افق روشن
www.ofros.com

ملاحظاتی بر مصاحبه آقای محسن حکيمی با ماهنامه فرهنگ امروز


مراد عظيمی                                                                                                  سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹٦ - ۲۰ مارس ۲۰۱٨

١-من تعريف شما را از کارگر بر پايه فردی که نيروی کارش را می فروشد، می پذيرم. من توفيق مطالعه کتاب شما را نداشته ام، ولی با تکيه برمتن مصاحبه، شما طبقه کارگر را در هيات کارگران شاغل درموسسات توليدی- خدماتی می بينيد، و بر اين پايه کنش کارگران شاغل عطف توجه شما قرار می گيرد. اينکه، اين کارگران در محلات کارگری زندگی می کنند و مسئله سازمانيابی و وزنه اجتماعی محلات کارگری چيست، سخنی گفته نمی شود.اين نگرش چپ طی بيش از يک قرن و نيم گذشته بوده است. به سخن ديگر محلات کارگری تا حد يک هستی خنثی تنزل کرده است. افزون بر اين، اين چپ تکپا مرد سالار هم بوده است. در سال ١٨٦۴ انترناسيون بين المللی اول با نام انجمن های بين المللی کارگران مرد تشکيل می شود، و مارکس مردسالار بيانيه اش را نگارش می کند! ولی، پيشتر با آغاز انقلاب صنعتی در ربع چهارم قرن هيجده و اوئل قرن نوزده، طبقه سرمايه دار به استخدام دختران و زنان کارگرهجوم می آورد. افزن براينکه زنان کارگر بدتر از مردان استثمار می شوند، زنان کارگرهم از سوی مردان کارگر وهم سرمايه داران مردسالاربا تبعيض جنسی روبرو می شوند. فراز جاودانی چارلز فوريه ، سال ١٨۴٣: «رهائی زنان شرط رهائی جامعه» همراه با سازمان دادن زنان فراموش می شود.
٢- در مصاحبه گفته می شود که شما بيست و يک پيشنهاد برای سامانيابی شورائی ارائه کرده ايد. در فقدان مطالعه پيشنهادات شما، با استناد به متن مصاحبه به نظر می رسد منظورتان شورا ها در موسسات توليدی-خدماتی است- سامان دادن کمون های محلات غايبند. اداره شورائی جامعه توسط مردم، و نفی دولت، از کمون های محلات، شوراهای نواحی و شهرها و شوراهای کارگری موسسات توليدی-خدماتی تشکيل می شوند . کمون پاريس اولين رويداد بهم آمدن توده های محلات و کارگران شاغل را تجربه کرد. نقد مارکس از کمون به مقوله داغان کردن سازه دولت محدود شد، و به موضوع وزنه محلات کارگری و تشکيل کمون های محلات گسترش نيافت. کمون پاريس خيزشی خود جوش بود، و آگاهی پيشين برای اداره جامعه کسب نکرده بود. يک دليل اينکه کمون به ورسا يورش نبرد، پديده ای خودجوش و بی توشه از آگاهی های پيشين بود. با تجربه کمون،شورای ، پاريس استنتاج گرديد که شورا پديده ای است متعلق به زمان مقتضی در بر آمد انقلابی، و تا آن زمان بايد به انتظارش نشست. يکم، به نظر من اين نگرشی نادرست است. اگر، بنا به شرائط اختناق ايران امکان تشکيل شورا وجود ندارد( البته معلمان نوعی تشکل شورائی سامان داده اند) ولی بستر سازی فکری در موسسات توليدی-خدماتی و هم زمينه سازی فکری و هم بگونه هائی تشکيل عملی کمون های محلات وجود دارد. تلاش فکری شما در عرضه کردن بيست و يک پيشنهاد شاهد اين رويکرد است که بايد پيش زمينه های آگاهی بر مکانيسم شورا ها در درون موسسات توليدی-خدماتی( و محلات کارگری نشت شود، ازمن). دوم، برخلاف نظريه پديدار شدن شوراها در شرائط انقلابی، هم اکنون، و بويژه درکشورهای اروپائی شوراهای محلات،دموکراسی محلات،Local Democracy ، درانگلستان، بسته هائی از خدمات را برای اهالی محلات تامين می کنند. نکته ضعف اين شوراها سازمانيابی از بالاست، و به اين دليل شوراها مکانيسم انفعال ساکنان محلات را به نفع بقای دولت ايفای نقش می کنند. به سخن ديگرمبارزه عليه اعمال نفوذ و مقررات و دخالت دولت در کارکرد شوراها، وجود دولت را به چالش می کشد. انگيزه و هدفی که هرگز به فکر چپ کشورهای غربی نيافته است (١).
