افق روشن
www.ofros.com

نامۀ سرگشاده به شاهرخ زمانی و

"کمیته حمایت از شاهرخ زمانی"

فعالان کارگری ضد سرمایه داری                                                                                                 یکشنبه ٢٦ بهمن ۱۳۹۳

با سلام

مقدمه

" از جمله وظایفی که احزاب سیاسی نسبت به خود و اعضای شان بطور ضمنی بر عهده میگیرند پیش از هر چیز کمک به افرادی ست که در صفوف اول مبارزه قرار دارند و به دست دشمن گرفتار شده اند و با شهامت و جان سختی مقاومت کرده اند تا آنجا که به حزب پرولتری یا کارگری مربوط می شود محکومین کلن در رده چنین کسانی قرار دارند.» مارکس ، فراخوان حمایت از نمایندگان پرولتاریا که در کلن محکوم شدند و خانواده های آنها « نیویورک کریمینال - زایتونگ » ژانویه ١٨۵٣
- امیدواریم حالتان خوب باشد، گرچه در شرایط زندان و اعتصاب غذا ، حال خوشی برایتان باقی نخواهد ماند. بهرحال آرزوی سلامتی و آزادی هر چه زودتر بی قید و شرط شما دوست عزیز - شاهرخ زمانی و سایر دوستان زندانی - را داریم.
- هدف از نگارش این نامه پرداختن به مطالبی ست که بنام شما و کمیته حمایت از شما در تاریخ ٩٣/٩/١ در سایت افق روشن منتشر شده است می باشد که در آن به مصاحبه ی محسن حکیمی با شرق در تاریخ ٩٣/٨/٢٠ با عنوان از "اتحادیه تا شورا" تاختید.

بخش اول
- در ابتدا برای ما دو فرض بوجود آمد: یکم - اینکه این مطالب توسط خود شما نوشته شده، دوم - این نگارش توسط همان کمیته حمایت از شما صورت گرفته.
- در مورد فرض اول تمامی مطالبی که به نقل قول و تطویل جملات درباره تاریخ انتر ناسیونال و اتحادیه کمونیستها و مانیفست و ... در مقاله ذکر شده جملاتی تقریباً "نعل به نعل" با اندکی حواشی به نقل از کتاب تاریخ سه انترناسیونال نوشته ی "ویلیام فاستر" ست که در سال ١٣۵٨ در ایران ترجمه و چاپ گردیده که با توجه به شرایط شما در زندان و امکانات محدود یک زندانی، دسترسی به آن دور از ذهن بوده مگر آنکه حافظه ای فوق العاده داشته باشید!
دوم - فرض دوم ما این ست که این مطالب توسط همان "کمیته حمایت از شاهرخ زمانی" نوشته شده که نمایندگی جریان مشخصی با هویت رفرمیستی "نوتوده ای" به معنای "حزب توده ای های جدید" را داشته و با کارت شما و امثال شما دوستان عزیز، سالهاست بیشترین نیرو و تلاش خود را به هتاکی سیاسی - یا به قول خودشان مبارزه ایدئولوژیک - صرف کرده اند آنهم علیه فعالان کارگری که به آنها باید گفت، دست مریزاد با این مبارزه ایدیولوژیکشان!! بنابراین به همین دلیل ساده ما فرض دوم را به یقین نزدیکتر می دانیم و روی سخن مان "با کمیته ی مزبور" می باشد.
١- در مورد استفاده کمیته مزبور "از کتاب تاریخ سه انترناسیونال" می توان حداقل به کلمات و عباراتی مانند "فدراسیون عادلها" ، "لنین کبیر" ، "١۵ سال فعالیت اتحادیه کمونیستها"، "باکونیستها ستایشگر عمل خود بخودی در خودگردانی محلی و انحلال انترناسیونال وبودند" و یا "شورای نمایندگان کارگران" و ... و... اشاره کرد.
٢- در مورد نویسندگان و مترجمان آثار مارکس و انگلس و ... مانند محسن حکیمی ، ناصر پایدار ، محمد قره گزلو، سهراب شباهنگ، حسن مرتضوی، خسرو پارسا، بهروز فرهیخته، جعفر رسا، منصور حکمت ، رحیم قدیری، ناصر زرافشان و ... گفتنی ست اینان همراه مورد احترام کارگران و فعالان کارگری بوده و به کار و شهامتشان در بیان حقایق ارج گذاشته می شود.
با هیچ انگ و بهتانی نام و کارشان خدشه دار نمیگردد. خیالتان راحت.
- در مورد مصاحبه محسن حکیمی با روزنامه شرق، این مسئله مسبوق به سابق ست در گذشته هم متن سخنرانی محسن حکیمی، رئیس دانا، ثقفی، در دانشگاه درباره ی جنبش "وال استریت" بازتاب یافته مشکل شما چیست؟ که فریاد و امسلمانا از نهادتان برخاسته ؟ مگر این روزنامه ها را توده های کارگر نمی خوانند و درباره شان نظر نمیدهند ؟ - سوال ما در اینجا از شما "کمیته مزبور" در مورد چگونگی چاپ پراودا از سال ١٩١٢ به بعد علیرغم توقیفهای مکررش آنهم در طول حاکمیت تزاریسم هار را چگونه توضیح میدهید؟
بگذریم - بپردازیم به طرح نظری شما درباب تاریخ جنبش کارگری ، تحزب جنبش کارگری ، و اثر مارکس و انگلس در جنبش کارگری و اثر جنبش کارگری بر مارکس و انگلس و انتر ناسیول.

بخش دوم -
- بر خود لازم میدانیم نگاهی گذرا به جنبش کارگری در حد حوصله ی خوانندگان داشته باشیم کرونولوژی جنبش کارگری علیه کارمزدی تا نیمه قرن نوزده.
