افق روشن
www.ofros.com

ايدئولوژی مذهب بمانند نرم افزار و سخت افزار جنگی در خدمت سرمايه داری


مراد عظيمی                                                                                                    دوشنبه ۲٦ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۵ فوریه ۲۰۱٦

هيچ کدام از سردمداران سرمايه داری به صراحت و آشکاری ناپلئون ماهيت واقعی ايدئولوژی مذهب را برملا نکرده اند. ناپلئون می گويد: جامعه بدون نابرابری ممکن نيست، نابرابری بدون يک ميزان اخلاقی تحمل پذيرنيست، اما ميزان اخلاقی بدون مذهب پذيرفتنی نيست. متقابلا، مارکس در جواب به گفته ی ناپلئون بيان کرد: مذهب آه ستمديده هاست، قلب جهان بی قلب و روح شرائط بیروح است، مذهب افيون اجتماع است، پايان نقل قول.
در آمريکا عده ای از نو-محافظه کاران شکوه می کنند، که چرا پدران پايه گذار آمريکا جدائی دين از دولت را وارد قانون اساسی آمريکا کرده اند(۱) ؟ جوابش اين است که، روشنفکران عهد روشنگری، يا دوران خردگرائی، چونان ولتر، ديدرو و غيره، بمانند نمايندگان فکری بورژوازی در حال عروج طبقه ی سرمايه دار،که پدران پايه گذار آمريکا به آنها تعلق داشتند، اساس جهان بينی شان را بر پايه عقل و تفکرو خردگرائی گذاشتند(٢). روشنفکرکان عهد روشنگری ريشه ای ايدئولوژی جزم مذهبی را به نقد کشيده، رد کرده و به کناری جارو زدند. اما، جدائی مذهب از دولت به اين معنا است که، مذهب بايد به عنوان يک امر شخصی و خصوصی در نظر گرفته، و از تمام عرصه های کنش اجتماعی کنار گذاشته شود. در خصوص کشورهای سرمايه داری غرب، عموما اين کشور ها اصل جدائی دين از دولت را در قانون اساسی وارد نکرده اند(٣). با اين وصف، اين کشورها رياکارانه بخودشان افتخار می کنند، که کشورهای سکولار دارند. اما، در عين حال ، و بدرجات مختلف(۴) اين کشورها ايدئولوژی مذهب را در متون تحصيلی ترويج کرده، به کليسا ها مجوز اداره ی مدارس را داده اند، در رسانه ها ی عمومی- تلويزيون، راديو، مطبوعات و سينما- مذهب تبليغ می شود و مراسم مذهبی رسمی دولتی برگزار می کنند؛ اين دولت ها کليسا ها را از نظر مالی حمايت می کنند و غيره(۵). البته، آن تعداد اندک کشورهای غربی که جدائی دين از مذهب در قانون اساسی اشان درج شده است، دراين کشورها نيز مذهب واقعا امری شخصی و خصوصی نيست. برخورد بسياری از ديگر کشورها نسبت به دخالت مذهب در زندگی اجتماعی مردم به نسبت کشورهای غربی بسيار فراگيرترند. کافی ا ست، نمونه وار به دو کشور عربستان سعودی و ايران اشاره کنيم. دولت های هر دو ازاين کشورها حکومت های ايدئولوژی مذهبی اند(٦). عربستان سعودی تمام و کمال قانون شرع- قرآن و حديث- فرقه ی وهابی را اجراء می کند و حکومت ايران هم بر اساس قانون شرع- قرآن و حديث- ايدئولوژی شيعه استوار شده است.
در پس پايان جنگ جهانی دوم، قدرت های متفقين دوران جنگ، اکنون به دو اردوگاه متخاصم شرق و غرب/ به اصطلاح کشورهای کمونيستی و دنيای آزاد(٧) تقسيم شدند. به نتيجه، دوره ی جنگ سر آغاز شد. جنگ سرد بين کشورهای غربی و شوروی سابق سرآغاز دور جديدی از بکار گيری ايدئولوژی مذهب در عرصه ی جنگ طبقاتی گرديد. با اين رویکرد، ترومن رئيس جمهور آمريکا استفاده از ابزارتبليغات مذهبی خدا پرستان عليه شوروی سابق خدانشناس را به ماشين تبليغاتی افزود.

ايدئولوژی مذهب بمانند نرم افزار جنگی در خدمت سرمايه داری

پيش از هرچيزی بايد دو نقل قول بالا را درخصوص ايدئولوژی مذهب بخاطر آورد. نقل قول اول ايدئولوژی مذهب را بسان سرپوشی برای پنهان کردن وجود جامعه ی طبقاتی، تقسيم طبقات، تضاد طبقاتی، واقعيت جامعه ی سرمايه داری مبتنی بر طبقه استثمارکننده و طبقه ی استثمار شونده و بالاخره برای توجيه نابرابری اجتماعی استفاده می کند.نقل قول از مارکس توضيح می دهد که ايدئولوژی مذهب مشابه آرامش گذرای استفاده از ترياک، پناهجوی گرايش به ترياک ايدئولوژی مذهب نيز لحظاتی نابرابری، درد و رنج روابط غير انسانی سرمايه داری را فراموش می کند. از اين رو، ايدئولوژی های مسيحيت، اسلام و غيره، بمثابه بخشی، يا کلی، از ايدئولوژی سرمايه داری برای توجيه روابط سرمايه داری ، مبتنی بر بردگی - مزدی، بکار رفته به طبقه ی کارگر موعظه می کند تا به شرائط کار و زندگی تحت روابط توليد سرمايه داری تمکين کنند. اگر به نمونه ی ايدئولوژی مسيحيت نگاه بياندازيم، مشاهده می کنيم که به محظ برروزبحران سرمايه داری کليسا عوامل اش را به محلات کارگری روانه کرده و اينان انجيل به دست خانه به خانه ی کارگران رفته و به خانواده های کارگران می گويند از عيسی مسيح- پسر خدا- و کتابش انجيل بخواهيد تا شما را از غم و درد رها کنند. البته، بيشاپ ها، آيت اله های مسيحی، مفت و مجانه کالايشان را در اختيار سرمايه داری نمی گذارند، تا به احسان بره های کليسا قناعت کنند. بلکه، سرمايه داری به خدمات کليسا، ايدئولوژی مذهب مسيحت، ارج داده وشايسته پاداش شان می دهد(٨).
اما، در کشورهای سرمايه داری با حاکميت ايدئولوژی مذهب اوضاع جامعه به ديگر گونه ای است.
در اين کشورها تمام بافت جامعه در چنبره ی ايدئولوژی مذهب مهار شده و تمام زندگی انسان ها و هر چيزی که در جامعه اتفاق می افتد زير کنترل اراه و قانون خدا قرار گرفته است. بنابراين، چيزی بنام طبقات اجتماعی وجود ندارد، و همه برده هائی برابر در پيشگاه خدا به شمار می روند(٩)؛ دموکراسی، مردم سالاری، يعنی تمام امور جامعه از پائين به بالا بايستی توسط زنان و مردان اداره شوند، و اصول حق اعتصاب، حق بيان، تشکل و برابری زن و مرد و غيره(١٠) غيرقانونی شده و به مانند باورهای کافران وخدانشناسان شمرده می شوند. می بينيم چه عالی، ابزار ايدئولوژی مذهب به سود طبقات سرمايه دار و بهره کشی و استثمار طبقات کارگر به خدمت گرفته می شود.

