرمایه داران و افزایش هر چه گسترده تر سرمایه ها است. در اینجا نیز با تمامی وجود می جنگند و پرپر می شوند اما نه در سنگر پیکار طبقاتی خود بلکه، برعکس، در اردوی سرمایه داران و در وضعیتی که قربانی شدن آنان در پای معبد قدرت سرمایه به مثابه خطری هولناک همه هست و نیست مبارزه طبقاتی آنان را تهدید می کند. در کارخانه خوشحالند که کار دارند و بیکار نیستند و در این جا نیز خود را به این راضی می کنند که شاید سیه روزی های موجود را اندکی تغییر دهند.
تا اینجا بر دو شاخص واقعی چگونگی حضور و موقعیت طبقه کارگر در جنبش جاری انگشت نهاده ایم، مؤلفه هایی که هر کدام در تعیین نوع نگاه و سیاست مواجهه فعالان جنبش کارگری به سیر رویدادهای روز حائز اهمیت هستند. اما در کنار این ها باید به مشخصه های مهم دیگری توجه کرد که بدون تعمق آن ها به سکوی محکمی برای تعیین تکلیف و چه باید کرد یا نباید کرد دست پیدا نخواهیم کرد. همان گونه که در بند مورد تشریح از فراخوان اتحاد فعالان جنبش کارگری تصریح شده است و ما در بالا آن را نقل کردیم، جنبش جاری نمایش گسترده خشم و قهر و عصیانی است که در طول ٣٠ سال اخیر استیلای سرمایه داری در وجود انسان های اسیر استثمار و دیکتاتوری و توحش این نظام بر روی هم انباشته شده است. اعتراض به تقلب در انتخابات ریاست جمهموری، بر خلاف تمامی انگاره پردازی های رفرمیستی راست یا چپ، مطلقا خالق این موج خشم و عصیان نیست. این اعتراض صرفا منفذ و محملی بود که مجال داد تا نارضائی و قهر و نفرت توده های معترض به توحش سرمایه داری فوران کند. این نکته بسیار اهمیت دارد، به گونه ای که بدون کندوکاو آن نمی توان به هیچ سیاست صحیح کارگری در قبال سیر حوادث روز دست یافت. همان گونه که رأی دادن به موسوی نه رأی ایجابی به او بلکه رأی سلبی به احمدی نژاد بود، آنچه فوران کرده است نیز نه عشق به میرحسین موسوی و سایر اصلاح طلبان بلکه « نه » گفتن به کل ستم ها و بی حقوقی هایی است که در این سی سال بر کارگران و مردم فرودست اعمال شده است. آنچه به عنوان «موج سبز» شهرت یافته است در بنمایه خود نه بیان شوق و شور عنان از کف داده میلیون ها انسان برای مشاهده عروج اصلاح طلبی به عرش قدرت سیاسی بلکه تبلور اعتراض گسترده مردم به ستمگری و بی حقوقی مطلق است. درست به همین دلیل توهم موجود در میان بخش هایی از این جنبش به اصلاح طلبان به سرعت توهم زدایی خواهد شد. مگر شاهد نبودیم که در سال های آخر دوره دوم رئیس جمهوری خاتمی بازمانده توهم مردم کارگر و فرودست جامعه نسبت به اصلاح طلبان و سناریوهای آنان با چه سرعتی راه افول را پیمود. بگذارید در همین جا و قبل از ادامه این بحث چند کلمه ای در مورد مقوله توهم به طور کلی و از جمله توهم به اصلاح طلبی در جامعه بگوییم. توهم بردگان مزدی سرمایه به این یا آن رویکرد سیاسی و اجتماعی درون طبقه سرمایه دار به هیچ وجه چیزی از سنخ باورهای دینی و پای بندی های عقیدتی نیست. در پس ایمان مذهبی، سلاخی کامل هر نوع آزاد بودن انسانی، انتظار و دورنمای زندگی انسانی، قدرت اثرگذاری انسانی و محرومیت از همه اختیارات، توانایی ها و ارزش های انسانی لانه کرده است. در مورد توهم توده های کارگر به راه حل ها و راهبردهای مخرب مبتنی بر شیرازه حیات یا تأمین بقای سرمایه داری مسأله اساساً چنین نیست. در اینجا انتظارات، امیدها، انتقادات واعتراضات بر سر جای خود باقی هستند. کارگر متوهم به این یا آن جناح طبقه سرمایه دار بساط مطالبات، امید و آرزوهای خود را درهم نمی پیچد. توهم او متضمن انصراف وی از حق و حقوق اجتماعی یا