با آن که خیزش همگانی انسان های معترض به توحش افسار گسیخته نظام سرمایه داری تا حدودی از فضای یکسره سرمایه دارانه انتخابات فاصله گرفته است و شعارهای تقلب در انتخابات یا « رأی من کجاست؟» و « موسوی رأی مرا پس بگیر!» رنگ باخته اند اما این جنبش همچنان در سیطره اندیشه ها و شعارهای جناحی از طبقه سرمایه دار است. در همین روز ١٨ تیر در بسیاری موارد مردم معترض شعارهای « الله اکبر» و « یا حسین، میرحسین» سردادند. ویژگی دیگر شعارهای تظاهرات این روز الگوسازی از برخی شعارهای انقلاب ۵٧ بود، مانند این شعار : « محمود خائن آواره گردی...» وظیفه هر کارگر آگاه و هر فعال جنبش ضدسرمایه داری است که در مقابل این شعارها بایستد و آن ها را افشا کند. باید دوستانه اما به صراحت به جوان بیکاری که این شعارها را سر می دهد گفت که چرا به جای این ها علیه همان عواملی که او را به خیابان کشانده اند یعنی علیه بیکاری و گرسنگی و بی مسکنی شعار نمی دهد؟ باید به او گفت آخر « الله اکبر» و « یاحسین، میرحسین» چه مشکلی از بیکاری و گرسنگی و بی مسکنی او را حل می کند؟ باید به انسانی که از خفقان و سرکوب نظام سرمایه داری به تنگ آمده است بگوییم که چرا به جای شعارهایی که هیچ مشکلی از خفقان و سرکوب را حل نمی کند شعار آزادی بیان، آزادی مطبوعات، آزادی تشکل و تجمع و اعتصاب سر نمی دهد؟ باید به زنی که از ستم بی حد و مرز جنسیتی جان به لب شده است بگوییم که چرا به جای این شعارها علیه نابرابری حقوق زن و مرد شعار نمی دهد؟ باید به دختر جوانی که حتی آزادی پوشش از او دریغ داشته شده است گفت آیا حیف نیست که او برای سردادن شعار « یاحسین، میرحسین» گلوله بخورد؟ باید به او گفت آخر مگر قرار است میرحسین آزادی پوشش او را به رسمیت بشناسد که این گونه با بردن اسم وی سینه خود را سپر گلوله دژخیم می کند؟ و سرانجام این که باید به همه این مردم به جان آمده از توحش سرمایه داری بگوییم که آخر شعارهای زمان انقلاب ۵٧ چه گلی به سر ما زدند که اکنون از آن ها الگو می سازیم؟ مگر همان شعارها نبودند که ما را که علیه سرمایه داری سلطنتی برخاسته بودیم به سیاهی لشکر سرمایه داری اسلامی تبدیل کردند؟
اما در مورد شعار «مرگ بر دیکتاتور». مسلماً این شعار از شعارهای فوق سیاسی تر است. اما به همان اندازه افشای آن نیز پیچیده تر و درعین حال ضروری تر است. فرض کنیم که در اینجا دیکتاتور اسم رمزی برای دیکتاتوری به طور کلی باشد. با توجه به این که ازمنظر سرمایه داری به طورعام و از دیدگاه رهبری جنبش جاری به طورخاص مفهوم مقابل دیکتاتوری همانا دموکراسی یا مردم سالاری است، کسانی که شعار« مرگ بر دیکتاتوری» می دهند درواقع خواهان دموکراسی هستند و منظور آنان از دموکراسی نیز نظام های سیاسی حاکم در غرب یا همان دموکراسی لیبرال است. به عبارت دیگر، جنبش جاری با طرح شعار « مرگ بر دیکتاتور» در واقع دموکراسی لیبرال را در مقابل ولایت فقیه