افق روشن
www.ofros.com

...در نقد بعضی از دلایل ما نیروهای چپ و کمونیست، در چرایی


حسین جوینده                                                                                                                            دوشنبه ۲٦ دی ۱۴۰۱ - ۱٦ ژانویه ۲۰۲٣


در نقد بعضی از دلایل ما نیروهای چپ و کمونیست، در چرایی نفی ائتلاف موقت با بورژوازی

(در جهت براندازی رژیم بورژوایی با حاکمیت مذهبی استبدادی)

یکم: دلایل اینکه کمونیستها چرا نمی بایست هیچگاه با عناصر بورژوایی ائتلاف موقتی انجام دهند
این مهم از چند منظر قابل بررسی ست:
الف: به آنها (نیروی بورژوازی) اعتبار خواهیم داد
حال این اعتبار دادن را تا چه سطحی برای رد ایده ائتلاف بالا می بریم، اینجا باید مورد نظر باشد. اگر شما این شناسایی را در حد سبب پیروزی آنها شدن و شکست ما کمونیستها شدن بالا ببرید مسلما امری غیر منطقی و دور از حقیقت می شود. هر گرایش و نیرویی بر حسب سابقه تاریخی خود در حضور در میدان سیاست وزنی در میان توده ها داراست و ائتلاف موقت ما با آگاهی این امر که توده ها کاملا آگاه از سطح و سطوح و چرایی همراهی ما با اینان می باشد وارد این ائتلاف می شویم، که جز درصد نه چندان محسوسی در کسب اعتبار اینان کمکی در خور دیگری به آنان نخواهد بود. به هر حال لازمه هر ائتلاف موقتی شناسایی نیروی مقابل در سطح ناچیزی الزامی هر ائتلاف می باشد و کسی منکر آن نیست، اما باید اذعان داشت که اصلا وزن تعیین کننده یی این شناسایی دارا نیست ونگهی ما در این ائتلاف موقت برای پیروزی بر استبدادی چهل ساله با دم و دستگاه قرون وسطایی و سرکوبگر این امتیاز ناچیز را می دهیم.

ب: ائتلاف ما با اینها ما را تا سطح لشگر سیاهی برای پیروزی راستها پایین می آورد
زمانی ما لشگر سیاهی نیرویی می شویم که خود و توده های کار و زحمت و قوای پیشروی جامعه کنونی خود را دست کم بگیریم. قوای پیشرو جامعه ما اگر یک سر گردن از همراه ارتجاعی خود بالاتر نباشد از او کمتر نیست و با این شکل معادله می بینیم ائتلاف کلا به نفع قوای پیشروست. شاید بگوییم اگر بیشتریم چرا بدیل خود را پیش نبریم که باید گفت تنها ضعف این قوای پیشرو همرایی نداشتن با ایده بدیل است.

پ: ائتلاف با اینان تاثیری در پیروزی ندارد و ما تنها با این کار، به آنها اعتبار داده ایم، و از وزن خود کاسته ایم اگر نیرویی کم تاثیر است، اعتبار ما چندان کمکی به نیروی کم تاثیر نخواهد بود، در همان سطح آنها ضرری برای ما نخواهند داشت آما عدم وجود آنها چهره ائتلاف ما را در فراگیری خواهد کاست.

ت: چرا ائتلافی در جایگزینی یک بورژوازی با بورژوازی دیگر؟، دموکراسی تنها فریب بورژوایی ست، زیرا دموکراسی با وجود بورژوازی نئولیبرال و کشوری در حال توسعه بودن ممکن نخواهد بود، که هر چقدر در منحنی توسعه عقب افتاده تر دموکراسی غیر ممکن تر، به بیانی، دموکراسی در کشور های عقب نگه داشته شده غیر ممکن است زیرا زیر بنا، آماده رو بنای دموکراسی نیست.

