افق روشن
www.ofros.com

رفرمیسم و سنتهای پیش رو در گذر زمان


بهرام گرگان                                                                                                      جمعه ۱ مرداد ۱۳۹۵ - ۲۲ ژوئیه ۲۰۱٦

انسانهای اولیه برای تفهیم نیازهای درونی خود و همچنین کنش اجتماعی، نیاز به ارتباط کلامی داشتند، در همین روند زبان بوجود آمد. با پیچیدگی جوامع زبانها از حیث محتوا تغیییر یافتند، برای درک پیچیدگی های جامعه میباید تغییراتی در هر کلام و زبان داده میشد. امروزه دیگر ارتباط انسانها به زبان های کلامی محدود نمیشود، این پیچیدگی وهمچنین تنیدگی زندگی بشر میباید از قالب های زبان کلامی فراتر رفته و به سمت درد مشترک تمایل یابد. فریاد درد مشترک زبان جهانی گشته است، انسان امروزی فارغ از نژاد ملیت، مذهب وفرهنگ و مرز های جغرافیایی به تناسب یورش سرمایه داری، آرمانهای مشترکی که با گسترش یورش سرمایه داری به قلب انسانیت سازمان یافتگی خود را نماین ساخته است، از مرزهای جغرافیایی و همچنین مرزبندی های ملی، فرهنگی، مذهبی و. . . گذر کرده است، و همچنین شعائر خود را در قالبهای انسانی و دوری جستن از بدیل های مشابه تاریخی بورژوازی به افق های آینده تاریخی رهنمون میگردد. امروز صدای کارگر فرانسوی در مقابل تشدید سرکوب سرمایه به همان اندازه رسا گشته که کارگر آن کشورهای به اصطلاح پیرامونی در بند سرمایه داری آن را رساتر فریاد می زنند. هر قدر سازمان یافتگی سرکوب اشکال پیچیده ای به خود گرفته است، به همان نسبت نیازمندی وحدت طبقاتی در عرصه ی کارزار طبقاتی به عنوان یک ضرورت اجتناب ناپذیر مطرح گردیده است.
امروزه دیگر اعلان جنگ ایدئولوژیک، جنگ تمدنها از سوی سرمایه داری جهانی قالب های ارتجاعی خود را تهی کرده است، این یورش فکری ای بود که در پس آن سال های مدیدی آبشخور اپورتونیسم _رفرمیسم چپ گشته بود (هرچند که درزمان کنونی استمرار دارد)، امروز مشخص شده کارگران وزحمتکشان از هر مذهب و طیف فکری به دنبال بدیل انسانی گشته و در این گذر، خواهان عدالت اجتماعی، آزادی و … بر بنیان های یک جامعه دمکراتیک و برابری طلب با افق سوسیالیستی هستند، به گونه ای که آن را در عرصه ی عینی، در زندگی روزمره خویش، با محیط خویش، علیه مناسبات حاکم جستجو میکند، نه برجستگی ایدئولوژیکی، وهمچنین انسان های ماورایی. اگر اپورتونیست ها گذشته در درون جنبش کارگری (حزب توده وشرکا) همواره افق های اجتماعی را در سرمایه داری دولتی اتحاد شوروی طلب میکردند، امروز اتاق فکر های این رفرمیسم با کاریکاتوری از ساخت یافتگی جامعه انسانی و گریز از مرزهای طبقاتی و با یاری جستن از دانشمندان وا خورده بورژوایی، تاریخ جوامع در حال انفجار را به تصویر می کشند. به دیگر سخن جایگزینی مرزبندی فکری با مبارزه ی طبقاتی همدوش راست و همصدا با آن و جدای از واقعیت های موجود سرنوشت خویش را رقم خواهند زد.
این طیف از چپ (حاکمیت فرقه گرایانه) بدون اینکه به این باور رسیده باشند که مرزهای ایدئولوژیکی نباید در تقابل با واقعیت های موجود آن را ترسیم نمایند، بلکه یک ارتباط همگون به شیوه ی دیالکتیکی باید محدوده ی آن را تعیین نماید. مبارزه ی ایدئولوژیکی، می بایست متناسب با سطح جنبش در عرصهی عملی جلوه گر گشته و از سطح آکادمیک به سطح مادیت و قابل ملموس در روند مبارزه ضرورت خود را ایجاب نماید، به قول مارکس، تئوری آن زمان به قهر مادی بدل میشود که توده