- نیمه دوم قرن چهاردهم آغاز اتحاد و مبارزه کارگران چندین شهر ایتالیا علیه صاحبان سرمایه و سرکوب آن توسط حاکمان فئودل ، در ادامه
- " سال ١٣٧٨ میلادی قیام کارگران تحت رهبری کارگری بنام چومپی"
" و مطالبات کارگران - افزایش دستمزد ، برخورداری از حقوق سیاسی ، قدرت سیاسی کارگری "
- " استمرار اوج گیری کارگران در قرنهای پانزده و شانزده در انگلیس و فرانسه "
- " اعتصاب ۵ ماهه کارگران مانو فاکتورهای نساجی لیون فرانسه ۵ ماه "
- " اعتصابات کارخانه های پاریس "
- " اعتصاب و تعطیلی کارگاههای مانو فاکتورهای تولید سلاح در لندن"
- " اعتصابات کارگاههای کاغذ سازی انگلیس "
- " قیام گسترده کارگران میدل سکس انگلیس ١٦١٧ و تبدیل آن به جنگ داخلی میان دولت و کارگران "
- " شورش کارگران مانو فاکتورهای نیو کاسل و مسلح شدن آنها و حمله به زندان "
- نظیر این خیزش ها در شهرهای دیگر بریتانیا از جمله ایالت لانکاشایر
- جنبش " تورینگن " در شهر مولهاوزن آلمان با ایده ی حکومت انقلابی زیر نام " شورای ابدی " و مطالبات ، ١- اجتماعی کردن همه ثروتها ، ٢- موظف ساختن همگان به مشارکت در روند کار و تولید، ٣- القای هرگونه سیادت و قدرت سیاسی ماورای توده اهالی
- قرن هفدهم ، شاهد اوج گیری جنبش حفاران در انگلیس که در راس مطالباتشان " محو مالکیت خصوصی " قرار دارد.
- " استقرار تعاونی های کمونیستی ، حضور همگان در فرایند تولید و سهم برابر شهروندان از حاصل کار ، لیست خواستهای بعدی را تشکیل میدهد. "
- " انقلاب کبیر فرانسه " "بر غم وعده هایش به کارگران و سایر مزد بگیران ، حدود ٨٤ درصد جمعیت فرانسه بطور کامل از حقوق سیاسی ، داشتن حق رای ظاهری محروم شدند. "
- " حوادث سالهای ١٧٩٢ به بعد ، به قدرت رسیدن ژاکوبنها توسط کارگران و کشتار کارگران توسط دولت ژاکوبنها ، نتیجه اش ظهور جنبش بابویسم به عنوان واکنش پرولتاریای فرانسه علیه جنایات بورژوازی ژاکوبنی بود ."
- در طول قرنهای شانزده ، هفده و هجده ، " آنچه را که کارگران بصورت مطالبات و خواستهای خود در اعتصابات و قیام های خونینشان مطرح میکردند به عنوان " سوسیالیسم آرمانخواهانه " – می توانید به تاریخ سوسیالیسم رجوع کنید - منشای خود را از شرایط کار و معاش ، استثمار و بی حقوقی روزانه ی آنها ناشی میشد."
و ابتدا به ساکن ، به همین دلیل ساده نوک پیکان ماتریالیستی انقلابی خود را علیه کارمزدی بطور پراتیک قرار میداد.
- اما فراموش نکنیم ، " استقبال جنبش کارگری علیه کارمزدی " در مسیر تکاملی ضد سرمایه دارانه ی خود اگر به استقبال افقهای تخیلی سوسیالیسم با بوفی ، وینستانلی ، فوریه ، اوئن ، گیل و دیگران رفته ، این خود پدیده ای طبیعی مختص این دوره از روند مبارزه طبقه کارگر علیه کارمزدی بوده است.
اما جنبش لغو کارمزدی و ضد سرمایه داری کارگران ، سوسیالیسم تخیلی قرن هجدهم را لایق و قابل مصرف برای خود ندانسته و آنرا ناکافی و ناکارا یافت.
- جنبش ضد سرمایه داری با افق و دور نمای لغو کارمزدی نبرد خونین خود را در قرن نوزدهم و اروپا را به صحنه کارزاری گسترده تبدیل نموده و گامهای استوار خود حتی به جغرافیای کار در امریکا رساند.
- " دو قیام مسلحانه کارگران ابریشم بافی لیون فرانسه در سالهای ١٨٣١ و ١٨٣۴
اولی در اعتراض به عدم افزایش دستمزد توسط مالکان کارخانه ، دومی در اعتراض به مصوبه ی دولت در ممنوع ساختن اجتماعات و اتحادیه های کارگری بود که برغم نبرد دلاورانه کارگران بشدت توسط پلیس سرکوب شد در طول قیام دوم، کارگران خواستار استقرار جمهوری سوسیالیستی شدند.
- " در انگلیس جنبش لودیسم - ماشین شکنان - جنبشی ضد سرمایه داری و علیه ماشین به عنوان نماد متجسد سرمایه بود این جنبش هنوز قادر به کالبد شکافی سرمایه به عنوان یک رابطه اجتماعی نیست ، اما دارای ویژگی صف مستقل از اپوزیسیونهای طبقاتی دیگر ، اتحاد و سازماندهی میان کارگران بود. "
- ژوئن ١٨٣٦ در انگلیس جنبش کارگران گسترش یافته و « اتحادیه کارگران لندن » راه اندازی و تبدیل به جنبش نیرومند چارتیستها گردید. این جنبش قطعنامه ی ٦ ماده ای را تصویب کرده و خواستار برقراری حق انتخاب عمومی شد.
-" جنبش چارتیستی در کنگره ١٨۴٠ با طرح شعار " قدرت سیاسی وسیله ما و سعادت اجتماعی هدف ماست ." توانست خود را به صورت یک جنبش ضد سرمایه داری با افق لغو کارمزدی برجسته در جنبش کارگر اروپا در آورد.
