افق روشن
www.ofros.com

دسیسه سوسیال دموکرات ها در جنبش انقلابی کارگری


احمد بخرد طبع                                                                                                    یکشنبه ١۳ دی ۱۳۹۴ - ۳ ژانویه ۲۰۱٦

الف ـ کارگران و فشرده ای از دو عرصه اجتماعی
مارکس و انگلس در مکاتبات خود در قرن نوزده از دوره هایی صحبت می کنند که در آن تاکتیک پرولتاریا در راستای پیشبرد مبارزه ی طبقاتی اشکال متفاوتی به خود می گیرد، چرا که دوره های مختلف تاریخی از رکود سیاسی تا اعتلای آن و از رشد و تکامل اعتلای انقلابی تا وضعیت و موقعیت انقلابی از چنان تنوعی برخوردار است که به گفته ی آنان و بعنوان بخشی از نمونه ها، هر بیست سال، یک روز می شود و یا برعکس در دوره های دیگری، هر روز بمثابه بیست سال متظاهر میگردد. لنین (۱) از مکالمات آموزشی مارکس و انگلس در چنین زمینه ای بهره می گیرد و می افزاید: «تاکتیک پرولتاریا باید در هر پله رشد و تکامل و در هر لحظه، این دیالکتیک تاریخ بشری را که از لحاظ عینی ناگزیر است در نظر بگیرد، از یکسو از دورانهای رکود سیاسی و یا تکامل لاک پشتی و به اصطلاح "مسالمت آمیز" برای بالا بردن سطح آگاهی و افزایش قدرت و استعداد رزمی طبقه پیشرو بهره گیرد و از سوی دیگر این بهره گیری را چنان سازمان دهد که در جهت "هدف نهایی" جنبش طبقه معین بوده و استعداد این طبقه را برای عملی ساختن وظایف بزرگ در روزهای سترگی که "هر روز آن تراکم بیست سال است، بپروراند.» (۲)
در چنین مسیری زمانیکه جنبش کارگری برای رسیدن به مطالبات طبقاتی خویش از ابزار اتحادیه ها و سندیکاها استفاده می نماید و نیز با کارفرما به مذاکره می پردازد و یا واکنش و آکسیونی در جهت آزادی زندانیان کارگری و اجتماعی از خود نشان می دهد و نیز در در برابر نهادهای دولتی سرمایه نظیر مجلس، فرمانداری و غیره تحصن می کند و هم چنین به تظاهرات خیابانی روی می آورد، در مجموعه ی اینگونه فعالیت ها و از جمله در زمینه آزادی های سیاسی ـ اجتماعی، کاملن طبقاتی عمل می نماید تا از منافع و مطالبات خویش با آزادی کامل دفاع نماید و زندان و شکنجه تهدید شان نکند. کارگران به آزادی های مدنی و اجتماعی نیاز دارند تا قادر شوند به دور از تهاجم پلیس سیاسی و مستقل از دولت و کارفرما، تشکل های کارگری خویش را بوجود آورند و نیز از تبلیغ شعار آزادی مطبوعات، بتوانند رسانه های علنی کارگری را توزیع، تبلیغ و ترویج کنند.
این شکل از مطالبات مدنی و اجتماعی، خاص دموکراسی کارگران و زحمتکشان است که با به اصطلاح دموکراسی بورژوایی تفاوت ماهوی دارد. روشن است که در دوران رکود سیاسی ـ اجتماعی، طبقه کارگر در عرصه مبارزات، وارد شرایط به اصطلاح "مسالمت آمیز" می گردد و بر آگاهی و تجربیات خویش می افزاید. رشد اینگونه مبارزات از نظر سیاسی، تحزب طبقاتی را بصورت تدریجی در برابر وی قرار میدهد و در یک کلام مبارزه ی صنفی و سیاسی کارگران همواره با حفظ محتوای طبقاتی و پاس از اصول آن به پیش می رود و در هیچ شرایطی نمی تواند کوچکترین آلترناتیو و یا خواسته های بورژوایی در عرصه ی اقتصادی و نیز در زمینه های سیاسی آنها قرار گیرد.
طبقه کارگر نمی تواند یک بام و دو هوا داشته باشد. بر چنین مبنایی، دوره های طولانی "مسالمت آمیز" که در آن مبارزه طبقاتی بنا به اصطلاح مارکس و انگلس هر بیست سال یک روز است و بر عکس در زمان های انقلابی که هر روز مکمل بیست سال می گردد، نخواهد توانست تغییری در شیوه ی مبارزه ی طبقاتی بوجود آورد و بقول رزا لوکزامبورگ ما در این زمینه ها و اساسن هیچگاه دو شیوه و دو نوع مبارزه طبقاتی نخواهیم داشت. با این تفاوت که برای کارگران دوره های اول تصنعی و دوره های بعدی یعنی دوران انقلابی، حقیقی است. منظور آنست که مبارزات طبقاتی کارگران چه در دوره ای که به عنوان نیرویی در خود و چه در زمانی که بمثابه ی طبقه ای برای خود تجلی می یابد، در تمام صحنه ها و آکسیون های مبارزاتی که به هر دلیلی در زمینه های اقتصادی و یا سیاسی ظاهر شوند، بدیل بورژوایی بعنوان دشمن طبقاتی، جایی نخواهد داشت و پذیرش آن برای جنبش کارگری غیر ممکن است.

