در اول می ٢٠١٢ برابر با ١١ ارديبهشت ١٣٩١ روز جهانى کارگر، نگاهی می اندازیم به وضعیت دل خراش کودکان رنج و کار در ایران.
ورود زودهنگام كودكان به بازار كار، آینده آن ها را به مخاطره می اندازد و سبب پديد آمدن حس ناامنى در ميان اين كودكان می شود. اين كودكان، مستعد انواع و اقسام بحران ها و آسیب های اجتماعی چون اعتياد و خشونت ورزى می كند.
از سوی دیگر، تفاوت دست مزد يك نيروى كار بزرگ سال و دست مزد ناچیزی كه يك كودك بابت انجام همان كار دريافت می كند موجب تمايل كارفرمايان و سودجويان به استفاده از نيروى كار كودكان می شود.
در سراسر جهان حدود ۲۱۵ میلیون کودک مجبورند کار کنند. بخشی از آنان به کارهایی بس خطرناک مشغولند. در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی، وضعیت کودکان کار و خیابانی به شدت دل خراش و تکان دهنده است.
در رابطه با هیچ مساله ای در ایران آمار دقیق وجود ندارد، به ویژه راجع به پدیده ای زشتی مانند کودکان کار، اشکال مختلفی دارد که به راحتی نمی توان همه ابعاد آن را دید. از این رو، تحقیق و تهیه آمار کودکان کار، بخشی از مبارزه اجتماعی فعالین این عرصه، برای لغو کار کودک است. یعنی این که باید با مبرازه و روشنگری مداوم به حکومت تحمیل کرد که چه تعداد کودک کار وجود دارد، خود بخشی از مبارزه است و حکومت چه وظایفی در مقابل آنان و خانواده آن ها دارد.
داشتن يا نداشتن كارت اقامت تاثيرى در برخورد كارفرمايان با کودکان کار افغانی ندارد و این بخش از کودکان شدیدتر از کودکان ایرانی مورد بهره کشی قرار می گیرند.
بدین سان، در اخبار ریز و درشت، جایی هم برای کودکان کار و خیابانی داده می شود تا برای کودکان فراموش شده زمزمه ای در جامعه باشد. برای کودکان فقر، کودکان قربانی خشونت، کودکان کار، کودکان تنها و...
كتاب «من كسی نيستم جز صدایی ناچيز»، مجموعه بيست شعر برگزيده از كودكان سراسر جهان است كه در مسابقه هم ياری كودكان به يكديگر در سال 1980 ميلادی شركت داشته اند.
در اين مسابقه حدودا يك ميليون كودك زير 14 سال از 57 كشور جهان، از جمله ايران، شركت كردند. جايزه اول مسابقه به اودنيا.ای.بتناگ، دختر خانم ١٣ ساله ای از فيليپين رسيد كه با شعر زيبای «من كسی نيستم جز صدایی ناچيز» در مسابقه شركت كرده بود:
من كسی نيستم جز صدایی ناچيز/ با رويایی كوچك/ و عطر گل/ در هوایی فرح بخش/ من كسی نيستم جز صدایی ناچيز/ با رويایی كوچك/ كه به آفتاب لبخند می زنم/ و آزادانه می رقصم و آواز می خوانم...
خانم زرين تاج پناهی نيك، به زيبایی شعرها را ترجمه كرده و توسط نشر دنيای نو به چاپ رسیده است. همه شعرهای این كتاب، زيبا و پرمعنا هستند.
تقديم به شما از طرف آننا سولدی با ترجمه زرينتاج پناهی نيك:
من در نانوایی، قلبی ديدم از جنس نان/ قلبی بزرگ، گرم و خوشبو/ و فكر كردم: «اگر من قلبی از جنس نان داشتم چندين كودك می توانست آن را بخورد/ يك لقمه برای تو، دوست من/ برای تو كه گرسنه ای/ يك لقمه از اين نان قلبی برای توست/ و برای تو، و برای تو، و برای تو!»/ به كودكی كه گرسنه است و می ترسد/ كافی نيست كه بگویی «دوستت دارم»/ وقتی كودكی را گريان میبينی/ كافی نيست كه بگویی «طفلك بيچاره»/ اگر قلب من از جنس نان بود/ چندين كودك می توانست آن را بخورد/ و تو، ای فرمانده/ چه چيز مانع از آن می شود كه/ بمب هايت را به شكل نان نسازی؟/ آنگاه در پايان جنگ ها، هر سربازی/ می توانست خوشحال به خانه باز گردد/ با سبدی از بمب های برشته و خوشبو/ اما اين فقط يك روياست/ و دوست گرسنه من هنوز هم می گريد/ آه اگر قلب من از جنس نان بود!
در یک تحقیقی كه روی ۴۱۳۳ نفر از كودكان خیابانی ایران انجام گرفته است، مشخص شده كه ۷۳ درصد این كودكان به بیماری های چشمی و ۶۱ درصد به بیماری های تنفسی مبتلا هستند. هم چنین ۶۴ درصد آن ها از بیماری های قلبی ۶۹، درصد از مشكل اختلال در شنوایی و ۶۱ درصد از كمبود توجه رنج می برند؛ ۸۲ درصد نیز دچار بیماری های پوستی هستند. از نظر سوادآموزی هم ۵۶ درصد آن ها بی سوادند، ۶۱ درصدشان مشكلات گفتاری دارند و در مجموع ۸۶ درصد آن ها فاقد هرگونه مهارت شغلی اند كه این آمار نشان دهنده وضعیت نگران كننده كودكان خیابانی در كشور است. از سویی دیگر تلاش ها برای سامان دهی كودكان خیابانی به عنوان قربانیان مدرنیسم و توسعه نامتوزان اجتماعی در حالی با تصویب آیین نامه ها و امضای تفاهم نامه ها ادامه دارد كه به گفته كارشناسان و آسیب شناسان اجتماعی، در خصوص كودكان خیابانی در ایران، كار مطالعاتی و پژوهش عمیقی صورت نگرفته است؛ كودكانی كه به علت فقر اقتصادی خانواده ها به خیابان ها آمده و با كارهایی چون فروش فال و تنقلات و ... بخشی از هزینه روزانه زندگی خود را تامین می كنند؛ این كودكان جدا از كودكان فراری و بی سرپرست، با عنوان «كودكان كار - خیابان» شناخته می شوند. طبق آمار حدود ۸۰ درصد كودكان خیابانی ایران، كودكان كار هستند كه در صورت عدم اشتغال خانواده، آن ها دچار مشكلات زیادی در تامین معاش می شوند.
به اعتقاد روانشناسان نیز، كودكان كار، ضریب هوشی بالایی دارند و در صورت دست یابی به حداقل امكانات خدماتی و آموزشی، می توانند به مدارج بالای تحصیلی و شغلی دست یابند؛ بنابراین ضروری است كه سازمان های مسئول از نگاه مجرمیت به این پدیده و تصور «بزهكار» بودن این كودكان فاصله گرفته و موجودیت و اجبار این كودكان به كار را بپذیرند. پس از آن لازم است كه در پژوهشی فراگیر وضعیت زندگی این كودكان بررسی و شرایطی ایجاد شود كه آن ها بتوانند در محیطی سالم كار كرده و هم زمان نیز به ادامه تحصیل بپردازند. در این میان ایجاد كارگاه های مناسب و آموزش مهارتی كودكان در اولویت قرار دارد.
