کارخانه صنعتی پارس خزر به همراه شرکت لامپ پارس شهاب از جمله بزرگترین شرکت های تولید کننده لوازم خانگی و لامپ در کشور محسوب میگردد . این دو کارخانه به همراه ده ها شرکت کوچک و بزرگ در اواخر دهه ۴٠ خورشیدی توسط یکی از سرمایه داران بزرگ کشور آقای "برخوردار" به نوعی تاسیس شد ، البته شرکت توشیبای ژاپن از همان آغاز به کار دو شرکت بزرگ فوق در امر راه اندازی و تولید محصولات آنها نقش بسزایی داشت . به گونه ای که سالهای زیادی تولیدات شرکت با اسم "پارس توشیبا" وارد بازار مصرف می گشت . با انقلاب سال ۵٧ و به دنبال تغییرات اساسی که در شیوه نگهداری و کار شرکتها صورت گرفته بود، ظاهرن آقای برخوردار یادش رفته بود در فلان شهرستان هم یک کارخانه و مقداری زمین در شهر صنعتی آنجا دارد . شاید این مقدار ملک و املاک برایشان اهمیتی نداشت و شاید هم حوصله چانه زنی با فلان سازمان و ارگان را نداشته و اساسن عطای زندگی در کشور را به لقایش بخشید و بنظر نمی رسد بعد از سال ۵٧ سری به کارخانه زده باشد و در نتیجه شرکت خود به خود رفت زیر نظر سازمان صنایع ملی .
شرکتی که کارش تولید لوازم خانگی است و از لحاظ کیفیت محصولات تولیدی در سطح کشور از شهرت خاصی برخوردار بود . البته در همین شهر رشت هم بودند شرکتهای بزرگ دیگری که تولیدات آنها کیفیت بالایی داشته و بعضن محصولاتشان به سایر کشورها صادر می شد . اما اغلب آن شرکتها بدلایل کاملن مضحک و البته دردآوری ، درهایشان یکی پس از دیگری بسته شد و حالا سالنهای مخروبه شان که روزی صدای چرخش دستگاههای مختلف تولیدی در آن ، یادآور تلاش و کوشش کارگران فراوانی بود که برای گذران یک زندگی شرافتمند ، چه زحمتها که نمی کشیدند، اما حالا همان سالنها و محوطه کارخانه ها روزها به جولانگاه سگها و گربه های ولگرد و شب ها خفاش ها شده است و برخی از آنها با تغییر کاربری به نمایشگاه و یامحوطه تحت تملک فلان ارگان و یا فلان شخص سرمایه دار در آمده است .
و اما ، دراین میان شرکت های صنعتی پارس خزر و لامپ پارس شهاب ، به بدلیل ارتباط بسیار تنگاتنگ "سببی و نسبی" که مدیران ارشدش به قولی با آن "بالا بالاها" داشتند ، نه تنها تعطیل نشدند، بلکه با استفاده از رانتهای متعدد در سالهای مختلف ، اقدام به خرید مقدار بسیار زیادی مواد اولیه با دلارهای ارزان (؟!) نموده ، و با استفاده از همان ارتباطات ویژه و این دلار های ارزان و البته از دست رنج کار و زحمت طاقت فرسای کارگران شریف در سالنهای متعدد بدون استاندارد و هر گونه ایمنی اش ، توانست روز به روز گسترش یافته و شرکتهای ریز و درشت دیگری را از قبیل "پارس زرآسا " ، "خزر سینتک" و . . . را در زمین شهر صنعتی رشت احداث نماید .
