افق روشن
www.ofros.com

در مصاف با گرایشات و راهکارهای بورژوائی

فرشید شکری                                                                                                    یکشنبه ٢۵ بهمن ۱٣٨٨


-١-

مبارزه جهت اصلاح وضعیت زندگی و معیشت نیروهای مولده و افراد تحت تکفل ایشان، وظیفه ای خطیر است که فعالین کمونیست جنبش کارگری و مارکسیست ها ابداً از آن روی گردان نیستند و هر دم خود را مؤظف به پشتیبانی از مطالبات اقتصادی طبقۀ کارگر می دانند، و همگام با کارگران برای گرفتن این حقوق می جنگند. اما کمونیست های جهان از جمله ایران، برخلاف نظراتی که این جدال ها را برسمیت نمی شناسند و برخلاف رفرمیست ها که چالش های پرولتاریا را به رفرم هائی در چهارچوب این نظم سیاسی- اقتصادی به بند می کشند، حین مبارزه برای کسب شرایط بهتر زیستی و معیشتی، به پیکاری قاطعانه در راستای تغییرات بنیادین یعنی به گور سپردن این شیوه و مناسبات تولیدی از راه روشنگری، تعمیق آگاهی طبقاتی، تبلیغ، سازماندهی و... مشغولند.
افشاء و رو کردن ماهیت رفرمیسم که مقصودش صرفاً تحمل بار کردن شرایط کار و زندگی کارگران تحت سیطرۀ همین روابط استثمارگرایانه است، یکی از وظایف بس مهم این پیکارگران می باشد که تا کنار زدن کامل آن نباید آرام نشست. ایده و گرایش رفرمیستی در درون جنبش های کارگری – که در تمام ممالک جهان ریشه دوانیده – جزو اثر گذارترین مکانیسم های بورژوازی بهدف حصر جدال های کارگری در چهار دیواری اصلاح، خشنود کردن کارگران به حداقل حقوق و مزایای کارگری « بخوانید لقمه نانی بخور و نمیر» و تهی کردن مغز آنان از فکر رهائی از استثمار و نابرابری است.
چنانچه توده های کارگر عمیقاً به ماهیت فریبکارانۀ رفرمیسم پی نبرند و درنیابند تا هنگامی که مناسبات سرمایه داری وجود دارد – برغم هر بهبودی در وضعیت کار و معیشت اشان – همچنان بردگان مزدی باقی می مانند، و به سهولت توسط گرایش رفرمیستی تحمیق می شوند. رفرمیسم هر اندازه پرولترها را به خود جذب کند، بهمان درجه بورژواها با خیال آسوده تری به بهره کشی و جمع آوری سود ادامه می دهند. ولیکن هر چه کارگران از این گرایش دورتر باشند، یأس کارفرمایان و دولت هایشان افزایش می یابد. به سخن دیگر با آزاد بودن کارگران از رفرمیسم در اساس وابستگی آنها به دست نشاندگان سرمایه در جنبش های کارگری کمتر می گردد و در مقابله با حملات کارفرمایان، پیگیری خواست هایشان، و حراست از دستاوردهایشان مصمم تر و پرتوانتر ظاهر خواهند شد.
حضور گرایش رفرمیستی در جنبش کارگری ایران نیز، فعالان رادیکال و سوسیالیست جنبش کارگری را در میدان مبارزه ای سخت و دشوار علیه فعالیت های نظری و عملی نمایندگان این گرایش که همه کس از چند و چون آن تحرکات اطلاع دارند و ضرورتی به تکرار نیست، قرار داده است. با آنکه از سال های نخست دهۀ هشتاد شمسی بدین سو اعتصابات و اعتراضات کارگری بر سر لغو قراردادهای موقت، توقف بیکارسازی ها، پرداخت دستمزدهای معوقه، مطالبۀ بالا رفتن سطح دستمزدها و غیره افزایش یافته اند؛ و اگرچه در کنار این جدال ها همچنین شاهد برگزاری مراسم های غیر دولتی اول ماه می در این دوره بوده ایم – که این تحرکات شعف آفرین گویای رادیکالیزه شدن فضای فکری جنبش کارگری اند – با این تفاسیر امر به حاشیه رفتن تام و تمام گرایش با سابقۀ رفرمیستی و ناکامی پیروان سیاست های لیبرال- کارگری، و بلاخره گسترش بیش از پیش افق سوسیالیستی در بین طبقۀ کارگر، هنوز از یکایک کارگران کمونیست و مارکسیست های انقلابی می طلبد تا توأم با مبارزه برای به کرسی نشاندن خواسته های صنفی و رفاهی کارگران ایران، کاسته شدن از مشکلات آنها، و تحقق مطالبۀ ایجاد تشکل های مستقل و طبقاتی در سراسر کشور که بواقع ثمرۀ تحمل مرارت ها و زحمات زیاد این چالشگران در همه گیر شدن آن مطالبه بوده است، پیگیرانه تر از قبل به فعالیت های روشنگرانه، تبلیغی و تهییجی خود برای آماده سازی کارگران در امتداد استراتژی زیر و رو کردن وضع موجود، بپردازند. در نتیجۀ این کار آگاهگرانه، توده های کارگر درک خواهند کرد که تا وقتی سرمایه داری هست هیچ اصلاحی نمی تواند پایدار و ریشه ای باشد، و از اصلاح یا رفرم هائی که با رزم خود ایجاد می کنند، برای شدت بخشیدن به پیکارهایشان تا براندازی این شیوۀ تولیدی و محو استثمار و بردگی مزدی، سود میبرند.

