افق روشن
www.ofros.com

"!کارگران و خیابانهای جهان متحد شوید"

(!مبارزه طبقاتی درعرصه شعارها)

شیدا بافراست                                                                                                                            یکشنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۱ - ۱۳ نوامبر ۲۰۲۲

اگرسلسله جنبان شورش های خودانگیخته در دی ماه ٩٦ و آبان ٩٨ ، جمعیت حاشیه نشینان بودند بی آنکه شهرها بویژه شهرهای بزرگ دخالت محسوسی کرده باشند، اینبار برعکس، یعنی شهرها همگی شورشی شدند و حاشیه نشینان نظاره گر. چرا که شورشهای ٩٦ و ٩٨ با محوریت مطالباتی نان و کار و مسکن بوقوع پیوست، لیکن درخیزش کنونی و به سبب غلبه خواسته های دمکراتیک، حاشیه نشینان و گرسنگان به میدان نیامدند. و متعاقباً و تحت تاثیراین فقدان، شهرها نیز از افزوده شدنِ گُردان های تازه نفس شورشیان شهری محروم شدند بطوری که باهمان ۱۰ الی ۲۰ درصد ظرفیت نیروهای خویش باقی ماندند(بجزسنندج و زاهدان که تقریباً با تمام ظرفیت و توانایی شان ظاهرشدند).

اجازه دهید موضوع را کمی بیشتر باز کنیم.
شعار "زن، زندگی، آزادی" درواقع شبیه همان نظریه مشهور قرن نوزدهم سوسیالیست هاست مبنی بر: "درجه آزادی زنان درهرجامعه ای، معیاری برای تشخیص میزان آزادی موجود درآن جامعه است". درعین حال شعار مزبور، خود چنان جذاب بود که همه چیز یعنی هرگونه مطالبه گری معیشتی و رفاهی را تحت الشعاع خویش قرار داد، کم رنگ و حتی بی رنگ کرد. لذا اینبار نیز، همانگونه که درخیزش های ٩٦ و ٩٨ رخ داده بود، هم کُنشیِ دیالکتیکی میان این دو جنبه از جنبش انقلابی برقرار نشد یعنی هریک از آنها، نیمه گمشده خویش را پیدا نکردند تا کامل شوند.

