افق روشن
www.ofros.com

!زنده باد کمون! زنده باد حکومت شوراها

پيرامون سرنگونی جمهوری اسلامی و مختصات حکومت آلترناتيو

سازمان فدائیان (اقلیت)                                                                                   یکشنبه ١۳ اسفند ۱۳۹۱

"در صبح ۱۸ مارس، پاريس با صدای رعد آسای "زنده باد کمون" از خواب بيدار شد... پرولترهای پاريس، در ميان ضعف‌ها و خيانت‌های طبقات حاکمه دريافتند که ساعت عمل برای نجات اوضاع از راه به دست گرفتن اداره امور کشور فرا رسيده است... وقتی کمون پاريس زمام انقلاب را به دست خود گرفت، وقتی برای نخستين بار کارگران ساده جرأت کردند به امتيازات "بالا دستی‌های طبيعی" خود تجاوز کنند و در شرايط بیمانندی از سختی، با فروتنی و دلسوزی و به نحوی مؤثر کار خود را به انجام رساندند و آن هم در ازای حقوقی که بالاترينش به قول يک مقام عالی علمی، به زحمت به يک پنجم حقوق منشی شورای اداری يکی از مدارس لندن می‌رسيد، در آن وقت دنيای کهن به ديدن درفش سرخ، مظهر جمهوری کار که برفراز شهرداری به اهتزاز درآمده بود، از خشم و غضب متشنجانه به دست و پا زدن افتاد" (۱)
کمون پاريس، نخستين حکومت کارگری در جهان، پديدۀ اجتماعی نوين و دولت نوع جديدی بود که با همه اشکال دولت‌های پيشين متفاوت بود. کمون شکل تاريخی و معينی از دولت، با مختصات ويژه‌ای بود که مبارزه طبقاتی آن را بر دوش پرولتاريای پاريس نهاد. کمون پاريس گرچه بيش از دو ماه دوام نياورد و بورژوازی آن را در خون کارگران و کموناردهای قهرمان پاريس غرق نمود، اما ياد و اقدامات کمون پاريس هرگز فراموش نشد و خاطره آن در قلب بزرگ پرولتاريای جهان همچنان زنده است و برای هميشه زنده خواهد ماند. کمون پاريس نخستين گام دوران ساز را برای برچيدن ماشين کهنۀ دولتی و درهم شکستن دستگاه بوروکراتيک نظامی، برای ادارۀ امور جامعه توسط کارگران و زحمتکشان و برای استقرار دمکراسی مستقيم و دولت کارگری برداشت و به الگوی حکومت کارگری و دولت شورائی حاصل از انقلاب کبير اکتبر روسيه در سال ۱۹۱۷ تبديل گرديد. دولت شورائی که دولتی از نوع کمون است، دومين گام را برای انهدام ماشين دولتی بورژوائی و تمام دستگاه بوروکراتيک – نظامی برداشت. از آن پس شوراها و دولت شورائی به الگوی حکومت کارگری و دولت کارگری بَدَل گرديد و در مقياس تمام جهان مورد استقبال جنبش کارگری و طبقه کارگر قرار گرفت.
جنبش کارگری و طبقه کارگر ایران نیز نه فقط ازتأثیر شوراها و دولت شورائی بر کنار نماند، بلکه با شور و علاقه به استقبال آن شتافت و در مقاطع و شرايط سياسی معينی به ويژه در مقطع قيام بيست و دوم بهمن و تا حدود دو سال پس ازانقلاب ۵۷، صدها شورای کارگری را در کارخانه‌ها، واحدهای توليدی، بخش‌های خدماتی و در ميان دهقانان و کارگران کشاورزی ايجاد کرد. کارگران ايران در آن مقطع دراستان تهران و چند استان ديگر چندين اتحاديه شوراها بوجود آوردند که در آن ده‌ها هزار کارگر متشکل شده بودند. اين تجربه نشان داد که در ايران، همينکه به لحاظ آزادی‌های سياسی شرايط نسبتاً مناسبی فراهم گردد و وضعيت سياسی مجال دهد، کارگران بيش و پيش از هر تشکل ديگری شوراها را ایجاد می کنند و خود را در مقياس وسيع در تشکل‌های اخص خويش متشکل می‌سازند. شوراهای کارگری در آن مقطع نه