قرار می دهد. البته، رهبری این جنبش از این نظر نیز از توده مردم معترض عقب تر است به طوری که نه تنها حتی از بدیل دموکراسی لیبرال هم سخنی نمی گوید بلکه به صراحت از ولایت فقیه دفاع می کند. منظور و مخاطب ما در این نوشته نه این رهبری بلکه توده مردم معترضی است که شعار « مرگ بر دیکتاتور» می دهند و خواهان دموکراسی هستند. در مورد این شعار نیز وظیفه هر کارگر آگاه و هر فعال ضدسرمایه داری است که به توده مردم شرکت کننده در جنبش جاری بگوید که اولا تاریخ معاصر جامعه ایران به هزار زبان می گوید که در این جامعه، سرمایه داری دموکراتیک یک سراب است و در ایران نظام سیاسی جز به صورت استبدادی - از نوع سلطنتی یا دینی یا انواع دیگر آن - امکان ندارد و، ثانیا، حتی به فرض جایگزینی استبداد ولایت فقیهی با دموکراسی لیبرال، این دموکراسی هیچ چیزی جز دیکتاتوری سرمایه نخواهد بود. باید به توده مردم شرکت کننده در جنبش اعتراضی جاری بگوییم که آزموده را آزمودن خطاست. باید گفت که هشت سال دوران خاتمی نشان داد که اولا سرمایه داری ایران اصلاح پذیر نیست و، ثانیا، نهایت برنامه اصلاح طلبان چیزی جز دموکراسی لیبرال نیست و این دموکراسی نیز چیزی جز دیکتاتوری سرمایه نیست. باید بگوییم که ما هرچه می کشیم از دست سرمایه می کشیم. تمام ستم ها و بی حقوقی هایی که می کشیم دقیقا ناشی از نفس رابطه سرمایه یعنی خرید و فروش نیروی کار است. تمام دیوان سالاری عظیم و بی در و پیکری که بر ما حکومت می کند و تمام استبداد و ماشین نظامی غول پیکری که ما را سرکوب می کند و خون ما را در خیابان ها می ریزد دقیقا برای حفاظت از سرمایه به وجود آمده اند. در ایران، رابطه سرمایه بدون این دیوان سالاری استبدادی و ماشین سرکوبگر نمی تواند وجود داشته باشد. هر آن کس که به کارگران می گوید در اینجا سرمایه می تواند به موجودیت و بقای خود ادامه دهد بی آن که استبدادی و سرکوبگر باشد دارد به آن ها آدرس غلط می دهد و آنان را پی نخود سیاه می فرستد. ما فعالان جنبش ضدسرمایه داری طبقه کارگر باید به انسان های معترضی که در جنبش جاری شرکت می کنند بگوییم که نظام سرمایه داری است که همه ما را به این روز انداخته است. باید بگوییم ما در دنیای سرمایه داری زندگی می کنیم.
دموکراسی یا حقوق مدنی و سیاسی و اجتماعی در این نظام با هر درجه از انکشاف و عمق و وسعت درنهایت در چهارچوب الزامات گریزناپذیر رابطه تولید ارزش اضافی است که ترجمه زمینی پیدا می کند و لباس واقعیت می پوشند. این حکم عام سرمایه در سراسر جهان است. وجود و تسلط رابطه اجتماعی معینی به نام سرمایه یا رابطه خرید و فروش نیروی کار متضمن این معنی است که اکثریت غالب جمعیت ٦ میلیارد نفری سکنه کره زمین برای ارتزاق و زنده ماندن خود مجبورند نیروی کارشان را بفروشند. مجبورند و هیچ چاره ای ندارند جز این که اختیار تام و تمام مصرف این نیروی کار را به صاحب سرمایه واگذار کنند.