-٢-

در این بخش بدواً باید گفت، همیشه وظیفۀ به چالش کشیدن آراء و موضع گیریهای رویزیونیست ها که در جامۀ مارکسیسم مدام سرگرم تجدید نظر در آموزش های مارکس، انگلس و لنین در عرصه های گوناگون بوده اند، روبروی کارگران کمونیست و مارکسیست های پایبند به ماتریالیسم پراتیک مارکس در دنیا و البته ایران خودنمائی کرده است. صفحات تاریخ مبارزات طبقاتی نشان می دهند وقتی که مارکسیسم مسیر رشد خود را در پهنۀ جهان آغاز نمود و اندیشه های آن سریعاً تحکیم یافتند، حملات منسجمی علیه مارکسیسم صورت گرفت و با گذشت تقریباً صد و هفتاد سال از شروعش باز ناظر این یورش ها هستیم. در مقابل اما، واکنش به این تهاجمات فکری و برخورد با افراد صاحب اعتباری که خود را با رویزیونیسم همسو و هم جهت می دیدند، در زمان مارکس و انگلس آغاز شد (١) ، به دورۀ لنین رسید، در طول قرن بیستم ادامه یافت، و همچنان در قرن بیست و یکم مقابله ای قرص و قایم توسط مارکسیست های انقلابی از جوانب مختلف با این گرایش ضد مارکسیستی در شمال و جنوب، و در شرق و غرب جریان دارد. اینک جا دارد با فاکتور گرفتن از دیدگاههای فلسفی و اقتصادی رویزیونیسم (٢)، مختصراً به رویکرد سیاسی این پدیده اشاره ای داشته باشیم، و آنگاه روی جهت گیریها و راهکارهای رویزیونیست های ایران در مورد رویدادهای جاری تمرکز کنیم که اگر در برابرشان خاموش ماند، از هم اکنون این تحرکات لطمات جبران ناپذیری بر برآمدهای پائینی ها در جامعه، و بطور مشخص طبقۀ کارگر خواهند گذاشت.
جامع ترین تعریف از رویزیونیسم در حوزۀ سیاست اینست که لنین می گوید: « سياست رويزيونيستى عبارت است از تعيين روش خود از واقعه‌اى تا واقعۀ ديگر، تطبيق حاصل کردن با حوادث روز و با تغييرات وارده در جزئيات سياسى، فراموش کردن منافع اساسى پرولتاريا و خصائص اصلى کليۀ رژيم های سرمايه ‌دارى و تکامل تدريجى سرمايه‌دارى، فدا کردن اين منافع درمقابل منافع آنى واقعى يا فرضى، و از خود ماهيت اين سياست هم آشکارا برمی آيد که می تواند شکل هاى بی نهايت گوناگونى بخود بگيرد و هر مسئله ای را که تا حدى " تازگى" داشته باشد، و هر تغييرى در حوادث که کمى غير منتظره و پيش ‌بينى نشده باشد، ولو فقط سر موئى و براى مدت کاملاً کوتاهى مشى اصلى تکاملى را تغيير داده باشد، ناگزير و هميشه موجب پيدايش انواع مختلف رويزيونيسم خواهد گرديد ».
وی همچنین گفت: « در رشته سياست، رويزيونيسم تلاش می کرد همان مهمترين مطلب مارکسيسم يعنى آموزش مبارزۀ طبقاتى را مورد تجديد نظر قرار دهد. به ما می گفتند آزادى سياسى، دمکراسى، حق انتخابات همگانى زمينه مبارزۀ طبقاتى را از بين می برد و اصل قديمى مانيفست کمونيست را که می گويد کارگران ميهن ندارند، باطل می سازد. و در دمکراسى که "ارادۀ اکثريت" حکمفرمايى می کند، ديگر به اصطلاح نه می توان به دولت مانند ارگان حکمرانى طبقاتى نگريست و نه اينکه از اتحاد با بورژوازى مترقى سوسيال- رفرميست عليه مرتجعين چشم پوشيد ».
با تعمق در این سخنان آموزنده هدفی که خرده بورژواهای چپ نما در ایران برایش تقلا می کنند و قصد دارند با سود بردن از اعتراضات جاری مردم سیاست هایشان را به پیش ببرند از پس پرده آشکار می گردد. ولی چرا اینگونه است؟ در همۀ ممالک سرمایه داری سده های پیشین و عصر حاضر همواره خرده بورژوازی و صاحبان کارگاهها و صنایع کوچک یک لایۀ اجتماعی وسیعی را در جوامع انسانی تشکیل داده اند که این تولید کنندگان کوچک به دلائلی چون ناتوانی در رقابت با صنایع غول آسا و طرد شدن توسط تولید بزرگ، انفجار بحران های متوالی سرمایه داری، رکود در تولید و... به صفوف پرولتاریا پرتاپ می شوند و به جنبش های کارگری و احزاب کمونیست ملحق می گردند. همچنان که لنین بیان داشت، این حضور و حمل ایده های متباین با جهان بینی مارکسیستی یعنی جایگزین کردن اولوسيون ساده و آرام با ديالکتيک زرنگ و انقلابى، ناگزیر به پدید آمدن رویزیونیسم بعنوان یک گرایش متضاد با مارکسیسم و در عین حال فعال در جنبش های کارگری و کمونیستی، و شوربختانه مدعی ایده های نوین مارکسیستی ختم می گردد و گریزی از آن نیست. ایران هم از این قاعده مستثنی نشد و با عروج سرمایه داری در این سرزمین، و پیدایش تحولات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بعد از آن، خرده بورژواها بدرون جنبش کارگری و کمونیستی شکل یافته علیه سرمایه داری راه یافتند و از آن هنگام تا این زمان، کوشیده اند تا نقشه هایشان را عملی کنند.