ب ـ اهداف سوسیال دموکرات ها در جنبش کارگری
همه ی انقلابیون آگاهی دارند که از زمان نگارش مانیفست در سال ١٨۴٨ و ایجاد اولین انترناسیونال، تمام دول سرمایه داری علیه این جنبش بسیج شدند و چون آغاز هسته ی اصلی مقاومت مذکور از اروپا بود، مارکس و انگلس در مانیفست یادآوری می نمایند: «شبحی در اروپا می چرخد: شبح کمونیسم. همه ی نیروهای اروپای کهنه، متحدا برای تاراندن این شبح، به جهاد برخاسته اند: پاپ و تزار، مترنیخ و گیزو، رادیکال های فرانسه و پلیس های آلمان.»(٣). از آن زمان همواره نظام سرمایه داری به کمونیسم و بطریق اولی به جنبش کارگری تهاجم می آورد. او از همان ابتدا در می یابد که بهترین روش جهت بکجراه کشاندن، نفوذ در درون آنست و این مسئله با ابزارهای مادی و واسطه های ایدئولوژیک میسر می گردد. او موفق می شود که درون اتحادیه ها و سندیکاها نفوذ نماید و پس از آنکه آنها را در مسیر قانون اجتماعی سرمایه قرار می دهد، نام اتحادیه و یا احزاب مسئول را بدان مینهد و سایر نیروها را که از برده گی سرمایه و قوانین وحشیانه آن دوری می جستند، نامسئول بخواند. انترناسیونال اول و دوم به دلیل سازش و اخلال گری و نیز نفوذ بورژوازی به بن بست میرسد. ولی انقلابیو سوسیالیست، طوق موازین و قوانین استعماری سرمایه را به گردن نمی آویزند و بعنوان نوعی آزادی اندیشه به مبارزه علیه سیستم برده گی پرداخته و فرصت طلبان خود فروخته را افشا میکنند.
جنگ جهانی اول تخاصمات در انترناسیونال دوم را بوجود می آورد و بسیاری از رهبران آن به نفع دولت های سرمایه خودی درگیر در جنگ گرویده می شوند و قوانین و موازین سیستم استثماری را میپذیرند و به جنبش کارگری خیانت می ورزند. اینگونه است که موازین و قوانین نظام سرمایه داری در مبارزه ی طبقاتی کارگران نفوذ می نماید و سد و حایلی در برابر حرکت رو به رشد آن ایجاد میکند. خائنین باید از جنبش کارگری به شکلی دفاع نمایند که در مسیر تند پیچ ها آنرا با قوانین سرمایه آغشته سازند. یعنی مبارزات کارگران را با رنگ و لعاب و موازین بورژوایی بیارایند. ولی برعکس، کارگران انفلابی در دوره ی رکود سیاسی، بصورت عملی نه علیه قوانین سرمایه داری شمشیر میکشند و نه آنرا تایید می کنند، وظیفه کارگران در این عرصه ها افشاگری علیه قوانین برده گی و استثمار نظام سرمایه داری است ولی خائنین به طبقه کارگر (آنهایی که خود را باصطلاح با نام چپ و کمونیسم معرفی مینمایند)، محتوای استثمار و برده گی در وجودشان نهادینه می شود و اختلافات آنها فقط در شکل و برنامه های روبنایی ظاهر می گردد. آنها از نظام سرمایه داری می خواهند که از تشدید استثمار و برده گی حذر کنند و یا برنامه های تعدیل یا ریاضت اقتصادی را کاهش دهند و کمی به "دموکراسی بورژوایی" روی آورند! در غیر اینصورت از آنجا که کارگران انقلابی موازین برده گی سرمایه را نمی پذیرند، با تبلیغ علیه آن هر چه بیشتر سازماندهی می شوند و مبارزه از رادیکالیسم بیشتری برخوردار می گردد و در تعاقب آن مالکیت خصوصی که ما نیز بدان احترام قائلیم به خطر می افتد. اینگونه است که چاکران سینه چاک دموکراسی بورژوایی با نام باصطلاح کارگر با نمایندگان بورژوازی همکاری می نمایند و با دشمنان طبقاتی کارگران، آکسیون مشترک برگزار می کنند تا رفرمیسم و پارلمانتاریسم را در جامعه ی سرمایه داری تقدیس کنند.