ايدئولوژی مذهب به مثابه سخت-افزار جنگی در خدمت سرمايه داری

بعد از جنگ جهانی دوم و آغاز جنگ سرد امپر ياليسم آمريکا در راس متحدانش، گذشته از، اتحاد شوروی سابق، جريانات ناسيوناليست، ملی گرا، و پيشرو را درليست دشمنانش قرار داد. چرا که، مستعمراتی که برای استقلال از قدرت های استعماری مبارزه می کردند(١١) و آن کشورهائی که ظاهرا استقلال کسب کرده بودند و يا نيمه مستعمره بودند، اکنون در راستای سياست های مستقل تلاش می کردند با دشمنی امپرياليسم آمريکا وشرکا روبرو شدند. به سخن ديگر، شما يا دوست ما هستيد و سياست های ما را می پذيرد ولاغير دشمن ما. برای نمونه، درسال ١٩۵٣، دولت ملی گرای دکتر محمد مصدق ليبرال طی کودتائی با همدستی امپرياليست های آمريکا و انگلستان سرنگون شد. فيدل کاسترو نخست يک رهبر ملی گرای کوبا بود، و تنها آن زمان که امپرياليسم آمريکا موضع مستقل کاسترو را به رسميت نشناخت، لاجرم، فيدل کاسترو به سوی شوروی سابق چرخيد- کافرشد! همين موضوع در رابطه با عبد الناصر مصر صدق می کند- به چپ چرخيد وکفرشد!
بدين ترتيب بر متن سياست تهاجمی و جنگ طلبی امپرياليسم و شرکاء بود، که بويژه ايدئولوژی مذهب اسلام به عنوان سخت-ابزار جنگی اضافی در مبارزه ی طبقاتی مورد استفاده قرار گرفت. و حکومت قرون وسطائی و ارتجاعی عربستان سعودی، بر اساس قانون شرع اسلامی - قرآن و حديث- درهيات فرقه ی وهابی، در راس اين پروژه ی جنايتکارانه قرار گرفت. حکومت وهابی عربستان به موازات صدور روزانه ی چندين ميليون بشکه نفت، تعداد بيشماری کتب فرقه ی وهابی و چندين هزار امام، آخوند ، صادر کرده و چندين هزار مسجد در سراسر کشورهای جهان ساخته و باز هم می سازد.
در اين مساجد قانون شريعت- قرآن و حديث- آموزش داده شده و جوانان را شستشوی مغذی می دهند. لذا، از بعد از جنگ جهانی دوم، عربستان سعودی وهابی در همدستی با قدرت های امپرياليستی، از اسلحه ی قانون شريعت- قرآن و حديث- هم برای سرکوب مخالفان داخلی و هم عليه جنبش های مترقی و گرايشات چپ در کشورهای عربی و فراترادامه داده است. افغانستان تا اندازه ای يک کشور سکولار بود و آهسته و پيوسته پيشرفت می کرد. زمانی که شوروی سابق در اوائل دهه ی ١٩٨٠به افغانستان تجاوز کرد، يک فرصت استثنائی غير انسانی دراختيار امپرياليسم آمريکا قرار داد تا افغانستان را به ويتنام شوروی سابق تبديل کند. آموزش نظامی، ارسال اسلحه و ديگر تجهيزات را امپرياليسم آمريکا تامين کرد؛ اسلحه ی قانون شريعت- قرآن و حديث- فرقه ی وهابی و تامين مالی را عربستان سعود ی تقبل کرد و بسيج افراد برای آموزش جهادی از افغانستان، عربستان سعودی و کشورهای ديگر بسيج شدند. ما حصل اينکه، القاعده ، نوزاد عربستان سعودی وهابی و امپرياليسم آمريکا متولد شد. امپرياليسم شوروی- سابق شکست خورد و در سال ١٩٨٨ افغانستان را ترک کرد. اکنون برای امپرياليسم آمريکا و شرکاء ماموريت فاتحانه به سرانجام رسيد! اينها افغانستان ويران شده و پر هرج و مرج را بی شرمانه در اختيار يک مشت سرکرده ی دزد وجنايتکار از اقليت ها ی پشتو، تاجيک وغيره رها کردند. اينان بی دريغ شروع به کشتار و دريدن همديگر کرده و خرابی و ويرانگری بس بيشتری بر افغانستان صدمه ديده وارد کردند. چقدر امپرياليسم آمريکا و شرکاء انسان دوست اند.
کمی بعد، طالبان آموزش ديده (١٣،١٢) در مدرسه های طلبگی، که هزينه هايش را عربستان سعودی تامين کرده و قدرت های امپرياليستی چراغ سبز داده بودند، از پاکستان وارد افغانستان شده ودرسال ،١٩٩٦، رژيم وحشيانه ی امارت اسلامی افغانستان را اعلام کردند. برای محض ايجاز گفته شود که امارت طالبان وهابی افغانستان ويدئو کاست ها را از تيرچراغ برق آويزان کردند و زنان، نصف جمعيت افغانستان، را از عرصه اجتماع محروم کرده و عملا در خانه ها حبس کردند و غيره. گرچه، امپرياليسم و شرکاء جهنمی از افغانستان ساختند، ولی، همزمان القاعده فرنکشتاين را نيز زائيدند.

