افق روشن
www.ofros.com

اخبار، گزارش، مصاحبه و مطالب کارگری


رادیو زمانه                                                                                                                               شنبه ۸ بهمن ۱۴۰۱ - ۲۸ ژانویه ۲۰۲٣


پرونده سازی امنیتی برای کارگران سیمان شمال: ۵ کارگر دستگیر و تعداد دیگری مورد آزار قرار گرفتند

پرونده سازی برای کارگران در همکاری تنگاتنگ جراست کارخانه با نیروهای وزارت اطلاعات صورت گرفته است. کارگران به «تشکیل دسته و گروه جهت براندازی نظام و تبلیغ علیه نظام» متهم شده‌اند. مصداق اتهامات، انتشار چند پست و استوری از جمله یک بیت از حافظ در اینستاگرام است.
از آغاز اعتراضات سراسری جنبش «زن، زندگی، آزادی» تا کنون دستکم ۸ کارگر کارخانه سیمان شمال واقع در نزدیکی پردیس، به خاطر حمایت از اعتراضات تحت فشارهای امنیتی واقع شده و تهدید و احضار شده‌اند. پرونده سازی برای کارگران در همکاری تنگاتنگ جراست کارخانه با نیروهای وزارت اطلاعات صورت گرفته است.
کارگران به «تشکیل دسته و گروه جهت براندازی نظام و تبلیغ علیه نظام» متهم شده‌اند. مصداق اتهامات، انتشار چند پست و استوری از جمله یک بیت از غزل حافظ در اینستاگرام است.
«کمیته پیگیری وضعیت بازداشت‌شدگان» نوشته است ۵ تن از کارگران با نام‌های هادی شکاری، میثم ابراهیمی، صمد ابراهیمی، مسعود محمدی و مجتبی نوروزی احضار و بازداشت و برخی به قید وثیقه‌های یک تا پنج میلیارد تومانی آزاد شده‌اند. سه کارگر دیگر سیمان شمال به اسامی مهدی سامنی، هادی فاضلی و مسعود یارندپور تحت فشارهای امنیتی قرارگرفته و تهدید شده‌اند.
کمیته پیگیری در توضیح تهدید و احضارها به نقل از یکی از کارگران نوشته است:
«دو به دو ما را برای بازجویی می‌برند و تفهیم اتهام و قرار وثیقه سنگین، ما مانده‌ایم و اتهاماتی که حتی معنی‌شان را نمی‌دانیم. یکی بجرم یک بیت شعر از حافظ (صوفی شهر بین که چون لقمه شُبهه می‌خورد. پاردُمَش دراز باد آن حَیَوانِ خوش علف) یکی به جرم عکس از میدانی که تنها نام آزادی را به یدک می‌کشد بدون کپشن بدون هشتگ. یکی هم که اصلا او را تفهیم اتهام نکردند و هنوز در زندان است بی‌محاکمه (میثم ابراهیمی).»
در گزارش کمیته پیگیری، درباره آزار، احضار و دستگیری و سپس ازادی موقت به قید وثیقه‌های کلان آمده است:
هادی شکاری - «اولین فرد بازداشت شده از کارگران این کارخانه هادی شکاری بوده که در جریان اعتراضات دستگیر شده و پس از مدتی با وثیقه پنج میلیاردی آزاد شد.»
کمیته پیگیری به نقل از «منابع آگاه» افزوده است:
«پس از دستگیری او اداره اطلاعات شهرستان پردیس، با احضار رئیس حراست کارخانه و کسب اطلاعات از وی، شروع به پرونده‌سازی برای پنج تن از دیگر کارگران این کارخانه می‌کند.»
گزارش می‌افزاید:
«میثم ابراهیمی یکی از این پنج نفر است که نامش توسط حراست کارخانه به نهادهای امنیتی داده شد. او در روز ۲۶ مهرماه در محل کار و با هماهنگی حراست کارخانه با ماموران امنیتی دستگیر و سپس به تبلیغ علیه نظام، شرکت در اعتراضات و تحریک کارگران برای شرکت در تظاهرات متهم شد. او هم‌اکنون با وجود گذشت بیش از صد روز از زمان دستگیری‎اش همچنان در زندان جابان دماوند نگهداری می‎شود. شرایط پرونده وی نامشخص است و از صدور قرار وثیقه برای او نیز جلوگیری شده است.»
مسعود محمدی، مهدی سامنی، صمد ابراهیمی، هادی فاضلی، مجتبی نوروزی و مسعود یارندپور کارگران دیگری هستند که پس از هادی شکاری و میثم ابراهیمی به اشکال گونانگون مورد ازار قرار گرفته و تهدید شده‌اند.
به نوشته‌ی کمیته پیگیری، «صمد ابراهیمی هفته گذشته به مدت پنج روز بازداشت و در نهایت با وثیقه یک میلیاردی آزاد شد. پس از آن مسعود محمدی و مجتبی نوروزی نیز به بازپرسی احضار و برای آنان قرار وثیقه صادر شد.»
کمیته پیگیری به نقل از «منابع آگاه» در باره اتهام دو تن از کارگران بازداشت شده که به قید وثیقه آزاد شده‌اند، نوشته است: «یکی از کسانی را که بردند و با فیش حقوقی آزاد است، یک بیت شعر از حافظ استوری کرده بود. آن فرد دیگر که برایش وثیقه میلیاردی صادر شده یک پست و یک استوری در اینستاگرامش داشته است.»
یکی از کارگران کارخانه سیمان شمال درباره اعمال فشارهای امنیتی و احضار و دستگیری‌ها به گوشه‌ای از وضعیت زیست کارگران اشاره کرده و نوشته است:
«به چه زبانی بگویم ما بی‌گناهیم؟ رها کنید ما را که زمین‌خورده خدایی هستیم، رها کنید که عمر ما به لطف مازوت‌سوزی کارخانه و آب غیر شرب و هوای سرشار از ریزگرد سیمان به میانسالی هم قد نمی‌دهد. بگذارید نان و پنیرمان را سق بزنیم.»

****************

مرز، اضطراب و وضعیت اضطراری

کولبری تنها حمل باری سنگین در مسیری کوهستانی و انتظار گلوله نیست. این گزارش به سویه‌های کم‌تر بیان شده‌ی زندگی کولبران می‌پردازد.
درباره وضعیت عینی کولبرانِ مرزنشین در کردستان بسیار گفته شده است. اما این توصیفی است از درون، از تأثیری که زیست و اقتصادِ مرزی بر حالات روانی و عاطفی آنان دارد. گزارشی از کار و زندگی در اضطراب و اضطرار.

فراتر از رنج
پیامدِ کولبری برای کولبران، محدود به رنج‌های جسمانی نیست. موضوع، تنها طناب‌هایی نیست که بر شانه و گردنشان سنگینی می‌کند و گاه تا حدی فشار وارد می‌کند که جایش بر پوست و استخوان‌ها حَک می‌شود. دست و پاهای وَرَم‌کرده، صورتهای سوخته و اندام‌های نحیفِ رو به زوال، صرفا جنبه‌های جسمانی چنین رنجی را نشان می‌دهند.
دختران انتظار: زندگی پر مشقت خانواده کولبران کُرد اینجا کلیک کنید.
کولبران در زمانی هم که باری حمل نمی‌کنند، با مسائلی درونی و روانی درگیرند که جدای از شیوه زیست و فعالیتشان نیست. در ظاهر گویی مسائلی از این دست، نمی‌تواند خیلی با خودِ فعالیت کولبری ارتباطی داشته باشد. اما چون در سطحی وسیع و عمیق‌تر بنگریم، میانِ بسیاری از رنج‌های عاطفی و روانی‌شان با کولبری رابطه‌ای می‌یابیم، اما از آن دست ارتباط‌هایی که خیلی واضح و عینی نیست. باید روایتهای خودِ آن‌هاو اطرافیانشان را شنید و بر آن‌ها تأمل کرد.

رنج، درماندگی و طرد
یک نمونه زنده از چنان ارتباطی را می‌توان در زندگی پرویز و خانواده‌اش دید. پرویز ۳۷ ساله و اهلِ دهستان دزلی در مریوان است. او همیشه کولبر نبوده است. زیر فشارهای معمولِ زندگی در این منطقه «توسعه‌نیافته» تن به کولبری داده. خودش می‌گوید قسطِ وام ازدواج، اجاره‌خانه و و نیازهای معمولِ زندگی او را وادار به کولبری کرده. شغلِ خودِ او، یعنی باطری‌سازی، پاسخگوی نیازهایش نبوده.
در ۳۲ سالگی ازدواج کرده است. از آن زمان با مهاجرت به شهر مریوان تلاش کرده برای خود زندگی‌ای بسازد. اما ناکام بوده. تصمیم می‌گیرد منبع درآمدی دیگری پیدا کند. چیزی به ذهنش نمی‌رسد جز کولبری شبانه در گردنه «ته‌ته» هورامان.
از زمانی که او شروع به کار کرده، بابتِ جابجایی ۷ ساعته هر کیلو بار، ۸ هزار تومان به او مزد می‌دادند. اکنون این مبلغ به ۱۶ هزار تومان رسیده. این منبعِ فوری درآمدی اما توش و توانِ زیادی می‌طلبد. حملِ بارِ چند ده کیلویی در کوه‌های «ته‌ته» و پیمایشی ۸ ساعته هر روز، هر بدنِ ورزیده‌ای را از کار می‌اندازد.
پرویز برای جبرانِ درآمد و رفعِ نیازهایش، هر زمان که باری برای جابجایی باشد راهی مرز می‌شود. پس از مدتی احساس می‌کند دیگر توانِ اولیه را برای آن کار ندارد. از برخی‌ها پرس و جو می‌کند که چگونه می‌تواند بارِ بیشتری حمل کند و کم نیاورد. پاسخِ بقیه قرصِ ترامادول، تریاک، ماری‌جوانا و مشروب است. او هر چهار مورد را امتحان می‌کند و چند ماهی را هم این گونه به کار ادامه می‌دهد. مصرفِ بی‌رویه ترامادول و ماری‌جوانا پس از چند وقت او را به مواد مخدر وابسته می‌کند. حتی روزهایی هم که به مرز نمی‌رود، احساس نیاز می‌کند و مصرف دارد. خیلی دیر متوجه می‌شود که «معتاد» شده. باورش برای خودش هم سخت است. اما واقعیت دارد. موضوع را چند ماهی از همسرش پنهان می‌کند. اما آثارِ آن سرانجام روزی در جیب‌هایش پیدا می‌شوند.
کم‌کم دیگر نه توانی برای کولبری در خود می‌بیند و نه قادر است به شغل قبلی‌اش بازگردد. افسرده می‌شود. صرفا امروز را به فردا می‌رساند. همسرش به همین دلیل او را ترک می‌کند و موضوع اعتیادش را برملا می‌کند.
پرویز، افسرده‌تر می‌شود و هرچه بیشتر گرفتارِ تنهایی، بی‌پناهی و ناتوانی‌اش درتأمینِ نیازهایش می‌شود.
اکنون او علاوه بر مشکلات قبلی‌اش، یک مسئله جدید هم دارد. یعنی داغِ ننگِ اعتیاد و اعتبارِ ازدست‌رفته. اکنون نه تنها از عهده مخارج زندگی برنمی‌آید، بلکه از جانبِ اطرافیان هم طرد شده و فردی غیرقابل‌اعتماد تلقی می‌شود. کسی نمی‌داند چرا به این روز افتاد. همه می‌دانند او کولبری می‌کرده. اما همگان گمان می‌کنند او صرفا از روی کنجکاوی یا برای خوش‌گذرانی به مواد مخدر روی آورده. در حالی‌که پرویز در ابتدا تنها برای تاب آوردنِ شرایط دشوارِ کاریش به محرک‌ها روی آورد.
او در اصل، یکی از قربانیان به حاشیه‌رانی نظامِ مرکزگرای اقتصادی و اجتماعی کشورش است. اما نظامِ ارزشی حاکم، کماکان او را مسئولِ اعتیادش می‌داند و سرزنشش می‌کنند. این وضعیت را برای او بد و بدتر می‌کند.
روانشناسانِ بازاری با آن ژست‌هایشان، در مواجهه با امثالِ پرویز همچنان بر طبلِ قدرتِ «نه گفتن» می‌کوبند. بدون این که بینشِ فردمحورشان به آن‌ها اجازه دهد ورای تصمیمِ پرویز را ببینند. پرویز اکنون یک فردِ معتاد و البته افسرده و رنجور است. طرد شده و همین بیشتر از هر چیزی عذابش می‌دهد. عواطفِ درونیش سخت لطمه خورده. رنجِ جسمانی و مادی‌اش، اکنون او را واردِ یک رنجِ عاطفی بیشتر کرده.

اضطرابِ حاد
مراد، دوستِ پرویز است و دارای سه فرزند. او هم یک کولبرِ فصلی است. مراد همچون پرویز گرفتار اعتیادِ ناخواسته نشده اما او هم مشکلاتِ خودش را دارد‌، مشکلاتی که همین اتکا به کولبری به عنوان منبع درآمد، دامن‌گیرش کرده.
می‌گوید با آمدنِ فصلِ زمستان به شدت مضطرب می‌شود. همسایه‌ها هم چنین نشانه‌هایی رفتاری در او را تأیید می‌کنند. مثلا او هر سال از اواخرِ ماه آذر، خوراکی‌هایی ورای نیازش در خانه جمع می‌کند. معمولا دو روغنِ ۱۶ کیلویی، ۴ کیسه برنج ۱۰ کیلویی، یک کیسه آردِ ۴۰ کیلویی و یک کیلو چایی از جمله اصلی‌ترین موادی است که خریداری می‌کند. بر مبنای محاسباتِ خودش آن مجموعه مواد مصرفی تا اواسط اسفند باید برای خانواده کافی باشد‌، یعنی باید بتوانند زمستان را با آن‌ها سپری کنند. دلیل این رفتارِ او به بی‌ثبات‌کاری و عدم اطمینانش به آینده بازمی‌گردد. می‌داند که با آمدنِ فصلِ سرد، امکانِ کمتری برای کولبری و رفتن به مرز دارد. ممکن است وضعیت طوری باشد که ماهی یک بار هم نتواند برود. اما باید فکری به حالِ گذرانِ زمستانشان بکند. به همین دلیل هم او مورچه‌وار و با کولبری و کارِ رومزدِ ساختمانی در طول سال مبلغی پول جمع می‌کند. بیشترش را یک ماه مانده به زمستان خرجِ خوراکی‌های مورد نیازشان برای کلِ زمستان می‌کند تا خیالش از آن بابت راحت باشد. اگر تمام زمستان را هم بیکار بود، بهتر است از لحاظ تأمین خوراک مطمئن باشد.
اضطراب و ترس همیشگی او محدود به چنین رفتاری هم نیست. سراسرِ زندگیش پر است از نشانه‌های چنین حسی درونی.
مدام سیگار می‌کشد و هر موضوع کوچکی می‌تواند او را به وحشت بیاندازد. هیچ جا آرام و قرار ندارد. مدام میل به جابجایی و رفتن دارد. در خانه خودشان برای رفتن به مهمانی عجله دارد و در مهمانی هم برای بازگشت به خانه عجول است. مراد هم همیشه اینگونه نبوده. نبودِ ثبات و اطمینان در زندگی‌اش از او چنان انسانِ مضطربی ساخته.

خشونت و تحقیر
مورد سوم، رحمان است. وضعیت مالی او به مراتب بهتر از مراد و پرویز است. او گاهی کولبری می‌کند اما بیشتر نقشِ اسکورتی دارد. در طولِ مسیرِ کولبری ته‌ته با بی‌سیم مبدأ و مقصد را از وجود یا نبودِ کمین آگاه می‌کند. کاری پر استرس است. کنترلِ عبورِ صدها کولبر زیرِ تهدیدهای مرگبارِ نیروی نظامی، برای او مسئولیتی سنگین ایجاد کرده.
رحمان به ویژه باید پاسخ‌گوی انبارداران و صاحب‌بارها باشد. اگر مأمورها بارِ کولبری را بگیرند یا بسوزانند، مالکانِ بارها او را مقصر می‌دانند. به او ناسزا می‌گویند و با خشونت با او رفتار می‌کنند.
رحمان زیرِ بارِ چنین استرس و تحقیرهایی، شخصیتی تندخو و عصبانی شده. او این خشونت را به دیگران منتقل کرده. گاهی به کولبران دشنام می‌دهد و سرِ آن‌ها داد می‌زند که چرا به حرفش گوش نمی‌دهند.
بیشتر اوقات هم پس از بازگشت به خانه، با اعضای خانواده دعوایی راه می‌اندازد و عربده‌هایی بیهوده می‌کشد.
رحمان می‌توانست شخصیتی متین، آرام و مؤدب باشد، اما به شرطی که زمینه‌های چنان شخصیتی برایش فراهم بود. او می‌توانست در رفتارش متانت بیشتری به خرج دهد، اگر مجبور نبود برای کسب درآمد آن همه اضطراب و خشونت و تحقیر را تحمل کند. اما او در این نقطه از جهان، یعنی در «مرز» و مناسباتِ خشونت‌بارش زاده شده. در همین مرز جامعه‌پذیر شده، در فضایی که چیزی جز خشونت عریان، بی‌رحمی و بی‌حرمتی ندیده.

داستان همانند
سرنوشت پرویز، مراد و رحمان، با وجود تفاوت‌هایشان، سرنوشتی مشترک است. آن‌ها موردهایی جزئی از یک وضعیت کلی‌اند. هر سه آن‌ها در وضعیتی زندگی می‌کنند که هیچ قاعده و قانونی برای تنظیم زندگی‌شان وجود ندارد. جانشان کفِ دست‌شان است برای کسبِ نان. فعالیت اقتصادیشان بسیار پرریسک، خشونت‌بار و پر اضطراب است. هیچ قانونِ رسمی و دادگاهی آن‌ها و شیوه زیستشان را به رسمیت نمی‌شناسد.
آن‌ها پیشاپیش در نظرگاهِ قدرت، مجرمند. در حالی‌که چنین فعالیت و وضعیتی، انتخابِ آن‌ها نبوده. راه بی‌خطرتری برای کسب درآمد نیافته‌اند. آن‌ها گویی مازادِ قانونند. جایی برای آن‌ها در هیچ ساختارِ حقوقی و سیاسی موجودی نیست. جز دلرحمی‌های گاه و بی‌گاهِ مجازی، نامشان و وضعیتی که در آن قرار دارند درک نمی‌شود.
مسائلشان در همان حاشیه می‌ماند و عمومی نمی‌شود. در سیاستِ بازنمایی مرکزگرای رسمی و غیررسمی به عنوانِ انسان‌هایی ذاتا «غیراستاندارد» نشان داده می‌شوند. بدون این که واسطه‌های اساسی «غیراستاندارد» بودنشان بازنمایی شود. عواطف و حالات روانی آن‌ها زیرِ فشارِ واقعیتِ زمختِ «مرز» رو به نابودی است.