بورژوازی حاکم یک بورژوازی مستبد می باشد که حداقلهای حقوق شهروندی نظامات بورژوایی را محترم نمی شمارد و در ارتباط با معیشت و سطح دستمزد و پرداخت می بینم آنقدر بی اعتنا و ناتوان است که همین دستمزدهای صد در صد زیر خط فقر را پرداخت نشده باقی گذاشته که روال معمول پرداختها همیشه چند ماه عقب مانده است را در پرونده خود داراست. در سرکوبگری استقلال اتحادیه ایی و کارگران هم ید طولایی دارد. بورژوازی به عنوان زیر بنا یا سیستم اقتصادی با بورژوازی در سطح سیاسی متفاوت است. بله در تولید همه سیستمهای بورژوازی با هم در استثمار کارگران یکسان می باشند آما این یکسانی را در تفاوت سیاسی نحوه لیبرالی و مستبد یکسان نیانگاریم. بورژوازی موجود لیبرالی که قوای سه گانه: قانون گذاری، قضاییه، مجریه در آن مجزاست و ارتش هم منع از پیروی دولتها در سرکوب توده هاست. و حقوق بورژوایی شهروندی(برابری در برابر قانون، منع پیگرد سیاسی, آزادی احزاب، آزادی بیان، آزادی دارا بودن هر باور و عقیده ایی، تسریع قانونی آزادی تشکل مستقل اتحادیه ایی کارگری در چانه زنی در مقابل بورژوازی و ....) در سطوح متفاوت در کشورها هم اکنون در حال اجراست. واژگون نمودن بورژوازی استبدادی با حاکمیت مذهبی و جایگزینی آن با بورژوازی لیبرال مطمئنا یگ گام بزرگ در جهت پیروزی حاکمیت پرولتاریا در آینده نزدیک خواهد بود. تفکیک دو مسئله در دریافت صحیح در موضوع عقب افتادگی اقتصادی و زیر ساختی کشورها، و ربط آن با روش حکمرانی استبدادی یا لیبرالی حائز اهمیت است اینکه عقب افتادگی زیر ساختی در زمان جهانی شدگی سرمایه کاملا متفاوت از دوران اولیه سرمایه داریست. اینجا برجستگی مسئله آگاهی و و آگاه نبودن کارگران است. امروز امیال کارگران کشورهای عقب افتاده اگر نه کاملا همسطح کشورهای پیشرفته چه از لحاظ نعمات مادی و تا آزادی های سیاسی و در حد میانگین متوسط آنها است. و این امر مطالبه آزادی سیاسی و همه آزادی های مرسوم لیبرالی را تا گوشی دستی آنرا همزمان طلب می نماید. و این درک و سطح آگاهی معادله پیشینی سطح مطالبه در سطح نیروی های مولده را به کناری می زند و این نگاه را در سطح نگاه تئوری مراحل باقی می گذارد و خود به قرن حاضر حتی از محدوده بورژوایی فرا می رویآند و همزمان با کشورهای جهان طلب سوسیالیسم می نماید.

