افق روشن
www.ofros.com

نیم درصدی ها

قربانیان ساختار وفرهنگ سرمایه داری سنتی - دلالی


ناصر آغاجری                                                                                                  جمعه ١٦ دی ماه ١٣٩٠

كانون مدافعان حقوق كارگر
نظام و سیستم سرمایه داری آن چنان افراد را از خود بیگانه می كند كه هیچ تصوری جز سودمحوری و كسب سود برای آنها باقی نمی گذارد. این نظام از ابتدا افراد را در سیستم خود جذب می كند. آنها را با اهرم های مختلف آن چنان تحت كنترل در می آورد كه برای آنان راهی جز زور گفتن یا زور شنیدن، اطاعت از بالا دست و طلب اطلاعت از پایین دست باقی نمی گذارد. در تفكر سود محورانه جایی برای انسانیت و احترام متقابل به حقوق انسان ها یافت نمی شود. گویا فقط باید به فكر ثروت اندوزی، حرص و آز و طمع كاری بود و شخصیت انسان ها در برابر این محور اساسی سرمایه داری ، ارزشی ندارد. نولیبرالیسم با عقب گرد به دوران اولیه سرمایه داری در این زمینه، به سرعت در حال گسترش این روابط غیر انسانی در محیط های كار است. این گونه رفتارها از سوی كارفرمایان و مدیران و سرپرستان در محیط كارامنیت و سلامت روانی كار را برای كارگران به خطر می اندازد و كار را بیش از پیش برای آنان دشوار می كند. به بیان دیگر سختی كار را دو چندان می كند. حرص آنان برای كسب سود بیشتر مجالی برای برخوردهای انسانی باقی نمی گذارد. در نتیجه رعایت روابط انسانی و احترام به حقوق بدیهی انسان ها، بار دیگر در كنار دیگر خواسته های اولیه كارگران مانند بیمه، امنیت شغلی، دستمزد مناسب و...قرار گرفته است.
نوشته ی حاضر نشان می دهد كه چگونه شخصیت انسان ها پایمال مال اندوزی قرار می گیرد و با همه ی این احوال شیوه های غیرانسانی كثیف تنها راه برای تولید و انجام كار مفید نیست. بلكه می توان با ایجاد فضای انسانی و احترام به حقوق انسان ها نیز به كار وتولید پرداخت.
"دنیا به اندازه ی نیاز همگان دارد، ‌اما به اندازه ی حرص همگان ندارد." (یكی شعارهای جنبش ضد سرمایه داری اشغال وال استریت)

