در کنار کارخانهها و کارگاههای بزرگ صنعتی که هزاران کارگر را در استخدام خود دارند، کارگاههای کوچکی در کوچه پس کوچههای شهر، یا شهرکهای اطراف، وجود دارند. کارگرانی که در این کارگاهها کار میکنند از حداقل دستمزد هم محروماند. هیچ حمایت قانونی از آنان نمیشود و هیچ نظارتی بر آنان نیست.
تولید یا اقتصاد خرد، یکی از مشخّصههای مناسبات اقتصادی کشورهای پیرامونی است، امکانی را فراهم میکند تا کسانی که سرمایهی اندکی دارند بتوانند با راهاندازی چنین کارگاههایی درآمدی داشته باشند و بتوانند زندگی را بگذرانند. معمولاً این افراد یکی دو نفر کارگر یا خانهشاگرد را در استخدام خود دارند که خود نیز پابهپای آنها کار میکنند. این همراهی در کار سبب میشود که رابطهی خاصّی بین کارفرما و کارگر بهوجود آید. بعد هم بهتدریج خود تبدیل به سرپرست تولید میشوند و حقوقبگیر فرد دیگری که سرمایهی بیشتری دارد. و اینگونه در رقابت با سرمایههای بزرگ از گردونه خارج میشوند. بیشترین کسانی که در اقتصادِ غیررسمی مشغول به کارند، زنان هستند.
مصاحبهی زیر آنچنان گویاست که نیازی به هیچ تحلیل و تفسیری ندارد و ما را با زندگی گروهی از کسانی که در این بخش مشغولِ به کارند آشنا میکند.
***
در یکی از شهرکهای کوچک و دورافتادهی اطرافِ یکی از شهرکهای بزرگترِ اطراف کرج، سراغ از زنانی گرفتیم که برای کسب درآمد و کمک به درآمد خانواده مشغول به کارند و این کار را در محیط زندگی خود یافتهاند. هر چند درآمدش بسیار اندک است، امّا برای آنها بهتر از هیچ است و غنیمتی است که حاضر نیستند آن را از دست بدهند.
وارد شهرک که شدیم، همهچیز گواه از فقری میداد که ساکنانش با آن دست به گریباناند. فضاهای عمومی شهرک ناقص و تکمیلنشده رها شده است. انگار گردی از خمودگی و … بر روی ساختمانها پاشیدهاند. همهچیز خاکی رنگ بهنظر میرسد حتّی گیاهان سبز نیز از شفّافیت و طراوت گیاهان فضاهای سبز بالای شهر محروماند.
زن جوان تحصیل کردهای که بیکاری و فقر او را نیز به همراه همسرش به این شهرک پرتاب کرده، ما را با این زنان آشنا کرد. بیکاری او را هم وادار کرده بود زمانهای خالی وقتش را با ساختن کلیپس در منزل پر کند و درآمد اندکی کسب کند. به دنبال کار بود. دور بودن شهرک از مناطق اصلی که میتوان در آن کار یافت، دلیل دیگری است که فرصت دستیابی به شغل مناسب را برای او و دیگرانی که شرایط مشابه با او دارند، کمتر کند.
محل کارشان آپارتمانی بود در طبقهی اوّل یکی از ساختمانهای نیمهتمام شهرک. هنگام بالارفتن از پلهها سرم محکم به طاق خورد. امکان نداشت کسی برای بار اوّل از پلهها بالا برود و سرش به طاق نخورد، باید سر را کاملاً خم میکردی و از پلهها بالا میرفتی. مشخّص بود که پلهها و طبیعتاً کل ساختمان مهندسیساز (؟!) است نقشهاش حرف نداشت! نیاز به ابتکار و خلاقیت زیادی داشت تا بتوان چنین شاهکاری درست کرد. خندیدیم و گفتیم: «دستش درد نکند با این نقشه، دزدگیر رایگان ساخته است.»
آپارتمان یکخوابه و 50 متر بود و با موکت فرش شده بود. در آشپزخانهی اوپن آن بستهها و کیسههای حاوی کلیپسهای ساخته شده انبار شده بود. در وسط حال طاقهی پارچهای باز بود و خانمی مشغول برش بود. گوشه کنار هال پر بود از طاقههای پارچه. میز کوچکی هم در زیر پنجره قرار داشت که روی آن پارچههای بریدهشده به ترتیب رنگ و اندازه چیده شده بود. روی دیوار نیز تابلویی نصب شده بود که رویش انواع مختلف کلیپس و گلهای پارچهای بهصورت تابلویی خودنمایی میکرد. برای جلب اعتماد و گرفتن اجازه برای صحبت با سایر خانمها مصاحبه را با کارفرما شروع کردیم.