یکی از علائم بارز اینگونه نیروها، فقدان آلترناتیو حکومتی است. بقول لنین: «مسئله اساسی هر انقلاب مسئله قدرت حاکمه در کشور است. بدون توضیح این مسئله نمیتوان از هیچگونه شرکت آگاهانه در انقلاب و بطریق اولی از رهبری آن صحبت کرد.»(4). آنها برمبنای اتخاذ جایگاه خاص طبقاتی خویش ــ که به موازین بورژوایی ارج می گذارند ــ باوری به قدرت سیاسی کارگری ندارند و عمیقن به بهانه های متفاوت و واهی از طرح شعار برقراری حکومت شوراهای کارگری طفره میروند و یا در بهترین حالت بخش های دیگری از اینگونه نیروها، زمانیکه به بدیل حکومتی روی می آورند به آلترناتیو بورژوایی گرویده می شوند و قصد دارند با "انقلاب دموکراتیک نوین" به رهبری طبقه کارگر، اتوپی ایجاد حاکمیت دوطبقه را پی ریزی نمایند. این تئوری ها مربوط به جامعه ی عقب مانده روسی در زمان تزار می باشد که در عرصه ی انقلاب ١٩٠۵ به شکلی خاص طرح شده بود و استالینیسم در عصر جهان "اردوگاهی" برای کشورهایی که تحت سلطه امپریالیسم می خواندند و فرمول بورژوازی دلال یا "کمپرادور" را در زنجیره ی نظم سرمایه داری جهانی اختراع نموده بودند، با نام "دموکراتیک نوین" تجویز می کنند که در تحلیل نهایی آلترناتیو آن بورژوایی است. یعنی طبقه کارگر رهبری جنبشی را به عهده گیرد و برای بقدرت رساندن طبقه بورژوازی از جان مایه گذارد و تا با قربانی کردن خویش، پل قدرت سیاسی سرمایه را موجب شود. زیرا این مرحله از "انقلاب" صرفا برقراری حکومت کارگری نیست ولی به رهبری کارگران صورت می گیرد! اینگونه نیروها با تفکر دوآلیستی که ریشه در نگرش غیر طبقاتی دارد ولی آنرا با زر ورق انقلابی می پیچند، چشم و گوشی به نیروهای بورژوایی دارند و همراه با سوسیال دموکرات هایی که از انقلاب بیزارند و اصلاح طلبی سرشت آنها را صیقل می دهد، به جنبش سرمایه دارانه ی "دموکرات و لائیک"، "ملی مذهبی"، "بورژوازی ملی" یا "اصلاح طلب" و ضد افراطی گری مذهبی و در نهایت "مترقی و ملی" روی میآورند.
ولی کمونیست ها و کارگران انقلابی، صفوف مستقل خویش را از نیروهای رنگارنگ بورژوایی ــ بخوان رنگین کمان ــ جدا می سازند و همکاری، اتحاد و در شمای کلی، متحدان خود را از زحمتکشان جامعه، معلمین، پرستاران و همه ی مزد بگیران و حقوق بگیرانی را که در زیر کار سخت و طاقت فرسای اجتماعی با مزایایی که در حول و حوش خط فقر روزگار می گذرانند، جستجو می نمایند. کمونیست ها و کارگران انقلابی، تفکر و اندیشه و در کلیت خویش ایدئولوژی طبقاتی بورژوازی را افشا می سازند. چرا که ایده ی فاسد مذکور را در هر شکلی که خود را آراسته باشد، دشمن واقعی خویش می دانند. این مسئله اهمیت ویژه ای دارد، زیرا نظام سرمایه داری فقط از ابزار کازینو های پارلمانی و ایجاد صندوق های اجتماعی و قرار دادن بخشی از منابع مالی آن به اتحادیه های "مسئول" یعنی قانونی، مثلن در فرانسه نظیر سندیکاهای س. ژ. ت. ــ س. اف. د. ت. ــ اف. او. و...قناعت نمی کند، بلکه از طریق یک بخش از ایده ی سرمایه داری نظیر "دیکتاتوری" و "فاشیسم" بهره می جوید و از این طریق و در شکل سیاسی طرح شده ی فوق، متحدان سوسیال دموکرات را در هم گامی و همیاری در سلسله زنجیره ی بورژوازی قرار می دهد. زمانیکه در فرانسه سرمایه داری به خوب و بد و یا بد و بدتر تقسیم می شود، در حقیقت، استثمار و برده گی نیز به همان صورت منقسم می گردد و اهداف خائنین سوسیال دموکرات نسبت به جنبش کارگری به روشنی تظاهر می یابد. در فرانسه در انتخابات اخیر برای جلوگیری از رشد "جبهه ملی" مارین لوپن ، همه ی سوسیال دموکرات ها با دولت امپریالیستی فرانسه و اپوزیسیون بورژوایی آن متحد میشوند تا از "فاجعه ی سیاسی" جلوگیری نمایند. تو گویی سایر نیروهای بورژوایی بهتر از آنها عمل می نمایند و همانند آنها دیکتاتوری و فاشیسم را اشاعه نمی دهند. در این رابطه "دیکتاتوری" و "فاشیسم" مفاهیمی سیاسی اند که موجب همکاری و همیاری حاکمین مرتجع فرانسه و سوسیال دموکرات های خائن به جنبش کارگری را فراهم میسازند.
پارلمانتاریسم اینگونه دام می گسترد و از طریق کانال های مذکور به کارگران انقلابی می تازد و به صفوف آنها نفوذ می نماید تا جنبش کارگری را کنترل نموده و در پروسه های سرنوشت ساز به رام کردن آنها پردازد. وقتی کسی در انتخابات بورژوایی شرکت نمی کند، در واقع با نفی موازین و قوانین بورژوایی، بدان مشروعیت نمی بخشد. تو گویی حاکمیت سرمایه داری امپریالیستی فرانسه به حقوق ملل دیگر تجاوز نمی کند و به قتل عام مردم آفریقای سیاه، آفریقای شمالی و خاورمیانه نمی پردازد. تو گویی فقر و استثمار در فرانسه به حداقل موجود است و ستمی به حقوق شخصی و اجتماعی آحاد اجتماعی صورت نمی گیرد و یا کمتر صورت می گیرد و بیکاری بیداد نمی کند. مگر حاکمیت بورژوا ـ امپریالیستی فرانسه در اوگاندا موجب قتل عام نزدیک به یک میلیون از انسان های بیگناه و از آحاد اجتماعی این مرز و بوم را فراهم نساخت! اگر ثروت اجتماعی فرانسه و تولیدات ناخالص داخلی آن که به دلایل مناسبات رشوه خواری و مافیایی قدرتمندان نظام سرمایه داری در شکاف و چالش عمیقی قرار دارند، تو گویی نمایندگان سرمایه داری از حزب جبهه ملی مارین لوپن، این شکاف را تعمق بیشتری می بخشد! مطابق با آمار در مورد رای دهندگان به احزاب در فرانسه، ۴٧ در صد کارگران فرانسه فقط به "جبهه ملی" رای میدهند. آمار مربوطه متعلق به یکسال قبل می باشد و بطور قطع در حال حاضر افزایش یافته است.