نیم درصدی ها

قربانیان ساختار وفرهنگ سرمایه داری سنتی - دلالی

شركت های بزرگ پیمانكاری در صنایع نفت تلاش می كنند مهندسان جوان دانشگاه های فنی را جذب كنند كه با معدل های بالا آموزش را به پایان رسانده اند. نیروهایی هوشمند، تیزبینی كه یك سرمایه ملی هستند. زمانی كه این افراد به دلایل مالی یا دلایل دیگر امكان ادامه تحصیل در داخل و خارج ازكشور یا پیدا كردن كار در شرایط مناسب تر را از دست می دهند و از همه ی امكانات سرخورده می شوند، برای كار راهی پروژه ها می شوند، كاری پرتنش، پرخطر، پر از آلودگی های شیمیایی و فیزیكی، كاری مضر برای سلامت انسان. یكی از ویژگی های پروژه ، برای برخی از این كارشناسان جوان، خشونت محیط كار و امكان رها كردن خود است، رهایی از ارزش های اخلاقی و فرهنگی كه تداوم همان فرهنگ رایج در سریال های تلویزیونی وطنی وماهواره ای است. واژه هایی خیابانی ، لومپنی را به كار می برند كه مشابه آن تنها در گفت وگوهای فاحشه خانه ای و یا موسیقی پست مدرنیستی رپ شنیده می شود، ركیك ترین واژه هایی كه می توان شاهدش بود؛ آن هم در محیط خشن كار پروژه ای، درمكانی كه قوانین كار و ادارات مربوطه از آن گریزانند.
پیمانكاران قدر قدرت پروژه اند، آن هم بدون هیچ نهاد كنترل كننده و بازرسی. آنها مانند برده داران ماقبل تاریخ شلاق به دست كار می طلبند. با این تفاوت كه شلاق فیزیكی را با شلاقی دردناك تری تعویض كرده اند: شلاق اخراج ومحروم كردن نیروی كار از اشتغال. شلاقی كه علاوه بر ریش ریش كردن گرده ی كارگر، زندگیش را هم دچار چالش می كند. چالشی مالی كه زندگی خانوادگی وی را به مرزهای سقوط می كشاند. برخی از این مهندسان جوان هنگامی كه اهرم های كار را به دست می گیرند، بدون درك مناسبات انسانی، بدون ترس قانونی، بدون هیچ تردیدی، كار را با پرخاش وتوهین و كلمات ركیك از زیردستانشان طلب می كنند و بدین ترتیب كار ومحیط كار را برای زحمتكشان به یك شكنجه روحی تبدیل می كنند. درمواقعی كه انفجار روحی به وقوع می پیوندد و نیروی كار قدرت كنترل بر اعصابش را از دست می دهد و عامل برده داران قرن بیستم را مورد حمله ی لفظی قرار می دهد، فاجعه به وقوع می پیوندند. این وضعیت برای كارگر یا نیروی فنی كار مصیبت بار خواهد شد. اخراج و عوارض بدتر از آن، عدم امكان استخدام در شركت های دیگر پروژه ای امری حتمی خواهد بود. بدین جهت اگر نیروی كار بخواهد كارش را حفظ كند، باید تحقیر وتوهین این جوان ها را با جان ودل پذیرا باشد و با سكوت، خود را ذره ذره در درون بجود.
واقعیت این است كه این جوانان از كودكی تا پایان تحصیلات دانشگاهی به صورت شبانه روزی باید در دنیای كتاب های درسی غرق شوند، چه برای موفقیت در كنكور و چه بعد از آن برای به دست آوردن مدرك تحصیلی بالا. در دانشگاه ها هم از مردم و زندگی واقعی مردم چیزی نمی آموزند و جامعه شناسی تدریس شده را با اصول شرعی یكی تصور می كنند ، لذا هرگز فرصتی ندارند كه خود را بیابند و یا دركی علمی از جامعه داشته باشند. آنها مردم را حداكثر از طریق سریال های تلویزیونی می شناسند كه از انسان ها تصویر یك دزد، یك ابله و خنگ، ریاكار و در نهایت یك مذهبی مقدس دست نیافتنی را ارائه می دهند. دراین نگرش فرهنگی واپس مانده، انسان عادی جایی ندارد و از تیپ های اجتماعی دیگر هم، هیچ خبری نیست، گویی وجود خارجی ندارند. با چنین بضاعت دانش جامعه شناسی در جامعه ی ما، برخی از این مهندسان جوان نمی توانند درك درستی از مردم و نیروی كار پروژه ای داشته باشند.
ولی مصیبت زمانی ابعاد تصاعدی پیدا می كند كه پیمانكاران بزرگ این گروه از جوانان تربیت شده ی خیابان های واپس گرایی و آموزش دیده ی فرهنگ لومپن پرور نئولیبرالیستی – ماهواره ای را در سود همان پورژه به میزان نیم درصد سهیم می كنند، نیم درصد از سود یك پروژه میلیاردی با دریافت های ماهانه ی كلان. این درصد ِبه ظاهر ناچیز ارقامی را شامل می شود كه برای یك مهندس جوان، یك رویای دست نیافتنی به نظر می رسد. مهندس جوان در قبال این نیم درصد باید كار پروژه را پرشتاب جلو ببرد. چگونگی این پیش رفت برای سهامداران اصلی مطرح نیست. تنها چیزی كه برای سرمایه داران محترم اهمیت دارد، پیشرفت كار پروژه به هر قیمت است و جوان مهندس اهرم این پیشرفت خواهد بود. شاید این جوان هم حق داشته باشد. او اینك می خواهد از سال ها رنج وشب نخوابیدن ها و درس خواندن برای كنكور بهره ببرد و برایش مهم نیست كه پایش را بر دوش چه كسانی گذاشته است.