نو- محافظه کاران آمريکا نقشه ی خاورميانه را تغيير می دهند

حدودا زمانی که جرج بوش پسر، در سال ٢٠٠٠،رئيس جمهور جديد آمريکا می شد، يک نقشه ی تغيير يافته ی خاورميانه، زير نام خاورميانه ی جديد، برای مدت کوتاهی منتشر شد. اين نقشه فاش می کرد که آمريکا، به مانند تنها ابرقدرت امپرياليستی جهان بخود حق می داد در راستای اهداف امپرياليستی اش نقشه ی خاور ميانه ی نفت خيز و سوق الجيشی با اهميت را تغيير دهد. حمله ی مشکوک القاعده ی بن لادن به برج های دوقلوی مرکز تجارت جهانی در نيويورک و ساختمان وزارت دفاع مستمسک کافی برای راه انداختن تبليغات پرسرو صدای ميهن پرستی در اختيار نو-محافظه کاران جنگ طلب قرار داد.سپس، يک سال بعد، ٢٠٠١، آمريکا به افغانستان يورش برد و برق آسا حکومت امارت طالبان افغانستان را سرنگون کرد. دو سال بعد، آمريکا با متهم کردن صدام حسين به داشتن تسليحات کشتار جمعی و رابطه اش با بن لادن- هردو دروغی بيش نبودند- با همدستی پير امپرياليسم، انگلستان، به عراق هجوم بردند و رژيم صدام حسين بعد از يک ماه ساقط گرديد. اکنون، سرمايه داری ايران با حاکميت ايدئولوژی مذهب در بين دو کشور تسخير شده در دو سمت شرق و غربش هدف بعدی امپرياليست ها می شد. ولی، مقاومت جنبش ناسيوناليستی عراق و دخالت مرگبار القاعده امپرياليست های آمريکا و ا نگلستان را در باطلاق جنگ عراق فرو برد و حکومت ستمگر ايدئولوژی مذهب ايران از تير رس نجات يافت. گذشته از اين، با فراموش شدن جايگاه افغانستان، طالبان از سوراخ هايشان بيرون آمده و دوباره خود را سازمان دادند و امپرياليسم آمريکا و متحدانش مجبورشدند که به افغانستان برگردند- دوباره، درافغانستان وهابی گری رشد کرد. تازه، گذشته از اين، با خيزش بهار عربی، امپرياليست های آمريکا، انگلستان و فرانسه و حاميانشان عربستان سعودی و قطرموجبات سقوط معمر القذافی را فراهم کردند. ولی، دخالت در ليبی هم، عليرغم دخالت شان سرآنجام اش بهتر از افغانستان و عراق نشد- ليبی هم زمينه ساز رشد وهابی گيری شد. بلافاصله، بعد از ناکامی شان در ليبی، يکبار ديگر امپرياليست ها و همپالگی شان عربستان سعودی و قطرو ترکيه، اين بار شانس شوم شان را در دخالت در سوريه آغاز کردند تا اين کشوررا قطعه قطعه کرده و از آن چيزی شبيه شهرهای ويران شده ی مخوف هيروشيما و ناکازاکی ژاپن بسازند(١٤). اينها يک عده وحشی و جانی را آموزش نظامی داده ، اسلحه ومهمات برايشان دادند ، امکانات مالی در اختيارشان گذاشتند و ترکيه ی شبه- ديکتاتور رجب طيب اردوغان مرز ترکيه به سوريه را برويشان باز گذاشت، غيره. در نهايت داعش آدم کش و جانی را ساختند- وهابی گری در سوريه و عراق قارچ وار رشد کرد. اما، شبيه برادر ضد بشری اش القاعده، داعش نه يک دست ساخت صرف و کودن قدرت های امپرياليستی و شرکاء، بلکه، داعش ديناميسم وحشيانه ی خودش را ساخته است.
دشمنان دولت سوريه اهداف گوناگونی را دنبال می کنند. ديکتاتور رجب طيب اردوغان شبه - ديکتاتور، رئيس جمهور ترکيه می خواهد بخشی از خاک سوريه را به ترکيه ضميمه کند. مهمتر از اين، جنبش دموکراتيک وخود مديريتی رجوا، کردهای سوريه، و همچنين جنبش خود گردانی ترکيه را محو کند. اسرائيل، عربستان سعودی و قطر قصد دارند رژيم سوريه را ساقط کرده و به نتيجه به نفوذ ايران در سوريه و لبنان پايان داده و رخنه و رهيافت ايران در عراق را تضعيف کنند؛ همچنين، حد اقل، موقعيت امپرياليسم روسيه در سوريه را کاهش دهند. ظهور داعش در سوريه و سپس تصرف موصل و بخش هائی از عراق در ٣١می ٢٠١۵، به امپرياليسم آمريکا کمک کرد که دوباره نيروی نظامی اش به عراق برگردد و پايگاه هايش در عراق و به خصوص در کردستان عراق مسعود بارزانی وابسته گسترش دهد. در پی سرکشيدن داعش، جالب است که اوباما اظهار کرد معضل داعش نياز به راه حل سياسی دارد!، اما راه حل سوريه را اقدام قهر آميز می ديد. در مقطع ديگر صحبت از کنترل داعش می کرد ونه از بين بردنش. متحدين امپرياليسم آمريکا سرنگون کردن دولت سوريه را پيگيرانه پيش برده اند. برعکس، سياست های امپرياليسم آمريکا در قبال سرنوشت سوريه همگن نبوده است.

جمع بندی
پس از جنگ جهانی دوم و بويژه از دهه ی ١٩٦٠، امپرياليسم آمريکا و متحدانش از ايدئولوژی مذهب هم به مثابه نرم افزار جنگی و هم سخت افزار جنگی در خدمت سياست های سرکوب وتهاجمی شان استفاده کرده اند. قدرت های امپرياليستی جنايت کارانه دولت های ايدئولوژی مذهبی سرکوبگر را ساخته و يا به گونه ای به حکومت رسيدن دولت های ايدئولوژی مذهبی ستمگر-مانند دولت اسلامی ايران- را تائيد کرده اند.
١- ايدئولوژي مذهب به مانند نرم افزار جنگی، شبيه افيون جامعه ی طبقاتی، تقسيم جامعه به طبقات استثمارگر و استثمار شده را لاپوشانی می کند؛ به درجات گوناگون جامعه ی مدنی، دموکراسی و حقوق دموکراتيک را نفی کرده، با موعظه ی موذيانه اش بر آن است که شرائط درد و رنج و بردگی تحت سيستم بردگی-مزدی سرمايه داری را برای توده های کارگرتحمل پذير کند.
٢- بمانند سخت افزار جنگی، مشاهده می کنيم که چگونه ايدئولوژی مذهب وهابی گری- قانون شرع، قرآن و حديث- همچون اسلحه ای مخرب و مخوف در خدمت تجاوزگری و تسخير سرزمين ها و تغيير دادن رژيم ها بکار می رود. قانون شرع- قرآن و حديث- وهابی وحشيانه با ارزش های دموکراتيک همچون برابری زن و مرد، حق اعتصاب، حق تشکل، حق اظهار عقيده، در شکل گفتاری و نوشتاری وغيره را ايده های کفار می نامد. وهابی گری شديدا مخالف جامعه ی مدنی بوده و هرجا پيدا شده نهاد های اجتماعی را خفه کرده است .
مشاهده می کنيم که قانون شرع مبتنی بر قرآن و حديث وهابی در چه ابعدادی در خدمت سيستم بردگی- مزدی سرمايه داری قرار گرفته است. گذشته از اين، بايد يادآور شد که سرمايه داری ايران نيز با حکومت قانون شرع شيعه - قرآن و حديث- وولايت فقيه اش، از بدو تسخير قدرت سياسی، فرق چندانی با وهابی گری عربستان نداشته؛ پيوسته ازطرف طبقه ی کارگر وگرايش های گوناگون اپوزيسيون و حکومت به چالش کشيده شده است. مبارزه ی زنان عليه ستم جنسی يک وجه برجسته و مهم عليه حکومت قانون شرع شيعه ی- قرآن و حديث- سرمايه داری ايران بوده است. تنها با توسل به نيروی قهر و سرکوب رژيم توانسته است به حيات ننگين و ستمگرانه اش ادامه دهد. ١-٢امپرياليست ها و متحدانشان با استفاده از اسلحه ی وهابی گری سرزمين های وسيعی از خاورميانه و شمال آفريقا را ويران کرده، و زمينه ی کلانی برای صنعت باز سازی خرابی های زير ساخت اجتماعی اين سرزمين ها برای سرمايه داری جهانی بوجود آورده اند.
٢- جنگ های جاری امپرياليستی، که قانون شرع- قرآن و حديث- به آن تحرک داده است، برای صنعت تسليحات نظامی امپرياليست ها - به گفته ی مارکس صنعت قصابی انسان ها- توليد تسليحات وفروش اش منبع سودهای کلانی شده است(يک نمونه، انباشت عربستان با اسلحه ی امپرياليست ها و کشتار مردم يمن توسط عربستان و سکوت دموکراسی غرب ). برای اين سوداگران جنايت کار کشته شدن صدها هزار انسان و تعداد بيشتری معلول و زخمی و آواره شدن بيش از ده ميليون انسان ها و خانواده شان بی تفاوت بوده است. چرا که سرمايه درتوليد سود يا ارزش اضافی برای زندگی انسان ها ارزشی قائل نيست. بالاخره، بخشی از آوارگان از خانه و کاشانه شان درجستجوی پناهگاهی با هزاران سختی، غرق شدن عده ی زيادی بزرگ سال و کودک دردريا، راهی کشورهای اروپائی نه چندان غيرنژاد پرست شده اند، و بيشتر با اکراه اين ستم ديدگان را پذيرفته اند- کشورهائی که منشا اصلی تمامی اين جنايات هولناک بوده وهستند.