کارفرمایشان نیز زنی از جنس خودشان است. سرمایهای داشته و کمی زرنگی و همسری که به دلیل بیکاری همراهش شده تا به اینجا رسیده است. اینها تنها تفاوتهایی است که میان آنها میتوان مشاهده کرد. با اکراه پذیرفته بود مصاحبه کند. ترس و نگرانی از چهرهاش موج میزد. نگرانیای که نیم ساعت پس از شروع مصاحبه رنگ باخت و کم کم به اعتماد تبدیل شد. در انتها نیز احساس امنیتش را با دعوت صمیمانه برای نهار نشان داد.
***
چهل و پنج ساله بود و یک سالی میشد که به اصطلاح کارفرما شده بود. بهاصطلاح به این زنان میگویند خوداشتغال یا کارآفرین. صحبت را اینگونه آغاز کرد: «قبلش من خودم مونتاژ کار بودم. در منزلِ خودم کارها رو میگرفتم و پخش میکردم. الان یکسالی است که اینجا رو اجاره کردم.»
میگفت بعد از بزرگ شدن بچّهها، برای اینکه پساندازی برای خودش درست کند، کار را شروع کرده بود:«اوّل فکر میکردم خیلی خوبه که هم من کار میکنم و هم شوهرم. میتوانم کمک خرجی باشم. بعد از بدشانسی یا شاید شانس، شوهرم کارش تق و لق شد. شوهرم پیمانکار بود. الان همهی کارهای پیمانکاری را بیشتر سپاه و ارگانهای دیگر میگیرند. آدمهای بدون رابطه مثل شوهر من شدند اولویتهای چندم که در مناقصهها کنار گذاشته میشوند. کارشان که اینجوری شد، تأمین زندگی افتاد روی دوش من.شاید اوّلش کارم بهعنوان یک تفریح و کمک بود ولی بعد جدّی شد و به اجبار تبدیل شد. اوّلش خیلی خوشم میاومد امّا الان دیگه خستهکننده شده است. این کار را با یک میلیون سرمایه هم میتوان شروع کرد، در نتیجه دست توی بازار زیاد شده. رقابت بیشتر شده و باید تولید را با قیمت پایینتر زیاد کنیم. الان تنوّع کار مهم است.
اولین بار که با این کار آشنا شدید چطور بود؟
اوّلین بار یکی از دوستانم که شوهرش در کار دچار مشکل شده بود، این کار را در بازار تهران شروع کرده بود و آورد اینجا. آن موقع میگفتم من این جور کارها را دوست ندارم. این کارها بیگاری است. بیشتر بازاری سود میبرد. ولی وقتی خودم شروع کردم و آوردمش در خانه، کم کم دیدم نبودنش برایم سخت بود، با اینکه میدانستم در روز 1000 تومان بیشتر نمیتوانم کار کنم. البتّه این مال دو سال پیشه. فکر میکردم بهش علاقهمند شدهام. اینجوری شد که کار را شروع کردم و بعد هم که مسأله بیکاری شوهرم بوجود امد، مجبور شدم که سرمایه هم بگذارم.
شوهرتان چه دیدی نسبت به کار شما داشت؟
اوایل میگفت اصلاً کار نکن. چقدر در روز درآمد داری من بهت میدم؛ بمان و خانهداری کن. من چون علاقه پیدا کرده بودم میگفتم نه. من کارم را میکنم و سعی میکنم به کار خانه لطمه نزنم ولی بعد که اجبار شد، این اولویت ما شد و کارِ خانه کمرنگ شد. یعنی الان دیگه من در خانه کار را سرهمبندی میکنم و رسیدگی به بچّهها مثل قبل نیست.
چند تا بچّه دارین؟
دو تا. یکی شون 20 سالشه و یکی 12 ساله.
بچّهها نظرشان درباره کار چیست؟
پسر بزرگ من که شرایط را بیشتر درک میکند. خیلی دوست ندارد ولی به حالت اجبار قبول کرده که فعلاً باید زندگی اینطور باشد تا چرخ زندگی بچرخد. پسر کوچکترم اوایل برایش مهم نبود ولی الان دوست داره من بیشتر در خانه باشم و بیشتر بیرون برویم، مخصوصاً تابستانها برایش سختتر میشود. مخصوصاً این کار، کاری است که ساعت کاری ندارد. انگار طوری میشه که آدم همیشه وقف کاره. مثلاً روزهای تعطیل هم بعدازظهرها سعی میکنم بیایم.
حداقل روزی چند ساعت کار میکنید؟
من 9 صبح کار رو شروع میکنم تا 5/1 و از بعد از ظهر 4 شروع میکنیم تا نه و ده شب. تقریباً ده ساعت میشود.
