افق روشن
www.ofros.com

سازماندهی و ضرورت آن در دوره کنونی

بخش اول، دوم و سوم

سعید جهانگیری                                                                                                  جمعه ۲۹ آبان ۱۳۹۴ - ۲۰ نوامبر ۲۰۱۵

(بخش اول)

شنبه ۲٨ شهریور ۱۳۹۴ - ۱۹ سپتامبر ۲۰۱۵

این نوشته در دو بخش ارائه می‌شود. بخش اول آن فعالیت‌های كارگری تا مقطع سال ١٣٧۵ و بخش دوم فعالیت‌های كارگری را تا امروز مورد بررسی قرار می‌دهد و هر دو بخش در پیوست با یكدیگر می‌باشد.

مقدمه
امر سازماندهی طبقه كارگر و فعالان حقوق كارگری همواره از مسائلی بحث انگیز و مورد مناقشه بوده است. آیا اساسا فعالیت‌های كارگری نیاز به سازماندهی ویژه ای دارند و سازماندهی كارگری امری جدا از مبارزات روزمره است. آیا فعالین کارگری در شرایط ویژه‌ای قرار دارند؟ آیا مبارزات کارگری در این دوره بر فعالین کارگری ایران شرایط ویژه ای تحمیل کرده است؟ یا آنچه برای فعالین کارگری پیش آمده، در دیگر جاهای جهان نیز رخ داده است؟ آیا فعالین کارگری در موقعیتی ممتاز، در شرایط فراتری در متن مبارزات جاری ایران قرار دارند؟
ما می‌دانیم که این ویژگی‌ها ناشی از شرایط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی فقط ایران نیست بلکه در همه جای دنیا شرایط کم و بیش این گونه هست، آنچه باید ما را به تکاپو بیاندازد نقش لغزنده‌ای است که سازماندهی در مبارزات کارگری دارد، زیرا جنبش کارگر ی دائما در حال تولید و بازتولید روش مبارزه است. در همین حال باید به روش مبارزه طبقاتی نقد زد. زیرا در جاهایی مرز مابین فعالیت کارگری و فعالیت سیاسی مغشوش است و آن را به عامی گری طبقاتی، تاریخی و انسانی کشانده است. تنها ویژگی این دوره از تاریخ مبارزات کارگری در این است که جنبش کارگری ایران چه در سطح ملی و چه در سطح منطقه ای به عنوان سوژه تغییرات بنیادی مطرح می‌شود. اگر به نقد ویژه این روش و عامی‌گری در تاریخ صد سال گذشته بنشینیم و بدانیم که برای آن همه صداقت، شهامت ارزش قائل شویم باید برای بهتر شدن اش قلم و قدم بگذاریم.
تبلیغ، ترویج و سازماندهی در ایران همیشه یکی از مباحث بسیار پیچیده و مهمی بوده و هست و به دلیل استبداد حاکم پرداختن به آن توسط دیدگاه‌های متعددی صورت گرفته است و همیشه با تعابیر متفاوتی به آن پرداخته شده است. تحلیل‌ها گاه مبالغه‌آمیز و گاه مخاطره‌آمیز است. کتاب‌های تحلیلی بسیاری در رابطه با طبقه کارگر وجود دارد بسیاری از متون نوشته شده در باره مبارزات کارگری که در ان به مساله تشکیلاتی سیاسی و نقش آن در جنبش کارگری پرداخته شده است، به صورت تاریخ شفاهی و بر اساس خاطره‌نویسی است و آن گاه هم که از نگاه تشکیلاتی به جنبش کارگری برخورد شده، بیشتر جنبه حزبی و گروهی داشته است. درخواست افزایش حقوق – گرفتن لباس کار در هر فصل یک دست، کفش کار و کفش ایمنی- داشتن ایمنی، گرفتن حقوق‌های معوقه و از همه مهم‌تر داشتن کار، کارگران را به خیابان می‌آورد ولی ادامه نگه داشتن کارگران در خیابان و رسیدن به خواست‌ها و پیشبرد مبارزه برای خواست‌های بیشتر نیاز به امر سازماندهی دارد. در نبود سازماندهی شاهد حرکات از هم جدای بسیاری خواهیم بود که نمی توانند به هم نزدیک شوند.
پرسش واقعی که باید در این دوره پرسید این نیست که آیا حزب، یا سازمان‌های مدعی جنبش کارگری توانسته‌اند به جنبش متشکل، سندیکایی، اتحادیه ای یا شورای نزدیک بشوند بلکه این است که آیا جنبش متشکل کارگری به این احزاب یا سازمان‌های کارگری نزدیک است یا نه؟
برای پاسخ به این مسئله به مطالب زیر می‌پردازیم.:
• سازماندهی کارگری چیست؟
• و با بررسی تاریخ جنبش کارگری، مشخص کنیم که سازماندهی کارگری در ایران چگونه صورت گرفته است.
• و در انتها نیز به جمع بندی شیوه‌های سازماندهی در یک دهه اخیر جنبش کارگری ایران می‌پردازیم.

سازماندهی کارگری چیست و سازمانده کارگری کیست؟
در کتاب‌های موجود کارگری به زبان فارسی بیشتر به ساختار نهاد کارگری اشاره شده است و به این مسله که این نهادها چگونه و توسط چه متدی ساخته می‌شوند، توجهی نشده است. خاطره‌نویسی هم تنها در پس یک شرایط غبارآلود و بعد از واقعه بوده که همیشه تعبیرات خودش را داشته و تنها به شخصیت‌سازی رسیده است. شاید آگاهی از تاریخ زندگی فعالین کارگری امیدی برای تداوم فعالیت باشد اما همان طور که افلاطون گفته: "در یک آب دوبار نمی شود شنا کرد" و از دو تاریخ یک چهره ساخته نمی‌شود مگر اینکه بتوانیم تعریف از سازماندهی و سازمانده ارائه کنیم.
سازماندهی در واقع تصمیم‌گیری برای چگونگی دستیابی بهتر اهداف و فعالیت‌ها می‌باشد. سازماندهی یعنی متشکل کردن افراد و جذب آنها به منظور دستیابی به اهداف مشترک و ایجاد هماهنگی و همدلی میان افراد است. سازماندهی ساز و کار هماهنگ شدن را بیان می‌کند. سازماندهی یک فرآیند است که به طور مستمر در حال انجام است و هر لحظه با توجه به اهداف و نیازهایش خود را آماده و به روز می‌کند. سازماندهی باید علاوه بر مستمر بودن، باید بتواند هماهنگی و همکاری و همدلی و انگیزه دستیابی افراد برای رسیدن به اهداف تعیین شده‌ای را ایجاد نماید که هر روز با توجه به نیاز زمان خود به وجود می‌آید و تلاش نماید که به طور مستمر سطح آگاهی و اطلاعات و نحوه دستیابی به اهداف را تعلیم داده و به طور عملی کارگران را برای احقاق حقوق خود به تحرک و فعالیت وادار نماید.
سازماندهی به طور مستمر خود را باز ساری می‌كند و از تمامی توانایی‌ها و امکانات برای رسیدن به هدف با کمترین هزینه و تلفات استفاده می‌نماید. سازماندهی اول از همه باید برای افراد متشکل شده شفاف باشد (و نهاد کارگری همیشه باید آماده پاسخگویی در مورد هزینه‌ها و منابع مالی‌اش باشد)، تقسیم کار، آماده‌سازی و تشکیلات ویژه داشته باشد، سازماندهی مداوما باید توسعه یافته و ارتباط بین افراد و بین افراد و اهداف و نیازها را هرگز فراموش نکند. سازماندهی از تمامی ابزارهای اطرافش استفاده می‌کند تا به خواسته‌های کارگران برسد. سازماندهی نیاز به افرادی دارد که عمل‌گرا و مسلط بر آگاهی طبقاتی و شناخت جامعه باشند. سازمانده کارگری کسی است که برای جذب دیگر کارگران برای یک امر مشترک و متشکل فعالیت می‌کند. جذب کارگر یعنی عضوگیری او. پس باید کارگر برای کار مشترک، تقاضای عضویت بدهد و باید متوجه باشد كه از این عضویت در جهت منافع خودش و دیگران استفاده می‌شود. سازمانده کارگری با جذب نیروی کارگری می‌خواهد مواضع و خواسته‌های کارگران را جامه عمل بپوشاند. یک سازمانده کارگری وظیفه خود می‌داند کارگرانی را که زیر پوشش یک نهاد کارگری نیستند به طرف کار متشکل جذب کند. خواست جنبش کارگری ابتدا در سیاست‌گذاری یا قرارداد دسته‌جمعی نمود پیدا می‌کند. سازمانده کسی است که خواست کارگران را از پایین به سوی مرکزیت گسترش می‌دهد. سازمانده کسی است که تاکتیک‌های سرمایه‌داری و مدیریت را می‌شناسد و برای خنثی کردن این تاکتیک‌ها سعی می‌کند خود را آموزش دهد و تعلیماتی را که دیده با مهارت دقیق به کار ببرد. او سرمایه را رسوا می‌کند و در پروسه‌ی کار ِسرمایه اختلال به وجود می‌آورد. این اختلال از زوایای متفاوت صورت می‌گیرد که تاکتیک‌های آن را کلیه کارگران در مجمع خودشان تعیین می‌کنند؛ از بست نشستن، تظاهرات، اعتراض تا اعتصاب و... است.
متشکل‌کننده قوانین و تاریخ را می‌شناسد و گاها باید از همان قوانین به سود کارگران استفاده کند. متشکل کننده باید جذابیت اخلاقی و قوه مجاب‌کننده ای قوی در اثبات فعالیت‌هایش داشته باشد. متشکل‌کننده باید در فعالیتش جسارت و ایستادگی و در صورت لزوم توانائی خطر کردن را داشته باشد. متشکل‌کننده باید با امکانات بسیار کم بتواند فعالیت گسترده‌ای را سازمان بدهد و در شرایط مناقشه‌برانگیز فعالیت کند. یک متشکل‌کننده خوب کسی است که بتواند خوب گوش کند و نیازهای کارگران را پیش ببرد، نه آرزوهای خودش را. باید فراگیر و جمعی عمل کند، نباید سرکش و پر مدعا باشد بلکه باید فروتن و جمع‌گرا باشد.
وقتی صحبت از مبارزات و سازماندهی طبقه کارگر می‌شود در نظر غالب مردم دستگیری، زندان، اذیت – آزار، بیکاری و مهاجرت ناخواسته تداعی می‌شود به همین علت در نگاه غالب مردم بخش سرکوب شده این مبارزه برجسته است، از طرفی بخشی از روشنفکران، سازماندهی در جامعه ایران را متناسب با آینده نمی‌بینند و یا نظریات مطرح شده در باره مبارزات کارگری را در محدوده مبارزات سیاسی بررسی می‌کنند. به ندرت می‌توان در پس این تداعی، امیال و آرزوهای طبقه کارگر را برای زندگی بهتر و انسانی به نمایش گذاشت. مبارزاتی که در یک قرن گذشته توانسته مهر خودش را بر سطح جامعه ایران بکوبد. مبارزات صنفی در تمامی صد و ده سال گذشته همیشه زیر بار سنگین شکنجه، تعقیب، حبس، ترور و زندان بوده است و حتی بسیاری در راه برابری به جوخه اعدام سپرده شده اند اما

نشان داغ دل ماست لاله ای که شکفت          به سوگواری زلف تو بنفشه دمید

از دوران قاجار تا رضا شاه
پس از قتل ناصرالدین شاه و قبل از "مشروطه" جامعه ایران دریك نا آرامی كلی به سر می‌برد، فقر و فلاکت و ورشکستگی کسبه رقابت کمپانی‌های روسی و انگلیسی در ایران به شورش‌ها و مبارزان دهقانان و ایلات و عشایر دامن زده بود. در ٣٧ سال سلطنت فتحعلی شاه ۴۴ شورش بزرگ به وقوع پیوست و در مدت ١٣ سال سلطنت محمد شاه ١٨ طغیان اجتماعی بوقوع پیوست. به گفته کتاب آلمائروالاثار تنها در دوره ناصرالدین شاه بیش از ٣٧ بار لشگرکشی برای سرکوب تركمن‌ها و ١٧٠ مورد طغیان و لشگرکشی به نواحی داخلی شهرهای مختلف و شورش‌های مردم و طغیان ایلات شمرده شده است. در چهاردهم مرداد ١٢٨۵ مظفرالدین شاه قاجار مجلس شورای ملی در ایران را پذیرفت و آن را امضا کرد، چرا که جنبش اجتماعی آن دوره توانسته بودند روند تغییرات سیاسی را به حکومت تحمیل کند و از جوامع مشابه در منطقه که به صورت قبیله ای اداره می‌شدند فراتر رود. اگر چه جامعه ای است بسته اما تا حدی خودکفا، از آن تاریخ به تدریج روستاییان به شهرها مهاجرت کردند و با آمدن کمپانی‌های نفتی و سیل کالاهایی واراداتی سیمای جامعه ایران به تدریج تغییر کرده ولی مهاجرت روستاییان به شهرها نتوانست به خودی خود تغییری در مناسبات ارباب- رعیتی به وجود آورد و به جای آن روابط کارگری و کارفرمایی به وجود آورد.
با پیدایش سیستم سرمایه‌داری در ایران هیچ گونه ارتباطی میان صنایع و بخش‌های ارتباطی اش (زیرمجموعه اش) به وجود نمی آید و تنها صنایعی رشد می‌کند که پیوندشان را با استعمار حفظ کنند. در نبود صنایع مادر، خرده پیشه‌وری و تولید خرد رشد کرد. اقشار میانجی جامعه به قشر وسیعی از دلالان و کارچاق کنان شبکه نزول‌خوران و نزول‌بگیران تبدیل شدند. طبقه حاکم، اشراف و فئودال‌ها و روحانیون بودند. از هم پاشیدگی اقتصادی گروه‌های اوباش و لوطیانی را در خدمت قدرت و روحانیون قرار داد. این جنایتکاران از جان گذشته پیوسته همچون ابزار شورش در دست ملایان متعصب بودند. نظام دیکتاتوری با نظمی فئودالی با مبنای اقتصاد استعماری‌اش نه براساس بهره‌کشی طبقه ای از طبقه دیگر بلکه مبنایش غارت نظام سرمایه‌داری از نظام ماقبل سرمایه‌داری بود. سرمایه‌داران و تجار خارجی پنج درصد معافیت مالیاتی داشتند. سهم منسوجات در صادرات در بین سال‌های ١٨۵٠ تا ١٨٨٠ میلادی به شدت پایین آمده و از ٦١ درصد به ١٩ درصد رسیده بود.
بسیاری از کارگران و دانشجویانی که برای کار و تحصیل به قفقاز رفته بودند و در مبارزات آذربایجان، گرجستان و ارمنستان نقش فعالی داشتند، پنجاه درصد کارگران نفت باکو را ایرانیان تشکیل می‌دادند. فعالین کارگری پس از بازگشت به ایران در فرقه اجتماعیون – عامیون (سو سیال دموكرات ) ایران فعال بودند و بسیاری از آنها بنیانگذار یا از اعضای تشکیلات همت بودند. و در تشکیلات عامیون و اجتماعیون شرکت داشتند. در مرامنامه آن آمده است:
" قرن بیستم برای شرق دوره تجدد است... ایران باید به شکل مملکت قانونی در آید و حکومت مرکزی قوی شود تا خارجیان نتوانند آنرا تضییق نمایند....در مورد حقوق مدنیه، همه افراد باید مساوی باشند و در مقابل قانون متساوی باشند از هر نژاد و مذهب و ملیت که باشند. آزادی‌های کلام، مطبوعات، اجتماعات، جمعیت‌ها و تعطیلات و اقامت و مسافرت را می‌خواهد. قانون انتخابات باید مساوی، عمومی، مخفی، مستقیم و متناسب باشد....قوه قضائیه از اجرائیه باید جدا باشد... قوه سیاسی باید از قوه روحانی جدا باشد... و تعلیم و تربیت مجانی و اجباری و توجه به تربیت زنان بشود. خدمت نظام نیز باید اجباری باشد."
سوسیال دموکرات‌های قفقاز و نیز اجتماعیون عامیون ایرانی در دوران مشروطه در رادیکالیزه کردن و تعمیق آن سهم قابل توجه داشته اند. دو اتحادیه کارفرمایی در سال ١٢٨۵ در ایران شکل گرفته هم‌زمان طبقه کارگر ایران در سال‌های ٧-١٢٨٦ توانسته بود سندیکای کارکنان چاپخانه‌های تهران، قالی‌بافان کرمان، کارگران واگن‌های اسبی و تلگرافچیان را به جود آورد.
در همین سال‌ها تعتراضات و اعتصاباتی گزراش شده که توسط زنان کارگر انجام می‌شده است. اعتراضاتی که بدون سازماندهی امکان‌پذیر نبوده است. در شماره ی ٩ حبل المتین سپتامبر ١٩٠٦ از اعتراض زنان ابریشم کار در مازندران صحبت شده و یا در همین نشریه در سال ١٩٠٧ در مورد اعتراض زنان بیوه‌ای می‌خوانیم که حقوق بازنشستگی آنان به تعویق افتاده و در میدان توپخانه نزدیک مجلس تحصن کرده و بست نشسته بودند و یا اعتصاب کارگران قالی‌باف کرمان در سال ١٩٢٣. اکثر این کارگران نیز زنان وکودکان بی‌سواد بوده‌اند و این اعتصاب چنان موثر افتاد که فرماندار کل کرمان مجبور شد تا قانون ٨ ساعت کار روزانه را و تقاضاهای متعدد دیگر کارگران را با یک فرمان رسمی قابل اجرا در سطح ملی به تصویب برساند.
زمین‌داران سابق به کارفرمایانی تبدیل شدند که کارگران را جزء ملک و املاک خودشان می‌پنداشتند و کارگران مهاجر نیز به دلیل نداشتن تجربه هیچ حق و حقوقی را طلب نمی‌کردند. اما کارگران مهاجری ایرانی اولین سندیکای چاپ خود را توسط محمد پروانه در همان سال پذیرفتن مشروطه سلطنتی به وجود می‌آورند. فضایی سیاسی سال‌های قبل از کودتای رضا خان و کشتار ٢۴ هزار نفر در همان سال از شدت و میزان مبارزات کارگران کم نکرد و کارگران توانستند حتی در زمان دستگیری رهبرانشان و حتی بسته شدن ١۴ روزنامه در سال‌های ١٣٠١ و ١٣٠٢ اعتصابات خود را ادامه دهند. این اتحادیه دو سال بعد توانست با اعتصاب چهارده روزه خود پیروزی برای کارگران چاپ به همراه بیاورد.
اینکه این اتحادیه‌های کارگری تحت تاثیر احزاب سوسیال دمکرات یا اتحادیه مهاجران روسیه بوده اند بحثی است واقعی، زیرا ورود افکار سوسیال دمکراسی از طریق کارگران و دانشجویان مهاجر وجود داشته و متاسفانه عدم پایداری و ادامه حمایت سوسیال دمکراسی در ایران بهایی زیادی برای جنبش کارگری به وجود آورد. زیرا جنبش کارگری روسیه در دل یک توسعه سیاسی سوسیال دمکراسی به انقلاب کارگری ١٩١٧ رسید در صورتی که جامعه کارگری ما هنوز از لحاظ اقتصادی چندان رشدی نداشت. اما پیروزی انقلاب اکتبر بالطبع تاثیر به سزایی در آینده کارگری ایران را با خود داشته است. به همین روال زمانی که دهگان برای شرکت در چهارمین کنگره جهانی انترناسیونال سوم به شوروی می‌رود محمد آخوند‌زاده جانشین او نمی‌تواند سندیکا را هدایت کند.
از ١٣٢٠ تا ١٣٣٢

با ورود متفقین به ایران در شهریور ٢٠ تعدادی از زندانیان سیاسی آزاد شدند. در ٧ مهرماه همان سال باقی گروه ۵٣ نفر که خود را در حزب توده متشکل کرده بودند کمیته مرکزی خود را اعلام کردند. اما این حزب در واقع مبارزه خود را علیه دیکتاتوری تنظیم کرد نه براساس خواست جنبش کارگری بلکه سیاست‌های خرده بورژوایی و عوام‌پسند را در پیش گرفت. مرامنامه‌اش را این گونه تنظیم کرد:
١- استقلال و تمامیت ارضی ٢- برقراری رژیم دمکراسی و تامین آزادی‌های فردی و اجتماعی ٣- مبارزه با دیکتاتوری و استبداد ۴- اصلاحات ارضی و بهبود وضع کشاورزان ۵- اصلاحات فرهنگی ٦- تعدیل مالیات ٧- اصلاح امور بازرگانی و توسعه صنایع و حمل و نقل ٨- ضبط اموال پادشاه سابق. این خواست‌ها در چارچوب قانون اساسی وقت بود. نشریه رهبر مورخ ١٧ اردیبهشت ١٣٢٣ نوشت:
" نسبت کمونیستی به حزب توده ایران نسبتی است که دسته سید ضیا می‌کوشند به ما وارد سازند و بدین وسیله سعی دارند سرمایه‌داران و تجار ایرانی را از ما بترسانند، نسبتی غلط و دور از حقیقت. حزب توده ایران حزبی است مشروطه‌خواه و طرفدار قانون اساسی، چرا؟ زیرا ما معتقدیم که افکار کمونیستی و سوسیالیسم زائیده شرایط اجتماعی خاصی است که در ایران وجود ندارد و اگر روزی حزب کمونیست در ایران به وجود آید آن قطعا حزب توده نخواهد بود. "
در رابطه با عضوگیری کارگری حزب توده در آن دوران آلبرت سهرابیان در برگی از جنبش کارگری ایران چنین می‌نویسد:
"روزی هنگام بازگشت به منزل، آوانس‌ مرادیان را دیدم كه به سوی خیابان قوام‌السلطنه در حركت بود. پس‌ از احوال‌پرسی ‍با یكدیگر دریافتم كه با شتاب می‌خواهد به جائی برود. از او پرسیدم با این همه عجله كجا می‌روی؟ گفت، شنیده‌ام در اینجا حزبی بنیان‌گذاری شده كه از كارگران طرفداری می‌كند و هوادار كارگران است. هنگامی‌كه پاسخ او را شنیدم ناگهان نیروئی درونی مرا به طرف ‍این هدف كشید. به او گفتم پس‌ من هم به همراه تو می‌آیم. دست یكدیگر را گرفته و به طرف نشانی‌ای كه آوانس‌ می‌دانست حركت كردیم."
شورای متحده مرکزی که در سال ١٣٢١ تاسیس شد نه از دل جامعه کارگری بلکه محصول تشکیلاتی خارج از محیط کار بوده است. حزب توده این چنین می‌گوید: "حزب توده از همان نخستین روز فعالیت خود، دست به کار شد و مبارزه‌ای پیگیرانه را برای تشکل زحمتکشان سازمان داد. توده‌ای‌ها تلاش خستگی‌ناپذیری را برای ایجاد سندیکاهای واقعی و مستقل در کارخانه‌ها و موسسات خدماتی به کار بردند. "
شورای مرکزی اتحادیه‌های کارگران ایران در ١٧ مهر ١٣٢١ اولین کنفرانس ایالتی تهران را برگذار کرد و برنامه مصوب این کنفرانس بدین قرار بود: ١- تشکیل حکومت دمکراتیک ٢- اجرایی آزادی‌های قانون اساسی و لغو قانون سیاه ١٣١٠ و دادن حق رای به زنان ٣- تقسیم بلاعوض املاک خالصه و املاک اختصاصی رضاشاه ۴- قانون ٨ ساعت کار و به رسمیت شناختن اتحادیه‌های کارگری. در تمام سال‌های ١٣٢٣ تا ١٣٢٧ از کنگره اول تا دوم فعالیت‌های حزب توده کوشش برای همکاری با احزاب و دسته‌های مختلف سیاسی برای دفاع از شعارهای دمکراتیک، بسیج حزب برای شرکت در انتخابات دوره پانزدهم، فعالیت‌های پارلمانی و مساله نفت و شرکت در دولت قوام بود. حتی زمانی که بیش از صد هزار کارگر نفت جنوب در ٢٣ تیر ١٣٢۵ در اعتصاب بودند رادمنش و روستا به جنوب می‌روند برای خاموش کردن اعتصاب. براساس آمار حزب توده در مقطع ١٣٢١ تعداد اعضایش بالغ بر ٣٠٠٠٠ نفر بود. بر اساس آمار حزبی تعداد اعضای شورای متحده مرکزی در ١١ اردیبهشت ١٣٢٣ جمعا ١۵٠٠٠٠ نفر بود.
در جریان انتخابات مجلس‌ چهاردهم حزب توده و شورای مرکزی طی بیانیه‌ مشترکی اعلام کردند که برای شرکت در انتخابات‌ تهران، هیأت مؤتلفه‌ای تشکیل داده‌اند و از اعضای‌ خود خواستند که به نامزدهای انتخاباتی مشترک آنها رأی دهند. اما با وجود ادعای تعداد اعضای حزب و تعداد اعضا سندیکاها در آن دوران کوران انقلابی حتی در زمان نامزدی انتخاباتی هم نتایج‌اش نشان می‌دهد که واقعیت چه بوده است. شورای مرکزی برای كاندیداتوری، رئیس خود ابراهیم محضری و دبیر خود حسین جهانی را نامزدهای انتخاباتی تهران معرفی کرد. حزب توده رضا روستا، ایرج اسکندری، نورالدین الموتی، سلیمان محسن (اسکندری)، دکتر مرتضی یزدی و دکتر رضا رادمنش را به عنوان نامزدهای انتخاباتی تهران برگزید. اگر به تعداد اعضا و تعداد رای‌های داده شده هم توجه کنیم مشخص می‌شود حزب توده پایگاه کارگری نداشته و بیشتر در میان روشنفکران مطرح بوده است.
روزنامه " رهبر" در شماره ١٧ تیر ١٣٢۴ نوشت: فدراسیون سندیکائی جهانی کنفرانس دیگری در سپتامبر ١٩۴۵ در پاریس تشکیل داد. شورای متحده به عنوان یگانه مرکز سازمان اتحادیه‌های ایران شرکت خود را در این کنفرانس خواستار شد و پاسخی به مضمون زیر از دبیرکمیته اداری کنفرانس لوئی سایان دریافت داشت:
"رفقای عزیز- تلگراف شما رسید از درخواست تشکیلات شما برای شرکت در کنفرانس بین المللی اتحادیه‌ها که در ماه سپتامبرآینده در پاریس تشکیل خواهد شد مستحضر شدم. طبق تصمیمی که از طرف کمیته اداری کنفرانس بین‌المللی اتحادیه‌ها اتخاذ شده است تقاضای شما در جلسه کمیته نامبرده مطرح و بررسی خواهد شد و بعدا با اظهارنظر خود به کمیته کنفرانس جهانی که در بیستم سپتامبر تشکیل می‌شود پیشنهاد خواهد شد... برای تشکیلات شما امکان دارد... یک یا چند نفر نماینده که به تناسب تعداد اعضاء تشکیلات شما می‌باشد به پاریس اعزام دارید. رفقای عزیز خواهشمندم بهترین احساسات صمیمانه سندیکالیستی مرا قبول نمائید. این حزب تا زمان غیرقانونی شدنش در ١٦ بهمن ١٣٢٧ به دنبال تیراندازی به شاه، در اساس کارگران ایران را ابزاری برای منافع کمینترن کرده بود و در اوج دوران دولتی‌شدن نفت (نفت ایران هیچگاه ملی نشد بلکه دولتی شد) صنعت نفت از یک انحراف به انحراف دیگر در غلطید و مصدق را به عنوان دست پرورده امپریالیسم امریکا مطرح کرد.
تنها رهبران کارگری بهای سیاست یک دهه حزب توده را پرداختند. بخش‌های بسیاری از این افراد صادق در دهه ٣٠ دستگیر، زندانی و اعدام شدند. تنها در پلنوم چهارم در تیرماه ١٣٣٦ یک انتقاد به خود کردند همانند انتقاد به خود بعد از همکاری‌های دهه شصت. اگر حزب واقعا توانسته بود ١٦ تشکل کارگری داشته باشد آیا به راحتیدر هم شکسته و متلاشی می‌شد.