ملاحظات
١- از زمان روی کار آمدن رونالد ريگان جنگ طلب در سال ١٩٨١، ايدئولوژی مذهب مسيحيت، بويژه کليسای راست افراطی اوانجليست ها ديوانه وار شروع به تبليغات اين فرقه در تلويزيون های آمريکا شدند. نفوذ مخرب افيون شان آن چنان اذهان کارگران آمريکائی را تسخيرکرده، که در کشوری که به کرات ديگر سفينه می فرستد... حدود 50% کارگران به اين خرافه باور دارند که خدای تورات دنيا را در شش روز آفريد، خسته شد و روزهفتم به استراحت نشست. باورنکردنی است ابعاد ريا و حقه بازی يک قاضی دادگاه عالی را مشاهده کرد. او ستونی در جلو ساختمان دادگاه گذاشت و روی آن ده فرمان موسی حک شده بود، و غيره.
٢-شايان توجه است که عصر روشنگری يا تفکر عقلائی ،بر اساس دليل و منطق، که در قرن ١٨، در فرانسه ظهور کرد، نزديک به ده قرن پيشتردر امپراتوری ايدئولوژی اسلامی متولد شد.
٣- انگلستان تنها کشوری است که قانون اساسی ندارد. از اينرو، دست دولت انگلستان باز است، و گرچه در عمل ادعا می کند دولتی سکولار دارد، ولی، دولت بطور گسترده ايدئولوژی مذهب را ترويج کرده و چندين هزار مدرسه از طرف کليسا در اين کشور اداره می شود و غيره.
۴- در کشورهای اروپائی احزاب سياسی با تعلق ايدئولوژی مذهب همچون حزب دموکرت مسيحی، سوسيال دموکرات مسيحی در آلمان و حزب دموکرات مسيحی ايتاليا و غيره وجود دارند.
۵- برای نمونه، کميسيون کليسا نهادی است که مستغلات و دارائی های کليسای انگلستان را اداره می کند.