روزی ده ساعت کار چقدر درآمد دارد؟
الان یه آقایی که تو بازار مغازه دارد گفته سرمایه خودت را از کار بیرون بکش سرمایه و اجاره و تدارکات اینجا را خودم میدهم و جنس رو هم خودم میآورم و میبرم و شما مدیریت کارگاه را داشته باش، قرار شده اگر 1000 جین رو تحویل بدهم، ماهی یک میلیون تومان و اگر 500 جین بدهم پانصد هزار تومان به من بدهد. یعنی بستگی به کار داره و حقوق ثابتی برایمان نگذاشته. چون من قبلاً کار میکردم مونتاژکارها من را میشناسند و به خاطر من و اعتمادی که به من دارند برای کار میآیند. آنها هر موقع با من کار کردند، پولهایشان به موقع داده شده است. در واقع هم تجربه و هم اعتماد دیگران و به نوعی اعتبار کار را من گذاشتم و سرمایه از آن آقا هست.
یعنی الان شما با این حقوق راضی هستید؟
من یک ماه میخواهم با این روش کار کنم. بعد مقایسه کنم با وقتی که با سرمایه؟ی خودم کار میکردم و بعد تصمیم میگیرم. من با سرمایهی خودم که بودم اینقدر سفارش نداشتم. ولی الان سفارش زیاد است و مونتاژکار میداند کار همیشه هست و میآید. چون الان اینجور تولیدیها زیاد است. مونتاژکار اگر ببینه کار نیست، سریع به تولیدی دیگری میرود. ولی اگر این آقا کارش پیوسته باشد مونتاژ کار اینجا ثابت میشود و میداند اینجا دائمی است و این بهتر است.
با چند نفر کار میکنید؟
تعداد متغیر است. تابستان مونتاژکار زیاد است و تعداد به 50 نفر میرسد، ولی زمستان که هوا سرد است و مدارس هم باز میشود، حدود 25 نفر است. به طور متوسّط 40 نفر. یک نفر بُرِشکار هست که ثابته. از وقتی این آقا سرمایه گذاشته و کار زیاد شده، ما تصمیم گرفتیم یک نفر را ثابت نگه داریم. ولی قبلش من خودم کارها را آماده میکردم. زمستون کار اینجا خیلی سخته چون وسیلهی گرمایشی بخاری برقیه.
اگر کسی تازه و ناآشنا باشد چگونه با او کار میکنید؟
اگر تازه اینجا ساکن شده باشند که آدرس و شمارهی تلفن میگیریم و اگر کسی معرفی کرده باشد که بیشتر رغبت داریم به خاطر اعتمادی که به طرف داریم. به او کار را آموزش میدهیم و بابت آن مبلغی نمیگیریم. بابت جنسی هم که میدهیم، مبلغی نمیگیریم. ولی جاهایی هستند که بابت آموزش بیست هزار تومان میگیرند سه مدل آموزش میدهند به شرط کار.
چند تا کارگاه مثل شما الان هست؟
خیلی زیادند. الان تو همین محدوده دو تا هست. بعضی هستن که کار کم دارند. از همان اتاق خودشون شروع میکنند. توی مجتمعها که باشی ایراد زیاد میگیرند. صاحبخانهی ما خودش مشکلی نداره، امّا ساکنین مجتمع ایراد میگیرند که هرکسی میاد اینجا و رفت و آمد زیاده.
چقدر اجاره میدهید؟
پارسال با همهی مشکلات اینجا که گاز نبود و … یک میلیون پول پیش و صد و بیست هزار تومان اجاره. الان میگه دو میلیون و دویست تومان.[1]
خانمی که اینجا مشغول بشود، چقدر میتواند درآمد داشته باشد؟
اگر حالت سرگرمی داشته باشند، در ماه روی صدهزار تومان میشود حساب کنند. اگر جدّی باشند و نیاز داشته باشند دویست تا 250 تومان.
بابت هر کار چقدر میگیرند؟
مثلاً این مدل که گرانترین هم هست، دویست تومان برای دوخت و دویست تومان برای مونتاژ میگیرند.
چقدر زمان میبرد همین مدل؟
الان یکی هست که در طول یک ساعت یک جین میدوزد. فقط برای دوختش ساعتی 2400 تومان میگیرد. در روز برای دوخت 5 تا 6 هزار تومان درآمد دارد.
کار به شکلی هست که یکی فقط دوخت انجام بدهد و یکی مونتاژ؟
بله این کار اینجوری هست. امکانات دوخت را همه ندارند. ما جدا کردیم. من همیشه دوست دارم افرادی که با من کار میکنند راضی باشند. شخصی که کارش رو میکنه سریع بهش پول پرداخت بشه تا با رغبت بیشتری کار کند.
یعنی اگر من الان دو جین کار را بیاورم و تحویل بدهم، پول دو جین رو میگیرم؟
بعضیها نیاز مالی دارند و خودشان میگویند زمانی که کار را تحویل میدهیم پول رو میخواهیم و من برای این افراد، سریع پولشان را پرداخت میکنم، البتّه اگر از بازار پول را بگیرم و برای بقیه یک مقدار را میدهم و یه مقداری مثلاً ده تومان میماند برای کار بعدی.