ث: چرا ائتلاف، اگر بورژوازی نیروی سرنگونی رژیم را داراست، گویید خود انجام دهد، چرا که اگر کارگران قرار است سرنگون کنند چرا خود بر مسند قدرت قرار نگیرند؟ و چرا بورژوازی را بر مسند قدرت بنشانند؟
به همان دلیل که کارگران در تمامی حرکتهای تغییر و براندازانه خود دائما بورژوازی را بر مسند قدرت/کار قرار داده اند، و آن دلیل مهم هم، سطح آگاهی کارگران در شناسایی ایده بدیل/جایگزین سرمایه داریست، و تا زمانیکه کارگران به این آلترناتیو پی نبرند وضع همین خواهد بود، براندازی و رضایت به رفرمی چند از جانب بورژوازی ختم می شود و به مرور شاید باز پس گیری دوباره آن امتیازات توسط بورژوازی صورت پذیرد. به عنوان مثال سطح آگاهی کارگران در سطح بین المللی: ترامپ نیمی از رای کارگران را دریافت می کند و رقیب او جو بایدن بخش دیگر بورژوازی، نیمی دیگر را( دو تایی چیزی معادل ١۵٠ میلیون رای کارگران را دریافت می دارند.). و حرکتهای پیروز کارگری در سرنگونی که منجر به قدرت گیری بورژوازی شده است مثل فرانسه ۱٨۴٨ و بسیارانی همانند انقلاب سیاسی ۱۳۵٧ ایران و انقلابات موسوم به رنگی یا موسوم به بهار عربی و .... البته بوده اند که کارگران زیر پرچم سرخ (سرخ بمعنای سوسیالیستی) برای خود انقلاب کرده اند همانند کمون پاریس، انقلاب۱۹١٧ روسیه، چین، ویتنام، کره، نیکاراگوئه، .. . اما نقش آگاهی سوسیالیستی و قیام زیر آن پرچم و یا رای به خود دارای اهمیت اساسی است. که متاسفانه هنوز آن شکل جهانی آگاهی پرولتری در جنبشی برای خود شکل نگرفته است که زنگها را برای سرمایه داری جهانی یکبار برای همیشه به صدا در آورد. برگردیم به ایران، امروز هم در کشورمان ایران ما پرچمهای سرخ کارگری را غالب بر پرچمهای دیگر در اعتراضاتی که شکل قیام توده ها به خود گرفته نمی بینیم، تا کارگران از ثمره قیام خود به نفع خود و حاکمیت خود بهره جویند، پس صرف حضور کارگران در سرنگونی رژیم به این معنی نیست که آنها به این مهم یعنی آلترناتیو/بدیل سوسیالیستی پی برده باشند و طالب انقلاب برای برقراری سوسیالیسم باشند. امروز بعد از ١٢٠ روز از شروع قیام، برای اینکه این قیام به سردی و خاموشی نگراید توده ها احتیاج به دلگرمی در صفوف خود دارند، که ائتلاف موقت، گامی در آن جهت است که آتش قیام را شعله ور تر سازد و آنرا به سرانجام مطلوب که سرنگونی رژیم حاکم است برساند.

ج: پیروزی قیام/انقلاب به همت توده هاست نه ائتلافها
این حکم عجیب چیست، مسلما پیروزی قیام به همت توده هاست، برای این پیروزی توده ها احتیاج به همبستگی نمادین (ائتلاف)و سازمانگری دارند و اعتماد به مرکزیتی در همآهنگی و هدایت سراسری اعتراضات و اعتصابات. در شروع قیام مسلما حرکت خود بخودی توده ها موضوعی قابل فهم می باشد، آما ادامه حرکت قیام در جهت موفقیت می بایست ابعاد همه جانبه تری را در معادله قرار دهد و حرکتهای حساب شده جای حرکتهای توده وار و خود به خودی را بگیرد، وگرنه آینده ایی در آن حرکت متصور نیست و کار به جایی می رسد که چشم تداوم قیام به بچه های مدارس ابتدایی و متوسط بسته می شود. که نمونه های آنرا چندی پیش در کشورمان شاهد بودیم. ائتلاف قوا در سطوح احزاب و اتحادیه ها و شخصیتها با سالها تجارب قیامها و انقلابات، سبب اتخاذ تاکتیکهای مناسب در جهت استراتژی سرنگونی و جایگزینی بدیلی مطلوب مرتبط با زندگی توده می شود و قیام، تقلیل یافته توده وار دیگر نیازی به اتکا به محصلین ابتدایی و متوسط نخواهد داشت، بلکه اینبار بر شانه های استوار کارگران و زحمتکشان به سرانجام نهایی خویش خواهد رسید و چه بسا تصور اینکه در جهت سوسیالیسم هم چرخشی صورت پذیرد امری دور از ذهن نیست؛ این مهم می تواند در توانمندی و ابتکار ما(کمونیستها) در ائتلافهای گسترده بهتر نمایان و به ثمر بنشیند.