٦- ايدئولوژی(*) اسلام

اسلام رسما آخوند گری را قدغن کرده بود. همه ی باورمندان به ايدئولوژی اسلام پيش اله برابرند. اين ايدئولوژی هيچ سلسه مراتبی به مسجد اجازه نمی داد (نه آيت اله و نه مفتی-از من). هرکسی عملا می توانست بعد از نماز جمعه برای مومنين خطبه بخواند. با اين سياق، چگونه ايدئولوژی اسلام می توانست بسط و گسترش پيدا کند، اگر اسلام مجبور می شد که صد سال اولش در برهوت خشک ايدئولوژی اسلام بماند. ولی اسلام با چنين برهوتی مواجه نشد. برعکس، رهبران ايدئولوژی اسلام بزودی خود را در راس يک امپرطوری بزرگ يافتند، به نتيجه، به مقدار زيادی می بايستی سردستی چيزهائی درست کرد. نسخه ی پذيرفته شده ی رسمی قرآن سال ها پس از مرگ محمد جمع آوری ونوشته شد و خليفه ی سوم عثمان صحتش را تائيد کرد، گرچه، امروز محققان تاريخی مانند پاتريشا کرون هيچ مدرک تاريخی محکمی دال بر وجود قرآن ،بهر شکلی، پيش از آخرين دهه ی قرن هفدهم پيدا نکرده است(محمد سال ٦٣٢ ميلادی مرد)...
بدون رعايت تاريخ انتشار کتبی محتوای قرآن، آنچه مهم است اينکه، در حاليکه قرآن در بعضی از موضوعات به تفصيل سخن گفته است، با اين وجود، قرآن يک مجموع قوانين اجتماعی و سياسی کافی ولازم برای اعمال قدرت و اتوريته ی ايدئولوژی اسلامی در سرزمين های تسخيرشده ارائه نداده بود. برای حل اين مشکل، حديث يا سنت شامل آن گفته هائی است که پيغمبر و اصحاب نزديک او و يا همسرش(عايشه، همسر سوگلی محمد، ازمن) در مناسبت وتاريخ معينی به الف و ب گفته بودند و سپس اين ها آن گفته را به ت وپ منتقل کرده و بالاخره اينها گفته ها را به مولف ارائه داده اند و اين شخص آن حديث يا سنت را روی کاغذ آورده بود. مسيحيت نيز همين روال را سپری کرده بود، اما، آنها مشابه حديث را به چهار انجيل محدود کرده اند، تا مطمئن شوند که تناقض مختلف شرح معجزات و مسائل ديگر يا ويراستاری شده و يا به حد اقل کاهش يافته باشند.
اين درگوشی گفتن ها که در شبه جزيره ی عربستان شروع شد و به دمشق کشيده شدند، اگر قيچی نمی شدند حتی چهار يا پنج جلد کتاب برای نگارش آن ها کافی نبودند. نياز به ساختن حديث/سنت موجب پيدا شدن صنف يا حرفه ی جديدی گرديد، و برای صدها نفر از محدثين، راويان حديث، کاتبان يا منشی ها در سراسر قرون هفتم و هشتم شغل ايجاد کرد؛ گرچه، بسياری از اين کاتبان از نظر هوش صلاحيت اين کار را نداشتند. اين وضعيت پر آشوب منجر به درگيری و جدل راجع به موثق بودن احاديث- سنت ها گرديد. ولی، هنوز اين جنگ و جدال ها بعد از هزار سال ادامه دارد، و اين سئوال اساسی مطرح می شود که اصلا هيچ کدام از اين ها موثق نيستند.
مثالی بياوريم، حديثی از محمد آورده می شود که او گفت هر روز پنج بار نماز بخوانيد، ولی، نخست افسار شترتان را بجائی به بنديد. اگر آن فرد اين کار را نمی کرد چه می شد؟. آيا منظور محمد اين بوده است که ممکن بود مومن ديگری که نماز نمی خواند از موقعيت استفاده کرده وشترش را بدزدد. يا اينکه مانع می شد فردی کافر شترش را به دزدد. يا دليل گفته محمد به تنهائی هوشدار ايمنی داشته و اگر صاحب شتر مهار شترش را جائی نه می بست ممکن بود شتر می رفت و گم می شد. يا دنبال صاحبش وارد مسجد می شد و مسجد را کثيف می کرد. يا ... آيت اله های شيعه و شيخ های سنی ايدئولوژی اسلام هزار سال است که بر سر صحيح يا نادرست بودن احاديث درگير مناظره و جدل هستند، ولی هنوز که هنوزاست اجماعی بدست نيامده است.گرچه، در طی قرن ها اين ها تعداد احاديث قابل قبول را کاهش داده و اسامی مولفين مورد اعتماد را بيان کرده اند.
اما، مسئله ی مهم بهرحال نه موثق بودن احاديث بلکه نقش ايدئولوژيک اين احاديث در جوامع ايدئولوژيک اسلامی است. سنت ها/احاديث سنی بدعت يا رفض شيعه را به چالش می کشند. شيعه سنت ها/احاديث خود را ايجاد و بسط داده است، بعضی از احاديث ايدئولوژی شيعه به نحو بسيار بدی نسبت به عايشه و اموی ها توهين آميزند. هدف اين احاديث بی اعتبار کردن عايشه و ديگران بوده است. پيروان علی ادعا می کنند که عثمان ضعيف النفس، خليفه، اولين نسخه ی قرآن به دستور او تاليف شد، تعداد کاملی از آيه ها را، به اين سبب که به سود رقبای جناحی اش ،طرفداران علی، بودند، از قرآن اصلی شفاهی حذف کرد. يکی از احاديثی که به عايشه نسبت داده می شود مدعی است که قرآن در شکل شفاهی اش و تمجيد و تکريم فراوان به انجيل قديم، تورات يهودی ها، جزای همخوابگی خارخ از زناشوئی را سنگسار توصيه می کند، حال آنکه نسخه ی تنظيم شده ی عثمان حسابی شلاق زدن را تنبيه کافی دانسته است.
بنابراين، شگفت انگيز می شد ، اگر اين وضعيت تشنج آميزعينی و جنگ داخلی فکری بر سرحديث/ سنت وتفسير ضد حديث/سنت مکاتب متفاوت ديگر، و اختلاف بر سر موثق بودن خود قرآن به پيدا شدن انباره ای از انديشمندان شکاک و بدعت گر و رد کامل ايدئولوژی اسلام منجر نمی شد. اين انديشمندان شکاک و بدعت گر در زمان مناسب ظهور کردند. بسياری از شعرا، فلاسفه و رفضی ها، بدعت گران عرصه های بحث، مجادله و مخالف ايدئولوژی اسلام زمانشان ، در جستجو و طلب آگاهی تمدن های ايدئولوژی اسلامی را غنی کردند.