فقط ادارۀ امور کارخانه‌ها را به دست گرفتند و مستقلاً اقداماتی را به سود خويش به مرحله اجرا گذاشتند، بلکه از امور سياسی جامعه و مسائل فرا کارخانه‌ای نيز غافل نبودند. گرچه شوراها توسط رژيم سرمايه‌داری جمهوری اسلامی در همه جا با قهر و خشونت سرکوب شدند و مجال نيافتند تمام کاراکتر خود را به منصه ظهور برسانند، اما کسی نمی‌تواند اين واقعيت را انکار کند که شوراهای کارگری در آن مقطع، نطفه‌های اوليه ارگان‌های اعمال قدرت سياسی طبقه کارگر بودند و در يک توازن قوای سياسی ديگری که به سود کارگران می‌بود، از حالت نطفه‌ای خارج می‌شدند و در شکل بلوغ يافته، آنطور که در روسيه بعد از انقلاب اکتبر شاهد آن بوديم، به ابزار اعمال اراده سياسی طبقه کارگر تبديل می‌شدند. به رغم سرکوب خشن و خونين شوراها، اما اين موضوع بر کسی پوشيده نيست که با رشد مبارزه طبقاتی و تغییرتوازن قوا به سودکارگران، طبقه کارگر بی درنگ شوراهای کارگری را بر پا می‌سازد تا در نهايت و در يک انقلاب کارگری، بديل خود يعنی دولت شورائی که دولتی از نوع کمون است را مستقر سازد. شورا و حکومت شورائی که خواست فوری طبقه کارگر ايران است، نه فقط در بين توده کارگران محبوب، با نفوذ، ملموس و پذيراست و کارگران با جان و دل از آن استقبال می‌کنند، بلکه تا حد زيادی با مقبوليت در ميان برخی ديگر از اقشار جامعه و مقبوليت عمومی نیز روبرو گشته است. سال‌ها قبل، زمانی که مارکس و انگلس "مانيفست حزب کمونيست" را می‌نوشتند و سوسياليسم علمی را پايه ريزی می‌کردند، "سوسياليسم" آنقدر محبوب و مورد استقبال عمومی قرار گرفته بود که هر کس و هر جريانی، اعم از خرده بورژوا يا بورژوا و فئودال، خود را "سوسياليست" و طرفدار سوسياليسم می‌ناميد. اما سوسياليسم آن‌ها، سوسياليسم مارکس و انگلس نبود. سوسياليسم آن‌ها، سوسياليسم بورژوائی، سوسياليسم خرده بورژوائی و يا سوسياليسم تخيلی و در يک کلمه سوسياليسم‌های دروغين و تقلبی بود. امروز نيز چنين به نظر می‌رسد که شوراها و دولت شورائی از آنچنان محبوبيت و مقبوليتی برخوردار شده است که جريان‌ها و گروه‌های بسياری لااقل در عرصه سياسی جامعه ايران، خود را جانب‌دار شوراها و حکومت شورائی قلمداد می‌کنند به نحوی که لااقل در بين نيروهائی که خود را چپ و کمونيست و طرفدار طبقه کارگر می‌دانند، کسی به خود جرأت نمی‌دهد مستقيماً در ردّ و نفی شوراها و عليه دولت شورائی سخن بگويد. برعکس چه بسيار جريان‌ها و کسانی که پيش از اين اثری از شوراها و حکومت شورائی در ادبيات آن‌ها ديده نمی‌شد، طرفدار شورا و حکومت شورائی شده‌اند!
طرفداری از شورا و حکومت شورائی فی نفسه هيچ ايرادی ندارد و کسی نمی‌تواند ديگری را منع کند که طرفدار دولت شورائی باشد يا نباشد. اما اين جانبداری از آنجا که در مواردی با تحريف مضمون و ماهيت شوراها و مختصات دولت شورائی و ارائه درک‌های غلط و ناقصی همراه است، ضروری‌ست بارديگر و به پاس‌داست کمون پاريس، نخستين حکومت کارگری و الگوی دولت شورائی کارگران و زحمتکشان و با تأکيد بر آموزش‌های مارکس و لنين، مختصات اين نوع دولت را مورد بررسی قرار دهيم و تمام آلودگی‌های بورژوائی و خرده بورژوائی و غير کارگری را از چهرۀ حکومت شورائی که يگانه آلترناتيو انقلابی نظام حاکم است، تا آخرين غبار آن بزدائيم.