من آدمی بودم که به کارهای هنری هیچ علاقهای نداشتم و کسی بودم که همهی کارهای هنری و کاردستی مدرسهام را میدادم بچّههای دیگر انجام بدهند. فکر میکنم این اتّفاق عجیبی تویِ زندگی من بوده. امّا تو ذهنم همیشه این بود که مدیریت جایی رو به عهده بگیرم. امّا تصوّر نمیکردم یه تولیدی داشته باشم. چون نه کاری بلد بودم و نه ارث پدری داشتم که بگم کاری راه میاندازم. حالا امیدوارم کار به جای بهتری برسد تا من واقعاً مدیر باشم و درآمدش خوبتر باشد و من فقط نظارت کار را داشته باشم.
در این صورت مدیر برای کارِ آدم دیگر میشوی و حقوقبگیر هستی و استقلالت رو نداری؟
آره ولی اینجوری یه سرمایه بزرگ میخواد. این کاری که الان شما میگی 30 یا 40 میلیون سرمایه میخواد. الان این آقا 20 تومان پارچه و چسب و بقیهی چیزها خریده برای کارگاه. (بیست میلیون منظورمه) او سودش رو میبره، چون خودش در بازار است. امّا منِ تولید کننده هر چقدر هم بخواهم نمیتوانم. همین جنس را چون بازار دست خودش است هر چقدر بخواهد به شهرستان میفرستند، امّا منِ تولیدکننده که جنس را برای بازاری ببرم، با اینکه میداند چقدر برام تمام شده امّا قیمت پایین برای خرید میدهد و من اگر نخوام جنس روی دستم بماند، مجبورم به او بدهم.
اگه خودت بخوای تولید کنی، هر کدوم چقدر برایت هزینه میشود با دستمزد؟
برای خودم هر جینی ۱۸ هزار تومان در میاد و من 24 هزار تومان میفروختم یعنی با شش هزار تومان سود. با مغازهها کار میکردم و با بازار کار نمیکردم چون بازاریها اغلب پول نقد به آدم نمیدهند اگه هم پول نقد بدهند یه جین کار بهت میدن با یک تومان سود. میگویند چون مدام بهت کار میدهیم یک تومان استفاده است. (الان همین جینی که آقای ر... همان کسی که الان باهاشون کار میکنم به ما میدهند. او میگوید سرمایه از من ولی در هر جین تو یک تومان استفاده ببر. ولی قبلاً من همین رو به عنوان تولیدکننده میبردم بازار میگفت من 50 یا 60 جین بهت سفارش میدم. صد جین را شما با یک تومان سود حساب کن.
تو این مدّت که کار کردی با چه مشکلاتی مواجه بودی؟
من به مشکل خاصّی برنخوردم. شاید به خاطر رضایتی که کسانی که با من کار میکنند دارند. مثلاً من یکی از دوستانم کار میکرد ولی کارش بهم خورد. شاید به خاطر بیبرنامهگی کار بود. چون این کار علیرغم ظاهر سادهاش باید براش برنامهریزی داشته باشی تا پارچهات هدر نرود. من نظرم این است اگه مونتاژکارم راضی باشد، مواظب جنس من خواهد بود. چون من هیچ تضمینی ندارم بابت جنسی که میدهم. مثلاً یه وقت پنج جین کارم در خانه کسی میماند. اگر تحویل ندهد من نمیتوانم بروم در خانهشان و داد و بیداد کنم. ولی همیشه کارها را راحت و تمیز برایم میآورند. به نظرم اگر طرف رغبت داشته باشد، کار را خوب انجام میدهد. ولی این دوستم پول را از بازار گرفت و برای دادن به مونتاژکار تعلّل کرد و مثلاً یک ماه به مونتاژکار بدهکار بود.
شما به مونتاژکارهایت پول به موقع میدادی، آیا کسانی که در بازار به آنها کار میدادی هم پول شما رو به موقع میدادند؟
من همیشه یه پولی جدا میگذاشتم تا مونتاژکارها راضی باشند. مغازهدار اوّل 50 جین سفارش میده و پول 30 جین را پرداخت میکنه. دفعهی بعد 70 جین سفارش میده. ما باید پول 70 جین را داشته باشیم تا بتوانیم برایش تولید کنیم. سعی میکردم برای 70 جین بعدی پولی داشته باشم که به مونتاژکار بدم. همهی مغازهها اینطور نیستند. بعضیها کم سفارش میدن و پول رو هم به موقع میرسونن. الان صاحبکارم جینی هزار تومان میدهد و هزینهای هم نمیپردازم. اگر همسرم دوباره کار شروع کنه و درآمد خوبی داشته باشه، از کار خداحافظی میکنم.