اجبار قطعی و محتوم دارند که از هر نوع دخالت در تعیین نوع و میزان تولید محروم بمانند. محکوم هستند که از هر نوع تصمیم گیری در مورد محصول اجتماعی کار و سرنوشت کارشان مطرود و معزول باشند. دموکراسی در اینجا، در بهترین حالت ممکن، حقوق و عدالت و آزادی هایی است که سقف آن را سودآوری حداکثر سرمایه تعیین می کند. وقتی سرمایه به نیروی کار نیاز ندارد، بیکاری میلیون ها کارگر در هر جامعه و یک میلیارد فروشنده نیروی کار در سراسر جهان عین حق و عدالت و نص صریح آزادی و حقوق بشر قلمداد می شود. هیچ محکمه ای در هیچ کجای این دنیا وجود ندارد که سرمایه دار یا سرمایه دارانی را به جرم بیکار کردن و گرسنه ساختن و مرگ ناشی از گرسنگی توده عظیم انسان های برده مزدی برای بازپرسی احضار کند. تصور وجود چنین مرجع و نهادی در زیر آسمان قدرت سرمایه به طور قطع بیش از حد فکاهی و مسخره است. آنچه اینجا و در دل این نظام، « ناحق»، « غیرقانونی»، « ناقض عدالت»، « مخل نظم» و در یک کلام غیرمجاز و مغایر شرع و عرف و مدنیت و قانونیت تلقی می شود، اعتراض و عصیان کارگران علیه اخراج ها، گرسنه سازی ها یا اشکال مرگ ناشی از گرسنگی و بیکاری است. اندکی به چهارگوشه کره ارض نگاه کنیم. در لحظه حاضر به اعتراف تمامی نهادهای بین المللی ذیربط همین نظام بردگی مزدی بیش از یک میلیارد انسان در چنگال گرسنگی ناشی از بیکاری و نداشتن هیچ نوع نان بخور و نمیر لحظات احتضار را سپری می کنند. در کجای این دنیا مرگ این یک میلیارد انسان گرسنه امری مغایر حقوق و آزادی و قراردادهای اجتماعی تلقی می شود؟ مسلمآً در هیچ کجا. اما عکس ماجرا به تمام و کمال صدق می کند. هر نوع خیزش این گرسنگان آواره محکوم به مرگ در تمامی محکمه های حقوقی و قانونی جهان موجود از قله های رفیع دموکراسی و حقوق بشرش گرفته تا مرداب های عفونی استبداد هار و عریانش سرپیچی از قانون و «اقدام علیه امنیت ملی» به حساب می آید.
با توجه به آنچه گفتیم روشن است که شعار « مرگ بر دیکتاتور» یا، رویه اثبانی آن،« زنده باد دموکراسی» چیزی جز یک شعار سرمایه دارانه نیست. ما باید در مقابل این شعار و نیز شعارهای دیگر جنبش جاری شعارهای ضدسرمایه داری و تشکل شورایی طبقه کارگر به عنوان شرط اصلی تحقق آن ها را مطرح کنیم. درمورد طرح شعارها و مطالبات ضدسرمایه داری و ملزومات آن توضیح نکات زیر را لازم می دانیم.
١. شعارهای عام و نامشخص باید جای خود را به منشور بسیار روشن و شفاف مطالبات اساسی جاری ما بدهد. برای لحظه ای به این بیندیشیم که منظور ما از حق و حقوق اجتماعی یا آزادی های سیاسی و مدنی چیست. اگر نخواهیم خود را در شعاربافی های مریخی محصور و میخکوب کنیم باید این حقوق را در قالب های مشخص اقتصادی و سیاسی و مدنی و معیشتی به صورت مجسم بیان کنیم. حق داشتن یک زندگی مرفه و شرافتمندانه انسانی از طریق ایجاد تناسب میان سطح معیشت تمامی آحاد توده های شهروند با کل محصول اجتماعی کار و تولید سالانه در کشور، تضمین پرداخت حقوق کامل یک کارگر شاغل به تمام بیکاران و کل زنان خانه دار و تمام بازنشستگان و از کارافتادگان، تضمین بهداشت و دارو و درمان و آموزش و پرورش و مهد کودک و ایاب و ذهاب و مسکن مدرن رایگان برای تمام شهروندان، الغای کامل کار کودکان و جوانان زیر ١٨ سال و پرداخت مستمری مکفی ماهانه به آنان، آزادی کامل پوشش زنان، آزادی بدون هیچ قید و شرط فعالیت سیاسی، آزادی بیان و مطبوعات و انتشارات، آزادی هر نوع تشکل ازجمله سازمانیابی سیاسی و طبقاتی علیه نظام بردگی مزدی، ممنوعیت مطلق دخالت دولت در مسائل مربوط به زندگی مشترک افراد یا روابط دختران و پسران و نوع این ها از جمله حقوق و آزادی هایی هستند که بسیار صریح هستند و باید در منشور مطالبات ما تصریح شوند( ما این خواسته ها را در «منشور مطالبات پایه ای طبقه کارگر ایران» در همین سایت و خبرنامه آن منتشر کرده ایم).
