افق روشن
www.ofros.com

!راه سبز امید» راه نیست، بیراهه است»

کمیته هماهنگی                                                                              چهارشنبه ١١ شهریور ۱٣٨٨

میرحسین موسوی اعلام كرده که در تدارک سازماندهی و به میدان آوردن یک نیروی وسیع «مردمی» برای پیشبرد اهداف سیاسی و اجتماعی خود و به طوركلی اصلاح طلبان است. او و دیگر سردمداران اصلاح طلبی گفته اند که قصد برپایی حزب ندارند. جبهه هم نخواهند ساخت. هیچ تجربه موفقی از این تشکل سازی ها در حافظه تاریخی خود ندارند و چاره کار را باید در یافتن بدیل های مطلوب و مناسب با اوضاع جستجوكنند. سردمداران اصلاح طلبی تأکید می کنند که چاره کار تأسیس یک شبکه سراسری اعتراض قانونی در جامعه است، شبکه ای که دست و پاگیری ها و آسیب پذیری های احزاب را ندارد اما از وجوه قوت و ظرفیت بسیج عمومی برخوردار است. آنان این سازمانیابی شبکه ای را « راه سبز امید» نام نهاده اند. ببینیم ماجرا چیست؟ چرا اصلاح طلبان به این فکر افتاده اند؟ مقصودشان چیست؟ کارگران آگاه این را چگونه باید نگاه کنند؟ و در قبال آن چه باید بکنند؟
مرحله کنونی حیات سرمایه داری مرحله زوال اصلاح طلبی ( رفرمیسم ) در سراسر دنیا است. سرمایه داری دهه های متمادی است که جز گداختن هر چه بربرمنشانه تر آخرین بقایای گوشت و پوست و خون میلیاردها کارگر در کوره های افزایش سودآوری هیچ راه و رسم دیگری ندارد. رفرم یا اصلاح سرمایه داری که زمانی امكان پذیر بود و طبقه كارگر می توانست با مبارزه و تحمیل آن به طبقه سرمایه دار و دولت آن مصائب این نظام را تا حدودی كاهش دهد دیری است که از معنای سابق خود تهی شده است. این لفظ در دوره های پیشین نامی برای عقب نشینی اضطراری و البته سنجیده و دوراندیشانه حاکمان سرمایه در مقابل امواج مبارزه ضدسرمایه داری بخش هایی از جنبش کارگری بین المللی بود. نظام بردگی مزدی مدت ها است که ظرفیت هر نوع عقب نشینی در مقابل مبارزه اصلاح طلبانه كارگران را از دست داده است. این عقب نشینی ها دیگر نه فقط بقای بیشتر نظام سرمایه داری را تضمین نمی كند بلكه شیپور مرگ این نظام را بیش از پیش به صدا درمی آورد. اكنون دیگر هر لحظه ماندگاری نظام در گرو وحشیانه ترین تعرضات به معیشت و حقوق و آزادی توده های کارگر دنیا است. این روندی بازگشت ناپدیر در تاریخ حیات سرمایه داری است. اما این ماجرا در جامعه ما بازهم داستان دیگر و محتوا و بار و حال و هوای دیگری دارد. اگر رابطه خرید و فروش نیروی کار در سراسر جهان اكنون دیگر ظرفیت عقب نشینی در برابر پیکار کارگران را از دست داده است، اگر هر میزان این عقب نشینی مرگ سرمایه را سرعت می بخشد، در جهنم سرمایه داری ایران چنین ظرفیتی از بنیاد وجود نداشته است. سرمایه داری ایران هیچ گاه و در هیچ شرایطی هیچ نوع توش و توانی برای تحمل هیچ سطح اعتراض و مبارزه و مطالبات طبقه کارگر نداشته است. این را بارها توضیح داده ایم و در اینجا به همین اشاره بسنده می کنیم. جان کلام این است که اصلاح طلبی در ایران از بیخ و بن پدیده ای مریخی و فاقد هر نوع پایه و مایه مادی است. جایی که سرمایه جز حمله افسارگسیخته به سطح معیشت و حقوق و آزادی کارگر راه دیگری برای بقا ندارد، هیچ گونه نشو و نما و ابراز وجود جدی برای اصلاح طلبان هم نمی تواند وجود داشته باشد. اگر اصلاح طلبی از آغاز تا حال هزاران پیوند با استبداد و دیکتاتوری و ارتجاع و محافظه كاری و مذهب و مردسالاری و زن ستیزی و سلاخی توده های کارگر داشته است درست به همین علت است و ریشه آن را باید در همین جا، در