در اینجا مشاهده مینمائیم که سوسیال دموکرات های خائن به جنبش کارگری، چگونه در دعواهای بخش های مختلف نظام سرمایه داری که همگی دشمن طبقه گارگر اند، مداخله گری مینمایند و نجات بخشی از استثمارگران نظام برده گی اجتماعی را موجب میشوند و فرهنگ سازش و تئوری رفرمبستی به نفع یک بخش از نظام سرمایه داری جهانی را به درون طبقه سرا زیر می کنند و اینگونه به اندیشه ی نوعی "رنگین کمان" می پردازند. اگر رفرمیسم و پارلمانتاریسم بوسیله ی "سریزا" در یونان اشاعه گشت، برخلاف دفاع خائنانه سوسیال دموکرات ها و نیز دو پهلو گویان فرصت طلب، از همان ابتدا یعنی ١۵ ژانویه ٢٠١۵ برای انقلابیون کمونیست، شکست آنها مسجل و در تداوم آن پشت نمودن به خواست ها و مطالبات کارگران و مردم زحمتکش یونان، تعجبی نداشت. امروزه هم "پابلو ایگله سیاس" با جنبش "پودموس" در اسپانیا، سرنوشتی جدا از "سریزا" ی یونان نخواهد داشت. "پودموس" نتوانست برخلاف سریزا، اولین حزب سیاسی اسپانیا شود و بطور حتم، تجربه ی خیانت سریزا در یونان بخشی از آنها را بویژه به سوی "حزب خلق" که قدرت را در دست داشت، کشاند. وقتی اندیشه فریبکارانه رفرمیسم و پارلمانتاریسم از طریق سوسیال دموکرات ها و نیز سندیکاهای زرد در کارگران و زحمتکشان تبلیغ می شود، به نوعی فرهنگ مبتذل اجتماعی ـ سیاسی در افکار آنان مبدل گردیده و بعبارت دیگر نهادینه می شود و دگرگونی از راه انقلاب مسلحانه علیه نظام برده گی سرمایه، به دست فراموشی سپرده میشود. ولی به هر صورت "ایگله سیاس" بعنوان سومین حزب، ٦٩ صندلی را در پارلمان بدست آورد و پس از احزاب "خلق" و "سوسیالیست" قرار گرفت و اکنون در حال چانه زنی جهت شرکت در قدرت سیاسی آن مشغول است. نتیجه آنکه برای فروریختن دیوار توهم پارلمانتاریسم و سد نمودن نفوذ ایدئولوژی بورژوازی در درون جنبش کارگری باید مبارزه نمود، زیرا آنها خطرناک تر از احزاب کلاسیک بورژوازی اند، به این دلیل که با ماسک "دفاع" از طبقه کارگر عمل می نمایند و بویژه در دوره هایی که "هر روز آن به مثابه بیست سال می شود"، بیش از بیش در همراهی و هم گامی با حاکمین طبقه ی بورژوازی قرار می گیرند.
کمونیست ها و جنبش انقلابی کارگری با اشاعه مبارزه ی ایدئولوژیک علیه نظام سرمایه داری، متحدین خود را از بین زحمتکشان جامعه می یابند و شعار آنها نه برمبنای اهداف بورژوایی و تمایلات و خواستهایی که در خدمت سرمایه، بل بر محور اساسی تضاد کار و سرمایه قرار می گیرد و با نیروهای سیاسی بورژوایی سر سازش، همیاری و هم گامی نخواهد داشت، زیرا سیاست فوق علاوه بر اینکه از وزنه انقلابی کارگران می کاهد و روحیه ی رفرمیسم را در آنها پرورش می دهد، نفوذ ایده های بورژوازی را به دلیل داشتن امکانات وسیع مادی و با درنظر گرفتن موجودیت سوسیال دموکرات های خائن، تشدید و تسهیل می سازد.
کمونیست ها و جنبش انقلابی کارگری، زمانیکه با "دیکتاتوری" و "فاشیسم" مبارزه می نمایند، منظور آنها پیکار با کلیت نظام سرمایه داری جهانی و بطریق اولی تمام دول سرمایه داری است. سوسیال دموکرات ها این مفاهیم سیاسی بورژوایی را فقط به بخشی خاص یعنی به یک جناح از نظام سرمایه داری متصل میسازند و بخش های دیگر آنرا از تیررس دیکتاتوری و فاشیسم منفک می کنند. آنها در واقعیت امر سیستم برده گی کارمزدی و مالکیت خصوصی سرمایه را به "خوب و بد" و یا در شکل دیگر آن به "بد و بدتر" تقسیم می نمایند و در کمال فرصت طلبی به کارگران توصیه میکنند که به نفع "بد" علیه نیروی "بدتر" بورژوایی در چارچوب رفرمیسم و پارلمانتاریسم رای دهند. تئوری فوق، تفکر خائنانه ای است که چاکرمنشی خود را به نظام استثماری به اثبات می رساند و از طرف دیگر با تشدید سازش طبقاتی، سد و حایلی در برابر نیرو و توان انقلابی طبقه کارگر فراهم می سازند.
