افق روشن
www.ofros.com

!کردستان از دریچۀ جنگ امپریالیستیِ سوریه


محمد قراگوزلو                                                                                                    شنبه ٦ شهریور ۱۳۹۵ - ۲۷ اوت ۲۰۱٦

با اعلام جنگ و لشکر کشی ترکیه علیه روژآوا صف بندی های تازه یی در منطقه شکل بسته که مختصات کلی آن به تدریج و دستکم طی چهار سال گذشته صورت گرفته است. من در این یادداشت کوتاه خواهم کوشید به اجمال سرفصل های این برهه را با تاکید بر اوضاع چهارپارچه ی کردستان ترسیم کنم.
ابتدا و تا یادم نرفته است تاکید کنم بخش هایی از چپ شرق زده که هنوز آرمان رهایی بخش خود را در گذشته می جوید و در سویدای وجودش سودای احیای یک جنگ سرد دیگر را پرورش می دهد - تا شاید از درون این رقابت ها قدرت تهاجمی امپریالیسم آمریکا مهار شود - بعد از عروج حزب روسیه ی سفید پوتین- مدودوف رویاهای خود را تحقق یافته می بیند! این چپ که با سیاست انفعالی روسیه در جریان جنگ امپریالیستی در لیبی و سقوط قذافی سخت ناامید شده بود حالا اما با قدرقدرتی جنگنده های روسیه از لازقیه تا نوژه کبک اش خروس می خواند! این فقط بحران عمیق اقتصادی نیست که به افول هژمونی آمریکا انجامیده است، القاعده و همه ی شاخه های اسلام سیاسی - که در دامان امپریالیسم آمریکا رشد کرده اند - سوی دیگر جنگی هستند که با اضافه شدن فدراسیون روسیه اتوریته ی آمریکا را به زیر کشیده است! در متن این جنگ همه جانبه دوران جدیدی از تقسیم جهان امپریالیستی نیز آغاز شده است! به این مجموعه قدرت اقتصادی امپریالیسم چین و دولت های ریز و درشت منطقه یی را نیز باید افزود! خطوط کلی این جنگ را در سوریه و سیمای قدرت های درگیر در آن می توان ترسیم کرد. میدان جنگ در سوریه همان جایی است که می تواند جهت گیری های امپریالیسم پیروز را مشخص سازد، به تقسیم جهان سمت و سو دهد و شکل جدید نظام سیاسیِ منطقه ی ما و خاورمیانه تا آفریقای شمالی را معین کند! مبالغه نخواهد بود اگر گفته شود سرنوشت جنگ سوریه به سرنوشت اسلام سیاسی در ایران و ترکیه و عراق و عربستان و قطر و لبنان و مصر و لیبی و تونس پیوند خورده است! بی هوده نیست که یکی از مقامات ارشد سیاسی مذهبی ایران "حفظ سوریه را از حفظ خوزستان مهم تر دانسته است." بی هوده نیست که جریان موسوم به " مدافعان حرم" به یک گفتمان اساسی در ایران تبدیل شده است. و باهوده است که بخش غالب سیاست خارجی سه رقیب منطقه یی جمهوری اسلامی یکسره معطوف اثرگذاری و سمت دهی به تحولات سوریه شده است. و بسیار باهوده است که چهار دهه بعد از حضور نظامی شوروی در افغانستان بورژوازی عظمت طلب روس حفظ منافع بین المللی خود را در بطن دخالت مستقیم نظامی در سوریه یافته است. علاوه بر همه ی مقولاتی که در مقالات پیشین گفته ام، جنگ در سوریه را- به اعتبار صف بندی های بعد از کودتای ۱۵ جولای ترکیه - از چند منظر دیگر نیز می توان و باید نگریست.

