افق روشن
www.ofros.com

یک حساب دو دوتا چهارتایی دربارۀ ۵۲ روز اعتصاب کارگران پیمانی نفت


محسن حکیمی                                                                                                                          دوشنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۰ - ۹ آگوست ۲۰۲۱

بر اساس آنچه خودِ کارگران اعتصابی اعلام کرده اند (رک به کانال تلگرامیِ «شورای سازماندهی اعتراضات کارگران پیمانی نفت»)، موازنۀ خواست ها و دستاوردهای اعتصاب کارگران پیمانی و پروژه ای نفت، که از ٢٩ خرداد ۱۴۰۰ آغاز شده است، به شرح زیر است:

خواست ها:
١- دو برابر شدن دستمزدها به طوری که دستمزد ماهانۀ هیچ کارگری کمتر از ١٢ میلیون تومان نباشد.
٢- ٢٠ روز کار و ۱٠ روز مرخصی در ماه
٣- سر و سامان دادن به وضعیت غیرقابل تحمل کمپ ها
۴- انعقاد قراردادهای رسمی و کتبی تا پایان پروژه
۵- بازگشت به کار کارگرانی که پس از این اعتصاب اخراج شده اند

دستاوردها:
پذیرش دستمزد دو برابری و ٢٠ روز کار و ۱٠ روز مرخصی از سوی شماری از پیمانکاران فقط برای یک ماه و نه تا پایان پروژه و با قراردادهای رسمی و کتبی البته برخی از فعالان این اعتصاب ورود قوی تر، هوشمندانه تر، سازمان یافته تر کارگران به اعتصاب و طرح خواست های روشن و شفاف، ایجاد تشکل مستقل «شورای سازماندهی اعتراضات کارگران پیمانی نفت»، و غلبه بر فضای امنیتیِ محیط کار را نیز جزءِ دستاوردهای اعتصاب شمرده اند. اما روشن است که اینها را تا زمانی که منجر به پیروزی کارگران در دست یابی به خواسته های بالا نشوند نمی توان دستاورد این اعتصاب خاص دانست، هر چند در صورت تداوم و جاافتادن و نهادینه شدن حتما باید آنها را مغتنم شمرد، چرا که می توانند زمینه ساز پیروزی های کارگران در آینده باشند.
به این ترتیب، روشن است که اعتصاب کارگران پیمانی نفت پس از ۵٢ روز هنوز نتوانسته است عمدۀ خواسته های خود را به پیمانکاران تحمیل کند. چرا؟ چون زورش نرسیده کل تولید نفت و گاز را بخواباند و بدین سان پیمانکاران چپاولگر و اربابان دولتی آنها را به تسلیم وادارد. چرا زورش نرسیده است؟ چون بخش های دیگر کارگران نفت به ویژه کارگران رسمی نفت به سهم خود در این اعتصاب شرکت نکرده اند. چرا؟ شاید به این دلیل که آنها فکر می کنند به علت رسمی بودن و گرفتن دستمزدها و مزایای بالا وضعشان خوب است و به همین دلیل نیازی به اعتصاب ندارند. البته، نگرانی این کارگران از اخراج و بیکاری و حتی تحمل داغ و درفش را نمی توان و نباید نادیده گرفت، چنان که در همین اعتصاب کارگران پیمانی تا کنون شماری از کارگران اخراج شده اند و اعتصابیون به درستی خواهان بازگشت آنها به کار شده اند. اما نکتۀ مورد نظر یادداشت حاضر این نیست. نکته این است که اگر علت نپیوستن کارگران رسمی نفت به اعتصاب برای خواباندن کل تولید نفت و گاز این پندار باشد که این کارگران به علت وضعیت اقتصادی نسبتاً بهترشان نیازی به مبارزه برای افزایش دستمزد نمی بینند باید به آنها گفت که دچار یک خطای محاسباتیِ مهلک هستند، خطایی که خود ممکن است ناشی از عدم شناخت ساز و کار سرمایه باشد.
روشن است که جوهر این اعتصاب و خواست اصلی کارگران پیمانی نفت افزایش دستمزد است. اما دستمزد چیست؟ دستمزد عبارت است از بهای نیروی کار. کارگر نیروی کار خود را برای زمان معینی به کارفرما، اعم از پیمانکار بخش خصوصی و دولت، می فروشد و در ازای آن پولی می گیرد که به آن دستمزد می گویند. دستمزد در شکل پرداخت ماه به ماه «حقوق ماهانه» هم نامیده می شود. اما اگر دقت کنیم تعریف دستمزد به عنوان قیمت نیروی کار یک رابطۀ خرید و فروش را پیش فرض می گیرد. همین که از «بهای نیروی کار» صحبت می کنیم در واقع نیروی کار را کالایی شمرده ایم که صاحبش آن را به بازار کار آورده تا برای آن خریداری پیدا کند. در هر معامله ای، خریدار می کوشد جنس را به قیمت هر چه کمتری بخرد و فروشنده نیز تلاش می کند جنس خود را به بهای هر چه بیشتری بفروشد. بدین سان، این نتیجۀ بدیهی به دست می آید که پیمانکار یا دولت سعی می کنند برای نیروی کار کارگر قیمت هر چه کمتری