واقعیت این است که فاشیسم و دیکتاتوری در قلب کلیت نظام سرمایه داری نهفته است. بعنوان نمونه، مطابق با گزارش "رویتر"، تعداد ١١۵٢ نفر از شهروندان ایالات متحد آمریکا در سال ٢٠١۵ فقط بوسیله ی پلیس به قتل رسیده اند. پلیس دیکتاتور و فاشیست امپریالیستی آمریکا ١١٧٢ نفر را در سال ٢٠١۴ و تعداد ١١۴٠ نفر دیگر از شهروندان را در سال ٢٠١٣ به قتل رسانده بود. بنابراین کمونیست ها و جنبش انقلابی کارگری در جدال مداوم با نظام استثماری و سیستم دیکتاتوری ـ فاشیستی کارمزدی بسر میبرد و هیچگاه نظام سرمایه داری جهانی را به انقسام جانبدارانه رهنمون نمی سازد. بورژوازی به وسیله ی اینگونه مباشران و چاکرمنشان، بطور مداوم برای طبقه کارگر دام می گسترد و در شرایط ها و دوره های سرنوشت ساز وضعیتی را موجب می شود که: «صحت یکی از گفته های متین مارکس مشعر بر اینکه: انقلاب ضمن پیشروی، یک ضد انقلاب فشرده و محکمی بوجود میآورد یعنی دشمن را وادار میسازد بوسائل دفاعی هر چه شدیدتری متوسل شود و بدین طریق وسائل هر چه نیرومند و پرتوان تری برای حمله تهیه می کند.»(۶). امروزه دیگر در آغاز قرن بیستم بسر نمیبریم، بورژوازی بسی بر تجارب و اندوخته های توطئه گرانه خویش افزوده است و این عمل را در تمام دوره ها و عرصه های اجتماعی انجام می دهد، با این تفاوت که در دوره ای که "هر روز آن مکمل بیست سال میشود"، تهاجم وحشیانه بیشتری بخود میگیرد.

پ ـ نیروهای انقلابی و سفر روحانی به فرانسه
در پاریس به دلیل تفوق نیروها و عناصر لیبرال و سوسیال دموکرات و اتحاد آنان با یکدیگر، قطب انقلابی هم ضعیف است و هم در پراکنده گی بسر می برد ولی با این همه از نظر کیفی مداخله گر است. در سابق کمیته ای سازماندهی شده بود و آکسیون های متفاوتی را برگزار می کرد و از آنجا که اهداف آن نانوشته بود، نوعی هرج و مرج و انگیزه های اراده گرایانه که هر بار بمثابه حایلی راه پیشروی مبارزه را سد می کرد و باعث تشدید بحث و مشاجره و اتلاف روحیه مبارزاتی می گردید. حقیقت این است که هر زمان جمع و یا تشکلی تعریف نشود، بمراتب سیاست لیبرالی در آن تفوق مییابد. بنابراین بطور طبیعی کمیته از هم پاشید. ولی عناصر انقلابی آن بارها با یکدیگر جلسه داشتند و تنها آلترناتیو را سازماندهی نهاد کارگری ارزیابی کردند که بتواند جدا از جناح های لیبرال و رفرمیستی و نیز سوسیال دموکرات، منافع جنبش کارگری و سایر لایه های تحتانی جامعه را از زاویه انقلابی آن دنبال نموده و مبانی موجودیت خود را بصورت هدفمند به تعریف آورد.
