افق روشن
www.ofros.com

وضعیت روز، موقعیت دردناک جنبش کارگری، چه باید کرد؟


فعالین جنبش لغو کار مزدی                                                                                  یکشنبه ٢٢ خرداد ١٣٩٠

هر روز از ٣٣ سال عمر سیاه دولت اسلامی سرمایه داری ایران روزی در تشدید توسعه دامنه فقر، نکبت، بیکاری و تحقیر توده های کارگر بوده است. با همه این ها روزهای اخیر و ماههای پیش رو تشدید انفجارآمیزتر این مصیبت ها، دردها و محرومیت ها را تصویر می کند. طبقه کارگر در تمامی ترکیب جمعیتی و اجتماعی خود، اعم از شاغل، بیکار، زن، مرد، کارگر کارخانه، فروشگاه، حمل و نقل، کشاورزی، معلم، بهیار، پرستار، نویسنده، نظافتچی، دستفروش، هنرمند، ساختمانی و حاشیه نشین خیابانها، یا قلمروهای دیگر، همگی بدترین و رقت بارترین شرائط معیشتی را تحمل می کنند. همزمان فشار تازیانه قهر و سرکوب فاشیستی هر چه کشنده تر بر گرده آنان فرود می آید. دستمزدهای واقعی تا جائی کاهش یافته است که کفاف هیچ چیز را نمی دهد. همه حتی مالکان کثیف دوزخ سرمایه اعتراف می کنند که بیش از ١۵ میلیون کارگر جویای کار بیکارند و هیچ ممر معیشتی ندارند. زندگی ها که همیشه میدان یکه تازی گرسنگی، بی داروئی، بی بهداشتی، بی درمانی و همه نوع توحش سرمایه بوده است از همیشه دیجورتر و مذلت بارتر شده است. سایه سیاه شکنجه گاه ها، زندان ها و میدان های تیر همه جا بر سر انسان ها سنگین است. آنچه در زندان ها بر سر انسان ها می آید، کوه آهن را ذوب می کند. تن فروشی برای لقمه ای نان روال عادی زندگی شده است. بازار فروش مواد مخدر کمینگاه مرگ همه کودکان خانواده های کارگری گردیده است.
سرمایه بیش از ۵٠ میلیون نفوس کارگری جامعه را به این روز انداخته است و سرمایه داران باز هم برای تشدید این وضع، برای تحمیل فاجعه بارتر این وضعیت بر ما دقیقه ای آرام ندارند. آن ها به طور معمول، چنین مواقعی، روزهائی که قرار است زمین و زمان را باز هم سهمگین تر بر سر ما خراب کنند، خودشان هم بالاجبار بر سر چگونگی این کار به جان هم می افتند. علیه هم جنجال راه می اندازند، عده ای انتقاد کننده و عده ای دیگر آماج انتقاد می شوند. گروهی تعرض می کنند و گروهی مورد اعتراض قرار می گیرند. تاریخ سرمایه داری در سراسر دنیا و تاریخ صد ساله سبعیت سرمایه در جامعه ما بیش از جاهای دیگر، مالامال از نوع این مجادلات در میان باندهای قدرت سرمایه است. ٣٣ سال پیش وقتی که توده های کارگر و فرودست با شورش سراسری و قیام خونبار خود بساط رژیم سلطنتی سرمایه داری را در هم پیچیدند دو بخش ارتجاع بورژوازی، احزاب موسوم به « لیبرال » و باندهای فاشیستی پان اسلامیستی، در سنگری واحد برای پس راندن موج انقلاب و اعاده بلادرنگ نظم تولیدی و سیاسی سرمایه با هم عقد اخوت بستند. هر دو باند دست در دست هم قدرت سیاسی سرمایه را بازسازی کردند و پیردجال مفتی طریقت سرمایه، خمینی جلاد، با سر دادن شوم ترین عربده ها از حلقوم جنایت ریزش به ستایش بازرگان و هم پیمانان لیبرال پرداخت. عمر این میثاق چند روزی بیش دوام نیاورد، زیرا که موج انقلاب