١٣٣٢ تا ١٣۵٧
با توجه به اسناد و مدارک تاریخی موجود و اظهارات فعالین سیاسی آن زمان تا پیش از کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ هر گونه فعالیت صنفی و کارگری تحت تاثیر حزب توده بوده است نه خودجوش و از درون طبقه کارگر بلکه تحت تاثیر حزب توده و جریانات کمونیستی شوروی. کارگران ایران بسیار جلوتر از توسعه سرمایه‌داری در ایران فعالیت و برخورد کرده اند که بیانگر بینش سیاسی حاکم بر جامعه کارگری در آن زمان می‌باشد و می‌بینیم در زمان کودتای ٢٨ مرداد طبقه کارگر به نقش تاریخی خود و مقابله با شکل‌گیری فاشیسم به علت دستگیری سران حزب توده وجریانات سیاسی آن زمان که بر جامعه کارگری حاکم بوده عمل نکرد و آنان تصمیم‌گیری مستقلی در رابطه با این وقایع به طور مشخص و بارزی نداشته‌اند و علنا بعد از کودتای ٢٨ مرداد سال ٣٢ به دلیل شرایط خفقانی که حاکم بوده احزاب و جریانات سیاسی قادر به فعالیت نبودند. هر دو این گروه‌ها و یا هر دو طرفداران این معادله چه آنهایی که در داخل غیرمستقیم کارگران را از سازماندهی طبقاتی دور می‌کنند و چه آنهایی که می‌خواهند سازماندهی کارگری را در چارچوب وضع موجود نگه دارند و چه آنهایی که در خارج از مبارزات طبقه کارگر زیر لوای سوسیالیسم و کمونیسم حمایت می‌کنند در بهترین حالت محصول منازعات دهه بیست میلادی در کشور شوروی هستند. این تفسیر خاص از سوسیالسیم تنها به جامعه ایران مربوط نمی شود.
ف صنعت گر در مقاله بلشویزم و انقلاب در جامعه عقب مانده چنین مطرح می‌کند: "به نظر می‌آید ضعف این نوع سازماندهی واقعی کارگری تاثیر بسیار زیادی بر خود تشکلات سیاسی داشته است. با یک سازماندهی و تولید فعالیت کارگری روبرو هستیم که دلیل اصلی آن به ساختار سرمایه‌داری در ایران بر می‌گردد و این ساختار نیروهای طرفدار جنبش کارگری را با یک معضل تئوریک و گاه گیجی تئوریک روبرو کرد و در توضیح این شرایط به مقولات مکتب وابستگی مانند " متروپل"، "وابسته"، تحت سلطه"، "سرمایه‌داری وابسته" و "کمپرادور" بودن هیئت حاکمه " تضاد خلق" و غیره زیان‌های جدی به پروسه تدوین استراتژی تشکل‌پذیری و تحولات بنیادی برای کارگران ایران به همراه آورده است. این نوع تئوری‌ها هنوز نظرات بسیاری از روشنفکران است و امروز با یک دگردیسی خود را در تئوری‌های ضد امپریالیستی نشان می‌دهد. از طرفی با مرور تاریخ تشکیل تشکل‌های کارگری در ایران می‌توان به مواردی اشاره کرد که هم به لحاظ تئوریک وهم عملی حائز اهمیت می‌باشد.
در رابطه با همین شرایط در نشریه نظم نوین آمده است:
"این وضع تا سال ۱۳۲۵ ادامه یافت. سالی که قحطی بی سابقه سراسر نواحی شمال ایران را فراگرفته بود وتقریبا صدها وهزاران نفر از گرسنگی تلف می شدند و گرانی دائم التزاید خواربار ،توده های وسیع کارگران و زحمتکشان را به مرگ از گرسنگی تهدید می کرد. این بار نیز کارگران چاپخانه های تهران پیش قدم شده و اتحادیه صنفی خود را تشکیل دادند. آنان بعد از چند اعتصاب ، دولت وکارفرمایان را وادار ساختند تالایحه قرارداده دسته جمعی را که توسط خود آنان تنظیم شده بود و تا حدی وضع روابط متقابل کارگران وکارفرمایان را معین می کرد، تصدیق نماید. ضمنا تا حدی وضع اقتصادی خود را بهبود بخشیدند. دراین قرارداد، هشت ساعت کار روزانه، سیستم پرداخت اضافه کار، بهبود شرایط بهداشتی در مطبعه ها وغیره مقرر شد."
طبق اطلاعات و مدارک موجود تا سال ۱۳۴۳ تعداد ۷۳ سندیکای کارگری در تهران و ۳۸ سندیکای کارگری در شهرستان‌ها تشکیل شد اما پس از اصلاحاتی که در سال ۱۳۴۳ در قانون کار به وجود آمد فعالیت سندیکاها در سطح حرفه و کارگاه محدود گردید. طبق آمار تا پایان سال۱۳۴۸ تعداد ۲۷۰ سندیکای کارگری و در پایان سال ۱۳۵۳، ۶۱۲ سندیکای کارگری و ۱۴ اتحادیه کارگری و در پایان سال ۱۳۵۷ جمعاً ۱۲۱۶ سندیکا و ۲۶ اتحادیه کارگری فعالیت داشتند. البته سرمایه داران کوچکی و یا صاحب کار خود در بخش قالی بافی، پارچه بافی، پوشاک، نجاری، فلزکاری فروشندگان خرده پا و مالکین ماشین باربری و تاکسی آمار در مقایسه با سال ۵۵ وجود ندارد. البته نسبت به سال ۵۵ هم افول نیروی کار نسبت به جمعیت بسیار بالا است ٣٣ درصد. البته دیگر نیروی کار مانند پزشک، دندانپزشک، وکیل، حسابدار و متخصصان افزایشی دوبرابر داشته است.
البته دولت ایران همیشه اذعان کرده که در تمامی این سال‌ها گاه تا ٧ درصد از نیروی کار ایران به دلایل سیاسی و اقتصادی از کشور خارج شده اند.
اگر اقتصاد ایران در بخش کارگری کوچک شد اما بخش دولتی ٨٨ درصد رشد کرد. به طور مثال در بخش آموزش، بهداشت و بیشترین رقم آن در بخش نظامی و شبه نظامی بوده است. در بخش نفت، پتروشیمی، نیروگاه‌های برق- آب، معادن، کارکنان دولتی - شهرداری‌ها، حمل و نقل، خودروسازی، سدها، خدماتی به بخش خصوصی و یا زیر مجموعه دولتی روبرو هستیم.
در حالی که جنبش کارگری به طور جدی از درخواست خواسته‌های صنفی خود در این دوران تا تقریبا قیام ١٣۵٧ ناتوان و قادر به سازماندهی خود نبوده است. گرچه باید اشاره کرد که از سال ١٣۵۴ بعضی سازمان‌های چپ اقدام به فعالیت در کارخانه‌ها نمودند تا بدین وسیله به ارتباط گیری با کارگران و سازماندهی طبقه کارگر بپردازند و اثرات این حرکت را تا اوایل سال‌های دهه شصت می‌توان دید اما این حرکتی سیاسی و از بیرون به درون طبقه کارگر بود و نه سازماندهی که توسط کارگرانی که به آگاهی طبقاتی رسیده باشند.

**************

(بخش دوم)

