افق روشن
www.ofros.com

محمود رئیسی، کارگر جان باخته رویدادهای اخیر

کمیته هماهنگی                                                                                     شنبه ١۴ شهریور ۱٣٨٨

خبر مرگ محمود رئیسی اکنون و با گذشت چند ماه پس از وقوع این جنایت به روزنامه ها راه یافته است. در طول این مدت، پدر و مادر و تمامی افراد خانواده او زیر فشار رعب و وحشت و تهدید دستگاه های پلیسی و نیروهای سرکوبگر حق گفتن هیچ کلامی درمورد فاجعه قتل وی را نداشته اند. محمود در روز ٢۵ خرداد از محل کار خویش به خیابان می آید و به صفوف انبوه معترضان می پیوندد. او کارگر بود. سراسر وجودش مالال از خشم و قهر علیه وضعیت موجود، علیه گرسنگی و فقر و بی حقوقی و بیکاری و حقارت و ادبار مسلط بر زندگی همزنجیرانش بود. محمود با مشاهده سیل اعتراض توده ای تصمیم می گیرد که در پایان ساعت کار به خیابان ها آید و خشم و نارضائی خود را به اعتراضات خیابانی انسان های دیگر پیوند زند. او به سیل پرخروش جمعیت می پیوندند. اما درست در همان دقایق نخست آماج تهاجم وحشیانه نیروهای سرکوب سرمایه قرار می گیرد. مزدوران از همه سو او را محاصره می کنند. باران ضرب و شتم را بر سر و روی وی فرو می ریزند، اورا با تیر می زنند و بدن نیمه جانش را بر سنگفرش خیابان رها می كنند. محمود مدتی بعد به کمک سایر معترضان به هوش می آید و لاشه لهیده آكنده از زخم و خون خویش را به خانه می رساند. پدر و مادر و افراد خانواده با مشاهده این وضع به وحشت می افتند. از یک سو، خطر مرگ وی را در برابر دیدگان خود می بینند و تصمیم می گیرند که هر چه زودتر او را به بیمارستان ببرند اما، از سوی دیگر، به این می اندیشند که انتقال وی به بیمارستان ممكن است خطر دستگیری و سر به نیست شدن حتمی او را در پی داشته باشد. پدر و مادر و کسان محمود سرانجام به این نتیجه می رسند که او را در خانه خود نگه دارند، شاید به این ترتیب از خطر دستگیری و احتمال قتل او به دست مزدوران جنایت پیشه دولت سرمایه جلوگیری كنند. محمود روزها با دنیایی زخم و درد بدون هیچ دکتر و درمان پزشکی لازم در خانه می ماند اما هر روز وضع جسمی اش از روز قبل بدتر می شود. این وضع قریب ٢ ماه طول می كشد و سرانجام محمود در آستانه مرگ قرار می گیرد. پدر و مادرش او را به بیمارستان می برند. پزشکان می گویند که جراحات او بسیار کاری و عفونت هایش انبوه است. محمود در فردای آن روز جان می بازد. معضل خانواده در این لحظه اما فقط مرگ عزیزشان نبود. آنان جرأت دفن وی را هم نداشتند، زیرا درهراس بودند که سرکوبگران در صورت اطلاع به بازماندگان او نیز رحم نکنند. آنان با ترس و لرز و وحشت و بدون این که هیچ اسمی از زخمی شدن محمود و جنایات عوامل سرمایه بیاورند جنازه را در گورستان دفن می کنند و مرگ وی را مرگ طبیعی اعلام می كنند. خانواده محمود روزها پس از مرگ او به فکر انتشار خبر این جنایت شنیع عوامل سفاک دولت سرمایه و آنچه بر سر خودشان رفته است می افتند و موضوع را به روزنامه ها می کشانند.

کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل کارگری

١٢ شهریور ٨٨

www.hamaahangi.com
khbitkzs@gmail.com