اوج این جنبش سالهای ١٨٣٩ و ١٨۴٢ و ١٨۴٨ به صورت تظاهرات گسترده کارگران در شهرهای بیرمنگام ، منچستر، لیورپول و سایر شهرهای صنعتی و مهم انگلیس در آمد. - نشریه " ستاره شمال " به سردبیری جورج هارنی ، محور فعالیتهای ترویجی آگاهگرانه و سازماندهی چارتیستها قرار گرفته بود.
- همزمان با گسترش جنبش چارتیستها در انگلیس کارگران ریسندگی سیلیزی - شیلسیا - حدود ٣٠٠٠٠ نفر در آلمان ژوئن ١٨۴۴ شورشی مسلحانه علیه کارفرمایان برپا کردند که توسط پلیس سرکوب شد. در واقع می توان این پیشینه مبارزه ضد سرمایه داری جنبش کارگری که به گشایش انقلابهای ١٨۴٨ در سراسر اروپا گردید دانست. آنهم با تمام فراز و فرودها رادیکالیزه شدن و متفرق و جمع شدنهای طبقه کارگر اروپا و تجربه اندوزی و جمع بست تجربه هایش بود.
- ١٨۴٢-١٨۴٣- مارکس در ابتدا کار خود را با سر دبیری مجله راینشه تسایتوینگ آغاز کرده و به دفاع از هیزم شکنان علیه دادگاههای آلمان و مقامات دولتی مقاله نوشت." سرسخن نقد اقتصاد - سیاسی"
- در این دوران - مارکس می گوید : باید اعتراف کنم که مطالعات گذشته ام به من اجازه نمیدهد درباره ی گرایشهای - سوسیالیسم رایج - در فرانسه کوچکترین داوری بکنم -مارکس این دوره را زندگی علنی - سیاسی - دانسته و پس از کناره گیری از مجله بسوی مطالعه مجدد و انتقاد فلسفه حقوق هگل که بصورت سر سخن در دویچ- فرانسو زیشه یار بوخ منتشر شد پرداخت - نقد اقتصاد سیاسی سر سخن - مارکس در سر سخن نقد بر فلسفه حقوق هگل میگوید:
- " تئوری هنگامی می تواند به عنوان مساله ای مربوط به انسان عرضه گردد که رادیکال گردد. رادیکال بودن یعنی دست به ریشه ی مطلب گذاشتن ، اما ریشه انسان خود انسان ست ." و یا اینکه " هنگامیکه پرولتار یا انحلال نظم جهان کنونی را اعلام می دارد او صرفا از راز هستی خویش سخن میگوید زیرا این انحلال واقعی این نظم جهان است."
پاییز ١٨۴٣- مارکس به پاریس میرود با مورر یکی از رهبران کارگری " جامعه عدالت " در محله ای کارگری همخانه شده در جلسات کارگران شرکت کرده در میتینگهایشان سخنرانی میکرد در ضمن همزمان به مطالعه انقلاب بورژوایی فرانسه ، آثار اقتصاد دانان سرمایه داری مانند ادام اسمیت، ریکاردو و سه و دیگران پرداخت. او از نزدیک با زندگی کارگران در فرانسه ، سپس در انگلیس و آلمان و بلژیک و ... آشنا شد. اثر پذیری مارکس از زندگی و جلسات کارگران در نامه به فویرباخ مشهودست.
- مارکس نتیجه می گیرد که " شیوه زندگی مادی بطور کلی فرایند زندگی اجتماعی سیاسی و دماغی را حالت میدهد ، این آگاهی انسانها نیست که هستی شان را تعیین میکند ، بل بر عکس این هستی اجتماعی ایشان ست که آگاهی شان را تعیین می کند." نقد اقتصاد سیاسی سر سخن.
- نکته دیگری که می توان دغدغه ی این سالهای مارکس دانست. "ضرورت اجتناب ناپذیر تامین معاش بود که همواره وقتی را که در اختیار وی بود به ویژه کوتاه میکرد." در این زمینه مارکس ادامه می دهد " همکاری هشت ساله ام با نخستین روزنامه انگلیسی - امریکایی " نیویورک - تریبون" باعث پراکندگی فوق العاده مطالعات مرا گشت ، زیرا من بطور استثنایی به حرفه روزنامه نگاری اشتغال داشتم " در نقد اقتصاد سیاسی ، سر سخن مارکس لندن ژانویه ١٨۵٩
- " مارکس نیمه نخست دهه ۴٠ سده نوزدهم راه خود را به سوی مارکس پرولتار یا مانیفست و کمونیسم لغو کارمزدی از همین جا - از نقد برآموخته های دانشگاهیش برپایه ی قرار گرفتن و دریافت عینی در پراتیک اجتماعی اش - آغاز شد " و " مارکس به خیل عظیم بردگان مزدی پیوست و همراه در کنار و میانشان بود."
- از نظر مارکس " آگاهی یک آگاهی محض نیست بلکه بار ماده را بر خود داشته ست."
- تفسیر مارکس از جهان پیرامون انسانی اش تفسیری منتقدانه و بدنبال تغییر بود.
- " پرولتاریا طبقه ای ست که اکثریت اعضای جامعه را تشکیل می دهد و منشا آگاهی کمونیستی ست. آگاهی معینی که طبعا میتواند در سایر طبقات هم با شرط تعمق در وضعیت این طبقه پدید آید." ایدیولوژی آلمانی - از منظر مارکس ، "رادیکال بودن همان جدال جاری طبقاتی کارگرست."
- تکامل تاریخی نیروهای مولد در پراکسیس اجتماعی وی نهفته ست و آنچه را که مارکس در این راستا تاکید دارد به روشنی در ماتریالیسم تاریخ وی مبرز و شفاف ست." و تاکید انگلس اینکه "تنها معیار حقیقت پراتیک ست."
