افق روشن
www.ofros.com

زبان مادری؛ بخشی از آزادی بیان

!حکم اعدام باید لغو شود

کانون نویسندگان ایران                                                                                                             چهارشنبه ۲ اسفند ۱۴۰۲ - ۲١ فوریه ۲۰۲۴



بیانیه‌ی کانون نویسندگان ایران

زبان مادری؛ بخشی از آزادی بیان

هنگامی که فریاد «ژن، ژیان، ئازادی» از کردستان برخاست و با همین لفظ بر زبان و قلم و پرچم معترضان در جای جای ایران جاری شد و از آن نیز برگذشت و شهرهای بسیاری را در جهان درنوردید، فقط اسم رمزی برای اعتراضات آزادی‌خواهانه نبود، بلکه پیامی مهم با خود داشت: تفاوت زبان‌ها نمی تواند نافی هم‌بستگی انسان‌ها باشد. وارونه، قادر است پیوند مردمان را مستحکم کند. این صاحبان قدرت و اندیشه‌های واپس‌گرای ضد آزادی و هم‌گرایی انسانی هستند که از تفاوت زبان‌ها اختلافات قومی می‌سازند و میان مردم می‌پراکنند.
وحدت و همدلی میان مردمان از تحمیل یک زبان به آن‌ها برنمی‌خیزد بلکه اختیار و آزادی در استفاده از ظرفیت‌های زبان‌ها از جمله زبان مادری است که با نفی احساس آزاردهنده و تحقیرکننده‌ی تبعیض بر همدلی و همبستگی گروه‌های مختلف مردم یک سرزمین می‌افزاید، آن‌ها را در رشد و اعتلای فرهنگ خود یاری می‌دهد و در نتیجه رنگارنگی و غنای فرهنگ عمومی جامعه را بیش‌تر می‌کند. تنوع زبان‌ها و فرهنگ‌ها در کنار یکدیگر مجموعه‌ای زیبا و انسانی را می‌سازند که جلوه‌ای باشکوه از برابری مردم در استفاده از حق بهره‌مندی از زبان مادری است. گذشته از این، از آن‌جا که افراد با زبان مادری بهتر و عمیق‌تر و روشن‌تر می‌توانند به بیان احساس و افکار خود بپردازند، از حق آزادی بیان خود به‌خوبی بهره می‌برند. آزادی بیان جز این نیست که انسان‌ها بتوانند احساس و تفکر و هنر و اعتراض خود را در هر قالب و ظرفیتی که می‌خواهند ابراز کنند از جمله در قالب زبان. آزادی زبان‌، بخشی مهم از آزادی بیان است.
ممنوعیت زبان‌ها در ابعاد آموزشی و پرورشی و بیان، زیر پا گذاشتن بخشی از حقوق انسانی و شهروندی مردم است. روشی که قرنی است روال معمول دولت‌ها و حکومت‌ها در ایران بوده است. بازداشت، زندان و تبعید برای فعالان عرصه‌ی زبان مادری، ایجاد محدودیت‌ها و ممنوعیت‌های گوناگون برای متکلمان زبان‌های «غیررسمی»، ایجاد تبعیض میان زبان‌ها، با رسمیت بخشیدن به یک زبان، از جمله‌ی شیوه‌های سرکوب آزادی زبان‌هاست. اکنون نیز شماری از کنش‌گران مدنیِ مدافع زبان مادری در زندان و تبعید به سر می‌برند و بسیاری بارها به مراکز پلیسی و امنیتی احضار شده‌اند.
روز ۲۱ فوریه (۲ اسفند) روز جهانی زبان مادری یادآور کوشش‌های زنان و مردان معترضی است که در بسیاری نقاط جهان در دفاع از حق بهره‌مندی از زبان مادری به پا خاستند.
کانون نویسندگان ایران ضمن گرامی‌داشت این روز، همان‌گونه که در بند سوم منشور خود آورده است: «رشد و شکوفایی زبان‌های متنوع کشور را از ارکان اعتلای فرهنگی و پیوند و تفاهم مردم ایران می‌داند...» و خواهان آزادی زبان‌های مادری در ظرفیت و ابعاد گوناگون آن‌ها به‌ویژه در «عرصه‌ی چاپ و نشر و پخش آثار» است. هم‌چنین خواستار رهایی تمام کنشگران عرصه‌ی زبان مادری از زندان و تبعید و دیگر آزارها و فشارهاست.

کانون نویسندگان ایران

۲ اسفند ۱۴۰۲


*************

بیانیه‌ی کانون نویسندگان ایران

حکم اعدام باید لغو شود!

تا به کِی قرار است زندگی مردم این سرزمین در انتظار اعدام و اجرای حکم اعدام در تلخی بگذرد؟ تا به کی قرار است فریاد غالب در فضای جامعه بانگ «اعدام نکنید» باشد؟ تا کجا، تا چند، باید صدای کودکانی را شنید که در امید و ناامیدیِ درهم‌تنیده فریاد می‌زنند: پدرم را اعدام نکنید ... مادرم را اعدام نکنید ... یا شنیدن صدای پدران و مادران که: پسرم را ... دخترم را ... و یا همسرم را ... خواهرم را ... برادرم را ...؟ چندهزار انسان دیگر در حلقه‌ی طناب‌های آویخته باید آونگ شوند؟ چه‌هنگام این چرخ کشتار رسمی و «قانونی»، این نشانه‌ی تاریخ توحش، از کار می‌افتد و از حرکت بازمی‌ایستد؟ باری، متاسفانه هیچ نشانه‌ای از توقف آن در میان نیست؛ وارونه، در هفته‌های اخیر بر شمار و سرعت اعدام‌ها افزوده شده است. چندین روز است که نام شش جوان: رضا رسایی، مجاهد کورکور، محسن مظلوم، محمد فرامرزی، پژمان فاتحی، وفا آذربار در فهرست اعدامی‌ها قرار داده شده و هر لحظه‌ی خانواده‌ها، دوستان و هر شهروند انسان‌دوست در انتظار هول‌انگیز قتل آن‌ها سپری می‌شود.

این اعدام‌ها شکست‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و ایدئولوژیک حاکمان را نه جبران می‌کند و نه می‌پوشاند، حتی دیگر تکیه‌گاه مطمئنِ ماندگاری‌شان نیست؛ زیرا هدف آن‌ها را، پراکندن رعب و وحشت میان مردم را، تأمین نمی‌کند. وقتی زندگی مردم توأمان فلاکت و مرگ باشد، دیگر چیزی برای از دست‌دادن ندارند که بترسند. در این سرزمین هر اعدامی سیاسی است، حتی هنگامی‌که مجرمان «عادی» را بر دار می‌کنند؛ زیرا به منظور مرعوب‌کردن مردم و پس‌راندن آن‌ها انجام می‌گیرد. می‌خواهند بر زبان‌ها قفل سکوت بزنند و بر دست‌وپاها بندِ بندگی ببندند؛ این‌گونه سلب حیات از افراد به سلب حق اعتراض و حق آزادی بیان مردم گره می‌خورد. اوج‌گیری شمار اعدام‌ها در هنگام و پس از هر جنبش وسیع اعتراضی نشانی از این رویکرد است. در جریان جنبش «زن، زندگی، آزادی» و مدتی پس از آن، شمار اعدام‌ها چنان فزونی گرفت که تفاوتی ٧۵ درصدی با سال پیش از آن را ثبت کرد. دستگاه‌ تبلیغات حکومتی، برای پوشاندن هدف اصلی، همواره اعدام را نوعی «مجازات مجرمان» و «اجرای عدالت» وانموده، در برابر، اما گفتمانِ «اعدام قتل‌عمدِ حکومتی است» دیگر به بخشی از باورهای عمومی تبدیل شده است.

در میان مردمی که از فراوانی حکم اعدام و اجرای آن در چندین دهه به اشمئزاز و بیزاری رسیده‌اند، با گرفتن «قانونیِ» جان آدمی نمی‌توان مانور «عدالت» داد. برعکس، جرم‌انگاریِ حکم اعدام گامی مهم به سوی عدالت قضایی و قدمی اساسی در انسانی‌تر کردن جامعه است. باید نقطه‌ی پایانی بر صدور حکم اعدام گذاشت. و این دست نخواهد داد مگر به کوشش مردم معترض و مخالف اعدام.

هم اکنون سایه‌ی شوم طناب دار بر سر شش جوان سنگینی می‌کند و نه فقط این، که سِیلی از احکام و اجرای اعدام به راه افتاده است، هرگاه سیل می‌آید و زندگی بخشی از مردم را نابود می‌کند، رسم مروت و انسانیت، دیگران را به کمک آن‌ها گسیل می‌دارد تا آغوش یاری و مهربانی را به روی‌شان بگشایند. در برابر سیل هستی‌برانداز احکام اعدام نیز یاری مردم بسیار راه‌گشاست. حکم اعدام این شش جوان باید لغو شود. آن‌ها زندانی سیاسی‌اند و اصولا نباید دستگیر می‌شدند. زیرا حق اعتراض، حق فعالیت سیاسی و حق آزادی بیان از حقوق اساسی و اولیه‌ی هر انسان است.
کانون نویسندگان ایران خواهان لغو حکم اعدام رضا رسایی، مجاهد کورکور، محسن مظلوم، محمد فرامرزی، پژمان فاتحی، وفا آذربار و دیگر احکام اعدام، و آزادی تمام کسانی است که به سبب فعالیت سیاسی یا ابراز نظر و عقیده‌ی خود زندانی شده‌اند.