ها را دریابد، انگاره های مذهبی (ایده آلیستی )ب عضا میتواند در تمامی اشکال خود مبین واکنش های درونی روابطی باشد که تنها موید یک گذار فروخورده به گذاری استحاله جو قرار گیرد، و از بحرانی به سراشیب بحران دیگر فرو رفته، و هر چه قدر که بحران از سطح به عمق نزدیک تر گشته، به همان نسبت به ظاهری نوجهت ترمیم خویش عمل نماید، تا آنجا که کنشگران چپ رفرمیسیم افق های ذهن گرایی خویش را نوید بخش آینده ای مبهم برای جنبش های فراگیر پیش رو در آورد. ما منکر مبارزه ی ایدئولوژیک نیستیم، بلکه بر آن مصر بوده و خواهیم بود. ولی نه در چارچوب تنگناهای جنگ مذهب علیه مذهب و نه آنچنان که ما را از زمین به روی آسمانها و بر بال رویاهای بورژوازی سوق دهد. جنگ مذهب علیه مذهب زبان عصیانگری گذار بحرانی لایه های اجتماعی بورژوازی در بازهی زمانی کنونی در فرار از بحران پیش روست،
در پرتو مغلطه کار و سفسطه بازی های کلامی، ضرورت پارادایم های مشخص خود را در قالب خواست های طبقاتی خویش، مطالبه کرده است. برداشت کوتهنگرانه از مارکسیسم، جدیت یافتن این عصیانگری می باشد. اگر ظهور بنیادگرایی در شمایل طالبان و القائده و رویکرد سلفی ها در منطقه خاورمیانه، و شمال آفریقا بستری لازم جهت سرکوب جنبش ها، و انقلابات خود را به نمایش گذاشت، اما از طرفی عصیانگری هم لایه های اجتماعی بورژوازی و هم روشنفکران آن که تحت پوشش احزاب چپ رفرمیست خود را نمایان کردند، بدیلی در جهت حل و یا تعدیل و یا تخفیف بحران از طریق هرچه برجسته ترکردن نقش رویکرد جنبش های فوندامنتالیستی تحت حمایت امپریالیسم، خود را نمایان ساخته است. (نمونه مصر). این بدیل میان دو مطلق همه یا هیچ برای خود کاریکاتوری مبالغهآمیزی را از ظاهر آنچه که هست، برای جنبش ها به تصویر کشیده است، بدون آنکه در پستوهای اصلی نگاهی به حامیان وعوامل اصلی داشته باشند. نگرش دون کیشوت مآبانه به مذهب آنها را به مرز رستگاری مذهبی راست پروامپریالیستی کشانیده است. کوتهنگریها چپ رفرمیسم، تا آنجا پیش رفته است که سرکوب ها توسط بنیادگراهای عصر توحش سرمایه داری که منطبق با ادبیات اعصار گذشته می باشد (که این سرکوب های وحشیانه از طرف این جریانات ماقبل تاریخی هدفی جز تامین بسترهای لازم برای استمرار پیاپی در جهت محو یافتگی انقلابات وخیزش ها) را به حساب پویش درونی این روند در بطن جامعه به گونه ی مستقل، و عدم پویایی درونی این جوامع در آورده است و این خود چیزی جز پاشیدن خاک به چشم مردمان در بند سرمایه داری، ره آورد دیگری برای این توده ها نداشته و نخواهد داشت، و همچنین یاری جستن و التجا به امپریالیسم جهت دوری گزیدن بنیادگرایی و همسویی این چپ با سرمایه داری جهانی و ذوب شدن در این القائات در روند پروسه جنبش ها، از منظر و نگرش این نوع چپ، انطباقی است همگون که تنها میتوان از رفرمیست هایی از این نوع چپ ها در سطح جنبش داشت . وازدگی تئوری چپ رفرمیسم را نمیتوان نمود رادیکالیسم مارکس در باب مادیت یافتن تئوری نزد توده ها تلقی نمود. رفرمیسم در تمامی جناح های خود به طور عام و چپ رفرمیست بطور اخص، پیوند ناگسستنی میان توحش داعش با امپریالیسم را یا نادیده می انگارد و یا بابیان عارضی این پیوند، سعی در مبری جستن دنیای به اصطلاح متمدن را دارد.
