افق روشن
www.ofros.com

فقر را مرزی نیست


فریده ثابتی                                                                                                 چهارشنبه ٢١ دی ماه ١٣٩٠

این طور نیست که فقر محدود به آفریقا، آمریکای لاتین یا آسیا باشد. فقر از مناسبات غیرعادلانه می آید، بنابراین در قلب کشورهای صنعتی، در کنار آسمانخراش های مگا کنسرن های جهانی و کاخ های عظیم سرمایه داران، توده های بیشمار کار و زحمت را بکام خود فرومی برد. در گزارش انستیتو برتلزمن Bertelsmann-Stiftung در رابطه با فقر در ٣١ کشور OECD ،٢٠١١ می آید " فقر و شکاف فزاینده طبقاتی بین فقیر و غنی، از بزرگترین مشکلات این کشورهاست". به طور متوسط نزدیک به ١١%(١٠،٨%) مردم این کشورها در فقر زندگی می کنند یا در مرز فقر قرار دارند. بدین معنی که در آمد آن ها از نصف در آمد متوسط ملی پایین تر است. بزرگترین قدرت اقتصادی دنیا یعنی ایالات متحده در رتبه ٢٧ ازین ٣١ کشور قرار دارد.
فقر بیش از همه کودکان و زنان را به ویژه خانوارهای زن سرپرست را هدف قرار می دهد. در کشورهای OECD فقر کودکان از فقر عمومی بالاتر و بیش از ١٢%(١٢.٣%) همه کودکان را شامل است. درصد فقر کودکان در ایالات متحده بسیار بالاتر و برابر با ٢١.۶% است. تنها ترکیه ، شیلی و مکزیک وضعیتی بدتر از آمریکا در بین کشورهای اقتصادی بزرگ دارند. حتی در کشورهای سوئد، نروژ، فنلاند و دانمارک که بهترین وضعیت بین این ٣١ کشور را بنا به گزارش فوق دارند بازهم فقر و فقر کودکان قابل رویت است. در زمینه امکان عادلانه دستیابی به آموزش بسیاری ازین کشورها می لنگند به نحوی که آمریکا در مقام بیستم و انگلیس در مقام بیست و یکم قرار دارند. بحران جهانی تاثیرش را در این کشورها هم چنین با درجه ی بالای نرخ بیکاری نشان داده است در این میان وضعیت اسپانیا به فاجعه نزدیک است. نرخ متوسط بیکاری به طور عموم بالای ٢٠% و برای بیکاران طولانی یعنی کسانی که سال هاست موفق به یافتن شغلی نشده اند ٩% و برای جوانان بیش از ۴٠% (٤١.۶%) است. گزارش اضافه می کند که در بسیاری از این نقاط پیش شرط های برخورداری از عدالت اجتماعی وجود ندارد، زیرا تحت شرایط فقر مشارکت اجتماعی و یک زندگی مستقل بندرت امکان پذیر است.

