افق روشن
www.ofros.com

مروری دوباره بر "منشور مطالباتی ..." و

تهاجم شیمیایی تروریست های اسلامی علیه حقوق زنان

!تلاش چپ بورژوایی در تسخیر نمادین خیزش های انقلابی

احمد بخردطبع                                                                                                                          پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۱ - ۹ مارس ۲۰۲٣


مروری دوباره بر "منشور مطالباتی ..." و تهاجم شیمیایی تروریست های اسلامی علیه حقوق زنان

تدوین برنامه برای جامعه ای چون ایران باید از دل واقعیت های سیاسی ـ اجتماعی و اقتصادی منتج گردد. البته هر نیرویی بنا بر تعلقات طبقاتی قادر است نظر و تحلیل اجتماعی ارائه دهد، همانطور که اپوزیسیون های متفاوت، راه کارها و برنامه ی مشخص خود را دارا می باشند و بر پایه منافع مادی خویش که آنرا باصطلاح در چارچوب "ضرورت" منعکس می سازند، آلترناتیو طبقاتی خود را آشکار می کنند. بدیهی است که در کشاکش بدیل هایی که مشی و برنامه و مواضع را کند و کاو می کنند، فقط آنالیزی می تواند کارساز، منطقی، غیر ایدئولوژیک و اصولی باشد که راه کارهای طبقاتی در نفی کامل کالایی شدن نیروهای کار و بطریق اولی رهایی از مناسبات کارمزدی در مسیر قدرت گیری حاکمیت کارگری بر محوریت اداره شورایی را در مرکز اهداف سیاسی ـ اجتماعی قرار دهد. یعنی سرمایه ستیزی را اس و اساس فعالیت ها و اهداف آنی و استراتژیک انقلابی بشمار آورد. زیرا ایران کشوری است که ساختار اجتماعی آن بر مبنای مناسبات کالایی در آن حاکمیت دارد و موجودیت مافیای سرمایه ی تجاری و سرقت آشکار اموال عمومی نمی تواند خللی در موجودیت سرمایه داری آن ایجاد نماید. مافیای اقتصادی و رشوه خواری حتا در کشورهای بسیار پیشرفته ی سرمایه داری نیز به چشم می خورد و در ایران به دلیل تفوق قوانین مذهبی، می تواند شتاب بیشتری بخود گیرد. از این نظر است که غلبه ی کامل نظم سرمایه با جامعه ی وسیع کارگری آن، در منطقه ی خاورمیانه مظهر چالش های برجسته ی طبقاتی است. در نتیجه ارائه ی برنامه ی روبنای سیاسی و طرح معضلات عدیده ی حقوق جنسیتی و انسانی نمی تواند راه کار بنیادی و انقلابی در چارچوب دگرگونی اجتماعی ایجاد نماید. از جمله "منشور مطالبات حداقلی تشکل های مستقل صنفی و مدنی ایران" که از تحلیل و تفسیر ریشه های بنیادی و ساختاری جامعه کاملن بدور است و در نتیجه در فقذان سرمایه ستیزی، به زائدۀ آشکار بورژوازی مبدل شده و دموکراسی آنرا همانطور که در ١٢ بند آن طرح نموده، به سینه خواهد زد. زیرا در برابر مطالبات روزمره و منافع سیاسی ـ اقتصادی کارگری کاملن بیگانه است و در نهایت به منشوری کاغذی مبدل خواهد گشت. اگر برای منشور نویسان عزیز ما، قدرت دینی، معضلات و تبعیضات متنوع دیگری از عقب ماندگی و بی حقوقی های آشکار را افزوده است، چنین معضل و تبعیضی نیز در نیمه اول قرن نوزده در اروپا نیز سر برون آورده بود که مارکس و انگلس در کتاب "ایدئولوژی آلمانی" به تشریح آنها می پردازند. زیرا هگل در فلسفه ی الهیات خویش، به دولت ها، بار دینی متصل می سازد و در تعاقب چنین اندیشه ای بین هگلی های واقعی و نیز هگلیان جوان مبارزه ای آشکار به وقوع می پیوندد که مارکس در دوران نوجوانی و نیز دانشجویی متعلق به هگل های جوان بود. آنها در اینباره می نویسند:

