افق روشن
www.ofros.com

درباره تشکل سراسری کارگران


چند کارگر ضد سرمایه داری                                                                                 دوشنبه ١٩ آبان ۱۳۹۳

مقدمه:
محرک نوشتن این مطلب درک هر روز بیشتر ضرورت تشکل سراسری کارگران حول مطالبات سراسری روز این طبقه است، واقعیت این است که بارها این مطالبات نوشته شده اند اما هیچ کدام به ثمر ننشسته و تنها روی کاغذ ماندند بدون آنکه مورد توجه بدنه کارگری قرار بگیرند. بحث این است که، مطالبات این جنبش از ظرفیت مبارزاتی این طبقه است که مایه می گیرد. اگر امروز مطالبات کارگری در نازل ترین سطح مطرح می شود به این دلیل است که از پی تهاجمات و سرکوب های گسترده ی بورژوازی و ضرباتی که انواع گرایش های رفرمیستی به مبارزات این طبقه وارد نموده ، جنبش کارگری ایران امروز در موقعیتی بسیار ضعیف و فرومانده قرار گرفته است مشکل اینجاست که حلقه های جنبش کارگری هم اکنون اینجا و آنجا مطالبات مشترکی را بر زبان می راند اما چون حلقه های سرگردان جدا از همدیگر. اینجاست که دخالت پیشروان کارگری را می طلبد که دست به کار متشکل کردن حلقه های پراکنده ی این قدرت جنبش کارگری شوند. اصولا این رویکردی که در آن نهادهای کارگری با عناوین مختلف ایجاد می شوند و بعد از کارگران خواسته می شود تا در لوای آن ها به هم بپیوندند، رویکردی است که با سوخت و ساز جنبش کارگری همخوانی ندارد. جنبش کارگری در روند مبارزاتش بر علیه سرمایه متشکل می شود، اساسا اگر روند شکل گیری تشکل های کارگری، حتی تشکل های رفرمیستی را نگاهی بیندازیم می بینیم که این تشکل ها هم تنها با نفوذ گرایش های رفرمیستی در بستر مبارزات کارگری علیه سرمایه و به انحراف کشیدن این مبارزات امکان تحقق یافتند و با افول جنبش کارگری این تشکل ها هم از صحنه ی پیکار اجتماعی رنگ باختند و آنچه از آنان باقی مانده صرفا نقشی بر کاغذ است و بیانیه هایی که هر از چندگاهی صادر می شود.
ما، در این نوشته این تشکل ها و دم و دستگاه های پراکنده ای را که به هر نوع نام کارگری را یدک می کشند نه عامل قدرت مبارزه ی طبقه ی کارگر می دانیم و نه نمود آن. ما مبارزه طبقه ی کارگر را در نطفه های آن، نطفه های یک جنبش سراسری بر علیه سرمایه می بینیم که حلقه هایش از هم جدا مانده اند. اما این جنبش در ذات خود علیه صاحبان سرمایه و دولت سرمایه، در ماهیت خود بر مبنای مطالبات و خواست های کارگری و فراقانونی است. مثال عینی تمام این گفته ها را می توان از دل مبارزات کارگری جاری بیرون کشید. اما به هر حال این مبارزات خودپوی کارگری نیاز دارد که مدام از خود و ساز و کاری که در آن مبارزه می کند بیشتر و بیشتر آگاه شود. این مبارزه باید اعتلا یابد تا بتواند در هر گام با افق تر و متشکل تر گام بردارد و چشم انداز این را داشته باشد که برای مبارزه و متشکل شدن چه موانعی را باید از سر راه بردارد.
از سوی دیگر در این مسیر مقابله با رفرمیسم کهنه کاری که سال هاست جنبش کارگری را زمین گیر کرده است، ضروری است، برای گام برداشتن در پیکار سراسری شورایی علیه سرمایه نمی توان از کنار رفرمیسم چپ و راست گذشت. جنبش کارگری چیزی نیست که امروز متولد شده باشد و بخواهد در نوپایی گام های خود را بردارد. این جنبش، در ذات خود جنبشی بین المللی و دارای قدمتی به اندازه اولین نطفه های سرمایه داری است. جنبش کارگری ایران هم تاریخ پر پیچ و خم خود را پشت سر گذاشته است که امروز باید بتواند آن را بشناسد و این شناخت و نقد و آسیب شناسی را دستمایه ی مبارزه ی روز خود نماید. از این رو نقد عملی اثرات رفرمیسم راست و چپ در درون جنبش کارگری جایگاه خاص خود را دارد.