فيلسوفان حکومت ايدئولوژی اسلامی اندلس(**)، معمولا حوزه ی بحث وجدل شان را فرا تر از ايدئولوژی اسلام نمی بردند، گرچه، ابن رشد(١٢٩٨-١٢٢٦) در غرب معروف به ̓ اوروس ̔ ، اهل کوردبو (پايتخت خلافت اندلس، درقرن دوازدهم- ازمن)، گهگاهی از مرزمجاز برای بحث پا فراتر می گذاشت. وقتی که سلطان ابو يوسف روشنفکراز ابن رشد در باره ی ماهيت جهان پرسيد، نخست فيلسوف- ستاره شناس جواب سئوال خليفه را نداد، ابن رشد به خليفه اعتماد نکرد. اما، سلطان اصرار ورزيد: آيا جهان شئی ای است از ازل وجود داشته يا اينکه جهان آغازی دارد؟ تنها، آن زمان که خليفه سخن گفت که او از نوشته ها و افکار فلاسفه ی يونان آگاهی دارد، ابن رشد به سلطان اعتماد کرد و درجواب او توضيح داد: چرا شيوه ی انديشيدن و تعقل بر جزم ايدئولوژی مذهبی برتری دارد (برجستگی و زير خط از من). کتاب تفسيرات بزرگترين اثر ابن رشد فقهای مذاهب يهودی و مسيحی را بخود جلب کرد. بيشترين بخش نوشته های ابن رشد يا گم شدند و يا ازبين بردند. آنچه باقی مانده، بزبان لاتين اند، که بطور گسترده در دوره ی رنسانس(شروع قرن ١٤، تجديد حيات انسانگرائی، ادبيات و هنر.. دوران کلاسيک يونان و رم، از من) مطالعه می شدند.
دو قرن پيشتر، ابن سينا(متولد بخارا، ١٠٣٧-٩٨٠)، اساسی را برای مطالعه ی منطق، علم، فلسفه، سياست و پزشکی بنيان گذاشت. در نظرات فلسفی موجود در آثار ديگر، ابن سينا درگير سئوالات متافيزيکی در باره ی شيئی، هستی، زندگی و وجود شده بود. در قرون بعد، اين نظرات فلسفی به اروپای غربی رسيد، و در اين جا بگرمی نظرات اوی سينا(نام تحريف شده در اروپا- ازمن) بحث شدند. ابن سينا و ابن رشد محدوديت های ايدئولوژی اسلام را بباد انتقاد گرفتند.
رافضی يا کافر قرن نهم بغداد، ابن راوندی(برجستگی از من) در چندين کتابی که نوشت، اساس اصول سه دين توحيدی بزرگ يهوديت، مسيحيت و اسلام و خدای محبوب آسمانی آنها را زيرسئوال برد. ابن راوندی در اين چالش اش از فرقه ی معتزله، که پيشتر هوادارش بود، فراتر رفت. فرقه ی معتزله باور داشت که امکان دارد عقلاگری، انديشه ورزی و باور به خدای واحد را در هم تلفيق کرد. اما، بعضی از باورمندان معتزله هم مقوله ی وحی را مردود شناختند و هم تاکيد می کردند که قرآن ساخته ی انسان بود و نه کتابی که وحی شده باشد. عده ای ديگر از اعضاء معتزله کيفيت انشائی قرآن، سبک نگارش نازل و همچنين عدم خلوص زبان قرآن را نقد کردند. آنها اصرار می کردند که تنها دليل و عقل وظيفه ی انسان به خدا را ديکته می کند. گذشته از اين، اعضاء بسيار افراطی معتزله پيغمبر را به خاطر ناپرهيزی و داشتن زنان زياد نکوهش کردند.
معتزله با استفاده از بحث های عقلائی ، با آميختن تکه هائی از فلسفه ی يونان با فلسفه ی شکاکی، محصول مطالعات و مشاهدات خودشان بود، جهان را توضيح می دادند. دراين بحث های عقلائی معتزله قرآن اصلا جائی نداشت. متفکران معتزله تئوری هائی برای توضيح جهان فيزيکی بسط دادند: توضيح وجود اجسام از تراکم اتمها فرض ميشد؛ تفاوتی بين واقعی و تصادفی قائل می شدند؛ تمام پديده ها را می شد از طريق فرضيه ی وجود اتمها، تشکيل دهنده ی اجسام، توضيح داد. متفکران معتزله از طريق فلسفه ی شکاکی تلاش بی پايان می کردند تا مکان و حرکت دنيا را درک کنند. متفکران معتزله می انديشند آيا زمين متحرک است؟ اگر حرکت می کند، چرا؟ ماهيت آتش چيست؟ آيا مکان خلائی در قلب و مرکز جهان وجود دارد؟
شگفت آور است که درنيمه ی اول قرن نهم ميلادی ديدگاه فرقه ی معتزله برای مدت سی سال ايدئولوژی حاکميت خلافت عباسی را کسب کرد. سه خليفه ی عباسی: به ترتيب مامون، المعتصم و واثق(اسامی خلفا از من) مقامات دولتی، قضات و شيخ های ايدئولوژی اسلام را مجبور کردند به پذيرند که قرآن را مردم تاليف کرده اند، نه اينکه متن قرآن وحی است از طرف خدا.
بعد ازدوره ی کوتاه بالا، با هجوم قشريون ايدئولوژی اسلامی، معتزله ای ها مورد پيگرد قرار گرفته و مجبور شدند برای نجات جانشان به بخش های ديگر دنيای اسلامی فرار کنند، معتزله يعنی منزوی شده ، و غيره.
در فضای روشنفکری غنی اواسط قرن نهم پيدائی صدای انتقادی مانند ابن راوندی (برجستگی وزيرخط از من)شگفت آور نيست. کنکاش ابن راوندی درماهيت پيغمبران و پيغامبری و معجزات ، از جمله محمد، بشدت گزنده است. ابن راوندی بحث می کند که جزم ايدئولوژی مذهب هميشه نسبت به دليل و برهان نازل و بی کفايت بوده است، چرا که تنها از طريق استدلال و عقل می توان به صداقت و مقام اخلاقی رسيد. نخست شدت تهاجمی ابن راوندی مخالفانش را متحيرکرد، سپس مفتی ها و خامام های متحجر ايدئولوژی اسلام و يهوديت را بر عليه اش متحد کرد و بی رحمانه بد و بی راهش گفتند. ابن راوندی جوابشان داه و نشان داد که معجزات به سادگی چيزی فراتر از يک تردستی شعبده بازان نيست.
راوندی بدون اينکه به ايدئولوژی اسلام در مقابل انتقادات شديد به ايدئولوژی های مذاهب ديگر تفاوت بگذارد، اين موضوع را که قرآن نتيجه ی وحی بوده است، آشکارا گفت تقلب است. برای راوندی قرآن نه محصول وحی و نه يک کتاب اصيل بود. بدور از اينکه قرآن يک شاهکار ادبی بوده باشد، سبک اش تکراری و قانع ومجاب کننده نيست. ابن راوندی نخست يک باورمند ايدئولوژی مذهب بود، سپس باورمند معتزله و درپايان يک ناخدا و کافر(ئاتيست) گرديد. ابن راوندی راهی سخت و پر رنج داشت و هميشه تنها و منزوی. هيچکدام از آثار اصلی اش باقی نمانده، همه را از بين برده اند. آن چه آگاهی از وی و آثارش به جا مانده اند، تقريبا بطور کامل از طريق نوشته های انتقادی ايدئولوژی اسلامی و يهودی است که در رد نظرات رفضی او کتاب ها قلم فرسائی کرده اند.