توده های معترض به گرسنگی، بی حقوقی، بی مسکنی، بی داروئی و سایر مظالم سرمایه، همچنان در کف خیابان ها غلت می خورد. سرکوب این موج نیاز ماندگاری نظام سرمایه داری بود و انجام آن به یکپارچکی و انسجام هر چه بیشتر بورژوازی احتیاج داشت. در آن روز طیفی از عمله و اکره قدرت سرمایه متشکل از همه دار و دسته های پان اسلامیستی، همان هائی که بعدها اصلاخ طلبان، سازندگان، آبادگران، محافظه کاران و نوع این وحوش نام گرفتند، همگی دست به دست هم دادند، جماعت موسوم به « لیبرال» را مطیع خود کردند تا ماشین دولتی و نظم سیاسی سرمایه را انسجام بخشند، به یمن این کار سراسر جامعه را دشت خون ساختند و از این طریق سرمایه داری را از خطر توفان اعتراض توده های کارگر رهانیدند. نوع این جنگ و ستیزها حتی اشکال براندازی آن، همیشه در میان جناح های مختلف بورژوازی وجود داشته است. در طول ٣٠ سال اخیر بسیار حاد بوده است. در سر بزنگاه های معین به افول استیلای بلامنازع یک جناح یا طیف و عروج جناح و طیف دیگر منتهی شده است. در روزهای آخر جنگ جنایتکارانه دولت های ایران و عراق که طوفان بحران اقتصادی شیرازه حیات سرمایه داری ایران را به فروریزی تهدید می کرد، در نیمه دوم دهه ٧٠ که انزوای فرساینده بین المللی و طغیان موج مبارزات توده های کارگر سفینه بقای حاکمیت سیاسی روز سرمایه را غرق در بحر بلا می ساخت. در آخر نیمه اول دهه ٨٠ که طوفان اعتراض و نارضائی کارگران از همه سو بر جدار قدرت سیاسی سرمایه می کوبید، در همه این مقاطع باندهای درونی ساختار حاکمیت سرمایه با هیاهو و جنجال به جان هم افتاده اند و زمین و زمان را از سر و صدای مجادلات خود پر ساخته اند. این روزها نیز اخبار مربوط به تشتت فزاینده حاکمیت بسیار بیشتر از همیشه بر سر زبان هاست. نکته مهم در این گذر آن است که همه این صف آرائی ها و قمه کشیدن ها در شالوده خود فقط بازتاب تناقضات ذاتی سرمایه است. جنگ و دعوا برای چگونگی حفظ نظام سرمایه داری و هموارسازی راه سرکوب و تار و مار هولناک تر مبارزات طبقه کارگر است. حفظ مناسبات بردگی مزدی برای حاکمان این نظام دشوار است و این دشواری در برخی مقاطع چنان اوج می گیرد که پاسداران حریم سرمایه بالاجبار به جان هم می افتند. یک موضوع را فراموش نکنیم. اینکه همه این ها در شرائطی رخ داده است و امروز با شدت در حال وقوع است که راستی راستی ما کارگران درگیر چنان جنگ و ستیز سرنوشت سازی هم نیستیم. مبارزه می کنیم اما مبارزاتی که بغایت بی سر و سامان و آسیب پذیر است. خواست هائی را پیش می کشیم که بسیار حقیر است، در سطحی اعتراض می کنیم که بارقه ای از میدان داری آگاه ضد سرمایه داری بر چهره ندارد. تصور کنید اگر چنین نبود، اگر ما با آگاهی و سازمانیابی و دورنمای روشن در حال پیکار بودیم. اگر هر روز به دام فریبکاری این یا آن بخش بورژوازی فرو نمی غلطیدیم. اگر ننگ سیاه دل بستن به اصلاح طلبان دغلکار حکومتی را بر چهره رویکرد اجتماعی خود حک نمی کردیم. اگر در باتلاق توهم به این یا آن دسته سندیکاساز غرق نمی شدیم، اگر فریب رؤیابافان قدرت سالار صفه نشین این و آن فرقه را نمی خوردیم، اگر قدرت سترگ و تاریخساز ضد کار مزدی خود را ولو اندک می شناختیم و این قدرت را در جبهه نبرد با سرمایه به کار می گرفتیم، فکر کنید اگر چنین می کردیم، تا همین امروز نظام بردگی مزدی را به چه روز انداخته بودیم و جنبش ضد سرمایه داری ما در کجاها می تازید؟ به اصل موضوع باز گردیم. گفتیم که مناقشات درون طبقه سرمایه دار و دولت این طبقه از بطن تناقضات ذاتی سرمایه بر می خیزد و حول محور چگونگی تضمین بقای نظام بردگی مزدی و حفظ این نظام از خطر مبارزات و اعتراضات طبقه کارگر چرخ می خورد. به همین مجادلات روز باند احمدی نژاد و مافیای پلید مردارخوار همدل خامنه ای در ساختار حاکمیت سرمایه نگاه کنید. اینان که ٣٠ سال قبل با درایت و برنامه ریزی و زعامت استخواندار اصلاح طلبان امروزی و با جاری ساختن سیل خون کارگران و نیروهای مخالف، بنیاد قدرت جمهوری اسلامی سرمایه را مستقر ساختند، اینان که چند گام این سوتر همدل و هم پیمان، شرکای قتل عام سالار اصلاح طلب خود را کنار زدند، اینان که همه این کارها را برای تثبیت و تحکیم موقعیت مسلط خود در ساختار حاکمیت سرمایه انجام دادند، امروز خود هم قادر به تحمل همدیگر نیستند. چرا؟ ریشه ماجرا درست در همان ذات متناقض سرمایه قرار دارد. سرمایه داری ایران زیر فشار امواج کوبنده بحران اقتصادی به تا و تک افتاده است. خیزاب سهمگین بحران از سایر بخش های مختلف سرمایه جهانی نیز به حوزه بازتولید سرمایه اجتماعی ایران سرریز می شود و مدام بیشتر سرریز می گردد. دولت سرمایه داری باید با تمامی ساز و کارهای خود برای چالش بحران تلاش کند. این دولت ٣٠ سال تمام است که هر میزان مقابله با فشار بحران ها را یکراست به سلاخی بهای نازل دستمزدهای کارگران شاغل، به بیکارسازی های عظیم تر و سهمگین تر توده های کارگر، به قتل عام هر نوع امکان بهداشت و دارو ودرمان و آموزش اساساً نامحسوس و تار و مار شده کارگران، به گرسنه سازی هر چه موحش تر بردگان مزدی و به فقر و فلاکت و بی مسکنی و بی خانمانی میلیون ها کارگر حواله داده است. دولت سرمایه در شرائط روز هم در تدارک همین کارهاست و باندهای مختلف قدرت سرمایه بر سر تداوم و تعمیق این سیاست از همه لحاظ یکدل و همرازند. معضل آنان این است که هر باند و جناح و مافیا، برای سازماندهی مؤثرتر تعرض به زندگی کارگران و کلاً برای یافتن راه های چالش بحران، گزینه های خاص خود را دارد. این باندها همگی می بینند که رشد اقتصادی سالانه منفی است. خوب مشاهده می کنند که حدود هفت هزار واحد صنعتی تعطیل شده است، نرخ تورم وحشتناک و خطر طغیان توده های کارگر زیر فشار تنزل مرگبار دستمزدهای واقعی را در پیش روی خود نظاره می کنند. از توسعه لحظه به لحظه بیکاری ها و حالت انفجارآمیز ده ها میلیون نفوس کارگری در مقابل این بلیه موحش خبر دارند. فشار سهمگین تحریم ها و تأثیر آن بر بالا رفتن بهای سرمایه گذاری ها و تولیدات و تنزل نرخ سودها نیز حدیث روزمره همه محافل و اجتماعات آن هاست. همه آن ها گزارش تعطیل عظیم ترین پروژه های نفت و گاز را به کرات مرور کرده اند. کاهش تولیدات نفتی، تنزل حجم