****************

«نامه بهاره سلیمانی: در بند زنان زندان اوین چه می‌گذرد؟

نگاهی به «پندار، کردار و گفتار» سلطنت‌طلب‌ها!

بهاره سلیمانی در این نامه از تجربه زیسته خود در بند زنان زندان اوین و برخورد طرفداران «سلطنت پهلوی» با دیگر زندانیان پرداخته است و می‌نویسد: « آن‌ها بر این باورند که زندان اوین را محمدرضا پهلوی برای تروریست‌ها ساخته و خیلی هم کار درستی کرده و خودشان را دارای حق آب و گل در این‌جا می‌دانند!»
بهاره سلیمانی، زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین، طی نامه‌ای که به دست زمانه رسیده، شرایط بند زنان زندان اوین را به تصویر کشده است.

متن نامه بهاره سلیمانی از زندان اوین:
«اول از همه این موضوع را روشن کنم که به عنوان یک انسان آزادی‌خواه و زندانی سیاسی با هر شکل از سرکوب، زندان، سلول انفرادی، اعدام و شکنجه مخالف هستم. من معتقدم که هیچ‌کس نباید به خاطر دیدگاه سیاسی و عقیدتی‌اش مورد آزار و اذیت قرار گیرد یا زندانی شود. به همین دلیل از حق و حقوق تمام زندانیان فارغ از این که چه عقیده یا گرایش سیاسی دارند دفاع کرده و خواهم کرد و معتقدم باید فضای سالم و آزاد برای بحث و جدل بین گرایشات سیاسی و عقیدتی متفاوت موجود باشد.
با اعلام این موضوع و باور عمیق، لازم می‌دانم گوشه‌ای از تجربیاتم را در مواجهه با گرایش و رفتار سیاسیِ مشخصی در این‌جا بیان کنم.
تا پیش از این که به زندان بیایم برخورد مستقیمی با «سلطنت‌طلبان» نداشتم. تنها در شبکه‌های اجتماعی و تصاویری که از شبکه‌های ماهواره‌ای پخش می‌شد شاهد برخوردهای خشن، هتاکی و فحاشی آن‌ها با مخالفانشان بودم. تصورم این بود که مقتضای فضای این شبکه‌ها است.
حالا در زندان هستم و بالاجبار و با تأسف زیاد باید دوران حبسم را با طرفداران رضا پهلوی و نگرش سلطنت‌طلبی آن‌ها بگذرانم. مهم نیست که آن‌ها خودشان را «پادشاهی‌خواه»، «مشروطه‌خواه» یا هر نام دیگر بنامند. مهم ماهیت تفکر و دیدگاهشان است.
به جرأت می‌گویم که برخی از آن‌ها از بی‌اخلاق‌ترین، بی‌پرنسیب‌ترین و بی‌سوادترین افرادی هستند که در بند سیاسی زنان زندان اوین حضور دارند. یکی از قوانین بند زنان این است که توهین و تحقیر گرایش سیاسی و عقاید دیگران ممنوع است. اما بارها و بارها این قانون از سوی این افراد نقض شده است. به راحتی با الفاظ رکیک و توهین‌آمیز به گرایش فکری و هویت دیگران حمله می‌کنند. شاید بد نباشد به چند نمونه اشاره کنم.
طرفداران پهلوی معتقدند همه‌ی کسانی که در دوران پهلوی مبارزه کرده‌اند و فعال سیاسی بوده‌اند (فارغ از هر گرایشی) تروریست و قاتل بوده‌اند و مدام از این واژه‌ها استفاده می‌کنند. آیا مرضیه احمدی اسکویی، مهرنوش ابراهیمی، معصومه طوافچیان، خسرو گلسرخی، کرامت دانشیان، سعید سلطان‌پور و … که جان‌های عزیزشان را برای رهایی و بهروزی مردم در مبارزه علیه رژیم فاشیستی پهلوی از دست داده‌اند تروریست بوده‌اند؟
کاش این فعالان سیاسی خفن و طرفداران سینه‌چاک دوران پهلوی کمی مطالعه کنند تا بدانند که سعید سلطان‌پور شاعر محبوب و سراینده‌ی جاویدان «آفتاب‌کاران جنگل» زمانی که توسط سازمان امنیت مخوف شاه دستگیر شد و به زندان افتاد یکی از اتهاماتش خواندن کتاب «مادر» ماکسیم گورکی بود و بدانند که چاپ و فروش کتاب‌های مارکسیستی ممنوع بود و همراه داشتن این کتاب‌ها حکم زندان داشت. از دید آن‌ها شاملو، شاعر بزرگ و آزادی‌خواه مرتد و خیانت‌کار است. چرا؟ چون مترقی است و برای آزادی‌خواهان و اعدام‌شدگان در دوران پهلوی شعر گفته است. آن‌ها بر این باورند که زندان اوین را محمدرضا پهلوی برای تروریست‌ها ساخته و خیلی هم کار درستی کرده و خودشان را دارای حق آب و گل در این‌جا می‌دانند! آن‌ها از رژیمی دفاع می‌کنند که ساواکش در همین زندان اوین جان‌های بسیاری را زیر شکنجه گرفت و بدن‌هایشان را تکه و پاره کرد و روی همین تپه‌هایی که هر روز صبح چشمانمان مقابلش باز می‌شوند چه سروهای استواری را تیرباران کرد. آیا نسل پدران و مادران ما که هم قبل و هم بعد از انقلاب ۵۷ مبارز بوده‌اند و در هر دو دوره زندان را تجربه کرده‌اند تروریست هستند؟ اگر مخالفت و مبارزه با حکومت‌های فاشیستی (با هر گرایش و دیدگاه سیاسی و با هر دلیلی اعم از اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و …) تروریسم است، پس نباید از معترضین دی ۹۶، آبان ۹۸ و پاییز ۱۴۰۱ هم دفاع کنند زیرا طبق دیدگاه این گرایش، آن‌ها هم تروریست هستند. نمی‌شود سخیفانه و فرصت‌طلبانه با وقایع سیاسی برخورد کرد. هر جا که به نفع باشد معترضین بشوند فرزندان میهن و هر جا که به ضرر باشد تروریست بشوند.
یکی دیگر از بی‌اخلاقی‌ها و ضدانسانی‌ترین رفتارهای آن‌ها، توهین و حمله به مهاجرین افغانستانی و هویت آن‌هاست. این گرایش سیاسی عقب‌افتاده و عمیقاً ارتجاعی به دفعات و با استفاده از الفاظ «سگ افغانی»، «افغانی عوضی»، «اگر گیر طالبان افتاده بودی تیکه‌تیکه‌ات کرده بودند و جمهوری اسلامی تا حالا بهت لطف کرده» دیدگاه نژادپرستانه‌ی خود را آشکار می‌کنند و هنگامی که با اعتراض دیگران روبرو می‌شوند که این برخورد فاشیستی است، اذعان می‌کنند که بله ما فاشیستیم و به آن افتخار می‌کنیم. این برخورد آن‌ها نه از روی عصبانیت است و نه لجبازی با کسانی که با آن‌ها مخالفت می‌کنند. آن‌ها واقعأً فاشیست هستند. کسانی که در مقابل تلویزیون از رشد نئونازی‌ها در کشورهای دیگر به وجد می‌آیند و شادی می‌کنند. کسانی که ستایشگر هیتلر هستند به این دلیل که نژاد آریایی را نژاد برتر می‌دانست. پس از گذشت بیش از سه ربع قرن از افول فاشیسم هیتلری هنوز برای اکثریت مردم آلمان اسم آوردن از هیتلر تابو است اما در ایران برای این طیف اسطوره است. اولین کتابی که می‌خوانند کتاب سخیف و بی‌مایه‌ی «نبرد من» هیتلر است که برایشان حکم کتاب مقدس را دارد.
حتماً این طرفداران نژاد برتر آریایی نمی‌دانند که اگر گیر نئونازی‌های آلمان بیفتند «ژن برتر آریایی» به دادشان نمی‌رسد و ممکن است زنده‌زنده سوزانده شوند. این که کشور خود را دوست داشته باشی یک احساس طبیعی است که هر انسانی می‌تواند به سرزمین و دیار خود داشته باشد. اما وطن‌پرستی به این معنی که وطن و کشور و «مرز پرگهر» خود را برتر از دیگران بدانی و به برتری ملی، قومی و نژادی اعتقاد داشته باشی مساوی با شوونیسم است و منجر به دیدگاه‌های نژادپرستانه و فاشیستی می‌شود.
مورد دیگری که اخیراً بخشی دیگر از چهره‌ی واقعی سلطنت‌طلبان را آشکار کرد بعد از سر دادن شعار «مرگ بر سه فاسق، ملا، چپی، منافق» از سوی طرفداران این طیف در لندن بود. برخی از سلطنت‌طلبان بند زنان در حمایت از شعار گفتند این سه فاسق سزاوار قصاص هستند (یعنی ما چپ‌ها و طرفداران سازمان مجاهدین). چرا؟ چون مخالف آن‌ها هستیم.
طرفداران این تفکر اسطوره‌شان شعبان بی‌مخ است که در دوران پهلوی همراه با نوچه‌های اراذل و اوباشش به اعتراضات مردمی و به مخالفین رژیم پهلوی حمله کرده و آن‌ها را قلع و قمع می‌کردند. همان شعبان بی‌مخی که طرفداران سلطنت با غرور از او با عنوان شعبان جعفری «تاج‌بخش» یاد می‌کنند؛ لقبی که شاه به عنوان دستخوش به یک لمپن داد. بهتر است که آقای پهلوی ژست دموکراتیک به خود نگیرد و حرف‌های عوام‌فریبانه تحویل مردم ندهد. من و هم‌بندی‌هایم در تجربه‌ی زیسته‌مان در زندان و در کنار طرفداران پهلوی، فشرده‌ی نگرش، اخلاقیات و رفتارهایشان را هر روز تجربه می‌کنیم.
سخن آخر آن که تاریخ هرگز به عقب باز نخواهد گشت. ما هم تا پای جان مبارزه خواهیم کرد و اجازه‌ی تجربه و تکرار دوباره‌ی ظلم و ستم و تباهی و استبداد را نخواهیم داد. ما در مقابل بد و بدتر به بد تن نمی‌دهیم و معتقدیم که درون آن بد بدترین نهفته است.

بهاره سلیمانی، زندانی سیاسی

بند زنان زندان اوین - ۲ بهمن ۱۴۰۱»

****************

«چانه زنی» در شورای عالی بر سر دستمزد ۱۴۰۲، و استمرار فقر و گرسنگی کارگران

شورای عالی کار شنبه، اول بهمن، بحث درباره تعیین حداقل دستمزد ۱۴۰۲ را آغاز می‌کند. دور جدیدی از جدال رسانه‌ای، نشست و برخاست و «چانه زنی» در وزارت کار، پیش درآمد درآمد تحمیل دستمزدی اندک به کارگران شاغل و بازنشسته و استمرار بخشیدن به فقر و گرسنگی آنان است.
۵ تشکل مستقل کارگری با استناد به عملکرد تاکنونی شورای عالی کار و فقر و گرسنگی ناشی از سرکوب مزدی سیستماتیک کارگران اعلام کرده‌اند تنها راه پایان دادن به این وضعیت، گسترش مبارزه کارگران در پیوند با جنبش سراسری است.
لایحه بودجه ۱۴۰۲ دولت که کلیات آن در مجلس تصویب شد، میانگین افزایش حقوق کارکنان بخش دولتی را ۲۰ درصد درنظر گرفته است. حداقل حقوق شاغلان بخش دولتی ۷ میلیون تومان و حداقل مستمری بازنشستگان ۶. ۲ میلیون تومان تعیین شده است.
بر اساس ماده ۴۱ قانون کار حداقل دستمزد هر سال توسط شورای عالی کار تعیین می‌شود. سازمان تامین اجتماعی موظف است بر مبنای مصوبه شورای عالی کار مستمری کارگران بازنشسته را معین نماید.
امسال، دولت ابتدا اعلام کرد حداقل دستمزد کارگران بخش دولتی نیز در لایحه بودجه و معادل حقوق کارمندان تعیین می‌کند. حال ظاهرا قرار است حداقل دستمزد در شورای عالی کار تعیین شود.
آن گونه که یکی از اعضای «کارگری» شورای عالی کار گفته است در نشست اول بهمن این شورا، در ارتباط با تعیین حداقل دستمزد دو موضوع بررسی خواهند شد: «آثار و پیامدهای تعیین حداقل دستمزد بر اساس مناطق و صنایع» و «تصمیم گیری درباره تشکیل کمیته دستمزد شورای عالی کار و تعیین ماموریت‌های آن».

مزد منطقه‌ای
بحث تعیین مزد به صورت منطقه‌ای و بر حسب رشته صنعت امسال با جدیت بیشتری پیگیری می‌شود. اعضای کارگری شورای عالی کار (نمایندگان تشکل‌های کارگری وابسته به وزارت کار) می‌گویند زیرساخت‌های لازم برای تعیین دستمزد به صورت منطقه‌ای آماده نیست.
هادی ابوی یکی از نمایندگان تشکل‌های «کارگری» مزد منطقه‌ای در شرایط فعلی نه ممکن است نه به مصلحت: «در حال حاضر زیرساختها برای اجرای منطقه‌ای شدن دستمزد وجود ندارد و معتقدیم که در صورت چنین تصمیمی باید به فکر مهاجرتها از یک شهر به شهر دیگر باشیم زیرا چنین تصمیمی معادلات بازار را به هم می‌زند و عرضه و تقاضا را دچار مشکل می‌کند.»
با این حال، گزارش کمیته‌ای که برای بررسی امکان تعیین مزد منطقه‌ای و تاثیرات آن تشکیل شده، در نشست شورای عالی کار به بحث گذاشته می‌شود.

سبد معیشت
موضوع کار دیگر نشست «تصمیم گیری درباره تشکیل کمیته دستمزد شورای عالی کار و تعیین ماموریت‌های آن» است. ایلنا، بازتاب دهنده نظرات تشکل‌های کارگری وابسته به وزارت کار نوشته است:
«خبرهای جسته گریخته‌ای در کار است که می‌خواهند مذاکرات مزدی را به روال سال‌های قبل از ۹۵ برگردانند، تصمیم‌گیری بدون در نظر گرفتنِ سبد معیشت. حالا این خبرها و آن تاخیر، دست به دست هم داده‌اند تا چالشی به نام «مذاکرات مزدی ۱۴۰۲» را به یک مساله‌ی پردغدغه بدل کنند».
هادی ابوی و علی خدایی می‌گویند معیارشان برای تعیین دستمزد، ماده ۴۱ قانون کار است. آن‌ها با توجه به ابهام درباره تعیین کمیته مزد و وظایف آن، گفته‌اند هزینه سبد معیشت را باید کمیته مزد تعیین کند و «تا سبد محاسبه نشود، مذاکرات مزدی آغاز نخواهد شد».
حسن صادقی نایب رپیس خانه کارگر هم گفته است: «تأکید ما در مورد دستمزد حفظ قدرت خرید کارگران و بازنشستگان از طریق معیار قراردادن نرخ سبد معیشتی است که در مذاکرات سه‌جانبه به دست آمده است».
این که کمیته مزد شورای عالی کار تشکیل شود یا نه، در صورت تشکیل هزینه سبد معیشت خانوار را چقدر اعلام کند و در «چانه زنی ها» شورای عالی کار نهایتا چه مبلغی به عنوان حداقل دستمزد تعیین شود یک مساله است و واقعیت زندگی ده‌ها میلیون کارگر شاغل و بازنشسته که به اعماق فقر رانده شده‌اند مساله‌ای دیگر.
گزارش پایش خط فقر که به تازگی از سوی معاونت وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی منتشر شده حاکی است، میزان خط فقر در سال ۱۴۰۰ به نسبت سال ۱۳۹۹، ۵۰ درصد رشد داشته است. گزارش نتیجه گرفته است که «خط فقر برای سال ۱۴۰۱ بر اساس برآوردها به طور متوسط در کل کشور به طور سرانه ۲,۸۵ میلیون تومان و برای خانوار چهارنفره در حدود ۷,۷ میلیون تومان است. وزارت کار حداقل هزینه خانوار در تهران را ۱۴,۷ میلیون تومان برآورد کرده است.

فقر استخوان سوز کارگران و بازنشستگان تامین اجتماعی
این روایت دولتی از هزینه خانوار و میزان خط فقر را مقایسه کنیم با دستمزد و مستمری میلیون‌ها کارگر شاغل و بازنشسته.
به گفته یک عضو شورای کار «۵۷ درصد مزدبگیران کشور حداقل بگیر هستند که هم‌اکنون بین ۵ میلیون و نیم تا هفت میلیون تومان دریافتی دارند.»
حسن صادقی نایب رپیس خانه کارگر و رپیس تشکل بازنشستگان وابسته به خانه کارگر درباره کارگزران بازنشسته مشمول تامین اجتماعی می‌گوید:
«حدود دومیلیون و ۳۰۰ هزار نفر از مستمری‌بگیران کف‌بگیر و زیر کف‌بگیر هستند که از این تعداد بالغ بر یک‌میلیون‌ و ۳۵ هزار نفر با ۱۰ تا ۲۰ روز حقوق، کمتر از کف و حدود یک‌میلیون‌ و ۲۸۰ هزار نفر نیز با سابقه ۲۰ تا ۳۰ و بعضا ۳۵ سال کار کف حقوق را می‌گیرند. باقی بازنشستگان نیز متوسط‌‌بگیر و سقف‌بگیر هستند.»
همچنین باید به صدها هزار معلم و ﭚرستار قرارداد موقت و ﭚاره وقت اشاره کرد که با دستمزدهایی گاه تا ۵۰ درصد حداقل حقوق کار می‌کنند.