دوران پس از سرنگونی شاه

شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۴ - ۳ اکتبر ۲۰۱۵

بسیاری از فعالینی که در امر سازماندهی کارگری دهه شصت و قبل از آن شرکت داشته و تجربه فعالیت در شرایط خفقان‌آور آن دوره را دارند به دلایل متعددی از پرداختن به گذشته و بیان تجربیات و راه‌کارهای خود امتناع می‌کنند و هنوز هم عزیزانی را به یاد می‌آورند که چگونه شوربختانه از شورآبادها و زندان‌ها سر در آورده اند و یا در خاوران‌ها آرمیده اند. حتی برخی این حوزه را ترک و دیگر مایل به فعالیت در آن نیستند اما هنوز دغدغه‌شان مبارزات کارگری است.
پرداختن به امر سازماندهی و مشخص کردن این که سازماندهی تاریخا چگونه بوده و چگونه می‌تواند باشد، همانند یک وظیفه است و نیاز است با بررسی تجارب مثبت و منفی آن را تبین کنیم و این امر مهم را در اختیار نسل جدید بگذاریم تا بتوان از آن استفاده کرد. اینکه تئوری‌های زیادی مانند طبقه شناور، ضدیت با کارکرد فعالیت سیاسی – کارگری، و در مجموع دیدگاه‌های شخصی و نه طبقاتی رشد کرده است را باید در این روند مورد بررسی قرار دادبدین مفهوم كه بسیاری از تجربیات گذشته دهه شصت به نسل امروز منتقل نشده است.
در دوران قبل از قیام ١٣۵٧ بسیاری از سرمایه داران از حمایت و تامین مالی دولت سود می‌بردند، شرکای دولت، مقامات عالی رتبه و شرکت‌های چند ملیتی بنیاد پهلوی ٣٠ درصد سهام کمپانی ایرانیت، ١٠ درصد سهام جنرال موتورز ایران و ۵/٩ درصد سهام بی. اف گودریج و ….. را در اختیار داشتند كه بیشتر آنها بعدا به مالكیت دولتی یا نهادهای شكل گرفته بعد از ۵٧ در آمد.
جمعیت شهر نشین دهه شصت عملا نیروهای انسانی و ماهر خود را در جنگ و زندان از دست داده بود. خسته از ایستادن در صف‌های طولانی برای مایحتاج عمومی و عملا شکست به او تحمیل شده بود، شکستی که برایش یک رژیم را سرنگون کرده بود و به امید آینده هنوز چیزی بدست نیاورده بود و پس از اتمام جنگ و پس از فوت رهبر جمهوری اسلامی سیاست لیبرالی آغاز شد.
دولتی که با گفتمان پوپولیستی خواهان اجرای دولت مستضعفان بود و می‌خواست عدالت اسلامی را برقرار کند و سودآفرینی را تمایلی ضداجتماعی تلقی می‌کرد، تغییر اساسی کرد. بازار بورس این عمده‌ترین پادگان سرمایه داری را راه‌اندازی کرد، سرمایه‌گذاران را به سرمایه‌گذاری ترغیب کرد، اموال مصادره شده را یا به صاحبانش پس داد و یا به بنیادهای خودساخته داد.
دوره پسا انقلابی شرایط دیگری را رقم زد. اگر نیروی کار در سال ۵۵ رقمی ۴٠ درصدی را تشکیل می‌داد در سال ١٣٧۵ این نیرو به ٣١ درصد کاهش یافته بود. در صورتی که براساس نوشته بانک مرکزی، (روزنامه‌های اقتصادی بانک مرکزی شمارهای ٣٠ تا ٣۴) درآمد نفتی در سال ١٣٨١ تا ٢٣ میلیارد دلار افزایش یافت. اقتصادی که از نظر كمی بیش از ٩٠ درصد آن در دست سرمایه‌دارانی بود که كارگاه‌های زیر ده نفر در محیط کار را شامل می‌شد. ١٦۴٠٠٠ واحد تولیدی تنها ٩٢٣ واحد تولیدی بیش از ۵٠ کارگر در آن کار می‌کرد و تنها ۴۵٠٠ واحد تولیدی بین ١٠ تا ۴٩ نفر پرسنل وجود داشته است و در بخش کشاورزی ٣٦٠٠ سرمایه‌دار وجود دارد. در ٢٣ اردیبهشت ١٣٧٧ نشریه پیام امروز نوشت وضع صنایع تکان دهنده است و ۴٠٠ کارخانه دیگر تعطیل شده است.[١] وضعیت اقتصادی در سالهای بعد هیچ گاه به رونق نرسید به جز آنكه با گران شدن قیمت جهانی نفت خام دلارهای فراوانی به سمت ایران سرازیر شد كه سر از اختلاس‌ها ی كلان در اورده و حسابهای بانكی عده ای خاص را پر كرد.
اما شوراهای کارگری که پس از انقلاب تشکیل شده بودند تحت تاثیر نیروهای سیاسی آن دوره بود و کارگران فقط اقدام به انجام انتخابات و تشکیل شورا کرده بودند. این شوراها توسط تعدادی از کارگران آگاه تشکیل شد که برخی مذهبی یا حتا برخی حزب‌الهی هم بودند و تعداد زیادی از آنها هم اصلا مذهبی نبودند و به اصطلاح سیاسی بودند. این شوراهای کارگری خودجوش و واقعی هر کدام اساسنامه ای برای خود داشتند. از جمله می‌توان به اساسنامه کارگران جنرال موتورز اشاره کرد كه در سطح وسیعی منتشر شد. این شوراها در تمام کارهای کارخانه دخالت و نظارت داشتند از تهیه مواد اولیه گرفته تا راه‌اندازی تولید، فروش محصولات، مسایل کارگران و دستمزد و حقوق‌شان، تهیه ارزاق مورد نیاز کارگران و….. در سال ٦٠ وزارت کار اعلام کرد که این شوراها غیرقانونی هستند و باید شوراهای اسلامی کار جایگزین آنها شوند. انتخابات شوراهای اسلامی کار زیر نظر وزارت کار انجام می‌شد و وزارت کار اعلام کرده بود که تمام شوراهای اسلامی کار تحت یک اساسنامه‌ی واحد که خود وزارت کار تهیه کرده بود باید تشکیل شود. (شورای هماهنگی شوراهای کارگری جاده مخصوص و قدیم کرج، تجربه کارگری منتشره در سایت کانون مدافعان حقوق کارگر)
سال ۱۳۵۹ جنبش متشکل یا سندیکایی توسط حمله‌ی عناصر خانه‌ی کارگر (جناح دست‌ساخته‌ی کارگری حزب جمهوری اسلامی) قرار گرفت و ساختمان ابوریحان، ساختمان مرکزی سندیکاهای کارگران کشور توسط این گروه‌های فشار و امنیتی تسخیر شد و نقش تشکیلات حکومتی- فرمایشی صنفی کارگران را به عهده گرفتند.*
از طرفی سرکوب کلیه نیروهای اجتماعی و سیاسی در سال‌های ٦٠ و ٦١ توانست حرکت رو به رشد مبارزات را از کلیه دستاورهایی که برای آن انقلاب شکل گرفته بود به عقب براند. و تبدیل شوراهای کارگری به شوراهای اسلامی کار و قبل از آن تشکیل کمیته‌های انقلاب در کارخانجات و سپس تشکیل بسیج و تشکیل پایگاه‌های بسیج در کارخانجات فضا را هر روز بیش از روز قبل نظامی و برخورد با هرگونه اعتراضی تحت عنوان ستون پنجم در جنگ و شرائط جنگی و ایجاد فرهنگ شهادت و جبهه در آن زمان طبقه کارگران را مرعوب وحشت آفرینی کرد و تا دو دهه سایه سنگینش حتی پس از پایان جنگ وجود داشت. دستگیری‌های پی در پی در مقابل در ورودی کارخانجات و موسسات اقتصادی به یک رویه عادی تبدیل شده بود. انجمن‌های اسلامی-حراست رشد کردند، تفتیش عقاید و پرونده سازی‌ها شروع شد. محیط رعب و وحشت و سرکوب آگاه‌ترین و مبارزترین و با تجربه ترین کادرهایی را پاكسازی كرد که محصول مبارزات دهه پنجاه بودند. طرح طبقه‌بندی مشاغل که محصول مبارزات دهه پنجاه بود و منجر به رشد سیصد درصدی حقوق‌ها در سال ۵٨ شده بود، توسط حکومت با ترفند جدیدی منسوخ گردید و با طرح هدف کاهش نیروی کار و گسترش سرمایه خصوصی ضوابط کاری جدید تنظیم شد. پس ازاستقرار حكومت جدید ۵٧ درصد کارخانجات مصادره و تحت پوشش ارگان‌های دولتی قرار گرفتند. در بحران مدیریت و ضعف، ادامه فعالیت خودگردان کارگری را می‌توان دید. جنگ که بزرگترین نعمت برای حکومت بود مشکلات خاص خود را نیز به دنبال داشت در سال‌های ٦٣ و ٦۴ اعتصاب‌های کوچک و بزرگ متعددی را می‌توان نام برد از جمله اعتصاب بیست هزار کارگر پروژه‌ای آغاجاری، دخانیات، کانادادرای، ذوب‌آهن که فقط چند مورد از آنهاست. به دنبال آن ورشکستگی تولیدات جامکو، برک و ضعف بنیه مالی ناشی از جنگ را باید اشاره کرد. گرچه صدمه زیادی از لحاظ اقتصادی به دولت زد اما بیکاری و گوشه‌نشین شدن یا روی آوردن کارگران به شغل‌های کاذب و بی‌آینده را برای کارگران این شرکت‌ها نیز به دنبال داشت.
در سال ٦۵ دو دیدگاه در حکومت اسلامی مطرح شد:
الف- ” برای توسعه صنایع سنگین ما باید خط و مشی توسعه را از کره جنوبی و برزیل و با عزم و اراده کره شمالی بگیریم. (بهزاد نبوی کیهان ١٨ آذر ٦۵ - سخنرانی با دانشجویان دانشگاه شهید بهشتی)
ب- میلیتاریزه کردن اقتصاد در چارچوب خودکفایی اقتصادی - کاهش نانخورهای دولت - استفاده از تکنولوژی غربی - ایجاد و افزایش تمرکز اقتصادی (کیهان ١٢ فروردین ٦۵ )
بی‌دلیل نبود که ۵٠٠ کارخانه و کارگاه تراشکاری برای تولید خمپاره درست کردند (همان منبع) و مجلس در همان زمان تصویب کرد سی درصد نیروی کار به جبهه برود. انجمن‌های اسلامی که در سال شصت تا حدودی گرایشات متفاوتی را مطرح می‌کردند به عناصر عقب‌مانده و فاسدی تبدیل شده بود که سدی بودند در مقابل هر حرکت اعتراضی در محیط کار و در استخدام کارگران نقش داشتند و در شناسایی کارگران پیشرو فعالیت می‌کردند. در ارتباط با فرستادن نیرو به جبهه هم با بسیج همکاری می‌کردند.
از طرفی فساد اقتصادی نظام هر روز به شکل‌های مختلف توسط گروهی از خودشان مطرح و مردم کمابیش با بخش اندکی از غارت اموال ملی توسط حکومت آشنا بودند. معمولا اعتراض به مطالبات کارگری در ارتباط با ضایع شدن از حق کارگر صورت می‌گیرد ولی در جوامعی مانند ایران این مطالبات بسیار عمیق‌تر و پیچیده‌تر است زیرا سیستم قانونی، نظامی و امنیتی در همکاری با سرکردگان سیستم هستند.
یکی از دلایل به وجود آمدن جنبش اعتراضی و حمایتی از انتخابات سال ١٣٧٦ بر می‌گردد به درگیری‌های درون حکومتی و افشاگری‌های فسادهای مالی سرکردگان حکومت. یعنی جنبش دانشجویی که با هزار پیچ و خم ایدئولوژیکی وارد دانشگاه شده بود و بخشی از سیستم بود و امکان داشتن نشریات خود را هم داشت شروع کرد به افشاگری درون حکومتی، حکومتی که بر اثر ترس و تضاد در درون خودش گاه تا ١٧ نهاد امنیتی و خانه‌های بازجویی متفاوت داشتند برای گرفتن زهر چشم از یکدیگر از هیچ عملی کوتاهی نمی‌کردند. بستن قراردادهای نفتی - پتروشیمی و بازسازی زیر بنایی منطقه ای و واردات بی‌رویه کالا و به دست آوردن پول‌های کلان در کوتاه مدت بسیار فریبنده و در عین حال هواخواه داشت و نیروهای امنیتی به بخشی از این اقتصاد وارد شده بودند. در این دوره با بالاگرفتن درگیری‌ها و افشای این فساد که بسیار فراتر از فساد مالی دوران سلطنت پهلوی با مشت آهنین همراه بود شرایطی را به وجود آورد که نیروهای جوان وارد صحنه شده و خواسته‌هائی فراتر از مسائل صنفی و دانشجویی داشته باشند.
این فساد اقتصادی داشت بنیاد نظام را زیر و رو می‌کرد و نظام احساس نمی‌کرد با باز گذاشتن یک انتخابات ساده این چنین بنیادش زیرو رو شود اتفاقا درس‌گیری از انتخابات 76 بود که سران حکومت به هیچ وجه حاضر به عقب نشینی در انتخابات ٨٨ نشدند. سر نخ این فساد از رئیس جمهور وقت و اطرافیانش شروع شده بود و با تسری به سایر آقازاده‌ها خود هر کدام به یک مافیای اقتصادی تبدیل شدند.
در کنار قراردادهای اصلی، سپاه توانسته بود نقش خود را گسترش دهد و در نبود شرایط سیاسی جامعه دائم در حال غوطه‌ور شدن در مسائل خرافی و در بهترین حالت کنار کشیدن و تماشا کردن این وضعیت است. رشد خرافات و فرهنگ جن‌گیری و رمالی بسیار در جامعه ریشه دوانده و حتی بعد از انتخابات ٧۶ ما شاهد نهادینه شدن فرهنگ دلالی و نزول‌خواری تا حد زیادی در خود جامعه هستیم و در آن دوران محاکمه کرباسچی و شهرداران منطقه ای وضعیت فساد اقتصادی در دم و دستگاه حکومت را نشان می‌داد و سیستم مدیریتی فاسد حكومت را كه در آن مدیران را شریك در درآمد‌های دولت می‌كرد به نمایش گذارد ولی سرکوب بسیار بالای مردم و نبود امکان تغییر بنیادی و در شرایط بد اقتصادی بسیاری از خود مردم هم آلوده این فساد اقتصادی شدند از رشوه گرفتن تا رشوه دادن تا تلاش با همه و جود برای وصل كردن خود به رانت‌خواران و قدرتمداران ، در واقع شرایط سیاسی بعد از شکست جنبش اجتماعی شصت به مردم تحمیل شده بود و نه نیروهای که شکست خورده بودند حاضر به پذیرش شکست نبودند و نه نیروی سرکوب گر از فشار سرکوب کم می‌کرد.
شعار تغییر شش ماه دیگر و بحران حکومتی که هر آن این رژیم را سرنگون می‌کند از طرف اپوزیسیون و حتی در محافل خصوصی چنان نیروهای اجتماعی را از وظیفه اصلی‌اش دور کرده بود که نیروهای امنیتی و اتاق‌های فکر با خندیدن به آنها، حرکت‌های کوتاه مدت و درازمدت خود را برنامه ریزی می‌کردند.
نیروهای اجتماعی و فعالین کارگری كه تا این دوره بیشتر در خارج كشور مستقر بودند، چنان غرق در درگیری‌های درونی خودشان بودند که نمی‌توانستند در سازماندهی طبقه كارگر نقشی داشته باشند. در همین دوره است كه ما شاهد آن هستیم که فضای خفقان‌آور دهه شصت منجر به رشد محفلیسم در جنبش کارگری شد ه است. چرا که کارگران با شرایطی روبرو بودند که نمی‌توانستند به طور علنی فعالیت کنند. حتی زمانی که کارگران ذوب آهن اصفهان برای مقابله با طرح پیمانکاری دست به اعتراض زده بودند و در اعتصاب بودند وقتی اعلامیه سازمان مجاهدین در کارخانه پخش می‌شود خود کارگران سریعا آن اعلامیه را جمع کرده و از بین می‌برند. (گزارش یک هسته کارگری- روشنفکری آغازی نو ٣ و ) البته در همان دوره جریانات سیاسی نیز خواست خود را خواست کارگران اعلام می‌کردند.
"کمونیست" ارگان حزب کمونیست ایران در شماره ١٢ در تیرماه ١٣٦۴ نوشت ” تشکیل شوراهای واقعی خواست توده‌ای کارگران است ” راه کارگر شماره یک دوره جدید نوشت ” استعداد انقلابی و تاریخی پرولتاریا امکان بروز می‌یابد و تنها این تشکل (اتحادیه ای) است که به او اجازه می‌دهد تا از موقعیت بی مانند و کلیدی خود در تولید مادی جامعه، برای دفاع از منافع خود سود جسته و رهبری اداره جامعه را بدست گیرد.”
سازمان اکثریت در کار شماره ٣۴ از طرح تعاونی‌های مشاغل دفاع می‌کرد غافل از اینکه این تعاونی‌ها محل خرید و فروش اجناس شده بود و از طریق قرعه‌کشی به کارگران اجناس داده می‌شد. گروه دیگری مطرح می‌كرد كه تنها از طریق ایجاد مجامع عمومی است كه كارگران می‌توانند به خواسته‌های خود برسند.
بر بستر این تزهای جریانات و خفقان موجود ما شاهد شکل‌گیری محافل پرشمار و پراکنده کارگری در محیط کار هستیم که از مبارزات همگام و منظم که جوابگوی نیازهای واقعی جنبش کارگری باشد دور می‌شود و این دوری، مبارزه جدی را به کار تفننی گرایش می‌دهد.
در دل این رشد محفلیسم که باید آن را بن‌بست مبارزاتی ارزیابی کرد ما شاهد شرایطی هستیم که مهم‌ترین مشخصه آن نومیدی، خمودگی و رخوت کارگران مبارز، سرخوردگی، سردرگمی، پریشانی، پشیمانی، بی‌اعتقادی و بی اعتمادی کارگران و روشنفکران به مبارزه و به نیروهای سیاسی مدعی طرفداری جنبش کارگری و به طور کلی به هر نوع مبارزات عدالت‌خواهانه است.
جنبش کارگری در دهه شصت و هفتاد نتوانست به شکل مطلوبی خود را سازماندهی کند و بخش قابل توجه انرژی نیروهای اجتماعی صرف توجیه و توضیح عملکرد گذشته بود. این محافل کارگری دهه شصت خود منجر به گره‌گاه‌ها و تضادهایی شدند که روابط محفلی و خودمانی را رشد داده است.
البته این محفلیسم تنها مربوط به جنبش کارگری در دوران استبداد نیست بسیاری از سازمان‌های سیاسی خود به محفلیسم در خودشان هم اعتراف می‌کنند. گرچه در جاهایی برای مبارزه با محفلیسم در خود دست به از بین بردن یاران خود زدند. نمونه ۴ بهمن ١٣٦۵ در دهكده كاپیلون در عراق است كه اعضائ سازمان اقلیت بر روی هم اسلحه كشیذه و تعدادی در این میان كشته شدند، یکی از نمونه‌ها است.
در این دوره حركت‌های عمومی اجتماعی نیز قادر به سازماندهی مبارزات اجتماعی نبودند. نگاهی به وضعیت متفاوت در دهه ٨٠ به خوبی نشان می‌دهد که نیروهای سیاسی نیز قادر نبودند شرائط را تحلیل كنند.
به عنوان نمونه از دوران قبل از انتخابات خاتمی جنبش موسوم به اصطلاحات سعی کرده در تمامی بخش‌های جنبش سیاسی و کارگری جامعه تاثیر داشته باشد. نمونه‌های آن فراخوان ملی برگزاری رفراندوم - آذر١٣٨٣ در [٢] سایت ٦٠ میلیون دات کام است. ارائه دهندگان این فراخوان رفراندم چهار تن از فعالان بودند به نام‌های علی افشاری، اکبر عطری، عبدالله مومنی و رضا دلبری و سه تن از چهره‌های شاخص دانشگاهی، سیاسی، مطبوعاتی و حقوقی: محمد ملکی، محسن سازگارا و مهرانگیز کار که بلافاصله ناصر زرافشان هم به آنها پیوست.[٣]
طرح فراخوان ملی برگزاری رفراندم می‌گوید كه: برای دستیابی به این مهم ( دموكراسی.. حكومت دموكراتیك مبتنی بر اعلامیه جهانی حقوق بشر)، تدوین یك قانون اساسی جدید ( نه تغییر در قانون اساسی جمهوری اسلامی، بلكه یك قانون اساس نوین یعنی نو یعنی جدید، یعنی قانون اساسی كه مبتنی بر اعلامیه جهانی حقوق بشر باشد) و تعیین نظام دلخواه ( جمهوری، پادشاهی، سوسیالیستی، لیبرال، فدرال و غیره) گام اول و حیاتی است. خوب دقت كنید ! فراخوان نمی‌گوید كه تدوین قانون اساسی و تعیین نظام دو گام مختلف می‌باشند، بلكه به روشنی می‌گوید كه این دو (تدوین قانون اساسی و تعیین نظام) گام اول و بسیار مهم (حیاتی) هستند. پس در نتیجه طبق همین فراخوان در اولین رفراندم از مردم می‌توان سوال كرد : به قانون اساسی جدید (نوین) بر اساس كدام سیستم حكومتی مایل هستید رای بدهید. 1- جمهوری 2- جمهوری سوسیالیستی 3- نظام پادشاهی مشروطه 4- جمهوری فدرال 5 و ... البته اینها فقط به عنوان مثال ذكر شده‌اند. سوال دقیق رفراندم، زمان و شرایط برگزاری آن باید توسط خرد جمعی تمامی اپوزیسیون ( به جز آنانی كه قهر یا تهمت زدن پیشه دیرینه شان است) در داخل و خارج مشخص شود.
کمپین یک میلیون امضا نیز یکی از این نوع مبارزه‌های بدون دردسر است.کمپین یک میلیون امضا توسط بخشی از فعالان جنبش زنان در ۵ شهریور سال ١٣٨۵ در زمان دولت محمود احمدی‌نژاد با هدف جمع‌آوری یک میلیون امضا و درخواست از دولت و مراجع مذهبی و قانونی به دنبال دستیابی به حقوق پایمال شده زنان ایرانی در حکومت بودند و برای جمع‌آوری امضا تلاش می‌کردند و اشخاص تقریبا شناخته شده‌ای از جناحهای سیاسی چپ متمایل به سیاست‌های دولت (توده‌ای‌ها و اکثریت‌ها) و لیبرال‌های حامی اصلاح‌طلبان بودند. این کمپین معتقد بود که می‌تواند و باید تلاش کرد تا با چانه‌زنی با حاکمیت و حمایت مراجع مذهبی مانند آیت‌الله صانعی به حقوق از دست‌رفته زنان در جمهوری اسلامی دست یافت چون معتقد بودند خواسته‌های آنان مغایر قانون اساسی نیست.
این کمپین با حمایت رسانه‌هایی مانند صدای امریکا توانست به معرفی خود و خواسته‌هایش بپردازد اما در میان مردم و به خصوص زنان اقبالی حتی برای دستیابی به یک میلیون امضا در جامعه نداشت.
علاوه براین دو مورد برگزاری رفراندم وکمپین یک میلیون امضا حرکت‌های مشابه‌ای در خارج مانند نشست نمایندگان سایت‌ها و رسانه‌های حامی کمپین دو میلیون امضا بر علیه مجازات اعدام را می‌توان نام برد. [٤] کمپین انتخابات آزاد- نقشه راه گذار گام به گام به دمکراسی[۵] كه هیچ كدام از انها به رغم مشاركت برخی نیرو‌های چپ به هیچ نتیجه مشخصی نرسید كه بتواند امر سازماندهی را به پیش ببرد.
اما جنبش كارگری در این دوره چگونه رفتار كرد؟
پس از بیست سال اولین مجوز برگزاری اول ماه می‌در سال ١٣٨١ صادر شد و مراسم روز کارگر در فرهنگسرای ارسباران برگزار شد. (آوای کار خرداد ٨١) در این زمان كه نیروهای سرشناسی نیز به دنبال کسب حق و حقوق برای مردم از طریق امضا بودند کارگران درگیر در مشکلات‌شان کمی به خود آمده و به تدریج شیوه‌هایی را در پیش گرفتند که کمتر مورد آزار و اذیت قرار بگیرند.
جنبش کارگری بعد از اول ماه می‌٨١ و به دنبال آن توانست از طریق جلسات آموزشی و جمع شدن‌های کارگری به طریقی به کار علنی روی آورد در این رابطه انتشار چندین نشریه از جمله کارمزد، آینده نو.. . کساتی را در این محافل کارگری فعالیت داشتند، دوباره به سمت کار متشکل بکشاند. مراسم اول ماه می‌٨٢ که در شهر کرج برگذار شد و بیانگر آن بود كه کسانی تحت عنوان ارائه مطلب در رابطه با جنبش کارگری و اول ماه می‌توانستند حرکت متشکل علنی را به عنوان یک متد درست به كار گیرند سبب شد تا برخی جوانان را به جنبش كارگری جذب كند.
زمانی که گرایشات سنتا سیاسی که به سندیکا اعتقاد داشتند فعالیت خود را گسترش دادند و در این دوره بود که محافل کارگری توانستند در فضایی متفاوت حرکت کنند. این شرایط با زلزله بم هم زمان شد که بسیاری از افراد خیر و متفق‌العمل برای حمایت از مردم آسیب دیده بم دست به کار شدند. شرایط بم و کار گروهی امکان مناسبی بود برای شناسایی خود در مرحله عمل، چرا که اگر زلزله طبیعی زندگی مردم را ویران کرده بود زلزله سیاسی سال‌ها زندگی بسیاری را از بین برده بود و لازم بود که بعضی عملکردها تجزیه وتحلیل شود.
بازسازی فعالیت جدید بسیار سخت‌تر از ساختن یک حرکت نوین بود، چرا که بسیاری از فعالین کارگری سابق زود به کسی اعتماد نمی‌کردند و مهم‌ترین مسئله داشتن خوشبینی و امید بود که اصلا نمی‌شد راجع آن حرف زد و در میان بسیاری مساله چالش‌برانگیزی بود. برای اولین بار بود که فرهنگ کار جمعی و هدف به اندیشیدن به منافع گروهی ارجح شده بود. این فعالیت‌ها شرایطی را به وجود آورد که بسیاری قبول کردند که می‌شود حتی اسم خود را پای بیانیه ای حتی به وجود آوردن تشکل گذاشت.
دلیل این که سندیکای واحد، شوراهای کارگری و در ادامه آن امضا ۴٠٠٠ هزار نفر برای پیگیری و به وجود آوردن سندیکا کلید خورد ناشی از خوش‌بینی بدون تعمق نبود بلکه از اعتماد به نفس جنبش کارگری بود که بیش از دو دهه جز تلفات دادن چیزی به دست نیاورده بود.
اینکه نشست‌های گاه تا صد نفر و گلگشت‌های با بیش از چند هزار نفر به وجود آمد، تنها در سایه نظمی در خود و قبول کردن کار همگی بود. گرچه ازدل کمیته پیگیری و روند به وجود آمدن کمیته هماهنگی و ادامه آن درگیری‌های شخصی تلخی بسیاری را برای جنبش کارگری به وجود آورد که نمی‌توان آنها را نادیده گرفت. این اختلافات از دل کمیته پیگیری دو نهاد دیگر و از دل کمیته هماهنگی چند نهاد دیگر به وجود آورد که باید ریشه‌اش را در درکی سیاسی و بعضا فرقه گرائی دید که هنوز از مبارزات رخت نبسته است.
از همه مهم‌تر زمانی که حتی دانشجویان به فعالیت‌های کارگری روی می‌آورند در نقد حرکات کارگری همانند حزب سیاسی عمل میكردند. بخش عمده فعالیت‌های دانشجویی در دفاع از مبارزات کارگری دوام زیادی نداشت چرا که جنبش دانشجویی همانند جنبش کارگری نتوانسته بود موقعیت خود را روشن کند. دانشجویی که هنوز در یک حرکت، اعتصاب و یا اعتراض به عنوان کارگر شرکت نکرده سریعا به نوشتن نقد جنبش کارگری می‌پرداخت.
رشد جنبش علنی و تلفیق با مبارزات سیاسی که ناچارا هر جنبش کارگری در کشورهای مانند ایران به آن متصل می‌شود نتوانست شرایط مناسبی برای گرایش عده بیشتری را فراهم آورد. عده زیادی از فعالین کارگری با دیدن اولین درگیری‌های درونی تشکلات کارگری و زبان نامناسب ارتباط با هم از فعالیت با تشکلات کناره گرفتند. نیرو‌های ضد كارگری از این اختلا فات بیشترین بهره‌ها را برده وهنوز هم می‌برند.
روشن است جنبش کارگری در مرحله علنی و اعتراضات روز افزونش توانست حمایت بین‌المللی را به خود جلب کند. ولی این حمایت‌ها تنها زمانی ادامه دارد که اولا اعتراضات متشکل باشد دوما نیروهای درون کشور یک هماهنگی داشته باشند. ولی تداوم اعتراضات کارگری آموزش متفاوتی را می‌طلبید. چرا که آموزش جدید باید همگام با شرایط فرهنگی سیاسی دیگری انجام می‌شد. به مرور ما می‌بینیم در شرایط کنونی اولا معلمین (اشاره به اعتراضات اخیر معلمان برای دستیابی به اهدافشان) در پروسه زمانی خیلی رادیکال‌تر شده اند، در رابطه با مساله بهداشت بخش‌های معادن، کارگران حتی توانستند جریانات مذهبی را هم با خود همراه کنند، بخش‌های خودرو سازی حتی تا اعتصاب در سالن غذا‌خوری پیش رفته اند، بخش‌های زیر مجموعه پتروشیمی و نفت دائما در حال اعتراض هستند و حقوق عقب‌افتاده یکی از مسائل اصلی آنها است، رشد بی‌رویه بیکاری در بخش کشاورزی به خاطر نبود آب و واردات تا بسته شدن هر روز کارخانجات مسئله روز جامعه است، رشد بیکاری در زنان و دانشجویان، رشد بیکاری در میان قومیت‌های ملی، مسئله اعتیاد، مساله ایمنی کار، حداقل دستمزد، عدم جوابگویی دولت در رابطه با محیط زیست و هزاران مشکلات اجتماعی دیگر که هر روز اعتراضات جدیدی را رقم می‌زند. این شرایط فرمول جدیدی را می‌طلبد که اولا عقب‌نشینی دولت در بسیاری از زمینه‌ها از جمله مساله هسته‌ای ارتباط واقعی با اعتراضات مردم دارد.
سازماندهی جدید باید بتواند در عین حال که بسیار فراگیر باشد جوابی برای همه قشرهای اجتماعی داشته باشد. از فرمول تنها “اتحاد اتحاد” باید گذشت، امروز باید شرایط را طوری به وجود آورد که همه اقشار خود را بخشی از مبارزه بدانند. دولت خواهان کشیدن جنبش کارگری به پروسه تغییر قانون کار است و هدف بردن جنبش کارگری به این پروسه خسته کردن کارگران از مبارزه می‌باشد که امری است روشن. چرا که جنبش کارگری شاید نسبت به جثه و اندازه‌اش امتیاز كمی گرفته است ولی این به این معنی نیست که از مبارزه باید خسته شد و مبارزه را ترک کرد و یا فرصت‌طلبی را پیشه کرد. امروز انواع کمپین‌ها از طرف روشنفکران هدایت می‌شود از کمپین گام به گام تا لغو اعدام، ازدواج کودکان، محافل روشنفکری در رابطه با کانت و هگل، نهادهای محیط زیست و جنگل، مبارزه برای کودکان خیابانی تا دختران فراری، ترک اعتیاد، و……
اینکه چه مقدار شیطنت‌های غیرمستقیم و فضولی‌های افراد در این وضعیت تاثیر داشته دیگر کسی نمی‌تواند آن را انکار کند ولی جنبش کارگری درون کشور به جای مقابله با این فرهنگ به ارث برده از استعمار غربی و آقا بالاسری تنها به دفاع از خویش پرداخت كه می‌تواند برای گسترش خود به تعرض نیز دست بزند. آیا لازم نیست از فلان شخصی که سی سال در درون جامعه ایران نبوده سوال کرد که تجربه خودتان از جنبش کارگری محل سکونت‌تان چیست که حاضرید به ما این گونه غیرمسئولانه تهمت بزنید! نباید گذاشت ضعف‌های جنبش کارگری که بسیار کوچک است بر نقاط قوت بسیار آن چیره شود، فرصت‌طلبی عده‌ای کوچک را نباید بزرگ‌نمایی کرد، شرایط موجود شاید در بسیاری از زمینه‌ها نشان دهد که حکومت شکننده است ولی ضعیف نیست شاید درگیری در بین خودشان باشد ولی این به معنی مخالفت بر سراساس حکومت نیست.
سازماندهی باید بتواند همه را با نظرات متفاوت در کنار هم بیاورد، تا زمانی که نتوانیم ٢۵ درصد نیروی کار را حول خواسته‌هایمان که بسیار هم معمولی است جمع کنیم صحبت از خواسته‌های بزرگ تنها نشان از عدم درایت سیاسی است. جنبش کارگری ما تجربه حتی یک جلسه باز بدون مشکل را در ٣۵ سال گذشته نداشته است. تمامی جلسات شوراهای کارگری کنترل شده است. جلسات خصوصی هم همراه با دلهره پیش می‌رود و کمتر کسی است که نگرانی‌اش را مخفی کند. جذب شدن به دنیایی مجازی و اینترنتی روحیه منزوی‌گرایانه را به وجود می‌آورد، این روحیه چنان بر شخص مسلط می‌شود که گاهی امر بر او مشتبه می‌شود که کسی شده است و دیگران باید از او حرف شنوی داشته باشند، سازمانمدهی با ید در فضای حقیقی واقعی صورت گیرد حتی اگر از جمع‌های كوهنوردی وفضاهای ورزشی و تفریحی باشد.
بعد از بحران اقتصادی سال ١٣٧٧ و بحران سیاسی بعد از سال‌های شصت ما همیشه با یک دوگانگی در عملکرد سیاسی روبرو بوده‌ایم. حکومت خود سعی کرده با تشکل‌های مستقل و خودجوش برخورد کند. بر همین اساس خود دست به ابتکار ساخت نهادهای مردمی زده است.. چرا کسانی که خود را به عنوان نیروی معتدل معرفی می‌کرده اند همیشه هماهنگ با نیروهای سلطنت‌طلب در خارج بوده اند. این هماهنگی چه از طریق بنیادهای راکفلر تا بنیاد‌های جامعه باز به طور روشنی برجسته است. یعنی در پوشش به کمک برای محیط زیست تا بنیادهای خیریه‌ای برای کمک به سرطانیها و کودکان بدون سرپرست کار می‌کردند و خود همین پدیده نقش منفی در مبارزات آغازین دهه هشتاد داشته است. نمونه‌های از سازماندهی در دوره کنونی توسط جنبش کارگری
بحث‌های پیرامون سازماندهی نوع جدید در اواخر دهه هفتاد شکل گرفت و باید تفاوت امر سازماندهی با روشنگری را نشان دهیم. تا زمانی که که یک نظریه ابراز می‌شود در حد همان نظر است اما زمانی که یک نظر بخواهد به عمل تبدیل شود، نیاز به سازماندهی دارد.
سازماندهی سنتی بر اساس رفتن به محیط کار و آگاه‌گری و رشد زمینه اعتراضی صورت می‌گرفت. این نوع سازماندهی در بهترین حالت توسط نیروهایی صورت می‌گرفت که بخش عمده آنها متعلق به خود طبقه کارگر نبودند و در اولین یورش یا شناسایی می‌شدند و یا خودشان از محیط کار می‌رفتند. متاسفانه امروزه عده‌ای تنها از آن فداکاری‌های انسان‌های بیشمار به طور ابزاری برای ارائه نظرات خود استفاده می‌کنند. البته باید از آن فداکاری‌ها درس گرفت ولی اصلا به درد سازماندهی در این دوره نمی‌خورد. مشکل دیگر سازماندهی الگوبرداری از مبارزات دیگر کشورها است. چرا که هر کشوری براساس شرایط اقتصاد و مکانیزم قوانین موجود کشور خود و فرهنگ سیاسی و رشد نیروی اجتماعی اش دست به عمل می‌زند.
یک سازمانده خوب لزوما کسی نیست که خودش براساس خوانده‌هایش دست به عملی بزند. امروز برخلاف گذشته با دیدن فقر، تن فروشی و احساسات انسانی کسی دست به عمل نمی‌زند. دیگر کسی مانند دوران انقلاب نه با دیدن فیلم گوزن‌ها، عروج – کتاب خرمگس و حتی کاپیتال برای مبارزه آماده نمی‌شود. سازمانده باید معتقد به مبارزه برای دستیابی به آرمان و عدالت بدون چشم‌داشت شخصی و کسب قدرت و منفعت‌طلبی و شهرت‌طلبی شخصی باشد، همانند رهبران جریانات سیاسی دهه ۴٠ و ۵٠ که بر اساس “مبارزه برای ارمان انقلابی بدون هیچ چشم‌داشتی” به مبارزه و فداكاری مبادرت می‌كردند و مسیری را پی‌ریزی کردند که حتی در دهه ۵٠ همه گرایش‌ها از مذهبی و غیرمذهبی برای دستبابی به آن اهداف با یکدیگر هماهنگ بودند. اما در دوره کنونی دستیابی به این روحیه کمی مشکل و سخت می‌باشد چون جو كلی رسانه‌های مسلط یا رسانه‌های همگانی به طور مرتب به افراد می‌گویند گلیم خودت را آز آب بیرون بکش. رشد تن فروشی، اعتیاد، بی‌عدالتی و نوع سرکوب بی‌رحمانه را همه می‌فهمند. بی‌عدالتی تنها انگیزه نیست، خواسته‌های واقعی و بدون شعار و راه حل بهتر برای همه است که می‌تواند نیروی بسیاری را برای مبارزه آماده کند. پس برای این کار داشتن یک اساس‌نامه که بسیار هم زیاد شده در جنبش کارگری و سازماندهی اصل است. سازمانده باید خشم خود را تبدیل به امید و امید را تبدیل به عمل کند.
سازمانده خوب کسی است که شرایط زندگی واقعی‌اش او را به مبارزه کشانده باشد. این سازمانده گاه می‌تواند از گرایشات بسیار مذهبی یا ارتجاعی بیاید و نباید او را سرزنش کرد چرا که در طول زمان نظراتش صیقل داده می‌شود.
در سازماندهی کارگری باید سه مرحله را در نظر گرفت، حال، میان مدت و دراز مدت. اگر این سه مرحله در نظر گرفته نشود در کوتاه‌مدت به یاس و ناامیدی تبدیل می‌شود. بسیاری از خواسته‌های زحمتکشان در این دوره روشن بوده است، حداقل دستمزد، ایمنی کار، وجود خود کار شرط پایه ای است. نظام اقتصادی متمرکز مبارزه‌ای متمرکز و هماهنگ را می‌طلبد، در جامعه‌ای كه شاید تنها سیزده درصد نیروی کارش دستمزد و در آمدی بالاتر از خط فقر دارد ، بخش عمده آن نیاز به افزایش دستمزد دارد.
یکی از مشکلات دوره کنونی سازماندهی دادن شعارهای گنده و بدون امکان عملی است. مانند “نمی‌گذاریم این دستمزد تصویب شود”، “تشکل به نیروی خود”، “دو و سه میلیون تومان حقوق”- ” کارگران به خیابان می‌آیند”، “در صورت لزوم- جلویشان می‌ایستیم”،” سرشان خراب می‌کنیم” و… نمونه این نوع فریب‌های کارگری در کشورهای شمال افریقا و عراق دیده شده و نتیجه‌اش معلوم است.
یک سازمانده خوب برای تجربه در کار عملی و ارتبازط گرفتن ساده با مردم لزوما یک نماینده خوب نیست. تفاوت سازمانده و نماینده در این است که نماینده می‌تواند مشکلات را فرموله کند ولی یک نماینده خوب لزوما یک تئوریسین کارگری نیست چرا که تئوریسین کارگری باید بتواند قوانین اقتصادی را در یابد و یک تئوریسین کارگری لزوما یک آموزش دهنده کارگری نیست. در صد سال گذشته ما شاهد چاپ و باز انتشار مطالبی مانند سندیکا، شورا، نهادهای کارگری و اتحادیه هستیم و بسیاری از این نوشته‌ها مربوط به روابط و مکانیزم درونی این نوع تشکلات و حتی داشتن تشکیلات کارگری هستند ولی لزوما از دل این مطالب کسی نمی‌فهمد که چگونه می‌توان تشکلات کارگری ساخت. گفتیم که ساخت تشکلات کارگری تا دهه هشتاد سیاسی و از دهه هشتاد به بعد به نوعی به نهاد‌های دولتی تبدیل شده است.
تشکل کارگری تفاوتش با نهاد سیاسی و غیردولتی در این است که تشکل کارگری بر اساس پول خود اعضا کار می‌کند. خی اوقات ما می‌بینیم که بسیاری می‌خواهند تشکل کارگری را مانند نهاد غیردولتی یا سیاسی کنند و با کمک مالی دادن به نهاد کارگری به نوعی این تشکل را وابسته به نظرات و یا در بهترین حالت در جهت منافع اقتصادی سیاسی خود پیش ببرند و در صورت اولین انتقاد از نهاد کارگری و یا عدول از اهداف اولیه کمک‌ها قطع و تخریب شروع می‌شود.
این نوع کمک‌های سیاسی یا دولتی ساختار خود را دارند و در میان مدت نهاد کارگری را با مشکل روبرو كرده و در نهایت تخریب می‌كند.
سازماندهی موجود اگر توانسته تا به امروز تا حد محدودی پیش برود بر اساس نیات پاک سازماندهانی بوده که توانسته اند در سخت‌ترین شرایط پایداری کنند. این‌که کسانی با شرکت در این نهادها می‌خواهند رفتن به خارج را برای خود آسان کنند یا اهداف نیروهای دیگر را برآورده کنند، به هیچ وجه از نیت پاک بخش عمده نمی‌کاهد.
بخش عمدهای از مفسدان اقتصادی كسانی هستند كه دارای تابعیت دوگانه هستند که در دولت كنونی کم نیستند. کسانی که شهروندی امریکا را هم دارند و بسیاری از آقازاده در بیست سال گذشته تابعیت این کشورها را گرفتند. مگر می‌شود حساب بانکی بسیاری از این افراد وجود داشته باشد ولی تنها منتظر ماند تا فقط در برنامه صفحه آخر به گوشه‌ای از آن پرداخت. در داخل دائم می‌گویند ارقام این فسادها خارج از تصور است و ابعاد آن به مخیله کسی نمی‌رسد.
مگر می‌شود سازماندهی کرد و نقش این اقتصاد فاسد را در به وجود آوردن 3 میلیون کودک کار و خیابانی نادیده گرفت؟
مگر می‌شود سازماندهی کرد و ندید که چرا بر اساس آمار جامعه شناسان در سال ٨١ بیش از ٢۵ درصد زنان تن فروش با اجازه همسرشان دست به تن فروشی می‌زنند؟ چرا والدین کودکان خود را معتاد می‌کنند تا این کودکان در همکاری با والدین در خرید و فروش و حتی تن‌فروشی برای تهیه مواد همکاری کنند.
و همه شاهدیم که تنها هنر موجود، در بعضی از فیلم‌ها آن هم به صورت سر بسته و تنها در خارج از ایران پخش می‌شود و در بهترین حال در چندین فیلم مستند کوتاه است، این ضعف وجود دارد که تعداد کسانی که در اعتراضات به عملکرد حکومت فعالند بسیار کم هستند و بخش بسیاری از اپوزیسیونی که در خارج از کشور زندگی می‌کند برای رفت و آمد به ایران خود را در جایی آفتابی نمی‌كنند. در حالی که با نگاهی به جنبش ترکیه می‌توان دید بخش عمده این مبارزات به خاطر رفت و آمد نیروهای خارج از ترکیه توانسته اند گام مثبتی در جهت مبارزه بردارند.
چرا دولت خود در فرستادن نیروهای مخالف به خارج ایران دست به کار می‌شود؟ اتفاقا می‌خواهد و سعی می‌کند با فشار به مخالفان آنها را از میدان مبارزه خارج و در بیرون از ایران باشند و به آنها فشار می‌آورد که بروند. چون می‌داند که در خارج از ایران اولا برای ادامه زندگی سال‌ها طول می‌کشد تا جا بیافتند، از ریشه خود جدا شده و عملا احساس و مشغله‌های مردم داخل را دیگر ندارند و بعد از مدتی فراموش می‌کنند از کجا آمده‌اند و در خوشبین‌ترین شرایط چنان جو منم منم وجود دارد که کسی اجازه هیچ حرکتی به کسی دیگر نمی‌دهد. حتی تنها بخشی از فرستادگان فرهنگی و خبری فضا را طوری نشان می‌دهند که مشکلات درون ایران با خارج از ایران یکی است و متاسفانه سرکوبگران دیروز که امروز هم بسیار روشنفکر شده اند تبلیغ فراموشی می‌دهند و عملا خودشان یک پای رایزنی حمایت از حکومت ایران می‌شوند. نیروهای ساده هم اگر در داخل با یک سیستم امنیتی و ممیزی روبرو بوده اند در خارج چندین سیستم ممیزی وجود دارد. جو تهمت زدن بالا است، فرستادن نیروهای امنیتی در داخل مخالفین که تاریخ طولانی دارد.
متاسفانه نیروهای کاردان کارگری هم به خاطر امکان کم در میانه دهه هشتاد بسیار صدمه دیدند و بهای بسیاری پرداخت کردند. در نتیجه مقابله با این دلالان به نیروی زیادی احتیاج دارد كه وقت اندك آنان را اشغال می‌كند.
در کشورهای دیگر معمولا سازماندهان از نیروهائی هستند که امکان از دست دادن کار برایشان بسیار کم است یعنی در نزدیکی زمان بازنشستگیشان است و در صورتی که به مشکل برخوردند کارفرما مجبور می‌شود برای بیکاری‌اش وضعیت بازنشستگی‌اش را درست کند. در حالی که فعالین کارگری ایرانی که اخراج شدند و بازگشت به کار می‌گیرند شرایط کار برایشان بسیار سخت است و بر این اساس است که نباید از آنها انتظار زیادی داشت.
سازماندهی جنبش کارگری در دهه هشتاد محصول گردهمایی بود که توانست نیروی زیادی را به مبارزه بیاورد. این نیرو امروز به صورت قبل نیست و به خاطر پرداخت بها، کمتر به این کار تن می‌دهند ولی شاید نوع گردهمایی باید تغییر کند. شاید برگزاری مراسم اول ماه می‌ و داشتن تجمع و گردهمایی در پارک لاله به آن صورت مشکل شده است. دستاورد بزرگ جنبش كارگری پس از سه دهه مبارزه:
هنگامی كه در سال‌های ١٣٨١ و ٨٢ فعالان كارگری فاز نوینی از جنبش كارگری را آغاز كردند به طور دقیق نمی‌دانستند كه به چه اهدافی خواهند رسید، زیرا پس از بیست و چند سال سركوب و از دست دادن بسیاری از فعالان نسل قبل، فضای فعالیت مستقل كارگری تیره و تار بود. برخی بحث كار علنی و برخی بحث كار غیر علنی را مطرح می‌كردند و برخی اساسا وجود فضای جدید را باور نداشتند. اما جمعی كه به حركت جدید مبادرت كردند آن را فرصتی برای طرح مطالباتی طبقه كارگر یافتند كه هر چند دشوار اما امكان‌پذیر است. اكنون با گذشت بیش از ده سال از آن زمان دست‌آوردهای غیرقابل انكار این مبارزات كه با زندان رفتن‌ها و دستگیری‌ها و هزینه‌های نه چندان زیاد به نسبت دهه شصت (و همچنین دهه‌های گذشته)برای همه فعالان حقوق كارگر آشكار است. گفتمان و بحث‌های حقوق كارگران و زحمتكشان و همچنین نكبت‌بار بودن نظام سرمایه داری و ضرورت ایجاد تشكل‌های كارگری به موضوعات روز و همگانی تبدیل شده است. هر چند در این زمینه وجود شكاف طبقاتی و زندگی ملموس میلیون‌ها انسان زیر خط فقر امری اساسی در آگاهی طبقه كارگر است اما نقش فعالان كارگری در این یك دهه اخیر را به خوبی می‌توان اثر‌بخش‌تر از نقش آنان در گذشته دانست كه به نظر من این مهم به طور عمده از فعالیت علنی به دست آمده است. فعالیتی كه از این پس بایستی فاز نوینی از ان را آغاز كرد.
هیچ فعالیت اجتماعی صد در صد غیرعلنی و یا صد در صد علنی وجود ندارد. بلكه همواره بخشی از كار اجتماعی علنی و بخشی غیرعلنی است. حزب جمهوری‌خواه امریكا هم بخشی از فعالیت‌هایش غیرعلنی است و مخفی‌ترین سازمان سیاسی هم بخشی از كارهایش علنی است. اما این كه كدام قسمت علنی و كدام قسمت غیرعلنی باشد همواره بستگی به شرائط و درجه رشد فعالیت اجتماعی دارد.
در این میان بر خی سازمان‌های اجتماعی هستند كه در حقیقت نوعی مخفی‌كاری اپورتونیستی دارند كه بیشتر برای ایجاد ابهت در افراد ناآگاه و تازه‌كار است. آنها با بیان این كه كار علنی در معرض دید پلیس است و ممكن است كشف شود و ضربه بخورد، در عمل بیش از سی سال است كه حتی یك گام به جلو برنداشته‌اند و حتی عقب‌گرد نیز كرده‌اند. ودر شرائط كنونی بیشتر بی‌عملی خود را تو جیه می‌كنند.
و در حقیقت به نو عی همان تئوری بقاء را سر لوحه كار خود قرار می‌دهند:" تعرض نكنیم تا باقی بمانیم". اما معلوم نیست این بقا را برای چه می‌خواهند. هنگامی كه امكان دفاع علنی از منافع طبقه كارگر و جود دارد چه ضرورتی به كار غیرعلنی است كه امكانات بسیار محدودی دارد. آیا فعالیت آنها نو عی ارضای خود است یا آن كه از ایستادن رو در روی نظام سرمایه داری می‌ترسند؟ زیرا كه اگر واقعا فعالیت مخفی وجود داشته باشد و شعاری تو خالی نباشد دیر یا زود با شرائط گسترش و نفوذ نیرو‌های امنیتی و پلیسی سر نخ‌هائی از اآن كشف خواهد شد كه در این صورت با شكنجه و شیوه‌های پلیسی به بقیه مسائل خواهند رسید. مگر آنكه آن‌قدر فعالیت مخفی بی‌ارزش باشد كه ضروتی برای كشف ان نباشد.
امروزه با هجوم رسانه‌های نظام سرمایه‌داری با كار مخفی نمی‌توان پیام‌ها و حرف‌های فعالان را به گوش كارگران و زحمتكشان رسانید و از همین جهت است كه نظام سرمایه‌داری با تمام توان تلاش می‌كند تا رسانه‌ها را از دسترس فعالان كارگری دور نگه دارد. در این زمینه كارگران و مردم عادی بیش از برخی از روشنفكران، نظام سرمایه داری را می‌شناسند و از بسیاری از ترفند‌های آن آگاهند. آنها از دزدی‌ها و فساد اداری و رشوه خواری‌ها و باندبازی‌ها بسیار بیشتر از برخی از روشنفكران مطلع اند. زیرا كه حداقل هر كدام یك بار سر و كارشان به دادگاه‌ها و ادارات و نهاد‌های دولتی افتاده است و به خوبی دریافته‌اند كه هیچ كاری در نهاد‌های دولتی بدون پرداخت حق و حساب و رشوه و غیره پیش نمی‌رود. و سود‌محوری سرمایه‌داری را با همه وجود درك كرده‌اند. تنها آنچه اهمیت دارد، سازماندهی برای به دست اوردن مطالبات است كه باید در هر بخش و هر شرائط توسط پیشروان كارگری كشف شود ...

نتیجه‌گیری
تفاوت جنبش متشکل و سازمانده در غرب و ایران را باید درک کرد. یکی از مشکلاتی که جنبش سندیکایی غرب با آن دست و پنجه نرم می‌کند بر این اساس است که جنبش کارگری غرب بعد از جنگ جهانی دوم عملا مسیر خود را از جنبش سیاسی جدا کرد. جنبش سیاسی تنها می‌خواست کارگران همانند آژیتاتور حزبی عمل کنند و مسائل صنفی را تا رسیدن به انقلاب سوسیالیستی به کناری بگذارند. جنبش کارگری از بحث‌های اصولی گیج شده بود، تشکل‌های بسیاری خود را رهبر مبارزات کارگری قلمداد می‌کردند غافل از اینکه هر کدام از این قطب‌های کارگری از شوروی، چین، کوبا تا آلبانی مشکلات خاص خود را داشتند. جنبش سوسیال دمکراسی (طبقه متوسط) بر متن این تناقض سوار شد و کارگران را عملا ضدسیاسی کرد و از بحث اصلی مبارزه طبقاتی دور کرد، آنها را در چارچوب مبارزات قانونی نگه داشت. به خصوص در ۴٠ سال گذشته با رشد جهانی‌سازی و رشد یک درصدی‌ها نه تنها فرصت مبارزه و بازسازی به طبقه کارگر را نداد، رشد میلیتاریزم عملا کارگران و جنبش‌های مترقی را با وحشت وسکوت و بی‌اعتمادی مواجه کرده است و اهمیت و ضرورت مشارکت کارگران را تنها به زمان انتخابات ارجاع می‌دهند. جنبش کارگری غربی امروز برای سیاسی کردن کارگران حتی برای شرکت در انتخابات هم با مشکل مواجه است.
در شرایط بن‌بست سیاسی و در نبود کادرهای حرفه ای کارگری در امر سازماندهی کارگری كه بتوانند یک جنبش کارگری را برای خواسته‌هایش سازماندهی کنند ما هر چند وقت یک با به مقوله نیاز به حزب سیاسی برمی‌خوریم و تا به امروز صدها تشکیلات و صدها اتحادهای موقت شكل گرفته، تشکیلات‌های بسیاری از بین رفته و انشعابات بسیاری رخ داده که گاه از یک سازمان و حزب تنها چندین نام مانده، هزاران نشریه در فواصل کوتاه‌مدت برای ساختن حزب سیاسی منتشر شده است ولی در عمل هیچگاه به جز فواصل دهه بیست حزب سیاسی که در درون جامعه وجود داشته باشد به واقعیت نیانجامیده است. اگر سازماندهی درست کارگری وجود داشته باشد طبقه کارگر در زمان لازم سازمان، حزب و حتی دولت خودش را به وجود می‌آورد. نهاد کارگری تا زمانی که طبقه وجود داشته باشد امری است پایه ای. برای شناساندن چهره واقعی سازماندهی کارگری هنوز باید خیلی کار کرد.
سازماندهی یعنی مبارزه کردن با جاه‌طلبی، به وجود آوردن اعتماد، رشد تفکر، هوشیاری بسیار بالا، گول نخوردن، آموزش دیدن و آماده انتقاد شدن است. سازماندهی و کمک به سازماندهی تنها در گرو کمک مالی به فعالین کارگری نیست، شاید کارگر نیاز به ادامه زندگی یا محلی برای فعالیت دارد اما از همه مهم‌تر باید بداند که با چه ابزاری و در کدام جهت آگاهانه حرکت می‌کند. سازماندهی کارگری و آموزش کارگری در تبادل نظر جمعی و آموزش مشترک به وجود می‌آید. هیچ مهندسی براساس خواندن کتاب مهندسی نتوانسته ساختمانی را بسازد مگر اینکه در عمل به این کار مبادرت کند. انتقادی که در این دوره به مبارزه می‌شود این است که مدعیان کارگری همانند فارغ التحصیلان رشته مهندسی هستند که حتی نمی‌توانند یک نقشه را بخوانند.
مشکلات سازماندهی مشقات و بی‌حقوقی‌های بسیاری دارد. محرومیت‌های موجود طی یک کشاکش بی‌وقفه به طبقه کارگر تحمیل شده است. این نوشته اساسا با هدف آشنایی کارگران با سازماندهی خودشان است. سازماندهی که بسیار تجربی و نیاز به زمان زیادی دارد تا کسی بپذیرد و قبول کند که به مبارزه بپیوندد است و تنها در گرو پیوستن به آن است و می‌توان آن را آموخت. پس به جای اینکه این تجربه در سینه بماند و یا در شرایطی توشه فرصت‌طلبی جویای نام‌ها و دیگرانی قرار بگیرد که کمکی در ساختن آن نداشته‌اند. باید آن را روی پای خود قرار داد و سعی کرد که سازماندهی را همانند هر پدیده علمی دیگری براساس آزمایش و آزمون خطای خودش یاد بگیریم. اگر درست است رشدش دهیم و اگر نادرست کنار بگذاریم تا در دام شعارهای مردم پسند هر از چند وقت یک‌بار قرار نگیریم و نگوییم چون جنبش کارگری مصر گفت "نان و آزادی"، پس حتما این شعار برای ما هم درست است و بسیاری را در پس این شعارهای بی‌مایه قرار دهیم و نا امیدشان کنیم. اگر تاکتیک‌های مذهبی را بررسی کنیم بسیار مثبت تر است.[٦]
یعنی اگر ما بخواهیم نهادهای سیاسی یا به اصطلاح طبقاتی در درون جامعه ایران را روشنتر در یابیم می‌بینیم بحث‌شان بر سر انقلاب و تغییر موازنه قدرت از بالا بوده تا رشد جنبش کارگری در پروسه تغییرات بنیادی و ساختاری. بیهوده نیست که در دو طرف این معادله تغییرات برای جنبش کارگری دو تئوری بسیار برجسته وجود دارد یک – دیدگاهی (عده ای)که جنبش کارگری را فقط جنبش سندیکایی می‌بینند و تمام نیروی خودشان را صرف مبارزه برای نهاد سندیکایی می‌کنند و دو- دیدگاهی که معتقدند عدم رشد آگاهی طبقاتی و صنفی نیروی مولد، لزوم مبارزه ضدامپریالیستی در تز ائتلاف طبقاتی برای به وجود آوردن دولت دمکراتیک توده‌ای لازم است. البته کمپ سومی هم وجود دارد که به آن خواهیم پرداخت.
گروه اول بیشتر از روشنفکرانی تشکیل شده که سابقا در مبارزات رهایی‌بخش بود و از طبقات مرفه جامعه بودند و هنوز دل در مبارزه دارند زیرا خودشان را با طبقه سرمایه‌داری در ایران یکسان نمی‌دانند و طبقه ای که امروز بر مسند قدرت است را یک آریستوکراسی مذهبی می‌دانند. این روشنفکران معتقد هستند که پیشرفت اقتصادی جبرا ظرفیت سوسیالیستی را رشد می‌دهد و با عبور از اتحادیه می‌توان شوراهای کارگری را از پایین به وجود آورد؛ یعنی مدرنیزه شدن و رشد صنعت را با رشد طبقه یکی می‌دانند. فکر می‌کنند که طبقه خود به خود و با شرکت در چنین شوراهایی به منافع طبقاتی و برای بهبود زندگی همه عمل می‌کنند. در صورتی که مخاطبین این گروه یعنی همین کسانی که امروز باید در کنار جنبش کارگری باشند خودشان را در ایران کارگر نمی‌دانند، و بهبود زندگی‌اشان را محصول یاری حکومت‌گران می‌دانند. ولی گروه دوم که علنی‌گرایی را مطرح می‌کنند و معتقدند در چارچوب وضع موجود از طریق تغییر قوانین موجود با ابزارهای طومارنویسی، شرکت در انتخابات محیط کار یا همکاری با نهادهای موجود در محیط کار می‌توان در درازمدت شرکت در انتخابات‌های مجلس و ریاست جمهوری را نیز دید.
در شرایط کنونی دیدگاه‌های متفاوتی در رابطه با سازماندهی کارگری مطرح می‌شود. جریانات سیاسی معتقدند که سازماندهی باید به شکل مخفیانه و به صورت هسته‌های مخفی صورت گیرد. کسی نمی‌تواند رد کند که در تمام دنیا هنوز صحبت از تشکل کارگری در محیط کار با عواقب خودش روبرو می‌باشد، ولی بحث از فعالیت مخفیانه بیشتر مانند عمل سیاسی خود را جلوه می‌دهد تا ساختن تشکل کارگری، که این شکل از فعالیت نیاز به بحث و گشودن راه کارها و شرایط خود را دارد که متاسفانه هنوز این بحث در حد تشکیلات باقی مانده است. بحث تشکل در درون محیط کار با ساختن آن نیاز به بک کنش و واکنشی دارد که هم در محیط کار و هم بیرون از محیط کار باید به آن پرداخت.
عده ای معتقد به فعالیت علنی در بین کارگران می‌باشند، البته این نوع فعالیت در بیرون از محیط کار مطرح است و فقط به صورت کمپینی، این نوع فعالیت هم با مشکل خاص خودش همراه است چرا که بحث علنی در بیرون از محیط کار برای حکومتی که هم یک نوع پارانویایی (جنون ایجاد سوءظن به همه) سیاسی دارد و حتی به نزدیکترین یاران خودش هم رحم نمی‌کند بالطبع برای کسانی که همراه حکومت نیستند باید برخورد شدیدتر شود. گرایشی نیز وجود دارد که فعالیت علنی در محیط کار را در کنار شوراهای اسلامی کار مثبت می‌داند و حتی در چارچوب فعالیت علنی نیز خود را در کنار حزب خانه کارگر می‌داند و در هیات‌های مشاوره اداره کار قرار می‌گیرد، در برنامه‌های آموزشی خانه کارگر شرکت می‌کند و معتقد است می‌توان در این وانفسا چیزی برای کارگر گرفت. گرایشی هم هست که معتقد است از بنیاد باید از بین برد و طرحی نو برانگیخت که باز هم باید اشاره کرد اینها نیز تابع شرایط ویژه ای است.
پس برای اینکه این گرایشات را شناخت باید دید که این جنبش کارگری چگونه شکل گرفته و چه مکانیزمهایی در شکل گیری آن نقش داشته اند. آیا این جنبش کارگری و سازماندهی اش امری است از درون طبقه کارگر؟ دستاورد این جنبش تا کجا محصول سازماندهی کارگری بوده است و تا کجا محصول سازماندهی سیاسی؟ آیا امکان برون رفت از این بن بستی که به جنبش طبقه کارگر تحمیل شده وجود دارد و یا دائم برای توجیه بی‌عملی خودمان دنبال عوامل خارج از طبقه بگردیم! جنبش کارگری از آن جایی که تاریخا حتی از تولید سرمایه‌داری جلو بوده است پس امکان دارد که بتواند خود را دوباره سازماندهی کند همانطور که تا کنون این کار را انجام داده است.
لذا برای بررسی سازماندهی مخفی لازم است به بررسی شرایط کنونی ایران پرداخته و سپس با مقایسه با شرایط مشابه در کشورهای دیگر به بررسی این امکان پرداخت و راه کارهایی که استفاده از آنها در شرایط کنونی امکانپذیر است را مورد بحث و بررسی قرار داد.
ابتدا باید از خود بپرسیم که آیا هنوز امر سازماندهی در ایران فعالیتی است که باید مخفیانه صورت بگیرد؟ و از طرفی آیا اگر این فعالیت به صورت علنی باشد دولت از آن برای ضربه زدن به تشکلات کارگری استفاده می‌کند؟ و از همه مهم‌تر آیا نیروهایی که علنی فعالیت می‌کنند باید در بسیاری از موارد محتاطانه برخورد کنند تا به حمایت از دولت محکوم نشوند و یا در خدمت آن در نیایند؟ این سوالات تنها بخش کوچکی از تهدیداتی است که لازم است بررسی شود.
از طرفی جامعه ای که نسبت به دهه شصت جمعیت اش دو برابر شده و بخش عمده این جمعیت متولدین بعد از سال ۵٧ هستند را باید متفاوت دید. در سال ۵٨ نیروهای سیاسی می‌توانستند صدها هزار نفر را به خیابان بیاورند و می‌دیدیم در مقابل دولتمردانی مانند بهشتی برای عقب نشاندن چپ؛ پروژه دفاع از افزایش دستمزد، مسکن، شغل را انجام می‌داد، امروز اما بخش عمده این جمعیت جوان به دلایل بسیاری که اغلب ما با آن آشناییم حتی اطلاعی از دوران جنگ سرد ندارند و کمونیسم را از دید تاریخ‌نگاری مذهبی و با انگاره‌های استالینیسم و استبداد می‌شناسند و بعد از فروپاشی اردوگاه به اصطلاح سوسیالیست این نسل‌های جدید انکار توان و اهداف چپ را نه تنها در ایران که در جهان از بلندگوهای رسانه‌های امپریالیستی هر روزه شاهدند و این انکارها آن چنان با استفاده از متدهای جامعه‌شناختی و روان‌شناسی به نسل‌های جدید منتقل می‌شود که در ابتدا به سختی می‌توان دشمنی و مبارزه با کمونیسم و سوسیالیسم را باور کرد. اما وقتی در انتها دقت می‌کنیم می‌بینیم که با پوشش‌های متفاوتی سعی در تهی کردن اصول بنیادین چپ دارند و لازم و ضروری است که نیروهای مترقی دلسوز که در این حوزه فعالیت کرده و بخش بزرگی از عمر و زندگی‌شان را برای آرمان‌های انسانی‌شان فدا کرده اند وارد عمل شده و در باز کردن گره‌های موجود در امر مبارزه در شرایط استبداد فعال شوند تا تجارب گرانبهایشان بتواند راه گشا باشد. اگر چه تاریخ مبارزات سیاسی- چپ نشان از وجود مبارزات متشکل از مقطع ١٢٨۵ تا مقطع ١٣٣٢ به صورت نهادی دارد و بعد از اصلاحات ارضی بسیاری از دهقانان بالاجبار تبدیل به کارگر شدند ولی جنبش سندیکایی در طبقه کارگر ایران نهادینه نشده است و بیانگرعدم انتقال این تجربه و انتقال مبارزات عدالتخواهانه درون محیط کار به خارج از محیط کار تا مقطع ١٣٨٠ می‌باشد.
اگر بخواهیم دوران پسا انقلابی را با جنبشهای مشابه کارگری مشابه مقایسه کنیم خواهیم دید که تفاوت کیفی زیادی بوده است و اگر عواملی چون سرکوب را بزرگ نکنیم حتی از ساختن کادر حرفه ای که بتواند بسیاری از فعالیت‌ها را پوشش بدهد غافل مانده‌ایم.
در حالی که تجربه کشورهای مشابه نشان می‌دهد که سازماندهی در دوران اختناق گرچه بسیار سخت است اما امکان‌پذیر می‌باشد. جنبش کارگری و سیاسی ترکیه در کنار یکدیگر مبارزه می‌کنند و در صورت لزوم از تاکتیک‌های خود برای جلوگیری از ضربه خوردن استفاده می‌کنند و حتی در صورت لزوم اعلام انحلال کرده و حزب جدیدی با همان اهداف و اساسنامه اعلام موجودیت می‌نماید. مطالعه تجربیات کشورهای فیلیپین، نپال، ترکیه و... بسیار آموزنده است. (مراجعه کنید به مقالات کانون مدافعان حقوق کارگر در مورد جنبش کارگری این کشورها)
جنبش اول ماه می‌ درست بعد از کودتا و در شرایط اختناق در فیلیپین چگونه برخورد کرده است؟ ” جنبش اول ماه می ‌سعی می‌کند در چند عرصه فعالیتش را در جنبش کارگری فیلیپین پیش ببرد: آموزش‌های کارگری و جلب حمایت وسیع بین المللی برای کمک به جنبش کارگری فیلیپین که شامل موارد زیر می‌شوند:
کارهای حقوقی، نوشتن شکایات کارگری به بخش آزادی‌های تشکل سازمان جهانی کار، فراهم کردن امکانات برای کمیته‌های تحقیق فیلیپین، چه در زمینه آزادی فعالین کارگری که در زندان هستند و یا گرفتن خسارت برای خانواده‌هایی که ترور شده اند، حق خواهی برای کشته شدگان و مجازات آمرین آن، آوردن هیات‌های تحقیق به مراکزتجارت اقتصادی آزاد در فیلیپین که قانون کار در آن رعایت نمی‌شود، آوردن هیات برای آموزش حقوق کارگری به کارگران، سازماندهی سمینار و کنفرانس کارگری در فیلیپین، ترتیب دادن کمپین‌های زیادی در مورد رعایت ایمنی کار، باز گرداندن کارگران اخراجی، وضعیت سرمایه گذاری کمپانی‌های و معادن بین المللی در فیلیپین تا خروج نیروهای امریکای از فیلیپین.
(http://www.kilusangmayouno.org      http://www.kanoonm.com/245)
در دهه نود بعد از به وجود آمدن سیستم چند حزبی در نپال، کنگره اتحادیه‌های کارگری نپال، ان تی یو سی ، کنفدراسیون دمکراتیک اتحادیه‌های کارگری نپالو فدراسیون عمومی اتحادیه‌های کارگری نپال تاسیس شد. کمیته‌های کاری کنگره اتحادیه‌های کارگری در ۵٧ منطقه نپال فعالیت می‌کنند. این تشکل عضو کنفدراسیون بین‌المللی اتحادیه‌های کارگری است و از بخش‌های کارخانه‌های صنعتی، هتل‌ها، انتشارات، پوشاک، چرم، قالی‌بافی، موسسات حسابداری، حمل و نقل، بیمارستان‌ها، چوب، برق، وانت سه چرخه، ساختمان‌سازی و مغازه‌ها و آموزش و پرورش دارای عضو است. آرایشگران، چای‌کاران، کارگران بخش غیر رسمی نیز در آن عضویت دارند. اعضای این کنگره عضو کنفدراسیون‌های جهانی مواد غذایی، حمل و نقل، کنفدراسیون معلمان، کنفدراسیون کارگران ساختمانی و روزنامه‌نگاران و پتروشیمی هستند. ٢۴ نهاد عضو ان تی یو سی در مجموع ٢۴۵ هزار عضو دارند. در مجموع بیش از پانصد و پنجاه هزار نفر عضو اتحادیه‌ها هستند که در چند سال گذشته قرارداد دسته جمعی را برای اتحادیه‌ها امکان‌پذیر کرده است. میزان حق عضویت سندیکا فرمول سراسری و یگانه ندارد.