صادرات نفت و پائین آمدن میزان اضافه ارزش های نفتی زیر مهمیز معضلات ناشی از تحریم ها هم ورد زبان تمامی باندهای مذکور است. واردات کالا به گونه ای چشمگیر تنزل کرده است و این را همگی خوب واقف هستند. صندوق ذخیره ارزی به طور کامل خالی است و این نیز برای همگان عریان است. همه جناح ها و باندها می دانند که شیرازه حیات سرمایه داری سخت در معرض آسیب است. همگی خطر انفجار جنبش اعتراضی کارگران را هم درک می کنند، اما چالش بحران به هیچ وجه آسان نیست، هیچ چیز در سفره خالی کارگران باقی نمانده است تا تطاول هارتر آن دستمایه تخفیف بحران گردد. سلاح های دیگر نیز بیش از پیش زنگ خورده اند و در دل چنین فروماندگی و سردرگمی است که هر جناح به جان دیگری می افتد. هر باند زوزه می کشد که نسخه های باند دیگر علاج درد نیست و گویا خود نسخه شفابخش تری در جیب دارد. مافیای احمدی نژاد بر لایحه حذف یارانه ها به عنوان یک سلاح چالش مشکلات اتکاء کرده است و آن را کاراترین پروژه سرمایه برای هارترین تعرض ممکن به بازمانده های معیشتی توده های کارگر و اختصاص حاصل این یغما به سود افزون تر سرمایه ها می بیند. رقبای روز وی در مجلس این طرح را می ستایند اما در همان حال بر او می شورند که درآمد ناشی از اجرای طرح به جای آنکه مایه رونق انباشت گردد، به جای پیش ریز در حوزه های صنعتی، به چوب تازه ای در لای چرخ انباشت سرمایه بدل گردیده است. این کشمکش در لایحه بودجه سال جاری حادتر شد. رقمی که دار و دسته اول به عنوان نتیجه اجرای طرح، در بودجه امسال منظور کرده بود از مرز ٦٢ هزار میلیارد تومان عبور می کرد. باند توکلی و لاریجانی و شرکا این رقم را تا نصف تقلیل دادند. اولی ها بر پیشنهاد خویش اصرار می ورزیدند و شالوده اصرارشان این بود که می خواستند اقلام عظیم حاصل حذف یارانه ها را در حوزه های خاص مورد نظر خود و در زیر چتر مالکیت و کنترل سرمایه داران خصوصی و دولتی باند خود پیش ریز کنند و به کار گیرند. دومی ها رقم نجومی ٦٢ هزار میلیارد تومان را موجب افزایش هزینه بخش ثابت سرمایه ها و فروماندگی صاحبان صنایع از احراز نرخ سودهای دلخواه می دیدند و از همین منظر با آن مخالفت می کردند. آنان البته این مخالفت خویش را لباس تقلا برای اجتناب از تورم و مخاطرات آن تن می کردند. دومی ها می گفتند که حتی با فرض کنترل قیمت ها و مهار میزان افزایش بهای کالاها در سطح ٢٠%، کل درآمد دولت از محل حذف یارانه ها پس از محاسبه کسور و کنار نهادن سهم صنایع، بیش از ٢٨ هزار میلیارد تومان نخواهد بود و اولی ها مصر بودند که رقم مطلوب ٦٢ هزار میلیارد تومان را حصول خواهند کرد. اولی ها می خواستند که کل حساب و کتاب پیش ریز عایدات طرح در حوزه های مختلف حتماً در دستان خودشان باشد و دومی ها این کار را به زیان سرمایه داران طیف خود و کل سرمایه اجتماعی می دیدند. هر دو جناح با سرسختی و سماجت وافر پیشنهادات و طرح های خویش را نسخه علاج معضلات سرکش و در هم تنیده روز سرمایه اعلام می کردند و جناح رقیب را به بلاهت و اتخاذ سیاست های تخریبی برای وخامت بیشتر اوضاع اقتصادی متهم می ساختند.