*************

مناسبات سرمایه داری بر بنیان تولید ارزش اضافه بنا نهاده شده، که هدفش از تولید فروش بوده و در واقع در آن آنچه که اهمیت دارد و در برنامه ریزی نظم اجتماعی تولید به حساب می آید به هیچ رو ارزش استفاده ی این محصولات و رفع نیازهای جامعه ی بشری نیست، بلکه در این نظام اقتصادی این کالا ها تنها محمل ارزش مبادله اند و تنها هدف تولید در این نظام، تولید ارزش اضافه و انباشت بیشتر سرمایه است و این سرمایه که به شکل توده ی انبوهی از کالا انباشت می شود باید بتواند در شکل وسائل و ابزار تولید که خود محصول کار انسان و کار مرده اند، کار زنده را ببلعد و باز ارزش اضافه تولید و انباشت نماید. در این ساختار اقتصادی نیروی کار مهم ترین کالایی است که خرید و فروش می شود. یعنی کالایی که به کار گرفتن آن تولید ارزش اضافه می کند، و تمام چرخه ی انباشت سرمایه را این کالاست که می چرخاند. بنابرین اکثریت افراد جامعه فروشندگان نیروی کاری هستند که اگر موفق به فروش این کالا نشوند امکان ادامه ی حیات نخواهند داشت و از قبل فروش نیروی کارشان است که امرار معاش می کنند. و این کالا توسط سرمایه (صاحب سرمایه) که اقلیت کوچکی هستند خریداری می شود تا در پروسه ی تولید به کار گرفته شود. سرمایه داران برای کم کردن زمان کار لازم یعنی کاری که هزینه ی بازتولید نیروی کار می شود تا فردا روز کارگر توان کار داشته باشد تمام تلاشش را می کند. کاستن بهای نیروی کار، یعنی پرداختن مزد هرچه کمتری به کارگر در حدی امکان پذیر است که امکان زنده ماندن حداقلی کارگر را فراهم کند و همچنین افزایش روز کار که هر دقیقه بیشتر بودن آن تولید ارزش اضافه و نتیجتا سود بیشتر برای سرمایه است نیز تا حدی امکان طولانی شدن دارد. اما در هر حال تلاش سرمایه برای هرچه بلند تر کردن طول روزکار و هرچه کمتر کردن دستمزد و نتیجتا افزایش هرچه بیشتر ارزش اضافه (مطلق) دستمایه ی اولیه ی قرن ها مبارزه ی طبقاتی بوده است. سرمایه می خواهد شیره ی جان کارگر را با هرچه طولانی تر کردن روز کار و کاستن هرچه بیشتر از دستمزد بمکد و از آن ارزش اضافه تولید و انباشت کند و کارگر در مقابل آن ایستادگی می کند. اما برای افزایش ارزش اضافه سرمایه راه دیگری را هم در مقابل خود می یابد و آن بالا بردن بهره وری نیروی کار یعنی کاستن از مدت زمانی است که در آن کارگر برای خودش کار می کند (کار لازم؛ یعنی به اندازه ی مزدش، به اندازه ی نیازی که برای باز تولید نیروی کار دارد) و افزودن به زمانی که در آن بدون دریافتی، صرفا ارزش اضافه تولید می کند. جان استوارت میل در کتاب نقد اقتصاد سیاسی می گوید: " جای تعجب است که کل اختراعات مکانیکی که تا به حال صورت گرفته از زحمت روزانه ی هیچ انسانی کاسته باشد" و دقیقا هم همین است چرا که هدف از به کار گرفتن ماشین در نظام سرمایه داری تنها و تنها بالا بردن بهره وری نیروی کار و افزایش تولید ارزش اضافه است. لذا سرمایه داران از تکنیک های پیشرفته و ابزار تولید جدید برای نیل به این هدف استفاده می کنند، بنابرین در سیر تحول نظام کار مزدی به مرور نسبت هزینه یا سرمایه ای که صرف خرید ابزار تولید می شود (سرمایه ثابت)، نسبت به سرمایه ای که صرف خرید نیروی کار می شود (سرمایه متغیر) فزونی می یابد. چرا که با بالا رفتن بارآوری کار هر کارگر سرمایه ی ثابت بیشتری را به کار می اندازد و ارزش اضافه ی بیشتری هم تولید می کند. و این نسبت (نسبت سرمایه ی ثابت به متغیر) به ارقام سرسام آوری رسیده است. بنابرین همچنانکه بارآوری کار افزایش می یابد، بخش هایی از نیروی کار از بخش مولد (یعنی تولید کننده ارزش اضافه) خارج شده و بنابرین برای سرمایه امکان به کار گرفتن غیر مولد آنان به بهای هرچه نازل تر ( به دلیل رشد لشگر ذخیره ی بیکاران) فراهم می شود. که اینان هر چند تولید ارزش اضافه نمی کنند اما در هر بخشی که فعالیت می کنند ملزومات توزیع و ادامه یافتن چرخه انباشت سرمایه را بر دوش می کشند.
هرچند که ذات سرمایه طلب می کند که هر روز برای تولید بیشتر، در ابزار تولید و خود پروسه ی تولید ابتکارات جدیدی ایجاد کند اما خود این کار باعث نزول نرخ سود می شود و سرمایه چاره ای ندارد جز اینکه بار این بحران های خودساخته را بیشتر و بیشتر بر شانه های کارگران در سرتاسر دنیا سرشکن نماید. چاره چیست؟ راهی جز این نیست که سرمایه نفی شود و الا سقوط نرخ سود و بحران هایی که یکی از یکی عمیق تر و پر دامنه دار تر می شوند از نظام کارمزدی جدائی ناپذیرند. اما نظام سرمایه داری هم به صورت خودبه خودی کالبد تهی نمی کند. تنها مبارزه طبقه ی کارگر علیه اساس و هستی این نظام است که می تواند طومار آن را با همه ی زوائد و دمل هایی که به شکل جنگ و آتش و خون از گوشه و کنارش بیرون می زند در هم پیچد. تمام جنگ هایی که در طول تاریخ نظام سرمایه داری قد علم کرده اند، اگرچه در ظاهر ارتباطی به نظام کارمزدی نداشته باشند، محمل تنازعات سرمایه های رقیب و تخریب سرمایه برای برون رفت از بحران خود ساخته ی نظام سرمایه داری بوده و هستند. در عین حال بخش عظیمی از ارزش های تولید شده توسط طبقه ی کارگر جهانی به حوزه های تولید تسلیحات سرریز می شود و در سرتاسر دنیا در خدمت باز کردن راه های ارزش افزایی هرچه بیشتر سرمایه قرار می گیرد، برای حمایت گروه های تروریستی و ارتجاعی استفاده می شود تا سرمایه های رقیب در میدان رقابت با یکدیگر بر سر سهم بری بیشتر از ارزش اضافه های تولید شده یا ایجاد امکان تولید ارزش اضافه ی بیشتر پشت میزهای مذاکره به توافق بنشینند و نتایج کشته شدن کارگران مزدی در این کارزار خونین را درو کنند. هزینه ی تمام این جنگ ها در تاریخ نظام سرمایه درای از جان و مال کارگران مزدی پرداخت شده است. ریشه و بنیان تمام فجایعی از این دست در رابطه ی تضاد آمیز کار و سرمایه است و طبقه ی کارگر نمی تواند نسبت به آن ها بی اعتنا باشد چرا که تمام ارکان زندگی اش را در بر گرفته اند. ایجاد فجایع زیست محیطی و تخریب تمام هستی و زیستگاه طبقه ی کارگر و فرزندان آن توسط سرمایه هم از همین شیوه ی تولید تضاد آمیز نشئت می گیرد.