کالاها روی دست تولیدکننده مانده است
روی دیگر سکه کاهش قدرت خرید مردم، فروش نرفتن کالاها و تعمیق رکود است. ۲۵ دی مهدی مرادی دبیر اجرایی انجمن مدیران صنایع خراسان رضوی گفت «مردم قدرت خرید خود را از دست داده‌اند و اجناسی هم که تولید می‌شوند به فروش نمی‌رسند.»
او در مصاحبه با ایسنا، نسبت به تداوم وضعیت فعلی اقتصادی هشدار داد و افزود «بیکاری گسترده کارگران در پایان سال و آغاز سال آینده در راه است».
مرادی گفت: «در ماه‌های اخیر شرایطی در کشور به وجود آمده که تقاضای خرید برای بسیاری از محصولات کاهش یافته، برخی از محصولات جزو کالاهای خرید روزمره مردم بوده و مردم ناگزیر ار خرید آن‌ها هستند اما در مواردی دیگر مانند خرید یخچال، فرش و… مردم خریدشان را با تعویق انداختند.»
سخنان دبیر انجمن مدیران صنایع خراسان رضوی بیانی دیگر از نتایج گزارش شامخ آذرماه اتاق بازرگانی و تجارت ایران است که در دیماه منتشر شد.
اتاق بازرگانی ایران نتیجه گرفته است در آذرماه شامخ «شرایط عمومی کسب و کار» کل اقتصاد به نسبت ماه‌های قبل بازهم کاهش یافته و به ۴۹,۱۴ رسیده است.
این کاهش از محاسبه میانگین ۵ عامل نتیجه گرفته شده است. در حالی که میزان تولید محصولات نسبت به ماه قبل ثابت مانده، میزان سفارشات جدید اُفت کرده، سرعت تحویل سفارشات اندکی کاهش یافته، موجودی مواد اولیه کاهش و به کارگیری نیروی کار کاهش یافته است، به عبارت دیگر بخشی از نیروهای شاغل بیکار شده‌اند.
در این گزارش تاکید شده است افزایش مواد اولیه به شدت افزایش یافته و فروش محصول با اُفت مواجه بوده است.

گزارش شامخ آذرماه اتاق بازرگانی افزوده است:
«شواهد به دست آمده از بررسی شامخ کل اقتصاد در ماه‌های اخیر نشان می‌دهد اقتصاد کشور با شرایط رکود تورمی درگیر است. شرایطی که بنگاه‌ها با افزایش شدید قیمت مواد اولیه مواجه و مجبور به تعدیل قیمت محصولات خود هستند و درعین‌حال فروش محصولات کاهشی بوده و مجبور به تولید در مقدار پائین هستند.»

خط فقر آن جاست که کارگر رسمی نفت شعار بدهد: سفره ما خالیه
سه شنبه ۲۷دی کارکنان مناطق عملیاتی صنعت نفت در چندین مرکز نفتی اعتصاب و تجمع کردند. آن‌ها در اهواز شعار می‌دادند: «وعده وعید کافیه، سفره ما خالیه».
یک روز بعد ۲۸ دی شورای هماهنگی و همبستگی کارکنان صنعت نفت که اعتراض سراسری را سازمان داده بود خطاب به حکومت نوشت: «بیش از شصت هزار نیروی رسمی نفت را به روز سیاه نشانده‌اید. ۱۱ هزار نیروی متخصص و کارا را که بخش زیادی از آنها نخبه‌های این سرزمین هستند، را در هاله‌ای از نا امیدی گرفتار کرده‌اید… دستکم بخشی از جامعه نفت را از زیر خط فقر به بالا بکشد».
حدود ۶۵ هزار کارگر رسمی نفت که به «سفره خالی» خود می‌گویند و می‌کویند «به روز سیاه» نشانده شده‌اند، برخوردارترین کارگران ایران موسوم به «یقه سفیدها» هستند. بسیاری از کارگران امیدوراند زمانی از موقعیت و امکانات آن‌ها برخوردار باشند.

حداقل دستمزد چقدر باید باشد؟
ارقام متفاوتی درباره حداقل هزینه خانوار و خط فقر عنوان شده‌اند. نمایندگان تشکل‌های کارگری وابسته به وزارت کار می‌گویند حداقل دستمزد نمی‌تواند از ۱۸ میلیون کمتر باشد.
بهرام حسنی‌نژاد دبیر سابق انجمن صنفی کارگران معدن چادرملو به ایلنا گفته است:
«یک خانواده کوچک کارگری حداقل ۱۷ تا ۲۰ میلیون تومان می‌خواهد تا بتواند زندگی خود را بگذراند؛ شش تا هشت میلیون برای اجاره خانه؛ ۵ تا ۷ میلیون برای هزینه‌های خوراک و دو سه میلیون باقیمانده هم برای درمان و آموزش و حمل و نقل و سایر هزینه‌ها؛ او تاکید می‌کند: از هیچ کجای این رقم نمی‌شود زد، که اگر بزنیم دیگر زندگی سر پا نمی‌ماند….»
تشکل‌های کارگری وابسته به دولت می‌گویند با کمتر از ۱۸ میلیون تومان نمیتوان زندگی کرد.
۴ تشکل مستقل کارگری سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه، کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل‌های کارگری، تشکل بازنشستگان تامین اجتماعی خوزستان و گروه اتحاد بازنشستگان در بیانیه مشترکی با عنوان مبارزۀ مرگ و زندگی برای افزایش مزد نوشته‌اند حداقل دستمزد کارگران در تمام رشته‌ها و تمام بنگاه‌ها و مؤسسات تولیدی و خدماتی نباید از میانگین هزینۀ زندگی یک خانوار شهری متوسط کمتر باشد. آن‌ها افزوده‌اند: «براساس همین معیار، با توجه به نرخ تورم کنونی و نرخ تورم قابل انتظار در سال آینده، حداقل دستمزد در سال ۱۴۰۲ در هیج رشته و هیچ بنگاه و مؤسسه‌ی نباید از ۲۵ میلیون تومان در ماه کمتر باشد».
نتیجه چانه زنی‌ها و نشست و برخاست اعضای شورای عالی هر چه که باشد بعید به نظر می‌رسد در وضعیت معیشت میلیون‌ها حداقل بگیر تغییر چندانی ایجاد کند.
بیانیه مشترک ۴ تشکل مستقل کارگران و بازنشستگان و نیز بیانیه اتحادیه آزاد کارگران حاوی این نتیجه گیری است که مساله دستمزد و معیشت کارگران، به سایر مطالبات جنبش انقلابی سراسری مردم سراسر ایران که چهار ماه است ادامه دارد، گره خورده است.
سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه، کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل‌های کارگری، تشکل بازنشستگان تامین اجتماعی خوزستان و گروه اتحاد بازنشستگان در بیانیه مشترکشان نوشته‌اند:
«مبارزه برای افزایش مزد و دیگر خواست‌های اقتصادی و رفاهی کارگران به هیج رو از مبارزه برای ایجاد تشکل‌های مستقل کارگری، آزادی عقیده و بیان و حق اعتراض، اعتصاب، راه پیمائی، حق تحزب و برابری کامل زن و مرد در تمام عرصه‌های زندگی اجتماعی جدا نیست و تلاش‌های کارگران در این زمینه‌ها راهگشای دستیابی آنها به یک زندگی انسانی و غلبۀ زندگی بر مرگ است.»
اتحادیه آزاد کارگران ایران نیز نشست‌های شورای عالی کار برای تعیین دستمزد را به سیرک تشبیه کرده و خطاب به کارگران نوشته است:
«سال ۱۴۰۲ می‌تواند سالی متفاوت باشد زیرا مبارزه برای افزایش دستمزد در اوضاع و احوالی صورت می گیرد که میلیون‌ها انسان کارگر و مزدبگیر چهار ماه است که در یک جنگ تمام عیار خیابانی توام با اعتصابات کارگری و کسبه در اقصا نقاط ایران با حاکمان درگیر بوده‌اند. کارگران می‌توانند و باید با تظاهرات خیابانی و اعتصابات در محل کار این بساط "خیمه‌شب‌بازی" و "مذاکره"‌ای که نمایندگان واقعی کارگران در آن جایی ندارند را افشا نمایند».

****************

کارگران با دستمزد کمتر از ۱۸ میلیون تومان نمی‌توانند زنده بمانند

دو فعال کارگری گفته‌اند ۱۷ میلیون تومان کف نیازهای معیشتی را تامین می‌کند و با دستمزدی کمتر از این رقم نمی‌توان زنده ماند.
قرار است شورای عالی کار در غیاب نمایندگان واقعی کارگران از یکم بهمن ماه گفت‌وگوهای سه‌جانبه برای تعیین حداقل دستمزد را آغاز کند. از لایحه بودجه و مواضع نمایندگان دولت می‌شود فهمید بازهم می‌خواهند سرکوب مزدی را بر کارگران تحمیل کنند. فعالان کارگری وابسته به تشکل‌های حکومتی هم می‌گویند که دستمزد کمتر از ۱۸ میلیون تومان کفاف زندگی را نمی‌دهد.
برآورد وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی بیانگر افزایش حدود هفتاد درصدی خط فقر سرانه در سال ۱۴۰۲ است. این گزارش خط فقر سرانه در سال جاری را رقمی معادل دو میلیون و ۷۰۰ هزار تومان برآورد کرده است: رقمی که با واقعیت موجود همخوانی ندارد. چندی پیش از اینکه این گزارش منتشر شود، نتایج یک بررسی میدانی خط فقر مطلق در استان تهران را ۱۲ میلیون تومان و خط فقر نسبی را ۱۸ میلیون تومان برآورد کرده بود.
خبرگزاری دولتی کار ایران (ایلنا) پنجشنبه ۲۹ دی به نقل از چند تن از فعالان کارگری نوشت تامین معیشت با دستمزد کمتر از ۱۸ میلیون تومان ناممکن است. بهرام حسنی‌نژاد، دبیر پیشین انجمن صنفی کارگران معدن چادرملو در پیوند با این موضوع گفت:
«اگر همان استانداردهای حداقلی برای هزینه‌های زندگی را در نظر بگیریم و پایه را بر مادیات اصلی زندگی بگذاریم، باید بگویم الان یک خانواده برای یک زندگی بسیار ابتدایی نیاز به ۱۷، ۱۸ میلیون تومان حقوق ماهانه دارد. با کمتر از این اصلاً نمی‌شود زندگی کند. با کمتر از این، لااقل در کلانشهرها، کارگر باید برود توی خیابان چون سرپناه هم نمی‌تواند تامین کند. با در نظر گرفتن پول پیش، امروز اجاره خانه در کلانشهرها کمتر از ۸ میلیون تومان نیست آنهم در یک زندگی کاملاً فقیرانه و در مناطق پایین شهر.»
نادر مرادی که از او به عنوان فعال کارگری نام برده شده است هم نظری مشابه دارد. او گفت:
«یک خانواده کوچک کارگری حداقل ۱۷ تا ۲۰ میلیون تومان می‌خواهد تا بتواند زندگی خود را بگذراند؛ شش تا هشت میلیون برای اجاره خانه، ۵ تا ۷ میلیون برای هزینه‌های خوراک و دو سه میلیون باقیمانده هم برای درمان و آموزش و حمل و نقل و سایر هزینه‌ها».
خانواده‌های کارگری چندین سال است که تحت فشار روند افزایشی نرخ تورم و سرکوب مزدی به ناچار کالاهای بسیاری را از سبد خرید حذف کرده‌اند تا بتوانند ضروریات اصلی چون سرپناه و خوراک را تامین کنند.
بر بنیاد گزارش نهادهای حکومتی میانگین نرخ تورم اجاره بهاء در سه سال اخیر رقمی بزرگ‌تر از ۴۰ درصد است. در بازار و برای مستاجران نرخ ملموس افزایش اجاره بهاء تا صد درصد نیز پیش رفته است. تورم مواد غذایی نیز از نیمه دوم سال ۱۳۹۹ همواره بیشتر از ۵۰ درصد گزارش شده و در دو سال اخیر به بالاتر از هفتاد درصد نیز رسیده است. رشد بالاتر از ۵۰ درصد تورم این دو گروه کالایی که تا قبل از بحران‌های اخیر نزدیک به ۶۰ درصد هزینه خانوار را تشکیل می‌دادند، اندک افزایش دستمزد در آغاز سال ۴۰۱ را هم بی‌اثر کرده و شکاف درآمد و هزینه را بزرگتر.
دولت در لایحه بودجه سال آینده افزایش ۲۰ تا ۲۵ درصدی حقوق کارکنان دولت را پیش‌بینی کرده است. گروهی از نمایندگان مجلس و دولتی‌های عضو شورای عالی کار در نظر دارند همین رقم افزایش را بر کارگران تحمیل کنند. هادی ابوی، از اعضای «کارگری» شورای عالی کار گفته اولین جلسه شورا در روز یکم بهمن برگزار خواهد شد. دستمزد منطقه‌ای که پیشنهاد چند خیریه حکومتی و نمایندگان حامی آنها در مجلس شورای اسلامی است و همینطور سبد معیشت به عنوان مبنای تعیین دستمزد دو دستورکار شورایی هستند که نمایندگان تشکل‌های کارگری مستقل در آن غایب‌اند.
شورای عالی کار سال گذشته سبد معیشت را معادل ۹ میلیون تومان برآورد کرد اما در نهایت حداقل دستمزد را با تمام مزایای آن کمتر از شش میلیون تومان تصویب و بر کارگران تحمیل کرد. امسال نیز کارگران نگران‌اند همین رویه تکرار شود.

****************

مرگ ۱۷ کارگر در ۲۱ روز: آتش‌سوزی

در کارگاه‌ها و ایمن نبودن وسایل گرمایشی عامل مرگ کارگران

نرخ حوادث مرگبار برای کارگران در زمستان امسال بسیار بیشتر از سال‌های قبل گزارش شده و وسایل گرمایشی ناایمن، کارگران را قربانی می‌کند.
غروب سه‌شنبه ۲۰ دیماه، حادثه آتش سوزی در شرکت لابراتورهای «سیانس» در شهرک صنعتی البرز قزوین، منجر به مرگ چهار کارگر و سوختگی بالای دو کارگر دیگر شد که ناشی از «انفجار گاز پروپان ناشی از سوراخ نمودن ظروف اسپری‌های تتراسایکلین برگشتی از سوی مشتری» بود. این شش کارگر مشغول بازیابی و خالی کردن مایع درون ظروف با یک قطعه فلزی شبیه گوه بوده‌اند تا گاز آن‌ها تخلیه شود که ناگهان با حرارتِ بخاری هیزمی که آنها برای گرم کردن محیط کار خود ایجاد کرده بودند، این ظروف یکی پس از دیگری منفجر شدند. علاوه بر چهار فوتی، دو کارگر هم در این حادثه مصدوم شدند که حال یکی از آن‌ها وخیم گزارش شده است.
کمی پیش‌تر، در حادثه‌ مینی‌بوس زنان میوه‌چین بروجن یک «گازپیک‌نیکی» تنها وسیله‌ گرمایش خودروی حمل و نقل کارگران زن بود که با یک تکان کوچک منفجر شد و شش زن جان باختند.
طبق گزارشی که خبرگزاری ایلنا منتشر کرده، در زمستان و پاییز امسال، تقریباً هر دو روز، یک حادثه‌ انفجار و آتش‌سوزی روی داده که منجر به مرگ یا مصدومیت تعدادی از کارگران شده است.
۱۸ دی، چهار کارگر یک کارگاه زغالسازی درحوالی روستای «کورانه» بر اثر انفجار منبع گاز به شدت مصدوم شدند. در همان روز، یک آتش‌سوزیِ دلخراش دیگر در خط لوله پنتان پالایشگاه بیدبلند خلیج فارس موجب مرگ یک کارگر واحد تعمیرات شد.
چهار روز قبل، چهاردهم دی ماه، بازهم در یک حادثه‌ دیگر، سه کارگر قربانی ناایمنی وسایل گرمایشی و آتش‌سوزی شدند؛ آتش سوزی در کانکس استراحت کارگران معدن خاک صنعتی فاطمیه واقع در جاده اردکان به چوپانان، منجر به مرگ سه کارگر شد؛ در این معدن، کارگران در کانکس‌های استراحت از حداقلی‌ترین امکانات گرمایشی محروم بوده‌اند.
یک روز قبل، سیزدهم دیماه، سه کارگر کچ کار درشهرک «سنقرآباد» بخش بیستون از توابع شهرستان هرسین استان کرمانشاه هنگام استراحت بر اثر استنشاق گاز سمی در محل سکونت جان خود را از دست دادند. در همان روز انفجار کوره ذوب آهن در کارخانه «ذوب ریزان شرق پایتخت» واقع در بخش ایوانکی شهرستان گرمسار منجر به مرگ یک کارگر و مصدومیت پنج کارگر دیگر شد.
دهم دی، دو کارگر یک کارواش در اسلام آباد غرب بر اثر گازگرفتگی جان باختند. چهارم دی، هفت نفر از کارگران معدن سنگ فلورین واقع در روستای تویه دامغان در محل استراحتگاه‌شان با یک بخاری نفتی چکه‌ای اقدام به گرم کردن خود کرده بودند که بخاری به دلیل جمع شدن گاز ناگهان منفجر شد و سه کارگر جان باختند. در همین روزها دو نفر از مصدومان حادثه‌ مینی‌بوس بروجن نیز پس از تحمل چندین روز رنج و درد، در بیمارستان جان باختند.
با این حساب، از ابتدای دی تا روز ۲۱ دی ماه، هفده کارگر بر اثر آتش‌سوزی، انفجار یا استنشاق گاز سمی جان خود را از دست داده‌اند و البته علاوه بر این موارد، کارگران دیگری به دلایلی غیر از این هم جان باخته‌اند.
ضعف نهادی کارگران در پیگیری حقوق صنفی، ضعف ایمنی کارگاهی و غفلت مرگبار کارفرمایان و ضعف نظارتی نهادهای متولی به خصوص وزارت کار از دلایل مهم نبود ایمنی برای کارگران است.