به گفته كارشناسان، كودكان خیابانی هم چنین باید تحت پوشش خدمات تامین اجتماعی و حمایت های قانونی قرار گرفته و در خصوص چگونگی حفظ بهداشت فردی آموزش ببینند و در بلند مدت نیز فقر فزاینده اقتصادی آن ها تعدیل شود تا اساسا نیازی به كار نداشته باشند. در حالی كه آیین نامه ساماندهی كودكان خیابانی بر جمع آوری و جذب و نگهداری كودكان خیابان در سطوح مختلف مراكز اقامتی تاكید می كند، آسیب شناسان هشدار می دهند جمع آوری كودكان كار و نگهداری آن ها در مراكز بهزیستی مشكلات موجود را تشدید می كند و مسئولان باید به جای تكرار تجربه های ناموفق گذشته، باندهای تبهكار حرفه ای را شناسایی كنند كه با اعمالی چون اذیت و آزارهای جنسی، قاچاق و فروش اعضای بدن كودكان، آن ها را به انسان هایی روان پریش با رفتارهای ضد اجتماعی تبدیل می كنند. بر این اساس، بازنگری در چگونگی پدیداری كودكان خیابانی و نیز علل دوام آن تا حال حاضر یك ضرورت است.
یك عضو هیات علمی دانشگاه در خصوص سابقه این پدیده و تعریف كودكان خیابانی به خبرگزاری ها می گوید: اگر تكدی گری و ولگردی را دو جنبه مهم از مظاهر پدیده كودكان خیابانی تلقی كنیم، این مساله قدمتی به تاریخ شهرنشینی بشر دارد و به دنبال آن پدیده حاشیه نشینی همراه با بی كاری و بروز مصادیق مختلف اشتغال بدون تخصص بروز كرده است.
دكتر «غنچه راهب» ادامه می دهد: به طور كلی دو ویژگی عمده در تعاریف مختلف از كودكان خیابانی دیده می شود: نخست آن كه محل تجمع این كودكان، خیابان است و دیگر آن كه این كودكان به هم پیوستن در خانه های گروهی، ارتباطات نامناسبی با یكدیگر برقرار می كنند. با این حال، باید در نظر داشت كه عنوان «كودكان خیابانی» پیچیده و كلی بوده و «تفاوت شرایط مختلف این كودكان» را مشخص نمی كند. وی می افزاید: به طور كلی اصطلاحات مختلفی برای تعریف و نامیدن این كودكان به كار برده شده است كه «كودكان در معرض خطر» و «كودكان نیازمند خدمات ویژه» كلی ترین این اصطلاحات است. طبق تعریف سازمان نجات كودكان، كودك خیابانی هر كودكی است كه فاقد خانه ثابت و حفاظت مناسب است.
یونسكو نیز در كلیه تعاریف خود از كودكان خیابانی سه نكته را مدنظر قرار داده است: مدت زمانی كه كودك در خیابان سپری می كند، این واقعیت كه خیابان مامنی برای زندگی بلند مدت آن هاست و این كه آن ها فاقد حفاظت و مراقبت مناسب از سوی بزرگسالان خانواده خود هستند.
راهب، ادامه می دهد: سازمان بهداشت جهانی كودكان خیابانی را در یكی از ۴ گروه زیر تقسیم بندی می كند: كودكانی كه در خیابان زندگی می كنند و اولین دغدغه آن ها زنده ماندن و داشتن سرپناه است، كودكانی كه از خانواده خود جدا شده اند و موقتا در مامنی مانند خانه های متروك، نوانخانه ها و پناه گاه ها زندگی می كنند، كودكانی كه تماس با خانواده خود را حفظ كرده اند، اما به علت فقر، خشونت و اذیت و آزارهای جنسی و جسمی در خانواده، بخش یا اكثر ساعات روز را در خیابان می گذرانند و كودكانی كه در مراكز ویژه بازپروری نگهداری می شوند اما قبلا در وضعیت بی خانمانی به سر می بردند و در معرض خطر بازگشت به وضعیت گذشته قرار دارند.
این مددكار اجتماعی در خصوص علل شكل گیری این پدیده در ایران می گوید: رشد و تغییرات بی رویه جمعیت، ویرانی ها و خرابی های بازمانده از جنگ، فقر فرهنگی، مهاجرت، بیكاری، وجود مشاغل كاذب، حاشیه نشینی، بالا رفتن آمار طلاق و اعتیاد و عدم هم خوانی شاخص های مختلف توسعه در ایجاد و گسترش این پدیده نقش داشته اند. هم چنین عواملی چون جمعیت زیاد خانوار، بی سوادی یا كم سوادی و كهولت و بیماری والدین، فوت یا جدایی پدر و مادر و اعتیاد آن ها، زندانی و خیابانی بودن والدین و درگیری های مداوم خانوادگی از علل خانوادگی این پدیده هستند.
راهب، در خصوص آسیب هایی كه این كودكان در خیابان با آن روبرو هستند، می گوید: از نظر اجتماعی این كودكان مورد سوء استفاده هایی چون اجبار به حمل و نقل مواد مخدر، مشروبات الكلی و سایر وسایل غیرقانونی قرار گرفته و اجبار به تكدی گری، استعمال مواد مخدر، سرقت منازل و در بسیاری از موارد تعرضات جنسی از آسیب های شایع در این كودكان است. آن ها طعمه باندهای قاچاق انسان می شوند و در برخی موارد به تكدی گری، باجگیری و ولگردی می پردازند.
این مددكار اجتماعی در مورد تعداد كودكان خیابانی اظهار می كند: بر اساس آخرین تحقیقات ۲۵۰ میلیون كودك «كار- خیابان» در كشورهای در حال توسعه وجود دارند كه در مقاطع سنی ۵ تا ۱۴ سال قرار دارند در این میان تعداد پسران ۳ برابر دختران است و ۶۱ درصد آن ها در آسیا، ۳۲ درصد در آفریقا، ۷ درصد در آمریكای لاتین و ۱ درصد در اقیانوسیه زندگی می كنند.
راهب با ارائه آماری در مورد تعداد این كودكان در ایران می گوید: در ایران آمار دقیقی از تعداد كودكان خیابانی وجود ندارد؛ ولی در مجموع ۸۰ درصد كودكان خیابانی، كودكان كارند كه به علت فقر اقتصادی خانواده ها مجبور به كار در خیابان هستند و بیش تر آن ها در استان های خراسان، تهران، لرستان و كردستان به سر می برند ۹۰، درصد این كودكان دارای والدین هستند ، ۸۰ درصدشان مهاجرند كه ۴۲ درصد آن ها از روستاها و شهرهای دیگر كشور و ۳۸ درصد از كشورهای دیگر آمده اند و از نظر جنسیت نیز ۷۸ درصد آن ها مذكر و در سنین ۵ تا ۱۸ سالگی قرار دارند.
وی می افزاید: كودكان خیابانی در ایران به ۶ دسته تقسیم می شوند، كودكان فاقد شناسنامه كه یا از اتباع خارجی اند و یا كودكان به جا مانده از ازدواج های موقت هستند، كودكان متكدی، كودكان كار در خیابان، كودكانی كه از خانه فرار كرده اند، كودكانی كه در خیابان دست به بزهكاری می زنند و كودكان بی سرپرست و بدسرپرست.
راهب، در خصوص عملكرد مسئولان و نوع برخورد آن ها با این پدیده می گوید: تا به حال به دو صورت با این پدیده برخورد شده است: نگاهی كه می خواهد چهره شهر را زیبا و فاقد مشكل نشان دهند و تنها به جمع آوری این كودكان از سطح شهر اكتفا می كند و دیدگاهی كه بر حل مشكل این كودكان و خانواده آن ها تاكید می كند.
