افق روشن
www.ofros.com

ضرورت بازسازی سوسیالیسم کارگری

"با درک رابطه اجتماعی "سرمایه و ارزش اضافی

علیرضا کشاورز                                                                                            یکشنبه ۲٦ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۵ مه ۲۰۱٦

نظام سرمایه داری بر اساس گرایش به انحصار سرمایه، قطبی کردن جامعه به فروشندگان نیروی کار و بهره وران از آن، تولید کالائی بر اساس سود ، گسترش بازارهای مالی، بورس بازی، اعتبارات و شبه پول در برابر تولید، تولید دلار و فروش در بازارهای جهانی، جذب و مکش ارزش اضافی از کشورهای توسعه نیافته تر، انتقال بحران ها به این کشورها، براه انداختن جنگ ها منطقه ای و حتی جهانی برای ایجاد تقاضا برای نیازهای تسلیحاتی، تجهیزات، تأسیسات و کلاهای پس از جنگ، توانسته نظام اقتصادی و مالی خود را بر جهان حاکم و مستمر کند. با ویژگی های نظام های سرمایه داری مقاومت و مبارزه مستمر و گسترش یابنده طبقه کارگر و توده های تحت ستم و مردم آزادیخواه، علیه این نظام، بصورت یک امر جبری و قهری و برای حفظ بقای آنان در آمده است.
با ایجاد و گسترش جنبش های کارگری، نهایتا"حکومت هایی با سوسیالیسم کارگری وکمونیستی تأسیس شدند. اما عدم درک ماهیت واقعی سرمایه و تولید کالایی توسط طبقه کارگر واحزاب بنام آنها، این کشورها نیز به مسیر تولید کالایی و کسب ارزش اضافی طبقه کارگر بصورت دولتی و انحصاری درآمده و نهایتا راه سرمایه داری را در پیش گرفتند. با تبدیل این نظام ها به سرمایه داری دولتی و نهایتا" ناکارآمدی وشکست آنها، نظام سرمایه داری آلترناتیوسازی بنیاد گرایی مذهبی و ناسیونالیستی و داعش را برای انحراف مطالبات و خواسته های توده های کارگر، بعنوان یک ایدئولوژی مطلوب و مفید در برنامه خود قرار داد. هر گاه لازم شد آنرا پرورش و تجهیز می کند و هر وقت که نیاز نبود با مشروعیتی که در جنگ علیه داعش از دیدگاه توده های زحمتکش و مردم آزادیخواه می تواند کسب نماید، آنرا تضعیف می کند.
سوسیالیسم کارگری با تشکیل انترناسیونالیسم بین الملل بطور یکپارچه علیه نظام سرمایه داری عمل می کرد و در مناطق مختلف جهان متحد و یکپارچه علیه نظام سرمایه جنگیدند.از شوروی، چین و ویتنام، تا کوبا، السالوادور و بولیوی و کشورهای آفریقایی و ....... یک جنگ سراسری علیه مظاهر نظام سرمایه برقرار بود. در ویتنام تمامی توده ها، طبقه کارگر و مردم آزادیخواه بصورت یک صف واحد، متشکل و سازمانیافته علیه امپریالیسم مبارزه و آنرا به زانو در آورده وشکست تاریخی را نصیب آن کردند. بطوریکه هنوز کابوس آن گریبانگیر نظام سرمایه داری است. روش ها و تکنیک های تقابل با استراتژی ها و تاکتیک های مبارزات ویتنام ، هنوز در کارهای تحقیقاتی پنتاگون قرار دارد. آلترناتیو بنیاد گرایی و داعش نه تنها بغایت ارتجاعی و ضد انقلابی است بنا به ماهیت خود نمی تواند و نمی خواهد جنبشی جهانی علیه نظام سرمایه داری( از جایگاه ماقبل سرمایه داری) باشد. بنا به ماهیت دیدگاه بنیاد گرایانه و کهن خود، هزاران فرقه متخاصم هستند. در پاکستان، افغانستان، ایران، عراق و سوریه و کشورهای آفریقایی و .... که در بخش هایی از مناطق قادر به تشکیل حکومت رسمی شده اند جز رشد وقدرت گیری فرقه خود و نه منافع عمومی و جمعی هیچ برنامه دیگری ندارند.