نیروها و مهره های هر دو باند با تمامی قوا تلاش داشتند که از همه اهرم ها برای تحمیل راهبردها و راه حل های خود بر دیگری استفاده کنند و رجوع به « ولایت فقیه» سرمایه طبیعتاً در زمره یکی از این اهرم ها و کارافزارها بود. جدال بر سر راه های مختلف حل مشکلات سرمایه و تعیین مناسب ترین شیوه ها برای تحمیل بربرمنشانه ترین میزان استثمار سرمایه داری و کل موجودیت این نظام بر طبقه کارگر، قهراً در مجادله میان سیاست ها و راهبردهای سیاسی باندهای مختلف بورژوازی تبلور می یابد. هر دو باند مافیائی جناح مسلط قدرت سیاسی روز سرمایه برای پیشبرد طرحها و راهبردهای اقتصادی خود دنبال راهکارها، سازمان یابی ها و جهتگیری های خاص خود راه می افتند. هر کدام در تدارک تسخیر اهرم های مؤثرتر اعمال قدرت برمی آیند. هر کدام می کوشند تا از پارلمان، دولت، ارتش، سپاه، ولایت فقیه، بسیج، لباس شخصی، روحانیت یا مافیای فروش جهل و خرافه و شستشوی مغزی دینی و سایر ابزارها بیشترین سود ممکن را جویند. مجادلات حول چگونگی برنامه ریزی نظم تولیدی و سیاسی و مدنی و اجتماعی سرمایه لاجرم جدال بر سر تصاحب و تصرف همه این مراکز و نهادها را به دنبال می آورد. در این راستا مافیای احمدی نژاد که عروج خود به صفه حاکمیت سرمایه را از همان آغاز مدیون حمایت جامع الاطراف ولایت فقیه و بیت رهبری در یک سوی، نیروهای اعمال قهر و سرکوب در سوی دیگر و تحویل دنیای عوامفریبی و توهم به اقشار متوهم اجتماعی بوده است، دیری است که در کارائی پشتوانه نخست دچار تردید شده است. این باند ابعاد وسیع نفرت میلون ها انسان از روحانیت و ولی فقیه را خوب تعمق کرده است. شعارهای کوبنده « مرگ بر اصل ولایت فقیه را تا عمق لایه های درونی گوش خویش شنیده است. اسلام ستیزی بی مهار ده ها میلیون زن و مرد و جوان و پیر و به ویژه نسل های جوانتر جامعه را با تمامی گوشت و پوست لمس نموده است. مافیای احمدی نژاد چراغ عمر این خرابه فرتوت را رو به خاموشی دیده است و از این روی در میان پشتوانه ها و استوانه های ضامن حضور خود در ساختار حاکمیت سرمایه، دنبال جایگزینی این ستون با ستونی دیگر است. آن ها در همان حال تصور می کنند که با دور شدن از این بنای ویران چه بسا توهم بخشی از متوهمان به دار و دسته اصلاحات را هم به دست آرند و بر همین مبنی است که سیاست دور زدن ولایت فقیه و جایگزینی آن با مکتب ایرانی یا اسلام ایرانی را پیش گرفته و دنبال کرده اند.
سال جاری سال برگزاری انتخابات مجلس اسلامی سرمایه است. یک چیز را فراموش نباید کرد. سناریوی انتخابات در جمهوری اسلامی به همان اندازه که ساز و کار فریب و تحمیق و شستشوی مغزی توده های کارگر است برای هر لایه و جناح و بخش بورژوازی ایران از لحاظ رقابت با بخش ها و باندهای دیگر و احراز نقش دلخواه در ساختار قدرت سرمایه مهم است. یک تفاوت میان دولت اسلامی سرمایه با رژیم هائی مانند کره شمالی، سوریه و قذافی در همین است. در همه این کشورها دیکتاتوری هار و درنده و حمام خون سالار سرمایه حاکم است اما در هیچ کدام از سه کشور اخیر، انتخابات حتی ابزاری برای رقابت میان بخش های مختلف بورژوازی نیست. در جمهوری اسلامی این موضوع متفاوت است و ابعاد بی مهار بربریت و توحش این رژیم علیه کارگران و توده های عاصی به هر حال جای رقابت لایه های مختلف خود طبقه سرمایه دار در انتخابات را مسدود نساخته است. مافیای احمدی نژاد اینک در تدارک احراز بیشترین کرسی ها در مجلس سرمایه است و رقبای همکیش محافظه کار او بر آنند تا از طریق آویختن بیشتر و بیشتر به بیت رهبری وی را از حصول این موفقیت باز دارند. باند اخیر از دوری گزینی های احمدی نژاد نسبت به ولایت فقیه سود می جوید تا مافیای خامنه ای و اشرار سپاهی و بسیجی و ارتشی و لباس شخصی مطیع او را با خود همراه کند. دار و دسته نخست می داند که رقبای حکومتی روز به رغم همه اختلافات باز هم به حضور او در صفه قدرت سیاسی نیاز دارند و به راحتی قادر به طرد وی نیستند. این باند از همین پاشنه آشیل رقیبان بهره می گیرد تا هر چه زودتر تونل تحکیم موقعیت خود در مجلس آتی را حفاری کند. فاکتورهای زیادی در این گذر قابل بحث است که به خاطر اجتناب از طولانی شدن کلام از آن چشم می پوشیم. عصاره سخن بسیار روشن است. کل مجادلات و جنگ و ستیز های درون بورژوازی و در داخل ماشین دولتی فقط حول محور چگونگی حفظ نظام بردگی مزدی و راه های تحمیل این نظام بر توده های کارگر دور می زند. اساس همه کشمکش ها چگونگی تشدید کشنده تر استثمار کارگران و قتل عام هر چه موحش تر همه دار و ندار معیشتی آنان است. هر چه تناقضات ذاتی سرمایه حادتر می گردد، هر چه ماندگاری نظام سرمایه داری دشوارتر می شود، این مجادلات نیز راه تعمیق پیش می گرد.
