افق روشن
www.ofros.com

بیست سال پس از فروپاشی دیوار برلین

محمد قراگوزلو                                                                                           دوشنبه ٧ دی ۱٣٨٨

دیوار برلین در تاریخ ٩ نوامبر ١٩٨٩فروریخت! این جمله فقط یک خبرنیست. پایانیست بریک آغاز وآغازی بریک فرجام. چنان که دراین متن کوتاه خواهم گفت. منظورم از پایان؛ فرجام دوره ی تلخیست که سوسیالیسم بورژوایی به نام دیکتاتوری پرولتاریا - اما درواقع از طریق دیکتاتوری برپرولتاریا - برزنده گی کارگران و زحمتکشان حاکم کرده بود. شاید در آخرین هفته های سپتامبر ١٩٨٩که میخائیل گورباچف طی چند تماس پی درپی و هشدارگونه به اریک هونکر (رئیس جمهوری آلمان شرقی) ضرورت شروع اصلاحات گلاسنوستی و پروسترویکایی را تاکید کرد وبا خنده های مستانه ی او مواجه شد، حتا خوش بین ترین تحلیل گران روابط بین الملل نیزنمی توانستند پیش بینی کنند کارسرمایه داری آلمان شرقی با تمام دَم و دستک پلیس اشتازی - که چیزی شبیه گشتاپو بود- به انتها رسیده است. فروپاشی دیواربرلین و پایان جنگ سرد ازچند زاویه قابل تامل است و درعین حال دربرگیرنده چند مولفه ی تلخ و شیرین نیزهست.
I. پایان سلطه ی سرمایه داری دولتی بر اروپای شرقی، تلاشی پیمان ورشو و رهاشدن سوسیالیسم کارگری از کمونیسم بورژوایی و رویزیونیسم ارتجاعی حاکم بر اتحادجماهیرشوروی که به ناحق تحت لوای سوسیالیسم به لکه ی ننگی بر پیشانی تابناک سوسیالیسم مارکس تبدیل شده بود.
II. رهایی جهان از جنگ سرد دو قدرت برتر امپریالیستی شوروی ـ آمریکا.
١. از سوی دیگر و در همان حال فروپاشی دیوار برلین چند پارادیم ضد انسانی را به سود عقب گرد تاریخ دامن زد. عروج الیگارشی فاسد مالی روسیه (یلتسین و اخلافش) از ویرانی های فروپاشی.
٢ . ظهور تدریجی ناسیونالیسم عظمت طلبانه ی روسیه و آغاز تدریجی دوره ی تازه یی از جنگ سرد در زمان بوش دوم.
٣. حاکمیت سرمایه داری لیبرال و نئولیبرال بر کشورهای عضو سابق پیمان ورشو و به قدرت رسیدن جریان های وابسته به آمریکا در لهستان (لخ والسا) چک (واسلاو هاول) و سایر کشورهای بلوک شرق.
۴. طراحی نظریه های بی بنیادی همچون "پایان تاریخ" فوکویاما و" برخورد تمدن ها" ی هانتینگتون و راه سوم گیدنز که جمله گی از درون مایه به شدت راست افراطی برخوردار بودند و فروپاشی کمونیسم بورژوایی شوروی را پیروزی بزرگی برای سلطه ی نهایی لیبرال دموکراسی غرب بر جهان قلمداد می کردند.
۵. حاکمیت نئولیبرالیسم با عروج تمام عیار تاچریسم و ریگانیسم در سراسر جهان. از آمریکا و انگلستان گرفته تا چین و ویتنام.
٦. تغییر سیاست های اقتصادی و مالی نهادهای برآمده از برتون وودز (بانک جهانی و صندوق بین المللی) و پذیرش دکترین خصوصی سازی های نئولیبرالی و مقررات زدایی از بانک ها، بازار بورس و رواج اقتصاد کازینو و توزیع رو به بالای ثروت و رواج سیاست های مونتاریستی.
٧. عقب نشینی دولت های کینزی به سود پیش روی سیاست های نئولیبرالی و تعرض نهادها و دولت های سرمایه داری به اتحادیه ها و سندیکاهای کارگری. ٨. افسرده گی سیاسی فرهنگی جریان های چپ، انفعال و پاسیفیسم در میان انقلابیون ترقی خواه و دل خوش کردن به اصلاحات و انقلابات بولیواری (کوبا، ونزوئلا، بولیوی و کلاً آمریکای لاتین) و سقوط بخش قابل توجهی از نیروها و احزاب سوسیالیست در دامان لیبرالیسم و سوسیال دموکراسی راست.