تجربه های سیاسی منحصر به فردی در سوریه رقم خورده است:
اول.
جنایات کم مانند بشار اسد نشان داد که می توان از طریق تعمیق کشتار مردم به یک منجی بزرگ هم تبدیل شد! اگر می خواهید از شر نکبت داعش خلاص شوید از ارتش سوریه و بشار اسد حمایت کنید! چرخش شگفت ناک دولت های آمریکا و فرانسه و ترکیه - که ابتدا و فورا به چیزی کم تر از دراز کردن بشار راضی نبودند - داعش را به برگ برنده ی دولت سوریه تبدیل کرده است! جنگ در سوریه چهره ی آب بندی شده یی از یک رژیم "صفر و یک" را نشان داد!

دوم. متعاقب کودتای نظامیان مصری، سوریه قتل گاه جنبش نان و آزادی و به یک مفهوم ایستگاه نهایی و زمستانِ بهار عربی نیز محسوب می شود. جایی که به مردم عاصی و به ستوه آمده از استبداد و گرسنه گی گفته می شود نتیجه ی خیزش علیه وضع موجود جنگ داخلی و آواره گی و کشت و کشتار و قحطی و تروریسم است! داعش را سرهم بندی و علم می کنند تا مردم را از انقلاب بترسانند. جایی که نسخه ی شر کم تر پیچیده می شود تا گفته آید بالاخره دوران صدام و قذافی و بشار به مراتب بهتر از اوضاع کنونی بود! جایی که به تاسی از آموزه های امام محمد غزالی "وجود حاکم جائر و ظالم و فاسد بر هرج و مرج و ناامنی ترجیح" داده می شود. سوریه و لیبی و عراق همان سرزمین هایی هستند که می توان انگشت اشارت را به سوی شان نشانه رفت و به مردم هشدار و رهنمود داد که "اگر می خواهید ایران سوریه نشود به روحانی رای بدهید و برای برجام هورا بکشید!" و چنین است که همه ی جریان ها و سازمان های کمونیست و انقلابی که خواهان تحولات رادیکال و عمیق و اساسی هستند در سطح سخیف ترین تحلیل های "سیاسیِ" اصلاح طلبان به ترویج خشونت و "انقلاب کلنگی" و "سوریه یی" کردن ایران متهم می شوند!

سوم. میدان سوریه بعد از چند دهه به نیروهای تحت ستم و ترقی خواه مجال داد که در شرایطی دوفاکتو رشد کنند و شیوه ی تازه یی از خودمدیریتی دموکراتیک را بنا نهند! کانتون های روژاوا با اتخاذ سیاستی هوشمندانه در مقابل دولت سوریه از یک سو و نبرد جانانه با ارتجاع داعش از سوی دیگر توانستند در غیاب جنبش سوسیالیستی طبقه ی کارگر به الگویی بالنده در میان مردم زحمتکش کرد تبدیل شوند! پیروزی حماسی در کوبانی و مشارکت فعال در آزاد سازی شنگال و استمرار حضور نظامی و سیاسی در جنگ علیه داعش، روژاوا را به آلترناتیوی موثر در جنگ سوریه تبدیل کرد. آلترناتیوی که به اتکای ریشه ی عمیق توده یی و اجتماعی در کردستان ترکیه زنگ خطر را برای قدرت های منطقه یی به صدا در آورد. عملیات آزادسازی منبج و گسترش اتوریته ی روژآوا به غرب رود فرات به اعتبار قدرت جنگنده گی یگان های مدافع خلق گوش چهار دولت ایران و ترکیه و سوریه و عراق در کنار دولت اقلیم را تیز کرد! این فقط کودتای ناکام منسوب به جنبش ارتجاعی گولن نبود که به چرخش دولت ترکیه و بی اعتمادی به آمریکا انجامید، پیشروی یگان های مدافع خلق و حمایت آمریکا از آن برای اردوغان قابل قبول نبود!
از سوی دیگر یک روز پس از تهاجم نظامی ترکیه به سوریه (٢۴ آگوست) و ملاقات جو بایدن با رهبران این کشور، یگان های مدافع خلق طی بیانیه یی به "ماموریت خود در شهر منبج" پایان دادند و اعلام کردند " به پایگاه های خود باز می گردند و فرماندهی شهر را به شورای نظامی واگذار می کنند." این عقب نشینی به نحو آشکار و نگران کننده یی موید نفوذ آمریکا در میان رهبران روژآوا است. آمریکا برای جلوگیری از بلعیده شدن ترکیه توسط روسیه ابتکار تازه یی اتخاذ کرده است. منبج و ترابلس صحنه ی این ابتکار است.