فاز تشدید کشمکش ها میان بخش های مختلف بورژوازی و باندهای مافیائی درون و حاشیه قدرت سیاسی، علی الاصول باید فرصت مناسبی برای آرایش قوای بیشتر پیکار طبقه کارگر و هر چه توفانی تر شدن میدان جنگ طبقاتی بردگان مزدی علیه سرمایه باشد. اما بدبختانه چنین نبوده است و اکنون هم نیست. آنچه تا حال در این فاصله ها رخ داده است، سرکشی بیشتر از همیشه خطر سقوط جنبش کارگری در ورطه گمراهه ها و پرتگاه های فاجعه بار حفاری شده از سوی محافل مختلف بورژوازی بوده است. چرا چنین است پاسخ تا حدودی ساده است. توده های کارگر تنها در صورتی قادر به استفاده کارساز طبقاتی از این فرصت ها می گردند که همواره و در همه شرائط دست به کار سازماندهی افق دار، آگاهانه، سراسری و شورائی، برای اعمال قدرت متحد طبقاتی علیه سرمایه داران، دولت آن ها و اساس موجودیت سرمایه باشند. جنبش کارگری در غیاب این پویه، بدون داشتن یک استخوانبندی بالنده ضد سرمایه داری و بدون یک رویکرد آگاهانه الغاء کار مزدی، بسیار ضعیف است و زیر فشار این ضعف قادر نیست که در تندپیچ های حساس سیاسی از فرصت موجود برای توفندگی بیشتر دامنه تعرض طبقاتی خود استفاده کند. در چنین وضعی و مادام که طبقه کارگر اسیر این استیصال است، آستانه عظیم ترین انفجارهای سیاسی و طوفانگیر شدن سفینه حاکمیت سرمایه نیز به جای آنکه فرصتی در دست جنبش کارگری شود، چه بسا به میدانی برای جناح های مختلف قدرت سیاسی و اپوزیسون های درون و حاشیه دولت سرمایه داری علیه کارگران تبدیل می گردد. هر جناح درنده و قتل عام سالار اما عجالتاً مقهور و معزول کنونی حاکمیت خود را مجاز می بیند که دنیای توهم و سرگردانی توده های کارگر را زمینه مساعدی برای گروگان گیری موج عظیم نارضائی آنان سازد و بسان چیره دست ترین سوارکاران کل قدرت پیکار طبقه کارگر را موکب مظفر تسویه حساب با رقبای درون طبقه خود و عروج به صفه قدرت سرمایه کند. اپوزیسون های درونی بورژوازی همواره چنین می کنند و جنبش کارگری ایران تاریخاً به بدترین شکل آماج این دسیسه پردازی ها بوده است. ضربات خرد کننده و التیام ناپذیری که این جنبش از حزب توده، جبهه ملی، باندهای پان اسلامیستی، نهضت آزادی و طیف ملی- مذهبی ها، شعبده بازان معرکه اصلاحات و حتی بی مایه ترین فریبکاران از نوع مافیای احمدی نژاد متحمل شده است، داستانی هول انگیز و در همان حال بسیار هم درس آموز است. اما مشکل در همین حد محدود نبوده است. واقعیت این است که بسیاری از احزاب، گروهها و محافل موسوم به چپ در ایران یا دنیا نیز به دلیل ماهیت اجتماعی سرمایه سالار خویش در دل چنین شرائطی همین بلا را به سر کارگران می آورند. اینان نیز به محض مشاهده وضعیت آشفته درون قدرت سیاسی حاکم تنها چیزی که تحویل کارگران می دهند، توهم بافی و عوامفریبی است. همه جا جنجال می کنند که چراغ عمر رژیم حتماً در حال خاموشی است، که آنچه رخ داده است « بحران آخر» است، که کشتی حیات رژیم در عمق اقیانوس هاست، که نیمه دانگی از شب بیشتر باقی نمانده است،که دیگر هیچ قدرتی یارای حفظ رژیم را ندارد، که دولت روز شمارش معکوس عمر خود را تا آخرین رقم پشت سر نهاده است، که موج انقلاب سراسر جامعه را در خود غرق کرده است و قدرت سیاسی حاکم حتماً رفتنی است و ...... بخش بعدی حرف های این احزاب و گروهها هم این است که قدرت سیاسی را باید تسخیر کرد، که توده های کارگر باید با قیام خویش ماشین دولتی روز سرمایه داری را با دولتی جدید جایگزین کنند، که حزب و محفل و سازمان آنان سوارکار ماهر و راهوار بی بدیل برای تسخیر قدرت سیاسی است. که اگر گروه متبوع آنان قدرت را در دست گیرد، چنین کرده و چنان خواهد کرد؟ حرف هائی که صدر تا ذیل آن ها فقط وارونه پردازی و توهم بافی و عوامفریبی است. قبل از هر چیز مجرد تشتت درون ساختار حاکمیت سرمایه داری به هیچ وجه گویای اجتماع شرائط لازم، برای نابودی حتمی رژیم سیاسی سرمایه نمی باشد. « جمهوری اسلامی» از همان روز پیدایش اسیر تشتت و گاه حادترین مجادلات بوده است، اما این رژیم تا امروز باقی مانده است و با تمامی ورشکستگی و افلاس دامنگیرش باز هم از خطر زلزله ها و طغیان های فراونی جان سالم به در برده است. رژیم ها قرار نیست در پرتو فتور، پوسیدگی و فرسودگی خود سقوط کنند. جنبشی بسیار نیرومند و سراسری لازم است تا رژیم ها را سرنگون سازد و مادام که چنین جنبشی در میدان نیست رژیم یا رژیم ها خود را پالایش خواهند کرد. بر ضایعات خود هر چند مهلک مهار خواهند زد و کل قدرت سلاخی خود را برای مقابله با مخاطرات سر راه، احیاء و بازسازی خواهند نمود.
نکته بعدی و مهم تر این است که معضل توده های کارگر دنیا مطلقاً این نیست که دولتی را ساقط کند و دولت دیگر را مستقر سازند. این کار هم در جوامع موسوم به « دموکراتیک» هر چند سال یک بار انجام می گیرد و هم در زیر سیطره دیکتاتوری های هار بارها جامه عمل پوشیده است، اما حاصل این جا به جائی ها برای طبقه کارگر دنیا صرفاً از چاله به چاه افتادن بوده است. بحث بر سر سرنگونی و برقراری رژیم ها نیست. رژیم ها ساز و کار قدرت سرمایه اند، سخن از نابودی سرمایه داری است و جنگ علیه رژیم ها تنها و تنها به عنوان لحظه ای و حلقه ای از جنگ سراسری علیه اساس بردگی مزدی است که برای جنبش ضد سرمایه داری طبقه کارگر موضوعیت و مبرمیت می یابد. همه راهبردها و راهکارهائی که اشاره شد صرفاً گمراهه هائی هستند که از سوی محافل راست یا چپ بورژوازی در پیش روی جنبش کارگری باز می شود و در این گذر کلام اصلی و آخر این است که پس ما کارگران چه باید بکنیم و کدام کارها را نباید بکنیم. بالاتر گفتیم که استفاده کارا از موقعیت متلاطم و متشت قدرت سیاسی سرمایه تنها زمانی برای توده های کارگر قابل حصول است که از پیش و در دل هر شرائطی برای سازمانیابی واقعی شورائی و سراسری ضد سرمایه داری خود تلاش کرده باشند. جنبش روز ما بدبختانه وارث چنان تلاش و دستاوردی نیست و زیر فشار دیکتاتوری هار سرمایه در یک سوی و راهبردهای مخرب رفرمیستی راست و چپ در سوی دیگر حائز چنین موقعیتی نمی باشد. این مسأله اما هیچ سر سوزنی از مبرمیت و اهمیت حداکثر تلاش ما برای بیشترین میزان جبران مافات در وضعیت روز نمی کاهد. باید با تمامی قوا دست به کار شویم. مقدم بر هر چیز باید با هر نوع و هر میزان توهم به هر اپوزیسون غیرکارگری راست یا چپ زیر هر اسم و رسم و عنوان مبارزه کنیم.