٣- در تقسيم کار اجتماعی، شما از مارکس نقل قول آورديد: «این توده به دو معنا آزاد شدند: آزاد از قید هر گونه مالکیت و آزاد به معنای برخوردار از حقوق برابر با انسان های دیگر. زیرا آنها اولا می بایست مالک هیچ چیز نباشند تا برای زنده ماندن مجبور به فروش نیروی کارشان باشند و، ثانیاً، لازمه فروش این نیرو آن بود که آنان به عنوان فروشنده با سرمایه داران به عنوان خریداران نیروی کار از نظر حقوقی برابر باشند». مارکس همين نگرش را در سرمايه جلد اول، با انتزاع کردن ازموقعيت واقعی کارگر(٢)، برای تحليل فرايند توليد، آنجا که می گويد کارگر آزاد در بازار با سرمايه دار وارد معامله می شود، بکار می برد. به نظرمن هم اين و هم نقل قول بالا ابزار تبليغاتی قوی در اختيار سرمايه داری گذاشته است. بجای کلمه آزاد با هر گيويه، کارگر انسانی است که از وی سلب وسيله معاش شده، آدم مستاصل و وامانده ای است که مجبور است با خفت و خواری از سرمايه دار پرنخوت کاری طلب کند، او نمی تواند آدم آزادی باشد، که تازه بعد از ورود به فرايند توليد به شيئی مبدل شود- لشکر بيکاران جای خود دارد. جالب است که مارکس درآخرکاپيتال اول تولد بورژوازی را چنين توصيف می کند، اگر، در زايش پول لکه خونی بر گونه اش بود، وقتی سرمايه زاده می شد سرتا پايش به خون و کثافت آلوده بود- کارگر مستاصل با چنين موجودی روبروست. بالاخره، اگر انقلاب ١٨۴٨ شکست نمی خورد، مارکس سرمايه را نمی نوشت.
۴- به استنباط شما: «کارگرمزدی نه رعیت است و نه برده». به نظر من کارگر مزدی يک تعريف است و تعريف دوم وصحيح تر، کارگر برده مزدی است. برده دوران عتيق برای هميشه فروخته می شد، ولی برده مزدی را سرمايه دار تا آن زمان که به نيروی کارش نياز دارد، طوق برده مزدی را به گردنش می آويزد، امکان دارد اين زمان از ١٦ تا ٦۵ سالگی،با معيار دهه ١٩٧٠، سرمايه دار کارگر را همچون انار رمقش را به مکد و سپس پوسته اش را دور بيندازد.
۵-...« برای درک بهتر این دوگانگی لازم است بدانیم که در آغاز شکل گیری جوامع طبقاتی با پدیده هایی چون جادوگری، اسطوره پردازی، روحانیت مصری و بابلی و به طورکلی گروه های اجتماعی که فقط کار فکری می کردند مواجه هستیم». در اين نقل قول شما به پديده های عديده ای منفصل ازهم اشاره نموده ايد، بی آنکه از اين مقولات نا پيوند باهمديگر به يک درک پايه ای برسيد . آن چه برجستگی دارد، موضوع چگونگی شکل گيری جوامع طبقاتی است. انسان شناسی و جامعه شناسی تاريخی سرمايه داری به تحليل جوامع پيش از ظهور جوامع طبقاتی نمی پردازد، و دقيقا دراين تحليل است که دی ان ان، D N N، جوامع پيش از طبقاتی و بعداز طبقاتی کشف می شود. انگلس در اثرش « منشاء خانواده، مالکيت خصوصی و دولت» با تحليل اسطوره هومر انتقال حق مادری به حق پدری را توضيح می دهد. اما، انگلس از اين تحليل به مقولات انقراض توام با خشونت دوران مادرسالاری و سلطه پدرسالاری و تداومش به بعد نمی رسد. انگلس با هوشياری به کشفيات انسان شناسانه مورگان استناد کرده و می گويد با ملاحظه اينکه داده های جديدی خلاف نگرش هنری لوئيز مورگان را چاش نمی کنند، اثرش را با سود جستن از يادداشت های مارکس از مورگان نگارش می کند. نکته مهم اينکه کشفيات مورگان به نيمه دوم قرن نوزدهم محدود می شود، و هنوز اکتشافات بين النهرين ،مسوپوتاميا، آغاز نشده بود. مارکس و انگلس جمهوری شهر-کشورآتن و جمهوی شهر- کشور رم را به مثابه اولين جوامع متمدن با معنای مترقی در بطن دوران بربريت به رسميت می شناسند. ولی اين هردو تمدن بر پايه برده داری بنا شده بودند. واژگان دوران های توحش و بربريت-بجای دوران های سنگی معرف درجه ای از کسب تکنولوژی- اخذ شده از مورگان رنگ غليظ نژاد پرستی غرب محوری را تداعی می کنند.