دوم: دلایلی در نفی ائتلاف با بورژوازی، در دوران بدیل سوسیالیستی

الف: امروز عصر انقلابات سوسیالیستی ست و امروز دستور کار انقلاب سوسیالیستی در ایران در صدر قرار دارد اینکه با جهانی شدن سرمایه داری عصر انقلابات سوسیالیستی در دستور کار جهانی پرولتاریاست، وحتی بستگی به پیشرفت و پسرفت نیروهای مولده کشورهای خاص ندارد و کاملا بستگی به آمادگی گردانهای کارگری(سوژه) باورمند به بدیل سوسیالیستی دارد، کاملا مورد تایید من است؛ آما ما نمی توانیم در زمانیکه پرولتاریا پرچم آلترناتیو کارگری را بر نیآفراشته و با این ایده در سطح بسیارانی در صفوف پرولتاریا با آن کاملا بیگانه هستند، از وظایف آنی و فوری که سبب بهتر شدن موقعیت برای انقلاب سوسیالیستی می شود خود را معذور بدانیم. امروز در کشورمان استبدادی سیاسی قرون وسطایی حاکم است که هیچ تناسبی با مناسبات سرمایه دارانه بر کشورمان ندارد، و بیشتر این شیوه حکمرانی با دوران قرون وسطی و زمینداری شیوه تولید آسیایی کشورمان در چندی پیش تاریخ کشورمان همخوان می باشد. ما نمی توانیم تنها دست روی دست بگذاریم و اقدامی درجهت تغییر وضعیت موجود ننماییم. به اختصار برای انقلاب کارگری و حاکمیت پرولتاریا به گردان های کارگری باورمند و مجهز به این ایده بدیل سوسیالیستی نیازمندیم که عملا در کشورمان تعداد باورمندان به سوسیالیسم در میان کارگران به پنج درصد هم نمی رسد. و حرکت در جهت منطقی شرایط موجود و تغییر حکمرانی استبدادی به لیبرال ربطی به تئوری مراحل انقلاب ندارد که نه به شیوه حکمرانی بلکه به ارتقا مادی مناسبات سرمایه دارانه چه از شکل پیشا سرمایه دارانه به سرمایه داری و چه شکل ترمیمی برای پیشرفت زیر ساختی منظور می باشد هست. این حرکت منطقی تغییر شکل استبدادی حکمرانی مذهبی استبدادی صرفا طی مسیر منطقی بر حسب شرایط موجود و در جهت آلترناتیو سوسیالیستی در آینده ایی نزدیک است.

ب: وظیفه هر سوسیالیست و حزب سوسیالیستی تنها مبارزه و ترویج آلترناتیو سوسیالیستی ست و لا غیر این حکمی کاملا درست است آما آیا این حکم منافاتی با براندازی حاکمیتی مستبد دارد، مسلما نه. ما به عنوان کمونیست همه تلاشمان این است که کارگران به حقیقت این امر باور بیآورند که راه رهایی شان و کل بشریت بر قراری سوسیالیسم است. حقیقت سوسیالیسم پشت تلی از ضد آگاهی ها پنهان است. استبداد خود یکی از این تل های ضد آگاهی طبقه کارگر است، در ایران برای مدت طولانی مذهب تلی دیگری از ضد آگاه شدن کارگران بود و است، رسانه های امپریالیستی و بوق و کراناهای تبلیقی آنها تلی/سدی دیگر در جهت عدم آگاهی ماست و ... کشت و کشتارهای انقلابیون و زندان و شکنجه و کودتا ها و جنگها و دهها نمونه دیگر که سد آگاهی ما کارگران ست. بدیل ما سوسیالیسم است آما این بدیل زمانی تحقق می یآبد که تل /سد های بزرگتر ضد آگاهی از جلوی دیدمان برداشته شود تا ما ببینیم که براستی خورشیدمان کجاست. سد ضد آگاهی سوسیالیستی ما کارگران در لحظه حاضر استبداد حاکم است و می بایست با همه نیروها و قوای خویش این استبداد چهل و چند ساله را براندازیم و این کار شانس بزرگی در یک ائتلاف بزرگ داراست، از این مسئولیت خطیر به دلایل واهی شانه خالی نکنیم.

جوینده

٢۵ دیماه ١۴٠١ - پانزدهم ژانویه ٢٠٢٣


______________________________

در ذیل به محدود نقل قولهایی از مانیفست و بیماری کودکی چپ کمونیسم که نظر به ائتلاف دارد مراجعه می دهم.

