افق روشن
www.ofros.com

اعتراض نسل اولی ها - اعتصاب نسل دومی ها


یاور                                                                                                             دوشنبه ٦ شهریور ١٣٩١

روز دوم ماه رمضان است. بامداد امروز لكه های سفید ابر در آسمان خاكستری پارس جنوبی با بی تحركی و سكون خود شرجی بودن هوا را اعلام می كند. لكه های پراكنده با شكل های متنوع بر بالای پروژه ایستاده اند و خیره به این همه اسكلت فلزی و لوله های تو در تو چشم دوخته اند. سازه هایی كه سه سال است كند پیش می رود و معلوم نیست كی مشكلات فنی اش به پایان رسد. ابرها و آدم ها در آرزوی نسیمی از سوی دریا هستند. حتا تش باد را به این وضع ترجیح می دهند. (تش باد به لهجه برازجانی به معنای بادهای بسیار گرم هستند. تش به معنای آتش است) تا آنها را از این وضعیت آلوده به گازهای بودار و بی بو، ترش و شیرین نجات دهد. بومی ها می گویند در فاصله ی جزر و مد دریا این حالت همیشه اتفاق می افتد. كارگران بیل و كلنگی به خصوص بلوچ ها همه روزه هستند. بعضی ها با لباس های مندرس كارگاهی آبی رنگ با لكه های رنگ و رو رفته ی فرسوده و برخی با لباس های بلوچی و دستارهای بلند و با شلوارهایی گشاد و پرچین درست مانند لباس هایی كه بر تن سنگ نگاره های تخت جمشید بر پای سربازان است. بیل و كلنگ بر دوش در میان كارگران به وسیله ی سركارگر تقسیم شده اند. با بالا آمدن خورشید اثرات شرجی شدیدتر می شود و دم هوا هر لحظه افزون تر. شرایطی كه همه را كلافه می كند. گاهی حتا تنفس به دلیل بالا بودن رطوبت مشكل می شود. همه بی وقفه عرق می ریزند. رودهای كوچك عرق كه همیشه یك قطره ی آن جلودار است با شتاب از سرو گردن آغازمی شود و تا توی كفش بر گوشت و پوست جاری می گردد. تن و جان آدمی به این گونه دما و رطوبت هوا را به چالش می گیرد. دستار بلند بلوچ ها وسیله ی خوبی برای خشك كردن این رودهای جاری و پرشتاب است . اگر چه اكثریت كارگران به خصوص بلوچ ها روزه هستند ولی كلمن های پرآب و یخ در كنارشان است تا هر لحظه كه فشار كار و گرما آنها را به تنگ آورد، یك لیوان آب سرد را بر روی سر و صورتشان بریزند. آب سرد با عرق تن به سرعت در همه سوی تنشان جاری و آهی ناشی از رضایت از حلقومشان خارج می شود. سركارگر اهل لرستان است و چاق و درشت هیكل. او هم با كاری پر تنش و پرچالش، روزه است. از یك سو باید كارگران را سازمان دهد و به كار وادارد واز سوی دیگر ناگزیر است فشار اوامر و فرمان های مدیرانی را تحمل كند كه در فضای خنك در زیر كولر گازی لمیده اند. درهمین حال باید بسیار پرتحرك باشد تا جاهای مختلف كار را سركشی نماید. این سركارگر كه با وجود اضافه وزن زیاد , بیش از حد دچار مشكل شده است , یك چفیه عربی دور گردنش دارد و مرتب با آن عرق هایش را خشك می كند. بیسیمی به كمر بسته كه مرتب او را صدا می زند. علی از موقعیت ...علی از ...بفرما...علی هر چه زودتر آن فنداسیون...را آماده ی بتن ریزی كن. باید امروز به طور حتم بتن ریزی شود. مفهوم بود؟ ... چشم دارم می روم توی موقعیت...و با سرعت خود را به محل فنداسیون می رساند. چند كارگر بلوچ و یك كارگر یاسوجی در حال خاك برداری از محل فنداسیون هستند.با شدت گرفتن گرما و زبان روزه , كار مانند هر روز پیش نمی رود. علی باز با فریاد: - این چه وضعیه؟ باید كار را تمام كرده باشید. بجنبید. مگه با شما نیستم؟