چهارم. در متن جهت گیری جدید اردوغان حالا که اسد در آینده یی قابل پیش بینی ساقط شدنی نیست، حالا که داعش تضعیف شده و استمرار حمایت از آن به خطراتی برای امنیت داخلی ترکیه تبدیل شده است ؛ بهترین تاکتیک می تواند نزدیکی به ائتلاف حامیان بشار اسد در کنار تعرض به روژاوا باشد! بریدن ارتباط کوبانی و عفرین اولویت نخست یورش نظامی ترکیه به سوریه است. سیاستِ پیشگیری از رشد کانتون ها و ممانعت از تسری مقاومت به سه پارچه ی دیگر کردستان ضلع مشترک برنامه و منافع دولت های ایران، سوریه، عراق و ترکیه است. ابراز نگرانی "جناب" بارزانی از گسترش دامنه ی نفوذ یگان های مدافع خلق - پس از ملاقات با اردوغان - چیزی جز امتداد سرسپرده گی دولت اقلیم به ترکیه نیست. این چهار دولت - به همراه دولت حریم - با هر درجه یی از اختلاف، در تقابل با مطالبات مردم زحمتکش کرد هدف مشترکی دنبال می کنند! برای دولت ایران که به تازه گی با فعل و انفعالات نظامی حزب دموکرات مواجه شده است، هیچ شکلی از اعتلای سیاسی نظامی نیروهای چپ و راست کرد قابل تحمل نیست! شتاب بخشیدن به رفت و آمدهای دیپلوماتیک در عرض یک ماه گذشته، به توپ بستن مناطقی از کردستان عراق و احضار و کشیدن گوش مقامات امنیتی دولت حریم به وضوح موید نگرانی جمهوری اسلامی از فعل و انفعالاتی ست که در چهارپارچه ی کردستان جاری است!

پنجم. با وجودی که حزب دموکرات بارزانی و ترکیب اصلی دولت حریم بیش از جمهوری اسلامی سرسپرده ی ترکیه و اردوغان است اما واقعیت این است که این دولت به عنوان حافظ و پاسدار منافع بورژوازی کرد در صورت لزوم دست دولت ایران را چنان باز خواهد گذاشت که از طریق نیروهای نظامی وابسته اش بلایی را که سر پایگاه های سازمان مجاهدین خلق آوردند عینا در مورد مراکز نظامی کردها تکرار کنند. خوش بینی مطلقِ نزدیک به سفاهت است اگر کسی گمان بزند ریشه و روحیه و گرایش ناسیونالیستی حزب دموکرات و خرده اختلاف با ج ا در دفاع از مراکز نظامی پیشمرگان کرد ایرانی عمل خواهد کرد. همین تحلیل در مورد دو جریان دیگر یعنی "یه که تی نیشتمانی مام جلال - ملا بختیار" و جریان گوران نوشیروان مصطفا نیز حاکم و صادق است. اتحادیه ی میهنی همواره با ج ا مناسبات نزدیک و دوستانه یی داشته است. در زمان حکمرانی صدام، مام جلال و اتحادیه اش با وجود "رفاقت و دوست آیتی" با برخی از رهبران کومه له ، به شدت با تشکیل حزب کمونیست ایران و باز شدن پای "فارس" ها به کردستان مخالف بود . حضور سر دسته ی اتحادیه در نقش رییس جمهور عراق - هر چند تشریفاتی - و سهم بردن از سه وزیر در دولت دست نشانده ی عراق مرهون همکاری دولت ایران با آمریکا در جریان ساقط کردن دولت صدام حسین است. این نیز یک محاسبه ی مطلقا اشتباه سیاسی است اگر کسی فکر کند به اعتبار بعضی ملاحظات تاریخی و ناسیونالیستی و همکاری های نظامی گذشته اتحادیه ی میهنی به هنگام بحران در کنار "برادران کرد" خود خواهد ایستاد! "ما قبلا و بارها به برادران مان در دولت ایران قول داده ایم که هیچگونه تعرض نظامی از خاک کردستان عراق به ج ا را تحمل نخواهیم کرد!" تقریبا همه ی مقامات رسمی و نظامی و پارلمانی و امنیتی دولت اقلیم در جریان ملاقات با مقامات ج ا این جمله را با تحکم تکرار کرده اند! باری مساله به ساده گی این است که از دولت اقلیم - حتا اگر از شر دولت مرکزی خلاص شود- هیچ آبی برای هیچ جناحی از سازمان های اپوزیسیون کرد گرم نخواهد شد! در نتیجه تعرض های اخیر پیشمرگان حزب دموکرات - چه در قالب جوله ی سیاسی و یا خرده مانوور نظامی - توان استمرار نخواهد داشت.

