افق روشن
www.ofros.com

حمایت از کارگران افغانی


علیرضا بیانی                                                                                                        جمعه ٢٣ تیر ١٣٩١

در مقابل سرمایه داری حاکم در ایران، از کارگران و خانواده های افغانی ساکن حمایت کنیم

چندی پیش به بهانۀ عمل بزهکارانه ای که به دو افغانی مقیم یزد منتسب شده بود، عده ای به تحریک دسته های حزب الهی به خانه و کاشانۀ آن ها حمله ور شدند، خانه های گلی و کمترین امکانات زیست آن ها را به آتش کشیدند و آن ها را مورد ضرب و شتم قرار دادند. نیروی انتظامی در این واقعه نه تنها جلوی این افراد را نگرفته، بلکه برعکس، زحمتکشان افغانی را که از جان و مال خود حراست کرده و در مقابل یورش متجاوزین مقاومت کرده بودند، مورد ضرب و شتم قرار داد و دستگیر کرد. و به این ترتیب ساکنین افغانی مورد اذیت و آزار، مستأصل و ناامید، به بیابان های اطراف متواری شدند.
زحمتکشان افغانی ساکن ایران سال های زیادی است که در ایران زندگی می کنند. آن ها در ادامۀ سال های طولانی جنگ و بدبختی در افغانستان، به ایران پناه آوردند. در ایران تحقیر شدند، از کمترین امکانات شهروندی برخوردار نبودند، حق نداشتند فرزندان خود را که حتی در ایران متولد شده اند به مدرسه بفرستند، برای اقامتشان مجبور به تهیه کارت اقامت می شدند که سالانه برای آن می بایست ٧٠٠ هزار تومان پرداخت کنند. دولت جمهوری اسلامی از سازمان ملل به دلیل پناه دادن به آن ها سالانه مبالغ هنگفتی دریافت می کند، بدون آن که حتی یک ریال از آن را به خود پناهندگان افغانی بدهد. افغانی ها امکان باز کردن حساب بانکی در ایران ندارند. خرده پس اندازهای خود را ناچار می شوند یا در رهن کامل محل زندگی پس انداز کنند و یا در شرایط ناامنی نگاهداری کنند و به همین دلیل قدرت مانور آن ها در شرایط سخت تر زندگی و نوسانات گرانی به صفر می رسد و این امر، فشار بر زندگی آن ها را باز هم بیشتر می کند.
یک افغانی برای هرروز زندگی اش ناچار است کار کند؛ در غیر این صورت همان روز را گرسنه خواهد ماند. هرچند غذای چندانی نیز در شرایط داشتن کار نصیبش نمی شود؛ با کاسه ای "کچالو"، تکه ای نان، روز و شب را سپری می کنند. به این ترتیب هر یک افغانی بالغ و آمادۀ کار می بایست هر روز در امر تولید و کارهای خدماتی شرکت فعال داشته باشد تا بتواند امکان حیات پیدا کند. در نتیجه چندین میلیون افغانی ساکن ایران در همۀ دورۀ سکونت­شان، همواره در سخت ترین شرایط کاری و با نازل­ترین دستمزدها زندگی مشقت باری را گذرانده اند. اصلاً تصادفی نیست که در چهرۀ آن ها به ندرت نشاط دیده می شود و دچار پیری بسیار زودرس می گردند و دردهای ناعلاجی را در خود فرو می ریزند.
شهرداری های ایران آن ها را به کارهای سختی مثل کندن چاه و کانال، مترو، جاده سازی و کارهای سخت پارک ها و جدول کاری های خیابانی و نظافت نیمه­شب خیابان ها- که بسیار اتفاق می افتد در اثر تصادف با اتومبیل کشته شوند- و جمع آوری و حمل زباله و غیره، آن هم بدون کم­ترین حق و مزایای تعریف شده در قانون کار، وامی دارد. سایر کارفرمایان کارگاه های کوچک و بزرگ، بخش مهم سنگینی کار کشاورزی، باغداری، گاوداری، مرغداری، بوستان های صیفی کاری و غیره را با نازلترین دستمزد بر گردۀ آن ها می گذارد. در یک کلام، آن چه کار دشوار و سنگین نامیده می شود- از آسفالت کاری و سنگبری و کار معدن گرفته تا قالی­شویی، رنگ­رزی، شیشه پزی و نجاری و نقاشی و به خصوص کارهای طاقت­فرسای ساختمانی- همگی بر گردۀ آن ها قرار گرفته است. کم­تر ساختمانی در شهر تهران و اغلب شهرهای بزرگ ایران است که دست های زجر کشیدۀ آن ها را بر اندام خود لمس نکرده باشد.
گاهی که کاری به دست نیاورده باشند، در حاشیه های شهر تهران در زمین های زراعتی و در کنار کارگران بنگلادشی و پاکستانی از صبح زود تا غروب خورشید، مشغول درو ذرت می شوند و دست آخر مزدشان، یکی دو گونی ذرت می شود که بروند سر جاده به ماشین های عبوری بفروشند. این است خلاصۀ شرح حال مردمان مطلقاً زجرکِش و زحمتکش افغانی که مورد بی­رحمانه ترین ظلم های روزانه قرار می گیرند و در هرجا تحقیر و توهین و ناسزا و جُک های تمسخر آمیز را تحمل می کنند. و این در حالی است که اگر همۀ آن ها از ایران خارج شوند، همۀ آن هایی که پس از سه نسل زندگی در ایران هنوز هم دارای اقامت دائم و امتیازات شهروندی نیستند، اقتصاد ایران چنان محکم به زمین خواهد خورد که دیگر حتی خود افغان ها نیز قادر به سرپا نگه داشتن آن نخواهند بود.