نیروی كار فنی یا تكنسین های تجربی سالها با هزاران دشواری و رنج كار كرده اند، بدون اینكه جامعه امكان آموزش آنها را فراهم كرده باشد. فن وتكنیك را از استاد كارانشان آموخته اند، سنگین ترین كارها را انجام داده اند تا به مرور به كار مسلط شده اند. اینان انسان هایی خسته از بیداد و بی قانونی وستم پیمانكارانند كه در همه ی پروژه ها، ماه ها دستمزد آن را نگه نمی پردازند، بیمه های آنان را كامل رد نمی كنند یا بدون استثنا آن را با حداقل حقوق محاسبه می كنند، از ناآگاهی آنان از قانون كار سوءاستفاده كرده و بدین طریق بخش هایی از حقوق آنها را (مانند سنوات) در تسویه حساب ها پرداخت نمی كنند و به این ترتیب مبالغ زیادی را به جیب می زنند. زحمتكشانی را در پروژه ها می بینیم كه حداقل ۴٢ سال كار كرده اند ولی در تامین اجتماعی تنها ٢١ سال سابقه ی كار دارند. آنها با سنی حدود ٦۵ سال باید ٩ سال دیگر در پروژه كار كنند تا با حقوق كامل بازنشسته شوند. درحالی كه با روزی ١٢ ساعت كار در پروژه ها طی ١٩ سال و دو ماه چنین فردی ٣٠ سال كار كرده است. ولی كو قانون ، كو منطق و كو داد؟
چنین نیروهای كاری خود را با چنان مهندس جوانی روبرو می بینند كه تنها زبان تهدید وتوهین را می شناسد. با كوچك ترین تصور سوءتفاهمی كه در اندیشه ی عجولش علیه كسی بوجود آید، بدون درنگ حكم اخراج آن فرد را صادر می كند. كار فنی را می فهمد، ولی از درك شرایط اجرای تكنیك عاجز است. مانند مباشران ساختار فئودالی و از آن بدتر چون سرسپردگان برده داران، با شلاق تهدید واخراج (امكانی كه بند "ز" در اختیارش نهاده) كار را به پیش می برد.
او برای به دست آوردن آن نیم درصد، تنها به شتاب بخشیدن به كار پروژه می اندیشد، در صورتی كه كار فنی زمان خاص خود را باید بپیماید. برای انجام كار با كیفیتی طبق استانداردهای جهانی، نیروی كار مدتها باید با "سنگ جت" های بزرگ و كوچك لبه های فولادی لوله یا تیرآهن را با زاویه ای طبق نظر طراح ساب بزند و بر لبه ی زاویه ی ساخته شده یك سطح 2 میلیمتری ایجاد كند، كاری كه نیازمند زمان ودقت فراوان است. درغیر این صورت نیروی كار بعدی دچار مشكل جدی می شود. جوشكار روی این كار بدون كیفیت جوشكاری می كند. محل جوش كاری شده كه به دلیل حساسیت كار باید با اشعه گاما رادیوگرافی شود، در رادیوگرافی تایید نمی شود و تعمیر می خواهد واین می شود آغاز یك روند دوباره كاری های بی پایان وتاخیر در زمان بندی پروژه.
البته این آقایان نیم درصدی راه حل این مشكل را هم یافته اند. همه راه حل ها در دستان توانای آنان است. آنها اختیار تام دارند كه از هر طریقی شده پروژه را به پیش ببرند و پول تولید كنند. هر مشكلی چه مهندسی، چه كیفی، چه كمی، چه انسانی باید از مسیر صعودی نیم درصدی ها حذف فیزیكی شود.
در یكی از پروژه های عسلویه شاهد وضعیت یكی از این نیم درصدی ها (سرپرست كنترل كیفی) بودیم. این فرد در پروژه با كمك تك وتوكی از آشنایان قدیمی اش مشغول سركیسه كردن پیمانكاران بود آن هم به قیمت ندیده گرفتن كیفیت كار، همان چیزی كه بابت آن حقوق كلانی دریافت می كرد. وقتی به این كارش ایراد گرفته می شد، می گفت:"دادا باید بارتو ببندی". ایشان وقتی به موقعیت نیم درصدی رسید، برای این كه سرعت كار در پروژه كُند نشود و درحقیقت برای آنكه سهم نیم درصد زودتر به جیب مبارك سرازیر گردد، با لحنی بسیار دوستانه كه انتظار داشت هر زیردستی را تسلیم اراده ی او كند، از كارمندان تفسیر فیلم می خواست:"نمی شود كاریش بكنید؟ آشناست." و اگر كارمند شجاع بود و "كاریش" نمی كرد، پس از چند روزی بی اعتنایی با حكم اخراج وارد می شد وآن را به كارمند مفسر فیلم تحویل می داد. البته این نیم درصدی بسیار مودبانه نیروهای كار را اخراج می كرد. او دارای آن تربیت خانوادگی بود كه به او اجازه نمی داد به كسی توهین كند. برخلاف مهندسان نیم درصدی جوان كه حتا در گفت وگوهای دوستانه شان هم چیزی فراتر از ناسزا برای گفتن ندارند.