منابع و زیرنویس ها:

*سی سال بعد از سال ٦٠ وقتی کتاب الفبای مبارزه کارگری نوشته می‌شود از یک کتاب ١٦٠ صفحه ای بیش از صد صفحه در مدح شورا و مجمع عمومی نوشته شده است. http://www.ofros.com/maghale/pak_abmk.pdf
[١] طبقه و کار در ایران سهراب بهداد و فرهاد نعمانی
[٢] http://www.sazegara.net/persian/archives/2004/11/041125_182807.html
[٣] http://www.emadbaghi.com/archives/000502.php
[۴] http://www.akhbar-rooz.com/news.jsp?essayId=27670 [۵] http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=21027
[٦] اسانلو انتخابات سندیکا را چنین تعریف می‌کند. ” غروب که شد منصور لباسهایش را پوشید و به بقیه گفت: برویم. رفتند و جلوی یک قهوه‌خانه ایستادند و چای نوش جان کردند و از آنجا که راه افتادند هوا تاریک شده بود. منصور گفت: رفقا امشب باید پلیس و امنیتی‌ها را غافلگیر کنیم. صددرصد آنها فردا صبح زود برای محاصره ی ساختمان سندیکا و خیابان‌های اطراف آن اقدام میکنند. مثل روز دعوت اول، پس ما باید یک قدم از آنها جلوتر باشیم. یعنی امشب همه‌ی ما و فعالین جدی دیگر باید داخل سندیکا برویم و بمانیم و کارهای مربوط به انتخابات فردا، مثل چسباندن عکس کاندیداها، آماده کردن صندوق‌های رای بازرسین و هیئت مدیره و میز و صندلی‌های برگزار کننده‌ی انتخابات را آماده کنیم که مظاهری تنها نماند و از افرادی که جزو کمیته‌ی برگزارکننده‌ی انتخابات میشوند بخواهیم امشب در کنار ما در سندیکا باشند. وقتی به ساختمان سندیکا رسیدند قرار شد کسانی که ماشین و موتور دارند بدون تلفن زدن به جلوی خانه ی بقیه‌ی فعالین جدی که حدود پنجاه نفر میشدند بروند و آنها را به محل سندیکا بیاورند.اینکار شبانه تا نیمه‌های شب انجام شد و نیمه شب درهای ورودی سندیکا را قفل کردند و تا صبح به آماده کردن شرایط انتخابات پرداختند.نزدیک بامداد که اذان صبح خوانده شد و چهار نفر از همکاران برای خواندن نماز صبح وضو گرفتند ، اسانلو همه‌ی آنها را در طبقه‌ی پایین سندیکا جمع کرد و قرانی در دست گرفت و گفت:امشب مثل شب تعیین تکلیف امام حسین با همراهانش است. ما در این لحظه که اذان صبح خوانده می‌شود و روحانی‌ترین لحظه ی ۲۴ ساعت هر روز است، قسم می‌خوریم تا پای جان و مرگ برای برگزاری مجمع سندیکایمان بایستیم. کسانی که این سوگند را قبول دارند بیایند و این قران را در بالای سر من در مشت بگیرند،حتی نوک انگشتانتان هم به آن بخورد کافیست،چون عنایت قلبی و تصمیم فکری مهم است.هر کس هم که نمیخواهد اجباری نیست و میتواند همین الان ساختمان سندیکا را ترک کند.همه خروش بر آوردند که ما هستیم و مثل مخروطی زیبا که دست‌های همکاران دور اسانلو ساخت همه به قران چنگ زدند و سوگند یاد کردند(یا مرگ یا سندیکا) و پسر علی حسین زاده که در فیلم روز مجمع عمومی او را خواهید دید از سر و کول همه بالا می‌رفت تا او نیز دستش به قران برسد و سوگند از جان گذشتگی‌اش بع خاطر ایجاد سندیکای پدریش را که به خودش تعلق خواهد یافت بخورد.”
https://hra-news.org/fa/uncategorized/1-13517

**************

با پوزش از اشتباهی كه در پخش نسخه ی اولیه و اصلاح نشده مقاله پیش آمد، لطفا نسخه جدید را جایگزین كنید.

(بخش سوم)

انحراف و ضربه زدن به سازماندهی در دوران خودکامگی

این نوشته شامل سه بخش است: برخورد کلی نظام سرمایهداری برای مایوس کردن مردم از مبارزه ، شیوههای برخورد نیروهای امنیتی با مبارزین به صورت مستقیم، شیوههای نفوذ نیروهای امنیتی در درون سازمانهای مبارز. دو قسمت از این نوشته قبلا منتشر شده است كه در آن مقالات دو دوره از سازماندهی مبارزات كارگری در ایران مورد بررسی قرار گرفته است.
با نگاهی به عملکرد تاریخی کشورهای دیکتاتوری در جهان که اساسا از الفبای سرمایه داری بهره مند میباشند و در تکامل دیکتاتوری های نظامی و تغییر آنها در چهار دهه گذشته منسوب به سیستم اقتصادی مکتب شیکاگو (میلتون فریدمن) و دکترین شوک را بشناسند[1] می دانند که در مواجه با جمع گرایی و زندگی جمعی مردم میتوان دریافت که به تدریج این سیستمها شرایط نه تنها اقتصادی و سیاسی بلکه شرایط اجتماعی را نیز روز به روز بیشتر مورد تاخت و تاز قرار داده و با سیاستهای جدید سعی در القا این تفکر دارند که مردم هیچ راهی برای گریز از شرایط حاکم بر زندگیشان ندارند. علاوه بر این قدرت حاکمه بر همه چیز مسلط و قادر است در حالی که از انواع واقسام شیوه های سرکوب اجتماعی – اقتصادی و رسانه ها برای نمایش قدرت وتوانایی خود استفاده میکنند همزمان فرهنگ یاس و سطحی نگری را در جامعه برای به پوچی کشاندن مردم اشاعه میدهند و میبینیم در شرایط کنونی نظام سرمایه داری تلاش می کند انسانها را در ورطه هولناک فردگرایی غرق نماید (بسیاری از آنان خود را در ورای مهمانیهای آن چنانی قایم میکنند ) تا خود را برتر و متمایزتر از دیگران ببینند در حالی که جمع گرایی و به منافع و تواناییهای جمعی اهمیت دادن بهترین شیوه زندگی انسانی میباشد اما در کشورهای سرمایه داری قشر وسیعی از مردم روزبه روز از آن بیشتر فاصله گرفته و در دنیای مجازی به دور از هرگونه تجربه عملی و عینی هر روزبیشتر با تنهایی و ناتوانی اش در مواجه با مشکلات شخصی و اجتماعی روبرو می شود (در حالی که می بینیم در کشورهای امریکای لاتین مردم با تکیه بر تفکر جمع گرایی نیروی زیادی برای مبارزه با این تاکتیک های فرهنگ امپریالیستی از طریق تشکیل تعاونی های جمعی و ... گرد آورده و به پا خاسته و دیکتاتورها به زیر کشیده اند).
سیاستهای نظام امپریالیستی به کمک تکنولوژی و سایر امکاناتش تا حدود زیادی موفق به محاصره انسانها در این شرایط شده است. هدف این سیستم این است که انسان الینه شده جز به خود و مشکلات فردیش نیاندیشد. (بالا بودن آمار خودکشی و افسردگی و مصرف داروهای روانگردان یکی از دلایل زندگی فردی و تنهایی می باشد) اما به رغم این همه تلاش که صرف بودجه های کلان و تشکیل نیروهای نظامی و سرکوب متعدد از رسمی وغیر رسمی شده است، باز هم از مردم می ترسند وهر روز بر تجهیز کردن نیروهای سرکوبشان می افزایند در حالی که در بسیاری جاها مردم در نبود یک آلترناتیو و عدم سازماندهی از قدرت و توان خود غافلند. اما چاره چیست؟
همانطور که در مطلب قبل اشاره شد سازماندهی از ارکان اصلی یک جامعه پویا و زنده است و مردمی که برای دست یافتن به خواسته ها واهدافشان به نتیجه مشترکی میرسند بر اساس شواهد تاریخی موجود توانا و شکست ناپذیر میباشند و بر این اساس است که سیستم سرمایه داری و حکومتهای دیکتاتوری از همبستگی واشتراک فکری مردم وحشت دارند و با استفاده از شیوههای متفاوتی سعی در جلوگیری از سازماندهی و همبستگی بین مردم و به ویژه کارگران و حقوق بگیران دارند.
کشورهای دیکتاتوری از شیوههای مشابهی معمولا برای سرکوب و جلوگیری از سازماندهی به ویژه سازماندهی کارگری به شکل طبقاتی استفاده میکنند و این شیوه ها بسته به منطقه و شرایط زمانی شدت و حدت بیشتری مییابد. <ح> 1- برخورد کلی نظام سرمایه داری برای مایوس کردن مردم از مبارزه
به دنبال انقلاب اکتبر و بعد از شکست انقلاب در آلمان، جنبش کارگری جهان مسیری متفاوت تر از آنچه بنیانگذاران بین الملل آن را نوید میدادند طی کرد. چرا که سرمایه در یک صد سال گذشته با تمام توان و امکانات به مقابله با ایده برابری خواهی قد علم کرده است. سرمایه از اختلافات درون اردوگاه برابری خواهی توانست بیشترین استفاده را ببرد و در یک قرن گذشته این مبارزه را اگر خفه نکرده باشد حداقل آن را در بسیاری از زمینه ها اخته کرده است. اگر در تعدادی از کشورهای غربی سوسیال دمکراسی خفیف توانست بخشهایی از حداقلهای زندگی را تامین کند ولی نتوانست روح سرکش انسانی را سیراب کند که انسانیت را جستجو میکرد. سوسیال دمکراسی آرزوی خرده بورژواییای بود که میلیونها انسان را میتوانست به خانه بکشاند تا از ترس سرمایه هار انگلیسی و امریکایی صدایش در نیاید و امید داشته باشد که همان رویای امریکایی روزگاری سرنوشت آنها را رقم زند.
دو بلوکه شدن دنیا و امید احزاب کمینترن برای پیوستن غرب به بلوک شرق تنها خود را در بازیهای قدرت جنگی نشان داد و آرزوی ناسیونالیستی و یکه تازی استالین و ناسیونالیست روس را سیراب میکرد چرا که در بلوک شرق با وجود حداقلهای زندگی، خفقان ان چنان مردم را سرخورده کرده بود که شکست این نظام به هارتر شدن سرمایه افزود، از طرفی در غرب سرمایهداری با بوجود آوردن یک زندگی معمولی برای عموم مردم (که حاصل استعمار و استثماری کشورهای دیگر همراه با جنگهای خونین است) در کنار انقلابات فوردی و آزادی های نسبی در جامعه اش، جو قوی ضد کمونیستی بوجود آورد که با شکست اردوگاه و رشد اقتصادی چین، این زندگی معمولی در غرب نیز به شدت افت کرد.
بلوک شرق نتوانست به وعده های همبستگی و برابری اش عمل کند و مجبور شد به زانو در آید و خود به عقب مانده ترین نوع سرمایه داری مافیای قرن هیجده پیوست. سرمایه داری بعد از فروپاشی آن نوع از سوسیالیسم موجود توانست در بسیاری از کشورها، چپ هایی را که کعبه آمالشان شرق بود، مجبور کند یا وضعیت جدید را بپذیرند و به نفی آرمان برابری خواهی خود بپردازند، نحله هایی که راهی جز یافتن حقیقت در تئوری نداشتند، اگر تئوری موافق وضع موجود نبود یا باید با تفسیر خود را گول بزنند و زمانی که نتوانند در تئوری در یک کلیت همدیگر را مجاب کنند در رویاهای ناامیدشان با انشعابها و نوشته های تک نفره خود را مارکس و انگلس ببینند. این نحله ها و محافل و افراد، راه کمک گرفتن را پیشه کردند و دست یاری به بنیادهای سوروس ساخته دراز کردند و به ته مانده پولهای تعفن آور قمار بورسهای سرمایه چشم دوختند و به دنبال انقلابهای رنگی دویدند و به این ترتیب از این چپ نا چپ که در خاورمیانه تا شمال عراق از یونان ، ترکیه تا افریقا و امریکای لاتین هنوز هم کم نیستند، تنها اسمی باقی مانده است.
در حالی که در دهه شصت میلادی در بهترین حالت حرکت کشورهایی مانند چین، ویتنام و کوبا انگیزه هایی بود برای مبارزه بسیاری از فعالین انقلابی ، انسانهایی وارسته که مادیت زندگی انسانی را حتی در نبود خود میدیدند، این نوع نگرش و شیوه مبارزه در دهه نود افول کرد. اگر در غرب جنبشهای اجتماعی در باریکه قانون گیر کرده اند و تغییر قانونی گاه دهه ها طول میکشد و در پایان، آن قانون از ابتدا تا انتها برای حفظ سرمایه نوشته میشود اما در کشورهای خودکامه مبارزه رنگ دیگری دارد. رشد جریانات آنارشیستی و ضد امپریالیستی در این دوره نه برای برون رفت از این دخمه بلکه خود معلول همین شرایط است. جوانان سرخورده از سیاست استعماری در بسیاری از موارد بازیچه دست نهادهای ارتجاعی قرار می گیرند و تنها عملکردشان در دراز مدت خود را ابزاری نشان می دهند که در دست سرمایه برای سرکوب بیشترجنبشهای اجتماعی قرار می گیرد.
در کشورهای امریکای لاتین وضع به شکلی است. کشتارهای دسته جمعی و کودتاها در گذشته جوابگو بوده است اما در دوره کنونی میبینیم که شرایط تغییر کرده و راه کارهای مقابله با جنبش کارگری و مترقی اکنون نیازمند ابزار جدیدی است.
کشورهای امریکای لاتین که از شرایط دیکتاتوری به ستوه آمده بودند موفق شدند در کشورهای خود طی مبارزات عظیم توده ای دیکتاتوریهای دوره جنگهای کثیف (1980 - 954 ) را ساقط سازند. به طور نمونه آلنده به عنوان رییس جمهور انتخاب شد و ” در یازدهم سپتامبر 1973م، ژنرال آگستینو پینوشه كه در آن زمان فرماندهی نیروی دریایى و وزارت دفاع شیلی را بر عهده داشت، به كمك سازمان سیا و حمایت مالی امریكا، علیه رئیس جمهور ملی و مردمی شیلی دست به كودتا زد و با بمباران كاخ ریاست جمهوری و سپس روانه ساختن هزاران سرباز به خیابان‏های سانتیاگو مركز شیلی، مراكز مهم كشور را به تصرف خود درآورد و دولت آلنده را سرنگون ساخت. در جریان این كودتا، آلنِده و كلیه همراهان وی جان خود را از دست دادند. پینوشه كه كودتای خود را با شعار نجات شیلی، با كشتار بی‏رحمانه هزاران نفر و تبعید و زندانی نمودن ده‏ها هزار نفر دیگر عملی ساخت، پس از به دست گرفتن قدرت، اختناق شدیدی در شیلی حاكم كرد. تعطیلی كلیه احزاب سیاسی و ممنوع كردن فعالیت آن‏ها، بازداشت‏های فردی و دسته ‏جمعی، رواج اعدام‏ها، ربودن مخالفان و برقراری یك حكومت خشن از ویژگی‏های حكومت 16 ساله ژنرال پینوشه در شیلی بود. ”
یا در ۱۷ ژوئن ۱۹۷۵. فعالان اتحادیه‌های کارگری، دانشجویان و بسیاری از نیروهای چپ آرژانتینی که توسط حکومت کودتای آرژانتین برچسب خرابکار و تروریست خورده بودند در طول‌سال‌های «جنگ کثیف» از‌ سال ۱۹۷۶ تا ۱۹٨٣ و کمی پیش از آن تحت رهبری دیکتاتور «خورخه ویدلا» دستگیر و «ناپدید» شدند. برای این جنبشها، بنا به شرایط و فضای کشورهای امریکای لاتین، راه‌حل‌های رادیکال و نظامی همواره بخشی از تلاش برای احقاق حقوق مردم بوده‌ است. در کتاب گفتگوهایی با جنبش‌های کنونی امریکای لاتین چنین می خوانیم:
” عدالت همواره یکی از مهم‌ترین خواسته های انسان بوده است و تلاش برای آن، یکی از غنی‌ترین چشمه‌هایی است که در طول تاریخ، برای انسان‌ها ثمرات بسیار با خود به همراه داشته است: پیدایش انسان‌هایی که به عوض بی‌تفاوتی و زندگی فردگرایانه نگران تحقق برادری و انسان‌دوستی هستند؛ روبرو شدن با عمیق‌ترین مسائل و معنای زندگی؛ رقم خوردن جماعت‌هایی (و گاه جامعه‌هایی) که در آن تماشای درد و رنج‌دیدگی دیگران، امری روزمره و عادی تلقی نمی‌گردد؛ و بالاخره پرسش از اینکه چگونه می‌توان امیدوارانه زیست. این همه، می‌توانند برکت‌های کوشش در راه عدالت باشند.”
در افریقا هم میتوان به جنبشهایی اشاره کرد که در آن مکانیزمهای جدیدی جایگزین سازوکارهای قدیمی شده است. “در دهه هفتاد افزایش مبارزه کارگران و حمایت اجتماعی از نیروهای مخالف، همزمان با اعتصاب‌های موفق در سال ۱۹۷۳ در دوربان آسیب پذیری رژیم را نشان داد. کارگران آجر و کاشی در یک صبح ژانویه اعتصاب کردند. اعتصاب توسط کارگران حمل و نقل و صنعتی به کارگرهای شهرداری نیز کشیده شد. در اول فوریه سی هزار کارگر در دوربان در اعتصاب بودند. رژیم آپارتاید با تکیه بر کارگرهای بومی (سیاه پوست) اقتصاد را پیش می‌برد و این اعتصابات نشان داد نارضایتی فزاینده می‌تواند به مختل کردن اقتصاد منجر شود. فعالیت‌های کارگری دوربان به روحیه دادن به اعتصاب‌ها در مناطق دیگر نیز کمک کرد و با یک اعتراض دانشجویی ( راهپیمایی سووِتو (Soweto) در سال ۱۹۷۶) ادامه یافت. پلیس این اعتراض را با شلیک به یک پسر بچه سیزده ساله‌ پاسخ گفت. پلیس ها برای پیش روی همه جا به دانشجو‌ها شلیک کردند، اقدامی که به کشته شدن بیش از شصت نفر - از جمله دو سفید- منجر شد. ” در حالی که آنچه که به عنوان قیام سووِتو شناخته شد شورش جوان‌هایی بود که با شکستن پنجره‌ها و آتش زدن مدرسه‌ها و ساختمان‌های دولتی از کنترل خارج شدند. [2]
از دل این مبارزات بود که جنبش اجتماعی افریقا توانست به تاکتیکهای “اعتصابات و غیبت‌ها توسط گروه‌های کارگری به خصوص در همایش اتحادیه‌های صنفی آفریقای جنوبی دست یابد. تحریم‌ها، عدم سرمایه‌گذاری و بایکوت‌های بین‌المللی، امتناع از خدمت در ارتش آفریقای جنوبی واعتصاب غذا توسط زندانیان سیاسی (۱۹۸۹) منجر به آزاد شدن صد‌ها زندانی و احتیاط در بازداشت بدون محاکمه توسط دولت و تشکیل دادگاه‌های مردمی شد که به دنبال کشف حقایق مربوط به دوران خونین بودند. در کنار مبارزه ، این فعالیت ها منجر به ساقط شدن رژیم آپارتاید در سال 1992شد.
نگاهی به تاریخچه جنبشهای کارگری، اجتماعی و مترقی آسیا نیز نشان میدهد که شیوه مبارزه وسرکوب این جنبشها دستخوش تغییر و تحول شده است. در اندونزی در دهه 60 میلادی حدود سه میلیون نیروی انقلابی و کمونیست در مدت بسیار کوتاهی به قتل میرسند و پس از آن میبینیم که جامعه اندونزی به جامعهای مذهبی تبدیل میشود و سالهاست این جامعه به خاطر از دست دادن نیروهایی که به رهایی مردم و سازماندهی ایمان داشتند هنوز به طور جدی نتوانسته قدعلم کند.