كارگران مثل این كه هیچ نشنیده اند، آرام با بیل خاك ها را به بیرون محل فنداسیون می ریزند. در چنین مواقعی روال همیشگی سركارگر پس از چند غرولند از آن محل دور می شد و به دیگران سر می زد. ولی امروز برای كار در این قسمت دستور كار ویژه ای داشت از این رو در محل باقی مانده تا كارگران بدون وقفه كار را ادامه دهند. كار آرام كارگران او را عصبی كرده است . بی حوصله مرتب قدم می زند. به فكرش نمی رسد كه با این تعداد نیرو , بازده كار بیش از این نخواهد بود به خصوص با روزه ی كارگران و هوای واژگون شده ی امروز. از سوی دیگر به كار گرفتن تعداد بیشتر كارگر با توجه به محدود بودن محل فنداسیون امكان پذیر نیست. او باید با همین تعداد افراد و این شرایط معجزه كند. والا حقوق سركارگری را به او نمی دهند. به یاد قسمت دیگری می افتد كه آنجا نیز در اولویت خاك برداری است. فشار كارهای پیمانكاری كه از یك نیروی كار چندین كار طلب می كند و تنها یك حقوق می دهد او را از كوره به در برده است. باعصبانیت: - مگه باشما نیستم. میگم سریع تر كار كنید.
كارگر یاسوجی كه پیرمردی است بالای هفتاد سال با خشم و لهجه لری كهكیلویه ای:
- هی هولو( دایی) په چه ته؟ بره ریز،‌اندای وكنت نشون ای دم...
- اگه من فردا تو را آوردم سركار
- تو كه دیگ (دیروز) التماس ای كردی، بره ، بره آقای گیر.
سركارگر به سوی كارگران بلوچ برمی گردد و آنها را زیر فشار غرولندهایش می گیرد. آنها ساكت با بیل خاك ها را زیر و رو می كنند. و بعد به بالا می اندازند . خوراك افطاری آنها همان ناهاری است كه در ظرف یك بار مصرف گرفته و در این هوای گرم آن را در یك گوشه ی سایت تا غروب مخفی می كنند. مشتی برنج نامرغوب خارجی آغشته به زردچوبه و چند دانه لپه و مقداری آب و روغن جامد. وعده ی سحری هم نان است و چای . از این رو توان كار به شدت پایین آمده است. ولی در این جهنم آلوده به گازهای زیان بار و هوای دم و گرم جز كارگران بلوچ عده ی انگشت شماری از جاهای دیگر برای كار در اینجا پیدا می شوند. برای كسی اهمیت ندارد كه این مردمان سرزمین مان چه بر سرشان می آید. سركارگر كه سكوت و بی اعتنایی آنها را می بیند كه حتا تظاهر به شدت كار هم نمی كنند، با اعصاب به هم ریخته مقداری خاك را با نوك پوتینش به طرف كارگران شوت می كند:
- هی با توام.
كارگر بلوچ كه كارد به استخوانش رسیده ، خاك توی بیلش را به طرف سركارگر پرت می كند.
- هی پدرته.
خشم و نفرت در آنها نیرویی می آفریند كه غیرمنتظره است. هر دو با سرعت از گودال فونداسیون بالا می آیند. سركارگر كه صورت و لباس خیس از عرقش خاكی شده ، آماده ی درگیری فیزیكی است. ولی وجود بیل در دست كارگران او را به تردید می اندازد. در این فاصله بقیه كارگران دور آنها جمع می شوند. پیر یا بزرگ بلوچ ها با سرعت خود را به محل درگیری می رساند. او نمی خواهد كار به درگیری فیزیكی بكشد. وقتی او به معركه می رسد، كارگران بلوچ ساكت می شوند و در حضور او اقدام به عمل یا حرفی نمی كنند. پیر با خشم:
- تو فكر كردی كی هستی؟ رفتارت را درست كن. والا مغزت را تو سایت پخش می كنم.
در حال فریاد زدن دستش را به شدت تكان می دهد. سركارگر درمحاصره بیل به دستان به شدت ترسیده است. او حتا تصور نمی كرد كارگرها شهامت برخورد با او را داشته باشند. رنگش پریده و به سفیدی می زند.
- هی تویی كه فشار می یاری كار كنید، كار كنید، چرا پول ما را نمی دین. ما روزمزد هستیم باید هر عصر به عصر پول ما را بدهید. نه بیمه هستیم نه دارو و درمان و دكتر داریم. نه خوراك و نه خوابگاه. آن وقت به ما توهین هم می كنی؟
با بیان این واقعیت ها خشم پیر افزون شد. كف اطراف دهان روزه گرفته اش را گرفته بود و صدایش دور رگه شده و به سختی از گلویش بیرون می آمد:
- تو غلط می كنی به كارگر توهین بكنی
و دستش را با تهدید تكان می دهد. از شدت خشمی كه لحظه به لحظه بیشتر می شود دیگر نمی تواند به فارسی حرف بزند. چند جمله بلوچی می گوید و بعد دست چپ را به علامت تعطیلی كار در هوا تكان می دهد و با این اشاره همه ی كارگران بلوچ بیل و كلنگ ها را بر دوش انداخته و دست از كار می كشند. و به دنبال پیرشان به سوی دفاتر اداری به راه می افتند تا تسویه حساب كنند. خبر به مسوولان پیمانكار دست اول می رسد كه در حكم كارفرمای این پیمانكاری است. فریاد مسوولان بالا از پشت بیسیم ها سركارگر را به شدت به باد انتقاد و توهین می گیرد.
- علی باز ، علی باز جواب بده
- بله قربان
- مردك مگه قرار نبود امروز بتن ریزی بشه؟ چه غلطی كردی...
علی باز كلافه و پریشان درمانده و نمی داند چه كار كند. همه ی نیروی كار او همین كارگران زحمتكش بلوچ هستند كه او نمی توانست دركشان كند. به سوی پیر بلوچ می دود تا شاید باخواهش او را راضی كند و به كار برگردند.
كارگران در سایه كاروان ها نشسته اند ، كاروان هایی كه درونش به لطف اختراع كفار(كولر گازی) بهشت و بیرونش جهنم سوزان است همه ی كارگران ساكت به خاك ها و ریگ ها ور می رفتند. تنها پیر خشمگین كه همه ی شرایط دست به دست هم داده بودند تا او را دراین سن بالا مانند آتشفشان كند، نا آرام و بی قرار بود و در زیر خورشید سوزان قدم می زد. هر چند لحظه یك بار دستار بلندش را بر دوشش می انداخت و یا از روی دوش برمی داشت. او به خوبی می دانست كه چقدر به كارشان نیاز دارند. ولی نمی دانست چگونه از این شرایط به خوبی بهره ببرد. در سویی دیگر اربابان در پی راهی برای برون رفت از چاله ای بودند كه توقف كار برایشان ایجاد كرده بود. مذاكره ای كه در این مصاف با پیمانكار به نفع بلوچ ها خاتمه یافت. و یك ساعت بعد كار ادامه یافت. كارگران بلوچ قول گرفتند كه آخر ماه حقوق بگیرند . پیمانكار نیز خود را در شرایطی دید كه ناگزیر تعدادی از دیپلمه های بلوچ را از روزمزدی خارج كرد و به آنها خوابگاه داد. البته بدون تخت خواب ولی با سه وعده ی خوراك كه برای كارگران امتیازی بزرگ و ویژه بود.