افرادی كه زیر نظر این "تكنوكراتهای بعد از این" كار می كنند خود به خود مجبور می شوند رییس را الگوی خود قرار دهند و پس از مدتی دقیقا موجود دیگری می شوند. آنها هم بدون توجه به ضرورت درك شرایط كار و بدون توجه به ضرورت صرف زمان های لازم برای كارها، نیروی كار را به شدت زیر فشار قرار می دهند.
این آقایان علاوه بر دریافت این نیم درصد به بهای چلانیدن نیروی كار، وارد معاملات پشت پرده با پیمانكاران هم می شوند. برای واگذاری كار به آنها ٣٠ الی ۴٠ درصد حق العمل كاری دریافت می كنند. پیمانكاران نیز كه پول های حاشیه ای فراوان و بدون سند پرداخت می كنند، تنها امكانی كه برای بازگشت پول ها به جیب شان بدون دردسر است‌، حقوق نیروی كار پروژه است كه دیر به دیر پرداخت می شود. بیمه را ناقص رد می كنند، ساعات ناهار را از ساعات كار روزانه حذف می كنند. دستمزد ٧ ساعت و٢٠ دقیقه كار در تعطیلات رسمی را هم به جیب خود واریز می كنند. علاوه بر روزی ١٢ ساعت كار، ٩٠ دقیقه رفت و آمد از خوابگاه تا سایت را محاسبه نمی كنند. آنها درمیان نیروی كار جاسوسانی دارند كه با اولین حركت اعتراضی صنفی آن فرد را به بهانه های مختلف از پروژه اخراج می كنند...
در یكی از پروژه ها شاهد برخورد یك كارگر آگاه (یك فعال كارگری) با یكی از این آقایان نیم درصدی، تكنوكرات های بعد از این بودیم. سه نفر، از جمله آن فعال كارگری ، در لیست اخراجی قرار گرفتند. آنها را به این آقای نیم درصدی سپردند و یك بخش بزرگ ومهم پروژه را كه دچار ركود شده بود، به آنها سپرده شد. به هر كدام یك بیسیم داده بودند تا هر لحظه بتوانند موقعیت آنها را بررسی كنند. یونیت(قسمت) به وسیله ی دوربین های مدار بسته كنترل می شد. در هر گوشه ی سایت دیده می شدند و كوچكترین حركات این افراد زیر ذره بین آقایان بود. همه تصورمی كردند همكار ما نتواند توهین و پرخاش های آقای نیم درصدی را تحمل كند ولی مساله به صورت بنیادی تغییر كرد.
همكار ما كه انسانی پركار و بسیار فعال بود برای اینكه نشان دهد كه روابط انسانی چگونه است و همچنین تشویق پیمانكار وعاملش برای به دست گرفتن كار به صورت امانی و حذف پیمانكاران واسطه، كار را در اختیار گرفت و كارگران را فعال كرد و پروژه را به اصطلاح تكانی داد. او با كمك نیروی كار آن واحد توانست این واقعیت را به اثبات برساند كه با مدیریت انسانی وصادق و پیگیر كار هم كارگران فعال و پرتلاش می شوند و هم می توان پروژه را با سرعت و با كیفیت به انجام رساند. نقش واسطه ای پیمانكاران عیان شده و عملا به تماشاگران بی تاثیر كار تبدیل شدند.
پیمانكار دست دوم كه یكی از شركت های بزرگ پیمانكاری اجرایی نفت بود به حاشیه رانده شد.
مدیران پیمانكاری دست اول متوجه شدند كه با حذف پیمانكاران دست دوم كار متوقف نمی گردد. به این جهت به سرعت آن شركت را خلع ید كردند و شركت دست اول همه ی كارگرانش را به استخدام خود درآورد. كارگران شاد از این كه از این به بعد سرماه حقوق خواهند گرفت و بیمه شان رد خواهد شد و متاسف از این كه تنها سه ماه به پایان كار مانده است. پدیده ای كه توانست این تحول را در كارگاه بوجود آورد نوع ویژه ای ازمدیریت بود، مدیریتی متفاوت. مدیریتی فراتر از نگرش های سنتی پدرسالارانه و لیبرالیستی. با مدیریتی مبتنی بر احترام به نیروی كار، همان كارگرانی كه از كار شانه خالی می كردند با روشن بینی به استقبال كار می رفتند. درنهایت شرایطی فراهم شد كه برایندش بازدهی فراتر از زمان تعیین شده بود. و این درسی بود عملی برای نیروی های جوان نیم درصدی اگر بخواهند نگرش های علمی را آموزش ببینند.

ناصر آغاجری ٢٨ آبان ٩٠