قطب مقابل را لیبرال ها و سوسیال دموکرات ها تشکیل می دهند که شامل شرکای متفاوت سازمان اکثریت به همراه راه کارگر و دو نهاد "کارگری" که خود را به صفوف سوسیال دموکرات ها می گنجانند، بشمار می روند. "جمعیت کردهای مقیم فرانسه" در کلیت خویش پدیده ای ناسیونالیستی است که در ضمن عناصری از شرکای سازمان اکثریت نیز "حزب دموکرات کردستان" و "سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران" نیز در آن حضور دارند و به نوعی از دوستان بارزانی و حکومت اقلیم کردستان عراق می باشند. این مجموعه سال ها قبل در پاریس با یکدیگر همکاری نزدیک داشتند (به استثنای جمعیت کردهای فرانسه که در گذشته ی دور موجودیت نداشت) پس از چند سال که وقفه ای در همکاری مبارزاتی شان ایجاد گردید، بار دیگر از دو سال قبل با یکدیگر سمینارها و گفتمان سیاسی را آغاز میکنند. بعنوان مثال در تاریخ جمعه ١٠ اکتبر ٢٠١۴، آکسیونی "علیه مجازات اعدام" که امضا کنندگان آن از پنج نیروی سیاسی که یکی از آنها "انجمن گفتگو و دموکراسی" پاریس بود، صورت گرفت. من در همان زمان مطلب کوتاهی در "فیس بوک" منتشر نموده و نوشتم که این انجمن: «در کنار دو نهادی که خود را فعال کارگری مینامند یعنی "همبستگی سوسیالیستی با کارگران ایران" که در ضمن عضو "نهادهای همبستگی با جنبش کارگری در ایران ـ خارج کشور" است و نیز واحد پاریس "اتحاد بین المللی در حمایت از کارگران در ایران" بچشم میخورد... "انجمن گفتگو و دموکراسی" از مجموعه ای تشکیل یافته که تفکر ضد کمونیستی و ضد انقلاب کارگری آن برای کسانی که به انقلاب وفادار مانده اند، پوشیده نیست. عناصری از همه ی رنگ های متفاوت بورژوایی، از اکثریتی، شرکای اکثریتی، جمهوریخواهان و... تشکیل یافته است. منظورم اینست که سوسیال دموکرات ها صفوف خود را در پاریس هر چه بیشتر متشکل تر می سازند...»(٧). روشن است که در اینگونه آکسیون های بورژوایی، شعارهای انقلابی حذف میگردند و بیش از بیش سیاست حقوق بشری نظام سرمایه داری حاکم میشود. تمام اینگونه شواهد را از این رو عنوان میکنم تا ثابت نمایم، اتحاد عمل در رابطه با "کارزار اعتراضی به ٣٧ سال جنایت...به مناسبت سفر روحانی به فرانسه" آغاز این همکاری ها نبود، بلکه برعکس اینگونه اتحاد عمل ها با نیروهای بورژوایی به گذشته های دور و نزدیک بر می گردد و ریشه در تفکر و ایدئولوژی مشترک آنها دارد؛ که سوسیال دموکراسی است. آنها برای اعتراض به سفر روحانی، بیانیه ای سراسر بورژوایی را منتشر ساختند که در آن رکن اساسی بیانیه "بر اساس موازین بین المللی..." بود که همه شان در "...رعایت آزادی های مدنی و سیاسی مصرح در منشور جهانی حقوق بشر..." خلاصه می شوند و همانطور که می دانیم منشور جهانی حقوق بشر به نظام سرمایه داری و مالکیت خصوصی، در درجه ی اول احترام قائل است. میتوان از ابزارهای بورژوایی برای طرح مطالبات انقلابی بهره گرفت و از بلندگوی رسانه ای آنها جهت تبلیغ مواضع پرولتری و رساندن صدای خویش به آنها استفاده کرد، ولی هرگز نمیتوان موازین سرمایه داری را برسمیت شناخت و به تایید آن پرداخت، یعنی امضای خود را پای آن گذاشت. بنابراین در اولین گام، "کارزار..." و "کمیته برگزاری..." آن با مواضع کاملن بورژوایی به مصاف سفر روحانی به پاریس میرود. بعبارت دیگر این اعتراض از طرف بخشی از اپوریسیون بورژوایی علیه سیستم بورژوازی جمهوری اسلامی است که در تضاد آشکار با روح انقلابی جنبش کارگری است. البته این مسئله کاملن طبیعی به نظر می رسد، زیرا اکثر نیروهایی پای این بیانیه را امضا کرده اند که از شرکای اکثریتی، ناسیونالیت های کرد و در زمره سوسیال دموکرات ها بشمار می روند.
نیروهایی نظیر ١ـ حزب دموکرات کردستان ٢ـ سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران ـ فرانسه ٣ـ شورای موقت سوسیالیست های چپ ایران ۴ ـ شورای هماهنگی جنبش جمهوری خواهان دموکراتیک و لائیک ۵ـ جمعیت کردهای مقیم فرانسه؛ که تمامی این نیروها به اشکال مختلف جزو شرکای سازمان اکثریت میباشند و در درون "جمعیت کردهای مقیم فرانسه" نیز موجودند. در اینجا اگر بخواهیم به شناسنامه ی هر کدام بپردازم، مطلب بسی طولانی می گردد، بنابراین "حزب دموکرات کردستان" را بعنوان نمونه و بمثابه یکی از نمایندگان بورژوازی شاهد می آورم و سطوری کوتاه در اینباره بازگو می نمایم. حزب دموکرات کردستان ایران، حزبی است ناسیونال ـ بورژوا که در سابق همواره می خواست با جمهوری اسلامی، یعنی مظهر شکنجه و زندان و کشتار، سازش نماید. البته علیرغم تمایل حزب دموکرات، این جمهوری اسلامی است که تن به سازش نمی دهد. پس از انقلاب اسلامی جهت خشنودی حاکمیت مذهبی ایران و ابراز نزدیکی خود به این نظام، در تاریخ هفت اسفند ١٣۵٩ ، مقر "سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر" در بوکان را در یک تهاجم وحشیانه به آر. پی . چی. می بندد و سه رفیق پیکارگر به نام های: محمود ابلاغیان (کاک کمال)، باقی خیاطی و طاهر ابراهیمیان جان خود را از دست می دهند که یاد این پیکارگران کمونیست همیشه گرامی خواهد بود. این حزب از آغاز فعالیت خویش در خارج از کشور جزو شرکای سازمان اکثریت است و در جنگ های نیابتی امپریالیستی در منطقه ی خاور میانه جانب آمریکا، ترکیه و حکومت اقلیم کردستان عراق به رهبری مسعود بارزانی و حزب وی "پارتی" یعنی "حزب دموکرات کردستان" در عراق را میگیرد.