" تولید ارزش اضافه اختراع سرمایه داری نیست در تمام نظام های طبقاتی، طبقه ی فرادست نیاز خود را از قبل نیروی کار طبقه ی فرودست به شکل ارزش اضافه تأمین کرده است، اما در تمام نظام های پیشین در هر حال کم یا زیاد این نیاز حدی بر تولید ارزش اضافه بوده است. و تنها شاخه هایی که در آن ها استثمار طبقه ی فرودست و منابع طبیعی به شکل حرص انگیزی تا سطح مکیدن شیره ی جان انسان و طبیعت پیش می رفت در حوزه های مستقیم تولید ارزش مبادله یعنی طلا و نقره بود. اما در نظام سرمایه داری تمامی حوزه های تولید محمل تولید ارزش مبادله است و لذا دست اندازی به تمام هستی انسان و طبیعت تا سطح نابودی این هر دو، ماهیت و ذات شیوه ی تولید سرمایه داری است." از طرف دیگر در جایی مثل ایران که بهره وری نیروی کار نسبت به سطح جهانی آن پائین تر است، یعنی از جدید ترین تکنولوژی های تولیدی استفاده نمی شود، جبران این تفاوت با خرید نیروی کار ارزان و شبه رایگان، تحمیل گرسنگی هرچه بیشتر به نیروی کار، بیکارسازی و اخراج و ایجاد جو خفقان و سرکوب هرچه بیشتر و بیشتر نیروی کار رخ می نماید. و نرخ استثمار و در نتیجه نرخ اضافه اررزش های کلانی را برای صاحبان سرمایه به ارمغان می آورد. طبقه ی کارگر بنا به هستی طبقاتی خود در جدال کار و سرمایه به مبارزه کشیده می شود اما هرچه سطح اتحاد و تشکل یافتگی و سازمان یافتگی این مبارزه کمتر باشد، هرچه کمتر خود را شناخته باشد و هرچه کمتر علیه مناسبات نظام کارمزدی نشانه رفته باشد، هجوم و چپاول سرمایه هارتر خواهد بود. حاکمیت سرمایه داری در ایران برای حفظ مناسبات مدام با توسل به مذهب و ناسیونالیسم و خرافات از طرفی و با تبلیغ در مدح و ثنای دولت و قانون و اینکه دولت نماینده ی مردم است از طرف دیگر اذهان طبقه ی کارگر را از مسیر مبارزه علیه سرمایه دور می کند. (که بعد تر به آن بیشتر خواهیم پرداخت) دولت جمهوری اسلامی برای حفظ این شرایط و تحمیل اختناق و سرکوب هرچه بیشتر در مسائل شخصی و روابط خصوصی مردم نیز از هیچ دخالتی فروگذار نمی کند. هر حرکت کارگری حتی رفرمیستی را با انگ اخلال در امنیت ملی به بند و زندان می کشد و اخیرا هم با احکام قضائی که در ابتدا در پاسخ به شکایت خصوصی صاحب سرمایه صادر می شود و بعد وجه عمومی جرم هم با عنوان اخلال در تولید و لذا اقدام علیه امنیت ملی پیگیری می شود، با تمام حرکات خودپوی کارگری در برابر سرمایه مقابله می کند.
در چنین فضای اختناق آوری جمهوری اسلامی حتی اتحادیه و سندیکا سازی را هم که توسط سرمایه ی جهانی برای به سازش کشیدن و بند و حد زدن بر مبارزات کارگری و جلوگیری از خروج این مبارزات از چارچوب سرمایه داری استفاده و تبلیغ می شود را بر نمی تابد و از هر نوع تشکل کارگری و حتی تجمعات و گردهمایی های کارگری وحشت دارد، چرا که می ترسد به یک حرکت خودپوی ضد سرمایه داری تبدیل شود. همچنین فضای رفرمیسم راست و چپ هم سال هاست که بر جنبش کارگری ایران خیمه زده و برای به انحراف کشیدن مبارزات خودپوی کارگری از هیچ کوششی فرو گذار نکرده اند. در چنین شرایطی باید ببینیم که تحلیلمان از وضعیت مبارزات کارگری چیست و راهکار را در کجا می توان جستجو کرد.

مطالبات روز کارگری ملاط پیوند و اتحاد مبارزات کارگران در یک تشکل سراسری:
مبارزه کارگری ذاتی مناسبات کارمزدی است، چیزی نیست که از بیرون به درون طبقه ی کارگر پمپاژ شود، کارگر با استقرار مناسبات سرمایه داری برای افزایش دستمزد، شرایط مناسب و امنیت شغلی اش مبارزه می کرده است، جنبش این طبقه وجودش را با مبارزه علیه سرمایه آغاز کرده است، در این مبارزات به قدرت خود اتکا نموده و این قدرت را در میدان مبارزه ی طبقاتی به عرصه ی مصاف با بورژوازی کشانده است، این مبارزات ذاتا سیاسی اقتصادی است، یعنی در یک جمله باید بگوئیم کارگر همواره برای رفاه و آزادی مبارزه می کرده است. بر مبنای تضاد ذاتی نظام کارمزدی که در بالا به آن اشاره شد، جنبش کارگری به حکم هستی اجتماعی طبقه ی کارگر درونمایه ای ضد سرمایه داری دارد. بورژوازی تا جایی که کاردش ببرد از تحمیل فجیع ترین و وحشتبار ترین شرایط بر زندگی توده های کارگر در پیشگاه ارزش افزایی سرمایه ابایی ندارد. تنها چیزی که سدی در مقابل آن است مبارزه ی ذاتی طبقه ی کارگر علیه سرمایه است.