فقر نمونه آلمان، گزارش OECD دسامبر ٢٠١١
آلمان سال هاست که مقام اول صادرات جهان را یدک می کشد و تراز بارزگانی اش میلیاردی مثبت است اما تراز توزیع ثروت در آن مثل همه کشورهای سرمایه داری منفی است. آلمان از میان ٣١ کشور مذبور در مقام ١۵ قرار دارد. در دو سال گذشته فاصله فقیر و غنی در آن بیشتر شده است، به نحوی که دهک اول سالانه و البته به طور متوسط ٨ برابر دهک آخر درآمد دارد. درآمد خالص دهک اول بطور متوسط ٣٠٠۵٧ یورو در سال است اما برای دهک آخر تنها ٧۴٠٠ یورو است. این نسبت در دهه ٩٠ میلادی کمتر و یک به ٦ بوده است. در ١۵ سال قبل نسبت دستمزدهای بالا و پائین یک به ۵ بوده است. بخش بزرگی از نیروی کار یا کار تمام وقت ندارد و یا بصورت کارگران قرارداد موقت مشغول بکارند و بکار آن ها بیمه بیکاری و بازنشستگی تعلق نمی گیرد.تعداد کارگران غیر تمام وقت کار در آلمان از دهه ٨٠ میلادی تا کنون از ٣ میلیون به ٨ میلیون رسیده است. قابل انعطاف کردن کار یا به معنای دیگر حذف تدریجی امنیت شغلی و تبدیل تدریجی همه کارهای ثابت به قراردادی، اولین گامی بود که سرنوشت کارگران را ببازی گرفت، اما خبرگان بازار کار OECD آن را گامی مهم در افزایش شانس ها در بازار کار می نامند!! یک کودک از هر ٩ کودک آلمانی در فقر یا در مرز فقر زندگی می کند. و چون شانس برای تحصیل به موقعیت اجتماعی و خانوادگی فرد وابسته است بسیاری ازین کودکان بدلیل بیکاری والدین از دستیابی به تحصیلات خوب محروم می شوند. این شرایط برای کودکان خانواده های تک سرپرست و زن سرپرست دشوار تر است ، زیرا این گروه ها شدیدتر با فقر مواجه اند. به همین سبب می بینیم که گرچه در تست پیزا بهبود دیده می شود اما باز آلمان در بین ٣١ کشور عضو مقام ٢٢ را دارد و احتمال این که کودکانی از اقشار ضعیف جامعه بتوانند از طریق آموزش و تحصیل به رفاه برسند در آلمان نسبت به خیلی از کشورها بسیار کم است. بسیاری ازین کودکان حتی نمی توانند تصحیلات متوسطه دبیرستانی را به پایان برسانند و اصولا اکثراین کودکان به ویژه کودکان طبقه کارگر و مهاجرین براساس ضوابط حاکم به مدارسی فرستاده می شوند که برای ورود به بازار کار بعنوان کارگر آماده شوند و تنها اندکی از آنان می توانند خود را تا حد تحصیل در دانشگاه بالا بکشند.در همین چند سال اخیر با تصویب قانون پرداخت شهریه برای تحصیلات دانشگاهی، شمار دانشجویان بسیار کاهش یافته است. البته به دلیل اعتراضات مداوم دانشجویان و دانش آموزان در بسیاری از ایالات قانون پس گرفته شده است.
توزیع نابرابر در آمد در آلمان در دو سال گذشته شدیدا رشد کرده است و قطبی تر شدن جامعه بسهولت چشمگیرتر شده است. دلیل آن را باید در کاهش دستمزدهای دریافتی، افزایش ساعات کار بدون پرداخت، حذف یا کاهش پرداخت هایی که با عنوان عیدی یا در ازای اضافه کاری پرداخت می شد که مورد آخری در بسیاری از مکان های کار به مرخصی اجباری تبدیل شده است. توافق با افزایش دستمزدهایی که با افزایش قیمت ها که چندین بار در سال رخ می دهد، هماهنگی ندارد و حتی نمی تواند آن را جایگزین کند. کاهش یا حذف اضافه دستمزدهایی که به کار در شیفت شب یا روزهای تعطیل انجام می گرفت که همه این موارد با کوشش های اتحادیه ها به نفع سرمایه فراهم آمده است و روسای اتحادیه ها ازین کار بعنوان کوشش موفق برای حفظ مشاغل نام می برند. و بالاخره برخورد برابر با شهروندان و اجتناب از تبعیض بین آنان، گرچه از نظر داشتن قانون بسیار قوی است اما در عمل تبعیض بویژه در رابطه با سن، جنسیت، معلولیت و مهاجرین جاری است که در مورد آخر آلمان در جایگاه بیستم قرار دارد.