****************

آتش‌سوزی در کارخانه «سیانس» قزوین چهار کارگر را کُشت

برای سومین بار در فاصله یک ماه استفاده از وسایل گرمایشی غیراستاندارد در محیط کار جان کارگران را گرفت. چهار کارگر در دم جان باختند و دو کارگر با درجه مصدومیت بالا به بیمارستان منتقل شدند.
سه‌شنبه ۲۰ دی یک حادثه مرگ‌بار دیگر برای کارگران رخ داد. در این حادثه که در شرکت «لابراتورهای سیانس» در شهر صنعتی البرز قزوین رخ داد، چهار کارگر در دم جان باختند و دو کارگر دیگر هم مصدوم شدند. حال یکی از مصدومان وخیم گزارش شده است.
رسانه‌های داخلی ایران علت این حادثه «انفجار گاز پروپان ناشی از سوراخ نمودن ظروف اسپری‌های تتراسایکلین برگشتی» اعلام کردند.
خبرگزاری دولتی کار ایران (ایلنا) به نقل از یک «منبع کارگری» نوشت:
«در روز حادثه مقداری از محصولات اسپری ارسالی برای مشتری حدود ۵۰۰ عدد به دلیل داشتن نشتی برگشت خورده بود و این شش کارگر مشغول بازیابی و خالی کردن مایه درون ظروف با یک قطعه فلزی شبیه گوه بوده‌اند تا گاز آن‌ها تخلیه شود که ناگهان با حرارتی که از بخاری هیزمی که آنها برای گرم کردن محیط کار خود ایجاد کرده بودند، این ظروف یکی پس از دیگری منفجر می‌شوند».
در این حادثه چهار کارگر در دم کشته شدند و دو کارگر نیز به شدت مصدوم. هویت کارگران قربانی این حادثه «محمد دهقان نژاد»، «جواد کریمی زند»، «رضا رستم خانی»، «نبی‌اله امینی»، «حسن زارعی» و «مصطفی معاریف غیاثوند» اعلام شده است.
دو کارگر مصدوم به بیمارستان «شهید رجایی» قزوین اعزام شدند. به گفته «منبع کارگری» حال یکی از کارگران مصدوم که دچار ۷۰ درصد سوختگی شده وخیم است.
شمار کل کارگران این شرکت که در حوزه تولید مکمل‌های غذایی دام و طیور فعالیت می‌کند ۴۲ نفر اعلام شده است. با وجود تعداد کارگران کم اما مدیران کارخانه از تامین وسایل گرمایشی استاندارد امتناع کرده‌اند و کارگران مجبور شده‌اند برای گرم کردن محیط کار از بخاری هیزمی استفاده کنند.
آتش‌سوزی و انفجار یا خفگی در محل کار به دلیل استفاده از لوازم گرمایشی غیراستاندارد در فاصله یک ماه گذشته موجب مرگ دست‌کم ۱۰ کارگر دیگر نیز شده بود. در ۲۱ آذر ماه کارگران سردخانه بهار بروجن به دلیل استفاده از پیک‌نیکی برای گرم کردن ونی که آنها را به سر کار می‌برد، دچار حادثه شدند. پنج تن از این کارگران جان‌شان را از دست دادند. شش کارگر دیگر هم مصدوم شدند.
چهارم دی ماه استراحتگاه کارگران معدن فلورین روستای توسه در شمال شهرستان دامغان به دلیل استفاده از لوازم گرمایشی غیراستاندارد آتش گرفت. در این حادثه دو کارگر در دم جان باختند و پنج معدنکار هم با مصدومیت بالا به بیمارستان انتقال داده شدند.
سیزدهم دی ماه نیز خبرگزاری‌های داخلی ایران از مرگ سه کارگر گچ‌کار به دلیل استنشاق گاز دی‌اکسید کربن در هنگام استراحت در شهرک «سنقرآباد» از توابع هرسین کرمانشاه خبر دادند.
حوادث کار سالانه جان صدها کارگر را در ایران می‌گیرد. وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی اما مدعی است که نرخ حوادث کاری مرگ‌بار کاهش یافته است. این وزارتخانه شمار کارگران فوت کرده بر اثر حوادث کار در سال ۱۴۰۰ را کمتر از ۸۰۰ نفر اعلام کرده است. آمار وزارت کار تنها حوادث کاری رخ داده در کارگاه‌های مشمول قانون کار را در برمی‌گیرد. حوادث کار منجر به مصدومیت و معلولیت دایمی کارگران و یا مرگ آن‌ها در کارگاه‌های خارج از شمول قانون کار در آمارهای رسمی نادیده گرفته می‌شوند.

****************

اعتصاب و راهپیمایی کارگران پیمانی پتروشیمی چوار، اعتراض کارکنان رسمی نفت

گروهی از کارگران و کارمندان صنعت نفت دست به اعتصاب و اعتراض زدند

کارگران پیمانی پتروشیمی چوار روز ۱۴ دی دست از کار کشیدند و خواستار پاسخگویی مسئولان محلی شدند. کارکنان رسمی نفت نیز به وعده‌های مبهم معاون وزارت نفت و موکول کردن اجرای قانون ماده ۱۰ به سال ۱۴۰۲ معترضند و تأکید دارند از اعتراض دست نخواهند کشید.
در ماه‌های پایانی سال ۱۴۰۱، وزارت نفت همچنان از پاسخگویی به مطالبات کارگران پروژه‌ای و کارکنان رسمی صنعت نفت خودداری می‌کند.
در اعتراض به بهره کشی پیمانکاران و بدعهدی مدیران، صبح روز چهارشنبه ۱۴ دی بیش از ۱۰۰ تن از کارگران پیمانی پتروشیمی چوار (الفین ایلام) دست از کار کشیدند. آن‌ها پس از تجمع در محوطه پتروشیمی، مقابل فرمانداری چوار تجمع کردند. مسئولان فرمانداری به کارگران توصیه کردند از پیگیری مطالباتشان دست بردارند. اما کارگران این بار مقابل اداره کار چوار تجمع کردند و خواستار پاسخگویی شدند.
مدیران پالایشگاه الفین ایلام حدود ۳۰۰ تن کارگر را از ابتدای ساخت پالایشگاه با قرارداد کوتاه مدت به عنوان کارگر ساده و با دستمزد ناچیز به کار گرفته‌اند. سال گذشته قرار بود قرارداد کارگران به قرارداد مستقیم تبدیل شود اما مدیران از تبدیل قرارداد کارگران خودداری کردند. پیمانکار نیز قرارداد کارگران را به قرارداد پانزده- پانزده تبدیل کرده است و دستمزدی معادل کارگر ساده به آن‌ها پرداخت می‌کند.
کارگران معترض گفته‌اند: «۸۰ نفر از ما نیروی مکانیک واحد الفین هستیم‌ که با شرایط سخت کار می‌کنیم؛ اما همگی در لیست بیمه کارگر ساده هستیم.»
کارگران درباره واکنش فرمانداری به مطالبه امنیت شغلی و افزایش حقوق خود گفتند: «در فرمانداری به ما گفتند نباید پیگیر باشیم!»
کارگران پیمانی پتروشیمی چوار بخشی از جمعیت انبوه کارگران پیمانی هستند که به واسطه شرکت‌های پیمانکاری با حداقل دستمزد، در شرایط ناامن و با قراردادهای موقت در وزارت نفت کار می‌کنند.
بیش از ۱۳۰ هزار کارگر پیمانی نفت خواستار حذف پیمانکاران و عقد قرارداد مستقیم با وزارت نفت هستند و به‌رغم سازماندهی چند اعتصاب سراسری، وزارت نفت همچنان از پاسخگویی به کارگران سرباز می‌زند.
وعده‌های وزارت نفت به کارکنان رسمی: انشاالله سال آینده
قانون ماده ۱۰ مرتبط با وضعیت استخدامی کارکنان رسمی نفت از سال ۹۱ به‌رغم اعتراض و اعتصاب کارکنان رسمی، روی کاغذ باقی مانده است.
کارکنان رسمی صنعت نفت خواستار «اجرای ماده ۱۰ قانون وظایف و اختیارات وزارت نفت» مصوب سال ۱۳۹۱ در مجلس هستند. آئین نامه اجرایی این قانون نیز سال ۱۳۹۴ تصویب شده است. اجرای این قانون می‌تواند به افزایش حقوق کارکنان مناطق عملیاتی، برداشتن سقف مالیات از حقوق آنان و بهبود شرایط کارشان شود.
دوشنبه ۵ دی، مهدی علی‌مددی معاون توسعه مدیریت و سرمایه انسانی وزیر نفت به همراه چند تن از مدیران مراکز نفتی از سکوهای نفتی پارس جنوبی دیدار کرد و در قالب تعریف و تمجید از نقش کارگران در تولید گاز کشور، اجرای قانون ماده ۱۰ را به سال بعد موکول کرد.
براساس این وعده مبهم، معاون وزیر نفت، دو سناریو را در ارتباط با حقوق کارکنان رسمی در سال آینده در نظر گرفته و به دنبال «اجرای یکی از آنها»ست. مددی گفت: «در طرح نخست، سقف حقوق کارکنان سکوهای نفت و گاز، جزایر و مناطق عملیاتی خشکی بالاتر از سقف تعیین شده محاسبه خواهد شد. در طرح دوم نیز تلاش می‌کنیم تا فوق‌العاده‌های عملیاتی از موضوع سقف معاف شوند و فقط آیتم‌های اصلی و مستمر حقوق در موضوع سقف لحاظ شود.»
کارکنان رسمی صنعت نفت در آبان ماه سال جاری در اقدامی نمادین از دریافت غذا خودداری کردند. اعتراض توسط کارکنان مناطق عملیاتی نفت و گاز پارس در ۱۶ آبان آغاز شد. کارکنان عملیاتی در مناطق دیگری به آن پیوستند و در برخی مناطق بیش از ۴ روز ادامه یافت.
۲۶ آذر کارکنان رسمی واحدهای عملیاتی نفت طبق فراخوان قبلی در چند شرکت بهره برداری نفت و گاز از جمله در اهواز، ماهشهر، گچساران، عسلویه، تنگ بیجار و جزیره خارک تجمع اعتراضی برپا کردند.
۱۰ دی کارگران نفت در پالایشگاه آبادان، میدان نفتی آذر مهران در استان ایلام و نیز کارکنان رسمی پالایشگاه اراک اعتصاب کردند.
ایلنا خبرگزاری دولتی کار ایران، چهارشنبه ۱۴ دی به نقل از چند تن از کارکنان رسمی نفت نوشته است: «از شروع به کار وزیر نفت و از ماه‌های ابتدایی سال و حتی قبل‌تر از آن به ما قول دادند که مطالبات‌مان از جمله اجرای ماده ده قانون نفت و اصلاح احکام در راستای ترمیم مزد و مزایای مزدی اجرایی می‌شود اما حالا که به پایان سال نزدیک شده‌ایم، می‌گویند این مطالبات به سال آینده موکول شده است.»
آن‌ها افزوده‌اند: «قرار بود مطالبات قانونی ما در سال جاری برآورده شود؛ امیدواری برای تحقق در سال آینده به چه کار ما می‌آید؟!»

****************

۳ تجمع اعتراضی در گیلان، تهران و ایلام

تجمع کارکنان پیمانی مخابرات گیلان، معلمان خرید خدمات تهران و بازنشستگان دانشگاه علوم پزشکی ایلام
روز سه‌شنبه ۱۳ دی، گروهی از کارکنان پیمانی مخابرات استان گیلان دست از کار کشیده و در اعتراض به عدم رسیدگی به مطالباتشان مقابل دفاتر اداره مخابرات در چند شهر تجمع کردند. تصاویری از تجمع معترضان مقابل اداره مخابرات رشت، لاهیجان و تالش در رسانه‌های اجتماعی منتشر شده است.
دوشنبه ۱۲ دی تجمعی از سوی معلمانِ خرید خدمات استان تهران و بازنشستگان دانشگاه علوم پزشکی گیلان برگزار شد.
کارگران مجتمع تجاری اروند در استان خوزستان به ۲ ماه تعویق حقوق و کارگران سیمان آباده به ۹ ماه تعویق حقوق خود اعتراض کردند. معلمان کردستان هم در بیانیه‌ای قطع حق رتبه‌بندی ۴۷ معلم معترض در سنندج و کلاترزان را محکوم کردند.
معلمانِ خرید خدمات شهرستان‌های استان تهران که در تهران مقابل آموزش و پرورش استان تجمع کرده بودند به گذاشتن شرط سنی برای تبدیل قراردادشان به قرارداد معین، معترضند.
طبق بخشنامه‌ای که آموزش و پرورش صادر کرده، قرار شد معلمان خرید خدمت شهرستان‌های استان تهران به صورت قرارداد کار معین در وزارت آموزش و پرورش جذب شوند اما برخلاف آنچه در بخشنامه آمده، برای تبدیل وضعیتِ معلمان شرط سنی گذاشته‌اند.
به گفته‌ی معترضان، آموزش و پرورش استان تهران با گذاشتن شرط سنی، معلمان با سابقه کار تا ۱۲ سال را عملأ از شمول بخشنامه حذف کرده است.
تجمع کنندگان گفتند:
«سال‌ها با حقوق پایین در مناطق دورافتاده‌ی استان تهران تدریس کردیم، حقوقی که می‌گرفتیم حتی خرج رفت و آمدمان هم نمی‌شد، اما حالا می‌گویند برای تبدیل وضعیت باید زیر ۳۵ سال سن داشته باشید! با چنین شرطی برخی از معلمانِ خرید خدمات با سابقه‌ یک سال تدریس جذب شده‌اند اما معلمی که ۱۲ سال سابقه‌ی تدریس دارد، نمی‌تواند قرارداد مستقیم شود».
یکی از معلمان خرید خدمت تهران که به دلیل گذاشتن شرط سنی مشمول تبدیل وضعیت نمی‌شود، درباره میزان حقوق و شرایط کار خود گفته است:
«سال گذشته با ۴۰۰ دانش‌آموز، ۳ میلیون و ۲۰۰ هزار تومان حقوق می‌گرفتم که چون سرپرست خانوار هستم، مجبور بودم بعد از کلاس در اسنپ هم کار کنم.»
بازنشستگان دانشگاه علوم پزشکی ایلام دوشنبه ۱۲ دی در اعتراض به ۱۸ ماه تاخیر در پرداخت افزایش مستمری خود مقابل ساختمان صندوق بازنشستگی ایلام تجمع کردند. حکم افزایش ۱۵ درصد به مستمری معترضان در تیرماه سال ۱۴۰۰ صادر شده است اما هنوز اجرا نشده است.
انجمن صنفی معلمان کردستان در بیانیه‌ای قطع حق رتبه‌بندی ۴۷ معلم معترض را محکوم کرده است.
این انجمن در گزارش پیگیری وضعیت رتبه‌بندی معلمان نوشته است: «چنانچه بارها در اظهارات اعضای انجمن و مواضع رسمی این تشکل عنوان شده، رتبه‌بندی کنونی چیزی جز شکل تضعیف‌شده و به شدت تقلیل یافته رتبه‌بندی اصلی نیست و نه تنها هیچ تحولی در آموزش و پرورش به وجود نمی‌آورد بلکه به لحاظ معیشتی هم نتوانسته اثر معناداری بر زندگی معلمان بگذارد و رد پای آن زیر گردباد بی‌رحم گرانی و تورم گم شده است. با این اوصاف مسئولان آموزش و پرورش در نهایت بی‌انصافی اندک حق ایجاد شده را از برخی از اعضای هیئت‌مدیره انجمن‌ها و فعالان صنفی قطع کرده‌اند و این اقدام غیرقانونی در حق ۴۷ نفر از معلمان کردستان - که اتفاقا با تلاش مستمر چندین ساله خود نقش پررنگی در تصویب و اجرای رتبه‌بندی داشتند - اعمال شده است.»
انجمن صنفی معلمان کردستان افزوده است به تلاش برای احقاق حق معلمان ادامه خواهد داد.
همزمان کارگران شاغل در کارخانه سیمان آباده در استان فارس هم به ۹ ماه حقوق معوقه اعتراض کردند. میثم خدادداد فرماندار آباده گفته است تعویق ۹ ماه حقوق معوقه کارگران ناشی از «مشکلات مدیریتی» و ضعف مدیریت است. به گفته‌ی او، کارخانه سیمان تولید و فروش کارخانه در سال‌های اخیر ادامه داشته و کارفرما توان مالی پرداخت حقوق کارگران را دارد.
کارگران مجتمع تجاری اروند در استان خوزستان دو ماه است حقوق نگرفته‌اند. شرکت توسعه سرمایه‌گذاری اروند از پرداخت حقوق ۸۰ کارگر که در در بخش‌های نگهبانی، تاسیسات، برق، خدمات و فضای سبز در چهار مجموعه، مجتمع تجاری اروند یا (کنزالمال)، مجموعه ورزشی مرتضی علی و سازمان قدیم منطقه آزاد و شرکت اصلی (توسعه سرمایه‌گذاری اروند) مشغول کار هستند، خودداری کرده است.

****************

اعتصاب در مترو تهران: این بار اعتصاب کارکنان فروش بلیت مترو

از اواخر سال گذشته قرارداد کار کارکنان بخش فروش بلیت مترو به قراردادهای یک ماهه تبدیل شده و در پایان هر ماه خطر بیکاری کارگران را تهدید می‌کند. یکی از کارگران معترض گفته است: «از اواخر سال قبل قراردادهایمان یک ماهه شده و هر ماه که کارفرما اراده کند می‌تواند عذر ما را بخواهد. در حالی که خیلی از این نیروها بالای ۱۰ سال سابقه‌ی کار دارند».
کارکنان بخش فروش بلیت مترو تهران صبح چهارشنبه ۲۳ آذر در اعتراض به تعویق حقوق، و قراردادهای یک ماهه تجمع اعتراضی برپا کردند. روز سه‌شنبه ۲۲ آذر نیز گروهی از کارکنان بهره‌برداری مترو تهران با تجمع مقابل ساختمان مرکزی شرکت خواستار تحقق مطالبات خود شده بودند.
کارگران فروش بلیت مترو تهران هنوز حقوق آبان ماه را دریافت نکرده‌اند.
از اواخر سال گذشته قرارداد کار کارکنان بخش فروش بلیت مترو به قراردادهای یک ماهه تبدیل شده و در پایان هر ماه خطر بیکاری کارگران را تهدید می‌کند. یکی از کارگران معترض گفته است:
«از اواخر سال قبل قراردادهایمان یک ماهه شده و هر ماه که کارفرما اراده کند می‌تواند عذر ما را بخواهد. در حالی که خیلی از این نیروها بالای ۱۰ سال سابقه‌ی کار دارند.»
کارکنان بهره‌برداری مترو تهران روز گذشته، سه‌شنبه ۲۲ آذر، در اعتراض به تبعیض و بی‌عدالتی با فراخوان قبلی مقابل ساختمان مرکزی شرکت تجمع و در دیدار با مدیرعامل شرکت، خواستار پاسخگویی به مطالبات ۱۰ ماده‌ای خود شدند.
یکی از شرکت‌کنندگان در حرکت اعتراضی سه‌شنبه، شمار شرکت‌کنندگان را ۸۰ تا ۱۰۰ نفر اعلام کرد و نوشت مدیرعامل و تعدادی از مدیران شرکت پس از شنیدن مطالبات ۱۰ ماده‌ای معترضان، از جمله بیمه تکمیلی، پرداخت مطالبات معوقه، تحویل لباس کار، و برسمیت شناختن شغل کارکنان به عنوان کار سخت و زیان‌آور وعده رسیدگی داده‌اند. یکی از موارد اعتراض کارکنان بهره‌برداری مترو تهران، تقسیم پست‌ها به شیوه رانتی است.