اما چرا؟- یعنی اولاً چرا حاشیه نشینان در این جنبش شرکت نکردند؛ ثانیاً چرا برخلاف دیگر شهرها، آذربایجان و بویژه تبریزاز مداخله دراین جنبش بزرگ شانه خالی کرد؟
شعار"زن، زندگی، آزادی"، در مبنای خود و بی شک، بیانگرمطالبات و جنبشی "آزادیخواهانه - عدالت طلبانه" است. بعبارتی شعارمزبور، علیرغم تمام زیبایی وعلیرغم وجود کلمه "زندگی"، که بخودی خود حاوی مطالبات معیشتی و رفاهی مردم کارگر نیزهست، لیکن از آنجائیکه مطالبات مزبور را بصورت شفاف و ملموس بیان نمی کند، بطورجدی ناقص و نارساست. ازاینرو شعاریاد شده، برای تکمیل شدن، قسمت یا مصراع دومی نیزلازم داشت که آن را فاقد بود؛ مصراع دومی که رنگ و بوی کارگری و عدالتخواهی آن کاملاً واضح و بی ابهام باشد: (مثلاً) "زن، زندگی، آزادی" - "کار، مسکن، برابری"!
درست بهمین خاطر و از آنجائیکه اساساً شعارها، نه فقط راهی برای انتقال مبارزه بلکه برای تحقق اهداف طبقاتیست، جمهوری خواهان، سلطنت طلبان و ناسیونالیستهای افراطی و بطورکلی اپوزسیون راست و مدافع سرمایه داری، برای جلوگیری از طرح هرگونه مصراع دومی که رنگ و بوی رادیکال - یعنی کارگری، برابری طلبی و سوسیالیستی - داشته باشد، کوشیدند با افزودن "مرد، میهن، آبادی" در واقع شعار"زن، زندگی، آزادی" که از سوی اپوزسیون چپگرای کردستان ارائه شده بود را، محتوا زدایی و سپس از آن خود کنند. مصراع دومی که برد چندانی نیافت وفراگیرنشد و نمی توانست بشود زیرا مشکل و ضعف و ابهام، در جای دیگر و فقدان دیگری بود و نه آنچه که از سوی مصادره کنندگان مطرح می شد.
مضافاً، تاکید و تکرارعناوینی چون"انقلاب زنانه" براین خیزش، اگر مردان را بکلی کنار نمی گذاشت دستکم تصویری حاشیه ای از آنان عرضه می داشت. و بدتر از آن، برتعارض میان زنان و مردان متجدد در یکسو و زنان و مردان سنتی درسوی دیگر، بشکل بدی دامن می زد. چرا که به رشد و گسترش این سوء برداشت میدان می دادکه گویی این خیزش، یگانه خواسته اش رفع حجاب است و رفع حجاب، یعنی برهنگی!
وانگهی، هیچکس نمی تواند انکار کند که این اولین جنبشی در ایران است که زنان تا این حد پُر تعداد در آن شرکت می کنند، با این وجود، قراردادن نام "انقلاب زنانه" برجنبشی که بیش از٨٠% از کشته شدگانش مردان هستند، و نسبت مرد به زن در دستگیرشدگان نیز، از این هم فراتر می رود، نه فقط بی معناست بلکه پیامد زیانباری نیز دارد. یعنی درجهت همان تشدید تعارض میان دودسته از مردمِ پیرو سنت و پیرو مدرنیته قرارمی گیرد. تعارض و شکافی درمیان توده های وسیع مردم، که برجسته سازی بی موقع و بی دلیلِ آن، امرکلی تر و اساسی تر یعنی همبستگی شان علیه جمهوری اسلامی راتضعیف می گرداند.
بدیگرکلام نقص و ابهام مزبوردرباب شعار "زن، زندگی، آزادی"، امکان ارائه این تعبیر جعلی و فرصت طلبانه ازسوی اپوزسیون راست خارج از کشور را فراهم ساخت که آنرا یکسویه و از محتوایش تهی سازند یعنی سویه دیگر و عدالتخواهانه ی نهفته اما اندکی مبهم آنرا، بکل، به روی مبارکشان هم نیاورند.
جمهوری اسلامی نیز به نوبه خود و با فرصت طلبی مشابهی، روی همین ضعف و ابهام انگشت گذاشت و بشکل دیگری سوءاستفاده کرد. تبلیغات زهرآگین حکومت درباب اینکه "آزادی مورد نظر معترضین خیابانی چیزی بجز برهنگی و بی بند و باری جنسی نیست"، بخش سنتی یعنی بخش بزرگی از مردان و زنان ایرانی را دچاراین وحشت ساخت که نیرو گرفتن این جنبش خیابانی، میتواند بلاهتی مانند آنچه که رضاشاه مرتکب شده بود یعنی برکشیدن چادراز سر زنان را بازآوری کند. بدینسان آذربایجان و بویژه تبریز، که میدانیم حدود نیمی از زنانش چادریند، بیش از دیگران و تحت تاثیر این فریب، ترسید و خود را کنار کشید. متعاقباً، حاشیه نشینان و شهرک نشینان جنوب تهران همچون اسلامشهر، رباط کریم، گلستان و اکبرآباد وغیره که درشورش های حاشیه نشینان کشور، معمولاً نقش پیشقراول را ایفا می کردند و بخش بزرگی ازآنان ترک زبانند و نگاهشان به آذربایجان و تبریز، تکان نخوردند. در ورامین و بویژه قرچک، شهریار، قلعه حسن خان، فردیس وغیره، کم و بیش، وضعیت به همین بدی بود. بیک کلام جمعیت ۱۱میلیونی حاشیه نشینان کشور که دژکوب انقلاب محسوب میشوند زیرا قابلیت آنرا دارند انفجاری عمل کنند و دست به حملاتی باستیل وار بزنند، دریغ و درد، که ورود نکردند و گویی خیزش ژینا را از آن خود ندانستند!
اما، شورش خود انگیخته جاری حتی اگر به تمامی فروکش کند، کار بهیچوجه تمام نشده است. بویژه آنکه جمهوری اسلامی بنابر بحران سرمایه داری جهانی که وی نیزجزئی از آنست و مضافاً فساد تام و تمامش، یقیناً بر افزایش فشار اقتصادی بر مردم کارگر ادامه خواهد داد. سرکوب مطالبات دمکراتیک از جمله ایجاد تشکل های مستقل و نیزتخریب محیط زیست و دیگر مصائب، همچنان ادامه خواهد یافت.
بهرترتیب، اهمّ آنچه که به نظر من مربوط به آسیب شناسی شورش انقلابی ژینا بود را گفتم این را نیز بیافزایم که شورش مزبور، نه فقط دستاوردهای بزرگی بهمراه داشته است بلکه مسائلی را نیز از پرده ابهام بیرون کشید و شفاف ساخت:

١- همبستگی میان قومیت ها عمیق تر از پیش تجلی یافته و دروغین بودن تبلیغات حکومتی درباب کردستان هراسی و تجزیه طلبی اقوام ایرانی برملا شد. بحرکت درآمدن همه قومیت های ایران در یکسو و یک جهت یعنی درضدیت با حکومت، سردادن شعارهایی همچون "سنندج، زاهدان، چشم و چراغ ایران"، جلوه هایی ازهمین حقیقت را نشان میدهد. یعنی اثبات می کند که سخن گفتن از تجزیه طلبی اقوام ایرانی صرفاً دروغ و بهانه و سلاحی است دردستان حاکمان برای سرکوب جنبش های اعتراضی در سرتاسر ایران.

٢- جنبش حاضر تصویری که از مردم ایران در نزد مردم جهان شکل گرفته بود را تغییرداد و از ایرانیان، به تعبیری، اعاده حیثیت کرد. چه، اگر تا پیش از این، مردم ایران به سبب اینکه مجال داده اند چنین جریان عقب افتاده و وحشی به حکومت برسد، خجل بودند و شرمسار، این وضعیت اینک کاملاً تغییر کرده بطوریکه جسارت و دلیری مردم ایران و بخصوص زنان درتلاش برای دست یابی به حقوق شان، برای همه مردم دنیا ستایش برانگیز است و حتی الگو.

٣- شکلگیری ایرانیان خارج از کشور بعنوان یک وزنه قابل ملاحظه در مقابله با حکومت. نیرویی که نه فقط نقش تبلیغاتی بنفع جنبش داخل ایران را دارد بلکه می تواند با وارد ساختن فشار برحکومت های امریکا و اروپا، موقعیت جمهوری اسلامی و توانایی وی در سرکوب مردم ایران را تضعیف نماید.

۴- نه فقط شورش حاضر بلکه هر شورشی که از این پس در ایران رخ دهد، دانشجویان، دانش آموزان و مهمتر ازهمه، زنان را بشکل انبوه به میدان مبارزه خواهد کشاند.

۵- پرداخت پول ازسوی دولت آمریکا به جمهوری اسلامی آنهم در این وضعیت، فقط بمنزله کمک مستقیم به این رژیم برای نجات آن محسوب می گردد. و اینکه کمک مالی یاد شده، به شرط سرکوب مردم ایران صورت پذیرفته و بدینسان دولت آمریکا، آبروی نداشته اش را برسراین موضوع که جمهوری اسلامی درامر سرکوب مردم ایران موفق خواهد شد، به داو گذاشته است. بیک کلام منازعات میان دو دولت ایران و امریکا، چیزی واقعی و لیکن درچارچوب خود نظام سرمایه داری و به سبب سهم خواهیِ بیشتر میان دو گروه ازکرکس هاست و نه منازعاتی ماهیتی یعنی میان حاکمان و محکومان. بعبارتی کشاکش میان دولت های ایران و آمریکا، در واقع کشاکش و رقابتی است درعین همکاری وهمدلی. لذا آن بخش از مردم ایران که برای خلاصی از دست این حکومت، به امید کمک دولت آمریکا نشسته بودند، آن بخش از مردمی که سازش بی شرمانه دولت مزبور با طالبان و فرار مفتضحانه ارتش آمریکا از افغانستان برایشان درس عبرت نشده بود، اینبار و باپرداخت شدن چنین پول هنگفتی به رژیم ایران، کم کم می فهمند که باید به نیروی عظیم خودشان اتکاء کنند. بدیگرسخن، دولت آمریکا دررأس نظام سرمایه داری جهانی قراردارد. نظامی که درآن، دارایی های هشت نفر، که شش نفر از آنها آمریکایی هستند، به اندازه دارایی های مجموعاً نیمی از جمعیت سیاره زمین است. نظامی که در آن، همه چیز و هر چیز، تابعی است ازکسبِ حداکثر سود. بنابراین تعجب آور نیست که می بینیم دخالت دولتهای آمریکا درمسائل ایران، فقط می توانست بصورت دو کودتایی باشد که رضا و محمدرضا پهلوی را بقدرت رساند تا، در وهله نخست، منافع انحصارات سرمایه داری آمریکایی و انگلیسی را تأمین کند. درعراق نیز ماجرا به همین منوال بود. چراکه دخالت و حمله نظامی آمریکا به عراق به این خاطرصورت پذیرفت که با افزایش یافتن قیمت نفت، رشد اقتصادی اروپا و ژاپن و چین (که هر سه خریدار نفت هستند) و لذا قوی ترشدن و پیش افتادنشان را مانع شود، و نه برای "دمکراسی آوردن "به عراق!