«هگلیان قدیمی هر چیزی را به محض آنکه به مقوله های منطقی هگلی میرسید، می پذیرفتند. برعکس هگل های جوان همه چیز را با نسبت دادن به پنداشت های مذهبی یا به مسائل الهی، نقد می کردند». وقتی مارکس و انگلس در سطور فوق از "مقوله های منطقی" هگل می نویسند، منظور عبارت هگلی است که می گوید "هر واقعیتی معقول و هر معقولی واقعیت است" که بار کامل مذهبی دارد. به هر صورت اگر ایدئولوژی هگلیان قدیمی را در کنار ایدئولوژی اسلامی قرار دهیم به عقب ماندگی اجتماعی واحدی می رسیم. هر چند هگل در رابطه با فلسفۀ الهی خویش، تجربه ی قرون وسطایی را مد نظر قرار می دهد و دقیقن از هراس فاجعه بار آن بین کاربرد "واقعیت" و نیز "معقول"، از مفهوم "ضرورت" نیز بهره برداری می نماید، ولی اینگونه اندیشه ها عملن قادر نیست معضل و تبعیضات اجتماعی را برطرف سازد. بنابراین اگر از دولت رفاه "کینزی" که بخشی از نویسندگان "منشور مطالبات حداقلی" از آن سرچشمه می گیرند، معضل و تبعیض حقوق انسان ها با حاکمیت قدرت سیاسی مذهبی نیز حداقل به دو سه قرن گذشته متصل اند.

این همه بدین معنا نیست که نباید در ارتباط با کسب مطالبات فوق مبارزه کرد. برعکس مبارزه علیه تبعیض جنسیتی و غیره و نیز طرح جامعۀ انسانی از مجرای سرمایه ستیزی می گذرد. وقتی ما نتوانیم نظام سرمایه داری را که باعث همه ی عقب ماندگی، اشاعه ی مذهب و استثمار برده گی مزدی می شود، نفی نماییم، پایمان در زمین بورژوازی قرار خواهد گرفت. ما حتا از دوره ی تزهای آوریل لنین نیز بسی فراتر قرار گرفته ایم، زیرا اگر جامعه ی روسیه در سال ۱۹١٧، هشتاد در صد تولید آنرا کشاورزی و استثمار دهقانی تشکیل می داد و فقط ٢٠ درصد ساختار سرمایه داری داشت، در ایران امروز، چنین معادله ی اقتصادی تقریبن عکس آنست، یعنی بسی پیشرفته تر است. زمانی که معادلات بدیهی فوق را در استنتاجات و آنالیز اجتماعی قرار ندهیم به طرف ناکجا آباد گام خواهیم نهاد.

بخشی از نیروهایی که خود را چپ و کمونیست می دانند، بطور جدی حمایت خود را از "منشور مطالبات حداقلی..." اعلام نموده اند. یعنی در رابطه ی مشخص یاد شده، متاسفانه لباس منشویسم به تن کرده اند که در نهایت به نفع بورژوازی گام برمیدارند. این را هم اضافه نمایم که مارکس و انگلس در کتاب "ایدئولوژی آلمانی"، هر برنامه ی اجتماعی را در صورتی انقلابی می دانند که جنبه ی کارورزانه داشته باشند، وگرنه بر روی صفحه ی کاغذ اعتباری نخواهند داشت. البته حمایت اینگونه نیروها قابل پیش بینی بود، زیرا زمانی که اطلاعیه و بیانیه ی مشترک صادر می کنند و سازشکارانه از ارائه آلترناتیو انقلاب اجتماعی شانه خالی مینمایند و وظایف کارگری را تا به سطح طرح شعارهای بورژوایی تنزل مید هند، می توانند در دوره های حساس اجتماعی به مشی و برنامه ی سازشکارانه و بورژوایی گرویده شوند. صدور برنامه کارگری از دل مبارزه ی طبقاتی و بوسیله ی کارگران انجام می گیرد. نمایندگان کارگری در تمام سطوح و بخش های متنوع، آگاه و سرشار از تجربه ی مبارزاتی می باشند. بنابراین با ارتباط و اتحاد هر چه بیشتری، تشکل کارگری سراسری خود را بر مبنای اداره ی شورایی بوجود خواهند آورد. حزب کمونیست ایران از دل چنین چشم اندازی شکوفا خواهد گشت. کارگران به فرمول های گنگ و غیر طبقاتی عناصر و نیروهایی که آگاهانه آلترناتیو حاکمیت شوراهای کارگری را مخفی می سازند، نیازی ندارند، زیرا آنها حقیقت انکارناپذیری را بر ملا می دارند و آن گریز آشکار از انقلاب اجتماعی و تبدیل آن به دگرگونی های صرف سیاسی است که فرصت طلبانه نام "انقلاب" نیز به آن می دهند و در واقع آشتی طبقاتی را تبلیغ نموده و در غالب انقلابات دو مرحله ای قرون گذشته مباحث خود را سندیت می بخشند که فقط موجب شوخی سیاسی کارگران و نمایندگان آگاه آنرا موجب می گردند. در نتیجه هر حقوق جنسیتی و مدنی از مجرای سرمایه ستیزی عبور خواهد کرد.