***

تا مدتی پیش مدیران این پیمانكاری، خود از كارگران فنی بودند. آنها با كار سنگین و مداوم برای پیمانكاران اعتماد آنها را نسبت به توانایی های فنی و پشت كار خود جلب نمودند و به مرور به صورت پیمانی از آنها كارهای كوچك گرفتند و به سرعت انجام دادند. به مرور یاد گرفتند كه یك پیمانكار موفق پیمانكاری است كه به راحتی حقوق كارگران را ندیده بگیرد و بتواند با نهادهای قدرت ارتباط موثر داشته باشد. اولین اقدام عملی برای پیمانكار موفق شدن، ضایع كردن حقوق قانونی كارگران است وحالا به طور كامل در مقابل كارگران قرار گرفته اند.
در همین منطقه در روزهای منتهی به انتخابات مجلس در سال 90 كارگرانِ با تجربه تصور می كردند كه بهترین فرصت برای گرفتن حقوق قانونی شان است كه توسط پیمانكاری غارت شده است كه اتفاقا از همشهری های خودشان هم بوده اند. همه ی كارگران پیمانكار كه بیش از یك صد تن بودند دست به اعتصاب زدند. خواست های كارگران همان حقوق قانونی بود كه در قانون كار جمهوری اسلامی اعلام شده بود. دو روز و نیم مرخصی ماهانه كه آخر سال به دلیل نوع كار پروژه ای و عدم استفاده از آن باید پولش پرداخت شود و معادل یك ماه حقوق كارگر است، سنوات ، عیدی و پاداش آخر سال كه هر ساله توسط دولت اعلام می شود. خواست كارگران دریافت همان حداقل هایی بود كه قانون كار موجود هم بر آنها مهرتایید زده بود. ولی شركت ها با پشتوانه هایی كه دارند با قدرت از پرداخت آن خودداری می كنند. حتا شركت كره ای دایلیم هم اعلام نموده این سه مورد را پرداخت نمی كند. در حالی كه هنوز قانون كار ملغی نشده است و كارمزد منعطف رسمی نشده است. ولی پیمانكاران و حتا پیمانكاران خارجی به استقبال آن رفته اند. تا به حال ادارات مربوطه از جمله اداره كار و سازمان تامین اجتماعی اطلاع داده اند كه در پروژه ها لیست بیمه تعدیلی شده است و بیمه كامل كارگران پرداخت نمی شود. ولی مسئولین سازمان تامین اجتماعی نسبت به این قانون شكنی پیمانكاران چشم می بندند.در حقیقت كارگران قربانی منافع كوتاه مدت پیمانكاران و منافع دراز مدت تامین اجتماعی می شود. به هر حال اعتصاب سه روز ادامه یافت. خواست های سه گانه ی كارگران در حقیقت معادل 2 الی 3 ماه حقوق طی یك سال می شود كه پیمانكاران آن را مال خود كرده اند. آن هم با كاری معادل حداقل 12 ساعت در روز. كاری كه 23 تا 25 روز از ماه را مدام و شبانه روزی درخدمت پروژه و پیمانكار هستند. ودر ماه فقط 5 الی 7 روز با خانواده ی خود زندگی می كنند. این حقوق در حقیقت پول خون كارگران است و پول بیماری های روحی و نابهنجاری هایی روانی است كه این نوع كار برایشان به ارمغان می آورد. آقای پیمانكار امروز و كارگر دیروز به سوی كارگران می ‌آید و با اخم اعلام می كند:
- یا سركارتان می روید یا بلایی سرتان می آورم كه به خواب هم ندیده باشید.
كارگران بی اعتنا به اعتصاب ادامه می دهند پیمانكار به نهادهایی در منطقه اطلاع می دهد كه مشتی خرابكار برای اخلال در كار پروژه و انتخابات كارگران را تحریك كرده اند و اعتصاب به راه انداخته اند. باكمال تاسف آقایان هم بدون آن كه علت اعتصاب را كه یك دزدی آشكار است بررسی كنند، دزدی ای كه طبق قوانین شرع باید دست مدیر پیمانكارش قطع شود، لیست كارگران اعتصابی را می خواهند و ایشان هم 50 نفر از صد و اندی كارگرانش را معرفی می كند. كه منجر به اخراج 8 نفر می شود. نام همه محركین! در بلك لیست( لیست سیاه) قرار می گیرد , این عمل یعنی این كارگران در هیچ یك از پروژه های پارس جنوبی نمی توانند كار پیدا كنند. همه ی این اعمال برخلاف قانون كار است. ولی تعدیل ساختاری و خصوصی سازی برای مستقر شدن در ساختار اجتماعی ما حذف قانون را از جامعه ی ما از قانون كار شروع كرده است. اعلام این وضعیت روحیه كارگران را به كلی ویران كرد. بقیه كارگران اعتصاب را رها كردند و به كار ادامه دادند ولی كار بیشتر تخریبی بود تا تولیدی. دستگاه های پیمانكار به سرعت دچار اشكال فنی می شد و هیچ كارگری بر خلاف دیروز تلاش نمی كرد ابزار كار را تعمیر كند. همه می نشستند تا پیمانكار وسیله در اختیارشان بگذارد. پیمانكار به چنان تنگنایی افتاد كه خود اعلام كرد همه ی حقوق قانونی را پرداخت خواهد كرد. ولی دیگر اعتمادی وجود نداشت. اخراجی ها هم به نهادهای مربوطه مراجعه كردند و توضیح دادند. آنها خواستار آن حقوقی شدند كه دولت آن را تایید كرده و پیمانكار خودسرانه لغو كرده بود و خواستار خارج شدن از لیست سیاه شدند.

یاور

کانون مدافعان حقوق کارگر