این روانشناس هشدار می دهد: در وضعیتی كه ۸۰ درصد كودكان خیابانی ایران كودكان كار هستند، جمع آوری و تحویل آن ها به خانواده ها مشكلی را حل نمی كند و به علت فقر اقتصادی خانوار این كودكان چاره ای جز بازگشت به خیابان و شروع به كار دوباره برای بقای خانواده ندارند.
به گزارش خبرگزاری فرارو؛ پنج شنبه 19 اسفند ماه 1389، گدايی، ولگردی، آدامس فروشی، گل فروشی، دست فروشی و تن فروشی ليستی سرگشاده از فعاليت اين کودکان کم سن و سال است. هزاران كودكی که شهروندان با احساس يا بی احساس هر روز از کنار آنان می گذرند؛ کودکانی مبتلا به بيماری های مختلف روحی و هويتی يا جسمی که آمارهايی نگران كننده، خبر از ناقل ايدز يا هپاتيت بودن آنان نيز می دهد.
کودکان کار بيش از ساعت، در خيابان های پرخطر شهر می گذرانند. با انواع مختلف آدم ها و بزه ها برخورد می کنند. بدين ترتيب، آنان هر روز با افرادی اغلب بی سواد، فقير، معتاد، خشن روبرو می شوند. به عقيده کارشناسان چنين وضعيتی مسلما بستری مساعد برای گرايش به آسيب های مختلف اجتماعی است.
گزارش مرکز آمار ايران، نشان می دهد بيش از 2 ميليون و 500 هزار کودک کار در ايران وجود دارد که در معرض جدی کودک آزاری جسمی و جنسی و اعتياد قرار دارند. اين در حالی است که به نظر خسرو صالحی، فعال حقوق کودک، «در ايران نزديک به ميليون از اين بچه ها در کنار ما در حال کار هستند که متاسفانه آمار پنهان مانده ای است و ديده نمی شود.»
بيش تر کودکان خيابانی در گروه سنی تا سال قرار دارند و با توجه به موقعيت کاری و زندگی شان در معرض انواع آسيب ها از جمله اعتیاد قرار می گيرند.
خسرو صالحی، فعال حقوق کودک، معتقد است موادی که اين کودکان مصرف می کنند، اصولا موادی است که بايد سهل الوصول باشد و به دليل ترس و محيط کار حتی تزريق نيز به نوعی برای اين کودکان مشکل است. پس اين مواد هم، بايد به راحتی به دست آورند و هم، به سهولت به مصرف برسانند. اين بچه ها عموما از ترياک و مشتقات شروع می کنند و به مواد ديگر کشيده می شوند. ولی به هرحال مشکل اعتياد بيش تر شده و بعضی از کودکان به مصرف شيشه و هروئين نيز روی می آورند. وی می فزايد هرچند بحث اعتياد در کودکان کار محرض است، بحث مهم تری که سازمان جهانی نيز روی آن تاکيد دارد، اعتيادی است که منجر به ايدز می شود.
موسوی چلک، در زمينه اعتياد و گسترش ايدز در کودکان خيابان چالش هایی را بر می شمارد. دسترسینداشتن به همه کودکان، همکاری و توجه نکردن خود کودک، پايين بودن سطح تحصيل که آموزش ها را بسيار دشوار کرده است، ناآشنايی کارشناسان با موضوع، زمان کوتاه ارتباط در مراکز پذيرنده کودک و نپذيرفتن وضعيت موجود از سوی خانواده، مدرسه و حتی خود کودک از جمله اين چالش هاست.
جاويد سبحانی، مسئول كميته تحقيق و توسعه خانه كودك شوش به نكته ای مهم اشاره می كند: «بحث كودك خيابانی را نمی توان تنها در حوزه روابط خانوادگی تحليل كرد. بحث ما اين است كه اقشاری از جامعه در تحولات جمعيتی، در تله ای گير كردند به نام تله جمعيتی فقر. اكثر اين بچه ها عضو خانواده های پرجمعيت هستند. در دوره بعد، اين خانواده ها هيچ گونه دريافت ايمنی و حمايتی از سوی دولت نداشتند و به حال خود، در مكانيسم بازار و تورم رها شدند. اين خانواده ها جزو كسانی هستند كه پدر يا والدين شان بی كارند يا مشاغل كاذب دارند. هيچ تور امنيتی يا چتر حمايتی برای اين خانواده ها وجود ندارد.»
ماده ۷۹ قانون کار ایران استخدام افراد زیر ۱۵ سال را ممنوع کرده اما معافیت کارگاه های زیر ده نفر از شمول قانون، موجب به کارگیری صدها هزار نوجوان و کودک ایرانی در تولیدی های تاریک و نمور با کم ترین دست مزد شده است.
طبق داده های سازمان جهانی کار از هر شش کودک دنیا یک نفر کار می کند و این به معنای حضور بیش از ۵۰۰ میلیون کودک در بازارهای دنیاست.
بند ۱ ماده ۳۲ پیمان نامه جهانی حقوق کودک خواستار مقابله با هر کاری است که خللی در آموزش، سلامتی یا رشد جسمی، ذهنی و اجتماعی کودک ایجاد کند. ایران از جمله امضاء کنندگان این پیمان نامه است.
در آمار از بچه ها و نوجوانان کار در ایران از سرشماری سال ۱۳۸۵ باقی مانده است: یک میلیون و هفتصد هزار کودک در گروه سنی ۱۰ تا ۱۸ سال در کشور کار می کنند. در این آمار از کار کودکان در رده سنی زیر ده سال سخنی در میان نیست و این در حالی است که بسیاری بچه ها از همان خردسالی به کشاورزی و قالی بافی در شهرستان ها و کار در تولیدی ها و کارگاه های نیمه صنعتی در شهرها گمارده می شوند.
اولین قانون مربوط به کار کودکان در ایران به سال ۱۳۰۲ باز می گردد. این قانون برای حمایت از کودکان و نوجوانان شاغل در کارگاه های قالی بافی کرمان وضع شد و کار پسران کم تر از ۸ سال و دختران کم تر از ۱۰ سال را ممنوع کرد.
ماده ۸۰ قانون کار ایران، کارگرانی را که بین ۱۵ تا ۱۸ سال سن دارند کارگر نوجوان می نامد و یه کارگیری آن ها را مستلزم انجام آزمایش های پزشکی توسط سازمان تامین اجتماعی می کند.
ماده ۸۲ این قانون، ساعات کار روزانه کارگر نوجوان را نیم ساعت کم تر از سایر کارگران منظور می کند اما نحوه استفاده از این امتیاز را منوط به توافق کارگر و کارفرما می سازد.
طبق ماده ۸۴ نیز مشاغل «زیان آور از نظر اخلاقی یا سلامتی» تنها برای افراد بالاتر از ۱۸ سال در نظر گرفته می شود و تشخیص این امر هم بر عهده وزارت کار و امور اجتماعی خواهد بود.
در ماده ۸۳ قانون کار ایران، به تاکید آمده که ارجاع هر نوع کار اضافی و انجام کار در شب و هم چنین ارجاع کارهای سخت، زیان آور، خطرناک یا حمل بار بیش از حد مجاز با دست یا استفاده از وسایل مکانیکی برای کارگر نوجوان ممنوع است.