خب اینایی که به شما وابسته شدن چطور میشوند؟
از اوّل هم انگار یکی هلم داد در کار. سرمایه هم یکی به من داد تا من را تویِ کار بیاورد. اگه دو سه نفر در کار باشند و حالت نظارتی باشد، شاید بتوانم بمانم و وقت بیشتری داشته باشم.
مدلها رو خودتون طراحی میکنید؟
بعضیها بله و بعضی هم کپی است.
مونتاژکارهایی که کار میکنند چه طیف خانمهایی هستند؟
بیشتر اونهایی هستند که میخواهند یه کمکی به خانواده بکنند. خیلی نمیخواهند خودش را اذیت کنه. یه چیز کوچیک که برای بچّههاشون خرج کنند. مثلاً این خانم میگفت میخواهم 50 تومان هزینهی فلان کلاس پسرم را بدهم. شوهرشون سر کار میره و خونشون رو دارند. یه سری وامهای خانوادگی دارند که نمیخواهند از شوهرشون بگیرند. مثلاً وامشون 50 هزار تومانه. میان کار میکنند و وامشون رو میدن و اون وام رو هم مثلاً طلا برای خودشون میخرند. یا وسایل خانه را عوض میکنند. ولی اون طیفی که شما مدنظرتون هست و نیاز به این پول دارند اصلاً تو کار هم ضعیفتراند. انگار عادت کردند پول بهشون برسد. اینها یاد گرفتند پول رو بگیرند... رفتند خودشون را به امداد و خیریه معرفی کردند و تن به کار نمیدهند. میره داد و بیداد راه میاندازه و وام میگیره. ما خودشان تنبلشان میکنیم. خانمی هست که بیماری داره؛ توی استخرها را تمیز میکرده ولی این خانم تعهّد کاری نداشت. دلم میخواست بهش کمک کنم.
دخترهای دانشجو هم هستند؟
دخترهای دانشحو بعضیشون تابستان آمده بودند و کار را دیده بودند و خوششان آمده بود برای کار. اغلبشون هم چون دانشگاه آزاد بودند و میگفتند ما هزینهها رو گردن خانوادههامون میاندازیم میخواستن تابستان یه کمکی باشه برای ترم جدیدشون یا خرج روزانهشان را در آورند.
در کار شما چه برخوردهایی با یک زن میشه؟
اوایل چون خودم به بازار نمیرفتم، فکر میکردم بازاریها خیلی دیدشون تغییر کرده نسبت به زنهای شاغل. امّا دیدم نه اینطور نیست و مردها همون دید منفی قدیمی را دارند. برای من نسبت به سنم برخوردها با من فرق داشته، امّا میبینم دخترهای جوانی که مییان، بازاریها یه جور دیگه فکر میکنند. فقط دو یا سه بار اوّل، فرد رو به خاطر کارش قبول دارن، ولی دفعهی چهارم فقط به خاطر لحظاتی که با هم باشند، قبولش دارند، حتّی اگر کارش بد باشه. فقط واسه اینکه طرف دو ساعتی تو مغازه باشه. همین که شمارهی تماس طرف رو داشته باشه، کافیه؛ حالا اگر کار را هم نرسوند ایرادی نداره. بعضی زنها هم از این قضیه سوء استفاده میکنند.
فقط گفتوگو شکل میگیره یا رابطه هم هست؟
نه خب فقط گپ نیست و پیش میره. حتی اینکه طرف همسر هم داشته باشه. انگار دیگه مهم نیست. تعهّدها اصلاً برای مردها و زنها مهم نیست.
این مسأله هست که کسی به خاطر اینکه کار داشته باشد به این درخواستها پاسخ مثبت دهد؟
خودتون شخصیت مردها رو میشناسید. تا زمانی که بخواهند استفاده میبرند، وقتی ببینند که منفعت و حالت قبل رو برایشان ندارد، همهچیز رو تمام میکنن. به خاطر همین پسر بزرگم را وارد کار کردم تا کار بازاریابی و... را انجام دهد. من خودم شخصاً دوست ندارم با یک مرد به عنوان صاحبکار صحبت کنم.
تا حالا تجربهی سوءاستفادههای اینچنینی را در کارتان داشتهاید؟
نه. همیشه ما باید اجازه ندهیم طرف طور دیگری با ما برخورد کند. من اعتقاد دارم که رفتارهای ما باعث بازخورد رفتار دیگری میشود. شخصی که بازار میره باید پوشش اون مناسب کارش باشه.