ششم. شکی نیست که حزب دموکرات دور جدید فعالیت سیاسی نظامی خود در داخل کردستان ایران را در چارچوب تحولات تازه ی منطقه ارزیابی و اتخاذ کرده است. نزدیکی سازمان مجاهدین خلق به عربستان را هم باید در چارچوب همین تحولات جدید منطقه یی بررسید! خاورمیانه در آستانه ی تحولات کم سابقه یی است. برای مشارکت در تقسیم و توزیع قدرت و نقش آفرینی در سپهر سیاسی آینده باید از هم اکنون روی باسکول رفت. باید دیده شد. اقامت در حاشیه ی پاریس یا قریه یی در شمال سلیمانیه و یا حتا ائتلاف نانوشته با کروبی برای دیده شدن کافی نیست. با این میزان "فعالیت" شما را در فرماندهی پاسگاه ژاندارمری فیض الله بیگی نیز سهیم نخواهند کرد. واقعیت اما این است که موفقیت های سیاسی نظامی یگان های مدافع خلق در سوریه مولود انطباق یک سلسله وقایع و فعالیت های واقعی است که با هیچ معیار و سنجشی نمی توان فعلا کردستان ایران را در داخل آن قرار داد و با نیروی پیشمرگ به امر تبلیغ و ترویج پرداخت. در کردستان ترکیه فعالیت نظامی پ ک ک متکی به یک جنبش اجتماعی زنده و جاری در شهرها و روستاهای کردنشین است. در شهرها و مناطق مختلف باکور از دیار بکر تا جزیره همه روزه شاهد درگیری و تعرض به پلیس و نیروهای نظامی دولت هستیم. با وجود محاصره ی طولانی شهرها کمترین خللی در مقاومت مردم زحمتکش باکور علیه جنایات آ ک پ به وجود نیامده است. دولت ترکیه با هر درجه یی از اقتدار نظامی و امنیتی قادر به سرکوب و انهدام این جنبش نیست. سهل است با عروج حزب اتحاد دموکراتیک و کسب ده درصد از کرسی های پارلمان به وضوح دانسته آمده که در عرصه ی سیاسی نیز کردهای ترکیه به موفقیت های قابل تاملی دست یافته اند! هیچکدام از دو وضعیت پیش گفته در ایران و کردستان ایران حاکم نیست! بعد از اعتصاب عمومیِ پنجشنبه ۲٣ اردی بهشت ١٣٨٩ - به مناسبت اعدام فرزاد کمانگر - هیچ حرکت سراسری سازمان یافته ی اعتراضی دیگری در کردستان ایران شکل نبسته است. تازه به یک مفهوم همان حرکت نیز در فضای ویژه ی متاثر از اعتراضات گسترده ی خیابانی بعد از خیزش سبز شکل گرفت. نیروهای سیاسی کردستان با هر درجه یی از پایگاه اجتماعی و محبوبیت مردمی هرگز قادر نشدند از ضعف دولت ایران و به وجود آمدن شکاف های انتخاباتی بعد از ٨٨ استفاده کنند و حتا یک تظاهرات ساده را سازمان بدهند. استناد به مخالفت با رهبری موسوی و کروبی برای توجیه این انفعال یک خودفریبی آشکار است. چرا که همین نیروها در تحلیل های شان از "موج دوم اعتراضات مردمی" پس از انتخابات سخن گفته اند! تکیه به مشارکت نکردن مردم کردستان در انتخاباتِ روتین ج ا به خودی خود موید وضع ویژه یی در کردستان ایران نیست. چرا که در قیاس با مردم کردستان تحریم انتخابات در تهران بسیار معنادارتر و البته پردامنه تر نیز هست! به تاسی از فضای عمومی کشور - و البته متاثر از فرهنگ سیاسی حاکم - شیوه ی زنده گی در دهات و شهرهای کردستان به شکل کاسبکارانه یی "متحول" شده است! این "شهر" با شهرهای ابتدای دهه ی شصت از بیخ و بن متفاوت است! می گویند به اعتبار گسترش وسائل ارتباط جمعی سطح آگاهی عمومی ارتقا یافته است، که البته استنتاج حکیمانه یی از شرایط اجتماعی حال است اما در شهری که سی و پنج سال پیش صد نسخه ی "سه منبع و سه جز سوسیالیسم خلقی ایران" و "اسطوره ی بورژوازی ملی مترقی" در عرض یک روز میان فعالان توزیع می شد و بسنده نمی آمد و ده ها نسخه از چکیده ی "چه باید کرد" لنین مثل آب در کویر تشنه بخار می شد....اوضاع به ترز "معجزه آسایی" پس رفته است! البته که من میزان و عمق سازمان یافته گی یک جنبش را با تیراژ فروش کتاب لنین نمی سنجم اما باد کردن سه نسخه از کلیات لنین در عرض پنج سال در شهری با آن سابقه ی انقلابی و چپ برایم سخت ناخوش آیند است! این تحلیل برای آن دسته از رفقایی که "دوست دارند" شرایط را همیشه انقلابی و مستعد خیزش توده یی ارزیابی کنند البته ناخوش آیند است اما برای آن فعال سوسیالیست کارگری که در نهایت فقر مالی و انزوا به روستای خورده لوکی پناه می برد تا در زمین سوخته به خاک افتد و یا برای آن فعال قدیمی سوسیالیست که در جست و جوی نان سنندج سرخ را به سمت صدها کیلومتر دورتر کنار خلیج ترک می کند درک این درجه از اتمیزه شدن ملموس است! این ها ذکرمصیبت نیست! گیرم که بیان مرثیه گون ضرورت سازماندهی است! باری بگذارید نگوییم و بگذریم!