قوانین ایران، هم چنین ۲۳ نوع شغل برای نوجوانان ۱۵ تا ۱۸ ساله را ممنوع دانسته است. کارهایی مانند جوشکاری یا کار با وسایل دارای ارتعاش بالا از آن جمله اند. استفاده از کودک و نوجوان در حفر قنات، کار در دامداری ها، کشتارگاه ها، کارگاه های کوچک قالی بافی و زیلوبافی، کوره پزخانه ها و نانوایی ها ممنوع شمرده می شود.
بخش بزرگی از نوجوانان یا کودکان زیر ده سال در کارهای ثبت نشده و خانگی یا کارگاه های کوچکی مشغول هستند که از چشم پنهان اند و یا مشمول قانون کار نمی شوند.
نوجوانان در این کارگاه ها با کم ترین دست مزد و بالاترین زمان با میانگین ۱۰ ساعت در روز کار می کنند. پسران عموما در تولیدی ها و کارگاه های کفاشی، آهنگری و ریخته گری، درودگری، مبل سازی، کیف دوزی، آجرپزی، نانوایی، مکانیکی و جوشکاری یا امور ساختمانی به کار گرفته می شوند. از دختران نوجوان بیش تر در بسته بندی، تولیدی های پوشاک و مواد خوراکی، کارگاه های طلاسازی یا قالیبافی استفاده می شود.
حتی بسیاری از کارفرمایان در ایران برای کاستن از مخارج خود، کارگران نوجوان را بیمه نمی کنند و آن ها را هنگام بازرسی های وزارت کار از نظر مخفی می دارند. همین موجب می شود که کارگر نوجوان برای از دست ندادن کار خود تن به هر شرایطی بدهد که کارفرما تعیین می کند. این کارگران به دلیل در حاشیه قرار گرفتن، فرصت آگاه شدن از حقوق صنفی خود را نیز نمی یابند و غالبا از تضمین های قانونی مربوط به خود بی خبر می مانند. در پاره ای کارگاه ها آن ها را تنبیه بدنی نیز می کنند.
قراردادهای موقت چند ماهه و روزمزدی در میان کارگران نوجوان بسیار رایج است. این نوع قراردادها که از نظر بیمه، سابقه کار، مزایای قانونی و حقوق صنفی کارگر بالغ به ضرر او هستند، از سوی نوجوانان به دلیل کم تجربگی و نیاز اقتصادی به سهولت پذیرفته می شوند. در بیش تر موارد کارفرما منتی نیز از بابت این قراردادها و دست مزدهای زیر حدنصاب بر سر کارگر می گذارد.
ساعات کار در کارگاه های کوچک و زیر ده نفر رعایت نمی شود و کارگر نوجوان چیزی به نام مرخصی استعلاجی یا استحقاقی نمی شناسد. طبق ماده ۱۷۶ قانون کار، هرگونه بی توجهی کارفرما در ارجاع اضافه کار، کار شبانه یا کارهای سخت به نوجوانان زیر ۱۵ سال تعقیب قانونی دارد اما غالبا این کارفرمایان هستند که در صورت اعتراض کارگر خود او را به اخراج یا گوشمالی های دیگر تهدید می کنند.
فعالان حوزه حقوق کودک و حقوق کارگر از موارد بسیار خشونت های جسمی، روحی و جنسی در قبال کارگران نوجوان گزارش می دهند. اما آن ها امکان شکایت از شرایط کاری خود به وزارت کار را ندارند زیرا نام شان در هیچ فهرستی در این وزارت خانه ثبت نشده و در اداره تامین اجتماعی پرونده ای ندارند.
در گزارش خبرگزاری مهر، از یک کارگاه تولیدی کیف در ناصرخسرو آمده که شش کودک ایرانی و افغانی از ۸ تا ۱۳ ساله در اتاقی تاریک به مساحت ۲۰ متر مربع، روی موکت مندرسی نشسته و کناره های کیف های دوخته شده را با قیچی مرتب می کردند تا روزانه ۵۰ کیف تحویل کارفرما دهند.
این گزارش از قول کارگران یادشده نوشته که آن ها برای کار روزانه از هشت صبح الی ده شب ماهانه بین ۱۵۰ تا ۲۰۰ هزار تومان دست مزد می گیرند. نوجوانان و کودکان شاغل در این کارگاه ها، ضمن محرومیت از حق تحصیل، به دلیل شرایط ناسالم محیط کار، از نظر بهداشتی، فرهنگی و اخلاقی نیز متحمل آسیب های جدی می شوند.
برخی کارگاهها اصطلاحا «زیر پله ای» نامیده میشوند. این فضاها عملا آب انبارها و دالان هایی نمور، تاریک و بدبو هستند که کارفرما برای صرفه جویی در مخارج کرایه از آن ها استفاده می کند. در این کارگاه ها از هوا، نور یا بهداشت خبری نیست. کارگران حتی توالت هم ندارند و ناچارند از آبریزگاه های بس آلوده و عمومی مشترک بین چند کارگاه مجاور استفاده کنند.
کارفرما موظف است در کارخانه های نساجی و تولید مواد شیمیایی برای حفظ سلامتی دستگاه تنفسی کارگران، روزانه به آن ها سهمیه شیر بدهد. در کارخانه های بزرگ واحدی برای رسیدگی به سوانح هنگام کار وجود دارد که رسیدگی های اولیه در زمان بروز سانحه یا بیماری را انجام می دهد. این مقررات در کارگاه های کوچک و در قبال نوجوانان و کودکان شاغل محلی از اعراب ندارند.
یک فعال کارگری می گوید که بیش تر نوجوانان شاغل در چرم سازی ها، کارگاه های بافنده سوزنی یا تولید پوشاک در درازمدت با مشکلات ریوی روبرو خواهند شد و خطر آسیب دیدن مفاصل و استحوان نزد برخی از آن ها نیز به دلیل کار طولانی بر روی زمین به صورت نشسته و چمباتمه زده بسیار بالاست.
در گزارشی تصویری از یک کارگاه کوله پشتی، کارگران نوجوانی را میتوان دید که بر تکهای موکت روی زمین نشستهاند و به بستهبندی کیفهای باربی مشغولند. مزد روزانه آن ها از چند ساعت قوز کردن و چهارزانو نشستن، حداکثر هفت هزارتومان است.
سازمان بین المللی کار، دلایل ورود نوجوانان به عرصه کار را از زاویه عرضه و تقاضا بررسی می کند و فقر را مهم ترین عامل وادار شدن آنان به کار میداند. کارشناسان این سازمان می گویند اگر بنا باشد سیاست های منع کار کودک و نوجوان موثر واقع شوند، قبل از هر اقدام باید اطمینان حاصل کنیم که آن ها جای دیگری برای رفتن داشته باشند.
ایلنا، در گزارش دیگری در تاریخ 2 اردیبهشت 1391 می نویسد، كودكان در نيمه شب به جاى كاميون بار حمل می كنند. يك فعال حقوق كودكان كار اعلام كرد: به دليل سنگ فرش كردن خيابان ناصرخسرو تهران، امكان استفاده از وسيله نقليه براى حمل بار مقدور نيست و كسبه از نيمه شب تا صبح از كودكان براى خالى كردن بار ماشين ها و حمل آن تا بازار استفاده می كنند.
طاهره پژوهش عضو هيئت مديره انجمن حمايت از حقوق کودک، در اين باره به خبرنگار ايلنا، گفت: تعدادى از اين كودكان به دليل بی سرپرست بودن در انبار مغازه هاى اطراف بازار می خوابند و چون آموزش خاصی در زمينه بهداشت به آن ها داده نشده است، بيش تر در معرض انواع بيماری ها و سوء تغذيه قرار می گيرند.