و به همین دلیل روشن مارکس " کمونیست را کارگر واقعن انقلابی میداند ." ایدیولوژی آلمانی - انگلس نوامبر ١٨۴٢ پس از اعتصاب چارتیستها وارد انگلیس شده و تا اوت ١٨۴۴ در آنجا اقامت کرد. در طول این مدت انگلس با زندگی کارگران و جنبش چارتیستی آشنا شده در گردهمایی و جلسات آنها شرکت میکرد به بیش از سی شهر انگلیس مخصوصا در مناطق صنعتی سفر کرده از نزدیک شاهد زندگی کارگران بود.
کتاب " وضعیت طبقه کارگر انگلیس " محصول ایندوره از زندگی وی می باشد.
- آشنایی انگلس و مارکس و دوستی پایدار آنها در اوت ١٨۴۴ در راه بازگشت به آلمان در پاریس بود.
- بهار ١٨۴۵ - ملاقات مارکس در بروکسل و سفر به انگلیس آشنایی با جورج هارنی سردبیر روزنامه کارگری چارتیستها - ستاره شمال - بود. انگلس، مارکس را با رهبران سازمانهای کارگری آلمان در لندن آشنا کرد آنها به مذاکره با رهبران جریانات جنبش کارگری در کشورهای مختلف پرداخته و در نتیجه "تشکل بین المللی دموکراتیکی بنام برادری دموکراتیک" در سپتامبر ١٨۴۵ راه انداختند.
- نوشتن ایدئولوژی آلمانی، نقد "جوهر مسیحیت فویرباخ" حضور فعال در جنبش کارگری ، راه اندازی "کمیته مکاتبات کمونیستی" به منظور آشناسازی سوسیالیستهای آلمانی با سوسیالیستهای انگلیسی و فرانسوی و تضارب آرای آنها در واقع نقطه عطف گسترش روابط بین المللی جنبشهای کارگری بود. با همکاری ویلهلم ولف راه اندازی انجمن آموزشی کارگران در بروکسل سال ١٨۴٦ و سخرانی های آموزشی مارکس در "انجمن کارگران آلمانی" که بصورت کتاب "کارمزدی و سرمایه" در میاید، بدنبال این تلاشها بود که مول از رهبران "جامعه عدالت خواهان" بهار ١٨۴7 از مارکس در بروکسل و انگلس در پاریس دعوت به پیوستن به این اتحادیه می کند.
- گرچه انگلس سال ١٨۴٣ تقاضای "جامعه عدالت خواهان" را برای پیوستن به آنها رو کرده بود. هدف از ورود مارکس و انگلس به "جامعه عدالت خواهان" تغییر شکلهای سنتی و شیوه های توطئه گرایانه و طرح کمونیسم انتقادی لغو کارمزدی بود.
- تابستان ١٨۴٧، مارکس در کنگره اول شرکت نداشت ، "جامعه عدالت خواهان" تغییر نام به "جامعه کمونیستها" یا همان "اتحادیه کمونیستها" و از نظر تشکیلات به صورت انجمن ها و حوزه ها محافل- محافل رهبری کننده کمیته مرکزی و کنگره درآمد و نظام نامه اتحادیه تغییر کرده و یک نظام نامه جدید تحریرگشت که در ماده اول آن "هدف اتحادیه را سرنگونی بورژوازی استقرار حکومت پرولتاریا، از میان بردن جامعه بورژوازی متکی به اختلافات طبقاتی و بنیان گذاری یک جامعه بدون طبقه و مالکیت خصوصی" قرار داد.
- ویلهلم ولف نماینده انجمن بروکسل ، انگلس "انجمن های پاریس" را نمایندگی می کرد دومین کنگره اواخر نوامبر و اوایل دسامبر همان سال ١٨۴٧ - که مارکس حضور داشت که پس از ده روز مذاکره و بحث قرار شد روشمندی عملی و نظری مطرح شده توسط مارکس و انگلس به اتفاق آرا پذیرفته شود و کنگره به این دو، مسئولیت نوشتن یک مانیفست جدید "مانیفست کمونیسم" را سپرد.
- بازگشت مارکس به بروکسل همراه با نوشتن مانیفست و فعالیت سازمان دموکراتیک کارگران آلمان و تاسیس یک شعبه جدید در شهر"گنت" منجر شد. از این تاریخ به بعد به آثار مارکس مانند ، نبردهای طبقاتی در فرانسه " هجدهم برومر لویی بناپارت" ، " کمون پاریس" و " انقلاب و ضد انقلاب " در آلمان انگلس و سایر آثار و نامه های این دو آموزگاران طبقه کارگر می توان رجوع کرد.
- چند هفته قبل از آغاز فوریه ١٨۴٨ و براه افتادن امواج انقلاب در اروپا ، نسخه دستی "مانیفست کمونیسم" به لندن رسیده و چاپ و منتشر شد.
- مارکس در "مانیفست کمونیسم" در واقع به ارایه ی جمع بست پیکار گرانه پرولتاریا بصورت کمونیسم لغو کارمزدی از درون روند گسترده طبقاتی تاریخی پرداخت او "جنبشهای تاریخی پیشین را یا جنبش اقلیت و یا بسود اقلیت" اعلام می کند. و جنبش پرولتری را جنبش خودآگاه مستقل اکثریتی عظیم و بسود این اکثریت" میداند. - اکثریتی که پرولترهای کشورهای جهان را شامل می شود و ابتدا بساکن "منافع بین المللی خود را در مقابل منافع ملی اش برتر می داند." و "پرولتاریای کشورهای دنیا را به اتحاد می خواند."