٩. پیش برد سیاست های یک جانبه گرایی ایالات متحد که به محض قدرت یابی نئوکنسرواتیست ها آغاز شد و با پروژه هایی نظیر جنگ ستاره گان اوج گرفت و در غیاب ابرقدرت رقیب (امپریالیسم شوروی) جهان را نظامی کرد.
١٠. سرکشیدن تدریجی بنیادگرایی اسلامی از افغانستان و گسترش آن به آفریقا، جنوب شرقی آسیا و ناامن کردن خاورمیانه یی که خود آبستن حوادث بود. و هنوز هم هست.
١١. شکل گیری واقعه ی ١١ سپتامبر و عنان گسیخته گی تروریسم اسلامی که اگرچه روی دیگری از سکه ی نئوکان های آمریکایی بود اما با این حال به طور مستقیم سرمایه داری غرب را با تمام نمادهایش به چالش می کشید.
١٢. جنگ در افغانستان و عراق و ظهور شعبه های دیگری از تروریسم اسلامی در منطقه و بی ثباتی روزافزون خاورمیانه و البته امکان بروز جنگ داخلی در پاکستان.
١٣. ناپایداری بخش مهمی از کشورهای منطقه ی آسیای میانه و قفقاز و بروز ناآرامی های گسترده  در کشورهای تازه استقلال یافته و ظهور جنگ قدرت میانه روسیه ی تجدید قوا کرده و آمریکای بحران زده. (گرجستان، ماجرای عبور گاز از اوکراین و غیره) بخش سوم سناریو از سپتامبر ٢٠٠٨ علنی شده است.
الف. به اوج رسیدن بحران مالی و شیفت شدن آن به یک بحران اقتصادی تمام عیار در کل جهان سرمایه داری از آمریکا و آلمان و فرانسه و انگلیس تا روسیه و چین و ژاپن. شروع رکود اقتصادی، سقوط پی درپی بانک ها و موسسات مالی، ورشکسته گی صنایع، بی کارسازی روبه فزونی کارگران (در آمریکا برای اولین باردر ٣٠سال گذشته نرخ بی کاری دو رقمی شده است)، ترکیدن حباب های بورس، افتضاح ساب پرایم (وام های رهنی) و حراج مسکن مردم و...
ب. افول قیمت نفت و انتقال بحران اقتصادی به کشورهای نفت خیز.
پ. تقسیم مجدد جهان میان بلوک امپریالیستی تازه شکل گرفته و عروج قدرت چین و ارتقای سطح چانه زنی سیاسی روسیه در عرصه ی روابط بین الملل. (با توجه به مقروض بودن تریلیاردی دولت آمریکا به چین و...)
ت. نقش آفرینی جدید اتحادیه ی اروپا در مناقشات سیاسی اقتصادی جهانی.
ث. بن بست در جنگ افغانستان و استمرار بی ثباتی در عراق و پاکستان.
ج. سهم خواهی فربه دولت عربستان از شکل بندی نظام سیاسی جدید در خاورمیانه ی عربی.
چ. تغییر روی کرد سیاسی ایالات متحد به جهان پس از کنار رفتن نئوکان ها و به روی  کار آمدن دموکرات ها. این تغییرات فقط ناشی از جابه جایی دو حزب سیاسی در کاخ سفید نیست. از یک سو تقلیل قدرت اقتصادی آمریکا به شکست سیاست های میلیتاریستی ریگان و بوش انجامیده و از سوی دیگر سهم خواهی روسیه و چین از تقسیم بندی های جهان - که ناشی از آسیب پذیری کم تر این کشورها از بحران رکود اقتصاد جاری است - سیاست مدارهای آمریکا را به مدار مدارا رانده است.
ح. بازگشت اقتصادهای کینزی و طرح مجدد دولت مداخله گر به منظور کنترل افسار گسیخته گی بازار آزاد و جلوگیری از مقررات زادیی های نئولیبرالی. بیست سال از فروپاشی دیوار برلین، سقوط سرمایه داری دولتی در بخش هایی از جهان و حاکمیت مطلق بازار آزاد، به گزارش فائو یک میلیارد و صدمیلیون نفر از مردم جهان در گرسنه گی مطلق به سر می برند و ایضاً بیست سال پس از امضای پیمان نامه حقوق کودک، بیش از نیمی از کودکان جهان از امکانات اولیه ی زنده گی محروم هستند و این همان مدینه ی فاضله یی ست که سرمایه داری لیبرال برای مردم دنیا به ارمغان آورده است.