آقای مصطفی هجری دبیر کل حزب دموکرات کردستان ایران در نیمه سال ٢٠١۵ به آمریکا سفر میکند و طبق گزارش سایت "حدکا" یا "میدیا"، از طرف کنگره ی آمریکا پذیرفته می شود و نیز با شخصیت های سیاسی مشهور از دو حزب دموکرات و جمهوریخواه به گفتگو می نشیند که بعضی از آنها عبارتند از: استیو کینگ، داینا روراباکر، براد شرمن، تام مارینو، مک کین و مراکز تحقیقاتی مختلف نظیر آتلانتیک کانسل و هاینریس بیل.
البته مک کین، سناتور جنگ طلب جمهوریخواه، چهره بسیار شناخته شده ای است که مستقیمن در آتش جنگ لیبی و سوریه و گسترش آنها به تمام مناطق خاور میانه دست دارد و یکی از سازمان دهندگان داعش و سایر نیروهای تروریستی اسلامی در منطقه و از جمله حامی القاعده در سوریه و عراق و لیبی می باشد و رابطه ی بسیار نزدیکی با مرتجعین خاور میانه دارد و در زیر عکس او را در یک جلسه با گروه های تروریستی از جمله البغدادی، رهبر تروریست های داعشی مشاهده میکنید. بنابراین ملاقات آقای مصطفی هجری بویژه با مک کین و نیز دیگران گویای این حقیقت است که حزب دموکرات کردستان، نه بعنوان نیرویی مترقی، بلکه همانند حزبی که از منافع بورژوازی و امپریالیسم دفاع می نماید و دشمن طبقه کارگر جهانی است، باید مورد ارزیابی قرار گیرد. ولی "کارزار اعتراضی..." بنا به سرشت بورژوایی خود که در بیانیه بصورت کامل مشهود است، حق دارد از "حزب دموکرات کردستان" و سایر شرکای آن که در فوق نام برده ام، اپوریسیونی مترقی بسازد. حزب کومله کردستان ایران متعلق به آقای عبداله مهتدی و... همراه حزب دموکرات کردستان در کلیت خویش در یک مسیر مبارزه میکنند و همانطور که در دوم دی یعنی ٢٣ دسامبر ٢٠١۵ با یکدیگر در رابطه با "شرایط سیاسی و تحولات منطقه و نیز کردستان ایران" بحث و تبادل نمودند و سوسیال دموکرات ها، مفتخر به حمایت این دومی از "کارزار اعتراضی..." نیز می باشند.

برعکس نهاد کارگری "همبستگی مدافعان جنبش کارگری در ایران ـ پاریس"، که در چنین پروسه ای پس از جلسات متعدد و طولانی خود را انسجام می دهد، با بیانیه ای مستقل تحت عنوان "علیه حضور رییس جمهور شکنجه و اعدام نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی در فرانسه"، برخوردی کاملن طبقاتی نسبت به سفر روحانی اتخاذ می کند و از آن "کارزار اعتراضی..." حمایت نمینماید و اکنون با نام "شورای همبستگی با جنبش کارگری ـ پاریس" به فعالیت خویش تداوم می بخشد.
از میان نیروهایی که از خارج فرانسه به انتشار فراخوان در رابطه با سفر روحانی ارائه میدهند، فقط فراخوان: "شورای نمایندگان احزاب، سازمانها و نیروهای چپ و کمونیست" موضعی طبقاتی، یعنی انقلابی و پرولتری نسبت به سفر روحانی اتخاذ می نماید. تعجب ایجاست که از ١٨ نیروی سیاسی که پای فراخوان را امضا کرده اند، تعدادی از آنها چه مستقیمن بیانیه "فراخوان کارزار اعتراضی..." را امضا کردند و چه بصورت مستقل به دفاع و حمایت از بیانیه بورژوایی پرداختند. در هر صورت این یک تناقض آشکار و اتخاذ موضع برمبنای یک بام و دو هوا است که عمیقن فرصت طلبانه برخورد شده است و این نشان می دهد که اینگونه نیروها، فاقد مواضع شفاف و روشن اند و از واقعه ای تا واقعه ی دیگر به تغییر مواضع می پردازند.
واقعیت این است که از "تشکیلات خارج کشور حزب کمونیست ایران" انتظار چنین حمایتی در رابطه با بیانیه ای بورژوا ـ رفرمیستی، همراه با امضاء بعضی نیروهای غیر مترقی، نمی رفت و اگر فقط شعار سرنگونی مشخص کننده مرز مترقی و غیر مترقی و سیاست های حمایتی باشند ــ آنطور که در اطلاعیه حمایتی خود عنوان کرده اند ــ ، پس باید از سلطنت طلبان هم حمایت صورت گیرد! چون آنها نیز شعار سرنگونی کامل جمهوری اسلامی را مطرح میکنند. رفقا ، شما بخوبی میدانید که برای سوسیال دموکرات ها و یا بعبارت دیگر رفرمیست ها، شعار خرده بورژوایی "جنبش همه چیز هدف نهایی هیچ"، امر واضحی است که در تمام سیاست های آنها بچشم میخورد و نوعی از "رنگین کمان" را با نیروهای ضد انقلابی یعنی بورژوایی بوجود می آورد و مبارزه در خدمت و در راستای "هدف نهایی" ، کاملن و عامدانه لگدمال می گردد. بنابراین نمیتوان به سیستم استثمار نظام سرمایه داری و سیاست حقوق بشری آن، اغماض و کوتاهی نمود.