کانون نویسندگان ایران

۲۴ دی ۱۴۰۲

*************

بیانیه کانون نویسندگان ایران

گرامی باد یاد بکتاش آبتین، ستم‌کشته‌ی راه آزادی

پیش از ظهر ۱۸ دی‌ماه ۱۴۰۰، قلب پرشور بکتاش آبتین از تپش ایستاد. زندان‌بانان حکومت که در بی‌اعتنایی به جان و سلامت زندانیان کارکشته‌اند، این‌بار نیز پس از ابتلای مجدد آبتین به کرونا، به‌رغم‌ علائم آشکار بیماری، با اخلال عامدانه در روند درمان او، «جنایت عمدی» دیگری را کلید زدند؛ آبتین را پس از چندین روز سرگردانی میان بند و بهداری شبانه به بیمارستان طالقانی بردند، به تخت بیمارستان زنجیر کردند، در بی‌خبری مطلق جامعه او را شبانه‌روز آزار دادند و سرانجام جسم نیمه‌جانش را به خانواده‌ سپردند. کار از کار گذشته بود و چنان‌که خودش، بریده بریده، در روزهای آخر بر زبان می‌آورد در آن مهلکه مرگ را پیش چشمانش آورده بودند.
بکتاش آبتین آزادی‌خواه و آزاد‌اندیش بود. در برابر سرکوب و ستم، سکوت و مصالحه نمی‌شناخت. کانون نویسندگان ایران را پرچم‌دار آزادی‌خواهی می‌دانست و عضو پایدار کانون بود. مبارزه را فضیلت می‌شناخت و از همین رو ایستاد و جان بر سر آرمان‌های ‌خود نهاد. هم‌ او‌ که پیش از زندان در پیامی گفته بود:
«امروز به اندازه‌ی کافی شاعر خوب، فیلم‌ساز خوب، هنرمند خوب داریم. چیزی که کم داریم این است که یک سری آدم بایستند و مبارزه کنند.»
اکنون دو سال از قتل حکومتی آبتین گذشته است. او خود نبود تا جنبش آزادی‌خواهانه‌ی مردم را ببیند. او‌ نبود تا دلاوری زنان را بستاید و هم‌چون همیشه دوشادوش مردم به‌جان‌آمده بایستد. نبود تا در برابر جنایت و سرکوب حاکمیت همراه یاران کانونی‌اش باشد و بانگ آزادی‌خواهی برآورد. اما عزم و آرمان آبتین در یاد و آثارش ماندگار است و در قلب مردم آزادی‌خواه زنده می‌ماند.
گرامی‌‌داشت یاد آبتین، پاسداشت پایداری و ایستادگی است، پاسداشت آنان که چشم بر آزادی‌کُشی نمی‌بندند و جانشان را نیز در راه تحقق آزادی دریغ نمی‌کنند. اکنون که حکومت، به ضرب و‌ زور، گرد یأس می‌پراکند و سایه‌ی سنگین خفقان را بر سر و سامان مردم می‌گستراند، اکنون که صدای دادخواهان را خفه می‌کند تا مگر دادخواهی به محاق رود، کانون نویسندگان ایران یاد بکتاش را به یاد همه‌ی ستم‌کشتگان راه آزادی، هم‌چون محمد مختاری و محمدجعفر پوینده و ... گره می‌زند و به بانگ بلند اعلام می‌کند که دادخواه جانِ جوانِ پرپرشده‌ی آبتین است و تا روشن شدن تمامی ابعاد این جنایت و محاکمه‌ی عاملان و مقصران آن از پا نمی‌نشیند.
روز دوشنبه ۱۸ دی ساعت ۱۵ در گورستان امامزاده عبدالله شهرری در کنار خانواده و دیگر دوستداران بکتاش آبتین مزار او را گلباران می‌کنیم.

کانون نویسندگان ایران

۱۶ دی‌ ۱۴۰۲

*************

بیانیه:

بیست و پنج سال دادخواهی

بیست و پنج سال پیش در آذرماه سال ۱۳۷۷، ماموران وزارت اطلاعات محمد مختاری، شاعر، محقق و عضو کانون نویسندگان ایران را در خیابان ربودند و به قتل رساندند. چند روز بعد درست ساعاتی پیش از آن‌که پیکر بی‌جان مختاری در پزشکی قانونی شناسایی شود، نقشه‌ی «ربایش» و قتل محمدجعفر پوینده، نویسنده، مترجم و دیگر عضو کانون نویسندگان ایران را به اجرا در آوردند. پیش از آن‌ها، پیکر کاردآجین شده‌ی داریوش فروهر و پروانه اسکندری، از فعالان سیاسی منتقد حکومت، در خانه‌شان پیدا شده بود.
چنین قتل‌هایی سال‌ها و بارها در داخل و خارج کشور انجام گرفته بود. قتل غفار حسینی و احمد میرعلایی دو نمونه از آن‌هاست. اما تعدد و تجمع چهار قتل در نیمه‌ی نخست آذرماه و شکل فجیع انجام آن‌ها و نیز شرایط سیاسی آن دوره، جنبش دادخواهی را به تحرک و حضوری تازه کشاند. این جنبش که سابقه‌ای طولانی داشت و از آغاز حاکمیت اسلامی بر اندازه و عمق آن افزوده شده بود به اوجی تازه رسید و تا به آن‌جا پیش رفت که نهاد امنیتی را واداشت به انجام قتل‌ها اقرار کند.
این موفقیتی جدی برای جنبش دادخواهی بود. پس از سال‌ها تحمل سرکوب و سکوت، این جنبش توانسته بود نهاد مجری قتل‌های زنجیره‌ای را به اعتراف وادارد و بر سناریوها و روایت‌های دروغین رسانه‌های وابسته به آن مُهر باطل بکوبد. در ادامه، اما، امید خانواده‌های کشته‌شدگانِ آن سال‌ها و مردم حق‌طلب و عدالت‌جو محقق نشد.

حاکمیت کوشید آبِ رفته را به جوی بازگرداند و کنترل امور را به دست گیرد. دم و دستگاه دادرسی فقط چهار قتل را به ماموران وزارت اطلاعات مرتبط دانست. این در حالی بود که قتل‌های سیاسی تنها به این چهار مورد محدود نبود و سیاهه‌ای از پرونده‌ی خونین حاکمانی به دست می‌داد که در داخل و خارج کشور جان شاعران، نویسندگان، روزنامه‌نگاران، فعالان سیاسی و مردم آزادی‌خواه را برای اهداف شوم سیاسی‌شان می‌گرفتند و می‌گیرند. در نمایشی عیان و تاسف‌آور دادگاهی ترتیب داده شد که جلسات متعدد خود را پشت درهای بسته و محرمانه برگزار کرد. پیش‌تر، یکی از عوامل اصلی جنایت‌ها ـ سعید امامی ـ به طرزی مشکوک در بازداشتگاه جان داد، پرونده‌ها را دست‌کاری کردند و وکلای خانواده‌ها را زیرفشار قرار دادند و حتی یکی از آنان، ناصر زرافشان، را به «جرم» افشای پرونده به زندان انداختند. یک‌بار دیگر ثابت شد که دادخواهی در چنین حاکمیتی ممکن نیست. با‌این‌همه، خانواده‌ها و دیگر دادخواهان دست از کوشش خود برنداشتند. وکلای مدافع و خانواده‌ها در جلسه‌های دادگاه شرکت نجستند و با این کار اعلام کردند که دادگاه را و نحوه‌ی برگزاری آن را قبول ندارند. نخواستند که در بازی و نمایش ِ«عدالت» و مسخِ دادخواهی شرکت کنند. دادگاه نمایشی چند مأمور مجری را «محاکمه» و چند حکم «قصاص» و حبس صادر کرد. حال‌آن‌که مطمئن بود خانواده‌های کشته‌شدگان از آزادی‌خواهانِ مخالف با حکم اعدام‌اند و «قصاص» را تایید نمی‌کنند. آن حکم‌ها البته اجرا نشد. آمران، محاکمه که نه، حتی معرفی نشدند و نزد حاکمیت پرونده مختومه شد. نزد مردم و نزد جنبش دادخواهی، اما، پرونده هم‌چنان باز ماند و تا رسیدن به «داد» باز خواهد ماند.

در تمامی بیست‌وپنج سالی که از قتل محمد مختاری و محمدجعفر پوینده می‌گذرد خانواده‌های آن‌ها، کانون نویسندگان ایران و دیگر فعالان عرصه‌ی دادخواهی، درون و بیرونِ ایران، از کوشش بازنایستاده‌اند؛ از گفتن و نوشتن درباره‌ی «قتل های زنجیره‌ای»، از یادآوری کشته‌شدگان راه آزادی بیان و حضور هر ساله بر سر مزار آن‌ها، از انتشار بیانیه و مراسم بزرگداشت و انجام حرکت‌های‌اعتراضی و از هر آن‌چه یاد آن‌ها و بیدادِ رفته بر آن‌ها را در ذهن و ضمیر جامعه زنده نگاه دارد دست نکشیده‌اند. کودکانِ برخی از ستم‌کشتگان قتل‌های سیاسی زنجیره‌ای چند سالی است که جوانانی برومند شده‌اند و بخشی از جنبش دادخواهی. برادران کارون و فرزندان حمید حاجی‌زاده اکنون در صف دادخواهان قرار گرفته‌اند. کوشش حاکمیت برای پاشیدن گرد فراموشی و سرمه‌ی خاموشی در ذهن و گلوی دادخواهان عبث است. سانسور، جلوگیری از مراسم یادبود، و بازداشت دوستداران و اعضای کانون نویسندگان ایران هنگام حضور بر مزار پوینده و مختاری عبث است. انتشار روایت‌های جعلی و سناریوهای دروغین از کشتن‌ها و کشته‌شدگان برای فریب افکار عمومی عبث است؛ زیرا دهه به دهه و جنبش به جنبش بر انبوه دادخواهان افزوده شده است. از دهه‌ی ۶۰ تا جنبش «زن، زندگی،آزادی» صفی بی‌شمار از دادخواهان شکل گرفته است که در سراسر این سرزمین داد خود را انتظار می‌کشند و چندان زیادند که صدای تنفس‌شان را می‌توان شنید.

کانون نویسندگان ایران که در جریان قتل‌های سیاسی زنجیره‌ای چهار تن از اعضای خود را از دست داد بخشی از جنبش دادخواهی است و بیش از آن‌که بخواهد در دادگاهی نمایشی حقی بستاند، در پیشگاه مردم و تاریخ به دادخواهی نشسته است تا این بیداد را در دفتر ایام ثبت کند و مردم آگاه را به شهادت بطلبد. بخشی از آن‌چه به عنوان دستاورد بیست‌وپنج سال دادخواهی این دوران سخت می‌توان نام برد آگاهی عمومی است؛ آگاهی مردمانی که از حضور بر مزار کشته‌های راه آزادی، از یادآوری فاجعه، از همراهی با خانواده‌های دادخواه، و از ادامه‌ی راه تن نمی‌زنند. کانون نویسندگان ایران در ۲۵ سال گذشته بر خواست خود، معرفی و محاکمه آمران و عاملان «قتل‌های زنجیره‌ای» در دادگاهی علنی و عادل، پای فشرده است. روشن شدن حقیقت، که بخشی مهم از هدف دادخواهی و جلوگیری از تکرار جنایت است، از دیگر کوشش‌های کانون در تمامی این سال‌ها بوده است. کانون نویسندگان ایران چراغ یاد جان‌باختگان راه آزادی بیان بی‌هیچ حصر و استثنا را همواره روشن نگاه داشته است و به همین منظور هر سال بر مزار محمد مختاری و محمدجعفر پوینده حضور می‌یابد. امسال نیز اعضای کانون ساعت ۱۵ روز جمعه ۱۷ آذر در گورستان امامزاده طاهر کرج مزار این دو عزیز را گلباران می‌کنند.

کانون نویسندگان ایران

۱۵ آذر ۱۴۰۲

*************

گرامی باد سیزدهم آذر روز مبارزه با سانسور!