****************

۱۶ آذر: تداوم اعتصاب‌های کارگری، فراخوان کادر درمان به تجمع سکوت مقابل زندان اوین

اعتصاب کارگران پتروشیمی کردستان (سنندج) وارد سومین روز شد. کارگران سیمان سپاهان اصفهان به اعتصاب خود ادامه دادند. کامیون‌داران و رانندگان کامیون دوازدهمین روز اعتصاب خود را سپری کردند. در مشهد، گارد ویژه و بسیجی‌ها به تجمع ۱۶ آذر پزشکان حمله کردند.

اعتصاب‌های کارگری در بطن اعتصابات سراسری ۳ روزه
اعتراض و اعتصاب سراسری سه روزه ۱۴ تا ۱۶ آذر در شرایطی آغاز شد که اعتصاب‌های پراکنده اما متعددی در مراکز تولیدی و خدماتی مناطق مختلف کشور در جریان بود. به‌رغم تهدید، احضار و دستگیری فعالان صنفی و امنیتی تر شدن فضای مراکز تولیدی و خدماتی، و نیز دشوارتر شدن ارسال تصویر و گزارش از اعتصاب‌ها، در جریان اعتصاب ۳ روزه، خبرهای از مراکزی متعدد امکان انتشار یافت.

۱۴ آذر: کارگران کارخانه سیمان سپاهان اصفهان، کارکنان آلومینیوم المهدی بندرعباس، کارکنان مجتمع پتروشیمی کردستان واقع در سنندج، پیمانکاران و پرسنل پروژه ساخت منازل مسکونی پرسنل ارتش در کرمانشاه اعتصاب کردند. اعتصاب کارگران شرکت پایانه‌ها و مخازن پتروشیمی بندر ماهشهر ادامه یافت. اعتصاب کامیون‌داران که از ۵ آذر در برخی مناطق آغاز شده است، دوشنبه نیز ادامه یافت. «اتحاد پزشکان» اعلام کرد «جامعه درمانی ایران اعم از پزشکان، پرستاران، فیزیوتراپها، رادیولوژیست‌ها ماماها، بهیارها، گفتاردرمان‌ها و شنوایی سنج‌ها و… در کنار مردم به اعتصابات سراسری» می‌پیوندند.

۱۵ آذر: سه شنبه ۱۵ آذر اعتصاب کارگران سیمان سپاهان و پتروشیمی کردستان برای دومین روز ادامه یافت. ۶۰۰ کارگران پیمانی پتروشیمی چوار و ۴۵۰۰ کارگر پالایشگاه آبادان به عدم اجرای طبقه بندی مشاغل اعتراض کردند. خبر اعتراض کارگران روغن نباتی نرگس شیراز و داروگر تهران به تعویق حقوق و حق بیمه، رکود تولید و نداشتن امنیت شغلی نیز ۱۵ آذر به رسانه‌ها راه یافت.

سه شنبه ۱۵ آذر، در دومین روز همبستگی پزشکان و کادر درمان با اعتراضات سراسری، قوه قضاییه از صدور حکم اعدام برای پزشک زندانی حمید قره‌حسنلو، و ۲۵ سال زندان برای همسر او در دادگاه بدوی خبر داد. اعتصاب کامیون‌داران که از ۵ آذر آغاز شده نیز ادامه یافت.

۱۶ آذر: اعتصاب کارگران پتروشیمی کردستان (سنندج) وارد سومین روز شد.
کارگران سیمان سپاهان اصفهان به‌رغم تمهیدات مدیریت، از جمله تعطیل کردن سرویس حمل و نقل، خود را برای ادامه اعتصاب به مقابل کارخانه رساندند و زمانی که با درهای بسته شده کارخانه روبرو شدند، مقابل شرکت تجمع کردند. کارگران در جریان اعتصاب، مدیر عامل و دو تن از مدیران شرکت را اخراج کردند.
کامیونداران و رانندگان کامیون دوازدهمین روز اعتصاب خود را سپری کردند. در مراسم دولتی روز دانشجو در دانشگاه تهران فردی به نام عباس خاکبازان، به عنوان نماینده صنف کامیون‌داران سخنرانی و اعتصاب ۱۲ روزه کامیونداران را تکذیب کرد. این در حالی است که کلیپ هایی از پایانه‌های مرزی خالی از کامیون از جمله مرز تمرچین طرف گمرک عراق نشان از ادامه اعتصاب داشت.
حکومت همچنین کوشید از طریق ترغیب رانندگان اعتصاب شکن به شکایت از همکارانشان و دستگیری رانندگان اعتصابی در جاده‌ها به اتهام «ناامن‌سازی جاده‌ها»، اعتصاب کنندگان را زیرفشار بگذارد.
تشکل دولتی «انجمن صنفی» کامیون‌داران شهرضا و حومه در فراخوانی کامیون‌داران را ترغیب کرد علیه «معاندان» و «اغتشاشگران» شکایت کنند.
نیروی انتظامی شهرستان شهرضا هم ۱۵ آذر اعلام کرد «عوامل اصلی ناامن‌سازی جاده‌ها در حوزه استحفاظی شهرستان شهرضا» را دستگیر کرده است. در توضیح خبر آمده است دو نفر که که با پژو ۴۰۵ با تهدید و ایجاد رعب و وحشت برای اجبار کامیونداران به اعتصاب اقدام میکردند دستگیر و به مراجع قضایی ارجاع داده شدند.
کلیپی با توضیح اعتصاب تراکتورداران تربت جام بخاطر کمبود سوخت در روز ۱۶ آذر منتشر شده است.
خبرهایی هم مبنی بر اعتصاب پرسنل شرکت قالب‌های صنعتی سایپا و اعتصاب پرسنل نیروگاه گازی خلیج فارس در ۱۵ آذر منتشر شده که راستی آزمایی آن ها ممکن نیست.

ادامه اعتراضات پزشکان: فراخوان «کادر درمان آزادیخواه»: برای تجمع سکوت مقابل زندان اوین
کادر درمان شامل پزشکان، پرستاران، فیزیوتراپها، رادیولوژیست‌ها، ماماها، بهیارها، گفتاردرمان‌ها و شنوایی‌سنج‌ها در همبستگی با اعتراضات سراسری و اعتراض به دستگیری و سرکوب معترضان از جمله کادر درمان، از دوشنبه ۱۴ آذر به اعتصابات سراسری پیوستند.
کانال‌های اطلاع رسانی پزشکان، درباره میزان شرکت پزشکان و سایر کادر درمان در اعتصاب ۳ روزه نوشتند ۳۰ تا ۴۰ درصد مطب‌ها در اعتصاب بودند.
یک پزشک نوشته است در درمانگاهی که او کار می‌کند از مجموع ۱۴ پزشک، ۸ تن در اعتصاب بودند و باقی هم تنها برای ویزیت بیماران به درمانگاه آمدند.
در مشهد، گارد ویژه و بسیجی‌ها به تجمع ۱۶ آذر پزشکان حمله کردند. همزمان با شلیک هوایی موتوری‌ها با ضرب و شتم پزشکان زن، آن‌ها را متفرق کردند.
یک پزشک از مشهد، در مورد برخورد رییس دانشگاه علوم پزشکی با پزشکان معترض گزارش داده است. بنابر روایت این پزشک، رییس دانشگاه علوم پزشکی مشهد دستور داد از ورود پزشکانی که در سکوت تجمع کرده بودند، به داخل ساختمان مرکزی دانشگاه ممانعت شود و گارد ویژه و بسیج پزشکان را مضروب و بازداشت کنند.
این پزشک خطاب به گارد ویژه و بسیجی‌ها نوشته است:
«گارد ویژه و بسیجی عزیز، خودت وقتی نزدیکانت محتاج پزشکان می‌شوند چه میکنی، که اکنون به این راحتی به مدافعان سلامت اهانت می‌کنی! تیراندازی در روز روشن! در خیابانی به این شلوغی در مرکز شهر در زمان تعطیلی مدارس!»
سه شنبه ۱۵ آذر دستگاه قضایی روز برای ۵ تن از دستگیر شدگان اعتراضات سراسری، حکم اعدام صادر کرد.
یکی از این ۵ تن، حمید قره‌حسنلو پزشک است. او در مراسم چهلم حدیث نجفی، به همراه همسرش فرزانه قره‌حسنلو بازداشت و به اتهام قتل یک بسیجی در کرج شکنجه و به اعدام محکوم شد.
حکم دادگاه چهارشنبه ۱۶ آذر، در حالی که این پزشک در بیمارستان بستری بود، به او ابلاغ شد.
حمید قره‌حسنلو در میان فعالان اجتماعی به عنوان مدافع حقوق کودکان کار و حق آموزش برابر کرودکان شناخته شده است و دستگیری، شکنجه و صدور حکم اعدام این پزشک و متخصص رادیولوژی موجی از اعتراض را برانگیخت.
شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ایران در باره او نوشته است:
«دکتر حمید قره حسنلو پزشک و متخصص رادیولوژی که عمری برای خدمت، سر از پا نمی‌شناخت، بدون دادرسی عادلانه و داشتن وکیل انتخابی، برای اتهامی بی اساس به اعدام محکوم شده است. حمید قره‌حسنلو تمام عمر دغدغه کودکان کار و کودکان بازمانده از تحصیل را داشت. ساخت سه مدرسه در مناطق محروم از جمله فعالیت‌های ماندگار این پزشک ملی و انسان است.»
«کادر درمان آزادیخواه» با انتشار بیانیه‌ای از کادر درمان خواست با لباس کار (روپوش سفید) ساعت ۱۱ پنجشنبه ۱۷ آذر در تهران رو به روی زندان اوین و در مراکز سایر استان‌ها مقابل استانداری جمع شوند و با تجمع سکوت به صدور حکم اعدام برای «خیر مدرسه ساز دکتر قره حسنلو» اعتراض کنند.
در این بیانیه بار دیگر بر همبستگی کادر درمان با مبارزات سراسری تاکید شده و آمده است:
«ما ضمن محکوم کردن اقدامات سرکوبگرانه و شکنجه و کشتار در زندان‌ها و بازداشتگاه‌ها خواهان آزادی تمامی زندانیان سیاسی منجمله کادر درمان هستیم. ما در کنار مردم کشورمان در خیزش سراسری برعلیه ظلم و دیکتاتوری ایستاده‌ایم.»

****************

۱۵ آذر: ادامه اعتصاب‌های کارگری

در آستانه روز دانشجو، اعتصاب کارگران سیمان سپاهان و پتروشیمی کردستان برای دومین روز ادامه داشت. خبر اعتراض ۶۰۰ کارگر پیمانی پتروشیمی چوار و ۴۵۰۰ کارگر پالایشگاه آبادان به عدم اجرای طبقه‌بندی مشاغل، اعتراض کارگران روغن نباتی نرگس شیراز و داروگر تهران به پرداخت نشدن حقوق و حق بیمه، رکود تولید و نداشتن امنیت شغلی نیز به رسانه‌ها راه یافت.
پزشکان و کادر درمان سه شنبه ۱۵ آذر با انتشار حکم دو تن از همکارانشان توسط قوه قضاییه مواجه شدند. خبرگزاری میزان اعلام کرد دادگاه بدوی حمید قره‌حسنلو، پزشک را به اعدام و همسرش فرزانه قره‌حسنلو را به ۲۵ سال زندان محکوم کرده است. پزشکان و کادر درمان در همبستگی با اعتراضات سراسری و در اعتراض به سرکوب کادر درمان از اعتصاب سه روزه حمایت کرده‌اند.
اعتصاب کامیونداران که از ۵ آذر آغاز شده، به نوشته‌ی اتحادیه کامیونداران و رانندگان کامیون سه‌شنبه نیز ادامه یافت. کانال تلگرامی این تشکل نوشت:
"هرچند که امروز به دلیل ضیف بودن خط و قطع نت در خیلی از جاها فیلم و فعالعیت‌ها شما به دست ما نرسید ولی یازدهمین روز اعتصاب پرشکوه برگزار شد و انشالله فردا ۱۶ آذر را هم با شکوه تمام ادامه می‌دهیم."
اعتصاب سراسری سه روزه ۱۴ تا ۱۶ آذر در شرایطی آغاز شد که اعتصاب‌های پراکنده اما متعددی در مراکز تولیدی و خدماتی مناطق مختلف کشور در جریان بود.
دوشنبه ۱۴ آذر، کارگران کارخانه سیمان سپاهان اصفهان، کارکنان آلومینیوم المهدی بندرعباس، کارکنان مجتمع پتروشیمی کردستان واقع در سنندج، پیمانکاران و پرسنل پروژه ساخت منازل مسکونی پرسنل ارتش در کرمانشاه اعتصاب کردند. اعتصاب کارگران شرکت پایانه‌ها و مخازن پتروشیمی بندر ماهشهر که از یکشنبه ۱۳ آذر آغاز شده بود ادامه یافت. کامیونداران که از ۵ آذر در برخی مناطق دست از کار کشیده‌اند به اعتصاب ادامه دادند. «اتحاد پزشکان» نیز اعلام کرد «جامعه درمانی ایران اعم از پزشکان، پرستاران، فیزیوتراپها، رادیولوژیست‌ها ماماها، بهیارها، گفتاردرمان‌ها و شنوایی سنج‌ها و… در کنار مردم به اعتصابات سراسری» می‌پیوندند.

ادامه اعتصاب کارگران سیمان سپاهان
اعتصاب صدها کارگر سیمان سپاهان (دیزیچه) اصفهان سه شنبه ۱۵ آذر برای دومین روز ادامه یافت. کارگران در پی توقف تولید برای اعتراض به سوی ساختمان مدیریت حرکت کردند. بنا بر گزارش‌ها، کارگران مدیرعامل، معاون منابع انشانی و معاون مالی شرکت را که از اعضای هولدینگ غدیر وابسته به سپاه پاسداران هستند، از کارخانه بیرون کردند.
اعتصاب صدها کارگر سیمان سپاهان (دیزیچه) اصفهان سه شنبه ۱۵ آذر برای دومین روز ادامه یافت. کارگران در پی توقف تولید برای اعتراض به سوی ساختمان مدیریت حرکت کردند. بنا بر گزارش‌ها، کارگران مدیرعامل، معاون منابع انشانی و معاون مالی شرکت را که از اعضای هولدینگ غدیر وابسته به سپاه پاسداران هستند، از کارخانه بیرون کردند.
ویدیوهای منتشر شده از روز دوم اعتصاب نشان می‌دهد فعالیت کوره‌ها و سه خط تولید کارخانه متوقف شده است.
کارخانه سیمان سپاهان بیش از هزار کارگر دارد که بخش عمده آن‌ها به واسطه شرکت‌های پیمانکاری با قراردادهای موقت و دستمزد پایین به کار گرفته شده‌اند. کارگران موقت این شرکت بارها با خواست بهبود شرایط کار، افزایش دستمزد، رفع تبعیض و حذف شرکت‌های پیمانکاری اعتصاب کرده‌اند. سیمان سپاهان در دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد به تملک هولدینگ غدیر درآمد.

اعتراض کارگران روغن نباتی نرگس شیراز
کارگران کارخانه روغن نباتی نرگس شیراز ۳ ماه است حقوق نگرفته‌اند و ۵ ماه است حق بیمه‌شان پرداخت نشده است. این کارخانه از مدت‌ها پیش با بحران تولید روبروست. کارگران می‌گویند امکان تولید روغن در کارخانه وجود دارد اما مدیریت شرکت اقدامی انجام نمی‌دهد. ۱۵۰ کارگر باقیمانده روغن نباتی نرگس علاوه بر معوقات مزدی و حق بیمه نگران امنیت شغلی خود نیز هستند. آن‌ها بارها خواستار رسیدگی مسئولان استانی و نمایندگان مجلس شده‌اند ولی پاسخی نگرفته‌اند.

تجمع کارگران کارخانه داروگر تهران
کارگران کارخانه داروگر تهران دوشنبه ۱۵ آذر ماه در اعتراض به پرداخت نشدن ۴ ماه حقوق و ۵ ماه حق بیمه تجمع کردند. مدیریت کارخانه چند روز است به بهانه نبود مواد اولیه تولید را متوقف کرده و در پاسخ اعتراضات کارگران، گفته است کارگران می‌توانند شرکت را ترک کنند.

دومین روز اعتصاب کارکنان مجتمع پتروشیمی کردستان (سنندج)
تصاویری از ادامه اعتصاب کارگران مجتمع پتروشیمی کردستان (سنندج) در رسانه‌های اجتماعی منتشر شده است. کارگران این شرکت پیش از این نیز در اعتراض به کمی دستمزد، و فضای پلیسی حاکم بر محیط کار دست از کار کشیده و با وعده تحقق مطالبات به کار باز گشته بودند.
به گفته‌ی کارگران، مدیران شرکت در حالی که خود ۳۰ تا ۵۰ میلیون در ماه حقوق می‌گیرند، حقوق و مزایای مزدی کارگران را در سطح نازلی قرار داده و آن‌ها را به زیر خط فقر سوق داده‌اند.
مجتمع پتروشیمی کردستان تولیدکننده پلی اتیلن است و حدود ۵۰۰ کارگر دارد.