در شرايط کنونی که جمهوری اسلامی تقريباً در آستانه فروپاشی قرار گرفته است، طرح حکومت شورائی به عنوان يگانه آلترناتيو انقلابی و تأکيد بر مختصات دولت نوع کمون از اهميت بسيار زيادی برخوردار است. تضادهای لاينحل جامعه که پيوسته تشديد گشته‌اند، اکنون به مرحله حادی رسيده‌اند. بحران‌های اقتصادی و سياسی پيوسته عميق‌تر شده‌اند. اختلاف و شکاف در درون هيأت حاکمه به نحو بی سابقه‌ای افزايش يافته است. نصايح و تهديدات شخص اول نظام جمهوری اسلامی برای لاپوشانی اختلافات و پرهيز از علنی ساختن آن نتيجه‌ای به بار نياورده است و تمام تلاش‌های رژيم برای غلبه بر مشکلات و معضلات فزاينده‌ای که آن را به مرحله اضمحلال و فروپاشی کشانده، با شکست روبرو شده‌اند. جمهوری اسلامی نه فقط به لحاظ شرايط داخلی، بلکه همچنين از نظر مناسبات و روابط خارجی‌اش در بدترين شرايط دوران حيات خود به‌سر می‌برد. ارتجاع امپرياليستی مشغول آلترناتيوسازی‌ست. جامعه ايران آبستن تحولات است . چشم‌انداز تحولات سياسی و سرنگونی جمهوری اسلامی، بورژوازی را از اين جهت که نظم آن مورد تعرض واقع گردد و به آن آسيب برسد، از هم‌اکنون نگران ساخته است.
صرف‌نظر از دار و دسته‌های وابسته به سبزها و رانده شدگان از حکومت و جريان‌های ديگری که هنوز دل در گرو تغييرات در چارچوب رژيم حاکم دارند و يا خواهان "اجرای بی تنازع قانون اساسی" هستند، اما غير از اپوزيسيون چپ و انقلابی، بخش زيادی از گروه‌ها و احزاب وابسته به اپوزيسيون بورژوائی نيز خواستار سرنگونی جمهوری اسلامی هستند. به رغم تفاوت ديدگاه گروه بندی‌های اپوزيسيون بورژوائی نسبت به سرنگونی رژيم يا تداوم آن در شکل تعديل يافته، در هر حال اما طبقه بورژوازی که به حفظ منافع اقتصادی و اقتدار سياسی خود می‌انديشد ، چارچشمی مراقب است که اوضاع از کنترل آن خارج نشود. جمهوری اسلامی را بايد سرنگون ساخت، اين را اکنون علاوه بر چپ‌ها و کمونيست‌ها و برخی از کسانی که خود را چپ و سوسياليست می‌خوانند اما در دوران خاتمی، شيفته "اصلاحات" و دچار از خود باختگی شدند و به آستانه حمايت از اين جناح قدم گذاشتند، بسياری از احزاب و گروه‌های بورژوائی هم می‌گويند. اما هر کس اين را می‌داند که مسأله سرنگونی رژيم و تأکيد بر آن، هنوزهيچ چيز را تعيين نمی‌کند و هنوز هيچ خط و مرزی بين چپ و راست درآن ديده نمی‌شود. نمی‌توان خواستار سرنگونی و برچيدن رژيم جمهوری اسلامی بود و در همان حال وضعيت دستگاه سرکوب دولتی و ارگان‌های بوروکراتيک-نظامی آن را مسکوت گذاشت! سرنگونی رژيم جمهوری اسلامی البته بسيار مهم است، اما مهم‌تر از آن درهم شکستن ماشين کهنه دولتی و نوع دولتی است که جايگزين رژيم جمهوری اسلامی می‌شود. مسأله مهم اين است که پس از سرنگونی جمهوری اسلامی، قدرت سياسی در دست چه کسی است و جامعه چگونه و به دست چه کسانی اداره می‌شود؟
گروه‌های رنگارنگ بورژوائی و طيف راست و رفرميست که خواستار يک نظام پارلمانتاريستی و مجلس مؤسسان بورژوائی هستند و در اساس خواستار انتقال ماشين دولتی از دستی به دست ديگر می‌باشند، به کنار، اما هستند کسانی در ميان "چپ‌ها" و "کمونيست‌ها" که خواستار سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی و سرنگونی بورژوازی هستند و چنين وانمود می‌کنند که طرف‌دار طبقه کارگر، شوراها و دولت شورائی‌اند، اما ضرورت درهم شکستن ماشين کهنه دولتی و انهدام دستگاه بوروکراتيک-نظامی را که يکی از پيش شرط‌های اساسی سرنگونی بورژوازی‌ست، عامدانه به فراموشی می‌سپارند.