مبارزه با سانسور عمل به حق آزادی بیان است

پانزده سال پیش در آبان سال ۱۳۸۷ کانون نویسندگان ایران با انتشار بیانیه‌ای روز ۱۳ آذر را به یاد دو جان‌باخته‌ی راه آزادی اندیشه و بیان، محمد مختاری و محمدجعفر پوینده، روز مبارزه با سانسور نامید و از همه‌ی افراد و تشکل‌های فعال در عرصه‌های مختلف اجتماعی خواست که این روز را به رسمیت بشناسند و از آن حمایت کنند. اگرچه در همان زمان نیز قرار دادن یک روز برای جلب توجه جامعه نسبت به سانسور ضرورت و اهمیت بسیار داشت، گذشت زمان و بروز اتفاق‌های گوناگون در حیات فرهنگی و اجتماعی و سیاسی بر این اهمیت تاکید گذاشت و نشان داد که سانسور به عنوان یکی از صورت‌های اساسی نقض آزادی بیان در زندگی انسان‌ها چه نقش ویران‌گری ایفا می‌کند. این نقش در ایران از یک و نیم قرن پیش به طور رسمی با اعتمادالسلطنه و ناصرالدین شاه آغاز شد و هرچه پیش‌تر آمد بر دامنه و سیطره خود افزود تا آن‌جاکه در چهار دهه‌ی اخیر یکی از ابزارهای تعیین‌کننده در دست حاکمیت برای سرکوب جنبش‌های اجتماعی، برای مقابله با اعتلای فرهنگی، برای تحمیل تک‌صدایی، برای فریب و مهندسی افکار، ... بوده است. راست آن‌که سانسور مکمل همه‌ی شیوه‌های سرکوب است. حاکمیت با استفاده از این ابزار بود که اخبار و اطلاعات واقعی دهه‌ی سراسر سرکوبِ ۶۰ را از دسترس مردم دور کرد؛
با همین ابزار به قلب ماهیت اتفاق‌ها و پدیده‌ها و شخصیت‌ها دست زد و از آن‌ها «هویت» جعلی ساخت، «چراغ»های دروغین برافروخت و به وارونه کردن ارزش‌های انسانی پرداخت؛
با همین ابزار بر فساد گسترده‌ی نهادها و دست‌اندرکارانش و بر فقر روزافزون مردم و تبعات غیرانسانی آن پرده کشید، کشتار ۱۷۶ سرنشین هواپیمای اوکراینی را، پس از سه روز دروغ و انکار، «حادثه» وانمود، بر هر معترض و مخالف و منتقد انگ «جاسوس» و «امنیتی» و «بیمار» زد؛
با همین ابزار تیراژ کتاب را در جامعه‌ای هشتادوپنج میلیونی به ۲۰۰ نسخه رساند، تئاتر را از صحنه خارج کرد، سینمای رسمی را به ابتذال کشاند، سازها را پشت پرده نشاند، بسیاری از هنرمندان را تاراند یا منزوی ساخت، توصیف و گزارش واقعیت‌های اجتماع را توطئه‌ی خبرنگار و گزارش‌گر و عکاس نمایاند و چیزی به نام روزنامه‌ی مستقل باقی نگذاشت، اینترنت را برای مردم به گران‌ترین و آزاردهنده‌ترین اینترنت جهان بدل کرد، امواج پارازیت را به جای تصاویر ماهواره پراکند تا چشم مردم را بر روی جهان ببندد؛
با به‌کارگیری همین ابزار نیمی از مردم جامعه را، زنان را، از پرداختن به برخی هنرها، از زندگی به‌مثابه‌ انسان صاحب‌اختیار بازداشت؛
با همین ابزار پیرامون اخبار دستگیرشدگان اعتراضات خیابانی و زندانیان سیاسی و عقیدتی دیوار کشید و بر خون جاری معترضان در خیابان‌های سراسر کشور خاک پاشید و آن را «هزینه‌ی جراحی» رمزگذاری کرد.
و در تازه‌ترین اقدام، نهاد متولی سانسور یعنی وزارت ارشاد سامانه‌ی «نظارت پسینی» را طراحی کرد تا با قرار دادن شیوه‌های غیررسمی در کنار روش‌های رسمی و قانونی به اعمال هرچه بیش‌تر سانسور بپردازد.
اگر همه‌ی این واقعیت‌ها اهمیت آزادی بیان و کارکرد سانسور را و تعیین یک روز برای پرداختن ویژه به آن را نشان نداده باشد، جنبش «زن، زندگی، آزادی» در سالی که گذشت به‌خوبی آن را عیان کرد. زیرا در این جنبش بود که «آزادی» با پای مردم معترض به خیابان‌های شهر آمد، با صدایی رسا فریاد زده شد و به پرچم مردم به‌جان‌آمده بدل گشت؛ در این جنبش بود که خواست «آزادی بیان» بر سرِ دست مردم بلوچستان و خواست «آزادی عقیده» بر سرِ دست مردم گالیکش بالا رفت. این فریادها پیامی نداشت جز مخالفت جدی و آشکار با سانسور و سرکوب آزادی بیان.
آن‌چه تا این‌جا برشمرده شد مشتی از خروارِ نقش سانسور در ایجاد خفقان و ممانعت از دسترسی مردم به اطلاعات و ابراز وجود آن‌هاست که جملگی نشان می‌دهند سانسور را نباید محدود به کتاب و نشریه و فیلم و به طور کلی موقوف به ادبیات و هنر پنداشت. این کار تقلیل دادن نقش سانسور در دوره‌ای است که به آن «عصر اطلاعات» می‌گویند.
در پانزده سالی که از این نام‌گذاری می‌گذرد، بر شدت و ابعاد سانسور افزوده شده است و نیز بر مقاومت و مبارزه در برابر آن. واقعیت‌ها نشان می‌دهند سانسور حکومتی بر همه‌ی عرصه‌های زندگی روزمره اثر مخرب می‌گذارد اما در عین حال مقاومت نیز برمی‌انگیزد. کما این‌که به‌موازات تحمیل سانسور از سوی نهادهای مختلف، در تمام این سال‌ها بوده‌اند جریان‌ها، تشکل‌ها و افرادی که دست به مقاومت زده‌اند، از جمله کانون نویسندگان ایران؛ کوششی جان‌فرسا به بهای عمر و جانِ خواستاران آزادی بیان. نام بکتاش آبتین یادآور این واقعیت است. مقاومت در برابر سانسور، عمل به حقِ آزادی بیان است و آن‌ها که چنین می‌کنند حق آزادی خود را به جا می آورند. این یعنی آزادانه زیستن در شرایط استبدادی. تعیین یک روز برای بزرگداشت مبارزه با سانسور بخشی از مقاومت در برابر اختناق است.
روزی است که باید این مقاومت و مبارزه را پیش چشم جامعه آورد، درباره‌ی آن به گفت‌وگو نشست، رهروانش را بزرگ داشت و بر شمار آن‌ها افزود، جان‌باختگانش را یاد و هدف‌هایش را یادآوری کرد؛ از جامعه‌ی بدون سانسور و تلالو رنگ‌های گوناگون انسانی و پژواک آهنگ صداهای متفاوت در آن سخن گفت. ۱۳ آذر به همین منظور روز مبارزه با سانسور نام‌گذاری شده است.
کانون نویسندگان ایران ۱۳ آذر روز مبارزه با سانسور را که امسال مصادف با بیست‌و‌پنجمین سال دادخواهی قتل سیاسی محمد مختاری و محمدجعفر پوینده است گرامی می دارد و اهل قلم، هنرمندان و همه‌ی مخالفان سانسور را به بزرگداشت این روز فرا می‌خواند.

کانون نویسندگان ایران

۱۱ آذر ۱۴۰۲

*************

بیانیه‌ی کانون نویسندگان ایران

به مناسبت ۲۵ نوامبر، ‌روز جهانی منع خشونت بر زنان

تقویم‌نوشته‌ها ٢۵ نوامبر (٤ آذر) را ‌روز مبارزه با خشونت بر زنان می‌دانند، یادآور کشته شدن خواهران مبارز «میرابال» به دست دیکتاتور دومنیکن در سال ١٩٦٠. اما نانوشته‌های خشونت بر زنان طوماری به گستردگی تاریخ دارد. تاریخ زنانی که زنده به‌گور شدند، در آتش سوزانده شدند، سنگسار یا مثله شدند، برده‌ی جنسی شدند، به دار آویخته شدند، در جنگ‌ها و نزاع‌ها اسیر شدند، قربانی تجاوز شدند و با انواع قوانین و سنت‌ها بر آن‌ها ستم روا داشتند، کارشان کم‌ارزش‌تر از مردان شمرده شد یا اساسا به حساب نیامد.
خشونت بر زنان، گذشته از ژرفای تاریخی، پهنه‌ای به گستردگی جهان دارد؛ خشونتی است ریشه‌دوانده در سراسر مناسبات و ساختارهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی که در همه‌ی عرصه‌های زندگی زنان - از پنهان‌ترین زوایا تا عرصه‌ی اجتماع - پیوسته تولید و بازتولید می‌شود؛ و جز سرکوب زن و بهره‌کشی از نیروی کار و زایندگی او هدفی ندارد.
به‌رغم تمامی پیشرفت‌های دانش و فناوری، گسترش روزافزون فقر و حاشیه‌نشینی در سراسر جهان و سربرآوردن انواع نظام‌های سلطه و بنیادگرا جهنمی به پا کرده‌اند که تیشه به ریشه‌ی تمامی دست‌آوردهایی می‌زند که با سال‌ها مقاومت و مبارزه‌ی مردم به‌ویژه زنان به چنگ آمد. در این جهنم، فشارهای نظام‌مند بر زنان در قالب تجاوز جنسی، زن‌کشی و خشونت خانگی از همه‌گیریِ مرگ‌بارِ گونه‌ای «زن‌ستیزی» حکایت دارد.
در ایران نیز ستم و خشونت تجربه‌ی زیسته‌ی زنان بوده اما این زن‌ستیزی نظام‌مند با توسل به عناصر واپس‌گرای فرهنگی و مذهبی و سنتی هم‌اکنون به ابعادی تازه و فاجعه‌آمیز رسیده است. نخستین گام حاکمیت اسلامی برای سرکوب زنان سلب آزادی پوشش با تحمیل «حجاب اجباری» بود که سپس به ‌‌شتاب تمامی عرصه‌های زندگی زنان از خانه و خانواده، محل کار و تحصیل و قوانین ذیربط را درنوردید و مجوزی شد برای تشدید انواع ستم‌ها بر زنان از خشونت‌های خانگی و «کودک‌همسری» گرفته تا «قتل‌های ناموسی» و اسیدپاشی به بهانه‌های گوناگون. این زن‌ستیزی‌ در مقابله با جنبشی که با شعار «زن، زندگی، آزادی» سر برآورد درنده‌خویی خود را به‌غایت نشان داد.
جنبش مقاومت و آزادی‌خواهی زنان که بی‌درنگ پس از استقرار حاکمیت اسلامی نخستین گام علنی خود را با اعتراض به «حجاب اجباری» در هفدهم اسفندماه ۵۷ برداشته بود، از آن پس بارها به‌ شکل‌های گوناگون قد علم کرد تا سرانجام در پی قتل حکومتی مهسا (ژینا) امینی شعله‌ور شد و در اندک‌زمانی به شکل جنبشی عمومی درآمد. اعتراض‌های سراسری به اعدام‌های روزافزون و دیگر قتل‌های ستم‌کارانه، سرکوب پیوسته‌ی معترضان در سراسر کشور، بازداشت‌های گسترده به‌ویژه از میان زنان، نویسندگان، هنرمندان و روزنامه‌نگاران، صدور احکام سنگین زندان، بهره‌گیری از حربه‌ی دیرینه‌ی تجاوز و خشونت سازمان‌یافته در زندان‌ و خیابان، مسموم‌سازی در مدارس و خوابگاه‌های دخترانه، اخراج یا تعلیق دانشجویان و دانش‌آموزان، دیوانه‌انگاری‌ها و خودکشی‌سازی‌ها، ایجاد محدودیت‌های گوناگون برای معترضان و اقدام‌های «قانونی» و فرا«قانونی» برای کنترل خشم و اعتراض زنان و مطیع‌سازی آنان، روزبه‌روز به این جنبش عمق و گستره‌ی بیش‌تری داده‌اند؛ عمقی به ژرفای چالش با خاستگاه‌های اصلی این خشونت‌ها و گستره‌ای به پُرشماریِ همراهانی از هر جنس و سن و طبقه و نژاد، و از هر قوم و مسلک، که دست در دست یک‌دیگر بر مبارزه پای می‌فشارند تا کنارِ خواهران میرابال برگ درخشان دیگری در تاریخ از خود برجای بگذارند.
کانون نویسندگان ایران که بنا بر منشور خود همواره بر حق آزادی بیان و حق اعتراض همگانی تأکید کرده است، روز جهانی منع خشونت بر زنان را گرامی می‌دارد و آزاداندیشان را، هر جا که هستند، به همراهی با زنان و مردان آزاده و دلاوری فرا می‌خواند که در ایران و جای‌جای جهان در این راه گام برمی‌دارند.