سرپرست خانه كودك ناصرخسرو، درباره ساير مشاغلى كه به عهده اين كودكان گذاشته می شود گفت: اين كودكان در كارگاه هايى كار می كنند كه از نظارت قانون به دورند و غالبا در خدمت اقتصاد زيرزمينى هستند.
خانم پژوهش، با اشاره به اين كه غالب اين كودكان به اجبار تامين معيشت خانواده، از تحصيل محروم هستند، درباره فعاليت هاى آموزشى خانه كودك ناصرخسرو توضيح داد: آموزش اين کودکان ترکيبی از آموزش های خلاق و کتاب های درسی آموزش و پرورش است که در هر يک سال دو پايه درسی را آموزش می بينند.
اين فعال حقوق كودكان كار، با اشاره به اين كه كودكان افغان هم تحت حمايت اين نهاد غيردولتى هستند، افزود: طبق کنوانسيون حقوق کودک، كودكان مستقل از رنگ و نژاد و مذهب و مليت هستند و از جانب اين نهاد مليت كودكان تاثيرى در ارائه خدمات به آن ها ندارد.
پژوهش، در پايان اظهار کرد: از دولت خواستاريم با حمايت از خانواده های اين کودکان، حقوقی را به طور ماهيانه برای آن ها در نظر داشته باشد و به آموزش سراسرى اين کودکان بپردازد تا در آينده به صورت اصولى بتوانند معيشت خانواده هايشان را تامين كنند.
اگر کودکی پاره وقت کار می کند، اگر کودکی با خانواده اش کار می کند، اگر کودکی در شرایط مهاجرت است و کار می کند و غیره، همه جزو نیروی کار کودکان در ایران حساب می شوند.
بر این مبنای طالبی از فعالین «جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان» به دویچه وله، گفته است که به تخمین ما، با حساب همه این چیزها و مثلا تعداد کارگاه هایی که در ایران ثبت شده، در خوش بینانه ترین حالت حدود سه و نیم تا چهار میلیون کودک کار در ایران داریم که مقداری با آمارهای دولتی تفاوت دارد.
اصولا راجع به آمار کودکان کار همه این ها روش های تخمینی هستند. مثلا تعداد شاغلین به تحصیل را حساب می کنند و از افرادی که در سن کودکی هستند کم می کنند، تعدادی که باقی می مانند، می شوند کودکانی که کار می کنند. در صورتی که خیلی از بچه ها هستند که درس می خوانند و کار می کنند، خیلی از بچه ها هستند که مهاجرند و اصلا جزو آمارها نیستند.
مساله دیگر نیز این است که معمولا این آمارها را به این شکل درمی آورند که مثلا می روند به کارگاه سرکشی می کنند، یک فرم هم دست شان است، خودشان را معرفی می کنند که از اداره کار یا فلان اداره دیگری آمده ایم. بعد می پرسند: آیا شما این جا بچه کار دارید؟ خُب مانند همه مسائل دیگر، همه دروغ می گویند و می گویند: نه!
وی می افزاید: در صورتی که ما خودمان در سرکشی به کارگاه های محله های ۱۷، ۱۸ و ۱۹ تهران، تجربه داریم و می دانیم این که ما بتوانیم آمار دقیق از توی کارگاه ها دربیاوریم (چون همان طور که می دانید، بیش تر بچه های کار در کارگاه ها کار می کنند، نه در خیابان)، خیلی کار سختی است. برای نمونه، همکارهای من رفته بودند و پرسیده بودند که آیا در این جا بچه ای هست که کار بکند، صاحب کارگاه می گفت: نه! در حالی که سه تا بچه جلوی خود آن ها داشتند کار می کردند. دوستان پرسیده بودند: پس این بچه ها چی هستند؟ گفته بودند: افغانی اند! یعنی اصلا جزو آدم هایی که به آن ها به عنوان بچه های کار فکر کنند، حساب نمی شوند.
در این جا ایراد از کارفرما نیست، منظور من، ایراد مکانیسمی است که می خواهند تعداد کودکان کار را بر آن اساس تخمین بزنند. خلاصه کلام این است که خیلی آدم ها جا می مانند و به همین دلیل، آمار سازمان های غیررسمی، بیش تر از آمار دولتی است.
این فعال حقوق کودک در بخش دیگری از گفتگوی خود با دویچه وله، می افزاید: از طرف دیگر هم محیط کار کودکان، چه در خیابان و چه در کارگاه ها، بسیار محیط پرآسیب و پرتنشی است. پر از کتک، تجاوز، خشونت، فحاشی و… است. این محیط طبعا امکان رشد سالمی را که کودک بتواند استعدادهای خود را بروز بدهد، یا در واقع، بتواند مهارت های لازم برای زندگی اجتماعی را کسب کند از او می گیرد.
آن چه می خواهم روی آن تاکید کنم، این است که همین بلایی که در کودکی بر سر کودک کار می آید، باعث می شود، به احتمال خیلی بیش تری، در آینده، جزئی از طبقه فرودست جامعه باشد. چون فرصت نکرده تحصیل کند، چون فرصت نکرده مهارت کلامی کسب کند، چون فرصت نکرده مدارک فنی- حرفه ای بگیرد و همه این ها دست به دست هم می دهند که در آینده مجبور بشود پست ترین و ساده ترین کار را انجام بدهد و خود به خود احتمال بیش تری دارد که همین کودکی که به این شکل بزرگ شده، والد یا والده یک بچه کار دیگر بشود. منظورم این است که با کار کودکان، ما یک فرآیند بازتولید نابرابری اجتماعی داریم.
وی تایک می کند: واقعیت این است که طرف مقابل خیلی از خواسته های ما دولت است. یعنی یک سری امکاناتی که باید فراهم بشود، برای این که عملی باشد که هیچ کودکی کار نکند، نه تنها در ایران، در همه جای دنیا، احتیاج به دخالت شدید دولت دارد. سه شرط بسیار بدیهی و ابتدایی آن هم عبارتند از آموزش اجباری رایگان، حق هویت و تامین اجتماعی. یعنی هر انسانی تا ۱۸ سال، از حداقل های زندگی بهره مند باشد.
وقتی میگویم حق هویت، یعنی هر کودکی که در این جامعه دارد زندگی می کند و در حوزه قضایی این جامعه است، هویت داشته باشد. نپرسند که پدرت افغانی است یا ایرانی، نپرسند که ازدواج پدر و مادرت چطوری بوده و خیلی مسائل دیگر.
وقتی هم می گویم آموزش اجباری و رایگان، منظورم این است که واقعا این طور باشد. نه این که در قانون اساسی آمده است «آموزش اجباری و رایگان»، ولی خود دولت اعلام می کند که مثلا یک میلیون نفر از بچه ها، از تحصیل بازمانده هستند. خُب این چه آموزش اجباری و رایگانی است. می توانم این طور بگویم که شرایط مادی زندگی ای باید فراهم باشد که کودک مجبور نباشد کار کند...
من در پاسخ به یکی از دوستان که می پرسید، «شما در این ۱۰سال چه کار کرده اید؟ هنوز که این همه کودک کار در جامعه وجود دارد»، گفتم: ما در این ۱۰ سال، حداقل توانسته ایم جامعه و مسئولین جامعه را قانع کنیم، از این که می گفتند کودک کار وجود ندارد و ما کودک کار نداریم، به این جا برسند که خودشان بیایند بگویند: ما دو و نیم میلیون کودک کار داریم. از این که همه جا تبلیغ کنند که کار کردن کودکی را می سازد و آدم را برای زندگی در بزرگ سالی آماده می کند، برسند به این جا که شهرداری تهران بیلبورد و تابلو بزند که «تحصیل حق همه کودکان است»، یا «هیچ کودکی نباید کار کند» و...