بی توجهی به اين موضوع بسيار مهم در ميان کسانی که خود را کمونيست و مارکسيست می‌نامند، آنهم متجاوز از ۱۴۰ سال پس از آنکه مارکس اين ضرورت را از کمون پاريس استنتاج و آن را فرمول بندی کرد، اگر از روی بی اعتقادی به اصول بديهی و برنامه‌ای مارکسيستی و ماهيت غيرپرولتری آن‌ها نباشد، در خوش‌بينانه‌ترين حالت بايد آن را به حساب سهل‌انگاری از روی عمد گذاشت! هر مارکسيستی اين را می‌داند که ماشين دولتی بورژوازی اعم از دستگاه اداری يا ارتش دائمی آن، موجود انگلی است که در عين آن‌که از قبل جامعه تغذیه می‌کند اما در همان حال مافوق جامعه و مردم قرار دارد و ابزار سرکوب آن‌هاست. بورژوازی با همین ابزار است که سیادت طبقاتی خود را اعمال وآن را حفظ می‌کند. پیش شرط سرنگونی بورژوازی و استقرار یک دولت شورائی، داغان کردن این ماشین کهنه است. کمون پاریس ثابت کرد که "طبقه کارگر نمی‌تواند به طور ساده ماشین دولتی حاضر و آماده‌ ای را تصرف نماید و آن را برای مقاصد خویش به کار اندازد" (۲)
این واقعیت که از تجارب عملی کمون پاریس استنتاج شده، به قدری حائز اهمیت بود که مارکس و انگلس آن را در مانیفست حزب کمونیست که ۲۵ سال قبل از کمون پاریس آن را نوشته بودند، به عنوان یک اصلاح اساسی وارد کردند و بعد از آن نیز به‌عنوان یک اصل برنامه‌ای در برنامه کمونیست‌ها آمده است. مارکس یک سال پس از کمون در کتاب جنگ داخلی در فرانسه که درس‌های کمون را برای طبقه کارگر تلخيص می‌کند، علاوه برآنکه برنابودی ماشین کهنه دولتی تأکید می‌ورزد، مختصات دولت نوین را نیز که اکنون ما از آن به عنوان دولت نوع کمون و شوراها یاد می‌کنیم ترسیم می‌کند. مارکس می‌نویسد "از همان آغاز کار بر کمون لازم آمد تصدیق کند که طبقه کارگر پس از رسیدن به سیادت دیگر نمی‌‌تواند با ماشین دولتی کهنه امور را اداره کند و طبقه کارگر برای اینکه سیادت تازه به کف آورده خود را مجدداً از دست ندهد باید از یک طرف تمام ماشین کهنۀ ستمگری را که تا این زمان علیه وی به کار می‌رفته است از میان بردارد و از سوی دیگر وضع خود را در برابر وکلاء خودی و مستخدمین دولتی خودی تأمین کند بدین نحو که همه آن‌ها را بدون استثناء در هر زمانی قابل تعویض بداند. (۳) در اساس و همانطور که خود مارکس هم می گفت اگر کمون پارس توانسته بود در برابر دشمن پرولتاریا مقاومت کند، به دلیل آن بود که طبقه کارگر فرانسه توانسته بود خود را از شر ارتش خلاص کند و گارد ملی مرکب از کارگران مسلح را جانشین آن سازد. کمون و ساختار دولت کمون با همه انواع دولت‌های پیشین از اساس متفاوت بود. کمون از افرادی تشکیل می‌شد که در محلات مختلف انتخاب شده بودند، "کمون می‌بایستی موسسه پارلمانی نباشد، بلکه موسسه‌ای فعال یعنی در عین حال هم قانون گذار و هم مجری قانون باشد." (۴) بر این پایه در کمون پاریس تمام دستگاه اداری و پلیس برچیده شد و به جای آن کارگران و زحمتکشان متشکل در کمون که تماماً انتخابی و در هر لحظه قابل عزل بودند، اداره امور جامعه را بدست گرفتند. حقوق اعضای کمون و کارکنان خدمات عمومی برابر دستمزد کارگران شد و تمام امتیازات و مزایای معمولی مقامات عالی‌مرتبه به همراه خود این مقامات برچیده شد. این ها مهم‌ترین مختصات دولت نوع جدیدی است که بر ویرانه‌های دولت‌های نوع کهن بر پا می‌شود. این مختصات عمومی و مهم دولت شورائی‌ست که دولتی از نوع کمون و شکل تعیّن یافته‌تر و تکامل یافته‌تر آن است. و همان طور که روشن است، پیش شرط استقرار دولت نوع کمون، در هم شکستن ماشین کهنه دولتی است. کسانی که از انقلاب و سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی صحبت می‌کنند، اما حرفی از در هم شکستن ماشین بوروکراتیک – نظامی به میان نمی‌آورند و آن را مسکوت می‌گذارند، اینان در واقع "انقلاب" ادعائی خود را نیز زیر سوال می‌برند و در واقع نشان می‌دهند که اهل انقلاب واقعی نیستند. مارکس در دوازدهم آوریل ۱۸۷۱ یعنی درست در روزهای کمون در نامه‌ای به کوگلمان نوشت "شرط مقدماتی هر انقلاب خلقی واقعی در هم شکستن ماشین بوروکراتیک نظامی است." (۵) بنابر این، این نکته بسیار مهم است که هر نیروی واقعاً چپ و کمونیستی که خواستار سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی‌ست، تأکید خویش بر سرنگونی جمهوری اسلامی را با تأکید اخص بر ضرورت در هم کوبیدن ماشین بوروکراتیک نظامی تکمیل سازد و نه فقط این بلکه مختصات دولت و حکومت جایگزین را نیز به روشنی ترسیم نماید.