نظر شما در مورد این که خانمها کار کنند و درآمد داشته باشند چیست؟
من شخصاً قبل از اینکه کار رو شروع بکنم، رویای دختریام این بود که زنِ خانه باشم. من خانه را جای بدی نمیدانم که زن به تربیت بچّهها و آسایش شوهرش هم برسد. خودش هم آرامش پیدا میکند. این هم نیست که فقط بشور و بساب باشد. من که خانه بودم ۹ صبح که از خواب بیدار میشدم و خانه هم خلوت بود. تلویزیون روشن بود و شبکههایی که آموزش خانواده و روانشناسی بود را گوش میکردم در ضمن کار هم میکردم وقتی بچّههایم میآمدند با بچّهها صحبت میکردم. ولی الان که به خانه میرسم، اصلاً از بچهام نمیپرسم تو مدرسه چیکار کردی. چون اینقدر که ذهنم درگیر شده، الان من حتّی با همسرم هم صحبت نمیتوانم بکنم. تا میخواهم حرف بزنم میبینم چقدر کار دارم. نه اجازه میدم او حرف بزنه نه خودم سعی میکنم همکلام بشوم.
شخصاً دوست دارم یک زن در خانه باشد که از لحاظ مالی مشکل نداشته باشه. چون حس میکردم ممکن است به بچّههایم از لحاظ روانی ضربه بخورد. اصلاً به شوهرم و خودم فکر نمیکردم.
فکر میکنی کار در کدام حوزهها مناسب خانمهاست؟
من شخصاً دوست داشتم تحصیلات عالی داشتم. هم شخصیت زن بهتر میشد و کارهای سطح بالا میگرفت. البتّه من باهاشون صحبت نکردم آیا وقتی کلاس و سطح کار بالا است، دغدغه کمتر میشود یا نه؟ چون من خیلی خستهام هم دغدغهی فکری دارم چون حساب همه رو نگه میدارم و هم خستگی جسمی. من خودم اگر تحصیلات عالی داشتم شاید قبول میکردم.
از وقتی رفتی سر کار، میزان همکاری شوهرت در کار خونه چطور بود؟
وقتی خودم باشم و دارم کار میکنم، در کار خانه کمک میکنه ولی الان اومدم اینجا و اون تا ظهر خونه است، چون من نیستم کار نمیکند. البتّه بستگی به حالش داره و یه وقتهایی کار میکند. البتّه مرد که بیکار شود خیلی به مرد ضربه میخورد. یک بار که رسیدم خانه پسرم گفت مامان اومد و من گفتم نه بابا اومد. خیلی بهش برخورد و گفت هنوز جای بابا را نگرفتی. دوسال پیش که درآمدش خوب بود ما خیلی خوب خرج میکردیم. ولی الان که من هستم باز مثل قبل نشده. حس میکنم مردها پولهاشون برکتش بیشتر است. البتّه گرانی هم نسبت به دو سال پیش بدتر شده است.
شوهرتون رو این درآمد نظارتی داره؟
نه. از اوّل هم دوست نداشتم دخالت کنه چون سرمایه هم از خودش نبود. شاید اگه یک میلیون سرمایهی اوّلیه از خودش بود پیگیر میشد. روز اوّل هم که کارم را شروع میکردم، میگفت مطمئنن باش که کارت نمیگیرد. بهم موج منفی میداد که تنها کسی که از کار تو سود میبره، کلیپسفروش و پارچهفروش و بقیه هستند. ولی ظرف یک سال 4 تا 5 میلیون سود داشتم. که همه را خرج کردم و سرمایهی اوّلیه را هم میتوانم برگردانم. میشود ماهی 500 یا 600 تومان.
حالا شوهرت خوشحاله از اینکه کارتون گرفته؟
هنوز نه. همیشه یه جو ناامیدی بوده در خانهی ما. تازه تازه دارم خودم را باور میکنم. شاید به خاطر جو منفی خانه بوده. اگر شوهرم بگه این کار داره راه میافته.
فکر میکنید چقدر امکانش هست یه زن در جامعه کار را شروع کند؟
اوّل که کار رو شروع کردم گفتم چه خوب که میشه با یه تفنگ چسبی و مقدار کمی پول کار را شروع کرد که درآمد داشته باشه. به نظرم کسایی که فکر کارآفرینی دارند میتوانند مثلاً تویِ همین بازار تهران که آدم میره میتونه ایدهی کار پیدا کنه. ولی متأسفانه کارهای دلّالی خیلی راحتتر از تولیدی است. یه سری پخشکننده هستند که کار را ارزانتر امّا نقدی میخرند 50 جین را با دو تومان استفاده میخرند ولی همون کار را با سود بیشتر میفروشند. یعنی تولیدکننده را در بازار له میکنند. کاری را که از من میخرند 20 تومن به شهرستانها میفروشند 30 تومن. ده تومن استفاده میکند در حالی که منِ تولیدکننده فقط 5 تومن سود کرده ام. این کار دیگر دولت باید باشد حمایت هم بکند. تولیدکننده هر چه بدود نمیتواند خودش را بکشد بالا.
یعنی هیچ کس از شما تولیدکنندهها حمایت نمیکند؟
نه.