* همه جا پيشوند ايدئولوژی ازمن
** طارق ابن زياد سردار مغربی با ايدئولوژی اسلام بخشی از اسپانيا را در سال ٧١١ ميلادی تسخيرکرد و اندلس ناميدند، پايتخت اش کوردوبو بود(توضيحات از من) متن بالا تلخيصی است از فصل ٦ ، شادمانی رفضی، از کتاب جنگ بين بنيادگران، طارق علی

ريشه های وهابی گری

در زمان تولد محمد ابن ابدالوهاب به سال ١٧٠٣ميلادی، اقتصاد شبه جزيره ی عربستان عمدتا به تجارت خورد محلی ، درآمدهای حاصله از زائرين به مکه و مدينه و اخاذی و چپاول سازمان يافته ی قبائل محدود می شد.
در چنين شرائط فقر و ناامنی بود که ابن وهاب بشارت برگشت به ريشه های اصلی ايدئولوژی مذهب اسلام را داد. پدر ابن وهاب يک ايدئولگ مذهب اسلام، تفسيری افراطی از اصالت قانون ايدئولوژی اسلام قرن هشتم می داد. ابن وهاب خسته و تکيده مراقبت از درخت های خرما و چرانيدن گله را رها کرد و شروع به موعظه در محلش برای رجعت به ̓ خلوص ايمان ̔ عصر گذشته شد. ابن وهاب با عبادت به پيغمبر مخالفت کرد، نماز خواندن در زيارتگاه های قديسين اسلام را محکوم کرد، ابن وهاب از سنت گذاشتن سنگ قبر روی گور مرده ها انتقاد کرد، او ̓ وحدانيت خدای واحد ̔ را تاکيد کرد، و تمام فرق غير-سنی و حتی بعضی از گروه های سنی را محکوم کرد(از جمله سلطان و خليفه ی عثمانی )، او همه ی اين ها را رفضی(تجديد نظرکنندگان در اصالت ايدلوژی اسلام) يا بدعت گذار و رياکار ناميد. تمام اين گفته ها و پندار ها برای يک جريان مذهبی- سياسی در راستای جهاد افراطی-فرقه ای عليه مسلمانان ديگر، رفضیهای شيعه و امپراطوری عثمانی، توجيهی فراهم می کرد.اين نظرات به سختی اصالت داشتند. هميشه گرايش دينداری پاک پيروانش را داشته است. کاربرد اجتماعی گفته های ابن وهاب، وقتی که او به سنگسار کردن هم خوابگی زن و مرد خارج از دايره ی ازدواج ، بريدن دست دزدان و در ملا عام اعدام کردن مجرمين پافشاری کرد- در سال ١٧۴٠مشکل واقعی بوجود آورد. وقتی او آنچه را که تبليغ می کرد عمل کرد با انتقاد شديد رهبران دينی ناحيه روبرو شد.
ناراحت از چرنديات ابن وهاب ، امير شهرک ̓ اويينه ̔ از ابن وهاب خواست که شهر را ترک کند. در سال ،١٧۴۴،پس از چهار سال ، ابن وهاب به شهرک کوچک ̓̔̔ درایيا ̔ برگشت. امير غارتگر شهر محمد ابن سعود- نيای پادشاهان معاصر عربستان سعودی- از ابن وهاب استقبال کرد. اميرچپاول گر زود فهميد که آموزش های ابن وهاب ممکن است در خدمت جاه طلبی هايش بدرد بخورد. ابن وهاب برای تقريبا هرچيزی که ابن سعود از وی خواست، نه نگفت ، و به سود او توجيهات مذهبی ارائه داد: جهاد پيوسته ی امير برای غارت مسلمانان ، اماکن و شهرهای ديگر و نهايتا اعمال قدرت خودش برقبايل همسايه در تلاش برای متحد کردن شبه جزيره ی عربستان. امير و ابن وهاب ميثاقی بستند که هردوطرف ملزم به اجرايش شدند. برای محکم کردن وفاداری به توافق، دختر ابن وهاب يکی از زنان متعدد اميرشد. ابن سعود وفاداری کامل از ابن وهاب خواست: تحت هيچ شرائطی ابن وهاب نبايستی وفاداری به طريقه اش را به غيراز او در خدمت اميری ديگر بگذارد. باورنکردنی است، برای مردی که از جهانی بودن اسلام دفاع می کرد، حالا حاضر شده بود به اين محدوديت رضايت دهد. درخواست دوم امير از اين هم بد تر بود. گرچه ممکن است به ظاهر بد ديده شود، واعظ ما نبايد مانع از اين می شد که اميرش از مردم باج بگيرد. ابن وهاب به اين خواست امير هم تمکين کرد و امير را مطمئن کرد که بزودی نيازی به گرفتن باج از مردم نخواهد شد؛ چونکه اله قول مال دنيوی بيشتری در شکل گرفتن غنيمت، يا تاراج از کافران را می دهد(پدر ابن وهاب و برادرش، هردو اين جزم جديد را رد کردند). برادرش سليمان اشاره کرد که رهبران اوليه ی اسلام هرگز مسلمانان ديگر را به مثابه حاملين چند خدائی و کافر نکوهش نکرده بودند.
تا ١٧٩٢، نيروهای سعودی-وهابی شهرهای رياض، خراج و قسيم و جاهای ديگر را زير يوغ خود در آوردند. بالاخره، کاسه ی صبر سلطان و خليفه ی عثمانی لبريز شد و از حاکم وفادار مصری اش محمد علی خواست تا به اين فتنه خاتمه دهد، سربازان محمد علی و سپس پسرش وهابی ها را شکست دادند. يک قرن بعد، جانشينان ابن سعود با امپراطوری بريتانيا، قدرت جهانی، در جنگ جهانی اول متحد شدند تا عليه مسلمانان رياکار خلافت امپراطوری عثمانی جهاد راه انداخته و يک بار ديگر خود را به عنوان يک قدرت منطقه تثبيت کنند. سپس، يک قدرت ديگر و حتی دولت قدرتمند تر امپرياليستی ،زمانی بعد ، تمام عربستان سعودی را در اختيار عبدالعزيز ابن سعود، جد پادشاه جاری، گذاشت. وهابی گری در خلص ترين شکل اش- مخلوطی از اسلام متحجر و فرصت طلب- به مثابه ابزاری در دست کافران( امپرياليست ها و شرکاء شان، داخل پارانتز از من) در آمد. تلخيص از فصل ٩، کتاب نبرد بين بنيادگران ، طارق علی