موقعیت سرمایه داری ایران، جستجو كرد. اصلاح طلبی در جامعه ایران چوب دو سر «طلا» یی است که نه پاسخگوی موفقی برای رفع حاجت سرمایه و تضمین بقای آن است و نه از توان اجتماعی لازم برای جلب توهم توده های کارگر و فرودست برخوردار است. این واقعیت روشنی است که دست اندر کاران حمام خون های دیروز و اصلاح طلبان امروز قادر به درک آن نیستند. نه فقط آنان بلکه طیف وسیعی از فرقه های چپ و جریانات سندیکالیستی نیز قادر به فهم آن نشده اند. در سال های شروع نخستین دوره ریاست جمهوری خاتمی کم نبودند محافل چپ محصور در رژیم ستیزی فراطبقاتی که بنیاد سیاست گذاری خود برای جنبش کارگری را بر موفقیت محتوم اصلاح طلبی قرار دادند و جار و جنجال اصلاحات را محصول بلوغ و بالندگی بسیار عظیم و بی سابقه این بخش از بورژوازی نام نهادند. اصلاح طلبان و متوهمان به آن ها می توانند چنین پندارند. اما آنچه واقعی است این است که علم و کتل اصلاح طلبی از آغاز محکوم به شکست بوده و امروز بیش از تمامی سال های قبل دچار شکست شده است. شاید گفته شود که در طول ٨ سال نیروی موفق منازعات درون طبقه سرمایه دار بوده اند. این حرف واقعیت ندارد. آنچه در این ٨ سال زیر نام اصلاحات انجام گرفته با آنچه در گذشته توسط کل جمهوری اسلامی انجام می گرفته است وبا آنچه رقبای مسلط آن ها در قدرت سیاسی سرمایه انجام داده و می دهند تمایز چندانی ندارد. اصلاح طلبان فشار شکست را در مقیاسی بزرگ بر سینه خود لمس کرده اند و طرح آن ها موسوم به « راه سبز امید» نوعی چاره پردازی مستعمل در واکنش به همین شکست است. جناح مسلط قدرت سیاسی در استخوان بندی نظامی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و ایدئولوژیک خود و به عنوان مالک عظیم ترین بخش سرمایه اجتماعی، در سیر حوادث چند ماهه اخیر نشان داد که خود را نیازمند هیچ نوع مماشات با رقیب اصلاح طلب خویش نمی بیند و حتی مصمم است تا همه اهرم های اقتصادی و سیاسی باقی مانده را از دست آن خارج كند. این جناح در جریان انتخابات اخیر به صراحت به رقبای اصلاح طلب خود هشدار داد که دوران عروج به قدرت سیاسی سرمایه از طریق بازی انتخابات و قانون و نوع این ها تمام شده است و توسل به توهم مردم برای بیرون آمدن از صندوق های رأی هیچ مشکلی را از آنان حل نمی كند. مافیای مسلط كنونی حاکمیت در واقع شروع دوره جدیدی در ساختار نظم سیاسی و اقتصادی و چگونگی توزیع مالکیت سرمایه ها را اعلام كرده و به طور شفاف به نیروهای طیف رقیب اخطار کرده که یک دستگاه اختاپوسی فراگیر میلیتاریستی و در همان حال مالک بیش از ٨٠ درصد سرمایه ها کنترل بی چون و چرای همه چیز را در دست خواهد داشت و نظم تولیدی و سیاسی و فرهنگی و همه امور مربوط به اداره کشور را در انحصار خود خواهد گرفت و تا همین امروز گرفته است.
بدین سان، پدیده موسوم به اصلاح طلبی اكنون با صف آرایی سرکوبگرانه و نیرومند میلیتاریستی حریف مواجه شده است. اما این فقط یک بخش از مشکل آن است. مشکل دیگر و مهم تر آن، چشم انداز طغیان موج اعتراضات و مبارزات طبقه کارگر است. موجی که هر میزان اوج و سرکشی آن به همان اندازه برای اصلاح طلبان خطرناک است که برای کل دولت سرمایه و نظام سرمایه داری. اصلاح طلبان از رویدادهای پس از انتخابات اخیر هیچ تجربه خوبی ندارند. آنان دیدند که خواست میلیون ها انسان معترض شرکت کننده در جریان راه پیمایی ها و تظاهرات ها و نمایش های اعتراضی گوناگون اصلاً با تمایلات و انتظارات آن ها همساز نیست. خوب مشاهده کردند که میلیون ها جوان به جان آمده از فشار سركوب و دیکتاتوری و بی حقوقی