٢. صرف طرح مطالبات و خروج از قالب شعارهای کلی هنوز علاج هیچ دردی نیست. باید برای تحمیل این مطالبات یا منشور حقوق و خواسته های پایه ای خود بر نظام اجتماعی مسلط یعنی نظام بردگی مزدی قدرت داشته باشیم و قدرت فراهم سازیم. مبارزه طبقاتی صف آرایی قدرت طبقات متقابل در مقابل هم و جنگ این دو طبقه علیه یکدیگر است. قدرت طبقاتی ما درست در آنجا خود را نشان می دهد که نظم تولیدی و سیاسی سرمایه داری را مختل می کنیم. شالوده نظام سرمایه داری رابطه خرید وفروش نیروی کار و تولید ارزش اضافی است و نقطه واقعی و اصلی تمرکز حمله و اعمال قدرت ما نیز باید همین جا باشد. اعتصاب در مراکز کار و تولید از کارخانه گرفته تا شبکه های حمل و نقل و معادن، تا فروشگاه ها، تا مدارس و بیمارستان ها و به ویژه بخش های انسداد مجاری تولید سود یک سلاح بسیار نیرومند و کارساز برای مختل ساختن نظم تولیدی سرمایه است. تصرف این مراکز و بیرون آوردن آن ها از دست سرمایه داران و به دست گرفتن برنامه ریزی کار و تولید آن ها نیز سطح بسیار پیشرفته ای از اعمال قدرت علیه سرمایه است. تظاهرات خیابانی، تشکیل اجتماعات، راه بندان ها و مانند این ها هر کدام به نوبه خود ساز و کارهای تعیین کننده ای برای ایجاد اختلال در نظم اقتصادی و سیاسی و اجتماعی نظام سرمایه داری هستند. این ها راهکارهای کارآمد مبارزه ما با نظام اجتماعی مسلط و ابزارهای دست ما برای مجبورکردن سرمایه داران و دولت آن ها به قبول خواسته های روزمان هستند.
٣. به کارگیری راهکارهای بالا یا هر راهکار اعمال قدرت واقعی در گرو سازمانیابی شورایی، سراسری و ضد بردگی مزدی ما است، نوعی تشکل که الف: به پراکندگی و تشتت فاجعه بار کنونی ما پایان بخشد و قدرت کل توده های طبقه ما را در سراسر جامعه به هم پیوند زند. ب: این قدرت متحد متشکل و سراسری را علیه سرمایه وارد میدان کند و در سیر رویدادهای روز مبارزه برای تحمیل خواسته ها و انتظارات توده های طبقه مان علیه سرمایه داران و دولت سرمایه داری اعمال کند. ج: ظرف توسعه آگاهی و دانش و شناخت هر چه عمیق تر ما از استثمار طبقه مان توسط سرمایه، سرنوشت کار و محصول اجتماعی کار و تولیدمان در نظام بردگی مزدی و رابطه انداموار میان بی حقوقی ها، و سیه روزی هایمان با رابطه خرید و فروش نیروی کار و تولید ارزش اضافی باشد. د: نقش بهترین میدان آموزش و تدارک و آمادگی آگاهانه طبقه مان برای تسویه حساب نهایی با قدرت سیاسی سرمایه و پایان دادن به وجود هر نوع دولت بالای سرمان را ایفا کند. ه: مناسب ترین میدان برای مشق دخالتگری آگاه و نافذ و خلاق و تعیین کننده همه آحاد توده های طبقه مان برای پیشبرد تمامی امور مبارزه طبقاتی، پایان دادن به هر نوع دیوان سالاری تشکیلاتی، پیوند زدن کار فکری و عملی و حل تضاد بین آن ها، لایروبی هر چه گسترده تر دوگانگی های تحمیلی میان سیاست گزاری و فعالیت های اجرایی، رهایی از قید و بند زعامت