نتیجه گیری،
گونتر تیلن رئیس انیستیتو برتلزمن بنحوی ساده باورانه معتقد است برای اجتناب ازین وضعیت نباید به هیچ وجه عدالت اجتماعی و بهره وری اقتصاد بازار در خلاف جهت هم حرکت کنند. باید گفت که امروزه فقر در دنیای سرمایه داری، با شدت و ضعف فقری جهانی است. فقری که از انحصار بعضی از قاره ها بیرون و با سیستم حاکم برجهان در پیوند است و با آن بازتولید و تقویت می شود. اقتصاد سرمایه داری تنها زمانی خوب عمل می کند که کارگران به گرسنگی نزدیک باشند یعنی تا حد امکان و هرچه بیشتر که بشود حاصل کار آنان بسود سرمایه مصادره شود و مزدی بخور و نمیر به آن ها داده شود. مصائب زندگی انسان در سرمایه داری وابسته به موفقیت رشد سرمایه در کشورها نیست، بلکه وابسته به نیاز سرمایه است و این نیاز برای برآورده شدن احتیاج به قربانی دارد. اکنون حدود یک میلیارد انسان کارگر در جهان با درآمدی کمتر از یک دلار در روز زندگی می کنند در حالی که میلیاردها دلار حاصل از استثمار آن ها ، تل عظیم سرمایه را به آسمان می برد.این شرایط غیر انسانی کار و زندگی، سبب می شود سالانه ٩ میلیون کودک زیر ۵ سال از عدم دریافت غذای کافی و بهداشت مناسب بمیرند. سرمایه داری فقر را دامن می زند و در سراسر جهان گسترش می دهد. مساله این نیست که منابع نابوده شده یا درآمد در کل ناکافی است مساله اصلی در توزیع نابرابر و غیرعادلانه آن هاست. بطور مثال در سال ٢٠١٠ در کانادا ١٠٠ نفر از روسای شرکت های بزرگ به طور متوسط بیش از ٨ میلیون دلار دریافت کرده بودند که نسبت به سال قبل ٢٧% افزایش نشان می داد. اما در مقایسه، متوسط دریافت سالانه در کانادا ۴۴٣٦٦ دلار با ١.١% افزایش نسبت بسال قبل و متوسط دریافت کارگر با کار تمام وقت ١٩٨٩٨ دلار در سال بود.(منبع:
www.thestar.com ) یعنی درآمد متوسط این افراد در مورد اول بیش از ١٨٠ برابر و در مورد کارگران بیش از ۴٢٢ برابر است، اگر مثلا نه در آمد متوسط آن ها بلکه مثلا در آمد سالانه فرانک استروناخ یکی از روسای کنسرن مگنا را که بیش از ٦١ میلیون دلار بوده در نظر بگیریم تفاوت به ١٣٩۵ و ٣١٢١ برابر می رسد. سرمایه داری عامل این توزیع نابرابر و مسئول فقر میلیاردها انسان روی زمین است. فقر تنها به انسان محدود نمی شود بلکه دامن طبیعت را هم می گیرد. عطش سرمایه و سرمایه داران برای سود بیشتر، محیط زیست و طبیعت را هم به فقر کشانده است و انسان های فقیر را از دستیابی مستقیم به نعمات طبیعی برای تغدیه هم محروم کرده است. درختان قطع می شوند. جنگل ها نابود می گردند. آب دریاها و رودخانه ها مسموم می شود و جانواران دریائی و خشکی، محیط زندگی خود را از دست می دهند و بدین ترتیب با از بین رفتن گونه های بیشمار موجودات آبی و خاکی منابع تغدیه انسانی محدودتر می شود.
دولت های بزرگ سرمایه داری تحت پوشش سازمان ملل در نشست های سران گرد هم می آیند و برفقر جهانی اشک تمساح می ریزند. در نشست ٢٠٠۵ آن ها تصمیم به کاهش فقر جهانی تا حد به نصف رساندن فقر می گیرند و مقرر می کنند که هرکدام ازین کشور ها تنها ٧ دهم درصد از تولید ناخالص داخلی خود را برای کمک به کشورهای فقیر اختصاص دهند تا در ٢٠١۵ بتوانند فقر را مغلوب کنند- اما فقر به آن ها می خندد- ، با خاموش شدن دوربین های کنفرانس حتی این مقدار ناچیز را هم به فراموشی می سپارند و تا کنون بیشترین مقادیر پرداخت شده متعلق به اروپا ٢٢ دهم درصد و امریکا ١٧ دهم درصد بوده است که بخش عمده اش صرف پرداخت دستمزد به کارگزاران سازمان های غیردولتی NGO ها، برای انجام کار در آن کشورها یا با آن کشورها می شود. مسلما آن ها بعنوان نمایندگان طبقه سرمایه دار کشورهای خود و سرمایه جهانی بخوبی می دانند که فقر چرا و از چه تولید می شود. چرا متورم می شود و چرا بازتولید می شود و گسترش می یابد. رشد فقر چون به سرمایه وابسته است، حق انتخابی برای آن وجود ندارد آن ها بخوبی می دانند که ریشه کن شدن فقر در جهان، یعنی کله پا شدن سرمایه داری و این کار نه کار آنان که کار طبقه ای دیگر است. کار طبقه کارگر کشورهای شان و طبقه کارگر جهانی در صورت رسیدن به آگاهی و خود آگاهی و آگاه شدن به قدرت طبقاتی خود برای مصاف نهائی با سرمایه داری.

فریده ثابتی - ژانویه ٢٠١٢