نقش ویرانگری این فرقه گرایی در اشکال عام جنبش خود را به تنهایی نشان نخواهد داد، بلکه این نگرش فرقه گرایانه و سانترالیسم غیردمکراتیک که ناشی از تفکرات روشنفکر مآبانه بورژوازی است، میتواند جنبش های کارگری را در دم مسخ کرده، و جنبش کارگری و همچنین رهبران شناخته شده ی کارگری که متاثر از این نوع اندیشه اند، را از تهاجم علیه سرمایه داری، در شیوه های غیرپرولتری در بوروکرات منش استحاله نماید.
“پول خدای حسود اسراییل است که هیچ خدای دیگری نمی توانددر برابرش ایستادگی کند. پول همه ی خدایان نوع بشر را خوار کرده و آنها را به کالا تبدیل میکند. پول ارزش عمومی وخود رسمیت بخشیده ی همه ی اشیا است. بنابراین پول تمام دنیا_هم دنیای انسانی و هم دنیای طبیعت_ را از ارزش مشخص خود تهی کرده است. پول جوهر کاربیگانه و موجودیت انسان است، این جوهر بیگانه بر او مسلط شده و او آن را، پرستش میکند. “(کارل مارکس، درباره ی مسئله یهود)
چپ رفرمیسیت وامدار سنت های پرگویی جریانات و احزاب گذشته می باشد. به عنوان مثال حزب مهاجر توده طی سالیان، بی عملی خود را، با خزیدن در اصول عام مارکسیستی و بیان آکادمیک فلسفه ی علمی، سعی در تحمیل کردن خود به جنبشی را داشت که در میدان مبارزه به گونه ی اکتیو (فعالانه) شرکت جسته بود و سعی در عملی کردن این اصول در پرتو پراتیک داشته است. و امروز می بینیم همین سنت چپ رفرمیست عاصی شده از مناسبات حاکم به خصوص در عرصه ی روبنایی، توازن قوا را با به سخره گرفتن پیشینیان خود و همچنین بدون تحرک جدی در عرصه های اجتماعی، سعی در پردازش های مخاطبین اجتماعی خویش، یعنی اقشار مرفه الحال دارند. این طیف با طرح شعار مبارزه با اسلام سیاسی در منطقه، با ارایه مدل دون کیشوتی خویش یعنی با طرح سکسوالیته و همچنین برجسته کردن ازاین دست مسائل، تنها می تواند احساسات لایه های بالایی اقشار و یا میانی جامعه را جریحه دار کرده و همدوش با آن، تنها در باب بی عملی به وحدت همه جانبه برسند.
“درست است که خوردن، نوشیدن، تولیدمثل و غیره نیز اعمالی حقیقتاً انسانی‌اند. اما هنگامی که از سایر جنبه‌های فعالیت انسانی منتزع و به غایت‌های صرف و منحصربه فردی بدل می‌شوند، اعمالی حیوانی‌اند. “(مارکس کار بیگانه شده)
همانطور ملاحظه میکنیم مارکس در اثر معروف خود “کارالینه شده”به مفهوم انسانی پرداخته است که در مناسبات تولید موجودیت وماهیت خود را آشکار ساخته است.
“از رابطه کار بیگانه‏ شده با مالکیت خصوصی چنین برمی‏آید که رهایی جامعه از مالکیت خصوصی و بندگی، شکل سیاسی رهایی کارگران را به خود می‏گیرد نه به این معنا که فقط رهایی کارگران مدنظر است بلکه به این معنا که رهایی کارگران، رهایی کل انسان‏ها را دربر دارد زیرا کل بندگی انسان ناشی از رابطه کارگر با تولید است و هرگونه رابطه بندگی چیزی جز جرح و تعدیل و پیامد این رابطه نمی‏باشد. “(کارالینه شده)
چیزی که چپ های رفرمیست با طرح شعائر عامیانه خویش سعی در غالب شدن بر کلیت جنبش را داشته اند و در پرتو خصلت های رفرمیستی خواسته های بنیادین را به حاشیه های فرقه گرایی می رانند. در این اثر به طور مشخص رهایی انسان در کلیت خود مطرح بوده است و این میسر نمیباشد مگر در پرتو لغو مالکیت خصوصی، پس هرگونه سیطرهجویی ملی، مذهبی، جنسیتی و طبقاتی. . . در پرتو مبارزه علیه لغو مالکیت خصوصی و رهایی سیاسی طبقه کارگر می باشد. برجسته کردن هر یک از سیطره جویی های فوق بدون تحلیلی که از مبانی دیالکتیکی تهی می باشد، باعث غلطیدن در سراشیب رفرمیسم می شود.

بهرام گرگان (کارگر آبادانی) - ١ مرداد ١٣٩۵

کانون مدافعان حقوق کارگر