- کمونیسم لغو کارمزدی "نقد عملی جنبش ضد سرمایه داری علیه تمامی سوسیالیسم های موجود بویژه سوسیالیسم آرمانگرایی بلان، کابه و پرودون"
- کمونیسم لغو کارمزدی به نقد کوبنده ی ١- سوسیالیسم ارتجاعی در اشکال الف سوسیالیسم فیودالی، ب- سوسیالیسم خرده بورژوایی ج- سوسیالیسم آلمانی یا حقیقی ٢- سوسیالیسم محافظه کار یا بورژوایی ٣- سوسیالیسم و کمونیسم آرمان شهری می پردازد.
- او به تعریف و تبیین "رابطه کمونیستها با احزاب موجود کارگری مانند چارتیستها در انگلیس و هواداران اصلاحات ارضی در آمریکای شمالی" پرداخته و ارزیابی روشنی ارایه می دهد مارکس می گوید،" کمونیستها برای دستیابی به اهداف فوری و تحقق منافع آنی طبقه کارگر مبارزه می کنند اما در جنبش کنونی فردای جنبش را نیز نمایندگی می کنند و مسئولیت آنرا به دوش دارند."
مارکس این فردای جنبش را در نوشتن "لغو نظام دستمزدها" بر پرچم مبارزات اتحادیه ها بجای شعار "دستمزد عادلانه در برابر کار عادلانه" میداند.
"کوتاه سخن اینکه کمونیستها همه جا از هر جنبش انقلابی که بر ضد نظام اجتماعی و سیاسی موجودست حمایت می کنند."
- مارکس ، در مورد تحزب کارگران میگوید: "کمونیستها حزب جداگانه ای را در مقابل سایر احزاب کارگری تشکیل نمیدهند." زیرا "آنها منافعی جدا و مجزا از منافع مجموع کارگران ندارند." زیرا " آنها فرقه گرا نیستند، که بر پایه فرقه خود جنبش پرولتری را تشکیل داده و به قالب مورد نظر خود در آورند." زیرا فرقه گرایی را دشمن یکپارچگی کارگران میداند.
- "هدف کمونیستها تشکل پرولتاریا بصورت طبقه و در نتیجه به صورت حزب سیاسی"
- گرچه "در اثر رقابت میان خود کارگران گسیخته می شود. اما " بار دیگر قوی تر، مستحکم تر و نیرومندتر سر بر میآورد." به همین دلیل کمونیستها درون تمامی احزاب پرولتری بطور مستقل و برپایه هدف مشترک پرولتاریا یعنی "تشکل پرولتاریا به صورت طبقه، برانداختن سلطه بورژوای ، تصرف قدرت سیاسی بدست پرولتاریا" حضور دارند.
- "ویژگی کمونیستها از یکسو حضور در عرصه عمل ، پیشروترین و قاطع ترین بخش احزاب کارگری در تمام کشورها هستند بخشی ست که سایر احزاب را به پیش رانده و از سوی دیگر در عرصه نظری برتری آنها بر بقیه توده عظیم پرولتاریا یا درک روشن کمونیستها از سیر جنبش پرولتری، شرایط و پیامدهای عام و نهایی آنهاست."

بخش سوم
- این سخنان مارکس از "مانیفست کمونیسم" در تشریح وظیفه کمونیستها چه در کوتاه مدت "آنی و یا بلند مدت راهبردی ست." آیا چیزی جز آشکارسازی ضدیت کار و سرمایه نقد و کالبد شکافی سرمایه داری بطور عملی و نظری و حضور گسترده در مبارزات ضد سرمایه داری آنهم به مفهوم دگرگون سازی عمیق شرایط موجود - بردگی مزدی - و عبور از سنگر خواستهای اقتصادی - سیاسی بسوی لغو کارمزدی و برپایی جامعه بی طبقه نمی باشد.؟
در کجای آثار مارکس ما با کلماتی مانند "کمونیسم علمی، سوسیالیسم علمی، تئوری علمی" به صورت اصول ویژه مکتبی به عنوان "اصطلاح مکتبی و جزم اندیشی" بر می خوریم؟ جمله "کمونیسم علمی" ادامه تئوریهای سوسیالیسم فرانسه، اقتصاد انگلیس و فلسفه آلمان" چه معنایی میدهد؟ جز جداسازی آموزشهای مارکس از پراتیک زنده اجتماعی مگر مارکس نه تنها علاوه به مطالعه ی سوسیالیسم های رایج و نظریه های بورژوایی اقتصاد سیاسی به تجربه ای گسترده در درون زندگی طبقه کارگر نپرداخت؟ " آموزشهای مارکس به طور قطع همه مبنای علمی در عداد مبرمترین پر اهمیت ترین علوم و کار آترین و ژرف ترین کالبد شکافی مسایل اقتصاد سیاسی و مبارزه طبقاتی ست" که با چاقوی جراحی ماتریالیسم کمونیسم لغو کارمزدی بر تخت ماتریالیسم / پراکسیس تاریخی به تشریح جز به جزء آن پرداخته ست.
آیا مارکس تشکل یابی جنبش خود انگیخته کارگران را به قالب مورد نظر خود در آورده و "پرچم جدیدی" با "فرقه جدید" و "حزب جدیدی" را برافراشت؟ یا اینکه این رفتار را نقد می کرد و همواره بدنبال همگرایی حول محور " ضد سرمایه داری" و "لغو کارمزدی" بود آنهم با نقدی عملی و نظری.
- می توان ایستادن مارکس را نه تنها در مقابل پرودونیسم، لاسالیسم با کونیسم و شاپر و یا مقاومت وی در مقابل ماجراجویی مهاجرین آلمانی آوریل ١٨۴٨ نقد کمون پاریس را بطور مثال بیان کرد.
- در مورد بنیانگذاری مارکس در انترناسیوناسیونال اول.
