افق روشن
www.ofros.com

«نگاهی به نوشتۀ علیرضا خباز « کارگران کجای این جنبش ایستاده اند

جمشید کارگر                                                                                                 چهارشنبه ١۴ بهمن ۱٣٨٨

علیرضا خباز یکی از اعضای کمیتۀ هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگر طی نوشته ایی تحت عنوان "کارگران، کجای این جنبش ایستاده اند "، نظرش را البته نه چندان صریح و شفاف درمورد جایگاه کارگران در جنبش اعتراضی جاری بیان کرده است. خباز مطلبش را با آوردن دیالوگی که با چند کارگر همکار خود در زمینۀ تظاهرات اخیر داشته آغاز می کند و بلافاصله بعد از اتمام آن توضیح می دهد که قصد تعمیم نظرات بیان شدۀ آنان به کل طبقۀ کارگر را نداشته است. ممکن است برای خوانندۀ مطلب این سوال پیش آید که پس منظور از آوردن این دیالوگ چیست؟ همانطور که برای من نیز این سوال پیش آمده است. قابل توجه است که کارگران طرف گفتگوی ایشان، در مجموع حرف هایی در رد و یا مثلاً ارتجاعی دانستن خیزش توده ای جاری بر زبان نیاورده اند و حتی یکی از آنان تاکید داشته است که نباید نسبت به این جنبش بی تفاوت بود و باید در آن شرکت کرد و دیگری افسوس خورده که چرا نمی توانند در آن شرکت کنند. در این میان ظاهراً کارگری هم گفته است که این جنبش به ما مربوط نیست و علیرضا خباز که خود چنین عقیده ای داشته است با شنیدن این سخن از زبان کارگر مذکور حجت را برای صدور حکم و چیدن صغری و کبراهای استدلال، مناسب و کافی دانسته است.
خباز مطلبش را عمدتاً با افشا گری در مورد دارو دستۀ موسوم به اصلاح طلبان در رابطه با طبقۀ کارگر و مطالباتش ادامۀ می دهد. این افشاگری ها اما بسیار سطحی و سرشار از توهم خود او به اصلاح طلبان است. او به جای اینکه کارنامه جنایات اصلاح طلبان را رو کند، به جای اینکه ماهیت اختلاف باندهای قدرت سرمایه را بیان دارد و به جای همه این کارهای صرفاً به این بسنده می کند که آن ها تا حالا خیری به حال کارگران نداشته اند، انگار که کل معضل آن ها در همین بی خیربودنشان خلاصه می شود. و گویا معضل و مشکل اساسی این است که موسوی « طی مناظرۀ انتخاباتیش در تلویزیون چند بار از حق و حقوق کارگران صحبت کرده است اما از قراردادهای موقت کار و افزایش دستمزد کارگران سخنی نگفته است و یا خواهان آزادی فعالین کارگری زندانی نشده است و ... » و اگر مثلاً عکس این ها رخ می داد مسئله فرق می کرد و نتیجتاً موضع گیری خباز نسبت به تظاهرات جاری نیز که به زعم ایشان کاملاً تحت رهبری اصلاح طلبان قرار دارد، نوع دیگری بود و لذا شرکت کارگران در این تظاهرات را علیرغم « هژمونی جنبش سبز بر آن» جایز می دانست. در بخش آخر این افشا گریها، با پاسخگو کردن جناحی از دولت هار و درندۀ سرمایه داری یعنی اصلاح طلبان در مقابل سوالات اساسی کارگران، این توهم را دامن می زند که گویا این جناح که تمامی سرانش جزء بنیان گذاران جمهوری اسلامی سرمایه هستند، در مقایسه با جناح مسلط در قدرت، ظرفیت پاسخگویی در مقابل سوالات اساسی کارگران را دارد !! علت عجز خباز از افشای درست و قاطع جناح موسوم به اصلاح طلبان حکومتی اساساً به علت توهمات متراکم خود او به این جناح سیاسی سرمایه داری ایران می باشد.
اما بیبنیم منظور خباز از بیان آنچه که به ظاهر شکل افشاگری جناح اصلاح طلبان حکومتی را به خود گرفته چیست؟ و چه نتیجه ایی می خواهد به نام کارگران از آن بگیرد.