هفتم. عدم تقابل نظامی دولت سوریه با یگان های مدافع خلق ناشی از ضعف این دولت بوده است. بشار اسد در چند جبهه با دسته جات تروریستی مورد حمایت عربستان و ترکیه و قطر و غیره درگیر است و گشودن جبهه ی دیگری علیه روژاوا به ساده گی ممکن نبوده است. جنگ در حسکه اما یک بار دیگر چهره ی واقعی دولت استبدادی بشار را نشان داد. برای ما اهمیت پرداختن به جنگ دولت سوریه و یگان های مدافع خلق در حسکه از این جا ناشی می شود که هنوز امضای تومارهای حامیان توامان دولت بشار اسد و روژآوا خشک نشده است. جناح "چپ" اپوزیسیون ملی - اسلامی در جریان دخالت نظامی روسیه در سوریه با اتکا به عمق ارتجاعی داعش تمام قد کنار ائتلاف حامیان اسد ایستاد! ائتلافی متشکل از حزب الله؛ سپاه قدس و دولت پوتین - مدودوف! این جناح چنین وانمود می کرد که پیروزی یگان های مدافع خلق حرکتی است در راستای تحکیم و تثبیت دولت سوریه. آنان بی توجه به شرایط دوفاکتویی که منجر به صلح موقت میان کانتون ها و بشار اسد شده، شکست داعش در کوبانی را هم یک پیروزی برای دولت سوریه جا زدند و چنین پنداشتند که با همین آلترناتیو می توان کل جبهه ی تروریسم در سوریه را هدف گرفت! حال که کمی پای اسد سفت شده دانسته آمده که تمام آن تحلیل ها یک خیالبافی محض بوده است. جنگ در حسکه به وضوح نشان داد که اسد در فردای پیروزی احتمالی بر تروریسم کانتون ها را با خاک یکسان خواهد کرد. آن چه باعث کور رنگی در میان جناح "چپ" اپوزیسیون ملی - اسلامی شده درک غلط از امپریالیسم است. درکی که تحلیل "ضد امپریالیستی" اش چیزی است در حد جلال آل احمد و آقای موسوی خوئینی ها و دانشجویان خط امام دهه ی شصت! و در بهترین حالت مقوله یی است از جنس تحلیل های حزب تراز نوین در شرایط جنگ سرد!