کافیست بدانیم در طول برگزاری نمایشگاه جهانی لندن کارگران انگلیس و فرانسه در سال ١٨٦٢ گردهم جمع شده تصمیم به بر پایی یک نهاد بین المللی کارگری گرفتند به همین منظور در سال ١٨٦۴ و ٢٨ سپتامبر اولین کنگره در سالن سن مارتین لندن بر پا شد که در آن از مارکس دعوت شد. در این کنگره پیشنهاد تشکیل یک سازمان بین المللی مطرح شد و نمایندگان قطعنامه یی درباره تشکیل اتحادیه بین المللی تصویب کردند شورای مرکزی موقت از ٢١ نماینده - که مارکس عضو این شورا بود – تشکیل شد این شورا بعدها تبدیل به شورای عمومی شد ادگر - ادجر - به عنوان رئیس و کرمر به عنوان دبیر که هر دو از رهبران با نفوذ اتحادیه های کارگری بودند انتخاب شدند در ضمن قرار شد "
مانیفست کمونیسم" چراغ راه جنبش کارگری گردد. بنیانگذاری مارکس اتحادیه بین الملل اول– انترناسیونال اول - به چه معنایی ست مثلاً ، انترناسیونال یک شرکت سهامی بود که مارکس به عنوان موسس آن می بایست روبان قیچی کرده و اسم خود را امضا میکرد حضور مارکس و تاکید وی بر مفاد "مانیفست کمونیسم" آیا چیزی بجز پافشاری بر ماهیت "ضد سرمایه داری بودن" جنبش کارگری می توانست باشد نقد مداوم مارکس علیه بلانکیسم، پرودونیسم، آنارشیستها و لاسالیستها از چه موضعی می توانست باشد؟ بجز موضع ضد سرمایه داری"؟ " کافیست به سرلوحه انتر ناسیونال در سال ١٨٦۴ نظری بیفکنیم که عبارت بود ؛
- رهایی طبقه کارگر باید بدست خود طبقه کارگر صورت گیرد . رهایی کارگران نه یک مساله محلی یا ملی بلکه یک مساله اجتماعی ست که تمامی کارگران کشورهای جهان را در بر می گیرد حل آن به اتحاد عملی کارگران بستگی دارد."
- نقد برنامه گوتا را علیه لاسالیسم و ایزناخیستها را مارکس از چه موضعی مطرح می کند؟ و چرا کج فهمی آنان را از "سرمایه" به عنوان یک رابطه اجتماعی تولید که بر پایه خرید و فروش نیروی کارست و نه "کار" نقد می کند؟
که می توان در این مورد به نقد مارکس به برنامه گوتا اشاره نمود مانند ["کار خود تبلور نیروی طبیعت ست که این بار به شکل نیروی کار اضافی جلوه یافته و یا " از نظر منافع بورژوازی کاملاً موجه ست که یک قدرت خلاق مافوق طبیعی به نادرستی به کار نسبت داده شود چرا که دقیقاً از همین واقعیت ست که کار وابسته ست" فوراً نتیجه گیری میشود که انسانی که مایملکی جز قدرت کار خود ندارد باید در هر گونه جامعه فرهنگی برده انسانهای دیگری باشد که خود را مالک شرایط مادی کار (یعنی طبیعت) ساخته اند. پس او تنها با اجازه آنان می تواند کار کند و زنده بماند.]
و یا نقد مارکس به "کار مفید" لاسالی، "قانون دستمزد آهنین" و "کارمزدی" که و بیان نادرست لاسال از تئوری جمعیت مالتوس دارد و ... "دولت آزاد" و "سازمان تعاونی کار" و ... را می توان اشاره نمود همچنین میتوان از منظر اهمیت تفاوت درک "کار" و "نیروی کار" به پیش گفتار انگلس و توضیحات وی در کتاب " کارمزدی و سرمایه" مارکس رجوع کرد.
- چرا مارکس در طرح دنیای کمونیسم از دو فاز اول و دوم پس از استقرار دولت دیکتاتوری پرولتاریا سخن به میان میاورد مگر از "کمونیسم لغو کارمزدی" و دور نمایش سخن نمی گوید؟ و ... و - سخن به درازا کشید در اینجا لازم میدانیم اشاره ای کوتاه به اتهام نفی تحزب جنبش کارگری و کارگر نبودن حکیمی از جانب شما به حکیمی "و جنبش ضد سرمایه داری کارگران" بپردازیم.
- در مورد درک نقش پراکسیس در تاریخ ما شما را حداقل به بخش "ماتریالیسم تاریخ ایدیولوژی آلمانی" ارجاع می دهیم.
- در مورد مفهوم کارگر، مگر در چارچوب شیوه تولید سرمایه داری، کالاها بصورت صنعتی، کشاورزی ، خدمات برای مبادله ارائه نمی شود؟ این را از هر دانشجوی ترم اول اقتصاد بپرسید جواب میدهد.
- مگر مهندسان یا تکنیسین ها، معلم ها، پرستاران ، پزشکان ، کارگران حمل و نقل ، کارگران خدمات شهری و ... نیروی کارشان را نمی فروشند؟ چرا باید از نظر شما فقط کارگر، مولد باشد و کارگران غیر مولد که نقش مستقیم در تولید ارزش اضافی ندارند از طبقه کارگر به حاشیه روند. این وسط تکلیف راننده ی شرکت واحد چه میشود؟ با این حساب ما باید طبق نظر شما اعضای خانوار کارگری را از "نان آور" خانه جدا کرده و در حاشیه طبقه کارگر قرار دهیم یا دست فروشان ، نوازندگان دوره گر، راننده تاکسی و یا پزشکی که در بیمارستان نیروی کارش را می فروشد و یا همه ی روزنامه نگاران و کارگران چاپخانه و رادیو و تلویزیون و نویسندگان را از موارد طبقه کارگر و فروشندگان نیروی کار حذف کنیم!