با اکتشافات بعدی است که تحليل های پيشين نياز به دگرديسی پيدا می کنند. حماسه گيل گميش، قديم ترين کتيبه يا سنگ نبشته به قدمت بيش از ٢٠٠٠ سال پيش از ميلاد در شهر-کشور «اروک» سومر ،بخش پائينی بين النهرين، کشف گرديد، اما، موضوع حماسه به زمان های بسيار پيشتر برمی گردد. عبداله اوجالان با تحليل حماسه گيل گميش و تکيه بر کشف مجسمه های الهه های بين النهرين و آثار باستانشناسی و نوشته ها به انتقال قهری دوران مادر سالاری با خصلت برابری اجتماعی و وجهه و احترام اجتماعی زنان به دوران پدرسالاری و تبديل زن به آلت عيش مرد می رسد. اوجالان پديدارشدن پدرسالاری، Patriarchal ، را يکی از خصلت های زشت جوامع طبقاتی بعد و از جمله مدرنيته سرمايه داری می بيند.
آثار باستانشناسی کشف شده در تيل حلف، Tell Halaf، واقع در کردستان سوريه، بين ٦٠٠٠ تا ۴٠٠٠ سال پيش از ميلاد ، ويژگی های معبد يا زيگرات،Ziggurat، و بسياری اکتشافات از اواخر قرن نوزده که هنوزادامه دارند به قدمت چندين هزار سال پيش از شهر-کشور بابل بر می گردد. انقلاب کشاورزی و اهلی کردن حيوانات و اختراعات گوناگون، پايه های بعدی ايجاد اولين شهر-کشور «اروک» درسومر را توشه ساز می شوند. در سخنانی از گوردن چايلد،Gordon Childe، باستان شناس نام آشنا(3)... « گوردن اين دوره را انقلاب دوران نوسنگی می نامد، که شامل اختراع الگو های زندگی- همه چيز از فنون گرفته تا دامداری، گذاشتن پنيرروی نان، عادات تکيه دادن به بالش و نشستن روی صندلی- از اين دوران باقی مانده اند، و بعدها نمونه های جا افتاده زندگی گرديدند. به همان سياق مقولات اجتماعی مانند زندگی خانگی، هنر، سياست ها و مذهب دراين دوره ابداع می شوند: بطور عام گفته باشيم، واقعيت های زندگی در هلال حاصلخيز ،Fertile Crescent، در دوران نوسنگی نو هنوز به حياتشان ادامه می دهند ». اوجالان با مطالعه گسترده آثار باستان شناسی و تحقيقات جامعه شناسان به تفسير جديدی از جوامع بشری می رسد. اوجالان نتيجه می گيرد که با تشکيل شهر-کشور «اروک»،۵٠٠٠ سال پيش، تقسيم جامعه به طبقات ستمگر و ستمکش، جنگ، غارت، برده داری، استعمارگری، مردسالاری و ستم بزنان خصائل اروک همچون دی ان ان حيوانات و انسانها از آن دوره به دوره های بعدی و از جمله به مدرنيته سرمايه داری- شناسنامه تمدن، شهرنشينی ،Civilization، - به ارث رسيده است (۴). کافی است در تائيد استنتاج اوجالان از جوامع طبقاتی بعداز انقراض دوران برابری مادر سالاری به زرادخانه های تسليحات هسته ای، تهديد جدی معضل محيط زيست، جنگ و کشتار و ويرانگری هر روزمدرنيته سرمايه داری اشاره کرد.عبداله اوجان بديل سرمايه داری مدرنيته را در «دموکراسی مدرنيته» جستجو می کند و خواهان جامعه ای برپايه دموکراسی مستقيم، رهائی زنان و حفظ بوم زيست است.
٦- شما در نقد لنين به انحرافش از آنچه درکتابچه دولت و انقلاب نوشته، اشاره کرديد. به نظرمن لنين دراين اثر، آنچه شما تحت عنوان دگرديسی کمونيسم مارکس بحث می کنيد، لنين درنقد برنامه گوتا دگرديسی می کند. مارکس در نقد برنامه گوتا بحث می کند جامعه کمونيستی که از رحم جامعه کهن بيرون می آيد مهر ونشان اقتصادی، فکری واخلاقی، يا به اختصار ذهنيت، جامعه کهن را با خود دارد. مارکس زايش جامعه کمونيستی از رحم جامعه کهن را فاز اول می نامد، درمقابل، لنين درپی اين زايش يک دوره انتقالی تحت نام دولت پرلتاريا يا بخوان دولت حزب بلشويک با سرمايه داری دولتی را دولت سوسياليستی می نامد که قرار است طی دوره ای زمينه ساز انتقال به فاز اول گردد. پرفسور مايکل لبوويتز موافق با نظر مارکس، زايش جامعه جديد را فاز اول می نامد و هدفش را بنيان کردن جامعه کمونيستی مشاهده می کند (۵).
٧- شما همچنين به خوش بينی بيش از حد مارکس به پيروزی زود رس انقلاب پرولتاريا اشاره داريد. افزون بر آن مارکس در بيانيه کمونيست يک تصوير مترقی از بورژوازی بيان می کند، به سخن ديگر مارکس سرمايه داری را با نگرش فلسفه مثبت گرائی،Positivism،می نگرد. نه تنها تحليل اوجالان از پديدار شدن تمدن نادرست بودن اين نظر را ثابت می کند، بلکه، به نقل قول بالا از مارکس در زايش سرمايه کفايت کرد(٦).