تهاجم شیمیایی و مسمومیت دانش آموزان و دانشجویان دختر:
همه ی انسان هایی که به برابری جنسیتی و اجتماعی می اندیشند، می دانند که همه ی مذاهب بویژه اسلام ایدئولوژی ضد زن در تمام عرصه هاست. عمل مسمومیت دختران دانش آموز و دانشجو از مواضع واقعی آنها استخراج می شود. آنها با چنین عمل جنایت کارانه ای دو هدف را دنبال می کنند، یکی با ایجاد رعب و وحشت، قدر قدرتی جلاد منشانه خود را منعکس می سازند. زیرا در ماه های گذشته منکوب تظاهرات و مبارزات شجاعانه هزاران هزار از این جوانان در سراسر کشور گشته بودند و نیز می دانند که خیزش انقلابی آنها به پایان نرسیده و از این نظر است که در تعاقب اولین هدف، ترفند مهندسی شده ی دیگری را به خدمت می گیرند. یعنی سناریویی که خود عامل اصلی آن می باشند، عامدانه خود را در مخالفت با چنین عملی قرار داده و با "محکومیت" آن، بیشرمانه صفوف خود را جدا می سازند. بعنوان نمونه در همان روزهای اولیه حملات تروریستی مسمومیت شیمیایی، یکی روحانی شناخته شده در قم، بنام فاضل میبدی در مصاحبه ای اختصاصی با روزنامه "شرق"، عنوان داشت که: «گفته می شود گروهی موسوم به "هزاره گرا" مسئول این مسمومیت های سریالی در مدارس هستند. این گروه و تفکر، معتقد است که دختران نباید درس بخوانند یا نهایتا باید تا سوم دبستان درس بخوانند. این جریان یک جریان مذهبی و ضد مدرنیته است...».

مشاهده می شود که مسمومیت جنایت کارانه با هدفی مشخص و مهندسی شده، قصد دارد در دومین مرحله دست وحشی گری خود را مخفی دارد و از روی فریب و ریا، باصطلاح چهره ای مدرن و مدرنیسم از خویشتن جلوه دهد و در تعاقب آن، رهبر آدمکشان، دزدان و جنایت کاران اسلامی یعنی علی خامنه ای نیز در چنین مسیری اعلام می دارد که آنها از هیچ بخششی برخوردار نخواهند بود. تا بدین وسیله خود را "پیشرفته" غالب کنند و به کسب "اعتبار" نائل گردند! ولی زنان همراه با مردان، یعنی فرزندان نیروهای کار همراه با کارگران صنعتی, خدماتی، آموزشی و درمانی با شجاعتی وصف ناپذیر در مسیر مبارزه ی سیاسی، بطور متحد ترفندهای دینی رهبران جامعه را افشا نموده و آنها را همانند سلطنت طلبان جنایت پیشه به زباله دانی تاریخ رهسپار خواهند ساخت.

۱۸ اسفند ۱۴۰۱ ـ ۹ مارس ۲۰۲٣

************

تلاش چپ بورژوایی در تسخیر نمادین خیزش های انقلابی!