از اوایل دهه هفتاد با طرح و برنامه به غایت ضد کارگری "واگذاری سهام کارخانجات سازمان صنایع به اصطلاح به "کارگران" و تو بخوان مدیران و خواص ، در دو شرکت پارس خزر و پارس شهاب ، پیشنهادی تحت عنوان خرید "سهام مدیریتی" با محدودیت شدید مقدار خرید سهام و ضرب العجل زمانی به پرسنل شرکت از سوی مدیریت ارایه گردید . از یاد بردنی نیست ، قیافه شاد و مسرور مدیران ارشد این شرکتها از طرح واگذاری سهام و واقعن با در دستور کار قرار گرفتن طرح فوق و پیشبرد آن ، چه آبی از "لب و لوچه" مدیران شرکت از شادی سرازیر می شد . گویا از عواقب درخشان آن برای خود با خبر بودند . از همان زمان بود که دو کارخانه مذکور به همراه چند شرکت ریز و درشت دیگر ، زیرمجموعه یک شرکت سرمایه گذاری بزرگی به نام "پارس توشه" (؟!) شدند . بالاخره در مدت چند ماه با رد و بدل کردن فرم هایی که در آن ظاهرن صورت وضعیت مالی شرکتهای زیر مجموعه بود ، قرار شد به اصطلاح تمامی پرسنل ، سهامدار شرکت سرمایه گذاری "پارس توشه" شوند . پر واضح است، پیشنهاد خرید سهام "مدیریتی" ، پشت سر گذاشتن یکسری "زد و بندهای " اداری و "رد کردن خر خود از روی پل" بود که بین مدیران شرکت و سازمان صنایع در حال انجام گرفتن بود که مثلن بله ، ما هم خرید این سهم را به تمامی پرسنل پیشنهاد دادیم . (؟؟!!)
همزمان با پخش این فرم ها ، مدیریت توسط عوامل نهان و آشکار خود در سطح کارخانه این شایعه را هم پخش نمود که " سهام مدیریتی اصلن هیچ پایه قانونمندی نداشته و کارگران بهتر است در آینده ، سهام موسوم به کارگری را که اسم کارخانه روی آن هست ، بگیرند" . پس از مدت محدودی ، ضرب العجل پر کردن فرم ها و واریز مبلغ درخواستی در آن به پایان رسید و تنها تعداد بسیار اندکی از مجموع کارگران شرکت و البته همه مدیران "لایق و توانمند" چه خودشان و چه فامیل و آشنایانشان صاحب "سهام مدیریتی پارس توشه " شدند . معلوم نیست این تفکیک سهام شرکت به "مدیریتی و "کارگری" دیگه چه صیغه ای بود . گویا مدیران لایق شرکت ، "سهام بشدت چاق و فربه مدیریتی" را از آباء و اجداد خود به ارث برده بودند. (!؟) در آن زمان اگر یک کارگر می خواست تنها یک فرم دیگر برای دریافت سهام موسوم به مدیریتی یا "پارس توشه" را دریافت کند، باید از "هفت خوان رستم" می گذشت یا رضایت فلان مدیر و فلان رییس را جلب میکرد . یکی نیست بپرسد ، چرا سهمی که اینهمه مدیران و عواملشان در مورد بد و مضر بودنش در کارخانه شایعه می کردند ، برای خیل کارگران زحمتکش شرکت نامناسب و بی فایده بود ، اما خود مدیران با گرفتن وامهای آنچنانی و فروش زمین و خانه سعی میکردند صاحب هر چه بیشتر آن سهم بخصوص (مدیریتی - پارس توشه ) باشند ؟!
بعد از مدتی شاید حدود یکسال ، فرم های سهام محدود موسوم به "کارگری" را که هر کارخانه اسم خودش را با آن سهم یدک می کشید ، با گرفتن امضاء و مبالغی بصورت اقساط بین کارگران همان شرکت پخش نمودند و به قول خودشان کارخانه را به شکل "سهامی عام" در آوردند. جالب است که داشتن سهام مدیریتی یا همان "سرمایه گذاری پارس توشه" در بین پرسنل در آن سالها ، یک مزیت بشمار می رفت و در پایان هر سال معادل تقریبن ۴ تا ٦ ماه حقوق و مزایا فقط برای افرادی که یک فرم مربوط به سهام مدیریتی پر کرده بودند ، سود سهام تعلق می گرفت . (!!؟؟) "حال تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل" . یعنی مدیران و برخی از رؤسای شرکت که صاحب صدها و شاید هزاران برابر یک فرم سهام مدیریتی ، صاحب آن سهم شده بودند ، یکشبه از سر واگذاری سهام شرکتها به کارگران (؟!) و سهامی عام (؟!) شدن کارخانه جات ، صاحب چه ثروت باد آورده ای شدند. درست از همان دهه ی "شور بختی" کارگران ، شاهد بودیم که فلان مدیر در فلان نقطه گران قیمت شهر ، استان یا کشور صاحب کارخانه یا ملک و املاک بزرگی شده است .