در این هفت ماه با شدت گیری جنبش اعتراضی مردم، سوای طیف های مختلف اپوزیسیون لیبرال، رویزیونیست های حی و حاضر در جبهۀ چپ جامعه بر پایۀ نوع نگرش اشان به جهان پیرامون و باورهایشان به آن اصولی که از مبانی فکری و معتقدات لیبرالیسم بورژوائی نشأت می گیرند در یک هماهنگی اعلام نشده با جریانات سیاسی متعلق به طبقات بالائی، و در امتداد مشی همیشگی اشان بنا داشته اند تا به هر ترتیب سیاست های خود را در قبل اوضاع جاری به پیش ببرند. آنان اینبار با بلند کردن صدای اعتراضات خود در دفاع از خیزشهای توده ای در تهران و دیگر شهرهای بزرگ کشور، به سیاق قدیم مبارزۀ همه با هم (همۀ اقشار و طبقات اجتماعی) را رو به کارگران تبلیغ و ترویج کردند بدون اینکه از لزوم تشکیل جبهه ای مستقل که شامل کارگران و توده های زیر دست جامعه در تقابل با بورژوازی حاکم و بورژوازی ناراضی باشد، کلمه ای بر زبان جاری کنند. رویزیونیست ها که دهه هاست دل هایشان برای یک نظام پارلمانی [دموکراتیک و سکولار] در ایران لک زده است، از نو به سان طیف های متنوع گرایش لیبرالی، چپ های میانه، سوسیال- رفرمیست ها و... ، با ادبیات مختص بخود در لا به لای گفته ها و اظهارات بظاهر رادیکال اشان در رابطه با این خیزشهای مردمی، همچنان بر طبل پیکار برای "آزادی" و "دموکراسی" کوبیدند بی آنکه توضیح دهند منظورشان از دموکراسی چیست و آزادی مورد نظر آنها قرار است به کدام طبقۀ اجتماعی برسد!
واضح است، بهمان حدی که برنامه ها و مواضع سیاسی طیف های مختلف لیبرالیسم بورژوائی قادر است بر لایه هائی از شهروندان جامعه تأثیر بگذارند، چنین رهنمودها و بدیل سازیهائی در مقابل نظام مستبد حاکم از سوی رویزیونیست ها هم خواهی نخواهی ظرفیت جذب بخش هائی از طبقۀ کارگر و توده های مردم ستمدیده را به این دلیل ساده که در تاریخ معاصر ایران (زمامداری پهلوی ها و رژیم اسلامی) دیکتاتوری و استبداد مانع از تجربه شدن این سیستم های حکومتی شده اند، دارند. از آنجائی که موضوعیت تقابل با رویزیونیست ها که هر بار نقابی بر صورت هایشان می زنند کمتر از روشن کردن ماهیت لیبرال ها که می کوشند تا سرمایه داری ایران را از بحران خارج سازند، نیست، نتیجتاً برای ناکام گذاشتن رویزیونیسم در به چنگ آوردن اهدافش چاره ای بجز استمرار دادن به مبارزۀ ايدئولوژيک مارکسيسم انقلابى با این پدیده، نیست.
بایستی با رجوع دادن کارگران و زحمتکشان ایران به تاريخ پر از بی عدالتی، نابرابری و کنار گذاشته شدن طبقۀ کارگر و توده های فرودست اروپا، آمریکا و سایر نقاط جهان از تصمیمات کلان سیاسی و اقتصادی، نشان داد که نظریات و مباحث فلسفی، اقتصادی و سیاسی رویزیونیست ها تا چه اندازه ای پا در هوا و پوچ اند. می باید ثابت کرد با آن آزادى ای که اینان در اصل برای "سرمایه داران دموکرات" می خواهند تناقضات این نظام سیاسی- اقتصادى مسلط ، دردها، ستم ها و مشکلات زیردستان جامعۀ ما [در صورت روی کار آمدن این بخش از بورژوازی باصطلاح مترقی و دموکرات] ، لاینحل خواهند ماند و طبقۀ کارگر و ساکنین زیر دست جامعه از چاهی به چاه دیگر خواهند افتاد. باید پارلمانتاريسم را بیش از پیش افشاء کرد و چهرۀ واقعى حکومت های بورژوا- دمکراتيک را که ارگانهای زور و ستم طبقاتى هستند، برای کارگران و توده های تشنۀ آزادی در ایران عیان ساخت.