هر خیزش اجتماعی قبل از اینکه وارد مرحله ی سرنوشت ساز انقلابی شود و در مسیر واقعی مبارزه ی طبقاتی قرار گیرد، تکان های عمیق جامعه ای "نوین و مدرن" را که برآمده از گذشته های بسیار دور بورژوازی است، تحمل خواهد کرد. در ایران خط و خطوط یاد شده به دلیل موجودیت نظامی بغایت جنایت کار همانند جمهوری اسلامی که در قتل های انسانی و دزدان مافیای اقتصاد سرمایه داری و سارقین ثروت های نهفته در آن، معرف خاص و عام می باشد،، می تواند چهره ی روشن و بارزتری به خود گیرد و باعث آن شود که بخشی از اپوزیسیون، از گذشته های دور بورژوازی، عبارات "جامعه ی نوین و مدرن انسانی" را بدون بدیل حاکمیت طبقاتی و در آرایشی از جملات "مردمی" که عمیقن گنگ و نامفهوم به نظر می رسند، در غالب اساسنامه و یا "منشور مطالبات حداقل" به جامعه عرضه دارد. نویسندگان منشور که حداقل مطالبات خود را در ۱۲ بند ارائه داده اند، همه را از نظام بسیار دور بورژوایی "کینزی" به وام گرفته اند. در این ۱۲ بند نکته ای بعنوان بدیل طبقاتی و حاکمیت سیاسی بر مبنای آزادی، برابری، اداره ی شورایی حکومت کارگری به چشم نمی خورد. منشور نه اینکه فاقد بدیل حکومتی است، بلکه قادر نیست به مطالبات ابتدایی زندگی روزمره ی کارگران و لایه های تحتانی جامعه در سطح "حداقل" آن پاسخ منطقی ارائه دهد. سوسیال دموکرات های منشور نویس ما کاری به آواره گی و خانه بدوشی کارگران و زحمتکشان جامعه ندارند. آنها بخوبی واقف اند که فقط در تهران چند صد هزار خانه های مسکونی خالی موجود است که باندهای تجاوزگر و جنایت کار اسلامی در چنگ خود در آورده اند و به دلائل متفاوتی که از سیستم نظام چپاول گر سرمایه داری نتیجه می شوند، غیر مسکونی کرده اند. و این در حالی است که بسیاری از کارگران در سرمای زمستان شب ها در پارک ها می خوابند. منشور نویس ها اگر به بیمارستان های مختلف فقط در تهران مراجعه نمایند، با لیستی از این نوع انسان کارگر روبرو می شوند که به دلیل خوابیدن در پارک ها و یا بعنوان کارتون خواب ها، در سکوتی ژرف، جان خود را از دست داده اند و یا در رسانه های جیره خوار نظام تروریستی جمهوری اسلامی به چشم نمی خورند. بنابراین در همینجا باید اشغال همه ی خانه های مسکونی را به کارگران و لایه های تحتانی جامعه تبلیغ نمود. زیرا در مسیر گسترش خیزش انقلابی است. قصد ندارم نوشته ام طولانی شود و بر یکایک بندهای "کینزی" بورژوایی منشور نویس های ما اشاره نمایم. زیرا در این مورد مسائل آن چنان به روشنی ادا گشته اند که نیازی به توضیح هر چه بیشتر ندارند. فقط روی بحث من معطوف به نیروهای انقلابی و کارگران مبارز داخل کشور است که از این نوع منشورها تحت هر نام و امضایی که دارند، دفاع ننمایند. ما برای سرنگونی نظام سرمایه داری و برقراری حکومت شوراهای کارگری بمثابه ی تنها بدیل انقلابی جامعه دفاع می کنیم. بگذارید آنهایی را که مبارزه ی کلیدی علیه نظام جنایت کار اسلامی ایران را بیش ازبیش در ستمگری و جبهه ی ضد دیکتاتنوری ترسیم می کنند و از سرمایه ستیزی برحذر می باشند و بطریق اولی آلترناتیو حکومتی نیز ارائه نمی دهند، بدنبال اتحادیه گری و التماس از نیروهای بورژوایی دیگری که احتمالن قصد کسب قدرت در چارچوب چنج غربی دارند، به راه خود ادامه دهند و لطفن ما را در اینگونه التماس ها از نظام سرمایه داری جهانی بر حذر دارند. ما به حاکمیت شوراهای کارگری می اندیشیم و هر آلترناتیو دیگری را ضد انقلاب اجتماعی می دانیم.

احمد بخردطبع

٣۰ بهمن ۱۴۰۱ ـ ۱۹ فوریه ۲۰۲٣