توضیح واضحات است که سرنگونی جمهوری اسلامی یا هر دولت سرمایه داری دیگر، در صدر وظائف روز جنبش ما توده های کارگر قرار دارد. اما بحث اساسی تر این است که این دولت توسط کدام جنبش سرنگون خواهد شد. پیش تر تصریح شد که نفس سرنگونی رژیم ها نه فقط حلال مشکلات ما نیست که لزوماً هیچ چشم اندازی برای هیچ بهبودی در شرائط کار و زندگی ما را هم در پیش رویمان قرار نمی دهد. جمهوری اسلامی باید حتماً سرنگون گردد اما این کار باید توسط جنبش سازمان یافته شورائی و سراسری ضد سرمایه داری ما صورت گیرد. نکته اساسی بعدی این است که اگر جنبش ما در چنین وضعی نیست و از چنین توانی برخوردار نمی باشد آیا نباید سلسله جنبان پیکار برای در هم کوبیدن ماشین دولتی روز سرمایه باشد؟ پاسخ روشن است. باید حتماً چنین باشد و جنبش ما چنین کند اما برای این کار باید از هر لحظه و هر دم و بازدم وضع موجود، بیشترین تلاش ممکن را برای سازمانیابی سراسری، شورائی و ضد کار مزدی خود به عمل آورد. ما تاریخاً و به اندازه کافی اسیر گمراهه ها شده ایم. به صورت فاجعه باری دنبال این حزب و آن حزب اپوزیسون سرمایه از راست تا چپ، مذهبی تا لائیک راه افتاده ایم. اینک وقت آن است که حول خواست های ضد سرمایه داری روز خود متشکل گردیم، شورائی و سراسری متشکل شویم، افق الغاء کار مزدی را در پیش روی خود قرار دهیم. راهکارها و تاکتیک های اعمال قدرت علیه سرمایه را به کار گیریم. این کار را در همه جا و در همه دقایق حیات دستور کار خود سازیم. منشور مطالبات پایه ای ضد سرمایه داری را تکیه گاه تلاش خود برای متشکل شدن کنیم، در کارخانه، در مدرسه، در بیمارستان، در دانشگاه، در حمل و نقل و مزرعه و کشت و صنعت، در کوی و برزن و روستا و شهر و دیار و در هر کجا که هستیم شورائی سازمان یابیم. قدرت سازمان یافته شورائی خود را وارد مصاف با نظام سرمایه داری و دولت سرمایه کنیم. کارخانه ها را به اعتصاب کشیم و چرخ تولید و کار را از چرخش باز داریم، مدرسه ها، دانشگاه ها و همه مراکز کار را تعطیل کنیم. حمل و نقل را از کار فرو اندازیم و از این طریق کل صنایع و حوزه های تولید سود سرمایه را دچار اختلال نمائیم. در متن این مبارزات و متشکل شدن ها، منشور مطالبات ضد کار مزدی خود را بر طبقه سرمایه دار و قدرت دولتی سرمایه تحمیل کنیم. شعار سرنگونی جمهوری اسلامی را در زمین و آسمان فریاد زنیم و خواستار جایگزینی این دولت با سازمان شورائی کار و تولید متشکل از همه آحاد توده های کارگر شویم. بساط هر نوع دولت بالای سر جامعه و انسان ها را به طور کامل برچینیم و سازمان سراسری شورائی تولید و کار همه آحاد توده های طبقه خود را بستر و سلاح و میدان یکه تازی خویش برای الغاء کامل کار مزدی و امحاء طبقات و دولت و هر شکل استثمار طبقاتی سازیم.

فعالین جنبش لغو کار مزدی - ژوئن ٢٠١١