تمام آنچه گفته شد در راستای درک این نکته است که نظام سرمایه داری اکثریت عظیم توده های جمعیت جهان را تبدیل به فروشندگان نیروی کاری می نماید که راهی برای زندگی جز فروش نیروی کارشان ندارند، و در ادامه بنا به هستی و ماهیت خود شدید ترین بی حقوقی ها و سیه روزی ها را به این طبقه تحمیل می نماید تا چرخ انباشت سرمایه بگردد. این طبقه بنا به ماهیت و هستی خود در برابر این تهاجمات می ایستد اما در واقع آنچه که مطالبه ی این طبقه است پیروزی در این جنگ طبقاتی و بازگرفتن تمام حقوق انسانی خویش است. بدیهی است که ما به عنوان آحاد توده های طبقه ی خود در هر برهه و شرایط اجتماعی مطالباتی داریم که چند و چون آن ها را وضعیت روز مبارزه ی طبقاتی ماست که تعیین می کند. ما متناسب با وضعیت پیکار اجتماعی خود علیه سرمایه است که می توانیم بورژوازی را از برخی سنگرهای روزش به عقب برانیم و با عقب راندنش در این نزاع همیشه جاری بخشی از کار اضافه ی خود را به کار لازم تبدیل کنیم. طرح مطالبات برای ما یک گزینه ی مکتبی و عقیدتی نیست. جبر زندگی و فشار گرسنگی و محرومیت تحمیل شده از جانب سرمایه بر ماست. مطالبات کارگری همان هایی است که در تمام اعتراضات و اعتصابات بر زبان آحاد طبقه ی ما جاری است و بدیهی است که با ارتقای سطح مبارزات ما این مطالبات رشد می کنند و می بالند. بدیهی است که نظم سرمایه داری نمی تواند تمام مطالبات ما را برآورده سازد چرا که با ماهیت آن در تضاد است. نگاه کردن به اینکه این نظام تا چه حد امکان عقب نشینی در برابر خواست ما را دارد و سپس طرح کردن مطالبات به اصطلاح واقع بینانه و حداقلی! بر این مبنا، با سر سرمایه به مبارزه ی طبقاتی نگاه کردن است. این موضوع دقیقا مرز میان جنبش ضد سرمایه داری طیقه ی کارگر با رفرمیسم در طرح مطالبات است. رفرمیسم بر این باور است که هرچه کارگران سطح مطالبات روز خود را پائین تر آورند راه تحقق آن ها را بازتر و هموارتر می سازند. درحالی که چند و چون خواست های کارگری و چشم انداز حصول آن ها را تنها ظرفیت موجود مبارزه ی طبقاتی کارگران علیه سرمایه است که تعیین می کند.
سطح نازل معیشت، وضعیت رقت بار بهداشت و دارو و درمان و آموزش، روزانه کار های طولانی، فقدان هر نوع امنیت شغلی، شرائط مهیب سالمندان و معلولین و از کار افتادگان و خردسالان، وضعیت کودکان کار و خیابان، بی مسکنی، بی آبی، فجایع زیست محیطی، مردسالاری و ستم مضاعف علیه زنان، تبعیضات بشرستیزانه جنسی، کودک آزاری، خفقان، دخالت در تمام شئونات زندگی فردی، جنگ و کشتار، همه و همه معضلات دامن گیر توده های طبقه ی کارگر هستند. مطالبه ی طبیعی و انسانی ما تولید کنندگان تمامی ارزش های اجتماعی، یک زندگی مرفه و آزاد و فارغ از نیاز و دغدغه ی نیازها است. لذا ما خواست ها و مطالبات خود را هر چه جامع تر و رادیکال تر از دل مطالبات بر زبان ها جاری آحاد طبقه ی کارگر مطرح می کنیم اما می دانیم که در هر گام پیشروی مبارزات طبقاتی ما این خواست ها رشد می یابند تا ما را بیشتر و بیشتر به سمت محو بردگی مزدی و دستیابی تمام آحاد جامعه به یک زندگی انسانی و مرفه، فارغ از تضاد ها و تبعیض ها و بی حقوقی ها و فلاکت ها پیش برانند. از منظر ما معنای پیش کشیدن مطالبات این نیست که کارگر فشار گرسنگی خود را به گوش کارفرما برساند تا سرمایه احیانا لقمه نانی به سمت وی پرتاب کند، بحث بر سر مبارزه ی طبقاتی است. و وقتی ما خواست یک زندگی انسانی مرفه فارغ از نیاز را مطرح می کنیم، عملا کل نظام سرمایه داری را آماج حملات خود ساخته ایم. مسئله این است که هر کارگری در عمق همین جهنم حی و حاضر بردگی مزدی باید حصول این مطالبات را حق مسلم و مفروض خود ببیند. در تضاد آشکار با زاویه دید رفرمیسم باید تصریح کرد که طرح مطالبات به این شکل نه تنها شانس دستیابی به خواسته های عاجل کارگران را کاهش نمی دهد بلکه افزایش هم می دهد. زمانی که سرمایه و دولت سرمایه داری خود را با جنبشی متشکل حول این خواست ها مواجه ببیند قطعا دستپاچه در برابر مطالبات عاجل آنان عقب خواهد نشست. کوتاه سخن اینکه حد عقب نشینی بورژوازی وابسته به سطح مبارزه ی ماست و ما کار آگاهگرانه حول طرح و پیگیری این خواست ها را تبدیل به راهکاری موثر برای ارتقاء توان پیکار خود می کنیم.
