دو هفته پس از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری، زندانها پر از زندانیانی شده است که در جریان اعتراض به برگزاری انتخابات دستگیر و بدون هیچگونه حقوقی به زندان افکنده شده اند. نه از تعداد این زندانیان اطلاع دقیقی در دست است، نه از محل نگهداری آنان و نه از وضعیت جسمی و روحی آنان. اخبار درز کرده از زندانها حکایت از آن دارند که بسیاری از این زندانیان در وضعیت وخیم جسمی به سر می برند. در همین حال ارگانهای جناح حاکم آشکارا و بی پرده از پروژه اعتراف گیری زندانیان سخن میگویند و بی پروا در حال آماده کردن افکار عمومی برای انجام نمایشهای گسترده تر تلویزیونی از زندانیان اند.
برای ما، کارگران، کمونیستها و آزادیخواهان و فعالین جنبشهای اجتماعی، این وضعیت کاملاً شناخته شده ای است. این ستمی است که از سی سال قبل به طور مداوم بر فعالین سیاسی مخالف جمهوری اسلامی اعمال شده است. این ستمی است که در تمام سالهای اخیر، فعالین جنبش کارگری را مورد هجوم قرار داده است. این جنایتی است که بیش از دو سال است در حق منصور اسانلو و ابراهیم مددی صورت می گیرد. این شقاوتی است که برای کارگران بسیاری با ضربات تازیانه نیز همراه بوده است. این سرنوشت سی ساله همه مبارزین جنبشهای اجتماعی بوده است که به هزاران اعدام و هزاران هزار تبعید و بیخانمانی نیز کشیده شده است.
امروز و در جریان ناآرامیهای پس از انتخابات، یک بار دیگر شاهد تکرار همان سرنوشت سی ساله برای بسیاری از جوانانی هستیم که اعتراض خود را در خیابانها به نمایش گذاشتند و اکنون در چنگال انتقامجوی قدرت حاکم گرفتار شده اند.
اما این بار قدرت حاکم فقط به دستگیری جوانان اکتفا نکرده است. امروز کسانی نیز به زندان افکنده شدهاند که خود در سی سال گذشته در زمره بنیانگذاران و سازمان دهندگان همین نظام سرکوب بودهاند و در تمام این مدت نیز نه تنها کمترین نشانی از همدردی با زندانیان سیاسی نشان ندادهاند، بلکه خود مسبب فجایعی مشابه و حتی به مراتب وخیم تر از امروز نیز بوده اند. بسیاری از آنها از بنیانگذاران و گردانندگان همان واحدهای اطلاعاتی و امنیتی بودهاند که امروز خود گرفتار آن شده اند. همه اینها اما ذرهای در این واقعیت تغییر ایجاد نمیکند که امروز حق انسانی آنها در برخورداری از امنیت حقوقی آشکارا زیر پا له می شود. نقش آنان در برپا کردن ماشین جهنمی سرکوب و گذشته آنان ذرهای از حق این زندانیان در برخورداری از حقوق یک زندانی سیاسی نمی کاهد.
طبقه کارگر ایران در سی سال گذشته بزرگترین صدمات را از فقدان آزادیهای سیاسی در جامعه متحمل شده است. در حالی که دست سرمایه داران برای تشکیل احزاب و سازمانهای طبقاتی خود همواره باز بوده و امکانات عظیم دولتی را در خدمت داشته اند، کارگرانی که دست به تشکیل سازمانهای طبقاتی خود می زدند، سر از زندان در آورده، از کار اخراج شده، به شلاق کشیده شده و خود و خانوادههایشان مورد بدترین تحقیرها واقع شده اند. فقدان آزادی تشکل و ایجاد احزاب، کارگران را در چنان موقعیت نامساعدی قرار داده است که حتی در مقابل تحمیل دستمزدهای زیر خط فقر نیز امکان دست زدن به هیچ اعتراضی را بدون هراس از عواقب روحی و جانی آن برای خود و خانوادههایشان در اختیار ندارند. این انقباض سیاسی تا امروز یکی از بزرگترین موانع بهبود زندگی کارگران و یکی از بزرگترین عوامل فقر و فلاکت و انحطاط بخشهای وسیعی از طبقه کارگر را تشکیل میداده است. در این وضعیت نه فقط جناحی که امروز در موقعیت مسلط قرار دارد، بلکه همه کاربدستان تا به امروز رژیم نقش داشته اند. بسیاری از رهبران