مطلق و بیکاری و گرسنگی و تحقیر حاضر نیستند عنان اختیار خویش را به دست کسانی بسپارند که مدافعان تا پای جان بقای ریشه های اصلی همین سیه روزی ها یعنی نظام بردگی مزدی و دولت آن هستند و اساساً با هدف ماندگارسازی هر چه بیشتر همین نظام و همین دولت وارد جدال با رقیبان شده اند. اصلاح طلبان دیدند که از همان هفته نخست خیزش ها، به جای آن که سوارکار موفق و بلامنازع موج ها باشند در آستانه تبدیل به خاکریز برای جنگاورانی هستند که انتظارات دیگری دارند و تغییرات مهم تری را طلب می کنند. آنان این را نیز خوب دریافتند که تازه این شروع کار است و تداوم جنبش ممکن است به توفانی بینجامد که نه از تاک نشانی به جا خواهد گذاشت نه از تاکنشان، توفانی که با وزش خود در همان نخستین گام بساط دولت سرمایه داری و لاجرم برج امید اصلاح طلبان برای عروج به قدرت سیاسی را زیر ضربات سهمگین قرار خواهد داد.
اصلاح طلبان خود را از هر دو سو، یکی بالفعل و دیگری بالقوه، در معرض خطر دیدند. با این همه، آنان تلاش کردند و می كنند تا از تسلیم بی قید و شرط خودداری كنند. « راه سبز امید» تقلایی است برای گریز از این تسلیم. آن ها برای این کار برنامه های حساب شده ای هم دارند. بر روی این مسأله حساب می کنند که شاید بتوانند کنترل جنبش کارگری را به دست گیرند، به طوری که نیروی طبقه کارگر را چهارپایه ثابت بی حرکتی در زیر پای خود برای تاخت و تاز و هماوردی با رقبای حکومتی کنند. برای این کار به چند چیز دل بسته اند. بزرگ ترین نقطه امید آنان موقعیت بسیارضعیف و متشتت و پراكنده جنبش ضدسرمایه داری طبقه کارگر است. اصلاح طلبان می دانند که توده های کارگر حتی در همین موقعیت مستأصل هم اگر به طور خودجوش وارد کار زار شوند چه بسا توفان عظیمی برپا خواهند كرد. اما امیدوارند که تمامی قدرت این توفان را در مرداب «موج سبز» به گونه ای مهار کنند و به پلکان قدرت خود تبدیل نمایند. برای این کار می کوشند تا از سازمان ها، نهادها و تریبون های ضدکارگری درون مراکز کار و تولید از نوع خانه کارگر تا سرحد ممکن بهره برداری كنند. استفاده از نوکرصفتی « توده ای» ها و «اکثریتی» ها نیز یک اهرم جدی در همین راستا است. گروه های اخیر در تمامی فراز و فرودهای مبارزه طبقاتی بدون هیچ کم و کاست به عنوان بخشی از ارتجاع بورژوازی علیه هر جنب و جوش طبقاتی و ضد کارمزدی تلاش کرده اند. با توسل به همه نیرنگ ها کارگران را به دار اعتماد فاجعه بار به این یا آن بخش طبقه سرمایه دار حلق آویز كرده اند. «توده ای» ها و «اکثریتی» ها اكنون کاسه بسیار داغ تر از آش « راه سبز امید» هستند. اشاره و تأکید ما به آنان صرفا اشاره یا تأکیدی بر ساختار سازمانی آن ها به عنوان یک حزب یا سازمان نیست. فاجعه اصلی این است که شمار قابل توجهی از فعالان کارگری تاریخاً و از جمله همین امروز به طناب دار هواداری این جریانات آویزانند. این فعالان خطری برای غرق کردن کارگران در باتلاق توهم به اصلاح طلبان به حساب می آیند. رفرمیسم راست سندیکالیستی و نسخه سندیکاسازی برگ بازی دیگری است که اصلاح طلبان برای نفوذ در توده های طبقه کارگر از آن استفاده خواهند کرد. سندیکالیسم ایرانی، همچون هر جریان سندیکالیستی دیگر در هر کجای دنیا، از همه سو به اپوزیسیون های درون و حاشیه قدرت سیاسی سرمایه آویخته است و از آمادگی لازم برای فروش جنبش کارگری به نیروهای مذکور برخوردار است. سندیکاها و کانون های صنفی موجود هر کدام در پیشینه های خود به اندازه کافی آمادگی لازم را برای انحلال کامل در سیاست ها و راه حل پردازی های ضدکارگری جریانات