اعتراض کارگران پتروشیمی چوار و پالایشگاه آبادان
خبرگزاری دولتی کار ایران (ایلنا) سه شنبه ۱۵ آذر از اعتراض کارگران پیمانی پالایشگاه آبادان و پتروشیمی جوار خبر داد. حدود ۶۰۰ کارگر پیمانی پتروشیمی چوار و ۴ هزار و ۵۰۰ کارگر پیمانی پالایشگاه آبادان مشمول اجرای طبقه بندی هستند. در پتروشیمی چوار واقع در ایلام، حدود ۶۰۰ کارگر پیمانی به کمی دستمزد و عدم اجرای طبقه بندی مشاغل معترضند. اغلب کارگران متخصص هستند از جمله مکانیک و تعمیرات گرفته تا خدماتی و آتش‌نشانی، اما حداقل دستمزد دریافت می‌کنند. کارفرما، کارگران را در لیست بیمه «کارگر ساده» اعلام می‌کند تا حق بیمه کمتری بپردازد.
یک کارگر مکانیک به گفته است:
«من یک کارگر مکانیک متخصص و باسابقه و پدر دو فرزند هستم که گاهی شیفت شب هم کار می‌کنم؛ حقوق ماهانه‌ی من در مجموع کمی کمتر از هشت میلیون تومان است که از این مبلغ یک میلیون تومان آن بابت شب‌کاری و ۸۰۰ هزار تومان حق اولاد است؛ در واقع حقوق کارگران مجرد همان شش میلیون و خرده‌ای است و علیرغم سابقه کار و تخصص همه‌ی این ششصد نفر، همان حقوق پایه وزارت کار را دریافت می‌کنند.»
در گزارش اعتراض کارگران پیمانی پالایشگاه آبادان به نقل از یکی از کارگران آمده است که:
«قرار بود سال جاری این طرح در صحن علنی مجلس به تصویب برسد اما با وجود پیگیری‌های مجلس، سازمان امور استخدامی کشور به بهانه‌ی داشتن بار مالی طرح برای دولت، به مخالفت با آن برخاست، گفت: از سازمان استخدامی کشور خواهشمندیم با این طرح مخالفت نکند چون این طرح هیچ بار مالی برای دولت ندارد.»
بیش از ۱۳۰ هزار کارگران پیمانی نفت سال هاست در انتظار اجرای طرح طبقه بندی مشاغل، حذف پیمانکاران و قرارداد مستقیم با وزارت نفت هستند. عدم اجرای این قانون و سایر مطالبات، اعتصاب‌های متعدد موردی و ۲ اعتصاب سراسری کارگران پیمانی را در پی داشته است.

****************

افق روشن:    فایل صوتی لیلا حسین زاده   «قتلی خاموش علیه من در جریان است. با این همه همچون همه شما عاشق زندگی‌ام.»

بهروز دهقان: لیلا حسین‌زاده؛ فریاد آزادی از زندان

از سال ۱۳۹۶ چهار مرتبه لیلا حسین‌زاده، فعال دانشجویی را بازداشت و زندانی کرده‌اند. در این گزارش، در آستانه روز دانشجو، به این سوال خواهیم پرداخت: لیلا حسین‌زاده کیست و چرا زندانی‌اش کرده‌اند؟
در آستانه ۱۶ آذر، تعداد زیادی از دانشجویان یا برای گذراندن دوران محکومیت‌‌شان در زندان‌اند یا در بازداشت‌های طولانی‌مدت در بلاتکلیفی به سر می‌برند. یکی از دانشجویان زندانی لیلا حسین‌زاده است که نزدیک به چهار ماه پیش مقابل خانه‌اش در تهران با خشونت دستگیر شد و سپس به زندان عاد‌ل‌آباد شیراز منتقل شد. با گذشت زمانی طولانی هنوز علت بازداشت او مشخص نیست.
حسین‌زاده از فعالان باسابقه‌ی جنبش دانشجویی است که پیش از این چندین‌بار دستگیر و به حبس‌های طولانی‌مدت محکوم شده بود. بازداشت‌های متعدد و شرایط زندان باعث شده که او به بیماری خودایمنی دچار شود؛ بیماری صعب‌العلاجی که با تایید پزشکی قانونی موجب صدور حکم عدم تحمل کیفر شده که البته ماموران امنیتی بی‌توجه به این حکم او را دوباره بازداشت کرده‌اند. او شهریورماه امسال در پیامی صوتی از زندان که به تازگی منتشر شده از «قتلی خاموش و تدریجی»‌ گفته بود و خانواده‌اش بارها درباره وضعیت سلامتی‌اش هشدار داده‌اند. لیلا حسین‌زاده کیست و چرا در سال‌های اخیر بارها دستگیر و زندانی شده است؟

صنفی، سیاسی است
لیلا حسین‌زاده، دانشجوی کارشناسی ارشد رشته انسان‌شناسی دانشگاه تهران و از فعالین چپ جنبش دانشجویی از سال‌های ابتدایی دهه نود به این سو بوده است. او و دیگر دانشجویانی که در دهه نود در شورای صنفی دانشگاه‌ها حضور داشتند، با درک این ضرورت که فعالیت سیاسی در دانشگاه باید بر واقعیت‌های انضمامی و حیات مادی دانشجویان پایه‌ریزی شود تلاش کردند از امر صنفی به سمت امر سیاسی حرکت کنند. تلاش‌های این دانشجویان در فرم‌های مختلف اعتراضی علیه پولی و کالایی شدن آموزش، پوشش اجباری و فشارهای حراست دانشگاه‌ها، طرح کارورزی و مواردی دیگر، سبب شد که بتوانند ارتباطی منسجم با بدنه دانشجویی برقرار کنند.
لیلا حسین‌زاده در چند مقاله و سخنرانی تلاش کرده که نقاط ضعف و قوت ‌تلاش‌های جنبش دانشجویی در سال‌های دهه نود را بررسی کند. او همچنین در مقاله «معنای کارورزی برای دانشجویان چیست؟»، به تشریح پیامدهایی که این طرح دولت برای دانشجویان و فارغ‌التحصیلان دارد پرداخته است. او در مقاله‌اش به تفصیل نوشته که چرا با طرح کارورزی مخالف است و تلاش کرده این طرح را در نسبت با نظام آموزش عالی و تحولات آن بررسی کند. او می‌گوید نهاد دولت تمام مسئولیت‌های اجتماعی‌اش را رها کرده و با تمام قوا در حال عقب‌نشینی از وظایف‌اش در زمینه تامین منافع عمومی نظیر آموزش عمومی و سلامت و اشتغال است. اما عقب‌نشینی دولت از انجام مسئولیت‌هایش همه مسئله نیست بلکه نکته اصلی در همراهی تمام‌عیار دولت با نظم سرمایه است. حسین‌زاده در بخشی از مقاله‌اش درباره حرکت دولت‌های جمهوری اسلامی به سمت نئولیبرالیسم نوشته:
"مساله مهمی که باید بدان توجه کنیم این است که دولت در کناره‌گیری از مسئولیت‌های خود هرگز خنثی عمل نمی‌کند؛ به عبارت دیگر نباید پیاده‌سازی سیاست‌های نئولیبرال را صرفا نوعی عقب‌نشینی منفعلانه دولت از ساحت تامین نیازهای عمومی دانست، بلکه در اینجا دولت به نحوی کنش‌ورانه به نفع نظم سرمایه و نیز در راستای تسهیل سازوکارهای این نظم عمل می‌کند. در ادامه توضیح می‌دهیم که چگونه سیاست‌های دولت درجهت بازاری کردن دانشگاه و اپراتورسازی و کارگر شناختی‌سازی از فارغ‌التحصیلان کنشگری مستقیم و مثبت در خدمت به نظم نئولیبرال دارد."
مخالفت بی‌پروای دانشجویان با این طرح دولت روحانی البته پرهزینه بود و تعدادی از آنها و از جمله لیلا حسین‌زاده بعدتر با فشارهای دانشگاه و نهادهای امنیتی روبرو شدند. حسین‌زاده در سال ۹۶ دبیر شورای صنفی مرکزی دانشجویان دانشگاه تهران بود و فعالیت‌های او چه در دورن شورای صنفی و چه خارج از آن باعث شد از آن زمان به بعد بارها دستگیر و زندانی شود. یکی از بازداشت‌های حسین‌زاده همزمان با اعتراضات دی‌ماه ۱۳۹۶ بود. فعالیت‌های منسجم چپ دانشجویی در سال‌های میانی دهه نود باعث بالیدن گفتمان چپ در دانشگاه‌ها شده بود و تاثیر این بالندگی در اعتراضات دی‌ماه ۹۶ و بعد از آن در آبان ۹۸ آشکار بود.
آنها که در آغاز از امر جزیی و صنفی آغاز کرده بودند در نقطه بالندگی‌شان تاثیرگذاری فراتر از دانشگاه پیدا کردند. دانشجویان بارها در تجمعات‌شان شعار می‌دادند که «فرزند کارگرانیم/ کنارشان می‌مانیم» و از اتحاد کارگران، معلمان و دانشجویان می‌گفتند. پیوند میان جنبش‌های اجتماعی وحشت حکومت را به همراه داشت و فشار نهاهای امنیتی به فعالین این جنبش‌ها را به حداکثر رساند و از این‌روست که در سال‌های اخیر اغلب فعالین شناخته شده دانشجویان، کارگران و معلمان به حبس‌های طولانی‌مدت محکوم شده‌اند. لیلا از جمله آنها است که روزهایی طولانی از جوانی‌اش را در زندان گذرانده و به گواهی پزشکی قانونی دیگر توان تحمل حبس را ندارد اما همچنان در حبس است و حالا در پیامی که از زندان منتشر شده می‌گوید «مرا بلاتکلیف در مقتل نگه داشته‌اند.»
حسین‌زاده در دادگاهی که در اسفند سال ۹۶ برگزار شد به پنج سال حبس محکوم شده بود. کانال شوراهای صنفی دانشجویان کشور در آن زمان حکم دادگاه او را منتشر کرد و نکته قابل توجه اینکه در این حکم، وحشت حکومت از رشد تفکر چپ در دانشگاه و ارتباط جنبش دانشجویی با دیگر جنبش‌های اجتماعی نظیر کارگران نمایان است و همچنین فعالیت‌های حسین‌زاده علیه پولی شدن دانشگاه و خدمات آموزشی به عنوان اقدامات مجرمانه ذکر شده است:
«...حسب مستندات موجود و به لحاظ دانشجو بودن، با تفکرات سوسیالیستها و کمونیست‌ها آشنا می‌شود. در فضای مجازی فعالیت خویش را در همین راستا تشدید و همزمان با طرح کارورزی دولت برای دانشجویان، اقدام به تاسیس و مدیریت کانال علیه بیگارورزی می‌نماید. در برخی از تجمعات از جمله مقابل مجلس و وزارت کار در حمایت از زندانیان سیاسی و کارگران حضور یافته است... متهم به شرح صفحه ۲۳ پرونده به کلیه حضور خود در تجمعات غیرقانونی از جمله تجمع ۱۶ آذر ۹۴ و تجمع ۱۶ آذر ۹۵ در اعتراض به پولی شدن سرویس‌های دانشگاه و اعتراض به سنوات حضور داشته و اقرار صریح دارد.»

تداوم مبارزه در زندان
لیلا حسین‌زاده در سال‌های ۹۶، ۹۸، ۱۴۰۰ و ۱۴۰۱ بازداشت شده است. او همچنین دوبار در دادگاه محکوم و به حبس‌های طولانی مدت محکوم شده است. لیلا آخرین‌بار ۲۹ مرداد امسال مقابل خانه‌اش بازداشت شد و هنوز مشخص نیست که دلیل دستگیری‌اش چه بوده است.
او پس از بازداشت به زندان وکیل‌آباد شیراز منتقل شد. حسین‌زاده دانشجوی دانشگاه تهران است و در این شهر ساکن است اما چرا او را به زندان شیراز منتقل کرده‌اند؟ او پیش‌تر و در آذر ۱۴۰۰ در شیراز دستگیر شده بود. در آن زمان لیلا در سفری چند روزه به شیراز رفته بود که با هجوم نیروهای امنیتی به خانه یکی از دوستانش بازداشت شد بی‌آنکه دلیل روشنی برای دستگیری‌اش وجود داشته باشد. او بارها تاکید کرده بود که هیچ دلیل روشنی برای دستگیری‌اش نداشته‌اند و پرونده‌اش خالی بوده است. پس از بازداشت اخیر وکیل لیلا به روزنامه شرق گفته بود حتی نمی‌داند بازداشت او از طرف دادسرای تهران بوده یا شیراز اما در هر دو حالت روند قانونی طی نشده است. او چند ماه است که بلاتکلیف در شیراز در حبس است و وضعیت بیماری‌اش حاد و بحرانی شده اما با این حال او مبارزه را به داخل زندان هم کشانده است.
از لیلا حسین‌زاده عکسی با شال سرخ منتشر شده که بارها بازنشر و دیده شده است. عکسی مربوط به سالن اجتماعات دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران که او در مرکز تصویر برآشفته در حال فریاد زدن است، یک دستش را از پشت کشیده‌اند و دست دیگرش را مشت کرده است. این تصویر یک وجه از لیلا را نشان‌مان می‌دهد: دختری عصیانگر که جوانی‌اش را وقف مبارزه کرده و فشاری بیش از توانش تحمل کرده است. لیلا اما وجهی دیگر هم دارد که درونی‌تر است: او علاقه‌ای بسیار به شعر خواندن و رقصیدن و سفر کردن دارد؛ یانیس ریتسوس شاعر محبوب‌اش است و دلش می‌خواهد «افسانه» نیما را حفظ باشد و از بر بخواند. شاید همین ویژگی‌ دومش است که باعث شده در زندان به بیماری خودایمنی دچار شود. بیماری‌ای که پس از آزادی هم آزارش می‌داد و احتمالا همیشه با او بماند. دی ماه ۱۴۰۰ بعد از آزادی‌اش متنی نوشت که بخشی از علایق و روحیاتش در آن آشکار است:

"زندان دوست‌ دارد ما را احاطه کند و فرو بخورد، اما آزادی در رویای ما می‌شکوفد و در چشمانمان امید می‌شود. آزادی لحظه عظیمی است، بارها تصورش کرده‌ام، گوشه سلول ۲۴ بند ۲۰۹، وقتی دراز کشیده بودم: صدای هیاهو را می‌شنیدم، هیاهویی عظیم، بعد صدای گام‌ها، صدها نه هزاران گام، به سمت سلول‌ها می‌دویدند، می‌شنیدمش. بعد در سلول باز می‌شد، محبوبم بود با کلاه پشمی‌‌اش بر سر و در کوله‌پشتی‌اش تفنگ و گل و گندم، در آستانه می‌گفت برویم و من درازکشیده بر پتوی سربازی گوشه سلول، به بوسه دعوتش می‌کردم..."

لیلا را کمی پیش از جنبش زن، زندگی، آزادی از مقابل خانه‌اش ربودند و زندانی کردند. او در روزهای ابتدایی خیزش سراسری متنی نوشت و همراهی‌اش را مردم معترض در خیابان اعلام کرد. کمی بعد در زندان و در همراهی با زنان معترض در خیابان، پوشش اجباری را کنار گذاشت. گفته بود: «برای مقاومت مرزی بین خیابان و زندان نیست. همه جا جلوی اجبار می‌ایستیم.» تماس‌ها و ملاقات‌هایش را قطع کردند و او نیز دست به اعتصاب غذا زد و پس از چند روز و با رفع این محرومیت اعتصابش را شکست. با بازداشت‌های مکرر نتوانسته‌اند لیلا حسین‌زاده را ساکت کنند اگرچه جسمش بیمار و رنجور شده و وضعیتی بحرانی را در زندان سپری می‌کند.
او در پایان پیامی صوتی که از زندان منتشر کرده می‌گوید: «با این همه همچون همه شما عاشق زندگی‌ام.» مبارزه وجهی جدانشدنی از زندگی او و بسیاری دیگر از زندانیان سیاسی است که سال‌ها است ترسی از سرکوب استبداد نداشته‌اند و حالا شجاعت‌شان همه‌گیر شده است.

****************

مقاومت در کردستان: از بِنکه‌ها تا جوانان انقلابی محلات

گفت‌وگوی حمید مافی با یوسف اردلان

تجربه‌های سازمان‌یابی محله‌محور (بِنکه) در کردستان چیست و امروز به چه کار می‌آید؟ این سوال را از یوسف اردلان، اولین رئیس شورای شهر سنندج در سال ۱۳۵۸ پرسیده‌ایم. او می‌گوید تشکل‌های کوچک اولین واکنش جامعه مدنی در برابر سرکوب است.

مقدمه
هفتاد روز از قیام ژینا گذشته است. حکومت ماشین سرکوب را سریعتر و مرگبارتر به پیش می‌راند. خیابان‌ها به صورت موقت نسبت به روزهای آغازین آرام‌تر شده است. در کردستان_استان‌های کردستان، کرمانشاه و بخش‌هایی از آذربایجان غربی- که مبارزه و مقاومت رادیکال‌تر بود، سرکوب نیز شدت بیشتری دارد. نماینده مهاباد در مجلس شورای اسلامی استقرار ایستگاه‌های ایست و بازرسی در این مناطق را تایید کرده است. حضور نظامیان در شهرها و پیرامون شهرها پرشمارتر شده است. همزمان با این وضعیت کمیته‌های محلی برای مقاومت و درمان مجروحان شکل گرفته‌اند. این کمیته‌ها و گروه‌های محلی که در چند شهر از جمله مهاباد، مریوان، بوکان، سنندج و کرمانشاه علنی اعلام موجودیت کرده‌اند یادآور یک سنت مبارزاتی در کردستان هستند: در نخستین روزهای پس از استقرار جمهوری اسلامی بِنکه‌های محلی شکل گرفتند و مسئول تامین امنیت و بازتوزیع امکانات زیستی شدند. این تجربه تاریخی که کم در باره آن نوشته شده است به تشکیل اولین شورای شهر در سنندج انجامید؛ تجربه‌ای که با حمله نظامی به کردستان ناتمام ماند اما در قیام ژینا آن تجربه و سنت‌های مبارزه در کردستان در سال‌های ۱۳۵۷ تا نخستین سال‌های دهه شصت دوباره فراخوانده شده‌اند. یوسف اردلان، از اعضای رهبری کومله در سال‌های نخست انقلاب و رئیس شورای شهر سنندج در سال ۱۳۵۸ در باره پیوند سنت‌های مبارزاتی در کردستان از پیش از بهمن ۵۷ تا به امروز توضیح داده است. او می‌گوید در کردستان هیچ‌گاه سیطره اسلام سیاسی در سپهر سیاسی پذیرفته نشد.