طبقاتی خویش نیست. آنچه در این جا به وقوع می پیوندد این است که کارگران به اشتباه فکر می کنند که احزاب سیاسی مدافع نظام سرمایه داری می توانند مطالبات آنان را برآورده کنند. کارگران مطالبات خود را نادیده نمی گیرند. توده های وسیع کارگری که در اروپای غربی به احزاب سوسیال دموکرات یا حتی نئولیبرال رأی می دهند بر روی مطالبات خود خط نمی کشند. فقدان دانش طبقاتی و ضعف و استیصال بیش از حد جنبش ضدسرمایه داری طبقه آنان سبب می شود که به جای ارجاع مطالبات مذکور به اعمال قدرت متحد و متشکل علیه سرمایه، عملاً این قدرت را به دشمنان طبقاتی خویش بسپارند و از این طریق راه دستیابی به همان مطالبات ساده روزمره را نیز ببندند. در یک کلام، توهم آتشی است که بر خرمن آگاهی، صف آرایی مستقل و سنگر اعمال قدرت ضدسرمایه داری توده های کارگر می افتد. اما این آتش انتظارات و امیدها و نیازهای آنان را خاکستر نمی کند. ناگفته پیداست که حتی توهم توده های کارگر ایران به این یا آن جناح قدرت سیاسی یا هر کدام از احزاب طبقه سرمایه دار در قیاس با توهم همزنجیران اروپایی خویش به مراتب سست تر و شکننده تر و بی رمق تر است. در اینجا شالوده توهم حتی اعتماد ناآگاهانه نیز نیست. آنچه تار و پود توهم کارگران ایران را می سازد بیش از هر چیز عدم اعتماد به نفس و پراکندگی و فروماندگی و ضعف ناشی از سرکوب شدن و مقهور بودن است. این نکته در مورد نیروهای کارگری شرکت کننده در جنبش جاری بیش از تمامی دوره های تاریخی دیگر صدق می کند. کانون احتراق این خشم سوزان گسترده، انتخابات نیست. امیدها انتظارات، رؤیاها و آرزوهای سرکوب شده سی ساله است که سر باز کرده است. میلیون ها جوان به خیابان می ریزند و شمارش درست آرای به صندوق ریخته شده خود را مطالبه می کنند. اما آنان در بطن ماجرا نه رأی مصادره شده خود بلکه دنیای بدبختی ها، محرومیت ها، گرسنگی ها و حقارت های خود را فریاد می کنند. درد بیکاری است که در پوشش شعار « مرگ بر دیکتاتور» فریاد می شود. کوه عظیم نومیدی از اشتغال آینده است که در هوا منفجر می گردد. اعتراض به تبعیض های بشرسوز و هستی بربادده جنسیتی است که شعله می کشد. احساس حقارت های کشنده است که باعث می شود نسل جوان این گونه به عرش اعلای نظام سرمایه داری یورش برد. اختناق و سرکوب و فقدان هر نوع آزادی انسانی است که همه جا زبانه می کشد. سلسله جبال بی انتهای سر به آسمان کشیده محرومیت ها است که در مقابل یورش های سبعانه دستگاه های سرکوب سرمایه مقاومت می کند. گرسنگی، فقدان امکانات آموزشی و نداشتن شانس ادامه تحصیل، نبود دارو و درمان و نداشتن استطاعت مالی رجوع به بیمارستان و پزشک و داروخانه افراد مریض خانواده است که نسلی از جوانان جمعیت کارگری را از جای بر می کند. زندان و شکنجه و اعدام به «جرم» اعتراض به وضعیت حاکم است که تحقیر مرگ و استقبال از هر خطر سهمگین را به جریان طبیعی حرکت جوانان تبدیل می کند. سی سال حاکمیت شلاق، قصاص، تعزیر، سنگسار، تیرباران و آویخته شدن به جرثقیل در ملأ عام به عنوان جزای بیان طبیعی ترین، پاک ترین و ساده ترین عواطف دختران و پسران یا زنان و مردان است که اینک در وجود انسان ها راه انفجار درپیش می گیرد. اجبار میلیون ها کودک به کار در سیاهچال های سودسازی سرمایه همراه با کارتون خوابی آن ها در کنار خیابان شهرها است که بنزین اشتعال فتیله های خشم و قهر می شود. همه این ها همراه با انبوهی از معضلات ریشه دار اجتماعی دیگر موضوعاتی هستند که باید به عنوان سومین مؤلفه مربوط به واقعیت جنبش جاری مورد نظر قرار گیرد.