البته ما سالهاست شاهد این مساله انحرافی به عنوان دغدغه در بین شما و دوستانتان هستیم. اما سوال ما از شما این ست لنین و استالین و امثالهم در کدام کارخانه به عنوان کارگر مولد کار میکردند و مانند مارکس روزنامه نگار حرفه ای نیویورک - تریبون دغدغه ی معاش داشتند؟ که نویسندگانی مانند حکیمی و امثال حکیمی با ترجمه - فروش نیروی کار فکری – امرار معاش می کنند از نظر شما در میان طبقه ی کارگر قرار ندارند؟ ببینید دوستان ما در قرن ٢١ زندگی می کنیم نه قرون ١۴ و ١۵، بگذریم ، بپردازیم به تحزیب جنبش کارگری...
"جنبش ضد سرمایه داری کارگران" در راستای برپایی تشکل و تحزب راستین - علیه کارمزدی - طبقه کارگر بر پایه آموزه های مارکس و انگلس همواره گامهای عملی و نظری خود را برداشته است و آنرا سازمانیابی از پایین بر پایه ساختار و سازو کار شورایی توسط خود کارگران و فعالان کارگری میداند و هیچ نقشی برای هیچ "حزبی که از بالا و ماورای طبقه کارگر ساخته شود قایل نیست بستر این سازمانیابی ضد سرمایه داری همان مبارزات جاری و بروز کارگران هست. در این مورد به کتاب "جنبش کارگری (مطالبات ، سازمانیابی ومسایل جاری" ناصر پایدار صص ٣٦١-٣٦٠-٣۵٩ و سایر آثار او مانند "رفرمیسم میلیتانت لنینی"." رفرمیسم راست اتحادیه ای" و مقالات محسن حکیمی در مورد سندیکا، اتحادیه" رجوع کنید.
- در مورد تشکل شورایی کارگران و محدودیت "ساختار و سازوکار شورایی" به مرحله "اعتلا" و "موقعیت" انقلابی آن را ساخته پرداخته ذهن "سوسیال دمکراتها" ی روسی و اذناب اروپاییشان میداند.
- آنزمان که لنین خارج از روسیه در سال ١٩٠۵ سرگرم جدالهای لفظی با منشویکها بود شوراهای کارگری بر پایه ی جنبش خود جوش و خود انگیخته ضدسرمایه داری کارگران روسیه و خارج از مدار و آگاهی احزاب سوسیالیست شکل گرفته بود. لنین همیشه از اصطلاح "شورای نمایندگان" و نه "نمایندگان شوراها" استفاده میکرد چرا؟
- در طول فوریه تا اکتبر ١٩١٧ این شورای کارگران روسیه بود که همواره به عنوان بدیل قدرت دولت موقت کرنسکی و اذناب سوسیال بورژوایش - منشویکها- قدرت نمایی کرده تا سرانجام توانست مسیر انقلاب اکتبر را طی کند تاکتیک موج سواری بلشویکها در این میان با استفاده از قیام ژوین کارگران و طرح تزهای آوریل سرنگونی دولت بورژوایی کرنسکی و اذنابش با استفاده از نیروی انقلابی کارگران طرح و اجرا می شود. پس از بزرگترین انقلاب کارگری رفته رفته دولت حزبی "بلشویکها" به قدرت رسیده و شوراها در طول "کمونیسم جنگی" تحلیل میروند و دیگر مجلس موسسانی وجود ندارد که شوراها به عنوان بدیل آن تاسی بجویند.
- دیگر شوراها از خاصیت گوشت دم توپ شدن به قدرت رسیدن دولت حزبی برخوردار نیستند.
- کافیست به نقدهای رزالوکزامبورگ در مجموعه آثارش ، پانه کوک. هرمن گورتر، کارل شرودر ،کایوبرندل، اتورویه، پل متیک و ... به انقلاب روسیه و بلشویکها رجوع کنید شاید بخشی از واقعیتها برایتان آشکار شود.
- در ضمن ما در اینجا به نقد "کمونیسم شورایی" پانه کوکوک و ... نمی پردازیم و شما را در این مورد به کتاب رفرمیسم میلیتانتی لنینی " ناصر پایدار و سایت کاوشگر" ارجاع می دهیم.
- پس از ذوب شوراها در دولت حزبی از "کمونیسم لغو کارمزدی" بجز اسم چیزی باقی نماند زیرا بلشویکها بدنبال بر پایی "سرمایه داری دولتی" که "استان سوسیالیسم مورد نظرشان" بود پرداختند احیای سرمایه داری در دستور روز قرار گرفت و "دیکتاتوری پرولتاریا" در خدمت نپ و سرمایه داری دولتی قرار گرفت ، و نهادهای دولت سرمایه داری سازمانهای بورکراتیک آن - شورای اقتصاد و برنامه ریزی، بانک ملی و ... و احیا شدند و در کمینترن - بین الملل سوم - به کارگران و خلقهای کشورهای دیگر توصیه شد طبق تئوری "امپریالیسم ستیزی" خلقی به کمک سرمایه داری وطنی شتافته و "انقلاب دموکراتیک" براه اندازند در قرن بیستم برای "جنبش کارگری" چنین کارزاری را احزاب سوسیال دمکرات و کمونیست های رنگارنگ بورژوا ماب تدارک دیدند. نبرد شوراهای کارگری در آلمان ، ایتالیا، لهستان، فرانسه و ... پس از جنگ جهانی اول و دوم بشدت سرکوب شد تا احزاب "سوسیال دمکرات" و اتحادیه های کارگری به رفرمیسم و مماشات خود با سرمایه داری ادامه دهند. احزاب سوسیال دموکرات مبارزه اقتصادی را به سندیکاها و اتحادیه های رفرمیست محدود دانسته و خود مبارزه سیاسی- مماشات سیاسی را بر عهده گرفتند سوال ما در اینجا این ست در کدام یک از آثار مارکس و یا در بطن مبارزات جنبش کارگری قرن نوزدهم چنین تعبیر و تفسیری که مبارزه اقتصادی جدا از مبارزه سیاسی دیده می شود سراغ دارید؟
- که چنین رهنمود توسط کائوتسکی و به تقلید از او لنین ادامه دهنده راه او می گردد؟
- چرا باید "جنبش ضد سرمایه داری" کارگران به داربست مقاوله نامه های iLo و یا مجوز از وزارت کار بسته شود و آنرا مبارزه قانونی کارگران دانست. آنچه را که کارگران سنگر به سنگر از سرمایه داری به چنگ آورده - ٨ ساعت کار و قانون کار و ... - به دلیل همین ماهیت "ضد سرمایه داری مبارزات آنها بود." و نه حضور بالاسری احزاب سوسیالیست - دمکرات امثال حزب توده که در چارچوب وفاداری به قانون اساسی تاسیس شده بود و در کابینه قوام فعال بود.سوال دیگر ما اینکه حکیمی چه وابستگی به احزاب سوسیال دمکرات دارد و این انگ چه معنایی دارد ما آنرا ناشی از استیصال دلایل و کاستی مطالعات شما دوستان عزیز می دانیم.