2- شیوه های برخورد نیروهای امنیتی با مبارزین به صورت مستقیم
کشورهای سرمایه داری در سراسر جهان مجهز به نیروهای نظامی متعددی تحت عنوان حفاظت و حمایت از کشور در مقابل سایر کشورها و حمله نظامی هستند و ارتش های مشترکی نیز برای حفظ منافع سرمایه تشکیل داده اند تا در موارد لازم با مردم سایر کشورها بجنگند و کشورها را اشغال کنند مانند ناتو. اما در کنار این نیروهای نظامی به اصطلاح حافظ منافع کشور و صلح ما شاهد تشکیل نیروهای نظامی بسیار پیچیده تری توسط دولتها هستیم که به منظور مقابله با مردم در داخل کشورهستند که دارای سیستم و عملکرد پیچیده وخاصی هستند و در واقع حاکمان ماندگاریشان را تا حد زیادی مدیون این نظامی ها می دانند مانند یگانهای ویژه یا ضد شورش که در سراسر دنیا از لحاظ ظاهر، لباس و تجهیزات تقریبا مشابه هم هستند و در مواجه با شرایط سرکوب نیز دارای عملکرد یکسانی می باشند و در دستورالعمل رسمی نیز شرح وظایف یکسانی برای آنان تعریف شده است.
در کنار این نیروهای نظامی خشن آموزش دیده، سازمان های اطلاعاتی و امنیتی نیز به اصطلاح با هدف حفظ امنیت ملی کشور در کنار سایر نیروهای نظامی و سیاسی سرکوب دولتها قرار دارند و معمولا سازوکار مشابهی دارند، مانند ساواک در زمان پهلوی که با داشتن امکانات و منابع مالی زیادی در جهت مقابله با هر گونه شیوه های مبارزه بوجود آمده بود. بودجه رسمی ساواك در سال 51- 255 میلیون دلار و سال بعد به 310 میلیون دلار رسید و البته بودجه محرمانه از آن جداست. ساواك در این دوره مراقب بود تا از هر نوع اجتماع سیاسی و اعتصاب جلوگیری نماید ولو این که مجبور به اعمال زور و خشونت باشد. در دوره کنونی نیز می بینیم بودجه نیروهای امنیتی هر ساله بخش مهمی از کل بودجه کشور را مصرف می کند.
با توجه به این که زندگی مردم روز به روز با مشکلات اقتصادی بیشتری مواجه می شود و طبق مصاحبه های مسوولان که در سال 88 پخش شد کشور همیشه در وضعیت نارنجی[3] به سر می برد، هر ساله ما شاهد کاهش بودجه در بخش عمومی و افزایش بودجه در بخش نیرو های امنیتی هستیم. براساس بودجه پیشنهادی به مجلس در سال 1392 بودجه وزارت اطلاعات بیش از 5/13 هزارمیلیارد ریال بوده که در سال 93 با افزایش 16 درصدی درمقابل کاهش 7 درصدی بودجه عمومی به حدود 16 هزارمیلیارد ریال افزایش یافته و این وضع در سال 1394 با توجه به این که کاهش زیادی در بخش عمومی را شاهدیم باز هم بودجه وزارت اطلاعات به بیش از 22 هزار میلیارد ریال افزایش یافته است. [4]
نظریه پردازان حکومتی همیشه به مسخره می گویند “که اپوزیسیون استاد تحلیل است نظم ما در بی نظمی است و بر اساس شرایط و لحظه برای فقط حفظ نظام حرکت می کنیم تا کسی توان پیش بینی را نداشته باشد ” ولی نیروهای امنیتی نه تنها باید نیروهای مخالف حاکمیت را شناسایی و منهدم کنند [5]بلکه وظیفه نفوذ به جریانات سیاسی و مبارزه یکی از کلیدی ترین وظایفی است که به آنها سپرده شده است در ضمن دارای اتاقهای فکری می باشند که بخش اصلی جنگ روانی و شایعه سازی علیه مبارزین و فعالین اساسی و اجتماعی را طراحی می کنند که در بخش سوم به آن بطور مفصل خواهیم پرداخت. دو عنصر اساسی دولتهای خودکامه اولا سرکوب، اسارت، آوارگی و زندان و بخش دیگر آن نفوذ در جریانات و درگیری درونی در میان آنها است. به دو نمونه آن در دوران رضا خان تا کودتای 32 اشاره می کنیم.
مرتضی سیفی فمی تفرشی در کتاب پلیس خفیه ایران بین سالهای 1299 و 1320 نوشت:” پس از اداره پلیس، اداره زندان فعالترین ادارات شهربانی کل بود. آن روزها در زندان قصر دو عبارت به صورت ضرب المثل در آمده بود " انشا الله سیگار ادیب السلطنه نصیبت بشود" و یا " تو را از درب علیم الدوله بیرون کنند" ضرب المثل اول یعنی کسی را که قرار بود حلق آویز شود، ادیب السلطنه به او سیگار تعارف میکرد که ظاهرا جلوی اضطراب و پریشانی محکوم را بگیرد و ضرب المثل دوم منظور از علیم الدوله رئیس بهداری وقت شهربانی است و مراد از درب علیم الدوله در چوبینی بود که به محوطهای تپه گونه، میان زندان قصر و پادگان قصر باز میشد و زندانیان سیاسی را برفراز بلندی های آن اعدام میکردند”
آمپول های پزشک احمدی در زندانهای رضا خان معروف می باشد. بر اساس مدارک تاریخی بسیاری از مبارزین در زمان رضاخان اسیر آمپول یا روش های مسمومیت پزشک احمدی می شدند مانند فرخی یزدی و دکتر ارانی و خیلی مبارزین و مخالفین دیگر. [6]
هدف از تشکیل سازمان امنیت در سال 1336، مبارزه علیه کمونیسم، ایجاد امنیت و تمرکز نیروهای امنیتی عنوان شد ساواک با ایجاد رعب و وحشت و حاکم کردن جو خفقان و سرکوب، سعی داشت از فروپاشی پایه‌های نظام دیکتاتوری شاه جلوگیری کند، لذا با کنترل و زیر نظر گرفتن دولت‌مردان و کارکنان و کارمندان ادارت، نمایندگان مجلس شورای ملی، سناتورهای مجلس سنا و احزاب دولتی سعی داشت از رسوخ نیروهای مخالف رژیم در بدنه دولت جلوگیری به عمل آورد و هر مخالفتی را در نطفه خفه کند و همچنین با استفاده از نفوذ به احزاب و سازمان های مخالف حکومت برای ضربه زدن و حذف این نیروها استفاده می کرد. در رابطه با عملکرد ساواک اسناد و شواهد بسیاری وجود داشته و دارد. به رغم دروغگویی و شامورتی بازی امثال فراستی، كارشناسان سازمان عفو بین‌المللی در مورد شكنجه‌های ساواك چنین نوشتند:
"جلادان ساواك علاوه بر استفاده از شوك الكتریكی و كتك به وحشیگریهای زیر نیز متوسل می‌شدند بطری‌های شكسته را به نشیمن‌گاه زندانیان فرو می‌كنند. به بیضه‌های آنان وزنه می‌آویزند و یا كلاه‌خودهایی بر سرشان می‌گذارند كه با فریادهای قربانیان در زیر شكنجه گوششان را آزار می‌دهد و از انعكاس صداها به بیرون جلو می‌گیرد. طبعاً زندانیان سیاسی ایران مورد تجاوز نیز قرار می‌گیرند. ساواك به منظور تجاوز به قربانیان خود حیواناتی را تربیت كرده بود كه خرس‌ها از آن جمله اند. ساواك قربانیان خود را نه به خاطر شكنجه جسمی بلكه به خاطر شكنجه روانی مورد تجاوز جنسی قرار می‌داد این شكنجه روانی بویژه در حالتی بود كه برای گرفتن اعتراف از شوهران و یا پدران به زنان و دختران شان در برابر چشم آنها تجاوز می‌كردند." [7]
در مطلب طبقه کارگر ایران، بررسی شرایط اختناق و مبارزه ، توسط کمیته ضد اختناق آمده است:
” در ایران قوانین کار فعلی ایران در سال 1959 ( 1338) نوشته و یک بار در سال 1965 (1344) ترمیم شده اند. این قوانین به هیچ وجه بیانگر حقوقی نبوده که کارگران با مبارزات خود بدست آورده باشند ، بلکه حاصل شکست سخت سال 1953 ( 1332)است . بدین دلیل این قوانین مجموعهای از مقررات سرکوب کنندهای هستند که به منظور محدود کردن آزادی کارگران بر آنها تحمیل شده اند. در مواردی هم که قوانین کار برخی تامینهای هر چند ناکافی برای کارگران را پیش بینی کرده اند، مثلا در مورد حداکثر ساعات کار و حداقل دستمزد، کارفرمایان و مامورین دولتی اغلب زیر پا میگذارند. علاوه بر این در مواقعی هم که این قوانین در کنترل کارگران توفیق نمییابد رژیم هرگز از توسل به خشونت بارترین اقدامات سرکوب کننئه مافوق قانونی ابائی نداشته است. ” ….
“نمایندگان سندیکاهای کارگری در ظاهر نمایندگان کارگران بودند ولی در اساس وابسته به نظام بودند، اعتصابی که در سپتامبر 1974 در کارخانه کفش ملی بزرگترین کارخانه کفش سازی صورت گرفت برای مبارزه بر سر سهم کارگران از سود کارخانه آغاز شد ولی مطالبات کارگران شامل برکنار کردن باصطلاح نمایندگان خودشان هم بود. ”… در ماه ژوئن 1974 کارگران اتوبوسرانی شهر تبریز برای دستمزد بیشتر اعتصاب کردند صالح جهانی نماینده کارگران توسط ساواک مسموم و کشته شد.... ” ساواک در کارخانجات حضور داشت و با توهین و ارعاب خانوادهها و دوستان کارگران را تهدید میکرد. ” برخورد مستقیم با سرکوب کارگران بعد دیگری از فشارهای حاکم بر سازماندهی در ایران می باشد و در اعتصابات و اعتراضات ما همیشه شاهد کشتار کارگران ومردم بوده ایم . به عنوان مثال مهمترین اعتصاب در دهه 50 اعتصاب 4 هزار نفر كارگران جهان چیت در كرج بود. در 9 اردیبهشت كارگران جهان چیت به خاطر شرایط طاقت فرسا و كمی دستمزد اعتصاب كردند و به سوی تهران حركت نمودند مأمورین ساواك به همراه نیروی پلیس و ارتش به سوی كارگران شلیك كردند نتیجه زد و خورد شدید صدها كارگر كشته و مجروح شدند." [8]
در تاریخ معاصر ایران جز در دوره کوتاهی هر گونه فعالیت سندیکایی ممنوع و یا تحت کنترل دولت بوده‌است. در دهه چهل دولت با ایجاد «سازمان کارگران ایران» که ریاست آن توسط وزارت کشور و سازمان ساواک تعیین می‌شد بنیان راه‌اندازی سندیکاهای فرمایشی را گذاشت. در دوران پس از آن، نیز این سازمان به خانه کارگر تغییر نام داده و تلاش داشت تا سندیکاها و اتحادیه‌های کارگری را که از پایه‌های قدرت گروههای چپ به شمار می‌رفتند را تحت کنترل دراورد. نهایتاً پس از سرکوب گسترده گروههای اپوزیسیون فعالیت سندیکاها متوقف شد. [9]
با وجودی که در قانون های اساسی هر دو سیستم حکومت پهلوی و حکومت اسلامی تشکیل اتحادیه های صنفی قانونی اند و حق اعتراض و اعتصاب را آزاد اعلام کردند و کنوانسیونهای بین المللی مربوطه را نیز امضا نمودند اما به طور عملی ایجاد هر گونه اتحادیه صنفی مستقل و اعتراض، غیرقانونی و شدیدا سرکوب می شد و می شود و تنها حزب رستاخیز در رژیم گذشته و حزب جمهوری اسلامی و یا احزاب دولتی تشکیل شده و زیر مجموعه هایشان حق فعالیت داشته و دارند وما هر روزشاهدیم که نه تنها اجازه ایجاد وفعالیت به هیچ تشکل صنفی مستقلی داده نمی شود بلکه هرگونه اعتراض و یا حرکتی که بیانگر اعتراض و فعالیت برای دستیابی به حقوق صنفی باشد ، نیز به شدت سرکوب میشود. تشکیل و توسعه نیروهای پلیسی هر روزه به منظور سرکوب هر گونه اعتراضی (بر اساس اعتراف مسئولان نظامی کشور [10]بیانگر مخالفت و اراده برای جلوگیری از شکلگیری هرگونه تشکل یابی به شکل آشکار و پنهان میباشد وبگیر وببند وشلاق وحکمهای طولانی مدت برای نمایندگان کارگری و سایر فعالین سیاسی واجتماعی به خوبی این ادعا را تایید میکند.
سرکوب و کشتار کارگران مس خاتون آباد شهربابک در سال 1382 در دوران دولت اصلاحات لکه ننگ دیگری از عملکرد نیروهای سرکوب می باشد که درجریان به گلوله بسته شدن کارگران تعدادی از آنان جان باختند.
در دوره کنونی نیز که هرروز اعتراض کارگران و حقوق بگیران در سراسر ایران هستیم نیز شاهدیم که نیروهای دولتی به تجمعات صنفی حمله کرده و با دستگیری و زندانی و شلاق زدن نمایندگان کارگران ، از هرگونه سازمان یابی جلوگیری می کنند.