تمام بی حقوقی ها و فشارهایی که بر طبقه کارگر به انحا گوناگون تحمیل می شود، ناشی از رابطه کار و سرمایه در نظام کارمزدی است. بنابرین این مطالبات فهرست مشخصی ندارند که مانند منشور از جایی شروع و به جایی ختم شوند. از جایی شروع می شوند و تنها زمانی خاتمه می یابند، که طبقه کارگر از زیر یوغ استثمار بیرون آمده باشد و خود برای تمام ارکان زندگی اجتماعی آزادانه تصمیم گیری کند و در پروسه کار و تولید به صورت جمعی شرکت نماید. کنترل کارگری را بر ارکان تولید در دست بگیرد و رفاه و آزادی را به نوع بشر باز گرداند. مقابله با حقوق های معوقه، افزایش دستمزد در حد یک زندگی انسانی، درمان رایگان، بیمه بیکاری فراگیر تا زمان یافتن شغل مناسب، مقابله با افزایش هزینه های حمل و نقل، مقابله با بالا رفتن قیمت اقلام مصرفی، مقابله با اخراج، مقابله با قراردادهای موقت و سفید امضا، افزایش امکانات رفاهی و درمانی، ایجاد اشتغال، مقابله با کم حقوقی مضاعف زنان، مقابله با تخریب محیط زیست، مقابله با محدودیت های فردی و اجتماعی (عدم دخالت در پوشش و نوع زندگی و ...)، مقابله با فشار نیروهای سرکوب در مقابل اعتراضات کارگری (دستگیری ها و زندان ها)، مقابله با عدم امنیت شغلی ناشی از خصوصی سازی هاو ...تنها بخشی از مطالبات روز ما در برابر هجوم هار سرمایه و در راه دستیابی به یک زندگی مرفه و آزاد است که می تواند ملاط پیوند این جنبش های پرا کنده باشد و توان پیکار این طبقه علیه سرمایه را ارتقا بخشد.

درباره ی شیوه ی تشکل یابی و سازمان
قصد ما نه ایجاد یک تشکل کارگری بلکه تلاش در راستای متشکل شدن جنبش همیشه جاری توده های طبقه مان است. میان این دو باید فرق قائل شد. مسئله نفس تشکل نیست بلکه مسئله جنبشی است که باید متشکل شود. صحبت از سازمان یابی ضد سرمایه داری جنبش جاری کارگری به این معناست که ما جنبش کارگری را در ذات خود ضد سرمایه داری می دانیم. این سرمایه و نمایندگان فکری و سیاسی و ایدئولوژیک آن است که به زبان فلسفه و سیاست و فرهنگ و اخلاق و مدنیت و هر چیز دیگر برای مهار و به بند کشیدن این جنگ خودانگیخته ی ضد سرمایه داری راهکارهای رفرمیستی دست و پا کرده اند و انواع رفرمیسم را بر جنبش کارگری تحمیل نموده اند. طبقه ی کارگر برای ارتقاء سطح مبارزاتش نیازمند تجربه اندوزی و آگاهی است، نیازمند شناخت تاریخ مبارزاتی خویش است. در نظام سرمایه داری در پی سال ها تسلط و گسترش افکار و قوانین و فرهنگ سرمایه در تمام ارکان زندگی بشر، گرایشات بورژوایی در بطن اذهان بخش های بسیار و افراد بسیاری از بدنه ی کارگری رخنه کرده است، اما در هر حال واقعیت کوبنده و عریان بردگی مزدی نیز که با وقوع بحران ها، در سرتاسر جهان هر روز مهیب تر می گردد گواه از فقر و فلاکت و عدم آزادی است که در آن " کارگر تنها آزاد است که تمام زندگی اش را در قبال یک کاسه آش بفروشد". بحث بر سر این است که پیشروان کارگری چگونه در ارتباط با هر تحرک این جنبش قرار می گیرند و راز و رمز نهفته در نظام سرمایه داری را بر آن افشا می کنند، چگونه سمت و سوی این تحرکات را ;که در نهاد خود اعتراضی برخاسته از تضاد کار و سرمایه است، به سمت مقابله با ریشه ی تمام مشکلات یعنی نظام کار مزدی باز بر می گرداند. ارتباط ارگانیک خود را با این تحرکات چگونه سازمان می دهد و حتی در شرایط برهوت و مرده وار عدم وجود این تحرکات، چگونه راه را از بطن تضاد موجود بیرون می کشد، و در آن گام بر می دارد. این پیشروان کارگری، از آسمان به زمین نیامده اند، در درون طبقه ی کارگر، و در دل مبارزات ذاتی این طبقه رشد و نمو می یابند، همچنانکه در فرایند کار کارگر نیاز به درس آموزی پیدا می کند و آنچه را که نیاز به یاد گرفتن آن دارد در همکاری با دیگر همکارانش و با مطالعه ی کتاب ها و به صورت موازی با به کار بستن آن در پروسه ی کار یاد می گیرد و صاحب تجربه می شود، در روند مبارزه ی طبقاتی او هم همین اتفاق می افتد و باید بیفتد. این که ما در مسیر مبارزه نیاز به گام گذاشتن بر شانه ی تجربیات تاریخی طبقه ی خود داریم، ما را وا می دارد، که بر سر مسائل مختلف روزمان به بحث بنشینیم، مطالبی را که وضعیت زندگی ما در نظام سرمایه داری را در ریشه ها تحلیل می کنند مطالعه کنیم و هم زمان در بستر پراتیک اجتماعی خود را به آزمون بکشیم و آبدیده کنیم. پیشروان کارگری، چنین کسانی هستند و اگر با هر انگ و مارکی از دل این مبارزه و از بدنه ی هستی اجتماعی طبقه ی خود جدا شوند، مسیر آنان از این منظر به انتها رسیده است. متشکل شدن جنبش کارگری برای این است که توده های کارگر، ظرفیت و توان پیکار خود علیه سرمایه داری را وارد میدان سازند. اما هر تشکلی که نام کارگری را یدک می کشد الزاما ظرف اعمال قدرت کارگران علیه سرمایه داری نیست.