از کل نوشتۀ خباز کاملاً آشکار است که او خیزش توده ایی را که با اعتراض به تقلب در انتخابات شروع شد، جنبشی کاملاً متحد و متشکل تحت هژمونی جناح اصلاح طلب دولت سرمایه داری موسوم به جنبش سبز می داند که توانسته است تمام مطالبات مردم متشکل در خود را به مطالبۀ تجدید انتحابات محدود کند و از آنجایی که این جناح پاسخ گوی سوالات اساسی یعنی مطالبات کارگران نمی باشد، لذا ایشان به طور ضمنی شرکت کارگران را در آن جایز نمی داند هرچند به نظر می رسد در مورد ضرورت عدم شرکت کارگران در تظاهرات خیابانی مطمئن نمی باشد زیرا در دو سطر آخر نوشته اش یادآوری می کند که " این جنبش بدون حضور طبقۀ کارگر و حذف مطالبات کارگران تبدیل به ابزار سهم خواهی جریانات درون حکومتی و در بهترین حالت افتادن در دامان سرمایه داری لیبرال خواهد شد " .
درک و تصویر خباز از جنبش جاری کاملاً غیرواقعی و نادرست است آن هم بعد از مدت ها که از جریان این تظاهرات می گذرد و کاملاً مشخص شده است که آنچه روی داد و کماکان روی می دهد، مطلقاً مخلوق انتخابات نبوده است، اصلاح طلبان نبودند که میلیون ها انسان معترض را به خیابان ها کشیدند، زمینه ها، علل و عوامل اقتصادی و سیاسی و اجتماعی که در طول ٣٠ سال بر هم انباشته شده بود به طغیان این اعتراضات انجامید. بی حقوقی مطلق، گرسنگی، تحقیر، ناامیدی، بیکاری، استثمار وحشیانه، فشار و خفقان بود که میلیون ها انسان کارگر و فرودست را واداشت تا از هر فرصتی و از جمله مضحکه ای به نام انتخابات و تقلب در آن برای طغیان خشم خود دستاویز سازند.
در این تظاهرات خیابانی سوای اقشار غیرکارگری ازجمله بخش هایی از بورژوازی و خرده بورژوازی که در جریان آن وجود دارند و اهداف و مطالبات جناح ارتجاعی اصلاح طلبان را نمایندگی می کنند، اکثریت توده های شرکت کننده در پروسۀ این جدال خیابانی، بخش های مختلف کارگری و ابواب جمعی طبقۀ کارگر می باشند. اقشاری از ابواب جمعی طبقه کارگر که بیشترین حضور را در حوادث این دو ماه داشته اند، اکثراً دانش آموزان، دانشجویان و جوانان دختر و پسر خانواده های کارگری هستند که در کنار تمامی بی حقوقی های سیاسی و اجتماعی، محرومیت از تمامی آزادی ها، تحمل همه اشکال تبعیض و فشار حقارت ها و توهین ها، درد نداری و فقر و بدبختی های ناشی از تشدید روزافزون استثمار پدران و مادرانشان توسط سرمایه، شامل حال آنان نیز می شود. بیکاری، ناامیدی، تاریکی مرگبار افق زیست آتی، محکوم بودن به بیکاری و گرسنگی در آینده نزدیک و همه دردها و رنج های دیگر، زندگی آنان را در خود پیچیده است. اینان در طغیان موج اعتراضات جاری درون محله ها و خیابان ها و مراکز اجتماع و راه پیمائی ها نقش فعال دارند و در سازمان دادن اعتراضات و کشاندن جمعیت به میدان ها بیشترین رل را بازی نموده اند. در کنار این گروه ها حضور بخش های دیگری از طبقه کارگر، از جمله معلمان، پرستاران و رانندگان نیز به نوبه خود چشمگیر بوده است. بیکاران نیروی قابل توجهی از معترضین را تشکیل می دهند، کارگران راننده تاکسی عملاً ساعات کار خود در خیابان های شهرها را به همراهی و هماهنگی و همرزمی با توده های شرکت کننده در جنگ و ستیزهای خیابانی تبدیل کرده اند. اما واقعیت این است که توده های کارگر در شرائط کنونی، هم در درون کارخانه ها و هم در این اعتراضات دچار توهم زیاد به راه حل های بورژوائی می باشند. در کارخانه حول مطالبات اقتصادی و معیشتی مبارزه می کنند و در خیابان ها علیه دیکتاتوری و خفقان و سلب آزادی ها و سنگسار و اشکال دیگر بی حقوقی های ناشی از موجودیت سرمایه داری فریاد می کشند. اما در هیچ کدام از این دو عرصه با راه حل های آگاهانه خود، با تشکل مستقل خود و با دورنمای شفاف ضد سرمایه داری خود نبرد نمی کنند. در همه جا خواسته های خود را فریاد می زنند اما بدبختانه همه جا اسیر توهمات متراکم خود به راه حل های بورژوازی می باشند. همه جا علیه آنچه سرمایه بر آنان تحمیل کرده است و علیه مصائب سرمایه داری مبارزه می کنند اما این مبارزه را با سر آگاه و بیدار خود و با اتکاء به قدرت سازمان یافته مستقل طبقاتی خود پیش نمی برند.