این روزها کسانی پیدا شده‌اند که از شوراها و دولت شورائی سخن می‌گویند و خود را مدافع آن نشان می‌دهند. برخی از این‌ها اما نقش و وظیفه شوراها را تا حد ارگان‌های مشورتی تقلیل می‌دهند. در دیدگاه این‌گونه مدافعان شورا، شوراها، مشورت دهندگان حکومت اند! حکومتی مستقل از شوراها وجود دارد، در مورد مسائل جامعه تصمیم می‌گیرد و در عین حال نظر مشورتی شوراها را هم می‌پرسد! روشن است که این درک و دیدگاه ربطی به مضمون و نقش شوراها و حکومت شورائی ندارد. به این دسته از تحریف کنندگان مجدداً باید یاد آوری کرد که در حکومت شورائی، شوراها خود قانون‌گذار و مجری قانون‌اند، خود تصمیم می‌گیرند و آن را به مرحله اجرا می‌گذارند. شوراها ارگان اعمال قدرت کارگران و زحمت کشانند. شوراها در کنار و در جنب حکومت نیستند، خود حکومت‌اند. مشخصه اصلی حکومت شورائی این است که شالودۀ دائمی و یگانه قدرت دولت و تمام دستگاه دولتی را، سازمان توده‌ای طبقات تحت ستم یعنی شوراهایی که کارگران و زحمتکشان در آن متشکل شده‌اند تشکیل می‌دهد. در حکومت شورائی، دولت جدا از مردم و بر فراز سر مردم وجود ندارد. بساط حکومت مذهبی و تمام نهادهای ستم و سرکوب آن برچیده می‌شود و در آن، جایی برای پارلمانتارلیسم بورژوایی که هر چند سال یک بار به مردم اجازه می‌دهد به پای صندوق رأی بروند تا نمایندگان بورژواها و سرکوب‌گران خود را انتخاب کنند، وجود نخواهد داشت. در حکومت شورائی این امکان به طور واقعی برای اکثریت مردم جامعه فراهم می‌شود تا در وسیع‌ترین شکل ممکن به میدان آیند و در مورد سیاست‌های جامعه مداخله و تصمیم گیری نمایند. بر خلاف دموکراسی بورژوائی که یک دموکراسی صوری یعنی محرومیت واقعی اکثریت عظیم مردم جامعه از مشارکت در امور سیاسی است، در دموکراسی شورائی این اکثریت، به طور واقعی از آزادی‌های سیاسی برخوردار است و اداره امور کشور را نیز در دست دارد و کارگران و زحمت‌کشان متشکل در شوراها، تمام دستگاه بوروکراتیک نظامی بورژوائی را که بزرگ‏ترین مانع دراجرای دموکراسی برای اکثریت جامعه است متلاشی می سازند. "فقط سازمان شورائی دولت است که می‌تواند دستگاه بوروکراتيک و قضائی کهن بورژوائی را که در نظام سرمایه‌داری حتا در دمکراتیک‌ترین جمهوری‌های حفظ شده، و ضرورتاً می‌بایست حفظ می‌شد، و بزرگترین مانع در راه اجرای دمکراسی برای کارگران و زحمت‌کشان بطور کلی است، بیدرنگ متلاشی کند و به طور کامل از میان بردارد. کمون پاریس نخستین گام دوران‌ساز را در این راه برداشت و نظام شورائی دومین گام را برداشت".(۶) دولت شورائی نه فقط یگانه دولتی است که وسیع‌ترین آزادی‌های سیاسی را برای طبقه کارگر و زحمت‌کشان به همراه می‌آورد و نه فقط یگانه دولتی است که بنا به ساختار و ماهیت، راه را بر هرگونه بوروکراسی یا احیای آن مسدود و اعمال سلطه سیاسی طبقه کارگر را به بهترین نحوی ممکن می سازد، بلکه همچنین یگانه دولتی است که قادر است کارگران ایران را در وسیع‌ترین شکل ممکن و به عنوان طبقه حاکمه متشکل سازد و نظام بورژوائی را به بی‌دردترین شکلی به سوسیالیسم انتقال دهد و اهداف سوسیالیستی طبقه کارگر را جامه عمل بپوشاند. بدون شوراها، بدون یک دولت شورائی، هیچ بحثی از