-٣-

در این هنگامه ای که پیکار آزادیخواهانۀ توده های تحت ستم کشور وارد فاز جدیدی شده است، سعی فعالین چپ و سوسیالیست جنبش کارگری و بقیۀ جنبش های اجتماعی در شکل دادن به جبهۀ سوم برضد رژیم بورژوا- اسلامی و اپوزیسیون لیبرال همانند تقابلات محکمتر با رفرمیسم و رویزیونیسم خزیده در جنبش کارگری و کمونیستی یک ضرورت سیاسی و طبقاتی بشمار می آید. نباید اجازه داد این جنبش مردمی که همچون جنبش کارگری، جنبش رهائی زن، جنبش دانشجوئی، و جنبش انقلابی کردستان سی سال است علیه حاکمیت قد برافراشته است، در روزهای پیش رو بوسیلۀ دستگاه سرکوب رژیم به عقب نشینی وادار گردد یا از طرف این و آن به بیراهه کشیده شود. در این مدت با مطرح شدن شعارهای ساختار شکنانه « بویژه در ششم دی ماه » معلوم شد که اغلب معترضین به رادیکالیسم انقلابی روی آورده اند و کاری به اختلافات جناح های "سبز و سیاه" و "اصلاح طلب و تمامیت خواه" سرمایه داری حاکم ندارد و در واقع خواستار نابودی کل نظام اند. بر این اساس همگی ما ملزم به تقویت این روند هستیم.
در ماهها و هفته های گذشته بطور متناوب در ارگانهای سمعی، بصری و نوشتاری حزب کمونیست ایران و کومه له- سازمان کردستان حزب، مضاف بر جدل قلمی و نظری با لیبرال ها و اصلاح طلبان، و نقد بنیادهای اندیشه ای و متدولوژی آنها در اصلاح ساختارهای روبنائی حکومت، در این باب سخن بمیان آمده و بر اهمیت پشتیبانی از این مبارزات تأکید شده است. تردیدی نیست دفاع از این خیزش های مردمی به بی خاصیت کردن جد و جهدهای اصلاح طلبان حکومتی و لیبرالیسم بورژوائی در حفظ پایه های نظام سرمایه داری ایران، و به سرنگونی قطعی رژیم اسلامی- سرمایه داری که این هدف در ردیف اهداف اولیۀ طبقۀ کارگر است می انجامد.
با پذیرش این نظریۀ منطقی و علمی ای که آگاهی، متشکل شدن کارگران در تشکل های طبقاتی و حزبی، و اتحاد تمامی بخشهای طبقۀ کارگر را از پیش شرط های پیروزی کشمکش طبقاتی می داند؛ پاسخگوئی، به میدان آمدن و هدایت مبارزات توده های محروم به منظور نقش آفرینی طبقۀ کارگر در رفع اشکال گوناگون ستم (ستم جنسی، ملی، مذهبی و...) در جوامعی نظیر ایران نیز کارگران را به موقعیت رهبری ستمدیدگان کشور ارتقا می دهد، به نحو چشمگیری می تواند امر مبارزۀ طبقاتی را به جلو سوق دهد، مانع از دست بالا گرفتن بورژوازی مخالف در هر شکل و قواره ای می شود، سرنگونی استبداد حاکم را سهل الوصولتر می کند، و زمینۀ انقلاب کارگری و کسب قدرت سیاسی را که لیبرال ها، رفرمیست ها و رویزیونیست ها شدیداً از آن می هراسند، فراهم می سازد.