کانون نویسندگان ایران

۳ آذر ۱۴۰۲

*************

بیانیه

باقر مؤمنی (۱۳۰۵ ـ ۱۴۰۲) نویسنده، مترجم، پژوهش‌گر و عضو دیرین

کانون نویسندگان ایران روز یکشنبه ۲۸ آبان در نودوهفت‌سالگی در پاریس جهان را واگذاشت.

او در سال ۱۳۰۵ در کرمانشاه به‌دنیا آمد. دوره‌ی دبستان و دبیرستان را در این شهر به‌سرانجام رساند. پایان دوره‌ی دبیرستان او مقارن با سال‌های پُرالتهاب سیاسی دهه‌ی بیست خورشیدی در ایران بود و او نیز متاثر از این فضا به فعالیت‌های مرسوم سیاسی روی ‌آورد.
درهمین ایام برای تحصیل در رشته‌ی حقوق راهی پایتخت شد و در دانشکده‌ی حقوق دانشگاه تهران ثبت‌نام کرد. در تهران به برخی محافل سیاسی راه یافت و اواخر سال ۱۳۲۴ به حزب توده ایران پیوست. پس از پایان تحصیلات خود هم‌چنان به‌فعالیت در صفوف حزب توده ادامه داد و در همین ارتباط در سال ۱۳۳۵ به ۱۸ ماه زندان محکوم شد.
در سال ۱۳۳۹ پایان‌نامه‌ی دانشگاهی خود را به پایان برد و آن را زیر نام ِ «ایران در آستانه‌ی انقلاب مشروطیت» به چاپ ‌رساند. در سال ۱۳۴۶ برای ادامه‌ی تحصیل راهی فرانسه شد و پس از دو سال اقامت به ایران بازگشت و انتشارات صدای معاصر را بنیاد گذاشت. در سال ۱۳۵۳ دوباره راهی فرانسه شد و در دانشگاه سوربن طی دو سال نگارش رساله‌ی دکترایش را با نام «مسئله ارضی و جنگ طبقاتی در ایران» به ‌پایان برد و جلد اول آن را با نام مستعار الف-پوران در فرانسه به چاپ رساند.
پس از بازگشت به ایران در سال ۱۳۵۵، مجدانه به کار پژوهش، نگارش، ترجمه و تصحیح متون مشروطه همت گماشت اما، به دلیل اختناق و استبداد حاکم بر فضای آن روزهای جامعه‌ی ایران، بسیاری از آثارش در محاق و سایه‌ی سنگین سانسور گرفتار آمد. در سال ۱۳۵۶، مقارن با آغاز دوره‌ی دوم حیات کانون نویسندگان ایران، یکی از اعضای پایدار و پیگیر آن بود و در برگزاری شب‌های نویسندگان و شاعران در انستیتو گوته، وابسته به سفارت آلمان در تهران، حضوری فعال و موثر داشت و سخنرانی او در شب پنجم با استقبالی پرشور مواجه شد، به‌ویژه آنجا که درباره‌ی سانسورِ سیستماتیکِ حکومت‌های خودکامه گفت:
«سانسور پیوند ملت را با فرهنگ گذشته‌اش قطع می‌کند. در شرایط سانسور، تاریخ را با زمان ِ حال آغاز می‌کنند. به ‌زعم سانسور، در گذشته هیچ‌چیز وجود نداشته و عصر ماست که عصر طلایی‌ست!! ملت همیشه هیچ بوده، هیچ گذشته‌ای هم ندارد. الان هم هیچ نیست و این وظیفه‌ی دست‌اندرکاران سانسور است که باید او را ارشاد کنند و آموزش بدهند.»
در سال ۱۳۵۷ با همکاری سه‌یار کانونی‌اش سعید سلطان‌پور، ناصر رحمانی‌نژاد و بزرگ پورجعفر به انتشار هفته‌نامه‌ی «صدای معاصر» همت گماشت که تا تیرماه ۱۳۵۸ چهارده شماره‌ منتشر شد. گفتنی‌ست که در همین ایام سردبیری نشریه‌ای سیاسی با عنوان «اندیشه» نیز بر عهده‌ی او بود که تنها ۵ شماره‌ از آن انتشار یافت.
در ۱۳۶۰ امکان هرگونه فعالیت اجتماعی از کانون نویسندگان ایران سلب شد و کانونیان زیر ضرب شدید و مدام حکومت اسلامی قرار گرفتند. هم‌ازاین‌رو مؤمنی ناگزیر تن به تبعید سپرد و بدون گذرنامه با گذر از مرزهای غربی کشور خود را به پاریس رساند. دریغا که این تبعید تا سفرِ سرانجام ِ او به‌درازا کشید.
باقر مومنی در غربتِ تبعید نیز هم‌چنان آرمان‌‌خواهی انسان‌مدار و آزادی‌خواهی برابری‌طلب و ستم‌ستیز باقی ماند و تا واپسین‌دم سر بر خط هیچ قدرتی ننهاد، همواره به ‌‌پشتیبانی و هواخواهی از منشور و اساس‌نامه‌ی کانون نویسندگان ایران پایبند و دلبسته ماند، و هرگز از تکاپو و کوشش مجدانه برای برچیدن سلطه‌ی سانسور بازنایستاد.
او در کتاب ِ «درد اهل قلم»، در پاسخ به پرسشی پیرامون عوارض ممیزی و وظیفه‌ی نویسندگان در مقابله با سانسور و در قبال کانون نویسندگان ایران می‌گوید: «آن‌چه مربوط به اهل قلم و هنر است؛ آن‌ها باید به کانون نویسندگان بپیوندند و به‌ وجوه مختلف آن را تقویت کنند. کانون باید بی‌پروا و مدام دستِ سانسور را رو کند، اشکال مختلف سانسور و عوارض این سانسور را توضیح بدهد، با تمام دستگاه‌های سانسور به ‌ستیز برخیزد و همه‌ی آن‌ها را رسوا کند.»
از میان آثار باقر مؤمنی ــ گذشته از «درد اهل قلم»، «رودررو»، «پ‍ن‍ج ل‍ول روس‍ی»، «صوراسرافیل»، «درباره‌ی مسائل جنبش و حزب توده»، «مسئله‌ی ارضی و جنگ طبقاتی در ایران» و شماری از ترجمه‌ها و گردآوری‌ها که در سال‌های ۱۳۵۶ تا ۱۳۵۹ امکان چاپ در ایران را یافتند ــ می‌توان به «اسلام ایرانی و حاکمیت سیاسی»، «انفجار سبز (کمونیسم در جهان و ایران)»، «دین و دولت در عصر مشروطیت»، «تاریخ و سیاست»، «نواندیشی و روشنفکری در ایران» و «همراه با انقلاب از درخت سخن بگو» اشاره کرد.
کانون نویسندگان ایران درگذشت این دانشی‌مرد ِ آزادی‌خواه را به خانواده، دوستان و جامعه‌ی فرهنگی مستقل کشور تسلیت و سوگ‌باش می‌گوید. یادش گرامی و یادگارانش ماندگار!

کانون نویسندگان ایران

یکشنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۲

*************

گزارش برگزاری مجمع عمومی کانون نویسندگان ایران

(۱۲ آبان ۱۴۰۲)

روز جمعه ۱۲ آبان ۱۴۰۲ مجمع عمومی کانون نویسندگان ایران در منزل یکی از اعضا برگزار شد. در این مجمع اعضای هیئت دبیران، منشی، بازرسان مالی و صندوقدار کانون انتخاب شدند.
دهمین مجمع عمومی در دوره‌ی سوم فعالیت کانون با حضور شمار زیادی از اعضا برگزار شد. در آغاز، علی باباچاهی رئیس سنیِ جلسه به حاضران خوش‌آمد گفت. سپس هیئت رئیسه مجمع متشکل از علیرضا عباسی، رئیس، حسن اصغری، نایب رئیس، و رحیم رسولی، منشی، گردش کار را به عهده گرفتند. در آغاز رئیس جلسه به یاد درگذشتگان کانون در سال گذشته یک دقیقه سکوت اعلام کرد. پس از‌ آن قارن سوادکوهی گزارش عملکرد هیئت دبیران در دوره‌ی مأموریت‌شان را خواند که پس از بحثی کوتاه مورد تأیید حاضران در مجمع قرار گرفت. سپس قباد حیدر یکی از بازرسان مالی کانون گزارش بازرسان را خواند. این گزارش نیز به تایید مجمع رسید.
پس از آن هیئت نظارت بر انتخابات از میان داوطلبان تایید‌شده‌ی حاضران تشکیل شد که اعضای آن سیدعلی صالحی، فرامرز سه‌دهی، قارن سوادکوهی، روزبه صالحی و حسین حضرتی بودند. سپس جلسه وارد دستور شد که انتخاب اعضای هیئت دبیران، منشی، صندوقدار و بازرسان مالی بود. اسامی نامزدها برای رکن‌های مختلف ثبت و برگه‌های رای توزیع شد. دقایقی بعد، با جمع‌آوری برگه‌های رأی هیئت نظارت ثبت آرا را آغاز کرد. نتیجه‌ی انتخابات به شرح زیر است:

اعضای اصلی هیئت دبیران به ترتیب آرا:
۱- رضا خندان (مهابادی)
۲ - منیژه نجم عراقی
۳ - روزبه سوهانی
۴ - قباد حیدر (رای قباد حیدر و علی صبوری برابر بود)
۵ - علی صبوری (رای علی صبوری و قباد حیدر برابر بود)

اعضای جانشین هیئت دبیران به ترتیب آرا:

۱ - علیرضا آدینه (رای علیرضا آدینه و سیامک میرزاده برابر بود)
۲ - سیامک میرزاده (رای سیامک میرزاده و علیرضا آدینه برابر بود)
۳ - فرزانه راجی
۴ - علی کاکاوند
۵ - قباد آذرآیین

منشی:
محبوبه ابراهیمی
صندوق‌دار: فاطمه حسن‌پور

بازرسان مالی:

۱ - حافظ موسوی
۲ - آرش گنجی

*************

گزارش سرکوب کانون نویسندگان ایران در پاییز و زمستان ۱۴۰۱

پاییز و زمستان ۱۴۰۱، کانون نویسندگان ایران بخشی از سخت‌ترین روزهای تاریخ خود را از سرگذراند. با بازداشت دو تن از اعضای هیئت دبیران وقت، شمار اعضای زندانی کانون نویسندگان ایران به ۸ تن رسید.
صبح سی‌ام آبان‌ماه، منشی کانون نویسندگان ایران، علی اسدالهی، که به تازگی فعالیت خود را در این سمت آغاز کرده بود، در خانه‌اش بازداشت شد. چند روز پس از آن در نهم آذرماه، ماموران امنیتی علیرضا آدینه، عضو پیشین هیئت دبیران، را در پارکینگ خانه‌اش بازداشت کردند. ماموران پس از تفتیش خانه، او را به بند ۲۴۱ زندان اوین منتقل کردند. چند روز پس از آن، ظهر ۱۴ آذر، نیروهای امنیتی وزارت اطلاعات هم‌زمان به خانه‌های روزبه سوهانی و آیدا عمیدی، دو عضو هیئت دبیران، یورش بردند. ماموران قفل در خانه‌ی سوهانی را شکستند و به محض ورود او را وحشیانه مورد ضرب و جرح قرار دادند.
آثار کبودی و خون در چشم‌ها، صورت، قفسه‌ی سینه و پهلوها تا روزها پس از بازداشت باقی مانده بود. هم‌زمان نیروهای امنیتی در خانه‌ی عمیدی را با تبر شکستند و تا غروب آفتاب از تفتیش خانه دست نکشیدند. این دو تن به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شدند و به هر دو اتهام تبلیغ علیه نظام و اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت ملی تفهیم شد. مصداق آن عضویت در هئیت دبیران کانون نویسندگان ایران و مشارکت در نوشتن بیانیه‌‌های این نهاد آزادی‌خواهی بود.
پیش از بازداشت این چهار تن، آتفه چهارمحالیان، عضو پیشین هیئت دبیران، در ۱۱ مهرماه بازداشت شده بود؛ کیوان مهتدی، از اعضای کانون، نزدیک به یک سال بود که در بازداشت به سر می‌برد، و رضا خندان (مهابادی) و آرش گنجی، دو عضو پیشین هیئت دبیران نیز به‌ترتیب از مهر ۱۳۹۹ و آذر ۱۴۰۰ دوران حبس را سپری می‌کردند و به‌تازگی از زندان اوین به زندان رجایی‌شهر منتقل شده بودند.
در دی ماه ۱۴۰۱ چند تن از این اعضای زندانی کانون به قید وثیقه آزاد شدند، اما فشار وزارت اطلاعات بر کانون نویسندگان ایران هم‌چنان ادامه یافت و در ۱۱ دی‌ماه دو تن دیگر از اعضای هیئت دبیران، اکبر معصوم‌بیگی و قارن سوادکوهی، احضار و بازجویی شدند. بازجویان به‌صراحت خواستار استعفای دسته‌جمعی هيئت دبیران بودند و همگی آنان را به بازداشت تهدید کردند؛ تهدیدی که البته نتیجه‌ی مطلوب نیروهای امنیتی را در پی نداشت و خللی در ادامه‌ی کار هيئت دبیران پدید نیاورد.
عزم حکومت برای بریدن صدای رسای کانون نویسندگان ایران، واکنش‌های بسیاری را در داخل و خارج از ایران برانگیخت. شعبه‌های گوناگون انجمن قلم (پن)، از جمله پن‌های سیدنی، ملبورن، امریکا، سوئد، آلمان، ... با انتشار بیانیه‌هایی به موج تازه‌ی سرکوب کانون نویسندگان ایران واکنش نشان دادند.
اکنون نزدیک به یک سال از آن روزهای سرکوب و تهدید و فشار گذشته است. از قتل مهسا امینی و آغاز جنبش آزادي‌خواهی مردم ایران تا به امروز، موضع کانون بی هیچ تزلزلی حمایت بی قید و شرط از حقوق مردم و دفاع از آزادی بیان بی‌هیچ حصر و استثنا برای همگان و همبستگی با آزادی‌خواهان و دادخواهان بوده است. گواه روشن آن بیانیه‌هایی است که از نخستین روزهای جنبش تا سالگرد آن منتشر شدند.
آن‌چه در ادامه و به پیوست این گزارش کوتاه می‌آید گزیده‌ای است از بیانیه‌های کانون نویسندگان ایران که به جنبش آزادي‌خواهی مردم ایران از آغاز تا سالگرد آن در سال ۱۴۰۲ می‌پردازند، و طبیعی است که تمامی بیانیه‌ها و اطلاعیه‌ها و دیگر واکنش‌های کانون نویسندگان ایران را در قبال مسائل جاری در بر نمی‌گیرد. برای خواندن متن کامل سند، به آدرس زیر مراجعه کنید: اینجا کلیک کنید.

*************

اسناد

دو میزگرد کانون نویسندگان ایران

هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران از میان اسناد روشنگر کانون دو‌ میزگرد را برای بازنشر برگزیده است تا به بسیاری از پرسش‌ها درباره‌ی کردوکار اجرایی و نظری کانون نویسندگان ایران پاسخ گو باشد:
۱) گفت‌وگو با چند تن از اعضای هیئت دبیران درباره‌ی تاریخچه‌ی کانون نویسندگان ایران و سیر تحول اسناد پایه‌ای کانون از مرام‌نامه‌ی اول تا منشور فعلی، تلقی کانون از آزادی اندیشه و بیان بی‌هیچ حصر و استثنا برای همگان، سازوکارهای دموکراتیک در اساس‌نامه، نقش و جایگاه هیئت دبیران در ساختار کانون، حقوق و تکالیف اعضا، استقلال تام و تمام کانون از همه‌ی نهادها و جناح‌های قدرت حاکم، نسبت کانون با جنبش‌های اجتماعی و نکات دیگری از این دست، که در سال ۱۴۰۱ صورت گرفت و در «بیان آزاد»، نشریه‌ی الکترونیکی کانون نویسندگان ایران، شماره ۹، منتشر شد.
۲) گفت‌وگو با اعضای کمیسیون عضویت که در سال ۱۳۹۳ صورت گرفت و در «اندیشه‌ی آزاد»، نشریه‌ی‌ داخلی کانون نویسندگان ایران، دوره‌ی سوم، شماره ۸، به چاپ رسید. برای خواندن متن کامل سند: اینجا کلیک کنید.

*************

اسناد

ما نویسنده ایم

متن «۱۳۴ نویسنده» به گواهی اسناد

«ما نویسنده‌ایم» که سپس‌تر‌ به متن «۱۳۴ نویسنده» نویسنده شهره شد، بی‌گمان از مهم‌ترین سندهایی است که در تاریخ روشنفکری ایران به ثبت رسیده است، و مبین این واقعیت انکارناپذیر که روشنفکری متعهد ایران زنده و پویا است.
انتشار این متن تاریخی فقط با امضای ۱۳۴ نویسنده، در آن سال‌های سیاه که سنگ را بسته و سگ‌های هاری چون سعید امامی و همپالکی‌هایش را در وزرات اطلاعات و دیگر ارگان‌های طاق و جفت امنیتی رها کرده بودند، به‌اندازه‌ی ۱۳۴هزار نویسنده در تمامی پایه‌های استبداد حاکم لرزه انداخت و چون شیپورهای جمعی آگاهی و بیداری، هول‌ و هراس حاکم بر جامعه را چون دیوارهای ستبر اریحا فرو ریخت. دیگر سند تاریخی روشنفکری متعهد ایران، «منشور» آزادی‌خواهی کانون نویسندگان ایران، در پرتو همین متن شکل گرفت.
بازنشر این سند ــ به‌همراه شرحی کوتاه از پیش‌زمینه‌ی پرتب‌وتابی که اهل قلم را ناگزیر به نگارش چنین متنی واداشت، و فرایند نگارش و گردآوری امضاها و پیامدهای این متن تأثیرگذار را به گواه اسناد کانون نویسندگان ایران روایت می‌کنند ــ یادآور فداکاری و تعهدی است که در بزنگاه‌های تاریخی روشنفکری متعهد ایران را در صف اول پیکار با استبداد و ستم قرار داده است.
برای خواندن متن کامل سند: اینجا کلیک کنید.

*************

IWA's statement on the earthquake in Afghanistan,
attacks on Rojava, and massacre of people in Gaza
October 12, 2023
Liberal Writers should be the awakened conscience in Societies

During recent days three appalling disasters happened simultaneously that somehow shocked people and the media. Mainstream media, committed to manipulation of public opinion to the benefits of great powers and world masters, entered the scene to determine and distort the balance of the disaster with all kinds of highlighting, concealments and marginalization.

The dreadful earthquake which reduced Herat to ruins, and killed or displaced people by thousands, was not just a natural disaster inflicting upon the already lacerated body of Afghanistan. The Taliban, justified by mutual benefits of the world and reginal powers, never stopped harassing the Afghans, especially women, even amidst these days of wreckage, blood and tears, only to unveil the fact that domination of a corrupt and reactionary fundamentalism over people' life and belongings can turn a natural calamity into a human disaster – a disaster which has been entirely crossed out or faded away in the mainstream media reports.

At the same time, attack on the north and east of Syria by Turkey's aggressive army led to more deaths in the region. The war against Rojava, murdering civilians, and targeting the civil infrastructures happened in the absence of freedom of expression in Turkey and the deadly silence of the so-called "civilized" world. Rojava, being the main actor to overcome the evil forces of ISIS, is now completely absent in mainstream news agencies.

Presently, the residents in Gaze strip, being trapped for years behind the "West Bank Wall", are once again suffering to death the Israel's gunnery and a terrible besiege, in response to Hamas raid on Israel. The anti-human crime at the "biggest open prison" in the world is getting new dimensions every hour, and leads to the obliteration of innocent people by thousands; as if this is not bad enough, there goes in the news that using white phosphorus against Gaze people is added to the list of such crimes as murder of children, women and civilians, blocking the ways to food and medicine, cutting off fuel, water and electricity, and atrocities in hospitals. What goes on with Palestinians is not a matter of here and now. Talking about present incidents in Gaza regardless of the Israel's genocide, Apartheid, wall screening, occupation and building settlements, would be denying the deep roots of today's catastrophe. Silence about these roots would mean acknowledging this historical Apartheid, and allowing Israel to go on with the deadly besiege of Gaza.

Iranian writer's association (IWA), with a long history of struggling for the freedom of expression despite all the oppressions thrusted by a criminal regime, calls on all liberal writers and independent institutions all over the world to enter the scene as awakened conscience in the societies and, regardless of what the governments, states and the mainstream media impose on public opinion, reveal the old hidden roots of the present atrocities, before they lead to a more disastrous calamity.