بپردازند. این اصل اساسی سرمایه داری همان قدر در مورد کارگر پیمانی صادق است که در مورد کارگر رسمی. این که کارگر رسمی دستمزد و مزایای بیشتری از کارگر پیمانی می گیرد و از امنیت شغلی بیشتری برخوردار است دلیلش مبارزۀ نسل های پیشین طبقۀ کارگر برای تحمیل این شرایط بهتر به سرمایه داران است، و گرنه ذات سرمایه داری عبارت است از پرداخت هر چه کمتر دستمزد و تحمیل شرایط هر چه بدتر و بی حقوق تر به کارگران. سرمایه دار برای آن که سرمایه دار باقی بماند باید سود ببرد و سوداندوزی او نیز در گرو پرداخت مزد کمتر به صاحب نیروی کار است که منبع تولید سود است. پس، بین دستمزد کارگر و سود سرمایه دار رابطه ای معکوس وجود دارد: هر چه مزد بیشتر باشد سود کمتر می شود و هر اندازه مزد کارگر کمتر شود سود سرمایه دار بیشتر می شود. پس، علت پایین بودن سطح دستمزد کارگران نفس وجود سرمایه داری یعنی استثمار کارِ مزدی است. همین استثمار است که حکم می کند دستمزد حتی در پیشرفته ترین کشورهای سرمایه داری نیز پایین باشد.
منتها پایین بودن سطح دستمزد در این کشورها را باید با سطح سودآوری سرمایه در این کشورها سنجید و نه با سطح دستمزد کارگر ایرانی. روشن است که سطح دستمزد کارگر آمریکایی و اروپایی نسبت به سطح دستمزد کارگر ایرانی بسیار بالاتر است. اما اولاً در قیاس با سطح سودآوری سرمایه در این کشورها دستمزد کارگران همچنان پایین است و، ثانیاً و مهم تر از آن، این اختلاف سطح دستمزد معلول میزان مبارزۀ کارگران این کشورها و تثبیت دستاوردهای این مبارزه است. خلاصه آن که سرمایه دار در هیج جا به میل خود سرسوزنی به دستمزد کارگران اضافه نکرده است و نمی کند.
نکته ای که اینجا باید بر آن تأکید کرد این است که سرمایه دار به کاهش دستمزد و افزایش سود نیاز حیاتی دارد، و بدون این امر نمی تواند سرمایه دار باقی بماند و از مدار سرمایه داری به بیرون پرتاب می شود. به عبارت دیگر، سرمایه دار، اعم از پیمانکار و دولت، به انباشت نیاز دارد و بدون انباشت نمی تواند سرمایه دار بماند. برای درک این واقعیت کافی است هر کارگری به سیر فربه شدن سرمایۀ کارفرمایش دقت کند تا پی ببرد که چه گونه این سرمایه با استفاده از پیشرفته ترین تکنولوژی ها از مقدار ناچیز اولیه به کوهساران سر به فلک کشیده ای از سرمایه تبدیل شده است. کافی است که سرمایۀ اولیه ۱٠ میلیون تومانیِ ایران ناسیونال در دهۀ ۱۳۴٠ شمسی را با امپراتوری عظیم ایران خودرو در حال حاضر مقایسه کنیم تا به حرص و ولع سیری ناپذیر سرمایه برای تبدیل گوشت و خون کارگران زنده به سرمایۀ مرده پی ببریم. پس، گرایش سرمایه به کاهش دستمزد برای تضمین چرخۀ بی وقفۀ سودآوری برای انباشت سرمایه اصل اساسی و بی چون و چرای شیوۀ تولید سرمایه داری است. به قول معروف، کاهش دستمزد شتری است که بی برو و برگرد بالاخره روزی جلو در خانۀ هر کارگری خواهد خوابید، مگر آن که کارگران در مقابل آن مقاومت کنند. این همان نکته ای است که ممکن است کارگر شاغلِ رسمی نفت به علت وضعیت اقتصادی نسبتاً بهترش از درک آن غافل بماند و بپندارد که این وضعیت ممکن است تا ابد ادامه داشته باشد. بنابراین، پیوستن کارگران رسمی نفت به کارگران پیمانی برای خواباندن کل تولید نفت و گاز بیش از هر کس به سود خودِ کارگران رسمی است، و در واقع برای جلوگیری از سرنوشتی است که هم اکنون گریبان کارگران پیمانی را گرفته است. البته پیوستن کارگران رسمی نفت به اعتصاب کارگران پیمانی بی شک این کارگران را به پیروزی برای دست یابی برای خواسته های خاص آنها نزدیک تر می کند، همان گونه که پیوستن بخش های دیگر طبقۀ کارگر به اعتصاب کل کارگران نفت پیروزی این کارگران را تضمین خواهد کرد. اما اهمیت این همبستگی عظیم کارگری نه در یاری رسانیِ صرف کارگران رسمی به کارگران پیمانی یا کمک یک بخش از کارگران به بخش دیگر آنها بلکه در قد برافراشتن شمار هر چه بیشتری از کارگران در مقابل همان گرایش انسان ستیز سرمایه داری است که زندگی هر چه فقیرانه تر و غیرانسانی تری را برای کل انسان های کارگر تدارک دیده است و همچنان می بیند.

محسن حکیمی

۱٨ مرداد ١۴٠٠