بدیهی است که حاکمیت سرمایه داری ایران خوب این وضعیت را می شناسد؛ اما او علاوه بر همۀ بهره کشی هایی که از کارگران و مردمان زجرکِش افغانی دارد، باز هنوز چیزی در آن ها سراغ دارد که بتواند از آن نیز بهربرداری کند؛ و آن انداختن گناه های موجود ناشی از بحران های خودِ این نظام، بر گردن افغان های مقیم ایران است.
هرچند تعداد مردمانی که این حقه بازی ها را متوجه نشوند بسیار اندک است، با این حال جمهوری اسلامی همواره تلاش کرده است آن ها را به عنوان عامل بیکاری و گرانی و کمبودها توصیف کند، آن هم چه کسانی، افغانی های زحمتکشی که به ازای هر صد لقمه ای که در تولید شریک اند، تنها یک لقمه نصیبشان شده است، به ازای هر صدها سقف بتونی که ساخته اند، تنها یک سقف گلی با اجارۀ سنگین نصیبشان گشته است. این مردمان یک­بار دیگر باید "گناه" بحران و گرانی را بر گرده بگیرند و خود را در معرض حملۀ اراذل و اوباش جمهوری اسلامی قرار دهند.
با افزایش اخیر موج حمله به افغان ها، جمهوری اسلامی علناً نشان داده است که سرکردگی این حملات را برعهده دارد، و تلاش دارد که به دلیل اختلافاتش با حکومت افغانستان (بیش­تر پس از آن که هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجۀ آمریکا، در سفر خود به افغانستان این کشور را یکی از متحدان اصلی آمریکا در بیرون از سازمان ناتو خواند)، چندین میلیون افغانی پناهنده در ایران را به اهرم فشار علیه حکومت افغانستان و از این طریق کسب امتیاز تبدیل کند؛ اما از طرف دیگر، موج گرانی های خارج از تحمل که بیم شورش های عمومی ناشی از آن خواب را از حاکمان جمهوری اسلامی گرفته نیز عاملی شده است تا با افزایش احساسات نژاد پرستانه و کورش کبیرانه و خلیج یک­روز درمیان فارس و نظایر این ها، سمت و سوی اعتراضات را به انحراف بکشاند و مردمان افغان را عامل این بحران ها معرفی کند. بدیهی است که گسترش نژاد پرستی برای جمهوری اسلامی اهرمی است که به موازات مذهب همواره از آن بهره گرفته است، ولی هرچند یورش و رفتارهای ضد افغانی به روش های شبه فاشیستی؛ و گاه حتی بدتر از فاشیستی صورت می گیرد، اما نباید دچار این انحراف شد که تصور شود این فاشیزم است که عروج می کند؛ خیر، به هیچ وجه.
گاهی با اتکا به تعبیرهای بسیار غلط از پدیدۀ فاشیزم، کار بغرنج تحلیل از پیچیدگی های حاکمیت سرمایه داری، با بیان "عروج فاشیزم" و نظایر آن ساده می شود. در صورتی که فاشیزم در ایران، علی­رغم حضور ایدئولوژی آن و بستر های مناسبی که لازم دارد، نظیر ناسیونالیسم، هیچ پایۀ مادی که خود را در جنبشی فاشیستی شکل داده باشد، ندارد. هرچند اقشار خرده بورژوا و لمپن و حتی بخش هایی از کارگرانی که موقعیت خود را در تولید از دست داده اند می توانند به طور بالقوه پایۀ مادی آن به شمار آیند، اما فاشیزم و عروج آن نیازمند جنبش فاشیستی است که نه در ایران و نه حتی در بسیاری از کشورهای پیشرفتۀ صنعتی دیگر وجود ندارد. اکنون این خود سرمایه داری است که با اعمال و رفتار شبه فاشیستی و از آن بدتر، نقش فاشیزم را ایفا می کند؛ اما این به معنی حاکمیت فاشیزم نیست، بلکه چهرۀ پشت نقاب سرمایه داری است که هر روز بیش­تر آشکار می شود.
دفاع و پشتیبانی از کارگران و زحمتکشان افغانی در ادامۀ نبرد طبقاتی با نظام سرمایه داری است که به نتیجه خواهد رسید و نه عمده کردن دشمنان فرضی. این رژیم جمهوری اسلامی است که به عنوان حاکمیت سرمایه در ایران عامل سرکوب و اعمال خشونت بر مردمان افغانی است و نه فاشیزم، هرچند که سرمایه داری حاکم در ایران استاد و مدرس اعمال فاشیستی است، اما او در تحلیل نهایی حاکمیت سرمایه داری است و نباید تضاد نیروی کار، اعم از افغان و ایرانی علیه آن را به تضاد نژاد افغان و فاشیزم تنزل داد.

علیرضا بیانی - جمعه، ٢٣ تیر ١٣٩۱