*************

بیانیه‌ی کانون‌ نویسندگان ایران

درباره‌ی زلزله‌ی افغانستان، حمله به روژاوا و کشتار مردم غزه؛

نویسندگان آزادی‌خواه باید وجدان بیدار جامعه باشند.

در روزهای اخیر سه فاجعه‌ی هولناک هم‌زمان رخ داد و هر یک به نحوی واکنش‌ مردم و رسانه‌ها را برانگیخت. رسانه‌های جریان اصلی، که رسالتی جز دست‌کاری افکار عمومی به نفع قدرت‌های بزرگ و اربابان جهان ندارند، پا به میدان گذاشتند تا وزن فاجعه را با برجسته کردن‌ها، مسکوت گذاشتن‌ها و به حاشیه راندن‌ها تعیین و تحریف کنند.

زلزله‌ی هولناکی، که هرات را به ویرانه بدل کرد و هزاران نفر را کشت یا آواره کرد، فقط بلایی طبیعی نبود که بر پیکر پاره‌پاره‌ی افغانستان نازل شده باشد. طالبان که در بده‌بستان با قدرت‌های جهانی و منطقه‌ای مشروعیت یافته است، در این هنگامه‌ی مرگ و اشک و خون و ویرانی نیز از آزار و سرکوب مردم افغانستان به‌ویژه زنان دست برنداشت و بار دیگر نشان داد که تسلط حکومتی فاسد و مرتجع و قشری بر جان و مال مردم می‌تواند بلایی طبیعی را به فاجعه‌ای انسانی بدل کند؛ فاجعه‌ای که در روایت‌های رسانه‌های رسمی یک‌سره حذف شده یا رنگ ‌باخته است.

هم‌زمان، آن سو تَرَک، حمله‌ی ارتش متجاوز ترکیه به شمال و شرق سوریه خبر از کشتاری دوباره در این منطقه داد. جنگ برضد روژاوا، کشته شدن غیرنظامیان و حمله به زیرساخت‌های غیرنظامی، بار دیگر زیر سایه‌ی سرکوب آزادی بیان در ترکیه و سکوت مرگ‌زده‌ی جهانِ به‌اصطلاح «متمدن» رقم خورد. روژاوا که در شکست‌دادن نیروی اهریمنی داعش نقشی تعیین‌کننده داشت، دیگر جایی در اخبار رسانه‌های اصلی ندارد.

اکنون ساکنان نوار غزه که سال‌هاست در آن‌سوی «دیوار حائل» محبوس‌اند بار دیگر، به بهانه‌ی حمله‌ی حماس، زیر ضرب توپخانه‌ی سنگین اسرائیل‌اند و در محاصره‌ای دهشتناک جان می‌دهند. جنایت ضدبشری در «بزرگترین زندان روباز جهان» هر ساعت ابعاد گسترده‌ی تازه‌تری می‌یابد و مرگ و نیستی هزاران انسان بی‌گناه را در پی دارد؛ تا آن‌جا که اکنون خبر استفاده از فسفر سفید برضد مردم غزه به فهرست جنایاتی چون کشتار کودکان، زنان و غیرنظامیان، بستن راه‌های رسیدن غذا و دارو، بحران سوخت و قطع آب و برق و فاجعه‌آفرینی در بیمارستان‌ها افزوده شده است. آن‌چه بر مردم فلسطین می‌رود، داستان امروز و دیروز نیست. سخن گفتن از آن‌چه در غزه می‌گذرد، بدون در نظر گرفتن نسل‌کشی، آپارتاید، دیوارکشی، اشغال‌گری و شهرک‌سازی‌های اسرائیل، انکار ریشه‌های فاجعه‌ی امروز است. مسکوت گذاشتن این ریشه‌ها در واقع تأیید ضمنی این آپارتاید تاریخی است و دست اسرائیل را برای تداوم محاصره‌‌ی مرگبار غزه باز می‌گذارد.

کانون نویسندگان ایران که خود زیر سرکوب حاکمیتی جنایت‌کار و ستمگر دهه‌ها برای استقرار آزادی بیان مبارزه کرده است، از همه‌ی نویسندگان آزادی‌خواه و نهادهای مستقل هم‌سو در سراسر جهان می‌خواهد هم‌چون وجدان بیدار جامعه پا به میدان بگذارند و فارغ از آن‌چه دولت‌ها، حکومت‌ها و رسانه‌های جریان اصلی به افکار عمومی تحمیل می‌کنند، ریشه‌های کهنه و پنهان فجایع جاری را پیش از آن‌که به فاجعه‌ای هولناک‌تر بدل شود، برملا کنند.

کانون نویسندگان ایران

۲۱ مهر ۱۴۰۲

*************

بیانیه

محمد محمدعلی، داستان‌نویس، پژوهشگر و عضو دیرین کانون نویسندگان ایران درگذشت

محمد محمدعلی (۱۳۲۷-۱۴۰۲) نویسنده، مدرس و پژوهش‌گر و از اعضای دیرین کانون نویسندگان ایران پس از چندسالی جنگیدن با بیماری سرطان پنجشنبه ۲۳ شهریور در هفتادوپنج‌سالگی درگذشت.
او نویسندگی را از دوران دبیرستان با نوشتن چند نمایش‌نامه آغاز کرد. نخستین اثر او مجموعه‌‌ داستان «دره‌ی هندآباد گرگ داره» که در سال ۱۳۵۴ منتشر شد به زندگی فلاکت‌بار روستاییان می‌پرداخت. این توجه به واقعیت‌های اجتماعی، به‌ویژه مرگ، که سپس با نمادگرایی تلفیق شد، در تمامی آثار او دیده می‌شود، از جمله در مجموعه‌های داستانی «از ما بهتران»، «بازنشستگی» و «دریغ از رو به رو» و رمان‌های «باورهای خیس یک مرده»، «برهنه در باد»، «آدم و حوا»، «مشی و مشیانه»، و رمان «خطابه‌های راه‌راه: داستانی ناتمام» که آخرین اثر منتشر شده از اوست.
محمدعلی نویسنده‌ای آزادی‌خواه، دشمن آشتی‌ناپذیر سانسور و متعهد به فعالیت اجتماعی و فرهنگی بود. در دهه‌ی پنجاه از اعضای ثابت نشست‌های داستان‌نویسی «پنجشنبه‌ها»‌ بود که هوشنگ گلشیری به راه انداخت. در سال ۱۳۵۶ به عضویت کانون نویسندگان ایران درآمد و سال‌ها مسئولیت بازرس مالی کانون را بر عهده داشت. در دهه‌ی شصت با مطبوعات همکاری داشت؛ چندسالی عهده‌دار سردبیری فصل‌نامه‌ی «برج» بود و سه‌ویژه‌نامه‌ی شعر و داستانِ مجله‌ی آدینه نیز به سردبیری او منتشر شد. هم‌چنین به همراه جواد مجابی و محمد مختاری جلسه شاعران سه‌شنبه را به راه انداختند. در دهه‌ی هفتاد یکی از اعضای مؤثر در جمع‌آوری امضا برای متن «ما نویسنده‌ایم» معروف به بیانیه‌ی «۱۳۴ نویسنده» بود که در سال ۱۳۷۳ منتشر شد و از همین رو سخت تحت فشار نیروهای امنیتی قرار گرفت، منتظرخدمت شد و سرانجام شغل اداری خود را از دست داد. در سال ۱۳۷۵ نام او نیز در فهرست چهره‌های فرهنگی حاضر در اتوبوس عازم به ارمنستان قرار داشت که بنا بود در راه سفر به دست عوامل نیروهای امنیتی به قتل برسند؛ او خود شرح این سفر را چند سالی بعد در مطبوعات به چاپ رساند.
محمدعلی در اوایل سال ۱۳۸۸ برای پیوستن به فرزندانش به کانادا مهاجرت کرد، اما در آن‌جا نیز از فعالیت فرهنگی دست نکشید. کارگاه داستان‌نویسی خود را به راه انداخت که بسیار پربار بود. در مجامع ادبی ونکوور از جمله «آدینه‌شب» و «انجمن هنر و ادبیات ونکوور» پیگیرانه شرکت می‌جست. در برنامه شب شعر و داستان کانون نویسندگان ایران در تبعید، بزرگداشت علی‌اشرف درویشیان و گردهم‌آییِ اعتراضی پس از مرگ بکتاش آبتین پیش‌قدم بود.
محمدعلی از حاضران همیشگی در جمع مشورتی کانون نویسندگان ایران بود و هرگز از پذیرفتن هیچ مسئولیتی سر باز نمی‌زد. حتی هنگامی که در ایران نبود همواره دغدغه‌ی سرنوشت کانون را داشت و به عضویت و فعالیت‌های خود در نهاد آزادی‌خواهیِ نویسندگان به خود می‌بالید و در دوره‌ای که از سویی کانون‌ستیزان بر کانون نویسندگان ایران و آرمان‌های آزادی‌خواهانه‌ی آن بی‌محابا تاختند و از سوی دیگر حاکمیت جان بکتاش آبتین را ستاند، محمدعلی با روح مسئولیت‌پذیری تام‌وتمام در همه حال پیگیر سرنوشت کانون نویسندگان ایران بود.
کانون نویسندگان ایران درگذشت این یار دیرین خود را به خانواده، دوستان و جامعه‌ی فرهنگی مستقل کشور تسلیت می‌گوید.

یاد و آثارش ماندگار باد

کانون نویسندگان ایران

۲۴ شهریور ۱۴۰۲

*************

تداوم سرکوب، تداوم مقاومت

بیانیه‌ی کانون نویسندگان ایران

به مناسبت سالگرد جنبش آزادی‌خواهانه‌ی مردم در سال ۱۴۰۱

از قتل تبهکارانه‌ی مهسا(ژینا) امینی در اسارت گزمگان «گشت ارشاد» یک ‌سال گذشت. دختری که مرگ نا‌به‌هنگام او آتش خشم فروخورده‌ی مردم ستم‌زده، خاصه زنان به ستوه آمده از تبعیض و نابرابری و خفقان را چنان برافروخت که شعله‌های آن حاکمیت را در بزنگاه تاریخی تازه‌ای گرفتار کرد. یک روز پس از این واقعه‌ی شوم، مردم کردستان در مراسم خاکسپاری پیکر مهسا(ژینا) امینی شعار زن، زندگی، آزادی سر دادند. در شهرهای دیگر نیز مردم به پیشگامی زنان به خیابان‌ها آمدند و در هر کوی و برزن با تکرار این شعار با مردم داغ‌دیده‌ی کردستان اعلام هم‌بستگی کردند. زنان با آتش‌زدن روسری‌های خود، این نماد مجسم سلطه‌ی حکومتی و آزادی‌کشی، خشم خود را از ۴۳ سال تبعیض سیستماتیک عیان ساختند و مردان آزادی‌خواه نیز پا به پای آنان رو در روی حاکمیت آزادی‌ستیز ایستادند. دانشجویان و دانش‌آموزان یک‌صدا فریاد آزادی‌خواهی و ستم‌ستیزی سر دادند و جنبشی یکپارچه در برابر سرکوب و اختناق شکل گرفت.