بخش چهارمی نیز برای این سناریو قابل تصور است:
I. امکان عروج سوسیالیسم کارگری که پس از سیاست های ناسیونالیستی استالین و راه رشد غیرسرمایه داری خروشچف، به بن بست رسیده و فقر و استبداد را در بسته بندی سوسیالیسم به کارگران و فرودستان تحمیل کرده بود.
II. رشد نحله های مختلف سوسیالیستی ازچپ نو تا جبهه ی ضد کاپیتالیستی در فرانسه وحتا شکل بندی جریان های نسبتاً مترقی و تروتسکیستی.
III. فاصله  گرفتن چپ ازاستالینیسم و تجربه اندوزی ازشکست سوسیالیسم عرفانی (بتلهایم) ورشکسته گی سوسیالیسم بازار (جان رومر) وعقب نشینی تدریجی چپ لیبرال شده یی که از فروپاشی دیوار برلین به شکست نهایی سوسیالیسم رسیده بود.(در ایران چپ لیبرال شده ی اکثریتی - توده یی خود را در قالب کذایی "اتحاد جمهوری خواهان " و تشکل های مشابه بورژوایی باز تولید کرده است!!)
IV. طرح تجربیات فروپاشی سرمایه داری دولتی شوروی به عنوان درس های گران قدر از یک شکست بزرگ. - اشتراک گرایی بروکراتیک.(اتحاد و ائتلاف بازار + دولت)
- شکل بندی طبقه ی جدید بورژوایی از میان نخبه گان بهره مند از امکانات مادی.
- غلبه ی صنعتی سازی بر مالکیت اجتماعی تولید و شکل نگرفتن سازمان ویژه یی که می باید با دخالت در امر تولید و جلوگیری از اضافه  تولید، مانع بروز ارزش اضافه، تجمیع ثروت، فاصله  طبقاتی و خرید و فروش نیروی کار شود.
- فاصله گرفتن از تئوری های بی بنیاد سوسیالیسم عقلانی و نقد سوسیالیسم اتوپیک.
- حقانیت دموکراسی واقعی توده یی - منظورم پوپولیسم نیست - و نفی تمام جنبه های امنیت گرایی ژدانفی ـ بریایی، پرهیز از سانترالیسم غیر دموکراتیک، مرزبندی با رفتارهای سکتی مائوئیستی (تحت عنوان انقلاب فرهنگی؟!)
شاید از نظر برخی چپ ها که هنوز به گذشته چشم دوخته اند و وجود حداقلی از رفاه مانند مسکن و کار در بلوک شرق را دلیل مزیت بر سرمایه داری غرب می دانند، فروپاشی دیوار برلین یک فاجعه ی سیاسی از پیش طراحی شده ی توسط نهادهای امنیتی آمریکا و کلاً ناتو تلقی شود. شاید این چپ ها در رویاهای نوستالژیک خود دوران پیری را به یاد روزهای خوش عظمت اتحادجماهیرشوراها؟ سپری کنند و برای از دست رفتن آن آرزوهای متعالی اولیه آه بکشند و به سرمایه داری غربی از اعماق قلب نفرین بفرستند...
شاید بیست سال گذشته به دلیل شلنگ و شلتاق های تئوریسین های نوکیسه ی سرمایه داری نئولیبرال روزهای تلخی برای چپ های سال خورده رقم زده باشد...
اما به نظر میرسد فروپاشی دیوار برلین و آشکار شدن هرچه بیشتر وقایع، نشان داد که آن چه در شوروی و اقمارش حاکم بوده نه سوسیالیسم کارگری، بل که شیوۀ خشن و درنده خوی دیگری از سرمایه داری دولتی بوده است. اگر دیوار فرو نمی ریخت ای بسا هنوز بعضی با رویای مدینه ی فاضله ی کاذبی که در مسکو و برلین و پراک و بخارست و ورشو ساخته بودند نرد عشق می زدند و به طور کلی فراموش می کردند که قرار بود سوسیالیسم منادی رفع استثمار و آزادی برای همه باشد. این طنز تلخ و واقعیت عینی تاریخ دوران ماست:
همۀ طبقات و افرادی که دیوار برلین را ساختند و درقفای آن بساط سرمایه داری دولتی پی افکندند به اندازۀ همان کسان و طبقاتی که دیواررا فرو ریختند چهره ی سوسیالیسم را مشوه کردند. ازظهور و سقوط دیواربرلین فقط چپ متضرر شد.

محمد قراگوزلو -١ دی ١٣٨٨

سایت روشنگری