جناح مخالف که امروز راهشان در جدال قدرت به زندان کشیده شده است، خود زمانی همین شیوهها را در مقابل کارگران و زنان و دانشجویان انقلابی به کار بسته اند. فراموش نمیکنیم که برخی از آنان حتی تا مدتی پیش، همین جناح حاکم را به خاطر «تعامل بیش از حد با مارکسیستها» مورد سرزنش قرار داده و برخورد قاطعانه به این مخالفین سیاسی خود را خواستار بودند. از نظر اینان زندان و شکنجه و اعترافگیری اگر فقط برای مارکسیستها و «کارگران اخلالگر» باشد، نه تنها هیچ ایرادی ندارد، بلکه حتی یک جزء غیر قابل چشمپوشی و یک شرط موفقیت در حکومت کردن است. بیهوده نیست که سران جنبش ارتجاعی ای که اینان به راه انداخته اند، کسانی که امروز خود را در صف اپوزیسیون جا زده اند، نه در جریان مبارزات انتخاباتی خود و نه حتی پس از آن کوچکترین اشارهای به وضعیت وخامتبار زندگی کارگران و به دستمزدهای زیر خط فقر بخش عظیمی از مردم کارکن نکرده اند. آنان حتی امروز نیز که یارانشان در بند گیر افتاده اند، خواهان آزادی همه زندانیان سیاسی نیستند. آنها فقط آزادی «بازداشت شدگان» خودشان را مطالبه می کنند. این جنبش ارتجاعی حتی در دشوارترین موقعیتها نیز فراموش نمیکند که دشمن طبقاتی کارگران است و نباید به آنان امتیازی دهد. آنان از کارگران میخواهند که در دفاع از آنان اعتصاب کنند، بیآنکه خود کوچکترین تعهدی به کارگران داده باشند. آنان و کارگزارانشان در اپوزیسیون چپ و راست، کارگران را به نام «دفاع از جنبش مردم» به دفاع از خود فرا میخوانند و در این راه تا جایی به پیش میروند که کارگران را به منفعل بودن در مقابل دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی متهم میکنند. آنانی که تا دیروز خود در قدرت بودهاند و هنوز هم در حاشیه آن به سر می برند، امروز که در جنگ قدرت با جناح مقابل به حمایت نیاز دارند، کارگران و کمونیستها را متهم به سازشکاری می کنند.
ما یک بار دیگر اعلام میکنیم که جنبش سبزی ، که بخشی از ارتجاع طبقاتی در ایران به راه انداخته است، حرکتی ارتجاعی است که شایسته هیچگونه حمایتی نیست. این حرکت ادامه جنگ قدرتی است که در هیچ صورتی به انکشاف یک مبارزه طبقاتی امید بخش منجر نخواهد شد. تا همین جا نیزاین جنگ قدرت ارتجاعی نتیجهای جز انقباض هر چه بیشتر فضای سیاسی جامعه، حاشیهای شدن هر چه بیشتر خواستها و مطالبات پایهای کارگران و زحمتکشان و مهمتر از آن دو قطبی شدن جامعه به نفع دو جناح ارتجاعی حاکم نداشته است. این جنگ قدرت تا هم اکنون نیز به تضعیف موقعیت تشکلهای کارگری و تشکلهای رادیکال زنان و دانشجویان در جامعه انجامیده است. انحراف مسیر مبارزات توده مردم زحمتکش و کارکن جامعه از مبارزه برای یک زندگی انسانی به مبارزه برای «انتخابات سالم» و تکبیر گفتن پشت بامها و از سوی دیگر به مسیر ارتجاعی «مبارزه با فساد»، تا همین جا نیز بزرگترین زیانها را به مبارزه طبقاتی در حال انکشاف کارگران و زحمتکشان وارد کرده است. چپ جامعه هر چه بیشتر به انزوا رانده شد تا قلم فروشان و خود فروشان دلال صفت در تریبونهای بی بی سی و صدای آمریکا به کسب اعتبار مجدد برای خود برآیند. دو قطب ارتجاعی سرمایه اکنون به مثابه ناجیانی ظاهر شدهاند که هر یک بخشی از جامعه را به مسلخ جدال متقابل خود با دیگری می راند. تعداد نه چندان کمی از جوانانی که برای یک زندگی فارغ از کنترل شبانه روزی دولت ارتجاعی به میدان آمدند، جان خود را در راه این جنبش ارتجاعی از دست دادهاند و جمع کثیرتری از آنان زخمی و دستگیر و شکنجه شده اند. این جنگ ارتجاعی به هیچ وجه جنگ کارگران و زحمتکشان نیست.
تأسف بار ترین وجه تحولات ارتجاعی اخیر اما در این است که عواقب آن زندگی کارگران و اکثریت محروم جامعه را به طور مستقیم تحت تأثیر قرار خواهد داد و قرار داده است. اگر شرکت در این جنبش ارتجاعی کار ما نیست، مبارزه با عواقب مخرب آن اما یک وظیفه فوری و حیاتی ماست. انکشاف یک مبارزه طبقاتی رهائیبخش با افق سوسیالیستی نه بر متن جنبش ارتجاعی جاری، بلکه به موازات آن، در صفی مستقل، در عرصه هایی که چپ جامعه خود تعیین می کند و سرانجام در تقابل هژمونیک با هر دو قطب مسلط امکانپذیر است. نباید اجازه داد که در این جنگ قدرت ارتجاعی، نیروی حاکم به بهانه مقابله با «توطئه های دشمن» فضای پلیسی آشکار را بر جامعه تحمیل کند. نباید اجازه داد که یک بار دیگر نمایش ضد انسانی اعترافگیری و برگزاری شوهای تلویزیونی در جامعه به راه بیفتد. نباید اجازه داد که تحت پوشش «کشف شبکههای بیگانگان» حقوق ابتدایی فعالیت سیاسی آشکارا زیر پا له شود و افراد به جرم فعالیت سیاسی هفتهها و ماهها بدون کوچکترین حقی در بدترین شرایط ، حبس و شکنجه شوند. در هم شکستن شخصیت مخالفین سیاسی نشانه ای از هتک حرمت انسانی در کل جامعه است و در جامعهای که حرمت انسانی در آن ارزشی نداشته باشد، مبارزه برای یک زندگی شرافتمندانه به مراتب دشوارتر خواهد بود. دقیقاً به همین حدت و شدت نیز نباید اجازه داد که مبارزه برای آزادی زندانیان سیاسی به مبارزه برای «بازداشت شدگان» حوادث اخیر محدود بماند. نباید اجازه داد که مبارزه برای آزادی زندانیان سیاسی از مبارزه برای آزادی بی قید و شرط ایجاد تشکلهای مستقل و احزاب تفکیک شود. نباید اجازه داد که این مبارزه در خدمت اهداف ارتجاعی جنبش سبز قرار بگیرد.
طبقه کارگر باید به این فجایع اعتراض کند و در مبارزه برای آزادی کلیه زندانیان سیاسی نقش مستقل خود را ایفا نماید. هر چه این ایفای نقش مؤثر تر باشد به همان نسبت نیز امکان ایجاد شرایط مساعدی برای مبارزه طبقاتی در دل تحولات موجود افزایش خواهد یافت. برافراشتن پرچم مبارزه برای آزادی بدون قید و شرط و فوری کلیه زندانیان سیاسی و گره زدن این مبارزه به مبارزه برای آزادی کامل ایجاد تشکلهای مستقل و آزادی کامل تشکیل احزاب و اجتماعات، عرصه مهمی برای نشان دادن افقی متفاوت به جامعه و شکل دادن به یک بلوک سرخ طبقاتی است که در آن مبارزه برای آزادیهای اجتماعی نه در خدمت اهداف ارتجاعی طبقه حاکم و جنبش سبز آن بلکه بر بستر یک افق رهائیبخش سوسیالیستی معنا می یابد. این صف متمایز مبارزه را باید از هم اکنون شکل داد. باید اعلام کرد که هر گونه اعترافی که از زندانیان به عمل میآید فاقد وجاهت حقوقی است. این امری است که ما همواره بدان پایبند بودهایم و امروز نیز بدان پایبند خواهیم بود. کارگران کمونیست باید نشان دهند که ارزشهای والای زندگی انسانی را فقط برای خود نمی خواهند. آنها حتی برای دشمنان طبقاتی خود نیز به مثابه انسان، حقوقی غیر قابل تخطی قائلند.
همه زندانیان سیاسی باید فوراً و بدون قید و شرط آزاد شوند
اعتراف از پشت میله های زندان فاقد اعتبار است
هر اعتراف یک زندانی، سند جرمی است برای زندانبان
زنده باد کمونیسم
آذر ادیبی، مجید ارژنگ، مرجان افتخاری، فریبرز افشار، شهرام بجفی،
فیروزه بهادرزاده، هدی پویا، صدیق جهانی، محسن خوش بین، شمیلا زارعی،
بهمن شفیق، وحید صمدی، سارا طاهری، پویان فرد، عباس فرد، سیاوش محمودی، پویش وفائی
۱٧ تیر ۱٣٨٨
8 ژوئیه 2009