3- شیوه های نفوذ نیروهای امنیتی در درون سازمانهای مبارز
پیشه وری در مطلب فساد تشکیلات اجتماعی ما که در کتاب آخرین سنگر ازادی آمده است مینویسد: ” سیاست منحوس استملاکچیان در پایتخت و ولایت همواره بسیاری از متجددین و منورالفکرهای ایرانی را به ماجراجویی و متقلبی واداشته است و به این وسیله صدمات عمده و سکته بزرگی به زندگی اجتماعی ما وارد آورده است. امروز در میان جمعیت ما دلالان سیاسی و خودفروشان اجتماعی آن قدر زیاد شده که ملت و جمعیت سرخود را گم کرده و از این روز زندگانی اجتماعی روز بر روز عقب بر میگردد و محیط و فضای جمعیت رفته رفته تاریک میگردد. برای اثبات این مدعا کافیست که به دسته بندیهای رنگارنگ و فرقه های گوناگون و لیدرهای که مثل کلیشه در هر مقوله استعمال میشوند و هر روز با لباس تازه ای در بازار اجتماع عرض اندام مینمایند و هر دقیقه با یک اسمی دستهای به دور خود جمع میکنند…. . هیئت مجموعه ملت به طور حتم میبایست به دو قسم منقسم گردد: محافظه کاران و آزادیخواهان. ولی ما هزار دسته و فرقه مختلف العناصر در ایران میبینیم که در مقابل جریان طبیعی اجتماعی به منزله سدهای مصنوعی درست شده از طرف اجانب میباشند…. ما نمیخواهیم مضر بودن اجتماعات را ثابت کرده و آلت بودن همه سیاستچیان را مدلل سازیم. میخواهیم فقط فساد زندگی اجتماعی ایران را به تنها راه چاره را که عبارت از محو اصول سرمایه داری بین المللی و کوتاه شدن دست استملاکچیان از ایران است عرضه بداریم. ”
از دهه چهل شمسی از بین بردن نیروهای اجتماعی توسط پلیس سیاسی علاوه بر سرکوب، نفوذ بوده است. آنان همیشه سعی در نفوذ در جریانات اجتماعی و کارگری داشته اند و مبارزه با نفوذ پلیس در جریانات اجتماعی یکی از اصلی ترین و وقت گیرترین مسائل برای مبارزین بوده و انرژی زیادی صرف مبارزه با پلیس سیاسی می شده است. نفوذ در درون جریانات حزب توده با بازگشت فعالین آنها در اواخر دهه سی شمسی از خارج از کشور شروع میشود. نقش خارج کشور بسیار حساس بوده در عین حال که یک پشت جبهه بشمار میرفته ولی در ضربه زدن به جنبش اجتماعی نقش بسیار مخربی در 50 سال گذشته داشته است. بیژن جزنی در تاریخ سی ساله مینویسد:
” پرویز حکمت جو از افسران فراری سازمان نظامی حزب توده که به خارج کشور گریخته بود در سال 41 برای مطالعه در امر تشکیل یک شبکه از مرز عراق بایران می آید و پس از تماس و مطالعه با شوهر خواهر خود ارسلان رزم آرا از مرز آستارا و اردبیل به خارج باز میگردد. پس از مذاکره با هیئت اجرائیه و شخص رادمنش با سه نفر دیگر به اسامی علی خاوری، علی حکمتی، عباس شهریاری به ایران باز میگردند…. این افراد از آشنائیهای خود با بقایای افراد حزبی استفاده کرده و درصدد جلب افراد گروهها برآمدند. اولین افرادی که تماس با حزب را از این طریق پذیرفتند همه اطلاعات خود را در اختیار کمیته گذاشتند…. . با توجه به اینکه شهریاری از اروپا در خدمت دشمن قرار گرفته بود باید دانست که آنچه مستقیم و غیر مستقیم در اختیار او گرفته را عینا در اختیار پلیس گذاشته بود…. نحوه تعقیب و بازداشت و اطلاعاتی که سازمان امنیت از همان روز نخست در اختیار داشت به خوبی نشان میداد که پلیس در ردیف تشکیلات نفوذ کرده است ولی خاوری و حکمت جو این حقیقت را بسختی میپذیرفتند و تازه سوء ظن خود را متوجه معتمدان که با آنها در بند بودند میکردند……همه این کثافت کاریها افراد تشکیلات تهران و رهبران خارج را متوجه نفوذ پلیس در این شبکه نکرد . پس از بازداشت حکمت جو و خاوری شهریاری در خوزستان شبکهای بنام تشکیلات شعله جنوب به وجود اورد. در آذربایجان نیز تشکیلات مشابهی بوجود آمده بود. مجموعه این سه شبکه نه فقط افراد را به دام میانداخت بلکه از هر طریق اطلاعاتی به دست آورده و در اختیار پلیس قرار می دادند در این جریانها افراد و ساده لوح بهترین سپر و ماسک برای پلیس یودند. …. پس از برملا شدن تشکیلات تهران فقط 22 نفر بازداشت شدند…. سلیمانی، واحدپور، اکبر بشردوست، کریم چهارباشیان، محمد خلیلی و دیگران حداکثر دوماه در سال 46 بازداشت شدند و بعد با تشکر از ده سال همکاریشان با پلیس با خفت از زندان ازاد شدند. ”
یکی از دلایلی که نیروهایی که از خارج به ایران میآمده اند بیشتر میتوانسته اند ضربه بزنند به خاطر این بود که این افراد تعداد وسیع تری را میشناختند و با زبان سیاسی متفاوتی با فعالین داخل ارتباط میگرفته اند و در زمان دستگیری فشار بیشتری به آنها می آمد و به خاطر شناخت افراد بسیاری باید بیشتر جوابگو میبودند در صورتیکه که فعال داخل کشور به خاطر استبداد نیروی کمتری میشناخت مشکلی که در این دوره نیز با آن مواجه می باشیم.
جزنی ضعف نیروی حزب توده را بسیار خوب میدید و در امتداد همین انتقاد از خط و مشی معتقد بود که نیروی انقلابی خارج کشور جایگاه خود را نمیشناسد و احساسات خورده بورژوایی اش او را تحریک میکند که نیرو از خارج به داخل بفرستد . سازمان انقلابی حزب توده در اواسط دهه چهل شروع به فعالیت میکند و با فرستادن اعضایش به داخل میخواهد نقش آفرینی کند. مرتضوی نویسنده کتاب حلقه گمشده، سیروس نهاوندی در این باره چنین می نویسد:
” سال 1350 همان‌طور که می‌دانیم به تصادف گروه نهاوندی لو رفته و بازداشت می‌شوند. در زندان نهاوندی می‌شکند و قول همکاری با ساواک را می‌دهد. سناریوی فرار او از زندان به اجرا درمی‌آید و پس از آن می‌بینیم که گروه “سازمان آزادی‌بخش خلق‌های ایران” را به کمک ساواک به وجود می‌آورد و در تور ساواک فعالیت سیاسی گسترده‌ای را آغاز می‌کند. سیروس نهاوندی پس از فرار از زندان، شرح فرار خویش را برای محسن رضوانی از کانال پرویز واعظزاده می‌فرستد. رضوانی آن را با دستکاری و بازنویسی با عنوان “تجاربی چند از مبارزه در اسارت” در خارج از کشور از سوی سازمان انقلابی حزب توده، در نشریه “توده” شماره 23 منتشر می‌کند. و این آغاز فعالیت سیروس نهاوندی است در پناه سازمان انقلابی و تحت نظر ساواک. نهاوندی با افراد مبارز تماس می‌گیرد، عده‌ای را دور خویش سازمان می‌دهد که البته در این تشکیلات افراد ساواکی نیز فعال هستند. او اندکی بعد به واعظ‌زاده رجوع می‌کند و از او برای کلاس‌های تئوریک خودشان کمک می‌طلبد و بدین ‌وسیله هم سازمان انقلابی را با خود همراه می‌کند و هم از آن در تور ساواک، سوء‌ استفاده می‌کند.
... تعجب این‌جاست که تنی چند از افراد سازمان انقلابی به واعظ‌زاده اعتراض می‌کنند، می‌گویند چرا نهاوندی همه ما را می‌شناسد ولی ما حتا نمی‌دانیم او کجا زندگی می‌کند. اگر راست می‌گوید پس چرا وحدت بین دو سازمان صورت نمی‌گیرد. متأسفانه واعظ زاده به موضوع مشکوک نیست و از نهاوندی با تمام نیروی سازمانی پشتیبانی می‌کند. در همین موقع است که لاشایی نیز به ایران می‌رود. وقتی که نهاوندی از زندان فرار می‌کند، لاشایی تازه به ایران رفته بود. نهاوندی لاشایی را به اتفاق واعظ‌زاده دیده بود. به روایتی دیگر ساواک از آمدن لاشایی اطلاع داشت. لاشایی حتا یک بار زخم نهاوندی را هم پانسمان می‌کند ولی با این‌همه به واعظ‌زاده معترض است که چرا او را با خود بر سر قرار آورده است. می‌بینیم که لاشایی پس از این دیدار، چند هفته بعد بازداشت می‌شود. " ساواک ولی ترجیح می‌دهد واعظ‌زاده را هنوز بازداشت نکند. از این تاریخ تشکیلات سازمان انقلابی در تهران از طریق نهاوندی در تور ساواک بود و ساواک از فعالیت‌های سازمان اطلاع داشت. ساواک با استفاده از نهاوندی سازمانی بنیان می گذارد که بر آن نام “سازمان آزادی‌بخش خلق‌های ایران” میگذارد. برنامه ساواک ابتدا با نقشه فرار ساختگی او از زندان آغاز میشود تا بدین‌سان کسی در توطئه فرار شک نکند. آن‌گاه که این برنامه با موفقیت اجرا شد، تماس با سازمان انقلابی برقرار می شود. نخستین کسی که از این طریق به دام می افتد، کورش لاشایی است که هنوز چند ماهی از آمدن او به ایران نمی گذرد. واعظ‌زاده در قراری که با لاشایی داشت، سیروس نهاوندی را نیز با خود برده بود. کورش لاشایی مدتی پس از این دیدار بازداشت و تنها با تقاضای عفو است که از زندان آزاد می شود.
سیروس نهاوندی از این پس با همکاری ساواک عرصه گسترده‌ای از فعالیت را در سراسر ایران آغاز می کند، کسان بسیاری را به مبارزه می کشاند و در تور ساواک مبارزه علیه شاه را سازمان می دهد. در این راه حتا سازمان انقلابی و مسئول آن محسن رضوانی را نیز می فریبد. هدف نهایی او این است که مرکزیت سازمان را نیز به داخل کشور و به این دام بکشاند. انتشار جزوه “تجاربی چند از مبارزه در اسارت” تنها گوشه‌ای کوچک از این گونه فعالیت‌هاست که طی آن سیروس نهاوندی “یک انقلابی بزرگ” نامیده می شود ... سیروس نهاوندی علاوه بر کنترل تشکیلاتی سازمان انقلابی، تلاش ویژه‌ای هم به کار می گرفت تا همه توان این سازمان را به کارهایی پیش پا افتاده معطوف دارد تا بدین‌وسیله سازمان را از اهداف اصلی و کارهای پیش‌رو بازدارد و امر “وظایف سازمانی” را محدود و ناچیز و خنثا گرداند. ” [11]
البته داستان همکاری حزب توده و سازمان انقلابی از جمله پرویز نیکخواه و محمود جعفریان یکی دیگر از مشکلات همکاری با ساواک آن دوران بود. محمد علی عمویی درکتاب “درد زمانه” درمورد رابطه با محمود جعفریان میگوید: "كسانی از همان بدو دستگیری، در پی رهایی خود از فشار شكنجه و درد شلاق، زبان به گفتن ناگفتنیها می گشودند، و پس از دوران بازجویی و محكومیت در دادگاه، راه خلاصی از بند و زندان را تسلیم شدن به خواست های نامشروع رژیم مبنی بر تخلیه اطلاعات و زیر ضربه قرار دادن هر كس و هر آنچه از حزب و سازمان های وابستهاش كه تا آن زمان از آسیب دشمن در امان مانده بود می دیدند. اینان از لطمه زدن به هم رزمان سابق و هم زنجیران كنونی شان نیز ابایی نداشتند و با تنظیم گزارشاتی از فعالیتها، ارتباطات و حتی چگونگی تفكرات و نظرات آنان، و بدین سان سنگین كردن بار اتهام دیگران، راه خروج خود از زندان را هموار می كردند. این همکاری تا جایی پیش رفت که محمدرضا پهلوی گفت:
«پسره یا پسری كه در راس توطئه گران علیه جان من بود، اكنون در تلویزیون به عنوان یكی از طراحان تبلیغاتی من خدمت می كند و خدمتگزار رژیم است» البته مسعود بهنود که در همکاری در دو حکومت فعال بود است امیدوار است کسی به یاد نداشته باشد که این خود او بود که با اعلام جرم علیه پرویزنیکخواه و محمود جعفریان از همکاران خودشان در تلویزیون ملی انان را به دست همان محکمه انقلابی سپرد که میدانست بی وکیل محاکمه میکند و لاجرم این دو از اولین کسانی بودند که پس از 22 بهمن به جوخه اعدام سپرده شدند. [12].
کیانوش سنجری از رهبران سازمان اکثریت می نویسد:
" پس از آنکه کمیته مرکزی و کادر رهبری سازمان “اکثریت” در سال 1362 توانستند از کشور خارج شوند، تشکیلات عمومی ابتدا بهم ریخت و سپس مجدداً سازمان‌دهی شد و سرانجام به شکل گروه‌های مستقل و مرکزی سازمان یافتند. آمارهای تقریبی نشان می‌دهند که در حدود 5 هزار نفر در شبکه داخل کشور از سال 62 سازمان‌دهی مجدد شده بودند. یعنی تشکیلات از یک مجموعهء 20 هزار نفری (2) قبل از مقطع 62، به تشکیلات مخفی 5 هزار نفری مبدل شده بود که تقریباً سه هزار نفر در تهران متمرکز شده بودند. سازمان‌دهی جدید یک سال طول کشید و تیراژ نشریه کار “اکثریت” به میزان ده تا 20 هزار نسخه در هر شماره در سطح ایران در سال 64 توزیع می‌شد. سال 1364 بااینکه ترس بود و بال‌های مرگ همه جا گسترده شده بود صبح‌گاهان در بسیاری از خیابان‌ها تهران شب‌نامه‌های فدائیان اکثریت دیده می شد. ـ اواخر سال 1364 ده نفر از کادرهای داخل کشور برای شرکت در پلنوم وسیع سازمان (1365) به تاشکند دعوت شده بودند. پس از پلنوم 3 نفر در تاشکند ماندند و هفت نفر دیگر به داخل بازگشتند. از این تعداد چهار نفر پس از مدت کوتاهی دستگیر شدند و سه نفر مجدداً سالم به خارج برگشتند حدود 1000 نفر اعضای سازمان در بند رژیم گرفتار آمدند که بخشی از آنان در سال 67 در کشتار زندانیان سیاسی به قتل رسیدند. ” [13] حال تورهای دهه شصت، استفاده ابزاری از زندانیان توبه کرده و آوردن آنها در بهشت زهرا در شبهای جمعه برای شناسایی و زدن تشکیلات و گول زدن افراد تحت پوشش همکاری تشکیلاتی، فرستادن به عراق و کردستان بردن افراد بسیاری به زندان در آن دوره داستانی است پر از آب اشک چشم. [14] بزرگترین پروژه شناسایی مخالفین در تاریخ ایران طرح مالک و مستاجر بود. [15] در کنار آن تعقیب و مراقبت فعالین سیاسی که توسط همسایه ها لو داده می شدند. [16] 4- ایجاد بیراهه در راه
كسانی كه در تظاهراتهای سالهای اخیر مشاركت داشتهاند به خوبی میدانند كه یكی از تاكتیكهای نیروهای امنیتی برای پراكنده كردن جمعیت آن است كه عدهای از عوامل پلیس در صف تظاهر كنندگان قرار گرفته و شعارهای تند داده و با دادن شعار و تحریك فراوان خود را در راس گروه قرار میدهند و آنگاه در سر یك پیچ و یا خیابان فرعی به طور هماهنگ عدهای از جمعیت را به راه فرعی هدایت كرده تا از انبوه جمعیت كاسته شود و پلیس و نیروهای امنیتی بهتر بتوانند با باقیمانده جمعیت بر خورد كنند . این تاكتیكی است كه به خصوص در تظاهرات خیابانی كه جمعیت زیادی به راه افتاده است بسیار موثر بوده و میتواند در ظرف مدت كمی تظاهرات میلیونی را به تظاهراتی پراكنده تبدیل كند و سپس با آنها ساده تر بر خورد كرده و كل تظاهرات را خنثی كنند . پلیس به خوبی میداند كه با انبوه جمعیت نمیتواند برخورد كند و چه بسا منجر به شكست نیروهای پلیسی گردد و اگر بر خورد در یك نقطه صورت گیرد نیروهای پلیس توان برخورد با انبوه جمعیت را نخواهند داشت.
این تاكتیك تازهای نیست بلكه همان تاكتیك قدیمی در ایجاد بیراهه برای مبارزین است تا آنان را از صفوف اصلی جدا كرده و هر چه بیشتر صفوف اصلی را ضعیف تر كند . در سالهای دهه 50 و 60 پلیس با ایجاد گروههائی كه سر نخش را نیروهای امنیتی داشتند تلاش میكرد كه تعدادی از مبارزین را جذب كرده و حتی با تشكیل گروههای مسلح توسط نیروهای سر سپرده خود بسیاری از مبارزینی را كه به هر دلیل نتوانسته و یا نخواسته بودند به جریانات اصلی به پیوندند به دور عناصر نفوذی جمع كرده تا از پیوستن آنان به صفوف مبارزه جلو گیری كند . نمونههای این گروههای فرعی و بیراه را میتوان در ایجاد گروههای سیروس نهاوندی، احمد رضا كریمی ، ، گروه ولعصر، مختار چاک سری و در مقیاسهای كو چكتر گروه ندامانی و غیره را بررسی كرد كه هر یك از این گروها توانستند تعداد زیادی از مبارزین را با خود به دامان پلیس بكشانند . شاهدان عینی شاهد بودند كه چگونه در سال 1351 هنگامی كه اسلامی مرد هزار چهره را از تلویزیون نشان دادند آقای خاوری با دیدن چهره او به اقای حكمت جو نگاه كرده و گفت خودش هست. این امر نشان می دهد كه حتی تا آن زمان دستگیرشدگان نمیدانستهاند كه در تور پلیس هستند …. . و بسیاری دیگر از دستگیر شدگان كه تا اخر هم ندانستند كه سر نخ فعالیتهایشان در دست پلیس است و این رشته سر دراز دارد و تا دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب و تا امروز ادامه دارد.
بر اساس تحلیلی که جنبش دانشجویی دهه پنجاه در خارج کشور مطرح میکرد، احزاب و سازمانهای طبقه کارگر که غالبا روشنفکران سازمان یافته بودند، در سازمان دادن و تجهیز و بسیج طبقه کارگر مؤثر بودند. سازمانهای پیشتاز طبقه کارگر لنینیستی” در بسیج در نظریههای انقلاب “مارکسیستی انقلابی طبقه نقش کلیدی دارند، لکن در ایران جز عامل سرکوب رژیم، که عرصه را بر سازمانهای چپ تنگ میکرد، سازمانهای چپ، و به خصوص حزب توده، سابقهای بسیار بد بر جای گذاشته بودند. از این رو بود که دو سازمان پیشتاز چریکی در اواخر دهه 1340 و در دهه 1350، برای چپ حفظ آبرو کردند و از سال 1352 همه نیروی خود را برای بسیج در زمینه کار کارگری به کار بردند. باید ببینیم در این سه دورۀ پراهمیت تاریخی در دهه 1350 در بسیج پرولتاریای صنعتی چه نقشی ایفا کردند. هواداران جنبش چریکی، رشد نسبی اعتصابها را از 1352 تا 1355 به مبارزات چریکی نسبت میدهند و استدلال میکنند که دو سازمان پیشتاز فدایی و مجاهد در مرحله دوم جنبش مسلحانه، که مرحله سمت گیری به سوی طبقه کارگر بود و از سال 1352 آغاز شد، گامهای بلندی در جهت اعتلای مبارزات کارگری برداشتهاند که مهم ترین آ نها به این شرح است: یکم، حرکت در جهت تشکل پرولتاریا و رهبری مبارزات آن از طریق ایجاد هستههای کارگری و شاخههای نفوذی در طبقه کارگر. دوم، بردن آگاهی سیاسی به میان تودهها و تبلیغ و افشاگری سیاسی از طریق انتشار ارگانهای کارگری و فعالیتهای توضیحی دیگر. سوم، سازمان دادن قشرهای آگاه در جهت حرکت به سمت طبقه کارگر، یعنی تشویق دانشجویان به رفتن میان کارگران . چهارم، تحقیقات عینی دو سازمان در بارۀ وضع طبقه کارگر که اهم آنها گزارش اعتصابهای کارگری است که در واقع اساس آمارها و دادههای ما را در باب اعتصابهای کارگری در دورۀ پیش از انقلاب تشکیل میدهد. سرانجام حمایت مسلحانه و چریکی از اعتصابهای کارگری. [17]
احمد اشرف در مقاله خودش اشاره میکند که از سال 1352 به عللی چند، فعالیت ها و مبارزات صنفی- رفاهی کارگران در کارخانه های بزرگ افزایش چشم گیر مییافت و شمار متوسط اعتصابها تا 1355 به متوسط سالانه 22 اعتصاب میرسید و رشد شتابان در آمد نفت در سال 1352، بالا رفتن هزینه زندگی، رشد سریع دستمزدها، بالا رفتن انتظارات مزدبگیران برای دریافت سهم نفت بیش ترو در نتیجه وحشت رژیم از طبقه کارگر صنعتی و انقلاب و در نتیجه توجه وسواس گونه برخی از مقامات رژیم به رفاه نسبی طبقه کارگر جدید صنعتی.
در بررسی اعتصابات کارگری دهه پنجاه موضوعی که مهم جلوه میکند، شرایط اپوزیسیون، به ویژه نیروهای چپ و تشکیلات این نیروها میان کارگران بود. هیچ گاه نمیتوان منکر نفوذ این نیروها میان کارگران به ویژه در واحدهای صنعتی بزرگ و صنعت نفت شد. توزیع ادبیات کارگری در پالایشگاه تهران و دستگیری فعالان کارگری در سال 53 و وجود این تشکیلات موجب هماهنگی و گستردگی اعتصابات میشد. اپوزیسیون ایران اما امروزه عمدتا از وجود این تشکیلات بی بهره است.
از اعترافات تهرانی:
“در مهرماه 1349 بنا به دستور سپهبد مقدم كه مدیر كل اداره سوم بود كمیته‌ای در اداراه سوم تشكیل شد و وظیفه این كمیته بررسی اغتشاشاتی بود كه در دانشگاهها جریان داشت. در حدود بهمن سال 49 عضو این كمیته شدم این كمیته از مسیر اصلی خودش خارج شده بود و موفق به كشف گروههایی شده بود كه در ایران با رژیم مبارزه می‌كردند منجمله گروه سیاهكل، با اوج كشف گروه سیاهكل اوج مبارزه مسلحانه كه با حمله به پاسگاه ژاندارمری سیاهكل شروع شده بود و بعد از آن كشف سازمان مجاهدین خلق كه براساس زیربنای توحیدی و اسلامی فعالیت می‌كردند كمیته دیگری هم در اوین تشكیل شد كه سرپرستی آن با هوشنگ ازقندی معروف به منوچهری بود. كمیته اول با عضویت عطارپور معروف به دكتر حسین زاده، محمد حسن ناصری معروف به عضدی، مصطفی هیراد معروف به مصطفوی، احمد بیگدلی معروف به احمدی و تهرانی زیر نظر ناصر مقدم و ثابتی در سال 1350 بعد از ترور فرسیو و حمله به پاسگاه كلانتری قلهك كمیته دیگری هم در شهربانی كشور تشكیل شد كه این كمیته زیر نظر رییس شهربانی بود و اداره اطلاعات و كارمندان آن منجمله حسن ختایی گردانندگی این كمیته را داشتند. در سطح تهران برخوردهایی بین این كمیته انجام شده بود از جمله روزی در خیابان بلوار دو اتومبیل از اكیپ‌های گشتی یكی متعلق به كمیتهی ما و دیگر متعلق به كمیته شهربانی با هم برخورد كرده بودند و منجر به تیراندازی شده بودند كه تلفاتی نداشت بعد از این جریان به دستور شاه كمیته‌ای به نام كمیته مشترك ضد خرابكاری درست كردند- من فكر می‌كنم الگوی آن در كشورهای امریكای لاتین بوده كه برای مبارزه با سازمان‌هایی كه هست استفاده می‌كنند… كمیتهی مشترك بهمن 50 تشكیل شد و من در خرداد 51 به این كمیته منتقل شدم. [18]
محمد تقی جوان رییس ساواك شیراز در دادگاه انقلاب اسلامی بسیاری مطالب در مورد اقدامات ساواك در خارج كشور با كمك سازمان امنیت كشورهای دیگر از جمله آلمان، تركیه، اسراییل، عمان بیان كرد و توضیح داد كه چگونه مأمورین ساواك در سازمانهای دانشجویی خارج از كشور وارد می‌شوند . وی كه از سال 50 دبیر اول سفارت ایران در بن بود اعتراف داشت كه ساواك با اسراییل مرتباً در تماس بوده و خودش چندین مرتبه به اسراییل مأموریت داشته است و مسؤول هماهنگ كردن كارهای ساواك در خارج بوده است. [19]
به خاطر نقش فعال کنفدراسیون دانشجویان ایرانی کتاب پارهای از اسناد ساواک چاپ دسامبر 1976 به کلیه حرکات دانشجویی پرداخته شده است. این کتاب به طور مفصل اسنادی را میآورد که نشان میدهد که ساواک چگونه کلیه حرکات دانشجویی را دنبال میکرده و سعی داشته تا در بسیاری از فعالیتها رخنه کند و با اذیت و آزار دانشجویان که گاه به قطع بورسیه و عدم تمدید ویزا ، در خواست اخراج آنها را از کشورهای غربی و امریکا مطرح میکرده است. [20]
برخلاف جنبش قدرتمند دانشجویی در دهه چهل و پنجاه شمسی در مبارزه با حکومت پهلوی، بعد از انقلاب فرهنگی جنبش دانشجویی تقریبا کاملا از بین رفت و در دهه هشتاد نیز عملا تداوم نیافت تا جایی که بعضی از جریانات از شرایط حاکم بر جنبش دانشجویی نوپا و اختناق حاکم سوءاستفاده کرده و این جنبش نوپا را به بی راهه کشاندند و بعضی محافل معلوم الحال نیز همصدا با نیروهای امنیتی به تخریب وسرکوب بیشتر دانشجویان پرداختند. بر اساس اظهارات اغلب این دانشجویان نیروهای سیاسی با تجربه در این حوزه قبلا به آنها در رابطه با شرایط و اوضاع گوشزد کرده بودند که منجر به پرداختن بهای سنگینی برای فعالیت اشان خواهد شد. در صفحه 162 کتاب بررسی جریانات مارکسیسم دانشجویی – داود رنجبران نشر ساحل که باید از انتشارات اسنادانقلاب اسلامی باشد با بررسی حرکت دانشجویی از سال 82 به بعد را بر اساس گفته های خود زندانیان ، این چنین جمع بندی میکند:
” کل فعالیت چپ در دانشگاه خلاصه میشود به دور هم جمع شدن، ادای کار مخفی در اوردن، به همدیگر رفیق گفتن، عکس چه گوارا را روی دیوار زدن، تی شرت سرخ رنگ پوشیدن، قیافه شیک درست نکردن، شلوارهای زمخت پوشیدن، جاکلیدیهای داس و چکش در جیب گذاشتن، پرچم شوروی را خریدن، اکثر بچه ها از ضعف تئوریک، به خصوص در زمینه های سیاسی اقتصادی رنج میبرند. ” البته اطلاعات در مواردی بسیاری نیز از ضعف شخصیتی آنها در رابطه با مسائل خصوصی (مانند اعتیاد و روابطی عاطفی آنها) سو استفاده کرده است. در انتها شوق آمدن به غرب در میان این دانشجویان مشکل را چند برابر کرد. رنجبران در تحلیل محتوی 8 نشریه دانشجویی مینویسد 5 درصد به حمایت از جنبش کارگری و 1. 4درصد اتحاد جنبش چپ با مردم و 2 درصد ترویج مبارزه مسلحانه در این نشریات بوده و 86 درصد مسائل صنفی وایدئولوژیک بوده است."
در رابطه با تشکلهای کارگری بعد از سرنگونی رژیم شاه بخش عمده نیروهای دانشجویی و مبارزین دهه پنجاه به کار کارگری روی آورده بودند گرچه بخش عمده فعالین کارگری از هواداران دو سازمان مجاهدین و فداییها ، جنبش مسلمانان مبارز و طرفداران سابق حزب توده ای بودند که گرایش به سازمان فدایی داشتند، بخش عمده جریانات سیاسی چپ نیز نیروی کارگری داشتند. اما علت دستگیری بسیاری از این فعالین کارگری بعد از اشغال خانه کارگر و مبارزه با به اصطلاح “ضد انقلاب” در محیط کار به مسائل زیادی بر میگشت . اولا که باوجود فضای دمکراتیک بعد از سرنگونی رژیم سلطنتی بسیاری با ابراز علاقه به جریانات سیاسی عملا در محیط کار به عنوان نماینده آن جریان شناخته میشدند. دوما بسیاری در محله های سکونت خود به عنوان سیاسی شناخته میشدند. بعد از بوجود آمدن بسیج در محیط کار در صورت شرکت نکردن در بسیج محیط کار انگ مخالف به کارگر زده میشد. انجمن اسلامی و قدرت طلبی بسیجیهای و تحت نظر کارگزینی بودن در محیط کار میتوانست با یک برچسب کارگر را از زندگی ساقط کند.
در صورت به راه افتادن اعتصاب و اعتراض در محیط کار اولین کسانی که قربانی دستگیری بودند همین افراد بودند. فعالین کارگری تا زمانی که با همکاران کارگر در مهمانی خانوادگی یا به اصطلاح جلسات خودشان بودند مشکلی نیود. بیشتر فعالیت کارگران محفلی و یا بصورت هسته های کارگری بوده است، اینکه زندان در دهه شصت همانند یک جامعه کوچک از خود کشور ایران بوده است یعنی به معنی واقعی از هر نوع صنف و انسانی را می توان در آن یافت ولی در رابطه با دستگیری کارگران، می توان طور دیگری هم بررسی کرد . به محضی که به یک تشکیلات سیاسی ضربه میخورد که معمولا افراد بالای تشکیلات را شامل میشد اسامی داده شده اگر در بخش کارگری نبودند می شد از ضربه زدن جلو گیری شود ولی کارگران بخاطر فعالیت در محیط کار و شناسایی آنها توسط بسیج کارگری،کارگران دیگر هم زیر ضرب می رفتند. کمتر تشکیلات کارگری میتوان یافت که خودش سبب ضربه خوردن شده است در تمامی موارد ضربه تشکیلات سیاسی بود که به بدنه میرسید و قربانیان آن کارگران ساده بودند که هیچ نقشی در تشکیلات نداشتند. تنها کافی بود که یک نفر از یک تشکیلات تن به همکاری میداد و در گشتهای خیابانی به شناسایی فعالین بپردازد و هر شب تعدادی کارگر به کمیته و کمیته مشترک برده شوند. بیش از 450 کارگر در دهه شصت اعدام شدند.

5- تقدس زدایی از رهبران
هرکه را چشم در دهان تو رفت / دیگرش گوش نشنود پندی
در دوران جدید با تکنولوژی پیشرفته هرگونه فعالیتی که تهدیدی برای حکومت باشد از طرف نیروهای امنیتی شناسایی می شود و نیروی همکار نیز زیاد شده است. فقر مالی هم مشکلی است که معدودی را آلوده کرده است.
در شرایط پیچیده این دوره که کار جمعی بسیار محدود است و در نبود امکان کار جمعی گسترده ، در محافل کوچک فرد می تواند تبدیل به یک قطب یا راهنما شود. یکی از مشکلات، مبارزه با چهره سازی هایی است که بعضا از فعالین کارگری بوجود می آورند. چهره هایی که گاه ممکن است بر اثر ناپیگیری در میان کارگران به عکس خود تبدیل شوند. این چهره سازی ها نمی تواند از جانب تشکل های کارگری صورت گیرد بلکه به طور عمده نفوذ افکار غیرکارگری در گروه هایی است که مقهور قهرمان پروری نظام سرمایه داری و یا شبکه های اجتماعی متعلق به آنان شده اند.
شواهدی هست که حتی تعداد کوچکی از این قهرمانان در واقع برای از بین بردن اپوزیسیون به خارج آمده اند و اپوزیسیون هم متاسفانه در دام اشان افتاده و نمی تواند از آن رهایی یابد. در عین حال نیز تعدادی با برگشت به داخل برای کار کردن نیز مشکل را زیاد می کنند. این رفت و آمدهای زیر پوشش تحصیلاتی جای سوال بسیاری برای فعالین کارگری گذاشته است.
بعد دیگر این مساله در زندانهای این دوره است که از جانب زندانی نامه نگاری تند و تیز می کنند و گاه می توان درک کرد که بسیاری از محتوی این نوشته ها به هم هیچ گونه ارتباطی ندارد و از این طریق جان زندانی را به خطر می اندازند تا خود را مبارز جا بزنند و سخنگوی زندانی معرفی کنند.