یکی دیگر از افتخارات "کارزار اعتراضی..."، حمایت ۴ نیروی سیاسی فرانسه است که عبارتند از:
١ـ "حزب کمونیست فرانسه" PCF : که حزب خائن به طبقه کارگر فرانسه است و از جمله احزاب برادر توده ای ـ اکثریتی است که در سابق جریان ضد کارگری "اردوگاهی" را تشکیل میدادند و اتحاد آنها هنوز به قوت خود باقی است. حقیقت اینست که این حزب رویزیونیستی، جناح چپ بورژوازی فرانسه را تشکیل میدهد و نیز در مرام خود، اعتقادی به نفی مالکیت خصوصی ندارد و در فقدان کامل پایگاه کارگری و حتا مردمی، هنوز خائنانه نام کمونیست را حمل می نماید. مارکس می نویسد: «کمونیسم به عنوان فرا رفتن ایجابی از مالکیت خصوصی یعنی از خود بیگانگی آدمی و در نتیجه تملک واقعی ذات انسانی توسط آدمی و برای خود آدمی. بنابراین کمونیسم [در این شکل] به معنای بازگشت کامل آدمی به خویشتن به عنوان موجودی اجتماعی (یعنی انسانی) است...»(٨).
٢ـ حزب سبزهای فرانسه: در حقیقت شریک حکومت امپریالیستی فرانسه است که در دولت های مختلف شرکت داشت و در حکومت سوسیال ـ امپریالیستی فرانسوآ اولاند (سوسیالیست در گفتار، امپریالیست در کردار)، فعال بود. این نیرو نیز جناح چپ بورژوازی فرانسه را تشکیل میدهد و هنوز هم بعنوان متحد حزب سوسیالیست تمایل دارد که وارد دولت شود.
٣ـ حزب چپ فرانسه: رهبر آن شخصی است بنام "ملانشون" که در آغاز تهاجم امپریالیستی به لیبی، بعنوان سناتور در پارلمان فرانسه به نفع دخالت نظامی ناتو رای اعتماد داده بود و اکنون نیز همانند سریزا خواهان تخفیف تعدیل و یا ریاضت اقتصادی است. اگر از نام های پرطمطراق و فریب دهنده ی آنها صرفنظر نماییم، تمام اهداف سه نیروی فوق، مستقیمن شرکت داشتن در قدرت سیاسی حاکمیت امپریالیستی فرانسه است.
۴ـ حزب نوین ضد سرمایه داری ـ NPA : حزبی است که دوآلیسم در آن حاکمیت دارد. نیرویی است با اندیشه های خرده بورژوایی. سال قبل در مقاله ای بنام: "شارلی ابدو، تروریسم اسلامی و نقش امپریالیسم فرانسه" در مورد این حزب بصورت کوتاه قلم زدم و موضع پرولتری وی را نسبت به رویداد تروریستی شارلی ابدو ارج نهادم و در عین حال به سیاست بینابینی این حزب نیز اشاره نمودم. حزب یاد شده در تحلیل نهایی هنوز به حزب سوسیالیست متوهم است و از آنجا که به پارلمانتاریسم بورژوایی اعتقاد دارد، هنوز بطور کامل از سیاست بورژوایی حزب سوسیالیست نبریده است و فقط بدان انتقاد دارد. آنها از نیروهایی که بوسیله ی امپریالیسم در سوریه حمایت می شوند، جانبداری مینمایند و با این نیروهای متنوع بورژوایی و نیز عقب مانده ی مذهبی، انقلاب را در سوریه تعقیب میکنند! ولی به هر صورت امضاء آنها را نظیر سه نیرویی که در فوق تشریح نمودم، نمیتوان یکی دانست، زیرا میتوان با آنها گفتمان انقلابی برقرار نمود.

احمد بخرد طبع

۴ دی ١٣٩۴ ـ ٢۵ دسامبر ٢٠١۵


منابع:


١ـ رفرانس از بزرگان کمونیسم و سوسیالیسم انقلابی، به منظور تقدیس نیست، بلکه صحت و دقیق بودن آنرا در صحنه ی اجتماعی به داوری می گیرد. به همان اندازه که لنین انقلابی بزرگی بود که بر علیه رفرمیست ها، خون را به شریان های انقلاب جاری می نمود، اشتباهاتی نیز داشت. از این رو رفرانس بطور دقیق به تئوری و گفتمان های اجتماعی و صحت آن در عمل می نگرد.
٢ـ تاکتیک مبارزه ی طبقاتی پرولتاریا ـ لنین ـ تاکید از من است.
٣ـ مانیفست حزب کمونیست ـ کارل مارکس ، فردریک انگلس ـ مترجم: شهاب برهان.
۴ـ درباره قدرت دوگانه ـ لنین.
۵- Pablo Iglesias - Podemos
٦ـ درسهای قیام مسکو ـ لنین.
٧ـ مطلبی در فیس بوک به تاریخ ٩ اکتبر ٢٠١۴ ـ "سطوری درباره ی آکسیون مشترکی در پاریس" ـ احمد بخردطبع.
٨ـ دست نوشته های اقتصادی و فلسفی ١٨٤٤ ـ کارل مارکس.