افراد یا نهادهای حزبی و گروهی بالای سر ما و در یک کلام آمادگی همه سویه آحاد توده های کارگر برای برنامه ریزی شورایی سراسری کار و تولید در فردای سقوط دولت سرمایه داری باشد. ما به چنین شوراهایی نیاز داریم و این شوراها را باید در هر کجا که هستیم، در محل کار، در محله های مسکونی، در تظاهرات خیابانی و به کمک تمامی امکانات ارتباط گیری پدید آوریم. شوراها باید مظهر وحدت طبقاتی ما در مقابل سرمایه و سنگر سراسری توده های طبقه ما برای جنگ علیه استثمار و بی حقوقی سرمایه داری و کل موجودیت نظام بردگی مزدی باشد. از طریق این شوراها چرخ کار و تولید را در همه کارخانه ها، فروشگاه ها، کشت و صنعت ها، معادن، بیمارستان ها، مدارس، دانشگاه ها، شبکه های ارتباطی و حمل و نقل و تمامی مراکز کار و تولید از حرکت باز داریم. به کمک همین شوراها کارخانه های درمعرض تعطیل و تعطیل شده را به تصرف خود در آوریم و برنامه ریزی کار و تولید آن ها را به دست گیریم. از طریق همین شوراها تمامی اشکال مبارزه را از اعتصاب گرفته تا تصرف کارخانه و تظاهرات خیابانی با هم هماهنگ کنیم و همه آن ها را به ساز و کارهای پیوسته و متحد مبارزه علیه سرمایه داری مبدل سازیم.
٤. طرح شعارها و مطالبات ضدسرمایه داری ما باید دارای دورنمای روشن و شفاف باشد، دورنمایی که رهایی واقعی انسان را از همین امروز در پیش روی همگان تصویر کند، دورنمایی که تجسم بسیار گویا و زنده امحای هر نوع استثمار، ستم کشی، بی حقوقی، فقر، گرسنگی، حقارت، تبعیضات جنسی و قومی و نژادی و مرامی و مسلکی، پایان هر نوع حکومت شوندگی، پایان هر گونه جدایی و بیگانگی انسان ها از کار و محصول کار خویش و از یکدیگر باشد، دورنمایی که تصویر شفاف آزادی هر انسان از هر نوع قید و بند ماورای خود باشد، دورنمایی که در آن رشد آزادانه جامعه انسان ها در گرو رشد آزاد هر فرد باشد. این دورنما مطلقاً سراب نیست. هیچ خیالبافی در آن راه ندارد و بسیار قابل لمس و واقعی است. طبیعی است که دستیابی به آن بسیار سخت است اما قله مقصودی است که کاروان عظیم پیکار طبقه ما قادر به فتح حتمی آن است. این دورنما عبارت است از برنامه ریزی کل کار و تولید و زندگی سیاسی و اجتماعی انسان ها توسط شوراهای متشکل از همه آحاد جامعه و با دخالت آگاه و نافذ و هشیار و خلاق تک تک شهروندان، شوراهایی که در آن تولید و برنامه ریزی تولید ازهم جدا نیست، همه آحاد جامعه در آن به صورت داوطلبانه کار می کنند، سیاست گذاری می کنند، کار و تولید را برنامه ریزی می کنند، درباره نوع تولید و میزان آن تصمیم می گیرند و سرنوشت کار و تولید و محصول کار را تعیین می کنند، شوراهایی که در درون آن ها هر کس به میزان توانش کار می کند و به اندازه نیازش برداشت می نماید.
کارگران علیه سرمایه متشکل شویم!
کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل کارگری
٢١ تیر ١٣٨٨
www.hamaahangi.com
khbitkzs@gmail.com