اما این جنبش جز این سه مشخصه یک مؤلفه بسیار تعیین کننده و اساسی دیگر هم دارد. موج اعتراض جاری خیابان ها یا برپشت بام ها به طور قطع تجلی مبارزه آگاهانه توده های کارگر علیه استثمار و ستم و جنایات نظام بردگی مزدی نیست. سهل است، شکل تظاهر و شعارهای درمانده و مستأصل آن در بسیاری موارد مایه سرافکندگی و شرم و خجلت است. رفتن به نماز جمعه و امید بستن به کسی چون هاشمی رفستجانی به راستی شرم آور است. اما تمامی این ها نمی تواند مؤلفه چهارم این جنبش را از جلو چشمان آگاه و تیزبین فعالان جنبش ضدسرمایه داری طبقه کارگر دور کند. کل آنچه به عنوان عوامل محرک و سلسله جنبان و اهرم انفجار این موج اعتراض مورد اشاره قرار دادیم، همه و همه از بطن رابطه خرید و فروش نیروی کار، از درون سرمایه و از دل استیلای نظام سرمایه داری فرا جوشیده است. ریشه همه مصائب و بدبختی ها و سیه روزی های مورد اعتراض در عمق موجودیت نظام بردگی مزدی قرار دارد. این مسأله که موج گسترده اعتراض و جمعیت چند میلیونی معترض این را نمی گویند یا نمی دانند و شناخت روشنی از آن ندارند بی گمان صحت دارد. اما صحت این امر مطلقاً واقعیت های اجتماعی موجود را زیر سؤال نمی برد. رابطه خرید و فروش نیروی کار و ساختار نظم تولیدی و سیاسی و مدنی سرمایه است که کوه این فاجعه ها را بر سر ساکنان کارگر و فرودست جامعه خراب کرده است. گرسنگی، فقر، تبعیضات کشنده جنسیتی، خفقان و نبود هر نوع آزادی، زندان و شکنجه و اعدام، حقارت و ذلت، کارتون خوابی و کار مرگبار کودکان خردسال، آتش کشیدن هر نوع احساس عاطفی و انسانی جوانان، بیکاری چندین میلیونی و خاموش شدن هر بارقه امید به اشتغال آینده در وجود چند میلیون جوان، همه و همه پدیده های فرارسته از وجود سرمایه و عناصر ذاتی نظام سرمایه داری هستند. مبارزه علیه این بی حقوقی ها، ستم کشی ها، سیه روزی ها و فاجعه ها به هر حال به صورت بالقوه اما بارز از ظرفیت حمله آگاهانه به شیرازه حیات سرمایه برخوردار است. امکان مادی و عینی این ظرفیت روز به روز با پیوستن گسترده تر توده های کارگر بیشتر و بیشتر خواهد شد. به یاد داشته باشیم که در دل اوضاعی که از آن صحبت می کنیم موج تعطیل کارخانه ها از یک سو و تشدید وحشیانه استثمار از سوی دیگر درحال گسترش است. خبرهای زیادی حاکی است که سرمایه داران از دادن سفارش خرید مواد اولیه و وسائل مورد نیاز ادامه تولید خودداری می کنند، اخراج ها بسیار بیشتر شده است، و فقر و گرسنگی و همه مصائب دامنگیر طبقه کارگر به سرعت گسترش می یابد. چندین میلیون کارگر در تمامی این ٣٠ سال در حال مبارزه و اعتراض و عصیان بوده اند و اینک با شروع دوره جدید مبارزه و پیوند خوردن کارگران با آن، زمینه های درونی جنبش جاری برای اثرپذیری ضدسرمایه داری و آزاد شدنش از بختک تسلط اصلاح طلبان بیشتر می شود. بدبختانه در حال حاضر مشخصه این جنبش، سرمایه ستیزی آگاهانه نیست. اما با توجه به امکان مادی و عینی پیوستن بیش از پیش توده های کارگر به این جنبش، در صورت شرکت فعال و سازمانیافته فعالان ضدسرمایه داری طبقه کارگر در این جنبش اینان می توانند با تلفیق این راهکار با راهکارهای اعتصاب و تصرف کارخانه های تعطیل و درمعرض تعطیل سرمایه ستیزی آگاهانه را به مشخصه اصلی جنبش جاری تبدیل کنند. در نوشته های بعدی درباره مبانی دیگر «فراخوان اتحاد فعالان جنبش کارگری» سخن خواهیم گفت.
کارگران علیه سرمایه متشکل شویم!
کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل کارگری
٣٠ تیر ١٣٨٨
www.hamaahangi.com
khbitkzs@gmail.com