بعبارتی هرچه تهدید سرنگونی رژیم ایران از سوی خیزش های از پایین و مردمی جدی تر باشد، دولت آمریکا ریاکارانه، همدلی بیشتری با مردم ایران نشان خواهد داد در صورتیکه در واقع، پا برجایی چنین حکومتی را به سرنگونیش از طریق مردم، ترجیح می دهد. چرا که در شرایط وقوع این شکل از سرنگونی، (دولت آمریکا) با تهدیدهای بسیار ناخوشایند و حتی خطرناکی مواجه خواهد شد و از جمله: خود - سازماندهیِ اراده جمعی مردم ِکارکن یعنی ظهور جنبش شوراییِ ٩٩ درصدی ها علیه ١درصدی ها(همانگونه که در انقلاب ۵٧، ولی اینبار قوی تر)، و بدترازآن، امکان سرایت چنین بهار ایرانی زیبا و باشکوه به منطقه و حتی فراتر ازمنطقه!

٦- طرفداری از سلطنت و رضا پهلوی یعنی مضحکه حکومت ارثی و شاهزاده بازی و ملکه بازی، که عمدتاً از طریق شعار"رضاشاه، روحت شاد" تبلور می یافت، فروکش شدیدی داشته و آرام آرام با شعار "مرگ برستمگر، چه شاه باشه، چه رهبر"، در حال جایگزین شدن است. از اینرو می توان گفت خیزش انقلابی ژینا، درواقع گویی باد رضا پهلوی را تا حدود زیادی خالی کرد. لذا وی برای باز نماندن از قافله، احتمالاً خود را ناچار خواهد یافت که از تک روی دست کشیده و با سر افکندگی و خفت به گروه دیگر ازهم طبقه ایهای خویش یعنی گروه موسوم به "شورای گذار" ملحق شود.
گروهی که بعلاوه ی رضا پهلوی، مجمع اپوزسیون راست یعنی بخشِ ملیِ طبقه حاکم جهان کنونی را تشکیل می دهند. بعبارتی این "شورا" در واقع منافع بورژوازی لیبرال(خصوصی) ایران که متمایل به بلوک سرمایه داری غرب است را در تقابل بابورژوازی بوروکرات(دولتی) حاکم ومتمایل به بلوک سرمایه داری چین و روسیه، نمایندگی می کند. "شورای گذارِ خارج نشین، خود گماشته و از بالا"، که دندان تیز کرده تا در دوران پسا جمهوری اسلامی، قیام کنندگان را ازخیابان و میدان مبارزه، به خانه هایشان بازگرداند و دوباره همان "یک درصدی ها"ی ابَر ثروتمند را بر"٩٩درصدی ها"ی محرومان، مسلط گرداند. کسانی که درکمین اند جانشین محمدرضا شاه و خمینی شوند و بار دیگر شعار "ملت و میهن" را جایگزین "امام و امت" کنند تا از اینطریق بر وجود واقعیِ دو طبقه اصلی جامعه ایران، وجود تضاد طبقاتی، پرده بکشند و بدینسان همان رابطه "حاکمان/ محکومان" را باز تولید نمایند. بعبارتی آنها از"خود- سازماندهیِ" اراده جمعیِ مردم کارگر درجهت پیگیری خواسته های آزادیخواهانه وعدالت طلبانه ، ازهرگونه حضورپررنگ آنان درتعیین سرنوشت و آینده کشور یعنی ازهرگونه تغییر در مناسبات اجتماعی سرمایه داری از طریق اعمال قدرت از پایین، به وحشت می افتند و مایلند با یک تعویض و جابجایی ساده ی قدرت از بالا، ماجرا تمام شود و آنها بتوانند مجدداً و بسهولت نظام سلطه را بازآوری و استمرار بخشند؛ و این درست همان چیزی بود که جمهوری اسلامی بلافاصله پس از آنکه جانشین شاه شد، آغاز کرد. بعبارتی بر اساس آماری که گهگاه درمطبوعات رسمی نیز بروز می یابد، در ایران کنونی صرفا لایه نازکی از جمعیت یعنی سیصد هزارنفرند که ثروت هر یک از آنان بیش ازهزارمیلیارد تومان است. الباقی، یعنی انبوهِ بیست و شش میلیون خانوارند که در فقر و فلاکت دست و پامی زنند. و اینکه اعضاء و کارگزاران هیئت حاکمه ایران، ثروتمندترین و مهمترین بخش ازهمان سیصد هزارنفری هستند که خون مردم ایران را می مکند. لذا مشابه حکومت شاه که ٨٠% ازثروت جامعه درمالکیت صرفاً ۵۵ خانواده نورچشمی بود، جمهوری اسلامی نیز چیز دیگری نیست بجز یک حکومت سرمایه داری هار و درنده که البته اینبار، و به مقتضیات زمانه ی سال ۵٧ یعنی ناچاراً، خود را درزیر پوشش مذهب مخفی کرده است.