از همان ساعات آغازین جنبش آزادی‌خواهی، نیروهای تا بُن دندان مسلح رو در روی مردم بی‌دفاع صف‌آرایی کردند. پاسخ حاکمیت به صدای اعتراض هم‌چون همیشه سرکوب و کشتار سبعانه بود. در برخی استان‌ها از جمله سیستان و بلوچستان و کردستان با انواع سلاح‌های جنگی به مردم بی‌دفاع تاختند و به خانه‌‌های‌شان هجوم بردند. حاکمیت با تفنگ و گلوله در برابر صدای اعتراض ایستاد و از کشته شدن کودکان نیز بیمی به دل راه نداد؛ برای توجیه هر عمل جنایتکارانه به انواع شیوه‌های سناریوپردازی و پاپوش‌دوزی متوسل شد. هر کسی را که در جهت شفاف‌سازی و بیان حقیقت می‌کوشید با خشونت بازداشت کرد، ساعت‌ها مورد بازجویی قرار داد و راهی زندان‌های انباشته از زندانی کرد. کانون نویسندگان ایران نیز که از همان آغاز، با تاکید بر حق آزادی بیان برای همگان، در کنار مردم آزادی‌خواه ایستاد از گزند سرکوب در امان نماند. چندی پس از آغاز جنبش، سه عضو کانون نویسندگان ایران بازداشت شدند. در ۱۴ آذر ماموران هم‌زمان به خانه‌های دو تن از دبیران کانون یورش بردند و یکی را با شکستن درِ خانه به ضرب تبر و دیگری را با شکستن در و ضرب‌ و جرح شدید بازداشت کردند. پس از آن نیز دو عضو دیگر هیئت دبیران احضار و بازجویی شدند.

اکنون در نخستین سالگرد جنبش آزادی‌خواهی، با آن‌که جان‌های عزیز بی‌شماری از دست رفته و رنج و مصائب جان‌گزا بر خانواده‌های بسیاری تحمیل شده است و با وجود شرایط اسفناک و رقت‌بار اقتصادی و اختناق اجتماعی و سیاسی، مردم نه‌تنها از خواسته‌های برحقِّ خود قدمی باز پس ننشسته‌اند، بلکه بیش از هر وقت دیگر در برابر جور و تطاول ایستادگی می‌کنند و تن به ستم و استبداد نمی‌دهند. حاکمیت با افزایش فشار و گسترش سازوکار سرکوب می‌خواهد هر صدای اعتراضی را از پیش خاموش کند؛ جابه‌جایی زندانیان سیاسی و تخلیه‌ی برخی زندان‌ها، پلمب کسب‌کارها و توقیف ماشین‌ها به دلیل رعایت‌نکردن «حجاب» و به راه انداختن «گشت‌های ارشاد» از جمله‌ حربه‌های حاکمیت به قصد تشدید خفقان است. ارعاب و بازداشت خانواده‌‌های کشته‌شدگان، بازداشت فعالان حقوق زنان و کنش‌گران سیاسی و اجتماعی، احضار مجدد و بازداشت برخی از بند رستگان و افزایش کنترل امنیتی دانشگاه‌ها با تصفیه و جایگزینی اساتید و تعلیق دانشجویان نیز از دیگر حربه‌های حاکمیت است تا کانون‌های بالقوه‌ی اعتراض را از کار بیندازد. اما بی‌گمان هر قهر و سرکوب مقاومتی در پی دارد. حاکمیت با وجود گستردگیِ فریادهای آزادی‌خواهی که در سراسر ایران و جهان طنین‌انداز شد هنوز در نیافته است و چنان‌که پیداست، هرگز در نخواهد یافت که آزادی از حقوق اساسی انسانی است و تحدید حقوق مسلم مردم الی‌الابد امری محال و بلکه خیالی واهی است. مردم آزادی‌خواه نشان داده‌اند که دیگر روزهای سیاه و خفقا‌ن‌آور گذشته را برنمی‌تابند و از هر فرصتی برای در هم شکستن استبداد بهره می‌برند.

کانون نویسندگان ایران که در پنجاه و پنج سال عمر سراسر کشاکش خود با استبداد در راه دفاع از آزادی بیان و مبارزه با سانسور جان‌های عزیزی را از دست داده و فشارهای بسیار متحمل شده است هم‌چنان، با تکیه بر اصول خود، آزادی بیان بی هیچ حصر و استثنا را حق همگان می‌داند‌ و هرگونه سرکوب صدای آزادی‌خواهی را محکوم می‌کند.

کانون نویسندگان ایران

۲۴ شهریور ۱۴۰۲

*************

بیانیه

در بیست‌وسومین سالگرد درگذشت احمد شاملو، یاد شاعر بزرگ آزادی را گرامی‌ می‌داریم

«در خلوت روشن با تو گریسته‌ام
برای خاطر زندگان، و در گورستان تاریک با تو خوانده‌ام
زیباترین سرودها را
زیرا که مردگان این سال
عاشق‌ترین زندگان بودند.»

بیست‌وسه سال از درگذشت احمد شاملو (الف. بامداد) شاعر بزرگ آزادی می‌گذرد. شاملو شاعری آگاه و معترض، روشنفکری آزادی‌خواه و ناوابسته به قدرت، روزنامه‌نگاری شجاع، مترجم و فرهنگ‌نویسی چیره‌دست و از اعضای برجسته‌ی کانون نویسندگان ایران بود که در سراسر حیات حرفه‌ای خود هرگز از پیکار بی‌امان با سانسور، جهل و خفقان باز نایستاد.
«ای کاش می ‌توانستم/ یک لحظه می‌ توانستم ای کاش/ بر شانه‌های خود بنشانم/ این خلق بی‌شمار را / گرد حباب خاک بگردانم/ تا با دو چشم خویش ببینند که خورشیدشان کجاست / و باورم کنند.»
حکومت‌‌های مستبدِ پهلوی و جمهوری اسلامی همواره احمد شاملو را آماج بدترین اتهام‌ها قرار داده‌اند و با ساخت برنامه‌های تلویزیونی و انتشار متن‌های فرمایشی در نشریات و مجلات زرد کوشیده‌اند جایگاه شاعر را در اذهان عمومی خدشه‌دار کنند. اما این تلاش‌های مذبوحانه ثمری نداشته و شعر احمد شاملو، بی‌آن‌که هرگز «رسمی» و «درسی» شده باشد، در متن جامعه جریان یافته است تا رساترین فریاد آزادی‌خواهی مردمان به‌جان‌آمده از تبعیض و ستم و بی‌عدالتی در کوی و برزن شود، چنان‌که در جنبش آزادی‌خواهانه‌ی نیمه‌ی دوم سال گذشته شاهد بودیم: «قصه نیستم که بگویی/ نغمه نیستم که بخوانی/ صدا نیستم که بشنوی/ یا چیزی چنان که ببینی/ یا چیزی چنان که بدانی/ من درد مشترکم مرا فریاد کن»
این‌روزها که اخبار مجازات زنان برای حق پوشش آزادانه و اعدام‌‌ها و خودکشی‌ها در فضای جامعه بیداد می‌کند؛ این روزها که تیرگیِ فقر «احتضار فضیلت است» و سفره‌های مردم را از هم دریده است؛ این روزها که حاکمیت با سرکوب‌های گسترده‌ی فعالان حوزه‌های گوناگون در شهرها و اخراج و تعلیق و محرومیت از تحصیل در دانشگاه‌ها بذر نومیدی در جامعه می‌پراکند، او را به یاد می‌آوریم:
«احساس می‌کنم/ در بدترین دقایق این شامِ مرگ‌زای/ چندین هزار چشمه‌ی خورشید / در دلم / می‌جوشد از یقین؛
احساس می‌کنم/ در هر کنار و گوشه‌ی این شوره‌ زار یأس/ چندین هزار جنگل شاداب / ناگهان / می‌روید از زمین.»
امسال نیز، با وجود راه ‌بندان‌ و بسیج نیروهای امنیتی و انتظامی در سال‌های گذشته، در سالروز درگذشت این شاعر بلندآوازه‌ی آزادی روز دوشنبه دوم مرداد ماه ۱۴۰۲ ساعت ۵ عصر در گورستان امام‌ زاده طاهر کرج مزار او را گلباران می‌کنیم.

کانون نویسندگان ایران ‌

۳۰ تیر ۱۴۰۲

*************

بیانیه‌ی کانون نویسندگان ایران درباره‌ی موج سرکوب‌های اخیر

گور آزادی‌خواهان، گور آزادی‌خواهی نخواهد شد!

سرکوب‌های حاکمیت همچنان ادامه دارد. پس از قلع و قمع معترضان در خیابان، بازداشت‌های گسترده، شکنجه و ارعاب، صدور و اجرای احکام اعدام و حکم‌فرما کردن آرامشِ گورستانی، حکومت، احضار و پرونده‌سازی‌، برگزاری دادگاه‌ها پشت درهای بسته و صدور احکام سنگین را سرعت بخشیده است. در هفته‌ی اخیر توماج صالحی، خواننده‌ی معترض، پس از ۸ ماه بازداشت با اتهام‌های سنگینی از جمله «افساد فی‌الارض» و «همکاری با دولت متخاصم» روبه‌رو شده است. مریم اکبری‌منفرد که بیش از ۱۳ سال است بدون یک روز مرخصی در زندان به سر می‌برد و اکنون ۱۸ ماه از حبس او باقی مانده است با پرونده‌سازی تازه‌ای روبه‌روست، سپیده قلیان نیز، که دوران حبس خود را سپری می‌کند، با پرونده‌سازی حاکمیت به دادگاه احضار شده است و هر روز اخبار تعقیب و آزار آزادی‌خواهان منتشر می‌شود.
سرکوب زنان نیز به شیوه‌های گوناگون ادامه داشته است. فضای عمومی، کاری و تحصیلی برای زنان معترض به پوشش اجباری نا‌امن شده است و حاکمیت که با فشار اقتصادی مضاعف، مردم را در تنگنای فقر و فلاکت گرفتار کرده است، می‌خواهد از گرسنگان و تنگدستان «آمران معروف» بسازد.
زنان از نخستین روزهای استقرار این حاکمیت پیشگام آزادی‌خواهی بوده‌اند و این‌بار نیز پا پس نکشیده‌اند. آنان با پایداری و پیگیری خستگی‌ناپذیر نشان داده‌اند که آزادی زنان معامله‌پذیر و به‌تعویق‌انداختنی نیست؛ آزادی زنان گره‌گاه خواست آزادی است و بی‌آن هر تعبیری از آزادی بی‌اعتبار می‌شود. این‌ بار زنان همچون اسفند ۱۳۵۸ معترضانی تک‌افتاده در آستانه‌ی سلطه‌ی حاکمیتی آزادی‌کُش نیستند. اکنون پس پشت این آرامش گورستانی هم‌بستگی عمومی شکل گرفته است. مردم به اشکال مختلف همراهی خود را با زنان معترض نشان می‌دهند و این همبستگی همان نیرویی است که با قوام و دوامش عبور از هر صعبی ممکن می‌شود.
قریب یکسال از جنبش آزادی‌خواهانه‌ی مردم ایران می‌گذرد. جنبشی که خود ادامه‌ی چند دهه مبارزه و مقاومت جانانه بود و هست! هست، چون نه امروز و دیروز، بلکه در تمام این سالیان، زیر ضرب سرکوب بی‌امان، آزادی و آزادی‌خواهی همواره سربرآورده و حاکمیت آزادی‌ستیز را پس رانده است. بی‌گمان در وضعی که حاکمیت عرصه را چنان بر مردم و آزادی‌خواهان تنگ کرده که اخبار شوم خودکشی به اخباری روزانه بدل شده است، تنها با تکیه بر نیرویی جمعی می‌توان راه‌گشای بن‌بست و تنگناها بود.
کانون نویسندگان ایران ضمن محکوم کردن سرکوب‌های اخیر، از تمام مردم آزادی‌خواه و نهاد‌های هم‌سو در سراسر جهان می‌خواهد که صدای معترضان، بازداشت‌شدگان و زندانیان سیاسی باشند و راه را بر دست‌درازی حاکمیت بر جان و زندگی مردم ببندند.