شکست تاریخی اسلام سیاسی در کردستان
در روزهای گذشته تصاویر و ویدئوهای متعددی از شهرهای مختلف کرد در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد که پیام سیاسی رادیکال‌تری نسبت به آنچه که در دیگر نقاط ایران در جریان بود، داشت. «زنده باد سوسیالیسم»، «زنده باد حکومت شورایی» و تاکید بر مخالفت با حکومت متمرکز همراه با تسخیر امکانات شهری برای بلندتر کردن صدای مبارزان.
از یوسف اردلان، اولین رئیس شورای شهر سنندج در سال ۱۳۵۸ پرسیدم راز این رادیکال بودن در چیست؟ او ناکامی حکومت در مسلط کردن اسلام سیاسی در سپهر سیاسی کردستان را مهمترین عامل در مقاومت و مبارزه مردمی می‌داند:
«از پیش از انقلاب، از زمان مشروطه تا به امروز در کردستان اسلام سیاسی بر مبارزه اجتماعی و مدنی حاکم نبوده است و این را در جای جای نشان داده است.»
او معتقد است در انقلاب ۵۷ روحانیت شیعه در شبکه‌ای قوی و سازماندهی شده بر سراسر ایران نفوذ داشت اما حتی با وجود حمایت‌های حکومت پهلوی از شبکه روحانیت شیعی در کردستان، آنها هیچگاه در کردستان نتوانستند پایگاه بسازند:
«در قیام ۵۷ در همه جا آنچه که به میدان آمد تسلط اسلام سیاسی بر فضای عمومی بود که این از یک سازماندهی بسیار قوی و نادیده گرفته شده حوزه علمیه ناشی می‌شد. حوز علمیه تشکلی بود که از زمان صفویه وجود داشت؛ یک شبکه بسیار قوی که تا دورترین روستاها هم نفوذ داشت. این شبکه که سازمان قوی و کهنه‌ای بود وقتی سیاسی شد متاسفانه کسی حریف آن نشد و هنوز هم در قالب اشرافیت روحانیت حکومت می‌کند. خوشبختانه در کردستان ـ که فقط یک استان را شامل نمی‌شودـ فضای سیاسی حاکم نبود و به همین دلیل هم نیروهای مترقی و چپ که در زمان پهلوی زندانی بودند یا ممنوع، امکان این را پیدا کردند که خودی بنمایانند.»
کردستان در سال‌های پس از انقلاب آخرین سنگر نیروهای مترقی ضد جمهوری اسلامی بود. بسیاری از سازمان‌های سیاسی هنگامی که در تهران و دیگر شهرها امکان فعالیت را از دست دادند، به کردستان رفتند تا در آنجا مبارزه را ادامه بدهند. اردلان می‌گوید آن زمان کردستان را پشت جبهه می‌دیدند اما جبهه اصلی بود و ادامه قیام در آنجا تداوم داشت:
«پس از قیام خمینی و اسلام سیاسی در تهران حاکم شد اما در کردستان نتوانست و برای همین ادامه قیام را در آنجا می‌بینیم. تمام تشکل‌های چپ و کمونیستی یک شعبه در سنندج داشتند. همه مانند پشت جبهه به آن نگاه می‌کردند و این را ندیدیم که در واقع خود جبهه آنجا بود. آنجا که در شرایطی که همه ایران تحت سیطره اسلام سیاسی بود به عنوان جبهه لائیسیته ماند. اما وقتی جبهه‌ها در تهران ریخت، نتیجه‌اش شد از بین رفتن پشت جبهه.»
رفراندوم آری یا نه جمهوری اسلامی که نتیجه آن همچنان مخدوش است با پاسخ قاطع نه در کردستان روبه‌رو شد. در سال‌های گذشته برخی پژوهشگران وابسته به نهادهای مذهبی و حکومتی تلاش کرده‌اند نه قاطع در کردستان را به موضع عزالدین حسینی، امام جمعه مهاباد نسبت بدهند. اردلان این گزاره را نمی‌پذیرد و معتقد است «شیخ عزالدین حسینی شخصیت شناخته شده‌ای بود اما در آن دوره در موکریان بود و رادیو و تلویزیون و روزنامه‌ای وجود نداشت که همه صدای او را بشنوند. آنچه که سبب شد در کردستان به جمهوری اسلامی نه بگویند فضای حاکم بر این منطقه بود که حاکمیت اسلام سیاسی را نمی‌پذیرفت.»
در همان دوره احمد مفتی‌زاده با جریانی که به مکتب قرآن شهره بود نیز در کردستان فعالیت داشت. مفتی‌زاده اگر چه چند سال بعد ـ در سال ۱۳۶۱ بازداشت و شکنجه شد تا یک دهه در زندان حبس شد ـ اما به حکومت دینی معتقد بود. او پیش از انقلاب ۵۷ حاکم شرع دادگستری در سنندج بود و به واسطه خویشاوندی با مهتدی‌ها در سنندج و موکریان چهره‌ای شناخته شده به شمار می‌رفت اما به دلیل دفاع از حکومت دینی هیچگاه مورد پذیرش قرار نگرفت. کردستان در سال‌های پس از ۵۷ به جای مفتی‌زاده و جریان مدافع حکومت دینی به نیروهای جوان تازه از زندان آزاد شده با گرایش سیاسی چپ و سوسیالیستی اقبال نشان داد.
کومله که حالا با نام سازمان کردستان حزب کمونیست شناخته می‌شود و نیروهای چپ همسو با آن در سال‌های پس از انقلاب مورد پذیرش عمومی قرار گرفتند و توانستند به گفته اردلان ختم فعالیت سیاسی اسلام سیاسی در کردستان را رقم بزنند.

نقشه‌های حکومتی برای بسط اسلام سیاسی در کردستان
سنت غیر اسلامی بودن فعالیت سیاسی و مدنی در کردستان روایتگر مقاومت در برابر گروه‌های اسلام‌گرایی است که به باور یوسف اردلان با ماموریت ویژه از سوی حکومت به کردستان «تبعید» می‌شدند.
او می‌گوید:
«در دهه ۴۰ و ۵۰ آخوندهایی که منبر می‌رفتند را تبعید می‌کردند کردستان. آنها همزمان با تبعید یک ماموریت هم داشتند. ماموریتی که با ساخت حسینیه و تلاش برای تسلط دینی پیش برده می‌شد.»
برخی از «روحانیون تبعیدی» در شهرهای کردستان حسینیه بنیان گذاشتند و برخی هم همانند گروه نقشبندی نیروی مسلحی با نام سپاه رزگاری تشکیل دادند. همزمان با این اقدام‌ها «قیاده موقت» هم با حمایت ویژه حکومت به منطقه بازگردانده می‌شود. قیاده موقت به اعلام فعالیت دوباره رهبری موقت حزب دمکرات کردستان به رهبری مسعود بارزانی گفته می‌شود. اردلان می‌گوید:
«درست در روزهایی که قیام شعار مرگ بر آمریکا می‌دهد مصطفی بارزانی را از آمریکا آوردند تا آموزش پیشمرگه‌های مسلمان را برعهده بگیرد و این تعارض را دامن بزنند.»
مسعود بارزانی، رهبر حزب دمکرات کردستان عراق بود که در سال‌های پیش از انقلاب برای چند سال در ایران زندگی کرد. او به همکاری با ساواک برای سرکوب مبارزان کرد متهم است. جمهوری اسلامی نیز پس از انقلاب برای سرکوب در کردستان گروهی به نام پیشمرگه‌های مسلمان را سازماندهی کرد که بخشی از آنها بار دیگر در مهاباد برای سرکوب قیام ژینا به خیابان آورده شدند.
تلاش‌های حکومتی برای بسط اسلام سیاسی در کردستان اما در برابر اراده عمومی بی‌ثمر ماند تا در نهایت سنندج نخسین شهری در ایران باشد که در آن یک زن کرد کمونیست ـ فریده قریشی ـ به عنوان شورای شهر انتخاب شد.

شورای سنندج: تجربه‌ گرانبهای انقلابیون جوان
نیروهای مترقی در کردستان توانستند برای نخستین بار شورای شهر مستقل را تشکیل دهند. در فروردین ۱۳۵۸ انتخابات شورای شهر بدون دخالت نهادهای حکومتی برگزار شد و ۱۱ عضو شورا انتخاب شدند، از جمله فریده قریشی به عنوان یک زن کمونیست و یوسف اردلان. اردلان می‌گوید «تنها سه عضو این شورا کمونیست بودند و هشت تن دیگر از جناح به اصطلاح مذهبی بودند. سه تن از نیروهای مذهبی به مفتی‌زاده وابسته و پنج تن دیگر مذهبی مستقل متکی به عقل بودند».
شورای شهر سنندج سبب شد قانونگذاران جمهوری اسلامی تشکیل شوراها را در قانون اساسی بپذیرند اما اجرای این قانون را ۲۰ سال به تاخیر انداختند و ماهیت شوراها را از معنای واقعی آن تهی کردند. شورای شهر سنندج به گفته اردلان نقش و جایگاه مرجع را برای مردم و حتی نهادهای حکومتی داشت:
«برای اختلاف‌های موجود به شورای شهر مراجع می‌شد. حتی در بیرون از سنندج هم، به عنوان نمونه بعد از انفجار در بازار اسلحه بانه، به سراغ شورای شهر می‌آمدند که برود با مردم صحبت کند.»
تجربه شوراها اما به دلیل سرکوب پایدار نماند. حکومت به مریوان لشکر کشید. کوچ تاریخی مریوان در مرداد ۱۳۵۸ به وقوع پیوست و در پیوند با آن دیگر شهرهای کردستان نیز با مریوان همراه شدند. هیئت اعزامی مرکز به کردستان سفر کرد تا به ظاهر با سازمان‌های کردستانی به تفاهم برسد اما در پشت پرده سناریو حمله نظامی به کردستان در حال طراحی بود. حکومت جمهوری اسلامی یک بار در روزهای پایانی اسفند ۵۷ به کردستان حمله برد و نوروز خونین سنندج را رقم زد، یک بار در تابستان ۱۳۵۸ و بار سوم در بهار ۱۳۵۹. حمله سوم که نزدیک به یک ماه به طول کشید موجب خروج سازمان‌های سیاسی از شهرها شد و شورا و بنکه‌ها به آخر خط رسیدند. عمر کوتاه شورای شهر سنندج اما تجربه‌های آموزنده‌ای دارد. اردلان می‌گوید:
«شورا مرجع بود حتی در بیرون از سنندج. کار شورا در برخی روستاها باز توزیع زمین‌هایی بود که در تقسیم اراضی ناعادلانه تقسیم شده بودند. برخی روستاها بودند که زمین‌های خوب را داده بودند به ارباب و زمین‌های بد سهم دهقانان شده بود. شورا این زمین‌ها را باز تقسیم کرد. یا یک نمونه دیگر درگیری اتحادیه دهقانان بود با نیروهای اسلامی در یک روستا. نیروهای نزدیک به قیاده موقت می‌خواستند مانع ورود نیروهای اتحادیه دهقانان شوند. یک درگیری رخ داده بود و در آن پسر ارباب هم کشته شده بود. این شورای سنندج بود که برای حل و فصل ماجرا به آنجا رفت و توانست ارباب و مدافعان او را قانع کند که اشتباه از آنها بوده و نه نیروهای اتحادیه دهقانان.»
شورای سنندج همچنین نقش واسط در مذاکرات پیمانکاران و نیروهای کار، به ویژه پیمانکار جاده سقز- سنندج و سد سنندج را هم عهده‌دار بود و توانست پرداخت دو ماه حق بیکاری در اردیبهشت و خرداد ۱۳۵۸ را بر دولت مهدی بازرگان تحمیل کند. اردلان می‌گوید:
«این پیشنهادی بود که ما از اتحادیه بیکاران سنندج گرفتیم و به دولت تحمیل کردیم. در کردستان به همه بیکاران پرداخت شد در بقیه شهرها اما نمی‌دانم.»
به باور او تجربه شورای شهر سنندج پدیده‌ای بزرگ بود که در آن دوره کمتر مورد توجه قرار گرفت و هیچ یک از نیروهای چپ و مترقی نیامدند با آن همکاری کنند.

بِنکه‌ها: خودمدیریتی در خردترین شکل
از دل شورای شهر واحدهای خودمدیریتی کوچک‌تری به نام بنکه شکل گرفت. بنکه‌ها در هر محله مسئول تامین امنیت و نیازهای ضروری مردم و همچنین توزیع امکانات بودند. به گفته او در پیش از انقلاب در ۵۴ محله بنکه شکل گرفته بود اما پس از بازگشت دوباره پیشمرگه‌ها به شهر پس از تابستان خونین تعداد بنکه‌ها کمتر شده بود.
اردلان یک نمونه از کار بنکه‌ها را مبارزه علیه اعتیاد به مواد مخدر عنوان می‌کند و می‌گوید که در یک مورد که خودش حضور داشته یک بنکه یکی از خانه‌های حکومتی‌هایی که شهر را ترک کرده بودند را با حضور معتمدان محلی در اخیتار گرفته و آنجا را به محل درمان معتادان تبدیل کرده بود.
او می‌گوید:
«بنکه‌ها کاملا مستقل بودند. یعنی این نبود که حتما وصل به احزاب باشند. یک مورد را که خوب به خاطر داریم زنده یاد مظفر لاهورپور به دفتر کومله آمد و گفت که به اسلحه و آموزش نظامی نیاز داریم. ما تازه سپاه رزگاری را خلع ید کرده بودیم و افرادی هم بودند که آموزش نظامی دیده بودند. لاهورپور قبلا به مقر حزب دمکرات و چریک‌ها رفته بود. در دمکرات به او گفته بودند به شرطی اسلحه می‌دهیم که به اسم دمکرات فعالیت کنید. در دفتر چریک‌ها هم گفته بودند که نمی‌توانیم به غیر از کادر خودمان اسلحه بدهیم اما فشنگ یا سایر امکانات را می‌توانیم کمک کنیم. دفتر کومله که آمدند گفتند بدون قید و شرط کمک می‌خواهیم. این بدون قید و شرط مهم بود چون استقلال بنکه‌ها را نشان می‌داد.»
لاهورپور بعدتر به کومله پیوست و در مبارزه علیه جمهوری اسلامی جان باخت.

سنت‌های مبارزه مدنی در کردستان
در شرایطی که کوچ تاریخی مریوان و بست‌نشینی در شهرهای مختلف کردستان در مرداد ماه ۱۳۵۸ سرانجام حکومت مرکزی را به عقب رانده بود و پیشمرگه‌ها و سازمان‌ها دوباره به شهر بازگشته بودند، در تهران شورای انقلاب و حکومت مرکزی در تدارک حمله‌ای دیگر به کردستان برای پایان دادن به مقاومت علیه نظم تازه استقرار یافته بودند. در اردیبهشت ۱۳۵۹ سنندج بمباران شد و در برابر تهاجم نظامی مقاومتی ۲۹ روزه شکل گرفت. پیش از آن نیز در سنندج مردم در اعتراض به استقرار پاسداران جمهوری اسلامی در بلندی‌های مشرف به شهر بست نشسته و توانسته بودند حکومت را به خارج کردن پاسدارهایش از آن منطقه مجبور کنند. اردلان می‌گوید:
«کردستان همه شیوه‌های مبارزه مدنی را آزموده است. بست‌نشینی، راهپیمایی، کوچ از شهر و انتخابات شورا بدون حضور نهادهای بالادستی. این‌ها هر یک حرکت‌های مدنی رادیکالی هستند که مقاومت را تا به امروز معنا می‌کنند.»
تجربه تاریخی کوچ مردم از مریوان در اعتراض به حمله حکومت مرکزی یک نمونه از مقاومت در کردستان است. کوچی که بیشتر از دو هفته ادامه داشت و سرانجام با پذیرش بخشی از خواسته‌های مردم کرد از سوی حکومت پایان پذیرفت. اردلان آن کوچ را مبارزه مدنی مردمانی می‌داند که «می‌گویند ما جنگ نمی‌خواهیم اما تسلیم هم نمی‌شویم».
او می‌گوید:
«آن حرکت‌های مدنی یعنی اینکه ما به عنوان مردم اینجا شخصیت داریم. می‌خواهیم اداره جایی که در آن زندگی کنیم را خودمان در دست داشته باشیم. این حرکت‌ها در برابر نیروی که می‌خواست تسلط سیاسی پیدا کند مبارزه مدنی رادیکال است.»
اردلان سد کردن راه نیروهای نظامی حکومت مرکزی در سنندج را یک نمونه از مقاومت در شهر سنندج می‌داند. ارتش جمهوری اسلامی در زمستان ۱۳۵۸ قصد داشت برای نمایش توان نظامی یک دسته نظامی را از مرکز شهر سنندج به پادگان منتقل کند. بِنکه‌ها و مردم راه را بر نظامیان بستند:
«می‌خواستند یک دسته نظامی را که از جای دیگر آورده بودند از وسط شهر عبور دهند و ببرند به پادگان. راه دیگری هم بود که از بیرون شهر ببرند اما برای نمایش اصرار داشتند که از وسط شهر عبور بدهند. در شهری که شخصیت پیدا کرده و اداره آن در دست مردمان آنجا است اما این مساله امکان‌پذیر نبود. شهر در کنترل بِنکه‌ها و مردم بود».

مقاومت مسلحانه را به کردستان تحمیل کردند
حکومت مرکزی در تهران پاسخ مطالبات و مقاومت مدنی کردستان را به مانند دیگر گروه‌های اقلیت با خشونت داد. اعدام، گسیل دادن نیروهای نظامی و میلتاریزه کردن فضای این مناطق. سیاستی که در کردستان با مبارزه مسلحانه و یا به تعبیر یوسف اردلان مقاومت مسلحانه پاسخ گرفت:
«حرکت‌های مدنی در کردستان که تداوم انقلاب بود با حمله نظامی پاسخ گرفت. آنها حمله نظامی کردند و خلایق هم اجبارا اسلحه دست گرفتند. پدیده پیشمرگایتی از اینجا می‌آید. از اجبار به دفاع در برابر تهاجم.»
او آنچه که در کردستان پس از ۵۷ رخ داده است را نه یک جنگ مسلحانه که مقاومت نظامی مسلحانه در برابر نیروی مهاجم می‌داند و می‌گوید که از قبل به دلیل ناتوانی حکومت‌های مرکزی در تامین امنیت وجود داشته است.
جمهوری اسلامی به فرمان خمینی به کردستان لشکر کشید و در یک تهاجم نزدیک به یک ماه توانست پس از نزدیک به ۱۸ ماه پس از استقرار نظام اسلامی، بر بخش بزرگی از جغرافیای کردستان مسلط شود. پیشمرگه‌ها و گروه‌های سیاسی به خارج از شهرها رفتند و بخش بزرگی از آنها هم ایران را به مقصد کردستان عراق ترک کردند. اردلان استقرار سازمان‌های کردستانی در کردستان عراق را یک شانس و امکان بزرگ برای تداوم مبارزه در کردستان ایران می‌داند:
«درست است که حکومت توانست تمام کردستان ایران را بگیرد اما نیروهای کرد این شانس را داشتند که بتوانند در آن طرف مرز برای خودشان پایگاه بسازند. در زمان صدام منطقه‌ای به عرض ۲۰ کیلومتر کامل سوخته شده بود. آن‌ها توانستند آنجا مستقر شوند. صدام هم چون جنگ داشت با ایران مانع نشد. وجود این تشکل‌های سیاسی در آن طرف مرز تداوم لاینقطع مبارزه در کردستان را تضمین می‌کند.»
به گفته رئیس اولین شورای شهر سنندج نیروهای کرد خلاف تبلیغات رسانه‌ای ایران «در جنگ بی‌طرف ماندند و اعلام کردند این جنگ جنگ ما نیست». او تاکید می‌کند:
«بعد از حکومت صدام مقرهای او به دست نیروهای طرفدار حکومت اسلامی افتاد اما حتی یک برگه که ارتباط نیروهای کرد ایران با صدام حسین را نشان بدهد وجود نداشت در حالی که سندهایی از ارتباط کردهای عراق و برخی نیروهای مرکز ایران با صدام بود. این موضوع تایید کننده استقلال و موجودیت این مبارزه است که اعتبار تداوم راه را به آن می‌دهد.»