بگذریم. لیکن و در این بین، ازهمه خنده دارتر وضعیت لیدر گروه دیگری از اپوزسیون بورژوایی یعنی مریم رجوی ست. یکی دیگر از رهبرانِ خود خوانده، که از این جنبشِ "روسری سوزان"، غافلگیر شده و نمی داند با آن لچک روی سرش چه کند!

٧- درهرسه خیزش ٩٦ و ٩٨ و کنونی، اعتصابات سراسری کارگران غایب اند. وجود سرکوب وحشیانه در محیط کار طی۴٠ سال گذشته، بویژه قراردادهای موقت، و مهم تر از همه، فقدان تشکل های مستقل همچون اتحادیه های کارگری سراسری و نیزحزب سیاسی طبقه کارگر، کارگران صنعتی را برای ورود به صحنه اعتصابات بزرگ، محتاط ساخته و لذا این ورود، درآخر، و برای شکستن کمرحکومت انجام خواهد شد.

٨- اتمیزه نمودن تدریجی شهروندان جامعه یعنی اشاعه منفعت طلبی فردی (فرهنگ سرمایه داری)، که ازسوی حکومت طی ۴ دهه گذشته وسیعاً و بشدت جریان داشت فقط همان چیزی را می توانست ایجاد کند که کرد: شهر بی رحم و بی عاطفه! و اینکه روند مزبورلاجرم جدایی و بی تفاوتی جنبش های مختلف نسبت به یکدیگر را نیز بهمراه آورده بود، لیکن خیزش اخیر این روند را معکوس و تاحد بسیار زیادی کاهش داد ولی هنوز کاملاً برطرف نشده است. بطوریکه این جنبش های متفاوت و متنوع را به یک کلیت درهم تنیده، درهیئت یک "ما"ی جمعی(شاملو)، به "یک روح کلی"(هگل)، مبدل سازد. چه، (همانگونه که گفته شد) خیزش جاری از یک فقدان بزرگ رنج می برد: ورود طبقه کارگر به میدان، چه از طریق شورش های توده ای حاشیه نشینان و چه اعتصابات سراسری کارگری.

بعبارتی نقص و کمبود بزرگ این جنبش همانا عدم حضور فروشندگان نیروی کار یعنی طبقه کارگر ٢٢ میلیونی است که با احتساب خانواده شان نزدیک به ٦٠ میلیون از جمعیت ایران را شامل می شوند. جمعیتی که بهمراه دهقانان فقیر و بقیه مردم زحمتکش، ۹۹% از اهالی کشورند، و دیر یا زود، بتوسط شوراهای مردم کارکن، سرنوشت خویش را بدست خواهند گرفت و رهسپارِ ساختن جهانی تازه خواهند شد: جهانی عاری از فقیر وغنی، نفع طلبی، جنگ، و تخریبِ سیاره زمین تا سرحدّ نابودیش!

ای فردا! ای امید بی نیرنگ!

شیدا بافراست