اغلب مدیران شرکت که تا قبل از پروژه "ضد کارگری" واگذاری سهام ، با سایر پرسنل در یک زمان واحد به سلف سرویس شرکت برای خوردن نهار می رفتند ، حالا دیگه هم ساعت نهار خوریشان و هم نوع غذایشان با سایر پرسنل و کارگران فرق می نمود . دیگه با اتومبیلهای معمولی خودشان وارد شرکت نمی شدند. بلکه با راننده ای تمام وقت و ماشینی که شرکت در اختیارشان می گذاشت ، خود و البته اعضای "محترم" خانواده شان ، منتفع می شدند . یک روز پسر نوجوان یکی از همین مدیران در محوطه داخل شرکت ، راننده شخصی شان را که از پرسنل کارخانه بود ، به دلیل قدری دیر آمدنش برای بردن "آقازاده" به استخر چنان به باد فحش و ناسزا گرفت ، که آن صحنه تا مدتها موجب سر افکندگی و پشیمانی آن راننده دربین همکارانش شده بود . جالبه حتی "دستشویی " های قسمت اداری شرکت به "مدیران" و سایر "پرسنل اداری" تقسیم شده بود. به قول معروف : "خدا خر را شناخت ، شاخش نداد" . اما اینجا قضیه فرق می کرد . اینجا (. . .) "لایق و توانمند" هم صاحب شاخ شده بودند و هم صاحب خیلی چیزهای دیگر . . . !! .
بله ، مدیران "توانمند و لایق" شرکت پس از آن سالها دیگر وقت سر خاراندن هم ندارند و نیمی از اوقات سال را در سواحل اسپانیا و پرتقال و آلمان و البته بیش از همه کشور دوست و برادر "چین" برای عقد قراردادهای جدید شرکت با همتایان خارجی شان بسر می برند .
روایت کارخانه صنعتی پارس خزر و در این میان بخصوص وضعیت مدیران بشدت "فربه" شده اش بسیار شبیه روایت : " سنگ مفت ، گنجشک مفت " است . آن از کارخانه آماده و زمین فراوانش که تقریبن مجانی از آقای "برخوردار" به این عزیزان "لایق و توانمند" به ارث رسیده است و این هم از طرح "پیشروانه و مدرن" واگذاری سهام به کارگران !؟ .
در این میان ، درکنار متول شدن بیش از پیش مدیران ارشد از راه "واگذاری سهام" ،"حق تولید" ، " حق مدیریت" و صدها "کوفت و زهر مار" دیگر به آنان و در نتیجه سودآوری نجومی شرکت فقط و فقط برای آنها ، در عوض برای خیل عظیم کارگران زحمتکش کارخانه ، جز یک حقوق ساده "زیر خط فقر" چیزی دیگر عایدشان نمی گردد . همین شرکت معظم تولید لوازم خانگی ، از سال ١٣٧٠ تا کنون هیچ یک از پرسنل خود را استخدام ننموده و در این میان از اوایل دهه ٨٠ تنها از طریق شرکتهای شبه "اردوگاهی کار" یعنی "پیمانی" اقدام به جذب نیرو نموده است و همه کارگران به صورت قراردادی در آن مشغول به کار هستند ، ساعات اضافه کار اجباری و ارایه قرارداهای بعضن سفید امضاء و کوتاه مدت به کارگران و نبودن ایمنی کار در میان کارگاههایش از مشخصات اصلی "شرکت صنعتی پارس خزر رشت" می باشد .
سراوانی - مرداد ١٣٩۴
کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری