افق روشن
www.ofros.com

سالگرد مهسا را به مانیفستی برای زندگی آزاد بدل کنید


وریشه مرادی                                                                                                                                                                   سه شنبه ۲۵ شهریور ١۴٠۴ - ۱٦ سپتامبر ۲۰۲۵


وریشه مرادی: سومین سالگرد مهسا را به مانیفستی برای زندگی آزاد بدل کنید

به تمام‌ کسانی که «ژن ژیان ئازادی» را با تپش قلبشان می‌خوانند.

سومین سالگرد فروغی‌ست که جنبش «ژن ـ ژیان ـ ئازادی» در جان‌ها افروخت. این جنبش، با کاراکتری پیچیده و چندبعدی، نه صرفاً انفجار خشم خیابانی است و نه تنها مطالبهٔ جزئی یک قشر. طیفِ مطالباتش از آزادی‌های فردی و کلکتیو تا حقِ تعیینِ سرنوشتِ جمعی، از مطالبات اقتصادیِ پایه تا عدالتِ فرهنگی و حقوقِ قومی و زبانی، و از مقابله با سرکوب جنسیتی تا خواستِ یک جامعهٔ دموکراتیکِ واقعی گسترده است. هرکدام از این مطالبات حلقه‌ای‌ست در زنجیره‌ای که هدفش بازآفرینیِ ساختارِ قدرت و رابطه‌هاست؛ رابطه‌هایی که امروز بر پایهٔ سلطه، خشونت و بازتولیدِ نابرابری استوارند.

ژن ژیان ئازادی مبارزه‌ای‌ست برای متفاوت اندیشیدن و متفاوت زیستن. ژژ ئازادی جنبش بازپس‌گیری بدن، روح و اراده‌ی به انقیاد درآورده‌ی زنان‌ست که حکومت ایران طی سال‌ها قوانین و محدودیت‌های فراوان از آنان سلب کرده بود و پایه‌های اقتدار خود را بر روی بندگیِ سوژه ژِن، تحقیر و امحای آنان بنا نموده است. ژژ ئازادی سوژه زن را به عنوان عنصر اصلی انقلاب، فرموله کرد و به عبارتی این واقعیت را به همگان نشان داد که بدون سوژگی زنان هیچ انقلابی شانس تغییر دموکراتیک جامعه را نخواهد داشت و احکام اعدام و سرکوب و هر چیز دیگر نمی‌تواند مانع این حقیقتِ روشن باشد.

اندیشه‌ای که بر آن تکیه داریم پارادیم جامعه دموکراتیک، اکولوژیک و آزادی‌خواه است؛ نه ساده‌اندیشانه و نه صرفاً احساسی. تحولاتِ ایجادشده توسط این جنبش، سطحی و تصادفی نیست؛ عمقی و بنیادین است. تغییراتی که می‌بینیم تنها جابه‌جایی فضاهای عمومی یا تغییرِ شعارها نیست، بلکه تحولِ بنیانیِ فهم ما از نظمِ اجتماعی‌ست: چه کسی حق تصمیم‌گیری دارد، و چه معنایی برای «حیاتِ جمعیِ دموکراتیک» قائلیم. در همین بستر است که ایدهٔ «زندگی مشترک آزاد» به‌مثابه بازتعریف روابط انسانی و اجتماعی، از مناسبات خانوادگی تا عرصهٔ عمومی، معنی می‌یابد. این حرکت نشان داده که اگر ساختارها اصلاح نشوند، هیچ اصلاحی پایدار نخواهد بود. بنابراین مبارزهٔ ما معطوف به بازسازیِ نهادها، فرهنگ و ذهنیت‌هاست، نه فقط تصاحبِ صحنهٔ سیاسی.

هر شعاری روح، زمان و مکانی دارد که دارای یک ایدئولوژی‌ست که از آن تغذیه می‌کند و هر پارادایمی بر آن بناست، یک بستر تاریخی و اجتماعی دارد. بیان حافظهٔ جمعی، اندیشه در قالب کلمه و پذیرش سخن، هزینه‌ها و مبارزات بسیاری می‌طلبد. شعارهایی که واقعیت‌ها و تجربه‌های طبقه، نژاد، زنان، خلق‌ها و فرهنگ‌های تحت ستم را بیان می‌کنند، نماد مقاومت، امید و طلب زندگی آزاد‌اند. این شعارها محصول تاریخ‌اند؛ جایی که کلمه معنا می‌یابد و با زندگی در هم می‌آمیزد و در قالب صدا و کلمه، نیروی حیات کسانی را منتقل می‌کنند که صدایشان خاموش یا شنیده نمی‌شود و فضایی جذاب و تحول‌ساز برای مقاومت و خودآفرینی آزاد ایجاد می‌کنند.

در مرکزِ این نوسازی، پیشاهنگیِ زنان قرار دارد و این پیشاهنگی را باید درست فهمید: زن بودن یک مسألهٔ بیولوژیکِ صرف نیست؛ زنانه‌بودنِ یک ذهنیت، یک تسلطِ اخلاقی-سیاسی و یک پیشاهنگی ایدئولوژیک است که جامعه را به سمت رهایی، همیاری و دموکراسی سوق می‌دهد. وقتی می‌گویم پیشاهنگیِ زنان، منظور زنی است که قیدِ نقش‌های تحمیل‌شده را می‌شکند، و ذهنیتی را عرضه می‌کند که سلطه را به چالش می‌کشد. این ذهنیت به بازتوزیعِ قدرت، به دموکراتیزه‌شدنِ روابط و به پذیرشِ تفاوت‌ها می‌اندیشد؛ به این معنا که آزادیِ زن همواره مترادفِ آزادیِ جمع بوده و هست.

می‌دانم که می‌خواهند این خیزش را به عنوان یک شورشِ آنی تصویر کنند و برایش راه‌حل‌های امنیتی و کیفری بیابند اما مسئله فراتر از کنترلِ فضاست: ما با یک بازنگریِ عمیق مواجهیم. و همین است که آنان را وا داشته تا از ابزارهایی فراتر از زورِ معمول استفاده کنند. احکامِ اعدام و یا سرکوب صداهای معترض را باید دقیق‌تر دید: این احکام نه تنها علیهِ افراد است، بلکه علیهِ ذهنیتی‌ست که این نمادها نمایندگی می‌کنند. این حکم‌ها شکلی از انتقام‌گیریِ سیستماتیک‌اند - انتقام از جنبشی که خواهانِ بازاندیشیِ بنیادینِ قدرت است.

انتقام در این شکل، تلاشی است برای بریدنِ صدا از تن و خفه‌کردنِ پیام؛ اما آنچه نادیده گرفته می‌شود این است که ذهنیتِ رهایی‌بخش را نمی‌توان با طناب، سلول یا حکم نابود کرد. چنین احکامی نه نشانهٔ قدرت، که اعترافی به ضعف مشروعیت و ترس از گسترشِ اندیشه‌اند: وقتی موضوع از عرصهٔ سیاست به سرکوبِ نمادها کشیده می‌شود، یعنی گفتگو و تغییر، تهدیدی جدی‌ست. آنچه علیه زنانِ زندانی اعمال می‌شود، بخشی از پروژهٔ انتقام است - انتقام از «زن، زندگی، آزادی» و گواهِ تأثیر ژرف جنبش.

آنان می‌خواهند با ابزار حکم، حرکتِ پیکر اجتماعی را متوقف سازند؛ اما ذهنیتِ پیشاهنگانه‌ای را که الهام‌بخش این حرکت است، هرگز نمی‌توانند از میان ببرند، تا زمانی که وفاداری به اندیشه و عمل باقی‌ست و تا هنگامی که تعریفِ تازه‌ای از آزادی و دموکراسی پیگیری می‌شود، هر حکمی جز بر جدیتِ این مسیر نخواهد افزود.

ادامهٔ آرمان «زن، زندگی، آزادی» یک ضرورت تاریخی است. این آرمان، پیوندی است میان تئوری و عمل روزمره؛ راهی برای سازمان‌دهی، آموزش سیاسی، شکل‌دهی نهادهای دموکراتیک موازی و پذیرش نقش زنان در رهبری جمعی، و بازسازی اقتصاد، فرهنگ و عدالت بر پایه کرامت انسانی.

از شما می‌خواهم که این سالگرد را تنها به سوگ تبدیل نکنید؛ آن را به مانیفستی برای زندگی آزاد بدل کنید. نامه‌ها، یادداشت‌ها، تجمعاتِ کوچک و بزرگ، کارِ نظری، آموزشِ نسل‌های جدید - همه ابزارهایی‌اند که باید با هم به کار افتند. ما باید نشان دهیم که پیشاهنگیِ زنان نه یک تمنا بلکه یک برنامهٔ عمل است؛ برنامه‌ای که میدانِ عمومی را دگرگون کند و امکانِ زیستنِ برابر را فراهم آورد.

۲۴ وریشه مرادی - شهریور ۱۴۰۴