نتیجه گیری
در حکومت شاه و پسا حکومت پهلوی در ایران در مقاطع کوتاهی یک حزب تاسیس شد و فضای سیاسی هیچگاه شرایطی را بوجود نیاورد که نهادهای اجتماعی آزاد یکدیگر را به چالش بکشند و شناخت سیاسی چندانی به وجود نیامد . [21] درسال 1357 در اصل اکثر قریب به اتفاق نیروهای سیاسی در پذیرفتن چارچوب رهبری حکومتی جدید و برانداختن نظام پادشاهی به توافق رسیده بودند و همین امر پاشنه آشیل مبارزات بعد از سرنگونی شد. چرا که تا مقطع سال 59 و بعد از سال شصت این نیروها هیچگاه نتوانستد خود را از نقد همکاری بری دارند و پس از قیام نیز جریاناتی تن به همکاری بیشتری دادند و در میان خود درگیر بودند و همدیگر را عامل امپریالیست خطاب می کردند و تا حد نابودی یکدیگر پیش رفتند و اپوزیسیون سابق بخش عمده اش پوزیسیون حکومت جدید بود و جریاناتی مانند حزب توده، بخش اکثریت فدایی، رنجبران، ...... و مجاهدین رهبری روحانیت را در ابتدا قبول داشتند. برگرداندن باور مردم از آن حمایت در دوران جنگ و در بحبوبه درگیریهای نظامی کار آسانی نبود.
به زانو در آوردن این اپوزیسیون در دوران پسا سی خرداد برای حاکمیت امری ساده نبود اما در پرتو همین حمایتهای خود نیروهای سیاسی حاکمیت بخش زیادی از مردم را در کنار خود آورد و بخشی ازهمین نیروها در سرکوب همدیگر و دادن یاران دیروز به مسلخ مرگ برگ درخشانی در کارنامه خود دارند. رهبران سیاسی با چنان فشاری در زندانها روبرو بودند که یا باید مرگ را می پذیرفتند یا هر چه به آنها دیکته شده بود. آنهاییکه حتی می دانستند تیغ از روی گردن آنها دور نخواهد شد تنها برای کمتر شدن فشار جسمی تن به همکاری می دادند، حتی میدانستند مرگ در انتظار آنهاست. در اواسط دهه شصت مبارزه با شکست روبرو شده بود و حاکمیتی که همیشه خود را در شرایط نارنجی می دید بعد از کشتار های وسیع در یک قتل عام تسویه حساب آخر را به پایان برد.
صدمات و شکست زمانی بیشتر خود را نشان می داد که مبارزینی دست به همکاری می زدند. قهرمانان کمتر دیده می شدند چون در انفرادی بودند . حسینیه ها مملو بود از نمایشهایی که بینندگانش در دوران پسا سرنگونی رژیم شاه به مبارزه پیوسته بودند. عده قلیلی از رهبری جریانات با همکاری اشان توانستند انسانهای بسیاری را خرد کنند زیرا بسیاری از کسانی که در این نمایشات برده می شدند مردم عادی بودند که مبارزه را تنها در پس داستانهای دوران گذشته یاد گرفته بودند. مبارزات اجتماعی و سرنگونی رژیم پهلوی بیشتر مبارزه برای جامعه ای دموکراتیک بود تا طبقاتی . در دهه هشتاد است که بیشترمبارزات به مسائل اقتصادی کشیده شده است ولی هنوز هم امر جامعه دمکراتیک وظیفه عمومی خود را نشان میدهد.
اما بسیاری از همان پوزیسیون و اپوزیسیونهای بعدی چرا در خارج مانده اند ؟ کم نیستند از نوع اپوزیسیونی که رفع تحریم را از غرب و امریکا را حلال و حمایت از مبارزات مردم را عامل امپریالیستی می دانستند و می دانند.
احمد اشرف در مقاله کالبد شکافی انقلاب نقش کارگران در انقلاب صنعتی ایران مینویسد: ” بطور کلی، اندیشمندان “جامعه و انقلاب ” را به دو گروه تقسیم کرده اند: یکی آنهایی که نظام اجتماعی را بر پایه وفاق جمعی و تعادل و توازن اجتماعی میدانند و در نتیجه انقلاب را رویدادی عرضی و اتفاقی، از نوع بلای ناگهانی و بیماری بزرگ، میپندارند؛ دیگر آنهایی که نظام اجتماعی را بر پایه تضاد طبقاتی و اعمال زور از سوی طبقه حاکم بر طبقه محکوم میپندارند و در نتیجه جامعه را بیمار و انقلاب را امری طبیعی و سودمند و ضروری میانگارند. سوال اساسی برای گروه نخست آن است که چرا انقلاب حادث میشود. حال آن که مسئله اساسی برای گروه دیگر آن است که چرا انقلاب به وفور رخ نمیدهد و طبقاتی که انتظار انقلابی بودن از آنها میرود انقلابی از آب در نمیآیند و این، مسئله اساسی و دستور کار برای انقلاب نمیکنند. بنابر به گروه دوم روشنفکران متعهد و هوادار طبقه کارگر، که طبعا تعلق دارند، باید کاوش در علل ضعف سیاسی و انقلابی طبقه کارگر ایران باشد؛ و این که چرا این طبقه آن طور که باید و شاید نقش عمدهای در انقلاب بازی نکرد، و نه افسانه پردازی در بارۀ نقش اساسی و کلیدی پرولتاریا در انقلاب. در این جاست که تفاوت آشکار میان مبارزان داخل کشور، که داخل گود بودند، و روشنفکران خارج نشین، که از دور دستی بر آتش داشتند، آشکار میشود. ” باید در داخل بود و از نزدیک دید که بحث های نیروهای ضد کارگری چگونه لحظه به لحظه زندگی فعالین کارگری را تحت شعاع قرار داده است[23] و اما نه باید مقهور آن شد و نه آن را نادیده گرفت. ضرورت مبارزه نه امید به معجزه دارد و نه قهرمانهای کوتاه مدت. جنبش کارگری نیاز به کار گروهی متحد و بدون چشمداشت دارد.

راههای مقابله
با توجه به این تجربیات بود كه جنبش نوین كارگری و چپ مسیری متفاوت را در پیش گرفت و آن فعالیت علنی در دفاع از كارگران و زحمتكشان بود تا انكه بتواند تاكتیك نیرو ها ی ضد كارگری در بر خورد با نیرو های كارگری را تا حدودی خنثی كند. زیرا با پیشرفت تكنولوژی نیرو های امنیتی در چهل سال گذشته در سطح منطقه و سراسر جهان و در مقابل در جا زدن نیرو های كارگری و مبارز، امكان گسترش سازمان های مخفی به صورت سابق و جود نداشت. پس باید را هی نوین آغاز میشد كه امكان ضربه پذیری ان كمتر باشد و یا آنكه به راحتی بتوان ضربات وارده را جبران نمود. این جنبش بر دو مولفه اساسی تاكید داشته و دارد:
1 - استقلال سازمانی و گسست از احزاب و سازمانهای قدیمی كه عمدتا در خارج از كشور مستقر هستند، ضمن احترام و استفاده از تجارب گذشته آنان در مسیر مبارزات كارگری. این امر از بسیاری مخاطرات در سازماندهی نیروهای فعال جلوگیری میكند زیرا كه این ارتباط اولا به راحتی نیروها را ضربه پذیر كرده و بهانه به دست نیروهای امنیتی میدهد كه فعالان كارگری را منتسب به گروههای برانداز كنند و حكمهای سنگین به آنان بدهند چنان كه در بسیاری از پروندههای فعالان كارگری تا كنون این كار را كردهاند. ثانیا فرقه گرائی كه بازمانده دوران قبلی مبارزه است در این گروهها هم چنان حل نشده و ریشه بسیاری از تفرقهها در درون فعالان گارگری را میتوان در یارگیری گروههای سنتی جستجو كرد كه عمدتا در خارج كشور مستقر هستند و بیشتر از دور دستی بر آتش دارند .
2 - تلاش در جهت علنی بودن فعالیتهای كارگری و استفاده از تمام امكانات مبارزه علنی برای دفاع از حقوق كارگران و زحمتكشان. این امر در درجه اول امكانات فعالیت علنی را كه در این دوره از مبارزات ضروری است؛ برای نیروهای فعال فراهم میآورد و حساسیت نیروهای ضد كارگری را برای خواستههای به حق كارگران و زحمتكشان كمتر میكند. هر چند كه محافل ضدكارگری دست از مقابله با حقوق كارگران را برنخواهند داشت ولی با علنی بودن فعالیتهای كارگری كه از حق و حقوق زحمتكشان بدون هیچ سازش و كوتاه آمدنی دفاع میكند جرات و جسارت كارگران برای احقاق حقوق خودشان هر روز بیشتر میشود و این مهم را هم اكنون ما در فعالیتهای كارگری كه در دوره نوین آغاز شده است به خوبی شاهد هستیم و پیشرفت و مشروعیت دفاع از حقوق كارگران و زحمتكشان در جامعه هر روز بیشتر میشود. علاوه بر آن دیگر مسئله نفوذ نیروهای ضد كارگری در فعالیتهای كارگری هر روز كمتر میشود زیرا امكان علنی افشای آنها وجود دارد. همانگونه كه در سالهای اخیر بسیاری از توطئه های تفرقه افكنانه كه ریشه در محافل ضدكارگری داشته است به خوبی افشاء شده و فعالان صادق جنبش كارگری از آنان فاصله گرفته اند .
نمونه از ان در سال گذشته كه برخی محافل ضد كارگری سعی كردند با تخریب چهرههای قدیمی و تشكلهای مستقل فضای بیاعتمادی را در جنبش كارگری رواج دهند كه با هوشیاری فعالان توطئه آنان خنثی شد و صفوف فعالان كارگری و تشكلهای مستقل به یكدیگر نزدیكتر شد. این را در مقاله دیگری پی خواهیم گرفت.

سعید جهانگیری

کانون مدافعان حقوق کارگر


منابع و زیرنویس ها:

[1] http://www. hambastagi. org/new/fa/farsi-received-articles/1488-milton-friedman-with-catastrophic-ideas. html#%D8%B1%D8%AF%D9%87
[2]http://bamdadkhabar. com/2013/03/23445/
[3] https://www. youtube. com/watch?v=jBx-3GqhQks
[4] http://sharghdaily. ir/1392/10/24/Files/PDF/13921024-1928-3-4. pdf
http://www. sedayeeghtesad. ir/News/3573. html
[5] به عنوان مثال لازم است به مبارزات مردم فلسطین که بیش از شصت سال در حال مبارزه هستند اشاره کنیم یکم: سپتامبر ۱۹۷۰ در اردن بود. ارتش ملک حسین با پشتیبانی آمریکا و اسرائیل مراکز تجمع فلسطینی ها را از جمله با بمب ناپالم به آتش می کشید. دو تن از رهبران برجستهء مقاومت، صلاح خلف ابوایاد و نایف حواتمه دستگیر شدند. آنان پس از چند روز اعلام آتش بس کردند. پاسخی که رهبری به این پیشنهاد نابجا داد این بود که آن دو نفر در زندان در معرض اطلاعات نادرست قرار گرفته اند و پیشنهادشان برای سرنوشت جنگ قابل قبول نیست. ابوجهاد، مرد شرایط سخت، که فرماندهی نیروهای درگیر را به عهده داشت افزوده بود: “سرنوشت جنگ را آخرین مبارزی تعیین می کند که آخرین سلاح را در دست دارد”. من هنوز هم طنین این موضع گیری قاطع و انقلابی را در گوش دارم.
دوم: اعتراف تلویزیونی ابو داود یکی از رهبران الفتح بود که در سال ۱۹۷۲ زمانی که فلسطینی ها استراتژی خود را بر واژگونی رژیم ملک حسین در اردن قرار داده بودند مأموریت مهمی در این رابطه به عهده داشت. وی پس از آمادگی هایی که چندین ماه طول کشیده بود و در آستانه یک سلسله اقدامات نظامی مهم در اردن، دستگیر شد و آن طرح بزرگ عملیاتی ناکام ماند. پس از چند هفته و در حالی که پوسترهای حمایت از او به عنوان رهبری که به اسارت در آمده از سوی سازمان آزادیبخش فلسطین کوچه ها و خیابان های کشورهای عربی را می پوشاند، وی در تلویزیون اردن ظاهر شد و استراتژی الفتح جهت واژگونی رژیم اردن را نادرست خواند ولی چندی بعد با اعمال نفوذ و بده بستان هایی که بین کشورهای عرب وجود داشت آزاد شد. وقتی دیدم که او به بیروت بازگشته و به دفتر الفتح رفت و آمد می کند بسیار تعجب کردم و از یکی از مسوولین فلسطینی پرسیدم که قضیه چیست؟ در بین ما ایرانی ها اگر کسی چنین کاری که او کرده انجام دهد برای همیشه از جامعه مبارزان سیاسی و حتی مردم عادی مطرود می گردد، تازه اگر او را زنده بگذارند! آیا کار او موجب یأس مردم نمی شود؟ در پاسخم گفت: “خب، شکنجه شده و طاقت انسان که بی حد و مرز نیست. از طرف دیگر جنبش فلسطین یک جنبش توده ای است با همه نقاط قوت وضعفی که در زندگی طبیعی مردم وجود دارد. از طرف دیگر مردم هم انتظار خود را با معیارهای بزرگ می سنجند و با مقاومت یا ضعفی که فردی (هر چند در مقام یک کادر یا یک رهبر) از خود نشان دهد سرد و گرم نمی شود!”
http://www. akhbar-rooz. com/news. jsp?essayId=48151
[6] http://dowran. ir/show. php?id=210589420
[7] ساواك یا دوست شكنجه‌گر غرب، نویسندههارلد ایرانبرگر- نقل از آیندگان 18 فروردین 58
[8] آیندگان 15 فروردین 58
[9] https://fa. wikipedia. org/wiki/%D9%82%D8%A7%D9%86%D9%88%D9%86_%DA%A9%D8%A7%D8%B1_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86
[10] http://www. qomprisons. ir/index. php?Module=SMMNewsAgency&SMMOp=View&SMM_CMD=&PageId=838 http://www. westazarprisons. ir/index. php?Module=SMMNewsAgency&SMMOp=View&SMM_CMD=&PageId=2117
[11] http://www. shahrvand. com/archives/60528
[12] https://cafenaderi2. wordpress. com/2012/12/14/behnood/
http://www. ensani. ir/storage/Files/20101118145919-185. pdf
[13] http://www. iranglobal. info/node/7608
[14] در دوران سالهای پنجاه جریانات سیاسی می توانستند حتی مکالمات ساواک را هم شنود کنند. پوران بازرگان که خود در بخش شنود کار میکرده گزارشی نوشته که در زیر میخوانید:
«حالا جریان رادیو و واقعهء روز ششم اردیبهشت ۱۳۵۳ را كه خودم از بى سیم ساواك شنیدم براى شما بازگو مى كنم. خوشبختانه پس از ۳۱ سال همه چیز در ذهنم نقش بسته است. در این روز از اردیبهشت ۵۳ من كه به بى سیم ساواك گوش مى دادم ناگهان متوجه شدم كه مسألهء حادى در پیش است و ساواك مشغول عملیاتى ست. عملیات در خیابان ویلا بود نزدیك همان ایستگاه ویلا در خیابان شاهرضاى قدیم، بین میدان فوزیه و میدان ۲۴ اسفند. اكیپها به مركز مى گفتند كه همه چیز درست و مرتب است و سوژه هم خیلى طبیعى راه مى رود (سوژه را ساواك به فردى مى گفت كه با خود سرقرار مى برد تا فرد لورفته را شناسایى كند). در اینجا سوژه دخترى بود كه سر قرار مى آوردند براى شناسایى رفیقش. در حینى كه اكیپها منتظر بودند كه فرد مزبور بیاید، ناگهان به مركز خبر دادند كه یك مرد وارد محوطه شد و مى پرسیدند كه او را دستگیر كنیم یا نه. مركز جواب داد كه قرار است زنى سر قرار بیاید، با آن مرد كارى نداشته باشید. براى من لحظات به كندى مى گذشت. بالاخره اكیپ به مركز گفت زنى وارد محوطهء قرار شده و سوژه هم خیلى طبیعى راه مى رود. مركز گفت فرد را تعقیب كنید. از قرار، فرد تعقیب شده متوجه وضع غیر عادى مى شود. اكیپها تا میدان فوزیه فرد اول را تعقیب مى كنند. در همین زمان، یك زن دیگر با زن اول تماس مى گیرد. اكیپ این امر را به مركز اطلاع مى دهد. مركز در جواب گفت فرد اول را بگیرید و دومى را تعقیب كنید (البته قصد آنها رسیدن به خانه اى بود كه در كوچهء شترداران [خیابان رى] قرار داشت. در میدان فوزیه، فرد [زن] اول را كه گویا، آنطور كه بعداً فهمیدیم، شیرین معاضد بوده مى گیرند و فرد [زن] دومى را كه مرضیهء احمدى اسكویى بوده تا نزدیكى میدان ژاله تعقیب مى كنند. در همین وقت، اكیپ مى گوید: دومى به نظر مى رسد مسلح است، چه كنیم؟ (مى دانید كه ساواكىها بیش از مبارزین مسلح از جان خود مى ترسیدند. ) مركز دستور داد به رگبار ببندید. در اینجا پروندهء دومى هم كه مرضیهء اسكویى باشد بسته مى شود. تا اینجا من خودم شخصاً از بى سیم شنیدم. بعداً از رفقاى خودمان شنیدم كه آن مردى كه وارد محوطه شده بوده حمید اشرف بوده است. بارى، موج بى سیم ساواك از آن روز به بعد قطع شد…»
http://peykarandeesh. org/pouranbazargan/567-bisimesavak. html
https://www. youtube. com/watch?v=qRUfj4aVK3w
[15] دکتر علیرضا اسلامی در مصاحبه با خبرگزاری دفاع مقدس در سوال طرح مالک- مستاجر چه بود ؟ می گوید: “طرحی بود که برای شناسایی خانه‌های تیمی منافقین طراحی و اجرا شد و از طریق آن هویت ساکنین تمام خانه‌های شهر تهران کنترل شد. ایشان اقدامات متعددی برای شناسایی منافقین و ایجاد امنیت انجام داد. مثلا اقدام دیگر شهید لاجوردی کنترل چاپخانه‌ها بود چون در آن زمان کسی آنها را کنترل نمی‌کرد و از طرفی آن موقع تمام گروه‌ها فعال بودند و مثل حزب توده، فرقان،‌ آرمان مستضعفان و مجاهدین خلق و… هر کدام نشریاتی داشتند که نظارت بر نشریات و چاپخانه‌ها توسط دادستانی انجام شد. البته بعضی مدارک و جزوات مارکسیستی از خارج وارد می‌شد که دادستانی آنها را توقیف می‌کرد. از دیگر اقداماتی که در دادستانی زمان ایشان برای مقابله با گروهکهای مسلح انجام شد، صدور مجوز حمل سلاح و نظارت بر پست بود. http://www. defapress. ir/Fa/News/26211
[16]
http://www. edalatgolestan. ir/%D8%AA%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%AC-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%AA/8393-%D8%AA%D8%B9%D8%A7%D9%85%D9%84-%D8%AA%DB%8C%D9%85-%D9%84%D8%A7%D8%AC%D9%88%D8%B1%D8%AF%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D8%A7%D8%B7%D9%84%D8%A7%D8%B9%D8%A7%D8%AA-%D8%B3%D9%BE%D8%A7%D9%87-%DA%86%DA%AF%D9%88%D9%86%D9%87-%D8%A8%D9%88%D8%AF%D8%9F. html
[17] مروری در جنبش کارگری “دانشجو نشریه تحقیقی دانشجویات ایرانی در امریکا جولای 1977
[18] نقل از پرونده محاكماتی تهرانی در دادگاه انقلاب اسلامی
[19] كیهان فروردین 58 جریان دادگاه
[20] بورشگراو سردبیر نیوزویک فکر میکرد با اطلاعاتش از نیروهای امنیتی شوروی و کمک کردن برای سرنگونی رژیم شاه نقش کمونیست را در ایران کم میکند. مسئول پروژه چندملیتی پیشگیری خطر در مرکز استراتژی تعلیمات بین المللی است. کهنه کار دوران جنگ سرد ریاست جمهوری نیکسون کسی است که معتقد است از کانال سوئز به بعد همه کشورها را باید کنترل کرد. البته کتاب نیزه- نیزه پران Spiking “The Spike” اسامی کارکنان سازمان امنیت شوروی کی جی بی در خارج از شوروی را افشا کرد که در اصل این کتاب به جای نرسید و کسی آنرا جدی نگرفت. در ۳۰/۷/۱۳۵۶ روزنامه ی کیهان با تیتر بزرگ در صفحه ی اول خود نوشت: «توطئه ی آمریکا برای مداخله در ایران فاش شد». در زیر این تیتر با خط قرمز نوشته شده بود: «علی امینی در برابر ۳۵ میلیون دلار وام آمریکا به نخست وزیری رسید». دوزاده روز بعد (۱۲/۸/۱۳۵۶)، شاه مصاحبه ای با آرنودو بورشگراو- سردبیر نیوزویوک- داشت. به پرسش و پاسخ توجه کنید: “سردبیر نیوزویک: «دو هفته پیش دولت ایران یک گزارش خبری منتشر کرد و طی آن اعلام داشت که پرزیدنت کندی از پرداخت یک وام ۳۵ میلیون دلاری برای انتصاب علی امینی به نخست وزیری استفاده کرده و شما را تحت فشار گذارده بود. اولاً آیا این گزارش صحت داشته است؟ و دوم این که آیا میخواستید بگویید اشخاصی که در خانه های شیشه ای زندگی میکنند نبایستی سنگ پرانی کنند؟”
شاه: «این مربوط به تاریخ گذشته است ولی صحت دارد. فرضیه ی شما نیز صحیح است. من خیلی بیش تر میتوانم در این مورد صحبت کنم ولی نخواهم کرد”ایرج امینی، بر بال بحران، زندگی سیاسی علی امینی، ص ۵۲۴
[21] هشت روز پس از سرنگونی رژیم شاه ،حزب جمهوری اسلامی توسط آقایان خامنه ای، رفسنجانی، باهنر و موسوی اردبیلی تشکیل شد و طی نامه ای در سال 65 مبنی بر اینکه ” در این شرایط بود که حضرت آیت الله خامنهای وهاشمی رفسنجانی، دو تن از مؤسسین و بنیان گذاران باقیمانده طی نامهای ضمن بر شمردن خدمات حزب، «ادامهٔ کار آن در شرایط کنونی بهانه ای برای ایجاد اختلاف و دو دستگی و موجب خدشه در وحدت و انسجام ملت» دانسته و خواهان موافقت امام خمینی(ره) برای تعطیلی حزب شدند. با موافقت حضرت امام، کارنامهٔ بزرگ ترین و فراگیرترین حزب سیاسی پس از پیروزی انقلاب اسلامی بسته شد. “عملا در 11 خرداد 1366 منحل میشود.
http://shakhsiatnegar.com/%D8%AD%D8%B2%D8%A8-%D8%AC%D9%85%D9%87%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C
یکشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۵۳ محمدرضا پهلوی حزب رستاخیز را با این استدلال که «در هیچ کشور دیگری چنین پیوند نزدیکی بین حاکمان و مردم وجود ندارد» تاسیس کرد تا به گفتۀ خود از طریق آن، «همگان در ادارۀ امور مملکتی شریک و سهیم شوند و امکان شناسایی استعداد‌ها فراهم شود»
حزب رستاخیز از آغاز حیاتش تا حدود یک سال بعد، تلاشی پیگیر را برای ایجاد یک سازمان فراگیر سامان داد چنانکه علاوه بر تسلط بر اغلب قریب به اتفاق نهادهای حکومتی اعم از مجلس و وزارتخانه‌های دولتی، با برگزاری کنگره حزبی، تشکیل مجمع سندیکاهای کارگری، سازمان زنان و همچنین بهره‌گیری از رادیو تلویزیون دولتی و پنج روزنامه که ارگان رسمی حزب در حوزه‌های مختلف سیاسی، فرهنگی و اجتماعی بودند، در طول یکسال توانست در قالب شاخه‌های محلی بیش از ۵ میلیون نفر را نیز به عنوان عضو پیوسته نام‌نویسی کند. این حزب همچنین در خردادماه ۱۳۵۴ بیش از هفت میلیون نفر را برای انتخابات مجلس دسته‌دسته به پای صندوق‌های رای کشاند و پس از انتخابات با غرور و افتخار اعلام کرد که «موفقیت ما در تاریخ سیاسی بی‌سابقه است. » با این حال، کمتر از سه سال بعد، این حزب ظاهراً فراگیر در برابر اوج‌گیری بزرگترین تهدید سیاسی تاریخ عمر حکومت پهلوی دوم که به شعله کشیدن آتش انقلاب انجامید، تصویر حزبی مستاصل با بدنه‌ای منفعل را به نمایش گذاشت.
http://www. tarikhirani. ir/Modules/files/Phtml/files. PrintVersion. Html. php?Lang=fa&TypeId=All&filesId=904