تجدید سازماندهی سوسیالیستی جامعه نمی‌تواند در میان باشد. لنین پیرامون نقش شوراها و حکومت شورائی برای انتقال نظام بورژوازی به نظام سوسیالیستی می‌نویسد "جمهوری شوراهای نمایندگان کارگران، سربازان، دهقانان برای انتقال از نظام بورژوازی به نظام سوسیالیستی و نیز برای دیکتاتوری پرولتاریا نه تنها شکلی از نوع عالی‌تر موسسات دمکراتیک است (نسبت به جمهوری معمولی بورژوازی که مجلس موسسان بر تارک آن قرار دارد.) بلکه یگانه شکلی است که می‌تواند انتقال به سوسیالیسم را به بی‌دردترین نحوی تامین کن."(۷)
کمون پاریس نیز که شوراها و حکومت شورائی الگوی آن است، از همین خصوصیت برخوردار بود. مارکس در جمع‌بندی خود از کمون پاریس در این مورد می‌نویسد "کمون بطور عمده حکومت طبقه کارگر و نتیجۀ جنگ طبقاتی تولید کنندگان علیه غاصبان بود. کمون همان شکل سیاسی‌ای بود که رهائی اقتصادی کار را ممکن می‌ساخت. این شکل سیاسی بالاخره پیدا شده بود".(۸)
برداشت مارکسیستی لنیستی از مقوله شوراها و دولت شورائی، مضمون، وظایف و کارکرد آن در این نقل قول‌ها به نحو فوق‌العاده صریح و روشنی بیان شده است.
ازمختصات اساسی و مهم دیگردولت نوع کمون یا دولت شورائی، زوال یابندگی آن است. دردوران سرمایه داری، ما بادولت به معنی اخص کلمه یعنی با ماشین ویژه ای برای سرکوب یک طبقه به دست طبقه دیگر، سرکوب اکثریت به دست اقلیت وتحمیل اراده اقلیتی کوچک براکثریت عظیم جامعه و دریک کلمه با دیکتاتوری بورژوازی روبروهستیم.
دردولت شورائی و "هنگام گذار ازسرمایه داری به کمونیسم نیز گرچه هنوز هم سرکوب ضروری‏ست، ولی این دیگرسرکوب اقلیت استثمارگر به دست اکثریت استثمارشونده است.دستگاه ویژه، ماشین ویژه سرکوبی یعنی "دولت" هنوز لازم است، ولی این دیگر یک دولت انتقالی‏ست، این دیگر دولت به معنی اخص نیست"(۹ ) برخلاف نظام سرمایه داری ، دراینجا اراده وسلطه سیاسی اکثریت بسیار بزرگ جامعه براقلیتی کوچک تحمیل می شود و ازاین رو دیکتاتوری پرولتاریا به کلی از دیکتاتوری طبقه استثمار گر متمایز است. درست برعکس استثمارگران که بدون داشتن یک ماشین فوق العاده بغرنج برای سرکوب مردم، قادربه پیش‏برد اهداف و مقاصد خود نیستند، اما کارگران و زحمتکشان، با داشتن یک ماشین بسیار ساده و تقریباً بدون ماشین دولتی و بدون یک دستگاه ویژه، وبه وسیله عمل ساده متشکل شدن درشوراهای مسلح، می توانند استثمارگران را سرکوب کنند. دردولت شورائی، اشاعه و گسترش دموکراسی شورائی آن‏چنان بااکثریت بزرگ جامعه هم‏ساز است که نیاز به داشتن ماشین ویژه برای سرکوب شروع به ازمیان رفتن می‏کند. وظایف اجتماعی دولت به تدریج جنبه سیاسی خودرا ازدست می‏دهد و به وظایف اداری ساده ای بدل می‏شوند که هدف آن حفظ منافع جامعه است و به عبارت دیگر " دولت روبه زوال می‏رود زیرا دیگر سرمایه داروجودندارد و نمی توان هیچ طبقه ای را سرکوب نمود."(۱۰ ) گرچه سرعت و تدریج زوال و نابودی دولت را نمی توان ازپیش تعیین نمود اما می توان گفت که " دولت زمانی تماماً زوال خواهد یافت که جامعه، اصل ازهرکس طبق استعدادش، به هرکس طبق نیازش را عملی نموده باشد." (۱۱ )
این‏ها مختصات یک دولت از نوع کمون است. این‏ها مختصات دولت شورائی‏ست.