سرنوشت آتی مبارزات کارگری و قیام جاری مردم به رهبران رادیکال جنبش کارگری، فعالان چپ جنبش های اجتماعی، و جریانات کمونیست حکم می کند تا با جدیت بیشتر به مصاف دشمنان طبقۀ کارگر و دوستان دروغین مردم ستمکش جامعه بروند. محدود نشدن جدال های کارگری به رفرمیسم، به حاشیه نرفتن رادیکالیسم موجود در جنبش کارگری ایران، ناتوان شدن رویزیونیست ها در قلب حقایق تأسفبار نظام های بورژوا- دموکراتیک و تضعیف اندیشۀ مبارزۀ انقلابی علیه سرمایه داری، کشیده نشدن پیکارهای مردمی به نا کجا آبادی دیگر، گسترانیدن افق سوسیالیستی و تفوق بدیل حکومت کارگری بر آلترناتیوهای خرده بورژوائی و بورژوائی در ایران، این رزم و مبارزۀ مجدانه را خواهان است.

فرشید شکری

٨ بهمن ماه ١٣٨٨ شمسی

١- ابتدا در حوزۀ فلسفه (نیمۀ اول ١٨۴٠ م.) مارکس و انگلس علیه هگلی های چپ رادیکال که طرفدار ایده آلیسم بودند جدالهای پردامنه و عمیقی را شروع کردند. مارکس و انگلس بعد از آن در اواخر دهۀ چهل قرن نوزدهم، درعرصۀ اقتصاد به نبرد پرودونیسم رفتند. مختصراً باید خاطر نشان کرد که مبارزات تئوریک مارکس و رفیق اش انگلس وارد عرصۀ جنبش کارگری در دهۀ شصت قرن نوزدهم شد و در آن دوران درگیری با مولبرگر علاقه مند به افکار پرودون، باکونینیسم و برنشتاین به اوج خود رسید.
٢- رويزيونيسم در عرصۀ فلسفه بدنبال "علم" پروفسورمآبانه بورژوازى می رفت. پروفسورها "بسوى کانت رجعت" می کردند و رويزيونيسم هم بدنبال نئوکانتيست ها کشيده می شد. به لحاظ اقتصادی آنها میکوشيدند تا "با اطلاعات جديد تکامل اقتصادى" مردم را تحت تأثير بگيرند. میگفتند که در رشته کشاورزى به هيچ وجه عمل تمرکز و طرد توليد کوچک توسط توليد بزرگ، وجود ندارد و در رشته بازرگانى و صنايع هم اين عمل با حداکثر کندى انجام می گيرد. می گفتند بحرانها اکنون نادرتر و ضعيفتر شده است و احتمال دارد کارتل ها و تراست ها به سرمايه امکان بدهند که به کلى بحران ها را برطرف سازد. می گفتند "تئورى ورشکستگى" يعنى اينکه سرمايه‌دارى بسوى ورشکستگى ميرود بى پر و پا است، چونکه حدت تضادهاى طبقاتى رو به کاستن است. بالاخره می گفتند که عيبى ندارد تئورى ارزش مارکس هم طبق نظر بوم- باورک اصلاح گردد!!! – لنین