رابطه نیروی چپ و دموکراتیک و کردستان لاینقطع است
از شروع قیام ژینا سازمان و احزاب کردستانی چند مرتبه مردم را به اعتصاب فراخواندند. در کردستان حداقل ۹ مرتبه اعتصاب گسترده شکل گرفت و یک مرتبه نیز در سوم آذر احزاب از دیگر شهرهای ایران خواستند به همراهی کردستان اعتصاب کنند. فراخوانی که در چند شهر به ویژه در استان آذربایجان غربی از آن استقبال شد.
از یوسف اردلان پرسیدم نسبت مبارزه امروز در کردستان با آن گذشته‌ای که همچنان ادامه دارد چیست؟ او پاسخ داد: «علیرغم اینکه در ۴۰ سال گذشته کردستان همواره میلیتاریزه شده و حکومت ترفندهای مختلفی به کار گرفته تا تشکیلات سازمانی را محدود کند اما مبارزه و حرکت تاریخ تداوم داشته است اما این تداوم الزاما به معنی تاریخ حرکت احزاب نیست. همانند سال‌های پیش از قیام ۵۷ که جریانی مثل کومله شروع کرده بود این جوان‌هایی هم که امروز می‌بینیم احتمالا از چند سال قبل با یکدیگر آشنا شده‌اند، یا کتابخوانی کرده‌اند یا در محله با یکدیگر بوده‌اند. اینکه اینها الزاما از آن سنت تشکیلات و احزاب پیروی کنند، نه اینطور نیست چرا که اصلا درست نیست. احزاب برای مسائل ۴۰ سال پیش جواب داشتند. اما به وجود آمدن یک نیروی سیاسی مستقل رادیکال کارا که در جریان کار و زندگی مردم است نه تنها غریب نیست که طبیعی‌ترین حالت استفاده از این تجربه‌ها است.»
اردلان نپذیرفتن حاکمیت احزاب را یکی دیگر از دستاوردهای جنبش کنونی می‌داند و می‌گوید: «تجربه منفی اقلیم کردستان عراق به کردها در ایران نشان داد که نباید حاکمیت حزبی را بپذیرند. احزاب به همان میزان که روشنگری کرده‌اند می‌توانند در فردا سهیم باشند.»
او اما نقش داشتن احزاب کردستانی در تداوم مبارزه را غیرقابل انکار می‌داند:
«احزاب در این سال‌ها توانسته‌اند موجودیت خودشان و ارتباطشان را با روال طبیعی زندگی در کردستان حذف کنند. موجودیت احزاب در آن سوی مرز این امکان را به یک دختری که نمی‌خواست به ازدواج اجباری تن بدهد می‌دهد اگر از مرز رد شود آنطرف می‌تواند زندگی کند. این ارتباط لاینقطع بین نیروی چپ دمکراتیک و زندگی در کردستان است.»
با این حال اردلان می‌گوید «این به معنی این نیست که احزاب تصور کنند اگر بازگردند، می‌توانند به اندازه قبل تداوم داشته باشند، نه باید از نو بسازند.»
حضور احزاب کردستانی در اقلیم کردستان عراق در همه سال‌های گذشته یک بهانه تکراری در دست جمهوری اسلامی بوده است که هر گونه کنش مدنی و مقاومت در جغرافیای کردستان را به این احزاب منسوب کند و به همین بهانه نیز فعالان مدنی و سیاسی در کردستان را به حبس بلندمدت و گاهی نیز اعدام محکوم کرد. از آغاز قیام ژینا نیز جمهوری اسلامی همین رویه را در پیش گرفت، چند مرتبه مقر احزاب را در اقلیم کردستان عراق توپ‌باران کرد و به دولت عراق و اقلیم کردستان عراق برای استقرار نیروهای نظامی عراقی در مرز مشترک ضرب‌الاجل داد. اردلان معتقد است «احزاب عاملیت ندارند. جمهوری اسلامی به مقر آنها حمله کرده تا بگوید آنها عامل هستند. احزاب فقط موجودیت خودشان را حفظ کردند و این مساله یک تضمین و دلخوشی بوده برای مبارزین که به مبارزه ادامه بدهند.»

ژن ژیان ئازادی: شکوفه‌ها در بهار باز می‌شوند

تازه‌ترین مبارزه و مقاومت در برابر نظام سرکوب در ایران از فردای اعلام رسمی خبر قتل ژینا (مهسا) امینی در سقز آغاز شد و به سرعت به سراسر ایران تسری یافت. ژن، ژیان، ئازادی که از جغرافیایی بیرون از مرزهای ایران به سقز رسیده بود، به سرعت تکثیر شد و به رمز مقاومت و همبستگی بدل شد. اردلان در باره رسیدن و فریاد شدن این شعار در سقز می‌گوید:
«می‌دانیم که ژن ژیان ئازادی در کوبانی رمز مقاومت در برابر داعش بوده و در کردستان ترکیه شعار مادرانی که فرزندانشان را کشته‌اند. تکرار این شعار در فضای باز سیاسی کردستان جای تعجب ندارد. مثل بهاری می‌ماند که درختان آبستن شکوفه دادن هستند. وقتی یک شکوفه باز می‌شود، بقیه شکوفه‌ها هم باز می‌شوند.» به باور او با وجود همه ضربات و سرکوبی که حاکمیت بر کردستان تحمیل کرد «روند تاریخی صدمه دید اما گسسته نشد» و به همین دلیل هم مبارزه در آن با خواست‌های رادیکال پیش برده شده است. نخستین رئیس شورای شهر سنندج یکی از مهمترین دستاوردهای ژن، ژیان ئازادی را «برداشتن نکبت شعارهای اسلامی و ناسیونالیستی» می‌داند: «اینکه شعارهای نکبتی که بار دینی و ناسیونالیستی دارند از روی جنبش برداشته شده است، یعنی اینکه وقتش رسیده که شکوفا بشود، یعنی این که جوانان مبارز شخصیت خودشان را دارند و اجازه نمی‌دهند که عامل‌های حکومتی و مرکزی بر آنها حکم برانند.»

انتقال تجربه کردستان به سراسر ایران
پس از مقاومت در مهاباد، بوکان، جوانرود، مریوان و سنندج یک شعار در خیابان‌های دیگر شهرها تکرار شد: مهاباد، کردستان الگوی کل ایران. مهاباد احتمالا یکی از رادیکال‌ترین شهرها در قیام ژینا به شمار می‌رود. تسخیر بلندگوی مسجد، سنگربندی در خیابان و مقاومت در برابر نیروی سرکوب در کنار بیان رادیکال مطالبات سیاسی به مبارزه در این شهر جلوه‌ای دیگر بخشید. آیا آنطور که در بقیه شهرها شعار می‌دهند، این تجربه را می‌توان در سراسر ایران تکرار کرد؟ اردلان در پاسخ می‌گوید:
«مهم‌ترین ممیزه کردستان که بر روی آن تاکید دارم عدم سلطه اسلام سیاسی است. این را می‌شود گفت الان در همه ایران وجود دارد. در شعارها نشانی از شعارهای مذهبی و رضاشاهی نیست، این خودش یک گام بزرگ است. این خواست عمومی لائیسیته و عبور از شعارهای نکبت‌بار مذهبی و ناسیونالیستی و بیان رادیکال مطالبات برابری‌طلبانه بزرگ‌ترین تجربه کردستان است که بعد از ۴۴ سال در همه ایران شنیده می‌شود.»
به باور او این توده‌های عظیمی که به خیابان آمده‌اند حتما راه درست را در تبادل تجربه با یکدیگر پیدا می‌کند.

می‌خواهند رگه‌های مذهبی را بر مبارزه مترقی تحمیل کنند
اردلان اما همزمان نگران تزریق رگه‌های مذهبی به جنبش مترقی برابری‌خواهانه که به گفته او با نفی سلطه مذهبی به پیش می‌رود، است و تفاوت بلوچستان و کردستان را در همین نقطه می‌داند:
«در بلوچستان همچنان تحت سیطره اسلامی‌ها هستند و به همین دلیل آن جنبش و مقاومتی که می‌بایست و می‌باید از خلق بلوچ دفاع کند، تبدیل شده است به حفظ تسنن یا چیزی شبیه این.»
او دامن زدن جمهوری اسلامی به اختلاف شیعه و سنی را یک حربه حکومتی می‌داند و می‌گوید:
«تعارض شیعه و سنی در رابطه با حکومت مرکزی در کردستان هیچگاه مساله نبوده است. انچه که کردستان را با حکومت مرکزی روبرو کرده است آزادیخواهی است. مساله ملی هم از دل همین آزادی‌خواهی آمده است.»
اردلان برای توضیح بهتر این موضوع به فعالیت‌های فرقه نقشبندی و یک جریان شیعی با محوریت یک «روحانی شیعه» در قروه را یادآور می‌شود:
«یک حسینه شیعه بود در قروه و یک مسجد که درویشان شیخ عثمان نقشبندی بنا گذاشته بودند. بعد از قیام یک روز شیعه‌ها حمله کرده بودند به مسجد سنی‌ها و آن را تخریب کردند. در جریان این واقعه چند نفر کشته شدند. مردم در مقابل این درگیری نایستادند چون نمی‌خواستند شیعه و سنی بکنند. هیچ‌کس پشت شیخ عثمانی و نقشبندی نرفت. همان زمان به بهایی‌های زیادی که در قروه بود می‌خواستند حمله کنند اما مردم نگذاشتند.»
امام جمعه تکیه سنی‌ها در قروه هادی هاشمی از درویشان نقشبندی بود و نماینده حکومت اسلامی در آنجا هم فردی به نام حسین امامی. در آن واقعه بنا بر روایت اسناد حکومتی ده‌ها تن کشته شدند. پیروان شیخ عثمان نقشبندی که سپاه رزگاری را هم به عنوان نیروی مسلح سازمان داده بودند در ماه‌های بعد به دست سازمان‌های سیاسی کردستان خلع سلاح شد.
اردلان در باره آن واقعه و خلع سلاح از سپاه رزگاری می‌گوید:
«آنها می‌خواستند به شیعه و سنی دامن بزنند اما به عنوان عضوی از کومله که در خلع سلاح و خاتمه دادن به فعالیت آن جریان حضور داشتم می‌گویم کومله توانست نقطه پایانی بر فعالیت سپاه رزگاری که بعدا هم اسمش را به رستاخیز تغییر داد، بگذارد و این یک افتخار است.»
او بیانیه‌های جمعی «ماموستا»ها در شهرهای مختلف کردستان را پس از سالها مبارزه نیروهای سیاسی تلاش برای گذاشتن رگه‌هایی از اسلام سیاسی بر مبارزات کردستان عنوان می‌کند و آن را یک «نکته منفی» می‌داند:
«خیلی از این ماموستاها و امام جمعه‌ها مورد تایید نهادهای امنیتی و حکومتی‌اند و اجازه اعتراض تا این حدـ محکوم کردن خشونت ـ را دارند. اما حداقل در سنندج که من آنجا زندگی کرده‌ام، مبارزه کرده‌ام و عضو شورای شهر بوده‌ام می‌توانم بگویم خیلی از این‌ها طرفدار حکومت دینی و مفتی‌‌زاده بودند و هستند. این‌ها به خاطر امکاناتی که داشتند و دارند به وجود آمده‌اند.»
به باور اردلان طرح خواسته‌ای تحت عنوان رفراندوم که تا به حال از سوی عبدالحمید اسماعیل‌زهی، امام جمعه سنی بلوچستان و گروهی از «ماموستاهای دینی» در کردستان مطرح شده است هم یک گام به عقب است:
«رفراندوم برای چه؟ برای عبور از جمهوری اسلامی؟ مشخص است که مردم از جمهوری اسلامی عبور کرده‌اند. حالا می‌خواهند رفراندوم بگذارند که جمهوری اسلامی بله یا خیر؟»

گذر از نکبت ناسیونالیسم کهنه‌پرست
از آغاز قیام ژینا یک جمله بارها تکرار شده است: به عقب باز نمی‌گردیم. حتی برخی از نزدیکان به حکومت هم به این نکته اذعان دارند که امکان بازگشت به شرایط پیش از ۲۵ شهریور دیگر وجود ندارد و جنبش از یک مرحله‌ای عبور کرده است. همزمان در داخل و بیرون از ایران هم جریان‌های ملی‌گرا و راست‌گرا تلاش می‌کنند تحت پوشش «وحدت» و «اتحاد ملی» سویه‌های ترقی‌خواهانه و برابری‌طلبانه جنبش را سرکوب کنند. یوسف اردلان معتقد است ژن، ژیان، ئازادی بخش‌های نادیده شده از سوی مبارزان در سال‌های پس از انقلاب را نمایان کرده است. از جمله مساله ملی در ایران را:
«ایران آنطور که ناسیونالیسم رضاشاهی تحمیل کرد یک ملت یک‌پارچه با یک زبان، یک پرچم نیست. ایران کشوری است کثیرالملله. ملت‌ها و مردمان مختلفی در آن زندگی می‌کنند. از ویژگی‌‎های ژن، ژیان ئازادی این است که از مرزهای ناسیونالیستی فراتر رفته است. ایران واقعی الان خودش را نمایان کرده است. مردمانی با ملیت‌های مختلف که یک وحدت مبارزاتی دارند و طالب زندگی متمدنانه بهتری هستند و نه وحدت ناسیونالیستی آریامهری. این مبارزه از مرزهای ناسیونالیسم کهنه‌پرست ملی و شوونیسم محلی فراتر رفته است.»
به باور او مبارزان همانطور که تا به حال تجربه‌های تازه‌ای آموخته‌اند، حتما شکل‌های تازه مقاومت را هم یاد گرفته‌اند:
«تشکل‌های کوچک و سازمان‌یابی ساده‌ترین واکنش جامعه مدنی به ناامنی است. حتما تا حالا این تشکل‌های کوچک به وجود آمده و آنها به هم پیوند خواهند خورد. آن‌وقت که این تشکل‌های کوچک به هم پیوند بخورند شاهد قیامی خواهیم بود که حکومت دینی را تمام می‌کند.»
اردلان که خود سال‌ها تجربه مبارزه مخفی و علنی در کردستان را دارد، می‌گوید: «جوان‌هایی که در میدان مبارزه هستند خودشان بهتر از بقیه می‌دانند که باید چطور مبارزه مخفی کنند یا علنی. همانطور که ما یاد گرفتیم آن‌ها هم یاد گرفته و می‌گیرند.»

چاره‌ای جز تداوم مبارزه تا تحقق برابری نیست
حکومت مدعی است توانسته بار دیگر کنترل شهرها را در دست بگیرد. از آغاز قیام ژینا بیش از ۴۰۰ نفر کشته شدند و بالغ بر ۱۸ هزار نفر بازداشت شده‌اند. تشدید سرکوب و امنیتی شدن فضای شهرها و به صورت ویژه در کردستان نظامی شدن شهرها مانع تداوم اعتراض‌های شبانه گسترده شده است.
وضعیت چگونه پیش خواهد رفت؟ یوسف اردلان معتقد است: «حکومت هر فردی را که تصور می‌کردند می‌تواند فعالیت کند بازداشت کرده است. ۱۷ -۱۸ هزار نفر را گرفته‌اند. مردم این را فهمیده‌اند که اگر به میدان نروند سراغ آن‌ها هم می‌آیند. این حکومت در سال‌های ۶۰ و ۶۷ نشان داده که می‌گیرد و می‎کشد. برای نجات جان آن‌هایی که گرفته چاره‌ای جز تداوم و تشکیلاتی شدن نیست. این راه را خود آن‌هایی که در میدان هستند پیدا می‌کنند و هیچ‌کس نمی‌تواند برای آن‌ها نسخه بنویسد». او می‌گوید مبارزه تا همین حالا هم دستاوردهای بزرگی داشته است: از نفی ناسیونالیسم و شعارهای رضا شاهی تا عبور از مطالبات یا ادبیات مذهبی اما برای تحقق برابری باید به راهش ادامه بدهد: «برای رسیدن به عدالت و برابری، برابری زن و مرد، برابری همه مردمان و رسیدن به عدالت اجتماعی این توده‌هایی که به حرکت درآمده‌اند راه منطقی را پیدا خواهد کرد. آن راه، راه رسیدن به عدالت اجتماعی و سوسیالیسم نه خواب و خیال است و نه شعار. راهی است که باید رفت و شدنی است».
اولین رئیس شورای شهر سنندج می‌گوید:
"تجربه شورای سنندج نشان داد که می‌شود خود مردم اداره شهر را در دست بگیرند. اگر آن زمان ما توانستیم حتی برای مدت کوتاه شهر را خودمان اداره کنیم حتما دیگران هم می‌توانند. می‌توانند جایگزین پیدا کنند برای سیستم و حاکمان کنونی از میان خودشان. تنها مهم این است که برای نیازهای امروز جامعه پاسخ داشته باشند. پاسخ هم نه از لای کتاب‌ها و نسخه‌های نوشته شده بلکه از زندگی و پیوند با توده‌ها به دست می‌آید."