هر کس مجاز است شوراها و دولت شورائی را بپذیرد یا نپذیرد، اما کسی‌که ادعا می‌کند کمونیست و سوسیالیست است و طرفدار شوراها و حکومت شوراهاست، مجاز نیست مضمون و وظایف شوراها و دولت شورائی را تحریف کند. جذابیت و مقبولیت عمومی شوراها و حکومت شورائی آنطور که پیش از این نیز به آن اشاره شد، سبب گشته است تا علاوه بر کارگران و زحمت‌کشان و کمونیست‌ها، گروه‌ها و سازمان‌های خرده بورژوائی و حتی بورژوایی نیز از شورا سخن بگویند و یا خود را مدافع آن وانمود سازند. علاوه بر کسانی که شوراها را ارگان‌های مشورتی می‌دانند، کسان دیگری نیز شوراها را صرفاً به عنوان نهادهای مبارزه اقتصادی می‌پذیرند. برخی آن را ارگان‌های فشار از پائین می‌دانند. برخی دیگر مانند منشویک‌های روسیه شوراها را به مثابه ارگان‌های مبارزه و "سازمان پیکار جوی" یک طبقه می‌پذیرند و در مقاطعی حتا می‌پذیرند که شوراها ارگان قیام باشند. از این هم فراتر ممکن است "مارکسیست"هایی از نوع کائوتسکی پیدا شوند و از نقش قاطع شوراها در "نبرد کار و سرمایه" هم سخن بگویند! اما حاضر نمی‌شوند از این، قدمی جلوتر بگذارند و درست آنجا که به سرانجام این نبردها و موضوع کسب قدرت سیاسی می‌رسد، شوراها را از کسب قدرت دولتی منع می‌کنند. در این دیدگاه شوراها اجازه دارند با سرمایه "قاطعانه" نبرد کنند، اما نباید و اجازه ندارند به ماشینی که سرمایه توسط آن کارگران را سرکوب و سیادت خویش را اعمال می‌کند دست بزنند، نباید این ماشین را در هم بشکنند! و کارگران متشکل در شوراها نباید از شوراهای خود برای سرکوب استثمارگران استفاده کنند!
این نگاه و سایر دیدگاه‌هائی که نقش، ماهیت و کارکرد شوراها را به پائین‌تر از این تنزل می‌دهند، گویای این واقعیت است که بورژوازی و سایر اقشار غیر پرولتری مبارزه طبقاتی، شوراها و مبارزه آن‌ها را تا آنجا می‌پذیرند که این مبارزه از محدوده نظم موجود فراتر نرود! "مارکسیست"‌هایی از این قماش و صاحبان اینگونه درک‌های انحرافی و ناقص از شورا، شوراها را حداکثر تا کنار زدن رژیم جمهوری اسلامی می‌پذیرند. پس از آن همه چیز به بورژواها واگذار می‌شود تا خود، دولت، مجلس و پارلمان خود را تشکیل دهند و همان بساط سابق را در شکل دیگری بر پا کنند! و در بهترین حالت شوراها را به زایده دولت بورژوائی تبدیل کنند!