هشتم. دخالت نظامی روسیه در سوریه در امتداد غلبه بر آمریکا و غرب در کریمه جهان را وارد برهه ی جدیدی از جنگ سرد کرده است! این مولفه ی بسیار مهمی است که نمی تواند مدنظر رهبران روژآوا قرار نگیرد. شکی نیست که مقاومت در کوبانی به پشتوانه ی رزمنده گی زنان و مردان زحمتکش کرد به پیروزی رسید و حمایت هوایی ارتش آمریکا در روزهای پایانی جنگ و زمانی که داعش از نفس افتاده بود - بر خلاف تبلیغات رسانه ی اصلی- نقش تعیین کننده یی در موفقیت یگان های مدافع خلق نداشت! واضح است که بدون وجود یک آلترناتیو قدرتمند چپ در منطقه - چیزی شبیه یک دولت مترقی مثلا از جنس کوبای دهه ی شصت و هفتاد- پیشروی نیروهای آزادیخواه سخت دشوار است! آن هم در شرایطی که همه ی دولت های درگیر در جنگ سوریه متحدانه می خواهند سر به تن کانتون ها نباشد! شاید همین امر باعث نزدیکی رهبران روژآوا به دولت آمریکا شده باشد! دلیل این اتحاد هر چه باشد، در صورت استمرار به راحتی و در آینده یی نه چندان دور رهبران را از بدنه و پایگاه اجتماعی آنان دور خواهد کرد و حتا در صورت تحکیم پایه های مادی کنفدرالیسم - با یا بی وجود دولت بشار اسد- حکم زوال ماهیت ترقی خواهانه و دموکراتیک کانتون ها را صادر خواهد کرد. تجربه ی اتحادیه ی میهنی هنوز چندان کهنه نشده است! اگر مام جلال و اتحادیه اش دراوج تنش های ناشی از جنگ سرد اساسنامه ی تشکیلات خود را به تاسی از "چه باید کرد" لنین نوشته بودند، صالح مسلم و جریانش که از بیخ و بن آن ادعا را هم ندارند. مضاف به این که اگر روسیه ی پوتین - مدودوف با شوروی خروشچف برژنف متفاوت است اما آمریکا کماکان بر همان صراط راست و مستقیم است!

محمد قراگوزلو

Qhq.mm22@gmail.com