اصلاح طلب نشان داده اند و اصلاح طلبان نیز همواره این تشكل ها را ابزار مناسبی برای سوار شدن بر موج نارضایی طبقه کارگر تشخیص داده اند و برای استفاده از آن ها تلاش کرده اند. یک نکته مهم در این مورد آن است که سندیکالیسم و سندیکاسازی ایرانی همان گونه که بارها تصریح کرده ایم برای اصلاح طلبان یا هر بخش دیگر طبقه سرمایه دار و حاکمیت سیاسی سرمایه فقط تا آنجا موضوعیت دارند که ابزار نفوذ در جنبش کارگری و تبدیل این جنبش به پیاده نظام آن ها در جدال با رقیبان باشند. سندیکالیست ها و سندیکاسازان در این گیر و دار نه فقط هیچ لطمه ای به هیچ کجای کوه عظیم استثمار و بی حقوقی توده های کارگر نخواهند زد بلکه حتی خود هم نخواهند توانست هیچ سندیکای ماندگار و مورد اعتماد كارگران به وجود آورند. سهل است، گرفتار حبس و زندان نظام سرمایه داری هم خواهندشد، چنان كه اكنون شده اند.
عامل قابل توجه دیگری که اصلاح طلبان روی آن حساب می کنند بخشی از بدنه جناح مسلط قدرت سیاسی است. این بخش از طبقه سرمایه دار اكنون دچار شكاف های عمیقی شده و انسجام خویش را به میزان زیادی از دست داده است. بسیاری از افراد و محافل درون این بخش حرف های اصلاح طلبان را به شکلی دیگر تکرار می کنند و امید چندانی به شرکای خود در جناح راست تر ندارند. مبارزات دانشجویی و دانش آموزی و نیز آنچه در این سال ها زیر نام جنبش زنان جریان داشته است طعمه های دیگری هستند که صیادان موج سبز برای شکار آن ها در كمین نشسته اند. اصلاح طلبان این را خوب دریافته اند که بر خلاف انگاره های پوشالی و جنجال های توهم انگیز گذشته شانسی برای حزب سازی و ایجاد نهادهای رسمی برای کارزار با حریفان ندارند. آن ها به ساختن یک شبکه وسیع روی می کنند و می کوشند تا «راه سبز امید» را به باتلاق سر راه سیلاب های خروشان ضدسرمایه داری تبدیل كنند. می کوشند تا سیل خروشان اعتصاب ها و خیزش های کارگری درون مراکز کار و تولید، مبارزه عظیم جوانان و فارغ التحصیلان بیكار، اعتراضات ضدسرمایه داری دانشجویان ، مبارزات زنان علیه بی حقوقی ها و بربریت و جنایات سرمایه، و در یک کلام اشکال مختلف جنبش ضدسرمایه داری طبقه کارگر را به بیراهه مرگبار ماندگارسازی سرمایه داری سوق دهند.
این تلاش، چنان كه گفتیم، مذبوحانه است و اهداف ضدكارگری اصلاح طلبان را متحقق نخواهد كرد. اما می تواند به جنبش كارگری آدرس غلط بدهد و آن را به بیراهه بكشاند. باید با تلاش اصلاح طلبان برای به بیراهه كشاندن جنبش ضدسرمایه داری طبقه كارگر مبارزه كرد. هیج چیز فاجعه بارتر از این نیست که توده های كارگر به جای پیکار متحد و سازمان یافته علیه سرمایه قدرت سرنوشت ساز طبقه خود را به نردبان قدرت اصلاح طلبان تبدیل كنند. سازمانیابی شورایی سراسری ضد سرمایه داری حول منشور مطالبات پایه ای طبقه کارگر و اتخاذ راهکارهای مؤثر اعمال قدرت علیه سرمایه همچون اعتصاب، تصرف مراكز كار و تولید و شركت در مبارزات خیابانی راهی است که باید پیش گیریم. حول تلاش برای تحقق مطالبات این منشور است که می توانیم ترفند «راه سبز امیـد» را خنثی كنیم و مبارزه با بی حقوقی مطلق جوانان، تبعیض جنسیتی علیه زنان، دیکتاتوری و سركوب و خفقان، كار كودكان، تشدید روزمره استثمار نیروی کار، گرسنگی و بیکاری و فقر، بی بهداشتی و بی دارویی و بی درمانی، محرومیت از مسكن و آموزش و انواع دیگر مظالم نظام سرمایه داری را به دستور كار جنبش جاری تبدیل كنیم.

كارگران علیه سرمایه متشكل شویم!

كمیته هماهنگی برای ایجاد تشكل كارگری

١١ شهریور ١٣٨٨

www.hamaahangi.com
khbitkzs@gmail.com