صرف نظر از گروه‌ها و احزاب خرده بورژوائی و بورژوائی، اما تا آنجا که به "چپ"ها و "کمونیست‌ها" و به اصطلاح مارکسیست‌هایی که از درک ماهیت و وظایف شوراها، دولت نوع کمون و دولت شورائی عاجزند و یا این وظایف و کارکرد را تقلیل می‌دهند، باید گفت که کمونیست‌ها و مارکسیست‌هایی از این دست نه مارکس را فهمیده‌اند و نه جمع‌بندی از کمون پاریس مارکس را. مارکس در پاسخ به کسانی که با تعجب اظهار می‌کردند که "کمون می‌خواهد مالکیت یعنی اساس هر تمدنی را لغو کند" می‌گوید "بلی حضرات کمون قصد داشت این مالکیت طبقاتی را که از کار اکثریت، برای اقلیت ثروت می‌سازد، لغو کند. کمون می‌خواست از خلع ید کنندگان خلع ید کند. می‌خواست با مبدل کردن وسائل تولید یعنی زمین و سرمایه‌ای که امروز به طور عمده وسائل دربند کشیدن و استثمار کاراند، به وسایل کار آزاد و اشتراکی، مالکیت شخصی را واقعیت بخشد. این کمونیسم است، این همان کمونیسم "غیرممکن" است. پس چه؟"(۱٢)
این درست است که شوراها نهادهای خود جوش توده‌ای‌اند و از درون کارگران و کارخانه‌ها و بر پایه نیاز مبارزه کارگری برخاسته‌اند، اما شورا اگرچه در آغاز و مراحل اولیه ظرفی بوده است برای برپایی اعتصاب و هماهنگ ساختن آن برای تحقق خواست‌های اقتصادی و سیاسی کارگران، اما در جریان تداوم مبارزه طبقاتی و گسترش مبارزۀ طبقه کارگر، همانطور که تجارب تاریخی نیز نشان داده است به سرعت تغییر و تکامل می‌یابد. مبارزه شورا به این منظور، جنبه فرعی وظایف آن می‌شود و شورا به عنوان یک نهاد قدرت سیاسی ابراز وجود می‌کند. شوراها به گفته لنین "آن نوع دولتی را احیا می‌کند که کمون پاریس آن را طرح ریخت و مارکس آن را "سرانجام شکل سیاسی کشف شده‌ای که قادر است رهائی اقتصادی رنجبران را عملی سازد" نامید."(۱٣)
مارکسیست‌ها و پیروان لنین برآنند که شورا ارگان مشورتی و یاارگان فشار ازپائین نیست. شورا فقط سازمان‌پیکار جوی طبقه کارگر و ارگان نبرد طبقاتی نیست، شورا قدرت سیاسی و سازمان دولت است. هدف نهایی شوراها و دولت شورائی ریشه‌کن ساختن طبقات است. و باز این درست است که شوراها و دولت شورائی در گام نخست سلطه سیاسی طبقه کارگر را تأمین می‌کند، اما طبقه کارگر نمی‌خواهد و نمی‌تواند به تسلط سیاسی خود اکتفا کند و اصولاً تسلط سیاسی طبقه کارگر با اسارت اجتماعی‌اش ناسازگار است. همان‌گونه که هدف کمون فقط تغییر شکل تسلط سیاسی طبقاتی نبود بلکه تغییر خود تسلط طبقاتی هم بود. مارکس در این مورد تصریح می‌کند که "تسلط سیاسی تولید کننده نمی‌تواند با اسارت اجتماعی‌اش سازگار باشد. پس کمون می‌بایستی اهرمی باشد که پایه اقتصادی وجود طبقات و بنابر این تسلط طبقاتی را ریشه کن سازد. وقتی که کار از اسارت رها شد، هر انسان مبدل به کارگری تولید کننده می‌شود و کار تولیدی دیگر خصوصیت طبقاتی نخواهد داشت."(۱۴)
این است نگاه مارکسیست‌ها و لنینیست‌ها به شوراها، دولت نوع کمون و دولت شوراها.

سازمان فدائیان (اقلیت) - نیمه اول اسفند ۱٣۹۱


زیر نویس‌ها:
۱- کارل مارکس: جنگ داخلی در فرانسه
۲- کارل مارکس، فردریش انگلس: پیشگفتار "مانیفیست حزب کمونیست" چاپ آلمانی ۱۸۷۲
۳- لنین: دولت و انقلاب
۴- کارل مارکس: جنگ داخلی در فرانسه
۵- کارل مارکس: نامه به کوگلمان
۶- لنین: سخنرانی در کنگره اول انترناسیونال کمونیستی- تزها و گزارش مربوز به دموکراسی بورژوایی و دیکتاتوری پرولتاریا.
۷- لنین: تزهای مربوط به مجلس موسسان
۸- کارل مارکس: جنگ داخلی در فرانسه
۹- لنین: دولت و انقلاب
۱۰- لنین: دولت و انقلاب
۱۱- لنین: دولت و انقلاب
۱٢- کارل مارکس: جنگ داخلی در فرانسه
۱٣- لنین: وظایف پرولتاریا در انقلاب فرانسه
۱۴- کارل مارکس: جنگ داخلی در فرانسه