این گرانیها و حذف یارانهها چقدر روی کارتان تأثیر داشت؟
خیلی تأثیر نداشت.چون کلیپس خیلی چیز ضروری زندگی نیست. الان خریداری که از من جنس میخره، بازار این را از من دو هزار تومن میگیرد این جنس رو 5 هزار تومان میفروشد و الان 5 هزار تومان خیلی به چشم نمیاد ولی اگر یه دفعه دو برابر میشد به چشم میومد.
پارچه خیلی گرون شد؟
قبل عید یک بار گرون شد که ما قیمتها رو کشیدیم بالا. مونتاژکارها میگفتند کار را گران کن. دستمزد را گران کن. گفتم نه قبل از عید بهخاطر پارچه هزار تومان گران کردیم. بعد عید هم هزار تومان دستمزد شماها را میکشیم بالا.
در این یک سال چقدر افزایش پیدا کرد؟
افزایش زیاد نبود. حساب کن تقریباً صد تومان در هر کار اضافهتر شده. کاری را که پارسال دونهای دویست تومان میدوختند امسال 300 تومان میدوزند. بیشتر به این کار عادت کردند چون کار سلیقهای است. یعنی نمیتوانند روی 500 هزار تومان درآمد ماهانه حساب کنند. ماهیانه حداکثر درآمدشون 200 هزارتومان و یا 250 هزار تومان میشه.
این که اصلاً چیزی نمیشه! نه؟
می دونم ولی کاچی به از هیچیه.
چند درصد از این خانمها که کار میکنند سرپرستاند و خرج زندگی رو میدهند؟
چون مبلغ قابلتوجّهی نیست شاید آنها یک مدّتی بیایند. ولی بیشترشون زود این کار رو رها میکنند و میرن مثلاً سراغ نظافتچیشدن. سراغ کاری که بدانند که هر ماه 400 تومان میگیرند.
من فکر میکنم که ما مثل آهنهای گداختهای هستم که با چکش بهشان شکل میدهند…
[دختر جوانی وارد شد و در مورد سهمیهي یکی از خانمهای مونتاژکار سوال کرد و مکالمهی ما نیمهتمام ماند.]
- پس چه کار کنیم؟
- باید صبر کنیم آقای ر... بیاید.
- برای مریم بُرش زدی.
- دوجین براش گذاشتم.
- نه برایش 5 تا بگذارید. نداریم.
-از این دو رنگهها میزنیم، ساتن دو رنگهها …
- چه اندازه برش بزنم؟
-پایهها 16 رویش نصف بشه... گلهاش هم 8 سانت از مشکی.
…
ببخشید تا شما کارتان را انجام دهید، میشود با این خانمها هم صحبت کنیم؟
اعظم خانم تازه اومده با ما همکاری میکنه. آرایشگر هم هست.
کار آرایشگری را داری این کار را هم انجام میدی؟ کدام یک را بیشتر دوست داری؟
آرایشگری درآمدش بیشتره راحتتره.
پس چرا اومدی این کار را انجام میدی؟
چون کار هنری را دوست دارم. نه! راستش توی این منطقه مشتری آرایشگری هم کمه. درآمدم کمه باید بیکار بشینم تا شاید یک مشتری بیاد. خب میآیم اینجا. یک سالی هست که مرتّب میآیم. من کار را میبرم برای این و اون. پخشکنندهی کار هستم.
میتونی از مشکلاتِ کار بگی؟ از خانمهایی که برایشان کار میبری؟
اکثراً قشر کمدرآمد هستند که مجبوراند کار کنند. من جایی که میبرم از اینجا محرومترند. اکثراً شوهرانشان معتاده، بیکاره. بچّه زیاد دارند. یک جوری باید خرج زندگیشون را در بیارن. زنای آنجا خیلی بیچارهاند.
[در اینجا خانمهای دیگر هم ساکت ننشستند و وارد صحبت شدند.]
فاصلهی آنجا تا اینجا چقدر است؟
- ده دقیقه با ماشین. باور میکنی اینجا نزدیک استان تهران هستیم، ولی از دهات بدتره. مرده معتاده زنش کار میکنه ولی باز سرش غر میزنه.
- مرداشون هیچ کار نمیکنن حرف هم برای همسرانشان در میآورند.
- توی این منطقه کلاً خانمها کار میکنن. آقایون کلاً بیکارند.
- ما زندگیمون این جوری شده، پسرم غر میزنه که خودت باعث شدی.
- خداییش شوهرم دبیر بازنشسته است. از اوّل من چیز زیادی ازش نخواستم. با همان شغل دبیری من خودم کار کردم تمام پولش را کتاب چاپ کرد بعد ماشین خرید. و هر چه من کار کردم شوهرم از بین برد. دخترهایم میگویند خودت از اوّل کار کردی بابا عادت کرد. باید مینشستی.