تشکلی که قدرت پیکار طبقاتی را به دار قانون و نظم سرمایه حلق آویز می کند، نه تنها ظرف اعمال قدرت طبقاتی نیست بلکه برعکس ساز و کار کفن و دفن بنیان ضد سرمایه داری این جنبش است.
اندیشه های رفرمیستی به انحاء مختلف که بسیار گفته و نوشته شده است جنبش طبقه ی تحت استثمار علیه طبقه ی استثمارگر را به بند کشیده است، اندیشه های انحرافی ای که در برهوت آگاهی و نا امیدی های حاصل از مبارزه بر بستر واقعیت عینی زندگی طبقه ی کارگر جایگزین جنبش سراسری لغو کار مزدی شده اند، اعم از اندیشه های ناسیونالیستی و مذهبی، آنارشیستی و فاشیستی، که در اقصا نقاط جهان در مقاطع مختلف در درون طبقه ی کارگر طرفدارانی پیدا کرده اند. تمام این ها واقعیات دهشت بار زندگی اکثریت عظیم جمعیت جهان در خدمت انباشت سرمایه و شدیدترین استثمارها و بی حقوقی هاست. اما عرصه ی مبارزه ی ما هم در همین زمین رقم خورده است. قرار نیست هرگز و در هیچ مقطع زمانی بورژوازی که بنا به هستی و ماهیت طبقاتی اش در پروسه ی تولید اجتماعی از خون میلیاردها کارگر جهان تغذیه می کند، راه مبارزه ی ضد سرمایه داری را پیش روی طبقه ی کارگر بازبگذارد، هیچ یک از نهاد های جامعه ی مدنی و حقوقی آن این نقش را ایفا نمی کنند چرا که وظیفه و هستیشان دفاع از مناسبات نظام کار مزدی و قربانی کردن تمام طبقه ی کارگر و نسل های آتی آن در پیشگاه ارزش افزایی سرمایه و انباشت است. بنابرین مسیر مبارزه ی ما از دل همین بیابان برهوت نشو و نما پیدا می کند. و اولین و آخرین کلام آن که می باید در تمام مسیر این مبارزه مدام نو به نو زنده شوند، استقلال تمام عیار طبقاتی ما از بورژوازی است. این گفته در حرف آسان است اما در واقعیت مسیر تمامی چالش ها و تناقضات و خطا ها و اشتباهات خواهد بود. که باید مدام با همکاری و همفکری یکدیگر از دل آن بیرون بیائیم.
سرمایه ستیزی خودجوش جنبش کارگری نقطه ی عزیمت ما در سازمانیابی این جنبش است. این بنمایه ی سرمایه ستیز است که باید شکوفا شود، شاخ و برگ کشد و میدان داری کند. این کار در گرو آن است که اولا مدام با نقد ریشه ای تمام ارکان نظام سرمایه داری از قانون و سیاست و مدنیت و اخلاق و فرهنگ و باور ها و پرده گشایی از راز و رمز نظام سرمایه تغذیه شود، ثانیا متشکل و متحد گردد و حلقه های پراکنده این جنبش با هم پیوند بخورند، ثالثا پیکار خود را به تمام عرصه های حیات اجتماعی بسط و گسترش دهد. خود کارگرانند که باید در همجوشی و همپیوندی با پیشروان طبقه ی خود بیاموزند و بخوانند و شناخت و آگاهی خود را ارتقا دهند. همه ی این ها را در متن مبارزه پی گیرند و سلاح مبارزه ی طبقاتی خود سازند. آگاهی در اینجا به مفهوم هستی آگاه طبقاتی است. در مقابل این نقطه نظر، نظریات کائوتسکی و لنین و سران بین الملل دوم قرار دارد که در مسلک آنان طبقه و جنبش کارگری فاقد ماهیت سیاسی و ضدیت با سرمایه است، آن را جنبشی صرفا اقتصادی می پندارند که باید انقلابیون حرفه ای یا روشنفکران طبقات بالا، بر بالای سر آنان حزب بسازند تا آنان را به صراط مستقیم مبارزه رهنمون شوند. این تفکر بود که رفرمیسم را برای سال ها زنجیری بر دست و پای مبارزات بین المللی طبقه ی کارگر نمود. و بعد ها در کمینترن آبدیده شد و مبارزات کارگری را به جنگی برای استقرار سرمایه داری دولتی تقلیل داد.
آنچه که می خواهیم در این بحث به آن بپردازیم، بررسی نمود های عینی و تمام عیار این محور هاست که در بالا اشاره شد، اینکه آگاهی طبقاتی تنها و تنها بر بستر پیکار اجتماعی و برخاسته از هستی طبقاتی طبقه ی کارگر به وجود می آید، می بالد و رشد می کند، اینکه استقلال این طبقه در تمام ارکان مبارزه و هستی اش باید عینیت یابد و ببالد، اینکه عرصه ی مبارزه ی طبقاتی عرصه ی بازیابی هویت از دست رفته ی طبقه ی کارگر است، هویتی که با صلب شدن قدرت تصمیم گیری وی در تمام پروسه ی کار و تولید اجتماعی، در خدمت انباشت سرمایه، که به عرصه ی تمام تولیدات فکری و فرهنگی هنری نیز تسری می یابد، در عرصه ی اجتماع از این طبقه صلب شده و تنها با مبارزه ی این طبقه علیه تمام سازوکارهای این جامعه است که می تواند نمود یابد. بنابرین شیوه ی تشکل یابی، سازمانیابی و مبارزه ی این طبقه شیوه ای است که در افق خود باید و باید بتواند این طبقه را برای در دست گرفتن تمام پروسه ی کار و تولید اجتماعی، آماده نماید. بنابرین با هرگونه سپردن افسار این مبارزه به دست نخبگان اقلیت به شدت مخالفیم. مفهوم احزاب ساخته و پرداخته ی نخبگان سیاسی را که می خواهند به نیابت از طبقه ی کارگر این جنبش را سیاست گذاری کنند از بیخ و بن نفی می کنیم و هستی طبقاتی و پیکار اجتماعی برخاسته از آن را جای آن می گذاریم. جنبش کارگری و مبارزه ی طبقاتی، چیزی نیست که افراد به عنوان فرد آن را نمایندگی کنند و پرچمدارش باشند، بلکه هستی طبقاتی ماست که در آن معنا پیدا می کند. جنبش کارگری قهرمانان پرچم دار نمی خواهد چرا که نفس زندگی و مبارزه ی طبقه ی کارگر در جهنم سرمایه داری متضمن بزرگترین قهرمانی هایی است که در کتاب ها از آن یاد شده است. ما یک بدن واحدیم. این چیزی است که در پروسه ی کار و تولید، آموخته ایم و باید در پیکار اجتماعی به کار بندیم. در فرایند این پیکار باید بساط رژیم ستیزی بورژوایی خارج از مدار جنگ واقعی علیه سرمایه را هم جمع کنیم. تا بوده مبارزات کارگری دستاویز نمایندگان گرایش های مختلف بورژوایی برای جایگزینی شکلی از حاکمیت سرمایه با شکل دیگر و یا تنها تغییر نام این رژیم ها شده است. طبقه ی کارگر باید راه خود را بر ریل پیکار ضد سرمایه داری از تمام گرایشات بورژوایی جدا کند.
گفتیم که طبقه ی کارگر به صورت ماهوی نمیتواند فارغ از جنبش همیشه جاری خود که بر بستر مطالبات عینی اش رخ می نماید، محمل دیگری برای تشکل یابی بیابد. این تشکل باید از جنس همین جنبش ها باشد، ماهیت ضد سرمایه داری خود را در پیکار اجتماعی بشتاسد و هر روز بیشتر و بیشتر ببالد و بر بستر مطالبات عمومی روز طبقه کارگر ایران سراسری شود. ساز و کار چنین تشکلی نمی تواند از بنگاه های اقتصادی بورژوازی الهام گرفته باشد، چرا که در آن ها اساس بر استثمار است و جدایی کارگر از کار به صورت ماهوی در آن رخ می دهد، در مقابل اگر همین از خود بیگانگی بخواهد در رابطه بین کارگر و مبارزه اش هم رخ بنماید دیگر چگونه ممکن است این مبارزه بتواند راه خود را در میان این سنگلاخ ها به سمت هدف گرفتن مناسبات بردگی مزدی باز کند.
در رابطه با تشکل طبقه کارگر چند نکته ی زیر حائز اهمیت است که باید یک به یک و با درس گرفتن از تجربیات گذشته به آن ها پرداخته شود:
١- تشکل طبقه کارگر از دل مبارزات جاری و حول مطالبات روز طبقه کارگر شکل می گیرد نه با اعلام به وجود آمدن یک فرقه و تصمیم گیری از بالا و عضو گیری از میان کارگران، نه با اعلام قانونی و رسمی ثبت یک اتحادیه و ....
٢- تشکل طبقه کارگر باید شورایی باشد، یعنی باید بتواند نطفه های جامعه ای را که در آن تمام انسان ها وظیفه ی گرداندن اجتماعی را که در آن زندگی می کنند بر عهده دارند ایجاد نماید. یعنی باید تمام آحاد آن در تصمیم گیری ها مشارکت داشته باشند و تصمیم گیری ها به صورت جمعی اتفاق بیفتد. سپردن افسار خود به دست اقلیت نخبه برای طبقه کارگر همواره فجایع دردناکی به دنبال داشته است، احزاب و سندیکاهایی که بخواهند بر بالای سر کارگران تئوری پردازی کنند، پرچمدار مبارزات کارگری نیستند بلکه پرچمدار نوعی از سازش طبقاتی اند که در بزنگاه های آن طبقه ی کارگر بارها به قربانگاه های این سازش کشیده شده و تاوان های سنگینی از دل آن بیرون آمده است. اگر قرار است جنبش طبقه ی کارگر، جنبش ستیز علیه سرمایه و کارزار رهایی از شر این نظام باشد، هیچ چاره ای جز این ندارد که آحاد توده های خود را برای تأثیر گذاری هرچه آگاه تر و چاره گر تر بر بستر مبارزه طبقاتی جاری پرورش دهد و همزمان و بر متن همین روند برای جامعه گردانی شورایی سوسیالیستی و محو رابطه خرید و فروش نیروی کار آماده سازد. ظرف این کار فقط شورا ها و جنبش سراسری شورایی توده های کارگر است. شوراهایی که بستر پیکار روز، مرکز خودآموزی و ارتقاء آگاهی، ظرف دخالتگری نافذ و خلاق و آگاه آحاد کارگران و سنگر مبارزه ی طبقاتی باشد.
٣- قانون ابزار دست طبقه مسلط است برای تعریف حق بر مبنای ساز و کار مشخص اقتصادی سیاسی در نظام کار مزدی. بنابرین تضاد طبقاتی، استثمار قطره قطره هستی طبقه کارگر در پیشگاه ارزش افزایی و انباشت سرمایه از منظر قانون در نظام سرمایه داری عین عدالت و حق است. طبقه کارگر به حکم اینکه طبقه تحت استثمار است، به صورت خودبه خودی نه بر مبنای خطوط قانون که در جهت مقابل آن گام بر میدارد. طبقه کارگر درخواست تشکل نمی کند، تشکل های خود را در گیر و دار مبارزه آشکار و پنهان ایجاد می کند. طبقه کارگر درخواست نمی کند که قانونا حق اعتصاب و ایجاد تشکل داشته باشد، بر بستر مبارزه و در راستای مطالبات خود به این پیکار کشیده می شود، اعتصاب می کندو تشکل خود را ایجاد می کند، و اگر قرار باشد قانونی در این راستا وضع شود، این عقب نشینی بورژوازی در مواجهه با وضع موجود مبارزه طبقاتی است، کما اینکه در مقابل اعتراضات اوج گیرنده کارگری دولت قوام قانون کار را دستپاچه و شتابزده وضع کرد تا بتواند روابط کارگر و کارفرما را در حیطه منطق بورژوازی و با دست آزی به تجربیات بورژ.ازی جهانی قانونمند کرده، حدودی را مشخص نموده و در آن حدود، مبارزات کارگری را به بند کشد. اگر امروز هم در پی اعتصابات پیاپی، حق اعتصاب در قانون گنجانده شود فقط برای این است که بورژوازی نسبت به غیرقانونی بودن آن عقب نشینی کند اما در عوض مانند آنچه که در تمام جوامع غربی رخ داده هزار گونه حدود و ثغور برای آن ترسیم نماید تا بتواند مدیریتش کند. منظور از تمام این حرف ها این است که مبارزه طبقه کارگر از گام نخست فراقانونی است، چرا که قانون ابزار دست طبقه مسلط است. طبقه کارگر برای گرفتن حقوق خود مبارزه می کند، نه برای گنجانده شدن آن در قانون. بورژوازی است که با عقب نشینی در برابر این مبارزات آنان را در قانون می گنجاند. این عقب نشینی دستاوردی برای طبقه کارگر هست، اما هدف مبارزه او نیست. کما اینکه بیش از نیمی از جمعیت نیروی کار شاغل هم به انحا گوناگون از دایره شمول همین قوانین هم خارجند.
۴- تشکل طبقه کارگر، باید بتواند خود را از انواع گرایشات بورژوایی که در درون طبقه رخنه کرده بزداید، تشکلی که بتواند جنبش طبقه کارگر را در کارزار تضاد طبقاتی نماینده باشد، باید منافع این طبقه را پیش برد، و چنین تشکلی به ناچار و بنا به ماهیت طبقاتی نظام سرمایه داری، ضد سرمایه داری و با افق لغو کارمزدی است.
بنابرین تشکل طبقه کارگر از نظر ما، شورایی، فراقانونی، ضد سرمایه داری است و تنها و تنها بر بستر پیکار اجتماعی طبقه کارگر که ضرورت زندگی این طبقه است شکل می گیرد. اگر بناست در مسیر سازمانیابی ضد سرمایه داری توده های طبقه ی خویش گام برداریم باید ملاحظات بالا را مد نظر قرار دهیم. تا کنون رسم بر این بوده است که عده ای دور هم جمع می شدند، حزب می ساختند، سندیکا تأسیس می کرده اند، کمیته به وجود می آوردند، کانون دائر می نمودند و به هر حال زیر این نامها و عناوین مختلف دفتر و دستکی راه می انداخته اند و بر بام این دکان پرچم سازمانیابی جنبش کارگری را به اهتزاز در می آورده اند. بیائید قبول کنیم که این ها کار بورژوازی یا رفرمیسم راست و چپ درون و بیرون جنبش کارگری است. ما باید این فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو بر آن در اندازیم. در هرکجا که هستیم در شرائط کار و استثمار و زندگی و مبارزه ی روز توده های طبقه ی خود شروع به متشکل نمودن شورایی مبارزه ی خویش بر علیه سرمایه کنیم. اگر این را قبول داشته باشیم رابطه ی ما رابطه ی دوستان، رفقا و اعضای فعال اندرونی و ارگانیک یک جنبش است که به دور از هرگونه صدر و ذیل و رهبری، دور هم جمع شوند تا از این طریق، حرف های این سر جنبش را به آن سرش برسانند، خبر رسانی و تحلیل آسیب ها ی مبارزات روز خود را در حلقه های این جنبش دستور کار قرار دهند، تجارب حاصل از این مبارزات را به گوش بخش های دیگر برسانند و قدرت همه ی بخش ها را به هم پیوند زنند و قدرت کل این جنبش را پشتوانه ی پیروزی هر بخش آن سازند. مطالبات روز این جنبش را زمینه ی پیوند سراسری شورایی و ضد سرمایه داری طبقه ی خود نمایند. اگر چنین شود و اگر برای اولین بار در تاریخ ایران کسانی با این رویکرد و با این هدف دست در دست هم نهند کاری کارستان نموده اند و فضایی خواهند آفرید که هر کس در هر کجای جهان در جنبش ضد سرمایه داری طبقه ی کارگر فعال است می تواند در پروسه ی پیشبرد این کارها سهمی به دوش کشد.

چند کارگر ضد سرمایه داری