در حالی که قبلا این مسائل در حوزه فرهنگی دولتی اصلا مطرح نبوده است. امروز خوشبختانه به این جا رسیده و امیدواریم به اقدامات عملی منجر شود و فقط در حد ژست و شعار نماند.
خانواده ها، خودشان قربانی این قضیه هستند. متاسفانه ما همیشه عادت داریم که شرایط بد را برای خودمان توجیه کنیم. این یک قضیه انسانی است و به ایران ربطی ندارد، انسان ها همیشه می خواند آنچه را بد است و نمی توانند کاری برای آن انجام بدهند، به شکلی توجیه کنند. برای این که کم تر اذیت بشوند و به اصطلاح وجدان شان از دیدن این قضیه آزرده نشود. کودکان کار هم وجدان همه ما را آزرده می کند و برای آن هم یک سری توجیهات وجود دارد.
مثلا می گویند: این ها همه شان باند هستند که دارند کار می کنند. فردی این ها را شب می آورد، نیمه شب می برد و... از طرف دیگر می گویند: خانواده های این کودکان مسئول هستند. یعنی مسئولیت مساله ای را که بر عهده جامعه و دولت است، بر گردن خانواده می اندازند. از طرف دیگر می گویند: این ها کودکان خیابانی هستند. آن ها در خیابان به دنیا آمده اند، در آنجا زندگی می کنند و در همان جا هم می میرند. ما نمی توانیم کاری بکنیم، فوق اش می توانیم مانند برزیل بزنیم این ها را بکشیم که فایده هم نداشت و... اما نه! هیچ کدام از این ها نیست. به نظر من، خانواده ها خودشان قربانی هستند. وقتی من از تامین اجتماعی صحبت می کنم، بخشی از آن، به خانواده برمی گردد. منظور من این نیست که بچه تامین باشد، ولی پدر خانواده از گرسنگی دارد می میرد و کار نمی تواند بکند.
ما خیلی کیس ها را دیده ایم که پدر و مادر از کارافتادگی دارند، مثلا توی کار دست یا پای اش قطع شده و یا کور شده است و نمی تواند زندگی را تامین کند، خانواده مانده است و در نتیجه، کودک اش باید کار کند. وقتی پدر خانواده این طور می شود، خانواده دوتا انتخاب دارد، یا مادر باید خودفروشی کند یا بچه باید کار کند. البته فکر می کنم، بعد از هدف مندی یارانه ها، هردویشان باید این کار را بکنند تا امورات شان بگذرد. ولی این واقعیت مادی زندگی شان است. مجبورند کار کنند.
طالبی، در ادامه می افزاید: متاسفانه یا خوشبختانه، مساله اصلا فرهنگی نیست. این که قضیه را فرهنگی جلوه می دهند، بخشی به خاطر انحراف افکار عمومی از واقعیتی است که دارد اتفاق می افتد. مساله فقر است. تا مشکل فقر هست، هیچ کاری نمی توان کرد. نه خانواده می تواند کاری بکند، نه مسجد محل می تواند کاری بکند، نه معلم و نه سازمان هایی مانند ما. مهم ترین قضیه فقر است، تا فقر حل نشود، هیچ کاری نمی شود کرد. اگر فقر حل شد، بعد می توانیم بگوییم که فلان پدر و مادر از نظر فرهنگی متوجه نیستند که کار کودک برای اش خوب نیست و بچه را گذاشته اند سر کار. بعد می شود با این مساله برخورد کرد. چون محتاج نان شب نیست، به خاطر کار کودک.
من برای این که جمع بندی کنم، می توانم بگویم که کار کودکان معضل جامعه ما نیست. ما در یک نظام اجتماعی- اقتصادی جهانی زندگی می کنیم که به آن نظام سرمایه داری می گویند. قضیه کار کودکان زاییده این نظام و زائده لازم آن است. مانند چرخ پنجم آن است.
کار کودکان نتیجه شرایط مادی زندگی شان است. وقتی می گویم شرایط مادی، منظورم تاکید روی شرایط اقتصادی است. تا موقعی که مساله اقتصادی حل نشود، کار کودکان از بین نخواهد رفت. اگر سازمان یا دولتی بخواهد اقدام واقعی انجام بدهد، باید برای شرایط مادی بهتر تلاش کند. کار فرهنگی کردن، روضه خواندن و سمینار گذاشتن، هیچ کدام فایده ای ندارد. چون در نهایت، شب باید غذا سر سفره باشد و پولی برای اجاره خانه وجود داشته باشد و از هیچ کدام از این مسائل، پول برای این دو درنمی آید. تنها چیزی که می تواند قضیه را تغییر بدهد، فعالیت جدی برای شرایط مادی واقعی زندگی کودکان کار است.
ایلنا، در گزارش دیگری نوشته است: اين هفته، هفته كارگر است. ايامی كه شاید فرصتی باشد براي شنيدن درددل های كارگری، انتقاد، وعده و وعيد و يا تقديم يك شاخه گل ناقابل به كارگران عرق ريخته و زحمت كش!
كمی به دور و برمان نگاه كنيم. در اين ميان نان آوران كوچكی نيز هستند كه نه دست پرمهری آن ها را نوازش می كند و نه آغوشی برای حمايت شان باز شده است. نمی خواهيم بوسه بر انگشتان كوچك شان بزنيم، تنها كمی تامل كافی است!
كارگاههای كم نور زيرزمينی، مغازه های كوچك صنعتی، واحدهای توليدی و... هزاران هزاران كودك را در خود می بلعد، بی آن كه نگاهی نگران عاقبت آن ها را جستوجو كند.
اين روزها چشم ها به روی كودك كار بسته مانده و اذهان پرادعای مسئولان به روی هزاران كودكی كه پنهانی كار می كنند و مورد انواع بهره كشی ها واقع می شوند خنثی مانده است.
كودك سياه سوخته، پاها را تا عرض شانه باز كرده و آجرهای تازه از كوره درآمده را با كهنه دستمال مرطوبی پاك می كند. با دست های كوچكش ضربه های لاجونی به آجر می زند تا گرده های آن جدا شود. حميد چهار سال دارد و در كوره پزخانه های محمودآباد كنار برادر، مادر و خواهرش كارگری می كند.
شيرين برای خودش يك بانوی تمام و كمال است. مادرش به دليل فقر از صبح خروس خون تا بوغ سگ در خانه های مردم را می شورد و می سابد.
شيرين هر روز صبح با راهی كردن برادرهای قد و نيم قدش برای كار، خواهر كوچولوی دو ساله اش را به كمر می بندد و تشت پر از لباس چرك برادرهای شيطانش را با دست چنگ می زند، عصرها با همان كودك روی كول به كانون حمايتی كودكان كار به پامنار می رود و شب ها با كورسوی نوری كه از خيابان به حياط می تابد، محتاطانه درس می خواند. برادر شيرين دياليزی است و كليه هايش را بابت مصرف آب نامناسب در كارگاه توليدی از دست داده است.