پس از فروپاشی " سوسیالیسم موجود" وضعیت جنبش های کارگری و سوسیالیستی نه تنها بهبود و ارتقاء نیافت که بعلت شکست ها و عقب نشینی ها، اختلافات گرایشات و دیدگاهها افزایش یافته ، پراکنده و ناتوان تر از قبل گردیدند. دیدگاهها و تحلیل های سطحی در بیان علت ناکامی و شکست ها، جای درک واقعی آنرا گرفت. هزار و یک فرقه بنام سوسیالیسم و کمونیسم بوجود آمد، که برآمد هیچکدامشان تهدیدی برای نظام سرمایه محسوب نمی شوند، زیرا اولا چنین برآمدی در افق قرار نداشته و در ثانی مبانی نظری مدعیان سوسیالیسم موجود بر اساس همان روابط کالایی و روابط اجتماعی سرمایه داری قرار دارد. قدرت گیری حزب سوسیالیست ( یونان، برزیل، و ...) در برخی کشورها گواه این وضع است. لذا آنها نتوانستند به آلترناتیو جدی نظام سرمایه داری تبدیل شوند. از طرف دیگر با تبدیل سوسیالیسم موجود به یک نظام سرمایه، با ویژگی بورژوازی دولتی شکل گرفته و با تشکیل گروههای اجتماعی با امتیازات خاص و ویژه، گروههای بوروکراتیک مافوق مردم و استمرار تضاد کار یدی و فکری در این نظام های باصطلاح سوسیالیستی، بورژوازی در قالب ایدئولوژی طبقه کارگر در بین کادرها و بخش هایی از "سوسیالیسم موجود"ریشه دوانده و نهادینه شده است .احزاب غیر کارگری و حرفه ای بورژوازی با نام طبقه کارگر یکی از پدیده های دوران پس از انقلاب اکتبر است.
دیالکتیک به یک دستگاه فکری حاضر و آماده طبقه بندی شده برای درک واقعیات تبدیل گردید، در حالیکه دیالکتیک یک روش انقلابی برای درک پدیده هاست، که باید خلق و از نو ساخته شود و از سوژه در حال تکامل سر بر آورد. سوسیالیسم بعنوان برنامه ای که انسان ها [ پرولتاریا] ی آزاد و همبسته می توانند زندگی اقتصادی- اجتماعی خود را بطور جمعی طرح ریزی کنند، بعنوان برنامه یک حزب و برگزیدگان مافوق مردم با دولتی سازی همه جوانب زندگی جایگزین شد. تلاش های زیادی برای برون رفت از بحران، تشتت و پراکندگی موجود انجام شده اما بجهت عدم درک ریشه و علل وضعیت کنونی هیچکدام منتج به راه حلی برای برون رفت نشده است رهایی از وضعیت دور و تسلسل فعلی نیاز به بازاندیشی و بازنگری در سوسیالیسم کارگری و واقعی دارد.
راهکار گذار از فرقه های موجود، تحلیل جوهر نظام سرمایه داری ، درک واقعی رابطه اجتماعی و جوهر سرمایه، رابطه اجتماعی ارزش اضافی با روش مارکسی است. برای گذار از شکست های موجود و ایجاد بین الملل سوسیالیسم کارگری، نیاز به بازگشت به همان منشأیی است که انحرافات از آنجا شروع شد. یعنی جایی که درک رابطه اجتماعی سرمایه و کارگرد آن، مغفول واقع شد.
درک و تحلیل عمیق، واقعی و ریشه ای روابط اجتماعی سرمایه و تولید کالایی، رابطه ارزش اضافه، با تکرار دستاورد و ماحصل پژوهش هایی که مارکس انجام داد، دو چیز متفاوت است . تنها درک آنها همانطور که مارکس درک و تحلیل کرد می تواند چشم انداز دنیای نوینی را برای طبقه کارگر و کل بشریت بگشاید.
لنین نیز تنها پس از بازخوانی مجدد سرمایه و درک آن، طی سال های ١٩١۴ توانست پایه گذار بزرگترین انقلاب کارگری در جهان شود. جایی که گفت : " درک کامل سرمایۀ مارکس، به ویژه نخستین فصل آن بدون مطالعه و فهم کل منطق هگل غیر ممکن است. در نتیجه هیجیکدام از مارکسیست های نیم قرن گذشته مارکس را درک نکرده اند!!" لنین، مفاهم « علم منطق» هگل (١٩١۴)