- در این مورد اتفاقاً شما - کمیته حمایت از ... رهروان راستین سوسیال دمکرات در قالب بعدی بلشویکها بودید، کافی است نگاهی به دو خط انتهای صفحه اول مقاله تان بکنید و در آن جدایی کامل جنبش کارگری و جنبش سوسیالیستی - تئوری سوسیال دمکراتها - را "پا به پا" ببینید.
اگر به آخور بورژوازی خوب بنگرید حتما سران آشنای سوسیال دمکرات و پوپولیست خلقی های به ظاهر ضد امپریالیست و کمونیسم بورژوایی و سندیکا و اتحادیه گراهای رفرمیست تان را شناسایی خواهید کرد که به مسخ و سلاخی و دفن جنبش علیه کارمزدی کارگران مشغولند.
- شما بارها از کلمه "سوسیالیسم" استفاده کردید. و مارکس در آثارش ما را با انواع سوسیالیسم ارتجاعی، ارمانگرا، بورژوایی و ... آشنا کرد راستی "سوسیالیسم" علمی شما از کدام نوع و ملبس به کدام علم می باشد؟
- در مورد ستون پنجم، دوستان کارگر می توانید به عملکرد کمیته "نو توده ایها" در نامه بهزاد سهرابی علیه محسن حکیمی هنگام حضور حکیمی در زندان سال ٨٧، نامه درخواست کسب مجوز از وزارت کار برای فعالیت قانونی! این نوع "کمیته" و در سال ٩٢ از وزارت برای برگزاری مجمع عمومی و سایر مقالاتی که "کرسی نشینان" کمیته مزبور با هدف تخریب شخصیت محسن حکیمی، و یا افشاگری بهرام رحمانی علیه این کمیته در دفاع از بهروز خباز و ... مراجعه کنید.
تا به ماهیت و عملکرد ستون پنجمی "این نوع کمیته نوتوده ای" که پا جای پای حزب توده و اکثریت و اعوان و انصارش گذاشته و ژست "سوسیالیستی"! گرفته بیشتر آشنا شوید. قضاوت کنید چه کسانی برای خدمت سرمایه داری و در رکاب سرمایه داری له له می زنند!
- بگذریم به نظر ما اینگونه و این شیوه از برخوردهای تند روانه و غیرمنطقی به گونه ایست که "مارکس میگوید من مارکیست نیستم" که بیشتر موجب دلزدگی کارگران و فعالان کارگری در بستر مبارزه جاری ضد سرمایه داری شان می شود و یادآور "لجن پراکنی های" حزب توده اوایل ۵٨ می باشد و... پس بگذریم سخن زیادست و ظرفیت نامه کم و خارج از حوصله خوانندگان می باشد ما حکمیت اینگونه برخوردها را به کارگران و فعالان کارگری صادق انقلابی واگذار می کنیم.
- کافیست به حوادث سالهای ۴٩-١٨۵٠ درون "اتحادیه کمونیستها" و اختلاف اندازی شاپرکه موجب نفوذ پلیس سیاسی گردید و امثال این وقایع مانند گروه ۵٣ نفر و حزب توده و اکثریت و ... که سالهای سال تکرار شد با نظر تعمق بنگرید!
- با امید درک ضد سرمایه داری کارگری با افق لغو کارمزدی برایتان

"فعالان کارگری ضد سرمایه داری گیلان"


منابع مورد استفاده:


در نقد بر فلسفه حقوق هگل سرسخن ، در نقد اقتصاد سیاسی سرسخن مارکس
- شوق یک خیز بلند جلیل محمودی - ناصر سعیدی
- جریانهای اصلی در مارکسیسم- کولاکوفسکی (٣ جلدی)
- مجموعه آثار لنین
- مانیفست پس از ١۵٠ سال ، ترجمه مرتضوی
- تاریخ ٣ انترناسیونال ، ویلیام فاستر
- جنبش کارگری ، رفرمیسم میلیتانت لنینی، رفرمیسم راست اتحادیه ای - ناصر پایدار
-اتحادیه های کارگری ، مارکس و انگلس ، ترجمه ی محسن حکیمی
- اتحادیه کمونیستها، جعفر رسا
- اسناد جنبش کارگری و کمونیستی جلد سفید
- اسناد بین الملل اول، مارکس ، ترجمه مراد فرهادپور و صالح نجفی
- تجربه تشکیل شورا در ١٩٠۵ - ایزاک دویچر- ترجمه محمود قزوینی به تاریخ دوشنبه ١٦ اردیبهشت ١٣٩٢ سایت افق روشن