ناهيد، رقيه، فريده و انسيه با انگشتان كوچك، اما ماهر خود بهترين قالی دست باف تبريز را می بافند. در روستای دورافتاده آن ها اكثر كودكان در كارگاه های كم نور و مرطوب قالی بافی می كنند و با تحمل غرولندهای صاحب كار، در آخر كار هم حق الزحمه آن ها با پدرشان تسويه می شود و باز در عين نان آوری، نان خور محسوب می شوند. اكيپ دسته جمعی آن ها از صبح تا شب جان می كند تا رضايت صاحب كار را به دست آورد. كودكی آن ها پشت دار قالی مخفی مانده است.
عطيه چشمان گيرای عسلی دارد و تا دو سال پيش شاگرد درس خوان مدرسه شبانه بوده. اوليای مدرسه و اعضای يكی از انجمن های حمايتی به دليل غيبت های مكرر، جويای احوالات عطيه می شوند و با مراجعه به خانه خشتی و بيغوله دختر بچه 14 ساله با ديدن پرده ای كه به تن فروشی دختر بچه اختصاص داشت، به دلايل غيبت و ترك تحصيل طفل معصوم پی می برند!
امثال عطيه، ناهيد، رقيه، حميد و هزاران هزار كودك كار در كشور زياد است، اما عده ای با زباله گردی، دست فروشی يا تكدی گری در سر چهارراه ها به چشم می آيند و عده ای هم پنهان و آرام تلف می شوند.
در ميان همين جان كندن های بی وقفه كودكان، كسی اشاره ای به وضعيت كودكان كار، قربانیان جنسی، كودكان حملكننده مواد مخدر و... نمی كند.
مريم پناهی عضو كانون فرهنگی، حمايتی كودكان كار در گفتگو با ايلنا، به تحقيقی پيرامون 20 مورد از انواع كار كودكان اشاره می كند و می گويد: كودكان كار جنسی، كودكان گل فروش، كودكان حمل كننده موادمخدر، كودكان بزرگ راهی، كوره پزخانه ها، كودكان كار خانگی، كارخانه ها، مزارع، دامداری ها و كودكان ازدواج كرده از جمله مواردی هستند كه مورد بررسي قرار گرفته و شرايط آن ها سنجيده شده است.
وی، در پاسخ به سئوالی پيرامون آمار مربوط به اين كودكان، ادامه می دهد: بزرگ ترين معضل مربوط به اين قبيل كودكان خلاء های آماری است؛ چرا كه كار كودك در خانه ها ناديده گرفته شده و تعداد بی شماری از كودكان در شرايط بسيار نابسمان كاری و دور از چشم مردم و مسئولان مشغول به كار هستند.
پناهی، به تحقيقات صورت گرفته اشاره می كند و ادامه می دهد: روستاهای تبريز، بالاترين آمار مربوط به كودكان كار در قالی باف خانه ها و يا كارگاه ها را دارند كه بهترين قالی ها را با ارزان ترين قيمت می بافند؛ چرا كه گره های در هم تنيده شده توسط انگشتان ريز كودكان به خوبی بافته می شود. سختی كار كودك در روستاهای زابل، زاهدان، سيستان و بلوچستان، بسيار چشم گير بوده و اين مساله بيش تر شامل دختران كار است كه بيش تر در معرض انواع آسيب های جسمی، جنسی، روحی و عاطفی قرار دارند.
اين فعال حوزه كودكان تصريح می كند: در حال حاضر كارفرمايان اين كودكان هزاران خواسته و توقع بی جا در كارگاه های تنگ و تاريك دارند و با انواع و اقسام آزارهای جسمی، روحی، روانی و... آن ها را شكنجه می دهند.
فاطمه قاسم زاده، عضو كميته هماهنگی شبكه ياری كودكان كار ايران به ايلنا، می گويد: اين امكان وجود دارد كه كودكان كار 15 سال به بالا مورد نظارت و حمايت قرار گيرند اما چون وزارت كار، نانآوری كودكان زير 15 سال را مجاز نمی داند، نظارتی هم بر روند اجرای اين قوانين نمی كند. در عين حال هيچ نظارتی هم بر كارگاه هايی كه تعداد كارگرهای شاغل در آن كم تر از 10 نفر بوده، نیست چرا که این کارگاه ها را از شمول قانون كار خارج می دانند و به اين بهانه كه تعداد نيروهای نظارتی كم است، از اين امر مهم سر باز می زنند.
اين فعال حوزه كودكان با اعلام اين كه فقر مالی خانواده ها باعث افزايش تعداد نان آوران كوچك شده است، می گويد: سازمان های دولتی بايد برای كاهش رنج كودكان گام بردارند چرا كه متاسفانه كار كودك قابل حذف نيست و از روی تفنن انجام نمی شود، بلكه فقر، كودكان را به كار وا می دارد.
او، ادامه می دهد: كودكان كار تشكيلاتی ندارند كه منافع خود را در چارچوب اتحاديه ها حفظ كنند، در حالی كه بايد برای كودكان كار نوجوان در سنين 15 تا 18 سال، جايگاهی در نهادهای غيردولتی در نظر گرفته شود تا بتوانند مشكلات خود را مطرح كنند. چرا كه اين نوجوانان با نداشتن اتحاديه و ارگان نظارتی از بسياری حقوق مسلم، محروم می شوند.
قاسم زاده، به معضل ديگری اشاره می كند و می گويد: نظارت وزارت كار بر روی كارگاه ها هم از نظر كيفی مشكل دارند و هم از نظر كمی؛ به طوری كه با كم بودن تعداد نيروهای نظارتی توانايی نظارت بر كار كودكان از عهده وزارت كار ساقط است.
عضو كميته هماهنگی شبكه ياری كودكان كار ايران، تاكيد می كند: سال ها از مصوبه هيات دولت مبنی بر اين كه كارگاه های كم تر از ده نفر جمعيت از شمول قانون كار خارج هستند، می گذرد در حالي كه اين مساله با وجود تعداد زيادی كودك شاغل در كارگاه های اين چنينی يك نقص بزرگ است.
کودک، بنا به تعریف پیمان نامه سازمان ملل درباره کودکان، انسانی است که 18 سال را تمام نکرده است مگر این که سن بلوغ در کشوری بنا به حقوق جاری اش کم تر تعیین شود!
حکومت اسلامی در اوایل حکومتش، معیار 9 سال را برای بلوغ دختران و خارج کردن اینان از زمره کودکان به مردم تحمیل کرد و به حقوق و قوانین ارتجاعی و ضدکودک ر ابه اجرا گذاشت. یا اجازه تصمیم گیری در مورد کار کودکان زیر 18 سال به پدر یا قیم یا مقامات قضایی سپرد.
گذشته از این، حکومت اسلامی که پیمان نامه را پذیرفته در اجرای آن خود را موظف نمی داند و هم چنین بر ناقضان حکومت کودک نیز چشم می بندد. به این ترتیب، در حکومتی که نیروی کار انسان کالایی مثل هر کالای دیگر است همواره برای خرید و فروش این کالا راه های گریزی وجود دارد. ظاهرا فروشنده در بازار کالای نیروی کار، کالای خود را به میل خود و بدون هیچ گونه فشار و اجباری می فروشد! خریدار هم آزادنه این کالا را می خرد تا به نحوی که خود میخواهد از این کالا یعنی نیروی کار بهره کشی کند و سود ببرد. اما واقعیت غیر از این است و فروشنده ای که در این رابطه با خریدار برابر شمرده می شود چیزی برای فروش ندارد جز نیروی کارش و قیمت آن را هم نه خود او، بلکه شرایط جاری و مناسبات حاکم در جامعه تعیین می کند.