بدون درک و فهم روح و فحوای رابطه سرمایه و منطقی که مارکس در تحلیل رابطه سرمایه و تولید کالائی استفاده کرد، نمی توان کارکرد نظام سرمایه را درک و در نقد بنیادین آن سوسیالیسم کارگری را طرح ریزی نمود. نقطه آغاز بازسازی سوسیالیسم نوین کارگری می تواند درک و فهم دستنوشته های اقتصادی مارکس(گروندریسه) و اثرات جاودان وی – سرمایه- باشد. محور و شاخص چنین درکی اینست که : مارکس چرا ؟ و چگونه به درک ارزش اضافه بعنوان پایۀ اساسی نظام سرمایه داری دست یافت.
با درک واقعی این رابطه متوجه خواهیم شد که " تنها انسان هایی که آزادانه همبسته اند می توانند بتواره ها را نابود کنند زیرا تنها آنان آنرا از درون، و از درون فرایند ِ تولید می شناسند، تنها آنان این قدرت و شناخت راستین از واقعیت را دارند که در فرایند تولید کنش کژدیسه سوژه به ابژه انجام می شود.
با این رویکرد کلیه مرزهای فرقه گرایی موجود دود شده و بهوا می رود. امکان استقرار افق و چشم انداز سوسیالیسم کارگری در بین طبقه کارگر و کلیه مردم زحمتکش ایجاد می شود. ایجاد تشکل هایی که خود با حضور انسان های آزاد و همبسته، نمادی از برپایی جامعه سوسیالیستی کارگری هستند.
دلیلی که عموم گرایشات، محافل و تشکل های موجود قادر به ایجاد چنین افق، چشم انداز سوسیالیستی در بین توده ها نبوده و از طرف آن مورد استقبال قرار نمی گیرند، آنستکه طبقه کارگر در این محافل و تشکل ها شمایل نظام بهره کشی سرمایه داری، جدایی کار یدی و فکری و حضو افرادی در بالای سر خود بعنوان رهبران نظام سرمایه آینده را می بینند. آیا تحول بسمت سوسیالیسم کارگری با درک روابط اجتماعی سرمایه می تواند بسادگی شکل بگیرد؟ برای پاسخ به آن ابتدا می بایست تکلیف عناصری که بنا به سنت « سوسیالیسم موجود» امروزه با تقسیم کار یدی و فکری از هم اکنون خود را مفسروضع موجود دانسته و جزو رهبران کارگری و حاکمیت در حکومت بعدی می دانند و در رؤیای گرفتن حاکمیت توده های ناراضی و به ستوه آمده از وضع کنونی را دارند، روشن شده و پاسخ دهند.
آیا رهبران؟ فعلی! آماده گذار از منافع اجتماعی و مادی کنونی که قالب گرفته و در آن زیست می کنند هستند ؟ و می خواهند و می توانند با نفی وضع موجود از ابتدا بشیوه انسان های متحد و همبسته شروع کنند؟ ! کسب درآمد بدون کار یدی و فکری ضروری و لازم به هر شکلی که انجام شود، از دریافت سود بانکی، تا کسب ارزش اضافی مازاد کار متوسط و دریافت هر درآمدی بدون منشأ کار، هستی انسان را در نظام سرمایه ( حتی از نوع سوسیال دمکرات) را تحکیم و سفت کرده بطوریکه قادر به درک ماهیت توزیع ارزش اضافی و کار مرتبط با نظام سرمیاه داری نخواهد شد و بنا به هستی اجتماعی خود، راهکار رهائی را نیز در نوعی دیگر از نظام سرمایه داری جستجو می کند. لذا طبقه کارگر باید به نیروی خود تکیه نماید، هیچ منجی در کار نیست!
بدین ترتیب ساختارها جان سخت تر از آنند که فکرش را می کنیم. با درک این وضعیت متوجه می شویم که راه و کار دشواری در پیش روی طبقه کارگر قرار دارد، اما راهی است که ایجاد افق سوسیالیسم کارگری با حضور انسان ها و طبقه کارگر همبسته حتمی است.

علیرضا کشاورز - اردیبهشت ٩۵