چند تا بچّه داری؟
- سه تا دختر
دخترات هم کار میکنن؟
- دختر بزرگم مربی آموزشگاه است. دختر دومم طلاق گرفته شوهرش معتاد بود. رفته مارلیک آنجا هم آموزشگاه دارد و هم درس میخواند. بندهخداها برای مردها کار نیست. همهاش کارهای سنگین است.
نمیتونی که جایی را بگیری که درآمد بیشتری داشته باشد؟
برای آرایشگاه باید سی چهل میلیون داشته باشی یه جای شیک بگیری تا درآمد داشته باشی.
شوهرتان با کارکردنتان مشکل نداشته؟
چرا هنوز هم مشکل داره. ماشا الله که خودشان که کار نمیکنند با کار کردن ما هم مشکل دارند. میگویند باید ساعت 6 توی خونه باشی ... میگویند کار نکن ولی نمیگویند چیزهایی را که لازم داریم چگونه باید تهیه کنیم. با کدام پول زندگی باید کرد؟ میگویند نخور نپوش و هیچ کار هم نکن. وقتی دختر من جوان است نمیتوانم به آنها بگویم که نپوش. دخترام را طوری بار آوردم که دستشان توی جیب خودشان باشد.
فکر میکنید که مهمه که زنها دستشان توی جیبشان باشد؟
موقعی که ازدواج کردیم پول را میگذاشت توی کشو. یک بار گفت چرا پولها زودتمام شده. من بهم برخورد. تمام قرون قرون خرجها را نوشتم. از آن روز من از شوهرم پول نگرفتم. نگفتم به من پول بده. بعد خودم رفتم دنبال کار. خواهرم طلاق گرفته بود که …
- خیلی مفیده که دستش توی جیب خودش بره
- من از شوهرم جداشدم. مجبورم که کار کنم.
- کمیتهی امداد کمک کرده ولی حالا شروع کردم خودم کار کنم. دوس داشتم خودم هم یک کمی پول داشته باشم. میخواهم برای بچّهام چیزی بخرم.
در حد یک آب باریکه بوده. من اگر این پول را ...
کمیته امداد چقدر کمک میکنه. ماهی 32 تومان. وقتی یارانهها آمده دیگه کمک غیرنقدی نمیدهند...
شوهرم معتاد بود. با خواهرم زندگی میکنم. او آرایشگر است. من توان کار زیادی ندارم. پایم را تعویض مفصل کردم. این کار را با عشق انجام میدهم...
من آرتوروز دارم سرم گیج میرود. آنقدر نقش بازی میکنم که شوهرم کمک کند...
یک جین میبرم تا ساعت 5 تمام میکنم میآورم و بعد یک جین دیگر. اگر دو جین را باهم ببرم استرس میگیرم و نمیتوانم کار کنم.
من یک ماهه کار میکنم. برش میزنم. شوهرم نمیگذاشت کار کنم ولی الان بیکاره. دیگه اعتراضی نمیکنه.
کارش چی بود؟
توی موسسه سرویس رفت و آمد میداد. صاحبکارش دو ماه حقوق نداد. حالا اومده بیرون. دو ماهه توی خونه نشسته. یا اون باید توی خونه بشینه یا من. دعوامون میشه.
راضی هستی؟
- از توی خونه ماندن بهتره.
- من جمعهای هم توی خونه نتونستم بمانم. به شوهرم گفتم. نمیخواهی دنبال کار بری؟گ فت نه توی سن من دیگه چه کاری هست؟
- توی این سی سال زندگی این را فهمیدهام که باید همه چیز را از شوهرت بخوای. وقتی قانع باشی به هیچ چیز نمیرسی...
(اینها برای چندتا کار است؟ اینها را دوتا دوتا بشمریم برای یک کار...)
- من همه چیز میخواهم هیچ چیز هم بهم نمیرسه
- وقتی میگوید همینه که هست، چه کار کنیم با آنها درگیر شویم وکتک کاری کنیم؟
- وقتی میبینم شوهرم توانایی درآوردن پولش همینقدره. چقدر ازش بخوام...؟
- خدا پدرِ خانم ... را بیامرزد. اینجا دور هم جمع میشویم. هم کاری میکنیم و کمی درآمد داریم و هم مدّتی از جار و جنجالهای خانه دوریم.
- راست میگوید. زن خوبی است. پولمان را به موقع میدهد.
- …
دلهایشان پر درد بود از بیکاری و فقری که هر روز درگیری و کتککاری و دعوا را در خانههایشان دامن میزند. از اعتیاد که پیآمد بیکاری است، از همسرانی که درکشان نمیکردند. پذیرفته بودند که کار همین است و درآمد اندک کار را پذیرفته بودند؛ چرا که گزینهی دیگری نداشتند.
هاله صفرزاده
کانون مدافعان حقوق کارگر