افق روشن
www.ofros.com

!خیزش توفندۀ سراسری در بطن اعتلای انقلابی و گفتمان های دوره های شکست


احمد بخردطبع                                                                                                                          سه شنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۱ - ۱ نوامبر ۲۰۲۲

از دی ماه ٩٨، نیروی بالقوه ای که از قبل در شکل ضعیفی اظهار وجود می نمود، به نیروی وسیع بالفعل مبدل می گردد و در آبان ٩٨ گام های فزاینده تری را طی می کند، ولی از شهریور ۱۴۰۱، پس از قزبانی گرفتن دختر جوان آزاده ای چون مهسا امینی (ژینا)، وارد مرحله ی جدیدی با همبستگی سراسری می گردد و به دلیل خصلت و کیفیت های نوینی که اختیار می کند، از تمامی جنبش های تا کنونی موجود، منفک می شود، زیرا چهره ی ستمدیدگان، آزردگان ابتدایی ترین حقوق اجتماعی و استثمار شدگان نظام سرمایه داری را در عرصه ی پراتیک جامعه به صحنه می آورد. بنابراین خیزش عمیقن فراگیر کنونی از تمامی جنبش هایی که از نیمه ی دوم قرن نوزده در اشکال و ایده ها و استراتژی متنوعی در ایران بوجود آمده بود، آنقدر فراتر و پیشرفته تر است که خصلت برجستگی و تجلی تاریخی جنبش های سراسری را به خود اختصاص می دهد. زیرا جنبش فزاینده ی مذکور فقط در مطالبات احقاق حقوق ابتدایی در یک جامعه نظیر حق حجاب و آزادی های مدنی و اجتماعی محصور نمی شود، بلکه فراتر از آن در قسمتی از واحدهای تولیدی و بسیار بیشتر در بخش های خدمات آموزشی کارگری و وسیعن در دانشگاه های سراسر جامعه و نیز دانش آموزی که جنبه ی کلیدی هر دگرگونی و انقلابی است، متمرکز گشته و اداره ی شورایی را در فریادهای هزاره ای منعکس می سازد و در تعاقب آن شعار "مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر" و یا "نه شاه میخواییم نه ملا، قدرت بدست شورا" را نیز در جنبش فراگیر جاری و در همه جا طرح می کنند و به دلیل این سه عامل اساسی مطالباتی و سیاسی، با تمامی جنبش های پیشین تا سال ۵٧ و در تعاقب آن با جنبش های دی ماه ٩٦ و آبان ٩٨، متمایز می گردد. این جنبش با سه فاکتور طرح شده: ۱ـ آزادی های ابتدایی مدنی و اجتماعی. ۲ـ نفی کامل نظام های تا کنونی موجود. ٣ـ اداره ی شورایی را بوسیله ی لایه های پیشرفته ی اجتماعی به فریاد می آورد و دقیقن به دلایل فوق از سایر جنبش های موجود منفک می شود.

خصلت انقلابی این جنبش فراگیر در کجاست؟:
ولی با تمام خصوصیات تاریخی جنبش جاری، ما هنوز در بطن "اعتلای انقلابی" سراسری قرار گرفته ایم، در نتیجه خیزش یاد شده انقلابی است، با این تفاوت که هنوز با مرحله ی "وضعیت و موقعیت انقلابی" فاصله داریم، زیرا درست است که قانون اساسی انقلاب در تدقیق دو مسیر بازتاب می یابد که مطابق با آن: «برای انجام انقلاب کافی نیست که توده های استثمار شونده و ستمزده به عدم امکان ادامه ی زندگی کهنه بشیوه ی کهنه پی برده خواستار دگرگونی آن باشند، برای انجام انقلاب لازم است که استثمارگران نیز نتوانند بشیوه ی سابق زندگی و حکومت کنند. انقلاب فقط زمانی می تواند پیروز گردد که "پائینی ها" ادامه زندگی بشیوه کهنه را نخواهند و "بالایی ها" ادامه ی حکومت بشیوه ی کهنه را نتوانند. این حقیقت را بصورت دیگر میتوان چنین بیان داشت: انجام انقلاب بدون بروز بحران همه گیر در سراسر کشور (یعنی بحرانی که هم استثمارشوندگان و هم استثمارگران را در بر گیرد) امکان پذیر نیست. بنابراین برای انقلاب می باید: اولا اکثریت کارگران (یا به هر حال اکثریت کارگران آگاه اندیشمند و از نظر سیاسی فعال) ضرورت انقلاب را بحد کمال دریابند و آماده باشند به خاطر آن مرگ را پذیرا شوند. ثانیا طبقات حاکمه در زمینه اداره امور دولت به چنان بحرانی دچار شده باشند که حتی واپس مانده ترین توده ها را نیز به میدان سیاست بکشاند (نشانه هر انقلاب اصیل عبارتست از افزایش سریع یعنی ده برابر شدن و حتی صد برابر شدن تعداد عناصر مستعد مبارزه ی سیاسی در میان توده ی زحمتکش و ستمزده ای که پیش از آن بی عمل و عاطل مانده بود) و دولت را ناتوان کند و سرنگونی سریع آنرا برای انقلابیون میسر سازد.» (۱).
ولی در ایران هنوز سازماندهی همه جانبه ی شورایی در درجه ی اول در سامانه های کارگری و در تعاقب آن جهت بسیج و هماهنگی اعتراضات خیابانی در محلات سراسر کشور، محیط های متفاوت کاری بر قرار نگشته است و فقط دانشگاه ها و دانش آموزان بطور نسبی دارای سازماندهی بهتر و همه جانبه تری می باشند. اگر در روسیه پس از انقلاب فوریه ۱۹۱٧، شوراها سازماندهی می شوند و تقریبن از ژوئن و ژوئیه همان سال اکثریت این شوراها خود را در چارچوب "حزب بلشویک" یعنی حزب کمونیست روسیه، بسیج می نمایند، ولی جنبش انقلابی کنونی فاقد سازماندهی همه جانبه ی آنست با این تفاوت که در چنین مسیری حرکت نموده و نیز در بخشی از تظاهرات فعالانه شعار آن را به فریاد می آورد. این جنبش تداوم دارد و می تواند حتا سیر نزولی را طی کند ولی بطور حتم مسدود نخواهد گشت و بار دیگر بردار صعودی را در گام های آهنین خویش به پیش خواهد راند. ولی این جنبش عظیم تاریخی نیز می تواند مورد تهدید و دستبرد جدی رفرمیسم خرده بورژوایی که در نهایت از نظر طبقاتی بورژوایی است، قرار گیرد. یعنی تجربه ی سال ۵٧ در شکل و شمای دیگری ظاهر گردد. زجه های عنصر جنایتکار و کثیفی چون خامنه ای و شرکا که اعتراضات شجاعانه و سراسری را به امیال آمریکایی و اسرائیلی متصل می کند، فقط از روی عجز و ناتوانی است، زیرا نه امپریالیسم آمریکا و نه حاکمیت ضد بشری و صهیونیستی اسراذیل، خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی نمی باشند و آمریکا در این دوره های اعتراضی بارها این مسئله را تکرار نموده است. حمایت های لفظی از خیزش مردمی با سرنگونی حاکمیت اسلامی تفاوت دارد. بر عکس؛ آنها خواهان ابقای حکومت اسلامی اند، فقط می خواهند که رژیم یاد شده دشمنی مذهبی خود را نسبت به آمریکا و اسرائیل کاهش دهد. از چنین زاویه است که باصطلاح حمایت های دولت های غربی از جنبش جاری صوری و ظاهری است. آنها به حد کافی از مضمون و خصوصیات غالب در بطن این اعتراضات آگاهی دارند و از جنبه های اساسی اعتلای انقلابی مذکور عمیقن در هراس می باشند، زیرا اداره ی شورایی بر مبنای سیاست طبقاتی، منافع نظام سرمایه داری را به خطر می اندازد که ممالک امپریالیستی در صفوف اول آن قرار خواهند گرفت. آنها می دانند که اعتراضات انقلابی مردمی، موجودیت هر دو نظام پادشاهی و اسلامی را نفی نموده است. واقعیت این است که غرب خواهان حکومت های دینی بویژه در خاورمیانه است، با این تفاوت که ملایم تر عمل نمایند. ولی خطر اساسی امروزه از داخل ایران و بوسیله ی بعصی از فعالین و سخنگویانی در خارج کشور است.
جنبش اعتراضی نشان داده است که سلطنت طلبان ورشکسته و نیز مجاهدین، وزنه ای را در اعتراضات جاری تشکیل نمی دهند، زیرا شعارهای مردمی در تخالف امیال و سیاست های آنان قرار گرفته است. بنابراین خطر اصلی سوسیال دموکرات ها، ناسیونالیست های متنوع و همه ی نیروهایی که انقلاب را از جنبه ی طبقاتی یعنی حاکمیت شوراهای کارگری خارج می سازند، در زمره ی صفوف انقلابی نمی باشند. ولی کمونیست ها و چپ های انقلابی تمام توان سیاسی خود را علیه نظام جمهوری اسلامی که نماینده ی حکومت سرمایه داری در ایران است، متمرکز ساخته و نیز در جهت ارتقای هر چه بیشتر مطالبات و شعارهای مطروحه ی طبقاتی در جنبش سراسری همت خواهند نمود. روشن است که جریان های دیگری نیز سعی دارند که شعارهای طبقاتی و ضد سرمایه را هر چه بیشتر کمرنگ نمایند، ولی کمونیست ها بر عکس، این گونه تمایلات را با شرکت فعالانه در درون جنبش های اعتراضی و با تبلیغ و ترویج سیاست های ملموس، خنثا خواهند ساخت، بدون اینکه تن شان به تن آنها اصابت نماید. خوشبختانه امروزه در ایران و در درون جنبش جاری آن، نیروهای بالقوه ی مردمی موجودند که قادر می باشند بصورت نیروهای بالفعل طبقاتی، پرچمدار اعتراضات اجتماعی شوند. در چنین راستایی هر گونه اتخاذ سیاست هایی بر مبنای همکاری و نیز اتحادهایی در ارتباط با سازماندهی در جنبش جاری و حتا تدقیق شعارها بطور مشترک با نیروها و سازمان هایی که فقط علیه دیکتاتوری و کسب دموکراسی بورژوایی مبارزه می نمایند، پشت نمودن به آرمان های طبقاتی و سازش آشکار با حاکمیت بورژوایی و در یک کلام تکرار تجربه ی تلخ قیام ۵٧ را به دنبال خواهد داشت.
بلشویک ها پس از انقلاب فوریه ۱۹۱٧ و پس از ارائه ی تزهای آوریل با آنکه اقلیت نا چیزی در شوراهای کارگری، دهقانی و سربازان را تشکیل می دادند، هیچگاه با نیروهای منشویکی و "اس آرها" و غیره وارد همکاری های عملی نگشتند و شعارها را به اتفاق تدقیق ننمودند، زیرا دارای دو سیاست، دو بینش و دو استراتژی عمیقن متضاد بودند. این مسئله باعث آن گردید که از ژوئیه ی ۱۹۱٧ بخشی از رولوسیونرها و نیز منشویک ها با نقد سیاست های خویش، به صفوف بلشویکی به پیوندند. امروزه "حزب کمونیست کارگری ایران" با اتخاذ سیاست عمیقن پوپولیستی، به بهانه ی "توده ای نمودن صفوف خویش" تا به حد همکاری و یا بطور مستمر قرار گرفتن در فضای واحد اعتراضی همراه سلطنت طلبان ورشکسته، به نوعی و در شکل و سیاست دیگری، پا را در جایگاه "حزب توده و سازمان فدایی اکثریت" باز کرده است و تا آنجا پیش می رود که علیه شعار "مرگ بر ستمگر؛ چه شاه باشه، چه رهبر" از سلطنت طلبان به دفاع بر می خیزد. توده ای ها و "اکثریتی ها" که امروزه خود را با نام "حزب چپ" معرفی می نمایند، ما فعالین چپ را بعنوان "آمریکایی" به وزارت اطلاعات جمهوری ااسلامی معرفی می کردند! ولی اگر فردا بر خلاف اراده ی ما بخش دیگری از بورژوازی به قدرت برسد، و ما به مبارزه ی طبقاتی علیه آنها ادامه دهیم، حزب کمونیست کارگری ایران چه سیاستی در برابر ما اتخاذ خواهد نمود!
متاسفانه گفتمان دیگری موجود است که با مرزبندی با سلطنت طلبان و سازمان مجاهدین، سازش و همکاری با دیگر نیروهای بورژوایی را تبلیغ می نماید. باید در کمال ساده گی سیاسی سیر نمائیم که نیروهای ناسیونالیست و نیز اکثریتی های خائن و جبهه ی ملی و شرکای بورژوایی آنان را در همسویی با انقلاب بدانیم. واقعیت ای است که فقط یک انقلابی در مسیر انقلاب حرکت خواهد نمود. باید با اقتدار طبفاتی سیاست ها و شعارها را تدقیق نمود وگرنه تجربه ی تلخ سال ۵٧ بطور عریان و آشسکار در برابر دیده گان ما قرار خواهد گرفت.

زن، زندگی، آزادی

مرگ بر ستمگر؛ چه شاه باشه، چه رهبر

نه شاه میخواییم نه ملا، قدرت بدست شورا

کار، نان، آزادی، اداره ی شورایی

آزادی، برابری، حکومت کارگری

زنده باد آزادی ـ زنده باد سوسیالیسم

۱۰ آبان ۱۴۰۱ ـ ۱ نوامبر ۲۰۲۲

احمد بخردطبع


_________________________________

منبع:

بیماری کودکی "چپگرایی" در کمونیسم (لنین). ـ منتخب آثار، صفحه ٨٠۵