به علاوه سرمایه دار به به یمن میلیون ها بی کار در جامعه، نگرانی از کمبود نیروی کار ندارند. اساسا سرمایه داری به کار کودکان علاهقه مند است. چرا که نیروی کارشان بسیار ارزان است. بدین گونه، کودکان کار به دلیل فقر وحشتناک خانواده که خود ناشی از بهره کشی سرمایه داری است به جای بازی های کودکانه، به جای رفتن به مدرسه و سواد آموزی و تفریح، روانه کارگاه ها و کارخانه ها و خیابان ها می شوند و در محیط نامناسب آن از نظر جسمانی و هم اخلاقی و فرهنگی، کار می کنند و مورد استثمار شدید قرار می گیرند.
هنگامی که در آمارها گفته می شود یک دوازدهم جمعیت جهان دچار سوء تغذیه است که 160 میلیون نفر آن را کودکان زیر 5 سال تشکیل می دهد. هر روز 34 هزار کودک زیر5 سال و هر ساله 12 میلیون کودک از گرسنگی می میرند در حالی که به اندازه کافی گندم، برنج و مواد غذایی برای سیر کردن شکم جمعیت جهان وجود دارد.
می گویند 1 نفر از هر 4 نفر جمعیت جهان یعنی 3/1 میلیارد نفر روزانه با کم تراز یک دلار آمریکا زندگی می کند. در حقیقت باید بگوئیم این تعداد از جمعیت جهان مرگ را روزشماری می کنند.
250 میلیون کودک 14-5 ساله کار می کنند تا زندگی خود و خانواده هایشان را تامین کنند. از این تعداد، 120 میلیون کودک به طور تمام وقت و بقیه نیمه وقت کار می کنند. 113 میلیون کودک حتی از تحصیلات ابتدایی محرومند و در بسیاری از نقاط به طور سنتی دخترانی که از تحصیل محرومند بیش تر است. هم زمان میلیون ها انسان بزرگ سال نیز بی کارند.
کودکان کار با مزدی ناچیز و تحت شرایط بسیار بد کارمی کنند؛ مثل تولید کفش ورزشی، قالی بافی، کبریت سازی، شیشه گری، ساخت مواد آتش بازی، تولید سیگار، تولید مواد سمی و شیمیایی و...
کودکان، همواره قربانیان جنگ ها هستند. در جنگ های 10 ساله اخیر دو میلیون کودک جان خود را از دست داده اند. شمار کودکان سرباز در 30 کشور درگیر در جنگ در نقاط مختلف دنیا بالغ بر 300 هزار نفراست. از این کودکان برای پیام رسانی، حمل اسلحه و بار، مین روبی، و پارتنر سکس استفاده می شود. استفاده از کودکان زیر 18 سال تنها اختصاص به کشورهای فقیر یا در حال رشد ندارد، بلکه در کشورهای پیشرفته صنعتی هم کودکان خانواده های فقیر را در برمی گیرد.
کودکان سرباز در بسیاری از جنگ ها فعال بودند از جمله جنگ هایی که کودکان به طورعلنی در آن فعال بودند و حضور آن ها از طرف مسئولان بالای مملکتی مورد تشویق و تایید قرار می گرفت جنگ ایران و عراق بود. کودکان ایرانی، برای حضور در جنگ احتیاج به اجازه والدین نداشتند. از این کودکان برای مین روبی و عملیات انتحاری و غیره استفاده می شد. نمونه بارز آن کودک 12 ساله ای بود که خود را با مواد منفجره به یک تانک عراقی زد و کشته شد که از طرف رهبر و مقامات دیگر به الگوی کودکان و نوجوانان مسلمان تبدیل شد. در حالی که فرزندان همین رهبران در کنار والدین خود به راحتی زندگی می کردند و به آن ها گفته می شد: جبهه جنگ شما، مدرسه است (از مصاحبه رفسنجانی در مورد اشتیاق پسرش برای رفتن به جبهه). این وضعیت خود را در ادبیات و فرهنگ جنگ به خوبی نشان می دهد. در یکی ازسرودهایی که در زمان جنگ مرتب برای تشویق کودکان در رفتن به جبهه از رادیو ایران پخش می شد کودکان سرود خوان می گفتند: دشمن خیال کرده ما نوگل بهاریم، اما امام ما گفت ما مرد کارزاریم! عجیب است که دشمن در این مورد انسانی فکر می کند!
آن چه که در بالا به آن ها اشاره کردیم گوشه هایی از وضعیت دلخراش کودکان کار و خیابانی در ایران است. نهایتا بررسی ها نشان می دهد که در ایران آمار رسمی در زمينه کار کودک وجود ندارد. البته روزنامه ابتکار حدود دو سال پيش به نقل از گزارش مرکز آمار نوشته بود که تعداد کودکان کار در کشور دو ميليون و ۵۰۰ هزار نفر است. اکنون با توجه به افزايش نرخ تورم و مشکلات اقتصادی در جامعه ايران، اين احتمال وجود دارد که آمار کودکان کار افزایش یافته شايد به حدود ۳ ميليون نفر نیز رسيده باشد.
اما همین امروز نیز كودكان كار و خیابانی در ایران، بايد بتوانند مانند ساير شهروندان از حقوق انسانی مانند آموزش، بهداشت، تغذيه مناسب، اوقات فراغت، تامين اجتماعی و... برخوردار شوند نه آن كه به واسطه فقر و شرايط نامناسب كاری با ساير معضلات مانند اعتياد، آزار جنسی و... دست و پنجه نرم كنند و مشكلی به معضلات آن ها افزوده شود. تامین زندگی کودکان کار و خیابانی و خانواده آن ها هم به طور کلی وظیفه دولت است.
مسلما، تنها زمانی می شود انسان شخصیت واقعی انسانی خود را به دست آورد و استعداد هایش شکوفا گردد که بساط سرمایه داری و کار مزدی برچیده شود. این کار هم به عهده طبقه کارگر متشکل و متحد است که به طور هدفمند و آگاهانه با سیستم سرمایه داری و حکومت اسلامی آن به مصاف برمی خیزد تا برانداختن آن، جامعه نوینی را بر پا دارد که در آن جامعه، همه انسان ها بدون در نظر گرفتن ملیت، جنسیت و باورهایشان در همه عرصه های اقتصادی، جنسی، ملی و حقوقی و اجتماعی از حقوق یک سان برابری برخوردار می گردند و هیچ انسانی انسان دیگر را استثمار نمی کند.
کودکان نه فقط به والدین، بلکه به جامعه هم تعلق دارند و تمام تعهدات تامین آموزش فرزندان نیز به عهده جامعه است. کاش این خواست ناظم حکمت که در شعر زیبایی گفته است « دنیا را به کودکان بدهیم» روزی برآورده شود.
*دنیا را به کودکان بدهیم
دنیا را به کودکان بدهیم،
حداقل برای یک روز
بدهیم مانند بالونی رنگارنگ
بازی کنند، بازی کنند،
آواز سر دهند در میان ستارگان
دنیا را به کودکان بدهیم،
بدهیم مانند یک سیب بزرگ
مانند یک تافتون گرم.
چیزی نیست یک روز،
دنیا را به کودکان بدهیم
حداقل برای یک روز
تا دنیا، دوستی را درک کند.
کودکان،
دنیا را از دست ما خواهند گرفت
و درختان ابدی خواهند کاشت!
(بیست و یکم مه 1962، مسکو)
بهرام رحمانی - بیست و نهم آوریل ٢٠١٢
bahram.rehmani@gmail.com
* برگردان از ترکی به فارسی: بهرام رحمانی