مارکس مانیفست کمونیست فصل چهارم:

"در فرانسه کمونيستها، در مبارزه با محافظه‌کاران و بورژوازى راديکال به حزب سوسياليست دمکرات گرويده‌اند، بدون آنکه از حفظ حق انتقاد نسبت به جملات و توهماتى که از زمان انقلاب سنت شده است، صرفنظر کنند.

در سوئيس کمونيستها از راديکالها حمايت ميکنند ولى از نظر دور نميدارند که اين حزب از عناصر متضاد تشکيل شده است که قسمتى شامل سوسياليستهاى دمکرات به سبک فرانسه و قسمت ديگر شامل بورژواهاى راديکال است.

در ميان لهستانيها، کمونيستها از حزبى که انقلاب ارضى را شرط نجات ملت ميدانند، يعنى همان حزبى که در سال ١٨٤٦ قيام کراکوى را برپا کرده است، پشتيبانى مينمايند.

در آلمان حزب کمونيست، تا زمانى که بورژوازى روش انقلابى دارد، همراه بورژوازى بر ضد سلطنت مستبده و مالکين فئودال و خرده بورژوازى ارتجاعى گام برميدارد.
سرانجام، کمونيستها همه جا براى نيل به اتحاد و توافق احزاب دمکراتيک همه کشورها ميکوشند." لنین: کتاب، بیماری کودکانه چپ کمونیست

" انگلس که همانند مارکس، در شمار آن نویسندگان نادر وحتی بسیار نادری است که هر ٔ جمله هر آفریده فکری سترگشان متضمن ژرفای شگرفی از مضمون است، چنین در سال ١۸۷۴ علیه بیان نامه (مانیفست) سی و سه کمونار بلانکسیست مینویسد: »»...ما کمونیست هستیم« کمونارهای بلانکیست در بیانیه خود نوشته اند« زیرا میخواهیم بدون توقف در ایستگاههای میان راه و بدون تن دردادن به سازشها که فقط روز پیروزی را به تعویق میاندازند و دوران بردگی را به درازا میکشانند، به هدف خویش دست یابیم«. ولی کمونیستهای آلمانی کمونیست هستند، زیرا در تمام ایستگاههای میان راه و از خلال تمام سازش هایی که خود موجد آن نیستند، بلکه سیر تکامل تاریخ آنها را پدید میآورد، هدف نهایی را به روشنی می بینند و پیوسته آنرا درمد نظر دارند. ... سی و سه بلانکیست کمونیست هستند، زیرا می پندارند که چون خودشان میخواهند از روی ایستگاه های میان راه و سازشها فرا جهند، دیگر همه کارها بر وفق مراد است و اگر کار در همین روزها »آغاز شود« - چیزی که بدان اطمینان کامل دارند - و زمام حکومت به دست آنان افتد، پس فردا »کمونیسم برقرار خواهد شد«. بنابراین اگر، هم اکنون نتوان این کار را انجام داد، آنها نیز کمونیست نیستند. این چه ساده لوحی کودکانه ای است که ناشکیبایی خویش را برهان تئوریک جلوه میدهند!) ف. انگلس »برنامه کمونارهای بلانکیست«

لنین: بیمای کودکانه چپ کمونیست

"چپهای آلمانی در جزوه منتشره در فرانکفورت مینویسند: »... باید هرگونه سازشی را با احزاب دیگر... و هرگونه سیاست مانور و ساخت و پاخت را با قاطعیت تمام مردود شمرد«. شگفت آور است که این چپها با چنین نظریاتی چگونه حکم محکومیت قطعی بلشویسم را صادر نمیکنند! زیرا ممکن نیست چپهای آلمانی ندانند که سراسر تاریخ بلشویسم، خواه پیش و خواه پس از انقلاب اکتبر سرشار از موارد مانور، ساخت و پاخت و سازش با احزاب دیگر و از آنجمله با احزاب بورژوایی است!"

البته از نظر دور نماند اینها همه آن نقل قولهایی نیست که در این زمینه می شود ارائه داد.

کل کتاب بیماری کودکانه چپ کمونیسم حاوی مثالهای بسیاریست که همه رفقا بخوبی می دانند.