خباز چنین درکی از رویداد های سیاسی جاری جامعه ندارد زیرا نگاه او به جنبش ها از جمله جنبش طبقۀ کارگر بر بنیاد های نظری و رویکردی رفرمیسم راست سندیکالیستی استوار است و بر همین اساس یک نکته بسیار اساسی در نوشتۀ خباز درک ایشان از نوع نگاه کارگران به جنبش ها است. همه حرف هایش فریاد این باور شوم رفرمیستی است که گویا کار کارگران این است که بنشینند و چشم به آسمان دوزند تا این یا آن حزب بورژوازی سخنی از مطالبات کارگران بر زبان آورند و آنان هم دنبال این احزاب و گروه های سرمایه دار به راه افتند. به زعم او این خود کارگران نیستند که باید جنبش ها راه اندازند، تسخیر کنند، مطالبات خود را بر آن تحمیل نمایند، پرچم خود را بر فراز آن به اهتزاز در آورند . این نگاه رفرمیستی به جنبش کارگری قرنی و شاید بیشتر است که بختک وار بر جنبش کارگری دنیا چنگ انداخته است. این نگاه به کارگران القاء می کند که سرنوشت زندگی آنان به سیاست و رویکرد این یا آن حزب بورژوازی زیر این یا آن نام راست و چپ گره خورده است. سراسر تاریخ قرن بیستم جنبش کارگری اروپا شاهد مثال این ماجرای سیاه است و رفرمیسم راست سندیکالیستی در جامعه ما هم همین تلاش را دارد.
در خاتمه با آوردن بخشی از یک مطلب کمیتۀ هماهنگی در رابطه با جنبش جاری، خطوط اصلی مواضع و رویکرد فعالین گرایش ضد سرمایه داری و جنبش لغو کار مزدی در مورد خیزش های جاری توده ایی در ایران و جای گاه طبقۀ کارگر در این عرصه از مبارزه طبقاتی را یادآوری می کنم.
* " ما کارگران در کجای این اوضاع ایستاده ایم و چه کار باید بکنیم؟ بدیهی است که جنگ بین دو جناح طبقه سرمایه دار و نمایندگان سیاسی آن ها برای گرفتن سهم بیشتری از قدرت نه تنها جنگ ما نیست بلکه دقیقا برای تشدید استثمار و سرکوب بیش از پیش ما صورت می گیرد. اما از این نکته درست به هیچ وجه نباید بی تفاوتی ما را نسبت به اوضاع پیش آمده نتیجه گرفت. ما می توانیم و باید این وضعیت را به عرصه دیگری برای مبارزه در جهت تحقق مطالبات ضدسرمایه داری خود تبدیل کنیم. عرصه های اصلی تاکنونی اعتراض ما یکی عرصه مبارزه با بیکارسازی ها و تعویق دستمزدها بوده، که راهکار پیشنهادی ما برای مقابله با آن تصرف کارخانه ها و به طورکلی مراکز کار و تولید درمعرض تعطیل است، و دیگری اعتراض و مقاومت در برابر شکل های مختلف تشدید استثمار و سرکوب، که در این مورد نیز راهکار پیشنهادی ما اعتصاب است. اکنون و با توجه به اوضاع پیش آمده، ما ضمن تأکید بر لزوم سراسری کردن دو راهکار فوق به ویژه در شرایط کنونی، راهکار دیگری را نیز در کنار راهکارهای فوق پیشنهاد می کنیم و آن حضور فعال و سازمانیافته در تظاهرات خیابانی با پرچم مطالبات ضدسرمایه داری کارگران است، که در « منشور مطالبات پایه ای طبقه کارگر ایران» آمده است. ما - مستقل از این که کدام جناح طبقه سرمایه دار بر دیگری پیروز می شود و با پرهیز از تبدیل شدن به سیاهی لشکر این یا آن جناح - می توانیم و باید با تشکیل شوراهای ضدسرمایه داری خود در محل های کار و زندگی و پیوند این شوراها برای ایجاد شورای سراسری طبقه کارگر ایران سه راهکار فوق را به گونه ای سنجیده و هوشیارانه باهم تلفیق کنیم تا از حالت ضعف و ناتوانی و انفعال کنونی و بستر به قدرت رساندن یک بخش از طبقه سرمایه دار در مقابل بخش دیگر بیرون آمده و مطالبات خود را قدرتمندانه بر کل طبقه سرمایه دار و دولت آن تحمیل کنیم و بدین سان راه را برای مراحل بعدی برچیدن تمامی بساط نظام بردگی مزدی هموار سازیم ".

جمشید کارگر- فوریه ٢٠١٠
*به نقل از مقالۀ " با پرچم مطالبات ضدسرمایه داری خود در تظاهرات خیابانی شرکت کنیم "