مراد عظيمی - ٢٠١٨/٠٣/١٩


ملاحظات


١- درسال ١٩٢١، اعضای شورای محله پاپلردر لندن عليه حکم دولت مرکزی برای افزايش ماليات مسکن تمرد کردند. با حکم دادگاه اعضای شورا را به زندان محکوم شدند، ولی زير فشار اعتراضات مردم اعضای شورا آزاد گرديدند. هم چنين در سال ١٩٨٤ کل شورای شهر ليورپول زير کنترل حزب کارگرعليه تصميمات دولت تاچر در حمله به خدمات شهر به پاخواستند، ولی نئيل کنک رهبر دست راستی حزب کارگر شورای سوسياليستی شهر ليورپول را شکست داد.

٢- هفده تناقض و پايان سرمايه داری، دويدهاروی

٣- ويرگوردن چايلد باستان شناس(١٩۵٧-١٨٩٢) نام آشنا يک انقلابی به تمام معنا، مبتکر شيوه های جديد تفکر راديکال در باستانشناسی بود ودر دوران حيات علمی اش مرجع گسترده محققين گرديد. گوردن چايلد مارکسيستی متعهد بود، زمانيکه دانشجوی دانشگاه آکسفورد بود از طرف ۵ ام آی يا سازمان امنيت داخلی انگلستان تحت نظر بود.

۴- A manifesto for a democratic civilization، از عبداله اوجان، بفارسی نيز ترجمه شده است.

۵- ضرورت سوسياليسم، پرفسور لبوويتز

٦- روتگر برگمن در کتابش «اتوپی برای واقع بينان» درتائيد مترقی بودن سرمايه داری به ادعای مارکس از مترقی بودن بورژوازی در مانيفست کمونيست تکيه می کند.

افق روشن: گفت وگوی ماهنامه فرهنگ امروز با محسن حکیمی