کانون نویسندگان ایران

۱۶ تیر ۱۴۰۲

*************

بیانیه‌ی کانون نویسندگان ایران در محکومیت قتل‌های حکومتی

همزمان با جنبش آزادیخواهی مردم، ماشین سرکوب حکومت چنان به کار افتاد که گویی قرار نیست احدی از آنان که لب به مخالفت گشوده بودند از گزند قلع و قمع حکومت برکنار بمانند. حاکمیت در اندک زمانی بسیاری از معترضان، فعالان سیاسی و صنفی و مدنی و مخالفان عقیدتی را به بند کشید و پشت درهای بسته، بی حضور وکلای انتخابی به اتهام‌های واهی در کوتاهترین زمان ممکن محاکمه کرد و احکامشان را یکی پس از دیگری بی‌درنگ به اجرا گذاشت.
گزافه نیست اگر بگوییم کمتر تشکل صنفی و سیاسی باقی مانده بود که از تیغ سرکوب مصون بماند و تنی چند از اعضایش در بند نباشند یا با احضار و بازجویی و تهدید مواجه نشده باشند.
جرم‌انگاری ابراز عقیده نیز که قدمتش به اندازه‌ی عمر جمهوری اسلامی است همچون همیشه بازداشت و صدور احکام سنگین را در پی داشت و در هفته‌ی گذشته به اعدام سید صدراله فاضلی زارع و یوسف مهراد، دو زندانی عقیدتی انجامید.
طناب داری که حکومت بر گردن این دو انداخت، همان طنابی است که جان معترضانی چون محسن میرشکاری، مجیدرضا رهنورد، محمدمهدی کرمی، سیدمحمد حسینی و دیگر اعدام شدگان جنبش آزادی‌خواهانه‌ی اخیر را ستاند؛ همان طنابی است که بیم آن می‌رود بر گردن معترضان زندانی، مجید کاظمی، صالح میرهاشمی و سعید یعقوبی بیفتد. بی‌تردید موج مخالفت با اعدام که تا امروز اجرای احکام این سه تن را به تعویق انداخته است باید به روندی دائمی، پیگیر و هر روزه بدل شود: قتل حکومتی نمی‌خواهیم!
از همین رو کانون نویسندگان ایران از همه‌ی نهادهای مدافع آزادی‌ و حقوق انسانی و تشکل‌های همسو در سراسر جهان می‌خواهد به صراحت مخالفت خود را با موج جدید اعدام‌ها در ایران اعلام کنند و تمامی‌ امکانات خود را برای متوقف کردن ماشین سرکوب جمهوری اسلامی به کار بگیرند.

کانون نویسندگان ایران

٢٧ اردیبهشت ۱۴۰۲

*************

۳ مه، «روز جهانی آزادی مطبوعات» گرامی باد

آزادی مطبوعات و دیگر رسانه‌ها از شاخص‌های اساسی آزادی بیان در جامعه است که به مخاطره‌افکندنش بر زندگی انسان‌ها و مناسبات اجتماعی در هر جامعه‌ای آثار ویران‌گر ‌و هولناک بر جای می‌گذارد. اطلاع‌رسانی در مطبوعات و دیگر رسانه‌ها از آن دست حرفه‌ها است که هم عشق و علاقه‌ی بسیار می‌طلبد، هم جسارت و پشتکار در جست‌وجو و بیان حقیقت‌. در جهانی که حکومت‌ها همواره با سیاست‌های پشت پرده در جهت منافع اقلیتی ناچیز اما قدرتمند بخش‌های بزرگی از حقیقت را پوشیده نگه می‌دارند یا آن را سراسر وارونه جلوه می‌دهند، اهمیت و رسالت استقلال در این حرفه بیش از پیش جلوه می‌کند، در عین حال که به‌سادگی نمی‌توان بر مخاطرات و پیامدهای آن چشم بست.
جمهوری اسلامی از همان آغاز، هم‌چون دوران پیش از خود، با تحمیل سانسور به مطبوعات و ‌رسانه‌ها ناقض آزادی بیان بوده است و با بگیروببند روزنامه‌نگاران و فعالان حوزه‌ی رسانه‌ای مانع از گردش آزاد اطلاعات شده است.
اتهام‌زدن به روزنامه‌نگاران و فعالان رسانه‌ای و پرونده‌سازی برای آنان، که تنها به رسالت خود در بیان بی کم‌وکاست و بدون تحریف واقعیت عمل کرده‌اند، چیزی نیست جز سیاست سرکوب برای بستن همه‌ی راه‌های نقد، که زمینه را برای چپاول‌گران و اختلاس‌گران و جنایت‌پیشه‌گان فراهم می‌سازد تا در سایه‌ی امن سانسور و قلع‌وقمع رسانه‌ها با وقاحت هرچه تمام‌تر به غارت و جنایت ادامه دهند. از همین روست که حاکمیت در این سال‌ها پیوسته از نظر شمار خبرنگاران و روزنامه‌نگاران زندانی به رکوردهای تازه‌تری در جهان دست می‌یابد.
کانون نویسندگان ایران با تکیه بر اصول منشور و اساسنامه‌ی خود که مبتنی بر «حق آزادی بیان بی‌هیچ حصر و استثنا برای همگان» است، روز جهانی آزادی مطبوعات و رسانه‌ها را گرامی می‌دارد و این روز را به تمامی فعالان عرصه‌ی رسانه و مطبوعات مستقل که، با وجود همه‌ی مصائب و خطرات، به رسالت خود در زمینه‌ی آزادی بیان پای‌بندی نشان می‌دهند شادباش می‌گوید و خواهان آزادی بی‌قید و شرط همه‌ی روزنامه‌نگاران زندانی است و برای ایجاد جامعه‌ای که دست حکومت از تعرض به مطبوعات آزاد و رسانه‌های مستقل کوتاه شود همچنان به مبارزه‌ ادامه خواهد داد.

کانون نویسندگان ایران

۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۲

*************

۵۵ سال نه به سانسور، نه به سرکوب

ناوابستگی به قدرت و اراده‌ی جمعی راز دوام و سربلندی تشکلی است که ۵۵ سال برای تحقق آزادی بیان برای همگان و برچیده شدن بساط سانسور رودرروی حکومت‌ها، خواه حکومت شاه خواه حکومت جمهوری اسلامی، ایستاده است.
هر گاه حکومت‌ها صداهای معترض را سرکوب کردند یا به حاشیه راندند، هر گاه اعتراض‌های صنفی سر برآوردند و هر زمان جنبش‌های اجتماعی زاده شدند، کانون نویسندگان ایران با تکیه بر منشور آزادی‌خواهانه‌ی خود پا به میدان نهاد و کنار مردم معترض ایستاد.
اعلام صریح موضع در برابر حکومت‌های تا دندان مسلح که دست‌درازی‌شان بر جان و مال مردم مرز نمی‌شناسد، بارها به بهای احضار، بازداشت، زندان و قتل اعضای کانون نویسندگان ایران تمام شد اما سرکوب‌ها و بگیروببندها هرگز به عقب نشستن کانون از منشور خود نیانجامید.
سال گذشته نیز کانون نویسندگان ایران از نخستین ساعات پس از قتل مهسا (ژینا) امینی پا به میدان نهاد و همبستگی خود را با جنبش آزادی‌خواهی مردم ایران در هر مرحله آشکارا اعلام کرد. اعلام صریح موضع در هنگامه‌ی سرکوب‌ها و جنایت‌های حکومتی این‌بار به سرکوب گسترده‌ی کانون نویسندگان ایران انجامید: گذشته از سه عضو کانون نویسندگان ایران که در زندان‌های جمهوری اسلامی محبوس بودند، حکومت دو تن از اعضای هیئت دبیران را با یورشی وحشیانه و شکستن درِ خانه‌هاشان ربود، منشی کانون و دو عضو پیشین هیئت دبیران را بازداشت کرد، دو تن دیگر از اعضای هیئت دبیران را احضار و کل هیئت دبیران را به بازداشت تهدید کرد.
اما نه این سرکوب کانون نویسندگان ایران را از ادامه‌ی راه باز داشت و نه شادی آزادی دو تن از اعضا و مختومه شدن پرونده‌ی چند تن دیگر در واپسین روزهای اسفندماه. زیرا موضع آزادی‌خواهانه‌ی کانون نه در گرو فراز و فرود جنبش‌ها و بیش وکم شدن سرکوب‌ها، که متکی بر تعهد به منشوری است که با خون و زندان و تهدید اعضای کانون شکل گرفته و برقرار مانده است. بند نخست منشور کانون نویسندگان ایران، آزادی بیان بی هیچ حصر و استثنا برای همگان، حلقه‌ی اتصال کانون با همه‌ی جنبش‌های اجتماعی است. اکنون در شرایطی پنجاه و پنجمین سالگرد بنیادگذاری کانون نویسندگان ایران را گرامی می‌داریم که حاکمیت خون آزادی‌خواهان و معترضان بسیاری را بر زمین ریخته، جان برخی را با طناب دار ستانده و بسیاری را در زندان‌های خود محبوس کرده است. با این همه، کانون نویسندگان ایران امید به دگرگونی بنیادی را که در جامعه جاری است پاس می‌دارد و با تکیه بر اراده‌ی جمعی، منشور آزادی‌خواهی خود و تعهد به ناوابستگی به قدرت به کوشش بی‌وقفه‌ برای تحقق همه‌جانبه‌ی آزادی بیان و قلم و اندیشه هم‌چنان ادامه می‌دهد؛ زیرا که آزادی بیان دروازه‌ی رسیدن به آزادی‌های دیگر است و امید به تغییر در چارچوب تنگ استبداد نمی‌گنجد.

کانون نویسندگان ایران

۳۰ فروردین ۱۴۰۲


_________________________________________________

برای مشاهده و مطالعه مطالب کانون از نورور ۱۴۰۱ تا ۲ اسفند اینجا کلیک کنید.

برای مشاهده و مطالعه مطالب کانون از ۲۰ فروردین ۱۴۰۰ تا ۲۵ اسفند اینجا کلیک کنید.

برای مشاهده و مطالعه مطالب قدیمی تر کانون اینجا کلیک کنید.