ايدئولوژی فرقه ی شيعه

ايدئولوژی شيعه دومين شاخه ی بزرگ ايدئولوژی مذهب اسلام است. شيعه به چندين شعبه ی فرعی تقسيم می شود. ايدئولوژی شيعه ی دوازده امامی حکومت سرمايه داری ايران را تشکيل می دهد. پيش از اينکه شاه اسماعيل در سال ١۵٠١ سلسله ی صفوی را بنياد کند، در سرزمينی که از زمان رضا شاه ديکتاتور ايران ناميده شد، اکثريت مردم اش سنی بودند. شاه اسماعيل با زور قهر رعايايش را به ايدئولوژی شيعه برگردانيد. کافی است گفته شود که ٢۵٠٠٠ نفر از مردم تبريز به دستور شاه اسماعيل وحشيانه قتل عام شدند تا مردم تبريز ايدئولوژی مذهب شيعه را به پذيرند. وقتی که حکومت ديکتاتوری شاه نتوانست بحران اقتصادی را در سال ١٩٧۴سر زد، حل کند، بحران اقتصادی به بحران اقتصادی- سياسی تبديل گرديد. از طريق بدست گرفتن احکام بربر قانون شرع- قرآن و حديث- بود که جريان خمينی توانست ،بنام انقلاب اسلامی، انقلاب مردمی و چپ راديکال را سرکوب کند. با کسب قدرت به سنگسارکردن، بريدن دست، تازيانه زدن مجرمين و شکنجه و کشتار اپوزيسيون اقدام کردند. روزنامه ی گاردين ليبرال با شعف و شادی اعلام کرد که بالاخره پاد زهر کمونيسم پيدا شد. به راستی، گاردين گزاف نگفته بود، چرا که فقط اسلحه ی ايدئولوژيک بربريت و بيرحمی قانون شرع- قرآن و حديث- ايدئولوژی شيعه قادر بود با قساوتش آرمان از هر کس به اندازه ی توانش و بهر کس به اندازه ی نيازش، گوهرکمونيسم، را سرکوب کند، و نه ليبرال های ايران.
بهررو، اگر امروز بين عملکرد قانون شرع-قرآن و حديث- وهابی گری عربستان و عملکرد قانون شرع-قرآن و حديث- ايدئولوژی شيعه ی ايران تفاوت وجود دارد؛ بايد اين اختلاف را در جای ديگر، در تفاوت شرائط تحول دو اجتماع ديد ونه در تفاوت وهابی گری با شيعه ی دوازده امامی. در اواسط قرن نوزده، بموازات ورود تفکرات روشنگری از اروپا، جنبش اجتماعی رفرم ايدئولوژی شيعه ظهور کرد. اين جنبش، مشابه فرايند رفرم های پيشين در ايدئولوژی کاتوليک ، در نماد استبداد پاپ، توسط مارتين لوتر آلمانی ، کالون فرانسوی و بخصوص منتزر آلمانی بودند. در زمان حکومت فاسد ناصرالدين شاه، وابسته به انگلستان، درسال های ١٨۵٢-١٨۴٢، جنبش اجتماعی ̓ بابی گری ̔ به رهبری محمد شيرازی برای هرس کردن ايدئولوژی مذهب شيعه ظهور کرد. دولت وقت محمد شيرازی را کشت و پيروانش مورد پيگرد قرار گرفتند. سپس، زير نفوذ امپراطوری انگلستان، قدرت مسلط در سياست آن زمان، بابی گری از يک جنبش اجتماعی راديکال به فرقه ی بهائی منفعل و مخالف دخالت در سياست تغيير کرد. نيم قرن بعد، ايران جزء يکی از دو کشور آسيائی، در سال ١٩٠۶ ، اقدام به انقلاب بورژوا دموکراتيک/ مشروطه کرد. سپس، در سال ١٩٠٨ ̓ حزب اجتماعيون عاميون، سوسيال دموکراتيک، ̔ ايران تاسيس شد وغيره. در مقابل، پادشاهی عربستان سعودی ،سال ١٩٣٢ ، در يک سرزمين با ساختار قبيله ای و برپايه ی وهابی گری تاسيس گرديد.
گرايشات شبه-ليبرالی توجيه گر بحث می کنند که وهابی گری/ سلفی گری قانون شرع- قرآن وحديث- و قانون شرع شيعه - قرآن و حديث- ايران نمايندگان احکام ايدئولوژی اسلام مداراگر و معتدل راستين نيستند و غيره. اين گرايشات در کشورهای غرب و بومی و غيره آن قدر دل و جرآت ندارند اعتراف کنند که:
االف- به پاس نفوذ افکار جوامع مدنی و بورژوا دموکراسی اين آقايان کم وبيش مجبور شده اند در نگرش خود نسبت به ايدئولوژی اسلام اعتدال قائل شوند، نه اينکه ، اساسا ايدئولوژی اسلام معتدل است.
ب- اسلام به اصطلاح مداراگر قانون شرع - قرآن و حديث- از طرف متفکران عقلگرا، بويژه درقرن نهم ميلادی بطور گزنده ای مورد انتقاد قرار گرفتند، و اغلب از طرف قانون شرع- قرآن و حديث- اسلام راستين و معتدل شکنجه و کشته شده، مورد پيگرد قرار گرفتند، و کتاب هايشان را سوزاندند و ازبين بردند و غيره.
٧- نخست، کمونيسم از واژگان کمون يا کام يونيتی مشتق شده است. واژه ی کمون هم اکنون در سوئد، فرانسه و غيره بکار می رود، که معادل واژه ی شورای محله و شهر را افاده می کند. واژه ی کاميونيتی هم بجای کمون، و همچنين در معنای گسترده تر مانند کاميونيتی جهانی، يا معادل واژه ی عربی امت، در امت جهانی، مورد استفاده قرار می گيرد. گذشته از اين، در برهه ی عروج برگرها، اعقاب جنينی طبقات سرمايه داری کنونی، و سازمانی که آنها در پله ی آخر دوران قرون وسطی درحاشيه و مستقل از مستغلات فئودال ها بناکردند، برگرهای فرانسه کمون ناميدند. بعدها، در نيمه ی اول قرن نوزدهم ، وقتی که عواقب غيرانسانی روابط سرمايه داری بلوغ رسيده آماج انتقاد قرار گرفت، بديل اجتماعی سرمايه داری را جامعه ی کمونيستی/کمون ها- از هر کسی به اندازه ی توانش و برهرکسی به اندازه ی نيازش- نام نهادند. دوم- کلام کوتاه، شوروی سابق و اقمارش کشورهائی با روابط سرمايه داری دولتی، با حکومتی اقتدارگرا و بالای سرطبقات کارگر بودند، و هرگز، در اين کشورها رابطه ی بردگی- مزدی طبقات کارگر لغو نشد، و اين کشورها نماد جوامع تعاونی های همياری: از هر کس به اندازه ی توانش و به هر کس به اندازه ی نيازش نبودند. سوم- همچنانکه در بالا بحث شد روشنفکران عهد روشنگری، نمايندگان فکری عروج سرمايه داری مترقی، مانند ولتر، ديدرو و غيره، ايدئولوژی مذهب را قويا نقد کرده و به آشغال دان تاريخ ريختند. سپس، مارکس با تحليل ̔مفهوم ماترياليستی تاريخ ̔ : توضيح می دهد: ازآن زمان که گله هی نيمه انسان- نيمه ميمون اولين اجتماعات بدوی را تشکيل دادند، نه فيلسوف، سياستمدار، شاعر...بود، و نه ايدئولوژی مذهبی يا پادشاهی. آنها مجبور بودند وارد دو فرايند توليدی شوند. الف، توليد وسائل زندگی برای زنده ماندن. دوم توليد مثل برای بقای نسل شان. بنابراين، انسان ها ايدئولوژی های مذهب و خدايان را ساختند، ونه برعکس. خوب. با اين پيش گفته ها، آنچه خصلت محوری جامعه ی کمونی يا کمونيسم را شامل می دهد ̓ جامعه ی تعاونی همياری ̔ است؛ باورداشتن يا نداشتن به ايدئولوژی مذهب امری ثانوی است. ديديم که در عروج سرمايه داری روشنفکران اين طبقه ايدئولوژی مذهب را رد کرده و اعلام بی دينی کردند. جالب است که در کشورهای گوناگون تعداد زيادی به ايدئولوژی مذهب اعتقاد ندارند، ولی، همه ی اين افراد طرفدار جامعه ی کمونی يا کمونيستی نيستند .چهار- در دوران جنگ سرد کشورهای غربی دروغ هائی از نوع گوبلزی مانند کشورهای آزاد غرب سردادند. آزاد از چه چيز؟ ٨- با تشديد مبارزه ی طبقاتی ، دهه ی ،١٩٨٠، در آفريقای جنوبی، کليسای انگلستان سهامش را از کمپانی های معادن اين کشور خارج کرد.
٩- در قرآن کلمه ی ̓ عبد و عبداله ̔ و معادل فارسی اين دوکلمه ̓ بنده و بنده خدا ̔، هر دو معنی کلمات ناهنجار غلام و غلام خدا را می رسانند و نه مخلوق ومخلوق خدا، آنچنان در ميان مردم رواج پيدا کرده، که بدون آگاهی به زشتی و قبح اين دو کلمه، بسياری خود را بنده و شخص سوم را بنده خدا خطاب می کنند. دليل اينکه چرا محمد کلمات عبد و عبداله را در قرآن بکار برده ساده است. محمد زاده ی شرائطی بود، که بردگی و برده داشتن جزء پايه ای ساختار اقتصادی جزيره ی عربستان بود- پديده ای مورد پسند آن زمان.
١٠- منشاء هردو ايدئولوژی مسيحيت و اسلام به ايدئولوژی وحشيانه ی يهوديت برمی گردد. ايدئولوژی يهودی ضد زن را تحقيرکرده، ادعا می کند که عقل زن نصف عقل مرد است، هنگام هم خوابگی مرد معتقد به تورات روی زنش پارچه ای سورخدار می اندازد تا بدنش با بدن زن تماس پيدا نکند. تحقير زن و مرتبت پس تر به زن قائل شدن، گرچه در ايدئولو ژی اسلام بسيار ناپسند است از يهوديت به ارث رسيده، همچنانکه قصاص چشم در برابر چشم، سنگسار کردن، دست بريدن و غيره، منشاء همه اش به تورات برمی گردد. همينطور، دولت نژاد پرست اسرائيل با رجوع به تورات دهه هاست که فلسطين را اشغال و بخصوص ساحل غربی را سرکوب می کند.
١١- در دهه ی ١٩٦٠، پاتريس لومومبا، ناسيوناليست کبير کنگو، مستعمره ی سابق بلژيک، را امپرياليسم آمريکا و متحدانش وقيحانه با گذاشتن برچسب کمونيستی عليه اش کودتا کردند. گرچه اين توطئه شکست خورد ، ولی بعد لومومبا را دستگير و کشتند و در خمره ای اسيد جسدش را حل کردند. چرا، برای اينکه، لولومبا آنقدر جسارت داشت که سياست استقلال طلبانه ی مستقل اش را رها نکرد و حاضر نشد وابسته و پادوی امپرياليسم آمريکا وشرکاء گردد.
١٢- در ۵ جولای سال ١٩٧٧، ژنرال ضياء الحق، سوگلی امپرياليسم آمريکا، در پاکستان، کودتا کرد و ذوالفقار علی بوتو نخست وزير سکولار پاکستان را برکنار نمو د. سپس دارش زد. ژنرال ضياء دولت قانون شرع - قرآن و حديث- را برپاکرد. عربستان سعودی پول و حجم عظيمی از کتب وهابی در اختيار پاکستان گذاشت و تعداد زيادی مدارس دينی در اين کشور دايرکرد. در اين مدارس کودکان و نوجوانان و جوانان تحت نام طالب، طلبه ی قم خودمان، با آموزش های وهابی شستشوی مغزی شدند. چند سال بعد، با چراغ سبز امپرياليست ها و شرکاء طالبان از پاکستان به افغانستان سرازير شده و امارت قانون شرع - قانون و حديث- اسلام وهابی را در افغانستان تاسيس کردند.
١٣- در سال ١٩٧٩، خمينی در ايران به قدرت رسيد وحکومت قانون شرع- قرآن و حديث- شيعه ی اسلامی را تاسيس کردو غيره.
١٤- صد البته، رژيم سوريه تحت رهبری بشار اسد، دولتی دموکراتيک و عاری از اعما ل ستم و بی عدالتی نيست. ولی، به محض اينکه روشن شد جريانات جنايت کار وهابی گری در صددند از موقعيت بهره برداری کنند، امپرياليست های آمريکا، انگلستان، فرانسه می بايستی احساس خطر کرده و اگر انسان دوست بودند پيشقدم راه حل سياسی برای سوريه می شدند. ولی اين ها انسان دوست نبودند. درسال ٢٠٠٢، به ترتيب در تلاش های کوفی عنان دبير کل سابق سازمان ملل و لختر ابراهيمی نماينده ی سازمان ملل در رسيدن به يک راه حل سياسی خراب کاری کردند.

مراد عظيمی - ٢٠١٦/٠٢/١٠